نویسنده: سید ابراهیم سید علوی
مقدمه:
در حرکت های اجتماعی مسلمانان درچند قرن اخیر، دو نوع حرکت، کاملاً مشخص است و هر کدام ویژگی خود را دارد:1- تجدد گرایی
2- اصلاح طلبی
حرکت نخست بر مبنای خودباختگی و ضعف شخصیت بوده و اما دومی بر احساس شخصیت اسلامی و قوت باور دینی و استواری نیروی ایمان، متکی بوده است. حرکت های افرادی مثل سید احمدخان، غلام احمد و امثال آنان مثالی می توانند باشند برای حرکت نوع اول و اما نهضت سید جمال الدین افغانی درگذشته نه چندان دور، قیام امام خمینی قدس سره درعصر ما، مثال بارزی است برای حرکت نوع دوم.
نقد الحاد شرقی و غربی و منزوی کردن دین در عرصه زندگی، توسط مسلمانان تجددگرا و تحت تأثیر برنامه های استعماری شرق و غرب، نکته ای است که در نهضت و آثارسید جمال الدین افغانی مورد توجه است.
طرح بشریت دین اسلام، و مطرح کردن حضرت محمد (ص) در حد فقط یک نابغه، خمیرمایه ی حرکت نخست به حساب می آید چنانکه بعکس در حرکت دوم، رسالت آسمانی حضرت محمد(ص) وحی و قرآن، اصل و اساس است همه برنامه های زندگی و صلاح ها و اصلاح ها بر آن محور باید بگردد. به عقیده ی نگارنده، استکبار جهانی با طرح تجددگرایی توسط دست آموزان غرب زده خود هرچند که منکر اصل دین نشده است لیکن با شیوه ی ابلیسی خاص، زیرپای دین را خالی کرده است و سوگمندانه باید گفت تا حدودی هم به خواسته نامیمون خود رسیده است هر چند که بیدارگران اقالیم قبله با جهاد همه بعدی خود، آگاهی آفریده و دست دشمن را خوانده و اسرار پشت پرده را رو کرده اند.
استاد محمد بهی، از اساتید از هر شریف و مردی است که نسبت به اسلام و عزت مسلمین، تعهد نشان می دهد و در کتاب ارزشمند«الفکر الاسلامی الحدیث و صلته بالاستعمار الغربی»انگشت روی مسائلی گذاشته است که مشخصاً و همزمان در همه بلاد اسلامی مثل ایران و مصر مطرح بوده و هست و نگارنده در مطالعه این کتاب تجانس و همخوانی در خورتوجهی بین تجددگرایان غرب زده ی ایران و متجددان کشورهای عرب زبان، ملاحظه کرد و از مباحث جالب توجه کتاب، تحلیل شخصیت سید جمال الدین افغانی است که در مواردی خالی از نقطه ضعف نبود. حقیر در این فرصت به این بخش از مطالب استاد دکتر محمد بهی عنایت دارد و آنها را تحلیل و نقادی می کند و نقطه نظرهای او را درباره سید جمال الدین مورد بررسی قرار می دهد.
اقدام دو جانبه:
از نظر استاد دکتر بهی، سید جمال الدین افغانی در نهضت خود اقدامی دو جانبه داشته او مرد علم و عمل بوده است، در مقام عملی و نظری، کلیه عقاید و افکاری را که زمینه سلطه غرب و استعمار را در درون جامعه های اسلامی فراهم می کرده و جاده را برای اعمال مقاصد شوم آنان صاف می نموده، نقادی کرده است انتقاد از حرکت سید احمدخان و تألیف کتاب در رد دهریین در هند و برخورد با مستشرقان که با جامه مقدس علمی پیش آمده و بخصوص نسل تحصیل کرده ی ناآگاه از اصول دیانتشان را فریفته اند از این بعد جهاد سید است او در این جهاد مقدس ضمن نقادی یاوه ها، مسلمانان را به بازگشت به قرآن توصیه کرده است و همین اصل در شاگردان او مثل عبده و یا دنباله روان راه مقدس چون اقبال تبلور خاصی پیدا کرده است تألیف کتاب احیاء فکر دینی توسط محمد اقبال لاهوری و نگارش رساله ها و کتابهای ارزشمند تاریخی و عقیدتی توسط محمدعبده و بیان مزیت اسلام بر سایر ادیان، مسیحیت و غیره در راستای همان جهاد فرهنگی سید و مبارزه با تجددگرایی الحادی بوده است.و به نظر ما امام خمینی آن فقیه درد آشنای عصر ما در ادامه ی همان راه اسلاف جهادگر با تألیف کتاب کشف اسرار به افشای همان جریان شوم در ایران پرداخته است و با تدریس و تدوین رساله حکومت اسلامی بخش دوم نهضت را که کارساز و عملی بودن فکر دینی است پی گرفته و الحمدلله به موفقیت های چشمگیری دست یافته است.
سید جمال الدین افغانی(ره) نیز در مرحله عمل و درعرصه سیاست دنبال همین معنی بود او دین را در مجاری امور زندگی، ساری و جاری می دانست و خمود و جمود درونی مسلمین را عارضه ای تلقی می کرد که باید درمان شود و برخلاف تجدد گرایان مقلد استعمارگران که دین را از سیاست جدا و راه را در عرصه عمل و حیات مادی بروی دین می بندند و بی دینی را در عرصه های زندگی یکه تاز می کنند او با الهام از قرآن کریم و سنت صحیح اسلامی دین را برنامه صحیح و جامعه حیات انسانی دانست و در این راه از هیچ تلاش و کوششی دریغ نورزید.
سید جمال الدین با فکر اسلامی که درخدمت استعمار بود نیز مبارزه کرده و افکار پوسیده احمدخان را که فریفته ی سیاست بریطانیای کبیر بود و مثل سید حسن تقی زاده تنها راه ترقی را از سر تا پا فرنگی و غربی شدن می پنداشت، مورد نقد و هجمه خود قرار داده است.
همانند امام خمینی(ره) که اسلام آمریکایی را اصطلاح کرده و به باد انتقاد گرفتند و در این خصوص به نسل حاضر آگاهی لازم دادند.
از نظر استاد محمدبهی، لبه تیز حملات سید(ره) در مبارزه سیاسی اسلامی اش، بریطانیای کبیر!بود و به همین سبب به مشورت و رأی سفیر انگلستان از مصر تبعید و دور شده است. هم چنانکه به نظر ما تشابه خاصی میان سید جمال الدین و امام خمینی در این خصوص دیده می شود آن رهبر بزرگوار هم عمدتاً به میراث خواراستعمار حمله می کرد و لذا به مشورت و تصمیم سفیرآمریکا در ایران به خارج از کشور تبعید گردیدند.
مبارزه سید هرچند که کاملاً سیاسی و ضداستعمار غربی بوده لیکن در هویت و ذاتش اسلامی و دینی بوده است.
دربعد سیاسی گاهی از وحدت مسلمین صحبت می کرد و دیگر گاه از اتحاد حکومت های مسلمانان که به نوعی با هم در ارتباط هستند سخن می گفت و در همه این تلاشها هدف از حاکمیت اسلام بوده است او از امپراطوری عثمانی و شاهنشاهی ایرانی و پادشاهای مصری انتقاد می کرد زیرا هیچ کدام آنان به ملت های خود آزادی رأی و سخن نمی دادند و کشور را عملاً با شورا اداره نمی کردند و دلبستگی و تعهد به قانون نشان نمی دادند و رابطه زمامدار و رعیت را آنگونه که در تفکر اسلامی مطرح است رعایت نمی کردند. مبارزه او در بعد دینی، از مقالات او در عروة الوثقی، روشن است هفده مقاله از مجموعه بیست و پنج مقاله او در شرح و تفسیر و توضیح آیه های قرآنی است و بقیه هم در تبیین روایات اسلامی در راستای همان اهداف قرآنی است.(1)
فکر و عملکرد سید جمال:
سید جمال الدین افغانی، مبارزه با استعمار را با آگاهی از عیوب و کاستی های درون جامعه اسلامی و حیات مسلمین آغاز کرد. او در بلاد هند، مصر، حجاز، ایران، عراق و ترکیه گشته و به لندن، پاریس مونیخ و پطرزبورگ، گام نهاده و مدتها در آنجاها مانده است او در سیاحت ها و جهانگردی ها، از ناحیه ای ضعیف دیده و از ناحیه دیگر نقاط قوت را نادیده نگرفته است.(2) او اگر مقاومت و واپس گرایی، دیده ی نهیب حرکت و جنبش های حیاتبخش را هم مشاهده کرده است و به ثمر نشستن آن جنبش ها و بیداری حاصل از آن رهبری ها را پایان شب سیاه استعمار و آغاز سقوط سلطه ی ظالمانه غرب تلقی کرده است.سید جمال اسدآبادی، اسلام را می شناخت و آن را مایه ی عزت، نیرو و شکوه می دانست و مسیحیت غرب را آلت ضعف و زبونی می دید.
مسیحیت، مبنی بر صلح کل شعاری و همسازی ریاکارانه در همه زمینه هاست. قصاص را نفی می کند. مالکیت، سلطنت و حکومت را امری مغایر دین می پندارد و به مردم اندرز می دهد که در برابر هر سلطان و حاکم و زمامداری، خاضع باشند، اموال فراوان در اختیار ایشان باید قرار گیرد و کار قیصر را باید به قیصر واگذاشت و از هر نوع درگیری باید دورزیست، به توصیه ی انجیل هر کس به گونه راست توسیلی نواخت گونه چپ خود را آماده کن و از جمله تعالیم و آموزه های مسیحیت این است که حاکمان بر اجساد فانی حکومت می کنند ولی خداوند و دین بر ارواح باقی و جاویدان، حاکم می راند.
اما اسلام در دیدگاه سید، عزت، شکوه و شوکت است و بر غلبه و پیروزی بر شر و فساد استوار است. اسلام هر قانون مخالف شریعت را مردود می شمارد و هر سلطه را که در راستای ولایت الهی و در مسیر اجرای احکام صادره از سوی او نباشد، محکوم به بطلان می داند.
کسی که در اصول اسلام بنگرد و حتی اگر یک سوره را تلاوت و در آن تأمل کند تردید نخواهد داشت که اسلام نخستین ملت جهادگر دنیاست و در همه کشفیات، اختراعات و علوم و فنون رزمی و نظامی مسلمانان باید پیشرو باشند.(3)
هرکس در آیه ی شریفه«واعدوا لهم ما استطعتم من قوة»(انفال/ 60)، دقت کند به میزان برد آیه و عمکرد مؤمن به قرآن و عامل به رهنمود آن پی می برد زیرا به او اجازه بلکه فرمان می دهد که برای پیشبرد هدف و مقابله با شرارت ها و مزاحمت ها از هر نوع که باشد به هر وسیله معقول و صحیح متوسل شود.
اگر ما در برخی احکام فقهی اسلام مثل شرط بندی در مسابقه تیراندازی، دو میدانی، اسب سواری و امثال آن دقت کنیم دیدگاههای واقع بینانه و حیات بخش و زندگی پرداز اسلام را به کمال و وضوح تمام درک می کنیم.
نتیجه جهانگردی سید جمال الدین آن بود که تفاوت زندگی غریبان سلطه گر و مسلمانان زیرسلطه را با حاکمیت های فاسد و دست نشانده مشاهده کرد و لذا دعوت خویش را با تبیین نقاط ضعف داخلی و توجه به نقاط قوت و دارندگی های بالقوه، پی گرفت و در تحقق این آرمان عمر سپری ساخت که مجد و عظمت دیرین مسلمانان را تجدید کند و آب رفته را به جوی باز گرداند.
سید جمال الدین در مبارزه با استعمار غربی از تاریخ ملت ها بویژه ملل اسلامی الگو گرفت، چنانکه شواهدی عینی و حسی از وضع رقت بار مردم در هند و مصر و غیره که نتیجه استعمار بود، ارائه می داد او با این شواهد و آن الگوها، عیوب سلطه های بیگانه و یا بیگانه پرست را برملا می کرد و پرده از دسایس ابلیسی آنها کنار می زد و در زمینه اهداف مستعمران که بسط قدرت در کل جهان اسلام و به نفع جامعه مغرب زمین باشد، به افشاگری می پرداخت.
خمیرمایه سید در این مبارزه سیاسی اسلامی اولاً: چنانکه گفتیم با ارائه شواهد عینی و در پرتو الگوهای برگرفته از امت سالفه ی اسلامی، قرآن کریم و آموزه های اصیل دینی بود نه آنچه که بصورت خرافه و افسانه عقیده هایی نه از طریق صحیح در دل مردم وارد شده و بنام عقاید دینی رسوخ پیدا کرده است و به تعبیر خود سید اسلام استعمار پذیر.
و ثانیاً: او در زمینه آزادی برای شرق اسلامی فکر می کرد و مبارزه می نمود و برای همه هموطنان شرق اسلامی، مسلم و یا غیرمسلم می اندیشید.
هسته مرکزی دعوت او وحدت شرق اسلامی و اصلاح رابطه حاکمان و مردم و ملت ها و زمامداران بود نه آن گونه که متداول است یک طرف آقا و سرور و صاحب اختیار مطلق و دیگر طرف، مثل برده زرخرید و فاقد هرنوع اراده و تصمیم در سرنوشت خود باشد.
در بخش نخست، نقطه اوج مبارزه او برخورد با بدعت ها، خرافه ها و انحرافات عقیدتی و عملی بود که بصورت فرقه گرایی فلج کننده، مطرح بوده است.
اساس دعوت سید در آن زمینه حاکمیت قرآن در جامعه مسلمین بود و مقصودش از وحدت بازگشت به تعالیم آن کتاب آسمانی بوده است.
«من از فراخوانی به وحدت چنان منظور ندارم که مالک امر و حاکم در همه جا، یک تن باشد زیرا چنین کار شاید شدنی نباشد لیکن امیدوارم که سلطان و حاکم همه شان، قرآن و وجهه کل، دین اسلام باشد و همه حاکمان و زمامداران و صاحبان قدرت و حکومت درحفظ ارزشهای قرآنی، بکوشند و در پیاده کردن آن احکام فطری و عادلانه، اهتمام بورزند زیرا حیات امت مسلمان در پرتو قرآن است چنانکه مرگ و تباهی آنان در ترک تعالیم آن کتاب آسمانی نهفته است».(4)
از نظر استاد دکتر محمدبهی، مبارزه اسلامی سید جمال الدین در واقع، ادامه مبارزات اسلامی امت مسلمان درطول تاریخ است با همان هدف و بر همان اساس و هرگز حرکتی مستقل و جدا از آنچه در ابتدای امر بوده، نبوده است.
اسلام در آغاز، بر اشاعه ی دعوت پرداخته است این مبارزه مبنی بر دعوت در اواخر امویان به مبارزه با الحاد شرقی که بصورت هایی مثل معتزلی گری بروز کرده بود، بدل شد. آنگاه درعصر عباسیان به مبارزه فکری با فلسفه یونانی تبدیل گردید. این مبارزه و فعالیت کمی قبل از سقوط بغداد و پس از آن بدست تاتارها به مبارزه با عناصر خارجی و بیگان، مبدل گشت. در این دوره تجاوز فرهنگی به شبیخون صلیبیان منحصر نبود مغولان و تاتارها هم از جانبی چنان هجومی را شروع کردند و چنین جریانی توأم شد با باطنی گری در داخل بلاد اسلامی و در شکلهای تصوف افراطی و در نوع ارتباط انسان - خدا که تا مرحله حلول پیش رفت، ادامه یافت.
او در جای دیگر می نویسد: سید جمال الدین اسدآبادی ترازوی مبارزه را برای چندین بار در تاریخ اسلام بشکل مبارزه با بیگانه تنظیم کرد او مبارزه اش را در قالب صرفاً سیاسی پی گرفت و با اینکه مبارزه سید جمال رنگ سیاسی داشت تا دینی لیکن اصل و اساس مبارزه او مبتنی براسلام و بازگشت به همان قرآن و اسلام اصیل بوده است.
مبارزه اسلامی با دعوت آغاز شده است.
با پیدایش معتزله، مبارزه، شکل کاملاً دینی و کلامی گرفت.
در دوران ترجمه فلسفه یونان، مبارزه، رنگ فلسفی و فکری یافت.
در روزگار ابن تیمیة، مبارزه در برخورد با صلیبیان و تاتارها، تمرکز یافت.
و در عصر محمدعبدالوهاب مبارزه به صورت خرافه ستیزی و بدعت زدایی درآمد. و در زمان سید جمال الدین مبارزه کاملاً سیاسی شد آنهم مبارزه سیاسی با استعمار غرب، ولی در همه این حرکت ها از ابتدا تاکنون اساس، دین بوده هم چنانکه هدف هم دین بوده است.(5)
او در فصل دیگری در تبیین مبارزه سیاسی سید جمال الدین چنین اظهار نظر می کند:
سید جمال الدین افغانی، مردم را بداشتن روابط صمیمی در درون بلاد اسلامی دعوت می کرد و تأکید داشت که در کشورهای اسلامی فرقی میان یک شهروند مسلمان و غیرمسلمان نباید باشد و در واقع محدوده مبارزه سید، شرق اسلامی بوده و کاملاً رنگ سیاسی داشت تا دینی و به همین سبب برخی اصرار دارند که مبارزه سید را به جای اسلامی، شرقی بنامند.
لیکن در واقع، سید جمال الدین در مبارزه اش مانند یک مسلمان حرکت می کرد و عملکردش هم اسلامی بود.
زیرا مستند مبارزه او اسلام و تعالیم قرآن بوده است.
سید جمال، به ترک خصومت میان شیعه و سنی دعوت می کرد تا میان این دو نیروی عظیم جهان اسلام الفت و صمیمیت ایجاد کند و میان دولت ایران و حکومت عثمانی، پس از انقراض دولت اسلامی هند هماهنگی بوجود بیاورد.
سید جمال، با دهری ها و طبیعت گراها که درسال 1879 م در هند پیدا شدند، به مبارزه پرداخت و آنان را شدیداً محکوم کرد زیرا در این جریان، مردم مسلمان به دو گروه قدیم و جدید، متقدم و متأخر، روشن فکر و غیر روشن فکر تقسیم می شدند و چنین گروه بندی سرانجام به نفع مسلمانان نیست. دهری گری و بی دینی، حربه ای بود که استعمار غرب، برای پایان دادن به شخصیت اسلامی که قرآن مصدر آنست، مطرح کرده بود. غرب یا این شیوه خطرناکترین سلاح را بکار گرفته بود زیرا بدینوسیله عقیده مسلمانان را فاسد می ساخت در دل آنان تردید ایجاد می کرد و یا از اسلام بیزارشان می نمود و بهرحال به نظر استعمار، بهترین حربه بود برای تضعیف کیان اسلام در بلاد اسلامی.
و سید جمال، می کوشید صفوف مسلمین را براساس اسلام و پای بندی براصول آن، وحدت بخشد و حتی در این راستا تلاش سید برآن بوده که امپراطوری اسلامی واحدی که قلمرو جغرافیای واحدی داشته باشد، حفظ شود.
او در مبارزه با دهری ها درمقام اثبات این معنی بود که دین برای اداره جامعه ضرورت دارد و بی دینی صددرصد محکوم است و در مرحله بعد با بیان مزایای اسلام بر سایر ادیان، عامل موفق بودن اسلام را برهانی می کرد.(6)
در این باره به هر جریانی که وحدت شکن بود و مسلمانان را پراکنده می کند حساسیت نشان می داد بویژه آن که داعیان آن الحاد، به ظاهر مسلمان بودند و داعیه اسلام داشتند.(اسلام همساز با استعمار)(7) سید در رد بر دهریان بر سه اصل تکیه داشت:
1- دین برای جامعه ضرورت دارد.
2- مسلک دهری و بی دینی برای جامعه مضر است.
3- مزایای دین اسلام بر سایر ادیان: مسیحیت و غیره، در اداره جامعه.
از دیدگاه سید(ره) چون دین متضمن حیاء، امانت و صدق است و بدون آن سه، جامعه در هم می ریزد و مسلک دهری و طبیعی، در مورد هیچ کدام، تعهد و کفالتی ندارد، پس دین برای اداره جامعه ضروری است.(8)
او در این بحث، از تاریخ بهره برده و به نقادی مسلک هایی چون: اپکوریسم، مزدکی باطنی گری، ولتریسم، روسوایسم، مسلک لائیک، سوسیالیزم نوع اروپایی و روسی آن و مسلک موریان آمریکا، نقادی بعمل آورده است.
سید پس از نقادی عالمانه از این مسلک ها، از مزایای دین اسلام سخن گفته و برتری آن آیین حنیف را به لحاظ برخورداری از عقل گرایی، برابر نژادی، عقیده مندی و اهتمام برتعلیم و تربیت مطرح ساخته است.
سید در پاسخ این سؤال که اگر دین اسلام حامل چنین پیام و دارای آن مزایاست پس چرا مسلمانان عقب مانده اند؟ آیه یازدهم رعد را تلاوت کرده است.
«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم»: خداوند در هیچ قوم و مردمی دگرگونی ایجاد نمی کند مگر آن که خود آنان وضعشان را تغییر داده و حالشان را دگرگون سازند.(9)
خلاصه ویژگی های نهضت سید:
ویژگی های مبارزه سید جمال الدین با استعمار غربی عبارت از این است که او مانند یک مسلمان نقاد و مثل یک سیاستمدار آگاه برمبنای قرآن و سنت صحیح حرکت کرده است.مقصود او آن بوده که از مسلمانان جهان، نیرویی بهم پیوسته ایجاد کند که آقا بالاسر نداشته باشند و عمدتاً بردارندگی های خود متکی باشند درنتیجه:
1- سلطان همه شان قرآن باشد و وجهه ی نظر وحدت و یگانگیشان دین اسلام.
2- بر همان اساس تعالیم قرآن، مسلمانان در فنون جنگی و در سایر علوم و دانشهای بشری پیشرو بوده و پیشرفته ترین سلاحها را داشته باشند.
3- مبارزه با کسانی که احیاناً در جامعه دین و با ترویج خرافات و عقاید سخیف و باطن، ملت های مسلمان را مردمی عاطل و باطل و فاقد کمال، بار آورده اند جدی گرفته شود(اسلام آمریکایی)= اسلام استعمار پذیر.
4- با ملاحده، ماتریالیست و کلیه کسانی که بی دینی را درمیان نسلهای مسلمان رواج می دهند مبارزه قاطع بعمل آید و چنان کاری از قرن سوم و چهارم آغاز شده است.
5- عالمان متعهد باید حقایق را روشن و خرافات و اباطیل را افشاء کنند.
6- مردم مسلمان را به فرهنگ قرآنی باز گردانند که قرآن زنده است و هرگز نمیرد و هر قومی بهره ای از محامد و ستوده های قرآن داشته باشد خود مردمی ستوده خواهند بود و هر جمعی ناخوشایندهای از نظر این کتاب را جامه عمل بپوشانند مبغوض خواهند گردید و کتاب خدا نسخ نشده است.(10)
مقایسه ی شخصیت سید جمال الدین با دیگران:
از نقطه نظرهای قابل تأمل و در خور نقد کتاب دکتر محمد بهی درباره سید جمال الدین اسدآبادی مقایسه او با افرادی مثل ابن تیمیه و محمدعبدالوهاب و امثال آنان است که در این مقال فقط بهمین دو مورد می پردازیم و به اختصار نکاتی را خاطرنشان می سازیم.این نکته را بیشتر بگویم که ریال های سعودی از دیر زمان درمصر دانشمندان معروفی چون محمد رشید رضاها را به سوی سعودیان وهابی جلب کرده است و خواننده، مقالات و کتب بسیاری از این خیل را می بیند که بر وهابیت تعصب می ورزند و سران و پیش کسوتان آن طرز تفکر را در ردیف مصلحان می آورند.
در مجله کلام اسلامی می نویسد: «احمدبن تیمیه درعصر خود مطرود علما و دانشمندان بنام اهل سنت بود و سرانجام به خاطر آراء ضد اسلامی زندانی گردید و در همان جا جان سپرد. امروز به خاطر قدرت مالی و امکانات تبلیغاتی وهابیان، مقام بس بزرگی را در اذهان ساده لوحان کسب کرده است.(11)
سیدجمال الدین اسدآبادی ابن تیمیه!:
از دیدگاه استاد محمدبهی، مبارزه ضد استعماری سید جمال الدین افغانی، در بعد تبیین ضعف های داخلی، بازگشت به قرآن بود و مبارزه او با خرافات عصر خود که مع الاسف درمیان مسلمانان رواج داشته نظیر مبارزهبا ضعف های داخلی مسلمین در عصر این تیمیه در زمینه عقاید بوده است همچون اعتقاد به کرامات اولیاء و زیارت مشاهد و عقیده به شفاعت و...
به نظر استاد بهی ضعف های عقیدتی مسلمانان درعصر سید جمال الدین همان چیزهایی بوده که در زمان این تیمیه وجود داشته و ابزار مبارزه سید، همان ابزار مبارزه ابن تیمیه است با این فرق که این تیمیه مانند یک عالم دینی و مطلع از حقایق اسلام گام به پیش نهاد و در اثبات نظرات خود کتاب، رساله و نامه نگاشت و خطابه ایراد کرد اما سید جمال الدین انقلابی عمل کرد و شیوه مبارزه سیاسی در بیداری امت ها را پیش گرفت و عمدتاً با غرب استعمارگر به ستیز پرداخت.
اگر ابن تیمیه مجبور بوده که کتاب بنویسد و استدلال کند و دلیل عقلی و یا نقلی مطرح سازد، دشمنان او در داخل بلاد اسلامی او را به چنان کاری واداشته بودند. اما دشمنان سید جمال که او آنان را خوب شناسایی و معین کرده بود، مستعمران غربی و دشمنان خارجی بودند و با آنان می بایستی برخورد سیاسی و انقلابی می شد با این وجود مبارزه سید هم بعد معرفتی و علمی داشت و شاگردان و تربیت یافتگان مکتب او کار او را در این بعد می گرفتند مانند عبده و اقبال و...(12)
این مقایسه استاد محمدبهی براستی که، مقایسه ی ناصحیحی است زیرا سید جمال حقیقتاً از مصلحان و بلکه از زعمای اصلاح بود اما ابن تیمیه به شهادت آراء و نظراتش میان مسلمانان و در جهان اسلام از زعمای تفرقه و خصومت محسوب می باشد او منشأ فرقه گرایی های بعدی است و عامل جدایی مسلمانان گردیده آن هم در مسایل نسبتاً بدیهی تا چه رسد که ایشان در برخی مباحث نظری، با اصل قرار دادن تفکر خود دیگران را تکفیر کرده و تشتت عجیبی را موجب گشته است.
ما از تعصبات شدید او در ارزیابی تشیع صرف نظر می کنیم که علامه امینی پنبه بافته های او را در کتاب گران سنگ الغدیر زده و بی مایگی سخنان او را برهانی کرده است در این جا به برخی از کلمات او درباره شناخت ذات و صفات خدا که برای مسلمانان در پرتو تعالیم قرآن، از بدیهیات بلکه از اولیات معدود می باشد اشاره می کنیم.
یک - او درباره ی نوع هستی خداوند چنین می نویسد: «لیس فی کتاب الله والسنه رسوله و لاقول احدمن سلف الامه و اثمتها انه لیس بجسم»(13): نه، در کتاب خداوند و نه، در سنت رسول خدا و نه، در کلام احدی از گذشتگان امت مسلمان و پیشوایان ایشان، نیامده است که خدا جسم نیست»!
دو- اگراو(خدا) بخواهد پشت مگسی قرار می گیرد و در پرتو قدرت و لطف ربوبیت الهی، آن مگس، سنگینی خدا را تحمل می کند تا چه رسد به عرش عظیم.(14)
سه- اینها، دلائلی است بر محدودیت وجود خداوند. و هر کس وجود خدا را محدود نداند او به قرآن و آیات آن، کفر ورزیده است.(15)
ابن بطوطه سیاح مسلمان در مشاهدات خود می نویسد:
ابن تیمیه از فقهای بزرگ حنبلی بود که بسبب ابراز عقاید منکری، تبعید و سپس به امر ملک ناصر زندانی شده بود اما مادر او به نزد ملک ناصر عرضه تقدیم داشت و بشفاعت وی آزاد گردید اما دوباره آن سخنان به زبان آورد من در دمشق بودم و در روز جمعه پای منبر او حاضر شدم او از جمله گفت «ان الله ینزل الی سماء الدنیا کنزولی هذا..»خداوند به آسمان دنیا نازل می شود آنگونه که من پائین می آیم آنگاه یک پله از منبر پایین آمد. در اینجا فقیهی از فقهای مالکی بنام ابن الزهراء سخن او را نادرست شمرد و اعتراض کرد اما توده حاضران و مریدان ابن تیمیه برسر آن فقیه مالکی ریختند و او را فراوان کتک زدند و سرانجام نزد قاضی حنبلی ها بردند و او دستور تعزیر و حبس ابن الزهراء را صادر کرد.
فقهای مالکی و شافعی به این کار قاضی حنبلی اعتراض کردند و به سیف الدین تنکیز که از امیران نیک و صالح بود شکایت بردند و استشهادیه ای علیه ابن تیمیه تنظیم و سخنان سخیف او را گواهی کردند که از جمله سخنان وی آن بوده که عازم سفر زیارت قبر شریف، زاده الله طیبا نمازش را نباید شکسته بخواند. یعنی سفر معصیت است و سفر به قصد زیارت قبر، بدعت و حرام است!
آن امیر، ابن تیمیه را در قلعه زندانی کرد و او در همانجا درگذشت.(16)
ملاحظه می کنید فردی که درعصر خود آن همه فتنه گری کرده و میان مسلمانان، تفرقه ایجاد کرده است در نظر استاد بهی از زعمای اصلاح و در حد سید جمال الدین افغانی، انقلابی بوده است حقیقتاً آفت تحقیق همین است که محقق دچارتعصب باشد و یا به سمت جریانی تمایل نشان دهد او بدون دلیل معتبر صفوف مسلمانان را پراکنده است. و هم اکنون نیز فرقه گرایی ها بر نظرات او، حنبلی ها را در مقابل دیگر مسلمانان قرارداده است که جریان وهابیگری یکی از آثار آن است، جای ابراز شگفتی است که استاد بهی آن همه کژی های قولی و عملی ابن تیمیه را نادیده گرفته در حال که افکار و اندیشه های حلاج و ابن عربی را ضعف فکر داخلی دانسته، (17) حرکت ابن تیمیه را در برابر آنان نهضت و مقاومت و اصلاح تلقی کرده است در صورتی که همه آن جریانات در ترازوی نقد از یک وضع برخوردارند و فقط درمقابل ابراز نظر در مسایل نظری، جایگاهی می توانند داشته باشند و کسی را بدان افکار نباید تکفیر کرد و میان مسلمین تفرقه بوجود آورد.
استاد بهی پس از پرداختن به نقش باصطلاح اصلاحی ابن تیمیه می نویسد، آنگاه حرکت وهابیت شروع شد و نقطه ثقل مبارزه محمد عبدالوهاب، برخورد با ضعف داخلی بود که بر تعالیم باطنیگری و انحراف برخی فرقه های صوفیه مستند بود با این وجود، حرکت وهابی هم از مبارزه با هجوم خارجی غافل نبود که همزمان با پیدایی ضعف در خلافت عثمانی و تحت فشار حکومت های امپراطوری مسیحی روسیه تزاری و انگلیسی و بطور کلی اروپایی، صورت می گرفت.
پینوشتها:
1- نگ: همان ص 77.
2- همان، ص 62.
3- همان، ص 63.
4- نگ: عروه الوثقی ص 193.
5- همان، ص 66.
6- عروه الوثقی، ص 471-477.
7- ک: عروه الوثقی، ص 472-477.
8- الفکر الاسلامی الحدیث...ص 69.
9- همان: ص 74، نقل از الرد علی الدهربین ص 93.
10-نگ: عروه الوثقی، ص 140.
11- نگ: مجله کلام اسلامی، شماره 18 ص 63.
12- همان، ص
13- التأسیس، ج1 ص 101 به نقل از مجله کلام اسلامی، ش18 ص 63.
14- همان.
15- همان. ص 64.
16- ابن بطوطه، رحله ابن بطوطه، ص 95، 1385 ق، بیروت.
17- الفکر اسلامی الحدیث، ص 65.
/ج