سید جمال الدین اسدآبادی بنیانگذار جبهه اتحاد اسلامی

مغرب زمین پس از رکود و غفلت چندصد ساله با وقوع رنسانس و دست یابی به انقلاب صنعتی و تأسیس تمدن جدید، برای جبران ناکامیهای گذشته و التیام عقده های فرو خورده ای که از سیطره ی تمدن اسلام در دل داشت، در عصر نو
شنبه، 30 دی 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سید جمال الدین اسدآبادی بنیانگذار جبهه اتحاد اسلامی
سید جمال الدین اسدآبادی بنیانگذار جبهه اتحاد اسلامی

 

نویسنده: محمدجواد صاحبی




 

وحدت مسلمین بازتاب تهاجم غرب:

مغرب زمین پس از رکود و غفلت چندصد ساله با وقوع رنسانس و دست یابی به انقلاب صنعتی و تأسیس تمدن جدید، برای جبران ناکامیهای گذشته و التیام عقده های فرو خورده ای که از سیطره ی تمدن اسلام در دل داشت، در عصر نو خیزش تازه ای برداشت بویژه که نیاز به مواد خام و بازار مصرف، حرص و طمعش را روز افزون می ساخت. از سوی دیگر انحطاط دنیای اسلام در اثر دوری از تعالیم قرآنی، کج فهمی و برداشتهای ناصواب از آموزه های دینی، نفوذ خرافات و پندارهای واهی، حکومتهای استبدادی، تجاوزات و مداخلات استعماری از دست دادن هویت ملی و مذهبی و خودباختگی دربرابر تمدن نوین اروپایی و از اینها خطرناکتر گسیختگی و تفرقه در امت اسلامی، مصلحان مسلمان را به چاره جویی شناسایی دردها و درمانهای امت محمدی وادار کرد.
این اصلاح طلبان با همه اختلاف نظرهایی که در زمینه اصلاح جامعه اسلامی داشتند، در این نکته با هم متفق بودند که نخستین گام و ضروری ترین اقدام برای پایداری در برابر هجوم بی امان غرب، زدودن زمینه های تفرقه و جدایی خواهی و ایجاد وحدت میان صفوف امت اسلامی است.
«ظاهراً نخستین بار ندای اتحاد اسلام در برابر غرب را سید جمال الدین بلند کرد و منظور از اتحاد اسلامی، اتحاد مذهبی که امرغیر عملی بود نبود، منظور اتحاد جبهه ای و سیاسی بود، یعنی تشکیل صف واحد در مقابل دشمن غارتگر.(1)

آغازگر طرح اتحاد اسلامی در عصر جدید

سید جمال الدین پس از آنکه به کشورهای بزرگ اسلامی سفر کرد و از نزدیک اوضاع رقت بار مسلمانان را مشاهده نمود، برنامه های اصلاحی خویش را آغاز کرد ولی هر گامی که در راه اصلاح جامعه مسلمین برمی داشت با کارشکنی و مداخله بیگانگان مواجه می گردید از این رو مبارزه با استعمار اروپایی را وجهه همت خود ساخت و برای این مقصود، بسیج و وحدت همه نیروهای مسلمانان را عملی ضروری می شمرد، به همین جهت اتحاد اسلامی را در رأس برنامه های انجمن حزب الوطنی در مصر قرار داد. سید همگرایی مسلمانان را پیش از آن که یک ضرورت سیاسی برای حفظ کیان مسلمین بشناساند، آن را یک فریضه دینی و از آموزه های مهم قرآنی معرفی می کرد.
او در یکی از جلسات حزب الوطنی دراین باره چنین اظهار داشت: برشما باد بزرگترین ذکر خدا و استوارترین برهان او(قرآن) زیرا که آن نور تابنده خداست، آن نوری که به وسیله آن انسان از تاریکی خاطرات سوء بیرون آمده و از ظلمت وساوس رها می گردد و همانا چراغ نجات است، هر که بدان هادی شد نجات یافت و هرکس از آن تخلف ورزید تباه شد.
و این قرآن راه استوار خداست، هرکه در آن سلوک ورزد هدایت گردد و هر که از آن بیرون افتد گمراه شود. بر شما باد که از گوهرهای پراکنده گفتار صاحب قرآن کامیاب گردید، مانند این سخن پیامبر(ص):
هرگاه خداوند برکیفر قومی اراده فرماید، عمل در آنها کاهش یابد و ستیزه افزایش، و نیز مانند این سخن او: سه چیز هست که قلب هیچ مسلمانی در آن غش نمی ورزد: خالص سازی عمل برای خدا، اندرز و خیرخواهی برای فرمانروایان مسلمین پیوستگی با جماعت آنان، دماء مسلمانان با هم برابری می کند بدون درنظر گرفتن نژاد، طبقه و... کهترین آنان نگهبان ذمه مهمترین آنان است. مسلمین همگی یکدل و یک زبان برضد دشمنان دین هستند.(2)

عوامل و موانع اتحاد اسلامی:

سید پس از سفر به اروپا و آشنایی نزدیک با فرهنگ و تمدن غرب و آگاهی از نقشه های استعمارگران، از همان قلب اروپا هجوم بی امان خود را آغاز کرد و دراین راه از هیچ اقدامی فروگذار نکرد، (3) بیشترین دل مشغولی او در این دوره همچنان تقریب میان فرقه های مذهبی و تحذیر آنها از تفرقه بود. پایبندی و عشق او به این آرمان بلند را از نام مجله«العروه الوثقی»و مقالات آن می توان دریافت.
سید فرمانروایی افراد گمراه و قدرت طلب برجامعه مسلمین را عامل عمده تفرقه و گسیختگی درامت اسلامی می دانست، به همین جهت می نوشت:
«اگر وجود امرای گمراه- که برای سلطه گری آزمندند- نبود، مسلمان شرقی با غربی و شمالی با جنوبی متحد می شد و همه یکسره ندای واحدی را سر می دادند».(4)
این نکته که گاه حکومتهای ستمگر و فاسد، برای حفظ قدرت و سطوت خویش، به تفرقه و جدایی در میان ملل و امم دامن می زنند، واقعیتی است که پیوسته تکرار می شود. آنها گاه نغمه های جدایی افکن را در میان یک کشور سر می دهند تا از یکسو اذهان ملت را از توجه به مفاسد دستگاه حکومت منحرف سازند و ازسویی دیگر، قدرت و سلطه خویش را شرط بقای امنیت بشناسانند.
و گاه به منظور پایداری در برابر قدرتهای رقیب، تفرقه و جدایی میان دو ملت را ابزار بسیج مردم و حفظ قدرت خویش می سازند.
سید برای ایجاد اتحاد سه عامل را مؤثر می دانست:
1- احساس مشترک نسبت به خطر.
2- شناخت ابزار دفاع.
3- اتفاق آرا به هنگام اقدام.
سید، برای دست یابی به عوامل یاد شده می کوشید تا غیرت ملی و دینی مردم را برانگیزاند، از این رو مسلمانان با ایمان را مخاطب قرار می دهد و وجود امکانات و استعدادهای امت اسلامی را برایشان برمی شمارد، او می گوید مسلمانان با تواناییهای بالفعل خود می توانند در برابر تهاجم بی امان دشمن همچون سدی استوار متحد باشند. این تواناییها از نگاه او عبارتند از:
1- پیوستگی سرزمینهای اسلامی از «ادرنه»تا پیشاور.
2- پیامهای وحدت بخش قرآن و عقاید مشترک مسلمانان.
3- توسعه کمی و کیفی جمعیت مسلمانان.
سید از اینکه مسلمانان با وجود این امکانات نمی توانند دربرابر سیل تهاجم دشمنانی که از هر سو آنان را محاصره کرده، مقاومت نمایند ابراز شگفتی می کند و آنان را سخت مورد سرزنش قرار می دهد.(5)او اتحاد را رمز پیروزی ملتها می شمارد و می گوید: «تجربه تاریخی نشان می دهد که عروج و سقوط نژادها و اقوام و ملل در گرو اتحاد و یا عدم آن بوده است، این ناموس خداوندی است که نصیب هر ملتی از هستی، تنها به مقدار بهره ای است که از اتحاد و اتفاق برده است و خداوند هیچ قومی را هلاک نساخته مگر پس از آن که به تفرقه و نفاق مبتلا شده اند.(6)

آموزه های دینی درباره اتحاد اسلامی:

سید بر فرازهایی از آموزه های دینی و پیامهای نبوی در زمینه فریضه اتحاد اشاره می کند و می گوید:
در گفتار صاحب شریعت آمده که: (مؤمن برای مؤمن حیثیت بنا را دارد که بعضی بعض دگر آنرا نگاه می دارد). و مؤمن در نظر مؤمن به منزله ی یکی از اعضاء آن است که وقتی یکی را دردی اصابت کند، آن دیگری از آن متأثر می شود؟
و صاحب شریعت چنین نهی می کند:(مقاطعه نکنید، پشت به هم ننمایید و حسد نورزید. ای بندگان خدا برادران همدیگر باشید).
و کسی را که از جمعیت کناره می کند، به زیان و هلاکت اخطار می دهد و او را همچون گوسفند تنها گردی که شکارگرگان می گردد مثال می زند و این همه بعد از این است که خداوند بندگان خود را به چنگ زدن به حبل متین خویش امر می کند و آنان را از تفرقه و فریب کاری باز می دارد. و پس از آنکه دشمنان یکدیگر بودند، بواسطه نعمت برادری برآنان منت می گذارد.
و کتاب الهی چنین گویا است:(انما المؤمنون اخوه: براستی مؤمنان برادرند) و از کسانی که طرف خطاب آیه های وی هستند، تقاضا می کند که هنگام اختلاف به اصلاح ذات البین بپردازند. و جز در مورد کسی که متمرد است، بر وجوب اصلاح تأکید و بلکه حکم کرده است:
(و ان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امرالله) (الحجرات، 9).
(واگر دو گروه از مؤمنان با هم جنگ کنند پس اصلاح کنید میان ایشان را، پس اگر تعدی کرد یکی از این دو گروه بر دیگری پس جنگ کنید تا با آن گروهی که تعدی می کند، تا که رجوع کند به سوی حکم خدا).
و خداوند مؤمنان را به قبول آنچه که مسلمانان برآن اتفاق کرده اند و پیروی هماهنگ از دستورات الهی فرا می خواند.
«ولاتکونوا کالذین تفرقوا و اختلفوا من بعد ما جاء هم البینات»(105- آل عمران)=(و مباشید مانند کسانی که پراکنده شدند و اختلاف کردند با یکدیگر پس از آنکه برایشان احکام روشن نازل شد).
کتاب مقدس هر که را که از روش مؤمنان انحراف کند، به عذاب دردناکی وعده می دهد و می گوید هرآنکس که غیر از طریقه مؤمنان را دنبال می کند، خداوند آنچه را که خود آن شخص پسندیده بر وی می گمارد و او را به جهنم می برد و سرنوشت بدی است.
و به لزوم همکاری بر نیکی و تقوی امرصریح داده و هیچ نیکویی همچون تقویت گفتار حق و برافراشته نگه داشتن پرچم ملت نیست، که شایسته چنین همکاری باشد. و مخبر صادق گفته است«یدالله مع الجماعه= دست خدا با جماعت است»و قدرت الهی به همین بس که اجتماع درست می گردد و الفت راست می آید و منزلت اتفاق در شریعت اسلام تا به اعلی درجه از توصیه های دینی رسیده است. به حدی که اجتماع است و اتفاق آن را در مسأله ای از مسائل، روشنگر حکم خداوند و آنچه که در علم وی است دانسته و شریعت هم پیروی از آنرا برای همه مسلمانان حتمی گفته و انکار از آن را خروج از دین دانسته است.
از جمله توجه صاحب شریعت به مسأله اتفاق، گفته ای است که:
«اگر به پیمان فضول دعوت می شدم آن را می پذیرفتم». پیمان فضول آن است که هاشم و زهره و تمیم پیش عبدالله جدعان آمدند و با هم عهد بستند که ظلم را دفع کنند و حق را از ظالم بستانند و اینکه این پیمان فضول نامیده شده، به واسطه این بوده که آنان عهد کردند که نزد هیچ کس، «فاضل»از حق وی را باقی گذارند. که مدار آن برظلم است تا که آن را از وی بستانند و به مستحق آن بازگردانند، این پیمانی در جاهلیت بوده و شارع اسلام تصریح کرده در صورتی که به آن دعوت شده بود آن را می پذیرفت.
این اجمال دلایل بود به لزوم اتحاد و منع متارکه و فریبکاری در میان مسلمانان و حتی میان مسلمانان و کسانی غیر از آنان که تعهد مسلمانان را در مورد خود پذیرفته و به حسن جوار در شریعت اسلام رضایت داده اند. چه طریقه مسلمانان وسیع است و گنجایش آن را دارد.(7) این موضع سید جمال الدین است درباره وحدت و اتحاد مسلمانان آنطور که خود تقریر کرده است.

غیرت دینی رمز بقای اتحاد اسلامی

سید به مسلمانان هشدار می داد که «روح صلیبی»همچنان در غرب مسیحی، بالاخص درانگلستان زنده و شعله ور است. غرب علی رغم اینکه با ماسک آزاد منشی، تعصب را نکوهش می کند خود در دام تعصب (خصوصاً تعصب مذهبی علیه مسلمانان) سخت گرفتار است. سید، علی رغم که فرنگی مابان(تعصب) را نکوهش می کنند، مدعی بود، تعصب بد نیست، تعصب مانند هرچیز دیگر افراط و تفریط و اعتدال دارد، افراد در تعصب که در انسان حس جانبداری بی منطق و کور ایجاد می کند بد است، اما تعصب به معنی«تصلب»و غیرت حمایت از معتقدات معقول و منطقی، نه تنها بد نیست، بسیار مستحسن است، سید می گفت:
«اروپائیان، چون اعتقاد دینی مسلمانان را استوارترین پیوند میان آنان می بینند، می کوشند تا با نام مخالفت با تعصب این پیوند را سست کنند، ولی خود بیش از هر گروه و کیش به تعصب دینی گرفتارند. گلادستون ترجمانی است از روح پطرس راهب، یعنی بازنمای جنگهای صلیبی»(8)
واقع بینی سید پس از حدود نیم قرن به خوبی آشکار شد. آنگاه که: افسر اروپایی فرمانده ارتش یهود، در جنگ اول اعراب و اسرائیل، بیت المقدس را از مسلمانان گرفت و تحویل یهودیان داد و دولت صهیونیستی اسرائیل تشکیل شد گفت: الان جنگهای صلیبی پایان یافت.(9)
سید در«عروه الوثقی»به مواردی از فاجعه آفرینی تعصب نادرست اروپاییان اشاره می کند و از برخورد منطقی مسلمان درعصر فتوحات نمونه هایی یاد می کند. او، جنگهای صلیبی، رفتار اسپانیاییها با مسلمانان آندلس در سرآغاز قدرت دین مسیح، و گردآوردن یهودیان در قدس و آتش زدن آنان توسط مسیحیان را شاهد می آورد. آنگاه می نویسد:
در حالیکه مسلمانان حتی دراوج قدرت یا پیروان ادیان الهی و با مخالفان دیگر خود هرگز چنین معامله ای نکرده اند. مسلمانان در فتوحات خود همواره عقاید و حقوق ملتهایی را که از ایشان فرمان می بردند، محترم می شمردند و خود را ملتزم به رعایت قوانین موجود در قرآن و کتابهای فقهی در مورد اقلیتهای مذهبی می دانستند.
ولی اروپاییان از دیرباز خلاف این عمل می کردند، حتی در روزگارانی پیش، پیروزمندان یونانی و رومانی نیز هنگامی که اقتداری داشتند، به هر سرزمینی که قدم می گذاشتند نخست ایشان را به قبول دین حاکم، وادار می کردند، آنگونه که در مصر و سوریه و در بیشتر کشورهای اروپایی عمل کردند.»(10)
از نگاه سید، اگر تعصب به مفهوم درست خودبه کار گرفته شود و ما به اتحاد ملتها برمحور عقیده واحدی گردد و آنان را برای بدست آوردن کمالات و از بین بردن خطرات، منسجم سازد، از نظر عقلی نیکو و پسندیده است، و سرزنش اروپاییان هم نتیجه ترس آنها از همین پیوند و همبستگی امت اسلامی است.
رواج اندیشه قومیت پرستی و ملیت پرستی و به اصطلاح ناسیونالیسم که به صورتهای «پان عربیسم»، «پان ایرانیسم»، «پان ترکیسم»، «پان هندوئیسم»و غیره در کشورهای اسلامی با وسوسه استعمار تبلیغ شد، و همچنین سیاست تشدید نزاعها مذهبی شیعه و سنی، و همچنین قطعه قطعه کردن سرزمین اسلامی به صورت کشورهای کوچک و قهراً رقیب، همه برای مبارزه با آن اندیشه ریشه کن کننده استعمار، یعنی«اتحاد اسلام»بوده و هست.(11)

به سوی طرحهای عملی برای اتحاد اسلامی:

تلاش سید برای وحدت مسلمین تا پایان عمرش استمرار داشت و گویا، دلبستگی و عشق او به این آرمان در سالهای آخرین شدت و فزونی یافت، بیشتر گفتارها و نوشتارهایش در این دوران به بیدارکردن وجدان دینی و برافروختن آتش غیرت مذهبی و ایجاد روح اخوت و برادری اختصاص داشت.(12)چنانکه به هنگام اقامت در استانبول در نامه ای به یکی از رجال بزرگ دولت عثمانی، آمادگی خود را برای جان فشانی در راه سعادت و عزت ملت اسلام اعلام می دارد و دغدغه و شوریدگی خود نسبت به نجات امت محمد(ص) را انگیزه ای برای مطالعه احوال ملل و دول مختلف می شمارد.
او می گوید: از مطالعه احوال مردان با همتی چونان ابومسلم خراسانی که دولت بنی امیه را از بن برانداخت و پطر راهب که پرچم جنگهای صلیبی را برای پیشبرد عقیده خود برافراشت، بدین نتیجه رسیده که جز با همت بلند و ترک راحتی و آسایش، هرگز نمی توان پیروز و کامیاب گردید.
سید نقشه های خرد برای نجات و اصلاح امت اسلامی را بدین ترتیب ترسیم می نماید:
نخست آنکه سفری به هند باید داشته باشید، زیرا که مسلمانان آن سامان از مکنت و ثروت برخوردارند و در دینداری ثابت و استوارند اما به سبب نادانی و ناآگاهی، در غفلت غنوده اند و منافع اتحاد و اتفاق، و مضار اختلاف و نفاق را نفهمیده اند.
سپس سید می افزاید: دیگر آنکه پس از هندوستان روانه دارالایمان افغان شوم و اهالی آن بلاد را که مانند شیربیشه از خون ریزی اندیشه ندارد و درآهنگ جنگ خصوصاً جنگ دینی، درنگ را روا نشمارند، به محاربه دینیه و مجاهده ملیه دعوت کنم... و بعد از تمام شدن دعوت در افغانستان به سرعت هرچه تمامتر روانه بلوچستان شوم و اهالی آن بلد را که دائماً به قزاقی و ترکتازی گذران و به نهب و غارت تارانند، به تشویق دینی و ترغیب منافع دنیوی به محاربه عمومیه دعوت کنم... و از آنجا عطف عنان جانب ترکمان کنم و آن بدبختان را که در هر زمان به شجاعت و جسارت معروف و در هر زمان به خونریزی و فتنه انگیزی موصوف بودند ولکن دراین اخیر زمان کلاه عار بر سر، و پیراهن ننگ در برکرده اند و شهر چندین ساله خود را برباد و بر امر روس سر انقیاد نهادند، به اخذ ثار دعوت کنم...
و نیز داعیان نیز زبان به جانب کاشغر و یارکن روان تا مؤمنان آن دیار را به اتحاد اهل ایمان دعوت کنند...
سید در این نامه توصیه می کند که برای پیشرفت نهضت اتحاد اسلامی در این مرحله، مسلمانان باید از تحریک انگلیس ها بپرهیزند و به عکس با روسها بستیزند، بلکه این پلتیک سبب شود که طائفه انگلیس به محاربه با روس پردازد و «تا به حلقوم به گل فرو رود و خیال سیادت را از سر و آرزوی فرعونیت را از دل به در برد»...(13)

کیفیت شکل گیری جبهه اتحاد اسلامی

به هر حال تنها بهره ای که سید در این دوره از اقامت خود برد، تشکیل جمعیتی برای ایجاد اتحاد میان فرقه های اسلامی بود، وی در یکی از دیدارهای خود با عبدالحمید، گزارش مفصلی از اختلافات فرقه ای در جهان اسلام ارائه کرده و نیاز مسلمانان به وحدت و انسجام را یادآور شد، سلطان نظر وی را تأیید کرد.(14) در پی این گفتگو سید، جمعیت اتحاد اسلام را بنیان نهاد. سید با عبدالحمید قرار گذاشت که مکاتبات دولتی و درباری برعهده سلطان باشد، ولی با علما و رجال دینی و ملی خود مکاتبه کند.(15)از این رو حدود ششصد نامه به رهبران مذهبی و روشنفکران مسلمان نگاشت که در پی آن بیش از دویست پاسخ دریافت داشت.(16)
همچنین سید از عبدالحمید درخواست نمود: چون دولت ایران، نسبت به ممالک تحت نفوذ امپراطوری عثمانی مستقل، و مذهب عموم مردم آن شیعه می باشد، و از این رو به صورت محوری برای شیعیان جهان بشمار می رود، شایسته است دولت ترکیه، عتبات عالیات و قسمتی دیگر از بین النهرین که مرتبط به مشاهد مشرفه شیعه است را به دولت ایران واگذار کند و در برابر قول مساعدت دولت و ملت شیعه مذهب را دریافت نماید.
سید همچنین قرار گذاشت که از هر قطعه سرزمین اسلامی یک نماینده به انتخاب دولت و یک نماینده از میان علمای طراز اول به انتخاب ملت، برگزیده شود و در این کنگره شرکت داشته باشد تا بتوانند مشکلات و اختلافات دنیای اسلام را حل و فصل کنند.
دولتها و ملتهای مسلمان نیز تصمیمات این کنگره را محترم بشمارند و حکمیت آن را در مسائل مهمه بپذیرند.
مقصود سید از تشکیل این کنگره این بود که مسلمانان وسایل ترقی و تکامل جامعه اسلامی را مشترکاً فراهم سازند و عظمت و شوکت نخستین به اتفاق هم تجدید نمایند.
همچنین هرگاه یکی از دولتهای اروپایی به مملکتی اسلامی، ستمی روا داشت فوراً آن کنگره عالی علاوه بر تحریم کالاهای تجاری دولت متجاوز، به تمام مسلمانان اعلان جهاد نماید و آنان را به رویارویی با دشمن فراخواند. پس از اینکه سید توافق سلطان عبدالحمید را جلب کرد، با دوستان خود در این زمینه به گفتگو نشست.
نخستین کسانی که به او پیوستند و دعوت او را لبیک گفتند جمعی از ادیبان، عالمان و آزادیخواهان بودند که بدین ترتیب از آنها نام برده اند:
فیض افندی معلم ایرانی، رضا پاشا، سیدبرهان الدین بلخی، ابوالحسن میرزا معروف به شیخ الرئیس، نواب حسین هندی، شیخ احمد روحی، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا حسن خان خبیرالممالک، عبدالکریم بیک، حمدی بیک، جواهری زاده های اصفهانی، شیخ محمود افضل الملک روحی و چند نفر دیگر از آزادیخواهان و دوستانش.
سید در جلسه نخست، خطابه مؤثری ایراد کرد که مضمون آن چنین بود:
امروز مذهب اسلام به منزله ی یک کشتی است که ناخدای آن محمدبن عبدالله(ص) است و قاطبه مسلمین از خاص و عام، کشتی نشینان این سفینه مقدسه اند و یومنا هذا این کشتی در دریای سیاست دنیا دچار طوفان و مشرف به غرق گردیده و جریانات پلتیکی دنیا و حوادث، درغرق و افنای این کشتی رخنه کرده و می کند.
آیا تکلیف سکنه و راکبین این کشتی که مشرف به غرق و آماده هلاکند چیست؟
آیا نخست باید در حراست و نجات این کشتی از طوفان و غرقاب کوشید یا در مقام دوئیت و اختلاف کلمه و پیروی اغراض و نظریات شخصی برآمده، خرابی و هلاکی یکدیگر را ساعی باشند،
جمعیت حاضر در محفل، حفظ کیان اسلام و مسلمانان را فریضه ذمه هر وطن دوست با ایمان دانستند و همگی متعهد شدند که در پیشرفت اهداف و آرمانهای سید از بذل هرگونه کوشش و فداکاری دریغ نکنند.
سید با همکاری این جمع، علاوه برنامه پراکنی هایی که به زبان های گوناگون برای اقطار عالم انجام می داد، شش نفر از دوستان و پیروان خویش را که با زبانهای شرقی تکلم می کردند، به منظور تبلیغات به ممالک معینی گسیل داد.
دیری نپایید که نامه هایی حاکی از پذیرش این دعوت به همراه هدایایی برای سلطان عبدالحمید از اقصا نقاط عالم رسید.
سید دستور داد همه مکتوبات را به زبان ترکی ترجمه کردند آنگاه همه آنها را به حضور سلطان تقدیم داشت.
نوشته اند: هنگامی که سلطان مکتوبات را ملاحظه و ترجمه آنها را به دقت مطالعه کرد، به شدت مسرور و خرسند شد، به طوری که از فرط شادی سید را در آغوش کشید و چندین بار روی او را بوسید. و نفوذ کلمه و توفیق وی را ستود و به او تبریک گفت. آنگاه افزود: «اکنون که به مدد خداوند و کوشش شما این موفقیت بزرگ را به دست آوردیم باید مرحله دوم کار را آغاز کنیم و آن محول کردن اجرائیات کنگره به بابعالی و صدارت عظمی است که البته شیخ الاسلام را نیز باید با خویش همراه و همداستان نماییم. زیرا بیشتر درباریان و وزیران من از سنیان متعصب می باشند و خوف دارم که از این موضوع سوء استفاده کنند و مرا به تشیع متهم سازند».
سید پذیرفت، اما پس از آنکه کارها به مقام مشیخت و صدارت عثمانی محول شد رفته رفته اختلافات ظاهر گردید.

فرجام کار یاران ایرانی جبهه اتحاد اسلامی:

سید پیامهای خود را توسط میرزا حسن خان خبیرالمک کنسول سابق بصره و میرزا آقاخان کرمانی و برخی دیگر از دوستان ایرانی، به علمای شیعه عراق می رسانید و آنان را به نهضت جدید اتحاد اسلامی، و مبارزه با نظام استبدادی فرا می خواند.
از این رو دولت ایران درصدد دستگیری افراد مزبور از طریق مقامات عثمانی برآمد. اما ناظم الدوله سفیرکبیر ایران، در رجب 1312 به امین السلطان پاسخ می دهد: «در باب میرزا آقا خان کرمانی عجاله اقدام را مناسب نمی دانم، زیرا که حسین رضا پاشا وزیر عدلیه و یوسف رضا پاشا هردو حامی او هستند، اولی خون ایرانیان را مباح می داند و دومی با وجود این که شیعه است باعث هتک حرمت شیعه است».
تا اینکه یکی از نوشته هایی که سید برای علمای عراق نوشته و در آن به موضوع اتحاد اسلامی پرداخته بود، در بغداد به دست میرزا محمودخان، کنسول سفارت ایران افتاد.
میرزا محمودخان آن نوشته را با آب و تاب فراوان و شاخ و برگهای بسیار آراسته به تهران حضور ناصرالدین شاه فرستاد بدین مضمون که: «سید جمال الدین با برخی ایرانیان دیگر همداستان شده درصدد تسلیم مملکت ایران به سلطان عثمانی برآمده و ظاهراً مطلب را به اسم اتحاد اسلامی عنوان نموده و اغلب علما را برای اجرای این مقصود با خود همراه کرده است».
ناصرالدین شاه که پیش از این با لوایح آزادی خواهانه میرزا آقا خان و شیخ احمد روحی که گهگاهی از اسلامبول برای رجال و محترمین تهران می رسید، آشنا شده بود. از دیدن این گزارش به اندازه ای دچار ترس و وحشت گردید که بی درنگ به میرزا محمودخان علاء الملک سفیرایران در اسلامبول تلگرافی می گوید: «کلیه نفراتی که در موضوع اتحاد اسلام با سید جمال الدین مشارکت دارند و از تبعه ایرانند، آنها را متهم سیاسی نموده تحت الحفظ به ایران بفرستید».(17)
سرانجام استعمارگران اروپائی به کمک جهالت و قدرت پرستی زمامداران نالایق کشورهای اسلامی بویژه پادشاهان ایران و عثمانی، این جمعیت را متلاشی و افراد آن را دستگیر، تبعید، زندانی و اعدام کردند(18) ولی اهداف و آرمانهای آن را نتوانستند نابود سازند و حقیقت آن را مکتوم دارند، حتی مورخان محافظه کار واقعیت را انکار نکرده و در تاریخ خود چنین ثبت نمودند:
«سید جمال در مکه معظمه تشکیل انجمنی داد موسوم به ام القری و خیالش این بود(که) نماینده های مسلمان روی زمین را در این انجمن گردآورد و برای مسلمانان روی زمین یک سلطان که در استامبول و یا کوفه سکنی گیرد و یک اعلم که در مکه نشیند و تکالیف مسلمین از این مجلس برخیزد. پس از امضاء سلطان و اعلم منتشر گردد و سایر پادشاهان مسلمان به اسم امیرالامرائی موسوم و تحت امر سلطان محکوم باشند. سلطان عبدالحمید خان این انجمن را برانداخت و به توهم که شاید انتخاب سلطان برحسب قرعه قرار گیرد و به غیر او قرعه افتد. مدت دوم انجمن یکسال بود و نظامنامه آن طبع و به تمام بلدان فرستاده شد، اجزاء این انجمن معدوم و یا در زوایای خفاجان دادند»(19)
ولی با از میان رفتن سید و دوستانش، نهضت اتحاد اسلام، پایان نیافت و به مدد نخبگان و مصلحانی از دنیای اسلام شتاب بیشتری یافت.(20)

بهائیان و جبهه اتحاد اسلامی:

علی رغم تبلیغات گسترده ای که عوامل دولتین ایران و عثمانی علیه جمعیت اتحاد اسلام به راه انداختند و اعضای این جمعیت را به ازلی و یا بهایی بودن متهم ساختند، اسنادی از بهائییان بدست آمده است که خلاف این مدعا را ثابت می نماید.
یکی از این اسناد، نامه ای است که عبدالبهاخطاب به طبیب قزوینی(؟) می نویسد و مشروح فعالیتهای میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و سید جمال الدین اسدآبادی را در اسلامبول در بر دارد و نیز مختصر اطلاعی از مندرجات کتاب خلاصه البیان نوشته آقاخان کرمانی را بدست می دهد.
عبدالبهاء در این نامه از حضور سید جمال الدین و جمعیت اتحاد اسلام در اسلامبول ابراز ناخشنودی می کند. بویژه آنکه«جمال الدین مذکور درسرای مرحوم رضا پاشا رئیس المفتشین حضرت سلطان منزل داشت»و به وسیله او توانسته بود آگاهیهای خود درباره بهائیت را در اختیار خلافت قرار دهد و«اسباب وهن امرالله را فراهم آورد.»
عبدالبهاء سپس می افزاید:
آقا خان معهود کاتب جمال الدین مذکور بود، شبها با شیخ احمدمعلوم کرمانی در معیت جمال الدین در مجلس رضا پاشا حاضر می شدند و وزرای دولت علیه نیز در منزل رضاپاشای مرحوم دائم الحضور بودند. در شبها به مناسبتی آقاخان و شیخ احمد...(21) تا می توانستند مفتریات که سبب سفک دم جمال مبارک بود می گفتند. جمال الدین مذکور در بدایت ساکت و صامت می نشست و بعد حضرات وزراء از اول سؤال می نمودند که شما در این خصوصیات چه می گویید. در بدایت جواب می گفت که من شخصی هستم جدیدالافکار به ملتی و مذهبی نه تعلقی دارم و نه تکلفی، لهذا کاری به این کارها ندارم و به این گونه مباحثات نپردازم، بعد وزراء اصرار می نمودند که لابد شما از این امر اطلاع تام دارید، نبذه ای بفرمائید تا اینکه قناعت حاصل شود. دوباره ابا می نمود و به هیچ وجه مخصوصاًً راضی به تکلم نمی شد، باز الحاح می نمودند که مختصری بگویید، آن وقت زبان باز می نمود که من تعلقی به این امور ندارم، ولی محض اطلاع از جمیع ملل و مذاهب برحقایق اسرار کتب و رسائل حضرات اطلاع یافته ام. بلی این چیزهایی که آقاخان و شیخ احمد می گویند جزئی مبالغه در آن هست ولی اساس حضرات مخالف و مباین معموریت آبادی و قوانین دولت و ضدیت و عداوت با جمیع دول و قلع و قمع بنیان عالم انسانی و محویت جمیع ملل و غارت اموال جمیع امم و اسارت اهل و اطفال جمیع طوایف است...باری در نهایت دسایس یکی یکی مفتریات آقاخان و شیخ احمد را به ظاهر در کمال بی غرضی تصدیق می نمود. حضرات وزراء ایدهم الله همچو گمان می نمودند که آنچه آن شخص مجهول می گفت از جهت بی غرضی اش مقارن حقیقت است. حتی آقاخان مذکور تألیفی نمود و اسم آن را خلاصة البیان(22)گذاشت و خود را شخصی از اهل فرقان و متعصب در دین شمرد...
باری مندرجات خلاصه البیان قضیه هایی بود که به وصف درنیاید و به تحریر نگنجد. اساس شریعت و احکامی که هادم بنیان عالم انسانی است و آنچه فتنه و فساد و خونخواری و ظلم و عدوان و(بی) ناموسی و تعدی و تجاوز و ستم و ظلم و بی حیائی و عدوات و بغضاء به عالم انسانی و سوء نیت به جمیع ملل بشری باشد. در آن خلاصه البیان اساس دین معتقدین به بیان نهاد و این را به حضرات وزراء نشان داد و به انواع دسایس و حیل جمال الدین معهود را اغوا نمود، ظاهراً در تکمیل بی غرضی تصدیق جمیع آن مسائل نمود و چنان این فساد تأثیر کرد که نزد حضرات وزراء محقق و مسلم شد و مدلل داشت که قلع و قمع جمیع این فساد و فتنه ها منوط و مشروط به اعدام این طایفه و در عکاست، و الا عن قریب این آتش چنان شعله زند که قابل خاموشی نباشد. تأنی و تردی و عدالت و انصاف اعلیحضرت سلطان ایده الله و نصره مانع و حائل شد و الافساد بسیار عظیمی بود و از طرف دیگر بواسطه میرزا حسن کاشی متوفی، پسر ملا جعفر متوفی روزی جمیع اعظام و اکابر و تجار ایرانی را در اسلامبول در خانه میرزا حسین دعوت نمودند حتی هیئت سفارت، دون حضرت سفیر کل حاضر شدند. بعد از صرف چایی و شیرینی و ناهار آقاخان برخاست و گفت...
بعد رساله ای بیرون آورد که فی...(23)از اول ابداع تا به حال چنین مقاصد مضره و نوایای خبیثه و اساس باطل که هادم بنیان انسانی است و مخرب بنیاد الهی تألیف نشده و آن رساله را به خلاصة البیان تسمیه نموده و نسبت به حضرت اعلی روحی له الفداء داده. آن رساله را من البدوالی الختم در آن مجلس خوانده و نعره ها بلند نمود و ادینا و اشعریعتا و اطریقتا و امذهبا و ادولتا و املتا به قسمتی که حاضرین جمیع به فزع آمدند...
عبدالبهاء، شرحی نیز از اختلافات میان ایرانیان مقیم استانبول، مخصوصاًً توطئه های میرزا طاهر مدیر روزنامه اختر، علیه میرزا آقاخان ارائه می کند.
باید دانست که پیش تر میرزا آقاخان با روزنامه اختر همکاری می کرده و بسیاری از مقالات آن را نگارش می نموده است، اما تخلفات و سوء استفاده های مالی میرزا محمد طاهر، سبب قطع همکاری او با روزنامه اختر می گردد. در برابر میرزا طاهر مبالغی از حقوق وی را نمی پردازد و در پی آن از طریق سفارت ایران و دولت عثمانی آقاخان را مورد تعقیب و تهدید قرار می دهد.
علاوه بر این که عبدالبهاء در نامه خود به این اختلافات و دسیسه ها اشاره کرده است، میرزا آقاخان نیز در نامه های خویش شرحی از آن به دوستان خود گزارش نموده است.(24)
عبدالبهاء در نامه خود به فعالیتهای دیگر دوستان سید جمال مخصوصاًً شیخ احمد روحی و آقاخان می پردازد و از جمله به همکاری آنان با روزنامه قانون اشاره می کند و جریان تلاشهای دولت ایران برای دستگیری و اعزام و بازگردانیدن ایشان را به اجمال می آورد. درپایان نامه، عبدالبهاء اندوه خویش را از قتل ناصرالدین شاه ابراز می دارد و از دستگیری و مجازات اعضای اتحاد اسلام اظهار خشنودی می نماید.
او در فرازی می نویسد:
در این اثنا حکایت محزنه اعلیحضرت پادشاه مغفور ناصرالدین شاه واقع می شود، لعن الله قوماً تجاسروا علی هذا العمل الفظیع الذی تکدرت به قلوب الصادقین المخلصین. باری بعد واضح می شود که جمال الدین لاغفرالله له با عونه اش دراین فظیع ذی مدخل بوده اند. لهذا او از نظر پادشاهی و عموم وزراء ساقط و عونه اش آقاخان و شیخ احمد و میرزا حسن خان را به ایران می فرستند. مقصد این است که بآنها ازاین فساد و فتنه که در حق این آوارگان (بهاییان)نمودند خود در چه خذلان ابدی افتادند...»
عبدالبهاء در نامه دیگری به طبیب قزوینی خواستار تماس با سفیر ایران درعثمانی شده است تا به وسیله وی مراتب دولتخواهی خود و خطر جبهه اتحاد اسلام را به دولت ایران برساند.(25)
ابوالفضل گلپایگانی مؤلف کشف الغطاء که بهائیان از وی با لقب ابوالفضایل یاد می کنند مطلبی را که از عبدالبهاء شنیده یا بر او روایت کرده اند را این گونه تحریر کرده است:
«آقاخان (کرمانی) رساله ای پرداخت و نام آن را «خلاصة البیان »نهاد و روزی معین (دراسلامبول) محفلی حافل...ترتیب دادند و بزرگان اهل ایران و بعضی رجال ترک را در آن محفل دعوت نمودند. چون مجلس بدان عظمت آراسته شد و سید جمال الدین و شیخ احمد روحی مردم را پذیرایی و ترحیب کردند. آقاخان برخاست و درحالت گریه اهل مجلس را مخاطب داشت و شرحی از پریشانی ایرانیان و سوء استفاده اداره دولت و معایب استبداد حکومت ذکر نمود، چندان که عموم متأثر شدند و بعضی به گریه افتادند».(26)

اصول و اهداف جبهه اتحاد اسلامی

سید برای جبهه اتحاد اسلامی، اهداف و اصول و روشهایی را منظور داشت که اهم آنها به این شرح است:
1- اتحاد مردم هر مملکتی، برای اصلاح نظام سیاسی کشور خویش، زیرا تا نظام شایسته و مستقل و رهبری صالح و شجاع و غیرتمند برمملکت حاکم نشود، با حکومتهای دست نشانده بیگانه و رهبران فاسد و ترسو و بی حمیت آنان، نمی شود در برابر تجاوز خارجی مقاومت کرد. از این رو اتحاد مردمان را، برای اصلاح نظام حکومتشان امری ضروری می شمرد. به همین جهت، علما و مردم ایران و مصر و سایر بلاد را، به دخالت در امورسیاسی و اصلاح رژیم حاکم دعوت می نمود. او در این راه رنجها و مرارتهای بسیاری برد که شرح آن از موضوع این نوشتار خارج است.(27)
2- سید جمال برآن بود که مسلمانان، یک کشور قدرتمند و بزرگ اسلامی را به عنوان پایگاه مقاومت در برابر بیگانه بپذیرند، تا همه بر محور او علیه استعمار به گونه ای متحد بسیج شوند.
درنگاه نخست، وی این کشور را، دولت سنی مذهب عثمانی می دانست و از مسلمانان می خواست آن را پایگاهی برای مبارزات اصلاح طلبانه و ضد استعماری خویش قرار دهند، ولی بی کفایتی دولتمردان عثمانی او را ناامید ساخت، تا جایی که می گفت: اگر سلطان عثمانی را فردی عاقل و با کفایت
می یافتم دوست داشتم خلیفه کل مسلمانان شود، ولی افسوس که چنین نیست.
تلاش های او برای تشکیل مرکز خلافت اسلامی در عثمانی یا عربستان در راستای همین ایده بود.(28)
3-وی نژادپرستی و قومیت گرایی را آفت بزرگ اتحاد و وحدت مسلمین می دانست، لذا نه تنها همواره آن را درسخنان خویش محکوم می کرد بلکه در عمل نیز پایبندی خود را نشان می داد، چنانکه خود را گاه ایرانی، و زمانی افغانی و در برخی اوقات حجازی معرفی می نمود. به همین جهت وی برای اصلاح ممالک اسلامی یکسان بود، او همانگونه در ایران برای به سامان آوردن امور و زدودن فساد دستگاه حاکم قاجاری تلاش می کرد که در مصر و هند و افغان و سایر جاها.
4- سید جمال تعصبات بجای مسلمانان را که از آن به تصلب تعبیر می شود، در برابر دشمنان خارجی می ستود، اما فرقه گراییهای تفرقه آمیز آنها را عامل از هم پاشیدگی، ضعف و شکست ایشان می دانست. از این رو پیروان مذاهب اسلامی را به سعه ی صدور وتحمل یکدیگر فرا می خواند و گاه که فریادهایش را کم اثر می دید، سوگمندانه می گفت: «انگار مسلمانان با هم متحد شده اند که متحد نشوند، با آنکه اگر دست اتحاد به هم دهند و نیروهای خویش را در یک خشم مقدس علیه بیگانگان بسیج کنند، بزرگترین قدرتها را از مقاومت باز می دارند».
یک بار نیز گفت، «اگر استعمار بریتانیا (که ابرقدرت آن روز به شمار می آمد»یک پیل بزرگ و مسلمانان هرکدام یک پشه باشند، این میلیونها پشه چنانچه در گوش این پیل فریاد کنند، دست کم گوش او را کر خواهند کرد».
او خود به فریضه وحدت نیک عمل می کرد تا جایی که گاه خویش را شیعی اثنا عشری و گاه سنی حنفی می خواند، و گرچه در احکام و نظریات به مذهب خود عمل می کرد، اما هیچ گاه دیگران را به دلیل پایبندی به مذاهب دیگر سرزنش ننمود. تأکید وی بر واژه هایی چون«امت محمدی»، «ولایت اسلامیه»، «خیر و مصلحت عبادالله»نشانگر عمق اعتقاد وی به اتحاد کلمه و پرهیز از تفرقه است.
او برای این منظور به ایران اسلامی بیش از هرجای دیگر درجهان اسلام دل بسته بود، چنانچه یک بار نوشت:
«از همتهای ایرانیها و اندیشه های عالی آنان بعید نیست که نخستین پیشگامان تجدید وحدت اسلامی و تقویت بنیادهای دینی، بوده باشند، همانطور که در آغاز به نشر علوم و حفظ احکام و کشف اسرار آن پرداختند و از هیچ وسیله ای درخدمت به شرع انور، دریغ نکردند».
ای اهل فارس! قهرمانان خود را در علم به یاد آورید و به آثار خود در اسلام توجه کنید و شالوده وحدت اسلامی باشید، آنطور که در آغاز آن را حفظ کردید. شما با گذشته ای که دارید به تلاش در راه اعاده آنچه که در عنوان اسلام دارا بودید، سزاوارترید. شما با طرح وحدت اسلامی از دیگر ملتهای مسلمان پیشی بگیرید و این از گوهرهای پاکیزه و نیروی اراده شما به دور نیست.(29)

پی‌نوشت‌ها:

1- بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی درصد ساله اخیر، شهید مرتضی مطهری، ص 37، نقش سید جمال الدین دربیداری مشرق زمین، محیط طباطبایی، انتشارات دارالتبلیغ اسلامی، قم 1352 ش، ص 128-77.
2- گفتار خوش یارقلی، شیخ محمد محلاتی، انتشارات فراهانی، تهران1383 ه ق، ص 76-65.
3- ک: اندیشه اصلاحی در نهضتهای اسلامی، محمدجواد صاحبی، انتشارات کیهان، تهران 1367، ص 128-122.
4- العروة الوثقی، مقاله الواحدة الاسلامیة، ص 70.
5- العروة الوثقی، ص 71-72.
6- العروة الوثقی، مقاله الواحده و السیاده، ص 74.
7- العروة الوثقی، ص 76 و77.
8- سیری در اندیشه سیاسی عرب، حمید عنایت، ص 102.
9- بررسی اجمالی نهضتهای اسلامی، ص 27.
10- توضیح بیشتر، خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، صفحات 51 و 53.
11- توضیح بیشتر، خدمات متقابل اسلام وایران، شهید مرتضی مطهری، انتشارات صدرا، صفحات 51 و 53.
12-ر.ک: بنیان گذار نهضت احیای فکر دینی، محمدجواد صاحبی، انتشارات فکر روز، تهران. 1375 ش.
13- نامه ها و اسناد سیاسی سید جمال الدین، ص 132-122، مجموعه اسناد و مدارک، تصویر 27 و 26.
14- مجموعه مقالات تاریخ معاصرایران، کتاب هفتم، ص 227. اصل این گزارش در آرشیو عثمانی موجود است.
15- شرح حال و آثار، ص 56 و 57.
16- مجموعه مقالات تاریخ معاصر ایران، کتاب هفتم، ص 278.
17- شرح حال و آثار، 61-57.
18- سرنوشت و فرجام زندگی افراد مزبور را در کتاب بنیانگذار نهضت احیای فکردینی روشن ساخته ایم.
19- تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، ج1، ص 83.
20-برای آگاهی از اندیشه های این مصلحان، ر.ک: مصلحان و اندیشه اتحاد مسلمانان، محمد جواد صاحبی، پنجمین کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی، تهران، شهریور 1371.
21- چند کلمه دراستنساخ افتاده است.
22- کتاب خلاصه البیان تألیف میرزا آقاخان اگر بدست آید باید یکی از آثار مهم او باشد. و مسلم باید او را پس از صدخطابه و سه مکتوب تألیف کرده باشد، زیرا میرزا آقاخان درصد خطابه یکی دو سه مورد حتی باب را هم قبول ندارد و ممکن است خلاصه البیان ردیه ای باشد بر عقاید باب و بها.
23- یک سطر از حاشیه مکتوبات درصحافی بریده شده است.
24- ر.ک: نامه های میرزا آقاخان کرمانی، به اهتمام محمدکشمیری، مجله بررسیهای تاریخی، ش 2، خرداد و تیر1345، ص 219 و 220.
25- مجموعه مکتوبات عبدالبها، نسخه خطی متعلق به دکتر احمدقاسم زاده، نامه شماره 186. ولی ما این دو نامه و اطلاعات مربوط به آنها را، از مجله راهنمای کتاب، ج 165، ص 712-707 گرفته ایم.
26- کشف الغطاء، چاپ عشق آباد روسیه، ص 122، نقل از: مجله راهنمای کتاب، ج16، ص 706، اسفند1352.
27-گزارش کامل از زندگی و اندیشه های او در کتاب بنیانگذار نهضت احیای فکر دینی آمده است.
28- ر.ک: تاریخ بیداری ایرانیان، ج1، ص 89، سیاستگران دوره قاجار خان ملک ساسانی، ج1، ص 90، انتشارات بابک، تهران، بی تاریخ.
29- العروة الوثقی و الثورة التحرریة الکبری، سیدجمال الدین اسدآبادی، ص 35-30، 73-167، 127-125، قم، 1390، ه ق نقش سید جمال الدین، ص 118 و 117.

منبع:صاحبی، محمد جواد؛ (1383) سید جمال الدین اسدآبادی و نهضت بیداری اسلامی (مجموعه مقالات)، تهران: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.