نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
اینو با مردم تسالی پیوند دارند چرا که با آتاماس Athmas پسر ائوله Eole ازدواج میکند [و حاصل این ازدواج دو پسر به نامهای ملیسرت Melicerte و لئورکوس Learchus است]. دو دختر دیگر کادموس یعنی سمله و آگاوه با کیش دیونوسیوس پیوند دارند. [به روایتی زئوس عاشق سمله میشود و حاصل این شیدائی زاده شدن دیونوسیوس از سمله است].در روایتی منطقی سمله نه دختر کادموس که از اهالی فریگیه Phrygia و همانا زملو Zemelo مادر زمین و از عناصر فریگیهای در کیش تراسی است. آگاوه همسر اکیون Echion از مردان زمین زاد ماجرای کادموس و از وی صاحب پسری میشود که پانتئوس Pentheus (پانته) یعنی مرد اندوه نام دارد. در روایتی از اوری پید آگاوه که شیدائی زئوس به سمله را باور نداشت از خواهر میخواهد که از زئوس بخواهد با تمام شکوه خویش بر او پدیدارشود. زئوس به هیأت آذرخش بر سمله پدیدار و سمله خاکستر میشود آگاوه به دیگران میگوید که سمله با انسانی عادی سر و کار داشته و به سبب ادعای خویش زئوس او را خاکستر کرده است و هم بدین دلیل دیونوسیوس از آگاوه انتقام میگیرد. وقتی دیونوسیوس به تب میآید به آموزش کیش خویش دراین سرزمین میپردازد و به انتقام آن چه بر مادر وی؛ سمله؛ رفته است تمام زنان تب را شیدا و دچار هذیان و توهم میسازد؛ و همه زنان و از آن شمار آگاوه در لباس باکانت Bacant سر به کوه میگذارد. پانته پسر آگاوه که با کیش دیونوسیوس مخالف است او را به زنجیر میکشد اما دیونوسیوس زنجیرها را میگشاید و کاخ او را به آتش میکشد و پانته را وا میدارد به تماشای مراسم نیایشی آیینی زنان به کوهستان برود. پانته در کوه خود را درون تنه سروی نهان میکند و زنان که متوجه حضور او شدهاند درخت را از ریشه میکنند و پانته را پاره پاره میکنند آگاوه در این ماجرا نخستین کسی است که به پسر خود حمله میبرد و با بریدن سر او سر را بر سر چوبی میکند و با تصور آن که سر شیری بر بالای چوب است با غرور وارد تب میشود و تنها پدر او کارمون است که او را متوجه اشتباه خویش میسازد. کیش دیونوسیوس ترکیبی از کیش خدای تراسی Trace و فریگیهای و خدایان باروری و حاصلخیزی است که در مراسم آیینی [و سالیانه] دیونوسیوس در هیأت یک نر گاو یا یک بز که تجسم خدا است توسط نیایش کنندگان خود از هم دریده میشود.
خدای فریگیهای خدای تاک و انگور و حالت رهائی وجذبهای که نیایش کنندگان دیونوسیوس آنان را تجربه میکردند با نوشیدن زیاد شراب شدت میگرفت و این کیش به ویژه نزد زنان پیروان بسیار داشت. مراسم آیینی این کیش در شرایط حاد تنشهای اجتماعی برخاسته از فرهنگ گناه دوران تاریک بعد از فرود فرهنگ میسین را جبران میکرد. چنین بر میآید که مردمان میسین نیز خدائی به نام دیونوسیوس را میشناختند اما شتاب گسترش کیش جذبهآلود دیونوسیوس بیتردید مربوط به دورههای بعد و اهمیت او در این است که تنها خدای المپی است که از زنی میرازاده شد.
تمام خدایان یونان از مادری زاده میشوند اما همه آنان در زمانی بی آغاز و انجام زندگی میکنند و همه نامیرا هستند و این کیفیتی است که همه انسانها در آرزوی آن بودهاند. خدایان میرا یا تراسی هستند و یا فریگیهای و از نظر دینشناسی در یونان خدا میرا نیست. بدین سان اسطورههای دیونوسیوس سرشار از جانشینهای انسانی است؛ قهرمانان میرایی که در مراسم آیینی به جای خدای فریگیهای و تجسم او در جشنهای یونان پاره پاره و کشته میشوند.
هنگامی که زئوس شاید به سبب حسادت هرا و به تحریک او با تمام شکوه خود بر سمله نمایان شد فرزند را از زهدان او ربود و تا هنگام زادن او را در ران خود نهان کرد و این شاید تقلیدی از رسمی کهن است که فرمانروایان زادن را تقلید میکردند [تا از دید کارن هورنای عقده نزادن را جبران کنند]. بدین سان زئوس که وعده داد بود همه خواستهای سمله را بر آورد بر او نمایان و سمله چنان سوخت که در روایتی پس از مرگ نیز از آرامگاه او دود بر میخاست و این شاید از آتش مقدسی بود که در آرامگاه سمله به یاد تجلی زئوس فرزوان نگاه داشته میشد. مخفی کردن فرزند نازاده سمله از سویی همانند روایت تولد آتنا است [بدین روایت پس از تولد آتنا؛ زئوس بی درنگ او را بلعید و هنگامی که زمان آزادی آتنا فرا رسید هفائیستوس سر زئوس را با تبری شکافت و آتنا سراپا مسلح از سر زئوس بیرون جست]. این روایت بازگو کننده حسادت مردانه به زایندگی زن است. دیونوسیوس در بردارنده نام زئوس و شاید به معنی فرزند زئوس و زئوس در واقع پدر و مادر او است.
در روایتی پرستاری دیونوسیوس را زئوس پس از زاده شدن به خواهر سمله وانهاد و پرستار بر او لباس دخترانه پوشید (جادوئی که نزد عامه او را از چشم زخم حفظ میکرد). پرستار دیونوسیوس او را به جزیره آریان Aran برد تا او را از هرا مخفی کند و نمف کوه افسانهای نیزا Nysa به نام نیزا در هیأت بزی او را در پرستاری کودک یاری کرد. روایت پوزانیاس از زاده شدن دیونوسیوس در بردارنده مراسمی آیینی و بدین روایت پس از مرگ سمله کودک را در صندوقی نهادند و همانند پرسئوس او را به دریا افکندند و آینو پدیدار شد تا در آوارگی خویش کودک را پرستاری نماید.
در روایتی اریپیلوس Erypylos در نبرد تروا و غارت آن به صندوقی دست مییابد که درون آن تندیس دیونوسیوس قرار دارد و اریپیلوس با دیدن این تندیس شیدا و با رسیدن به پاتره Patrae مانع انجام مراسم قربانی شدن نو عروس و نو داماد در مراسم سالیانه آرتمیس میشود و با منسوخ شدن این نوع از قربانی در مراسم سالیانه دیونوسیوس به مقام قهرمانی دست مییابد. این گونه از روایتها گویای مراسمی آیینی است که طی آن تندیس دیونوسیوس را در صندوقی مینهادند و صندوق را به آب میافکندند و پرستاری این صندوق را از آب میگرفت.
میگویند دیونوسیوس در فریگیه تاک را کشف و به مردم ساختن شراب را یاد داد. بدین روایت با رواج کیش دیونوسیوس و مراسم آیینی آن آنان را که ازکیش او دوری میجستند دچار کیفر شیدائی میشدند. رفتار زنانی که به تپههای فریگیه روی میآوردند نمودی از این شیدائی و شاید این رفتار بخشی از مراسمی بود که در پایان سال زنان سال کهنه را از شهر بیرون میبردند و در بازگشت سال نو را به شهر میآوردند و این رسمی است که هنوز هم در بسیاری از شهرهای اروپا رواج دارد [و در ایران نیز شاید مراسم سیزده نوروز راه به چنین باوری است]. نیز چنین روایتهایی میتواند از نظر اجتماعی بازتاب مخالفت با کیش نو و گسستن از جامعه باشد. در ایلیاد نخستین نمود یورش لیکورگ Lycurge به دیونوسیوس نوجوان و یاری او و به دریا زدن دیونوسیوس وحشت زده و حمایت او از جانب تتیس Thetis است در این ماجرا خدایان لیکورگ را کور و عمر او را کوتاه میکنند و این کیفر مخالفت او با دیونوسیوس است.
در این روایت از نقش آیینی پرستاران دیونوسیوس نوزاد یاد میشود. در این ماجرا مناد Maenadها شیدا زنان [یا با کانتهایی] هستند که پس از یافتن دیونوسیوس در دریا او را به ساحل میآورند و دیونوسیوس هم بدین دلیل به دریا باز میگردد. داستان نوزادی دیونوسیوس یاد آور اسطوره جانشینی و تتیس در این ماجرا مادر بزرگی است که نوه را در دست یافتن به قدرت یاری میدهد و این نقشی است که تتیس به هنگام نبرد بریاره Briare [یا آگئون Agaeon غول صد دست] با زئوس به عهده میگیرد و زئوس را یاری میدهد.
در ایلیاد از جزئیات داستان خونبار لیکورگ نشانی نیست اما در روایتهای دیگر لیکورگ به سبب مخالفت با دیونوسیوس دیوانه و به گمان آن که دریاس Dryas پسر او بوته تاکی است پسر را با تبر نابود میکند و پس از هشیار شدن زمین خشک و [به ندای هاتفی] مردم برای رهائی از خشکسالی لیکورگ را در کوه پانگائوس Pangeus به چهار اسب میبندند و او را چند پاره میکنند بی تردید لیکورگ به رسمی آیینی چند پاره و پارههای تن او را میخورند یا بر مزارع میپاشند و اسبهای این روایت از مراسم آیینی آرس در تراس و ماجرای اسبان آدمخوار دیومد Diomede بدین داستان راه یافتهاند و اجزاء دیگر این روایت شرح گیاه کیش تراسی است. نام پسر لیکورگ یعنی در یاس به معنی درخت – مرد و درنقش سفال منقوش یافته شده از اتیک نیز دیونوسیوس به هیأت درخت – مردی نیایش میشود. بهترین داستان بازگشت دیونوسیوس به زادگاه او تب از اوری پید و ماجرائی است که پیش از این آن سخن رفت.
در اتیک Attica نیایش دیونوسیوس مجذوب کیش بومی و مرگ آیینی بر آن افزوده شده است. در روایتی ایکاریوس Icarius هدیه تاک را از دیونوسیوس میپذیرد و در دیدار چوپانان بی آن که شراب را با آب رقیق کند (یونانیان شراب را با افزودن یک چهارم آب بدان رقیق میکردند) آنان را به نوشیدن شراب دعوت میکند. شبانان پس از تاثیر شراب میپندارند که ایکاریوس آنان را به زهر مسموم کرده و هم بدین دلیل ایکاریوس به دست شبانان کشته میشود و دختر ایکاریوس با شنیدن خبر مرگ پدر خود را حلق آویز میکند. این روایت گویای جشنی آیینی است که همانند آن در ایتالیا رواج داشت و در آن جشن مردم در گرمای تابستان تندیسکهایی از درخت میآویختند و این جشن به هنگامی اجرا میشد که اریگونه Erigone دختر اریکاریوس پس از زاده شدن در بهار در تابستان میمرد. [با کشته شدن ایکاریوس در روایتی دیونوسیوس کیفر سختی بر مردم آتن نازل کرد. دختران آتنی پس از رسیدن به بلوغ شیدا و خود را به دریا میافکندند یا حلق آویز میکردند. هاتف دلف علت را در مجازات نشدن قاتلان ایکاریوس دانست و آتنیها ناچار چوپانان گناهکار را تنبیه و به افتخار اریگونه جشنی ترتیب دادند که دختران جوان در آن جشن به درخت میآویختند. با گذر زمان جای دختران جوان را به تندیسک آنان داده شد و مراسمی که در ایتالیا در جشن Liberpatfe (دیونوسیوس ایتالیائی) بر پا میشد متأثر از جشن آیین مردم آتن بود.]
در روایتی اورفه شیدای یکی از نمفهای جنگی [به نام اوریداس] Eurydice و جویای ازدواج با اوست. اوریدایس به هنگام گریز از اورفه بر ماری پای مینهد و با نیش مار میمیرد و اورفه معشوق خود را تا هادس دنبال و پرسفونه Persephone را با چنگ خویش افسون میکند پرسفونه بدان شرط که اورفه تا خارج شدن از دوزخ به پشت سر خود نگاه نکند حاضر میشود اوریدیس را به روی زمین باز گرداند. اورفه میپذیرد اما درست در لحظهای که راه به پایان میرسید اورفه دچار تردید شد و از این که شاید پرسفونه او را فریب داده باشد پریشان و بی درنگ برای دیدار اوریداس که در پی او روان بود به پشت سر خود نگاه کرد و هم در آن دم اوریداس بر زمین افتاد ودیگر بار مرد. اورفه پس از این ماجرا از زنان دیگر رویگردان و به آموزش رازهای خویش و دیونوسیوس به مردان تراس روی آورد و کین توزی زنان تراس بدو موجب شد که منادها Maenad (باکانت) او را تکه تکه کنند. بدین روایت منادها سر بریده شده اورفه را به رود هبروس Hebrus افکندند و سر اورفه بر رود میرفت و هنوز نام اوریداس؛ اوریداس را تکرار میکرد.
افسانه اورفه از زمان ویرژیل به بعد با شعرهائی که این شاعر درباره داستان اورفه سرود شهرت یافت. هسیود شاید از طریق فرهیختگان اسکندریه از داستان اورفه آگاه شد و بخش بزرگی از این داستان شاید اشارهای است به قربانی کردن دختر باکره در مراسمی آیینی در روایت هسیود؛ اریسته Aristaeus [پسر آپولو و سیرن] Cyrene به هنگام تعقیب اوریداس سبب میشود که اوریداس بی توجه بر ماری پانهد و کشته شود. در این روایت خواهر اوریداس انتقام مرگ خواهر را از اریسته میگیرد و در این راه زنبورهای عسل سیرن مادر اریسته را نابود میکنند و اریسته ناچار میشود از لاشه نرگاوی مرده زنبورهای تازهای را برای مادر صید کند. مگسها در این روایت شبیه زنبوراند و موتیف ممنوع بودن نگاه کردن به پشت سر موتیف خاص داستانهای عامیانه است. کرونوس در اسطوره جانشینی و دوکالیون Deucalion [پسر پرومته که همراه همسرش پیرا Pyrrha از توفان بزرگ نجات یافتند و نسل بشر از تبار آنان است] هر دو پس از رهائی از خطر بدون آن که به پشت سر نگاه کنند چیزهائی را از فراز شانه به پشت سر پرتاب میکنند و این موتیفی خرافاتی است که در داستانهای عامیانه بسیار دیده میشود و سر آواز خوان اورفه نیز از موتیفهایی است که در افسانههای مردمی همانند آن بسیار است.
[افسانههای راز انگیز مرگ اورفه بسیار و اصول کیش اورفه بر بسیاری از این افسانهها استوار گشته است میگویند رفتن اورفه به جهان زیرین برای یافتن اطلاعاتی برای راه بردن به سرزمین نیکان و دوری جستن از سدههایی بود که در انتظار روح پس از مرگ است بسیاری از این افسانهها از موتیفهای افسانههای مردمی گرفته شده و اوراد و ادعیهای که بر روی الواح مینوشتند و با مردگان به خاک میسپردند از همین داستانها ریشه میگیرد. بسیاری از این افسانهها رازهای الوزیس را شکل میدهند و بسیاری از این افسانهها روایتهایی که بعدها به آیین مسیح راه مییابد و به روایتی اورفه نیای هومر و هسیود است.]
روایت پیدائی دیونوسیوس از دریا شاید متأثر از اشعار شاعران و کوزه نقاشیهایی است که این داستان را بازگو میکنند در روایتی دیونوسیوس خردسال برای رفتن به ناکسوس Naxos سوار بر کشتی راهزنان اتروپایی میشود هنگامی که دیونوسیوس از نیت آنان آگاه میشود با دزدان به ستیز بر میخیزد و راهزنان را یارای به بند کشیدن او نیست. در این ماجرا دیونوسیوس پاروهای کشتی را به مارهائی مبدل میکند و کشتی را پر از عشقه و بادبان کشتی را در انبوهی از شاخ و برگ تاک گرفتار میسازد. پس دیونوسیوس به هیأت شیری در میآید و جز ناخدا که از رهروان دیونوسیوس است همه راهزنان از ترس خود را به دریا میاندازند و تبدیل به دلفین میشوند. پس از این ماجرا دیونوسیوس ناخدا را ثروتمند و ناخدا نیز در شمار رسولان دیونوسیوس در میآید.
مورد و عشقه در مراسم آیین باکوس کاربرد داشت و این بدان دلیل بود که مورد همیشه سبز و یادآور روح گیاه در فصل سرد است. افسانه تبدیل راهزنان به دلفین یادآور داستان نجات اریون Arion شاعر یونانی سده هفتم ق م در ماجرائی همانند توسط دلفینها است و این اسطوره نمودی از تاثر اسطوره از افسانههای پیرامونی است که در نقاشی سوی دیگر چنین داستانی بازگو کننده قدرت خدا و روایتی است که در نقاشی اکسیکاس Exikias نیز دیده میشود در این نقاشی دیونوسیوس به هیأت مردی غول پیکر سوار بر کشتی بادبانی است که شبیه به یک دلفین است و دو دلفین در دو جانب دیونوسیوس دیده میشود. یونانیان از این طریق معجزاتی را به خدایان خود نسبت میدادند و همه این معجزات بیانگر احترام نیایشگران به خدایان خویش است. دیونوسیوس به هنگام صعود به آسمان آریان را Ariaden را ناکسوس میرباید و با خود به کوه المپ میبرد.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
خدای فریگیهای خدای تاک و انگور و حالت رهائی وجذبهای که نیایش کنندگان دیونوسیوس آنان را تجربه میکردند با نوشیدن زیاد شراب شدت میگرفت و این کیش به ویژه نزد زنان پیروان بسیار داشت. مراسم آیینی این کیش در شرایط حاد تنشهای اجتماعی برخاسته از فرهنگ گناه دوران تاریک بعد از فرود فرهنگ میسین را جبران میکرد. چنین بر میآید که مردمان میسین نیز خدائی به نام دیونوسیوس را میشناختند اما شتاب گسترش کیش جذبهآلود دیونوسیوس بیتردید مربوط به دورههای بعد و اهمیت او در این است که تنها خدای المپی است که از زنی میرازاده شد.
تمام خدایان یونان از مادری زاده میشوند اما همه آنان در زمانی بی آغاز و انجام زندگی میکنند و همه نامیرا هستند و این کیفیتی است که همه انسانها در آرزوی آن بودهاند. خدایان میرا یا تراسی هستند و یا فریگیهای و از نظر دینشناسی در یونان خدا میرا نیست. بدین سان اسطورههای دیونوسیوس سرشار از جانشینهای انسانی است؛ قهرمانان میرایی که در مراسم آیینی به جای خدای فریگیهای و تجسم او در جشنهای یونان پاره پاره و کشته میشوند.
هنگامی که زئوس شاید به سبب حسادت هرا و به تحریک او با تمام شکوه خود بر سمله نمایان شد فرزند را از زهدان او ربود و تا هنگام زادن او را در ران خود نهان کرد و این شاید تقلیدی از رسمی کهن است که فرمانروایان زادن را تقلید میکردند [تا از دید کارن هورنای عقده نزادن را جبران کنند]. بدین سان زئوس که وعده داد بود همه خواستهای سمله را بر آورد بر او نمایان و سمله چنان سوخت که در روایتی پس از مرگ نیز از آرامگاه او دود بر میخاست و این شاید از آتش مقدسی بود که در آرامگاه سمله به یاد تجلی زئوس فرزوان نگاه داشته میشد. مخفی کردن فرزند نازاده سمله از سویی همانند روایت تولد آتنا است [بدین روایت پس از تولد آتنا؛ زئوس بی درنگ او را بلعید و هنگامی که زمان آزادی آتنا فرا رسید هفائیستوس سر زئوس را با تبری شکافت و آتنا سراپا مسلح از سر زئوس بیرون جست]. این روایت بازگو کننده حسادت مردانه به زایندگی زن است. دیونوسیوس در بردارنده نام زئوس و شاید به معنی فرزند زئوس و زئوس در واقع پدر و مادر او است.
در روایتی پرستاری دیونوسیوس را زئوس پس از زاده شدن به خواهر سمله وانهاد و پرستار بر او لباس دخترانه پوشید (جادوئی که نزد عامه او را از چشم زخم حفظ میکرد). پرستار دیونوسیوس او را به جزیره آریان Aran برد تا او را از هرا مخفی کند و نمف کوه افسانهای نیزا Nysa به نام نیزا در هیأت بزی او را در پرستاری کودک یاری کرد. روایت پوزانیاس از زاده شدن دیونوسیوس در بردارنده مراسمی آیینی و بدین روایت پس از مرگ سمله کودک را در صندوقی نهادند و همانند پرسئوس او را به دریا افکندند و آینو پدیدار شد تا در آوارگی خویش کودک را پرستاری نماید.
در روایتی اریپیلوس Erypylos در نبرد تروا و غارت آن به صندوقی دست مییابد که درون آن تندیس دیونوسیوس قرار دارد و اریپیلوس با دیدن این تندیس شیدا و با رسیدن به پاتره Patrae مانع انجام مراسم قربانی شدن نو عروس و نو داماد در مراسم سالیانه آرتمیس میشود و با منسوخ شدن این نوع از قربانی در مراسم سالیانه دیونوسیوس به مقام قهرمانی دست مییابد. این گونه از روایتها گویای مراسمی آیینی است که طی آن تندیس دیونوسیوس را در صندوقی مینهادند و صندوق را به آب میافکندند و پرستاری این صندوق را از آب میگرفت.
میگویند دیونوسیوس در فریگیه تاک را کشف و به مردم ساختن شراب را یاد داد. بدین روایت با رواج کیش دیونوسیوس و مراسم آیینی آن آنان را که ازکیش او دوری میجستند دچار کیفر شیدائی میشدند. رفتار زنانی که به تپههای فریگیه روی میآوردند نمودی از این شیدائی و شاید این رفتار بخشی از مراسمی بود که در پایان سال زنان سال کهنه را از شهر بیرون میبردند و در بازگشت سال نو را به شهر میآوردند و این رسمی است که هنوز هم در بسیاری از شهرهای اروپا رواج دارد [و در ایران نیز شاید مراسم سیزده نوروز راه به چنین باوری است]. نیز چنین روایتهایی میتواند از نظر اجتماعی بازتاب مخالفت با کیش نو و گسستن از جامعه باشد. در ایلیاد نخستین نمود یورش لیکورگ Lycurge به دیونوسیوس نوجوان و یاری او و به دریا زدن دیونوسیوس وحشت زده و حمایت او از جانب تتیس Thetis است در این ماجرا خدایان لیکورگ را کور و عمر او را کوتاه میکنند و این کیفر مخالفت او با دیونوسیوس است.
در این روایت از نقش آیینی پرستاران دیونوسیوس نوزاد یاد میشود. در این ماجرا مناد Maenadها شیدا زنان [یا با کانتهایی] هستند که پس از یافتن دیونوسیوس در دریا او را به ساحل میآورند و دیونوسیوس هم بدین دلیل به دریا باز میگردد. داستان نوزادی دیونوسیوس یاد آور اسطوره جانشینی و تتیس در این ماجرا مادر بزرگی است که نوه را در دست یافتن به قدرت یاری میدهد و این نقشی است که تتیس به هنگام نبرد بریاره Briare [یا آگئون Agaeon غول صد دست] با زئوس به عهده میگیرد و زئوس را یاری میدهد.
در ایلیاد از جزئیات داستان خونبار لیکورگ نشانی نیست اما در روایتهای دیگر لیکورگ به سبب مخالفت با دیونوسیوس دیوانه و به گمان آن که دریاس Dryas پسر او بوته تاکی است پسر را با تبر نابود میکند و پس از هشیار شدن زمین خشک و [به ندای هاتفی] مردم برای رهائی از خشکسالی لیکورگ را در کوه پانگائوس Pangeus به چهار اسب میبندند و او را چند پاره میکنند بی تردید لیکورگ به رسمی آیینی چند پاره و پارههای تن او را میخورند یا بر مزارع میپاشند و اسبهای این روایت از مراسم آیینی آرس در تراس و ماجرای اسبان آدمخوار دیومد Diomede بدین داستان راه یافتهاند و اجزاء دیگر این روایت شرح گیاه کیش تراسی است. نام پسر لیکورگ یعنی در یاس به معنی درخت – مرد و درنقش سفال منقوش یافته شده از اتیک نیز دیونوسیوس به هیأت درخت – مردی نیایش میشود. بهترین داستان بازگشت دیونوسیوس به زادگاه او تب از اوری پید و ماجرائی است که پیش از این آن سخن رفت.
در اتیک Attica نیایش دیونوسیوس مجذوب کیش بومی و مرگ آیینی بر آن افزوده شده است. در روایتی ایکاریوس Icarius هدیه تاک را از دیونوسیوس میپذیرد و در دیدار چوپانان بی آن که شراب را با آب رقیق کند (یونانیان شراب را با افزودن یک چهارم آب بدان رقیق میکردند) آنان را به نوشیدن شراب دعوت میکند. شبانان پس از تاثیر شراب میپندارند که ایکاریوس آنان را به زهر مسموم کرده و هم بدین دلیل ایکاریوس به دست شبانان کشته میشود و دختر ایکاریوس با شنیدن خبر مرگ پدر خود را حلق آویز میکند. این روایت گویای جشنی آیینی است که همانند آن در ایتالیا رواج داشت و در آن جشن مردم در گرمای تابستان تندیسکهایی از درخت میآویختند و این جشن به هنگامی اجرا میشد که اریگونه Erigone دختر اریکاریوس پس از زاده شدن در بهار در تابستان میمرد. [با کشته شدن ایکاریوس در روایتی دیونوسیوس کیفر سختی بر مردم آتن نازل کرد. دختران آتنی پس از رسیدن به بلوغ شیدا و خود را به دریا میافکندند یا حلق آویز میکردند. هاتف دلف علت را در مجازات نشدن قاتلان ایکاریوس دانست و آتنیها ناچار چوپانان گناهکار را تنبیه و به افتخار اریگونه جشنی ترتیب دادند که دختران جوان در آن جشن به درخت میآویختند. با گذر زمان جای دختران جوان را به تندیسک آنان داده شد و مراسمی که در ایتالیا در جشن Liberpatfe (دیونوسیوس ایتالیائی) بر پا میشد متأثر از جشن آیین مردم آتن بود.]
میداس
با میداس Midas و اورفئوس Orpheus (اورفه) در ماجرای سفرهای دیونوسیوس آشنا میشویم در افسانههای یونانی میداس شهریار سرزمین پریان و ثروتمندترین فرد جهان است در این روایتها قلمرو شهریار میداس سرزمین فریژی (فریگیه) است. در روایتی سلینوس Silenus از ساتیرهای همراه دیونوسیوس [و از ساتیرهای سرزمینهای جنگلی] در باغ میداس در کنار چشمهای از شراب به سبب زیاده روی در نوشیدن شراب به خواب میرود و باغبان او را به زنجیر میکشد و به حضور میداس میبرد میداس که سیلن راشناخته است با احترام زیاد او را آزاد و به گروه همراهان دیونوسیوس باز میگرداند و سیلن از او میخواهد که از وی چیزی بخواهد و میداس میخواهد که به وی قدرتی داده شود تا به هر چه دست میزند طلا شود و حتی با دست زدن به غذائی که میخورد غذا تبدیل به طلا میشود و از دیونوسیوس تمنا میکند که این قدرت را از او بازستاند [و به راهنمائی دیونوسیوس با شستن سر و دست در سر چشمه پاکتول این قدرت را از دست میدهد] و چنین است که همه شنهای رود پاکتول Pactul تبدیل به طلا میشوند. این موتبف بر گرفته شده از افسانههای پریان است در روایتی میداس در خردسالی به خواب میبیند که مورچگان بسیاری غلاتی را که به لانه میبرند به دهان او میریزند و چنین است که خواب او در بزرگسالی تحقق مییابد و سلین ثروتمندترین مرد جهان میشود. در این روایتها سیلن به هیأت مردی فربه و دارای بینی و پیشانی کوتاه و پهن که شکل قرار دادی یونانیان در نشان دادن فردی شهوتران است ترسیم میشود. [در روایتی هنگامی که تومولوس Tomolos خدای کوهستان به داوری در مورد درگیری پان و آپولو مشغول است به نفع آپولو رای میدهد و میداس که در این داوری حضور دارد رأی تومولوس را غیر عادلانه میخواند و به خواست آپولولو که از این ماجرا به خشم آمده است در دو طرف سر میداس دو گوش خر پدیدار میشود. میداس بعدها با دقت این گوشها در زیر تاج خود پنهان میکرد و تنها آرایشگر او از این راز آگاه بود و یارای گفتن این راز به دیگری نداشت. میگویند. آرایشگر در زمین چاهی کند و این را با چاه در میان نهاد و علفهایی که پیرامون چاه روئید با وزش باد زمزمه میکردند میداس شهریار گوشهای خر دارد.]اورفئوس
رازهای ارفئوس (اورفه) کیش جذبه دیگری بود که از روزگار سخت سده هفتم به بعد در یونان گسترش یافت. در روایتهای مختلف اورفه از پیرامون کیش دیونوسیوس کیش او نیز با این کیش همانندی دارد. کرونولوژی اسطورهشناختی اسطوره اورفه متفاوت و در یکی از روایتهای اسطوره اورفه از شوهر یکی از دختران کادموس به نام اریستئوس Aristaus (اریسته) یاد میشود. مادر اورفه یکی از موز Museها به نام کالیوپ Callope و در روایتی از همانندی شعریهای کالیوپ با شعرهای هومر و هسیود یاد میشود در این روایتها اورفه را چنگی جادوئی است که درختان و حیوانات و رودها با نوای آن افسوس میشوند و حتی سنگها نیز بانوای این چنگ به رقص در میآیند.در روایتی اورفه شیدای یکی از نمفهای جنگی [به نام اوریداس] Eurydice و جویای ازدواج با اوست. اوریدایس به هنگام گریز از اورفه بر ماری پای مینهد و با نیش مار میمیرد و اورفه معشوق خود را تا هادس دنبال و پرسفونه Persephone را با چنگ خویش افسون میکند پرسفونه بدان شرط که اورفه تا خارج شدن از دوزخ به پشت سر خود نگاه نکند حاضر میشود اوریدیس را به روی زمین باز گرداند. اورفه میپذیرد اما درست در لحظهای که راه به پایان میرسید اورفه دچار تردید شد و از این که شاید پرسفونه او را فریب داده باشد پریشان و بی درنگ برای دیدار اوریداس که در پی او روان بود به پشت سر خود نگاه کرد و هم در آن دم اوریداس بر زمین افتاد ودیگر بار مرد. اورفه پس از این ماجرا از زنان دیگر رویگردان و به آموزش رازهای خویش و دیونوسیوس به مردان تراس روی آورد و کین توزی زنان تراس بدو موجب شد که منادها Maenad (باکانت) او را تکه تکه کنند. بدین روایت منادها سر بریده شده اورفه را به رود هبروس Hebrus افکندند و سر اورفه بر رود میرفت و هنوز نام اوریداس؛ اوریداس را تکرار میکرد.
افسانه اورفه از زمان ویرژیل به بعد با شعرهائی که این شاعر درباره داستان اورفه سرود شهرت یافت. هسیود شاید از طریق فرهیختگان اسکندریه از داستان اورفه آگاه شد و بخش بزرگی از این داستان شاید اشارهای است به قربانی کردن دختر باکره در مراسمی آیینی در روایت هسیود؛ اریسته Aristaeus [پسر آپولو و سیرن] Cyrene به هنگام تعقیب اوریداس سبب میشود که اوریداس بی توجه بر ماری پانهد و کشته شود. در این روایت خواهر اوریداس انتقام مرگ خواهر را از اریسته میگیرد و در این راه زنبورهای عسل سیرن مادر اریسته را نابود میکنند و اریسته ناچار میشود از لاشه نرگاوی مرده زنبورهای تازهای را برای مادر صید کند. مگسها در این روایت شبیه زنبوراند و موتیف ممنوع بودن نگاه کردن به پشت سر موتیف خاص داستانهای عامیانه است. کرونوس در اسطوره جانشینی و دوکالیون Deucalion [پسر پرومته که همراه همسرش پیرا Pyrrha از توفان بزرگ نجات یافتند و نسل بشر از تبار آنان است] هر دو پس از رهائی از خطر بدون آن که به پشت سر نگاه کنند چیزهائی را از فراز شانه به پشت سر پرتاب میکنند و این موتیفی خرافاتی است که در داستانهای عامیانه بسیار دیده میشود و سر آواز خوان اورفه نیز از موتیفهایی است که در افسانههای مردمی همانند آن بسیار است.
[افسانههای راز انگیز مرگ اورفه بسیار و اصول کیش اورفه بر بسیاری از این افسانهها استوار گشته است میگویند رفتن اورفه به جهان زیرین برای یافتن اطلاعاتی برای راه بردن به سرزمین نیکان و دوری جستن از سدههایی بود که در انتظار روح پس از مرگ است بسیاری از این افسانهها از موتیفهای افسانههای مردمی گرفته شده و اوراد و ادعیهای که بر روی الواح مینوشتند و با مردگان به خاک میسپردند از همین داستانها ریشه میگیرد. بسیاری از این افسانهها رازهای الوزیس را شکل میدهند و بسیاری از این افسانهها روایتهایی که بعدها به آیین مسیح راه مییابد و به روایتی اورفه نیای هومر و هسیود است.]
خدا پنداشتن دیونوسیوس
در روایتی دیونوسیوس نیز برای بازگرداندن مادر خود سمله Semele به هادس میرود و مادر را به المپ باز میگرداند سمله در المپ تیونه Thyone (به معنی ثروتمند) نام مییابد. پرسفونه یا کورئه kore به روایتی و پاندورا در روایت دیگر از جهان زیرین باز میگردند و بازگشت آنان بازگشت بهاراست و اوریداس بازگشت او نیز ازاین شمار است دیونوسیوس از مسیر «دریاچه بی بن» الکونین Alcunin در آرگوس Argos و کنار چشمه لرن Lerna و جائی که جشنهای شبانه راز آمیز سالیانه برگزار میشد به جهان زیرین راه مییابد.روایت پیدائی دیونوسیوس از دریا شاید متأثر از اشعار شاعران و کوزه نقاشیهایی است که این داستان را بازگو میکنند در روایتی دیونوسیوس خردسال برای رفتن به ناکسوس Naxos سوار بر کشتی راهزنان اتروپایی میشود هنگامی که دیونوسیوس از نیت آنان آگاه میشود با دزدان به ستیز بر میخیزد و راهزنان را یارای به بند کشیدن او نیست. در این ماجرا دیونوسیوس پاروهای کشتی را به مارهائی مبدل میکند و کشتی را پر از عشقه و بادبان کشتی را در انبوهی از شاخ و برگ تاک گرفتار میسازد. پس دیونوسیوس به هیأت شیری در میآید و جز ناخدا که از رهروان دیونوسیوس است همه راهزنان از ترس خود را به دریا میاندازند و تبدیل به دلفین میشوند. پس از این ماجرا دیونوسیوس ناخدا را ثروتمند و ناخدا نیز در شمار رسولان دیونوسیوس در میآید.
مورد و عشقه در مراسم آیین باکوس کاربرد داشت و این بدان دلیل بود که مورد همیشه سبز و یادآور روح گیاه در فصل سرد است. افسانه تبدیل راهزنان به دلفین یادآور داستان نجات اریون Arion شاعر یونانی سده هفتم ق م در ماجرائی همانند توسط دلفینها است و این اسطوره نمودی از تاثر اسطوره از افسانههای پیرامونی است که در نقاشی سوی دیگر چنین داستانی بازگو کننده قدرت خدا و روایتی است که در نقاشی اکسیکاس Exikias نیز دیده میشود در این نقاشی دیونوسیوس به هیأت مردی غول پیکر سوار بر کشتی بادبانی است که شبیه به یک دلفین است و دو دلفین در دو جانب دیونوسیوس دیده میشود. یونانیان از این طریق معجزاتی را به خدایان خود نسبت میدادند و همه این معجزات بیانگر احترام نیایشگران به خدایان خویش است. دیونوسیوس به هنگام صعود به آسمان آریان را Ariaden را ناکسوس میرباید و با خود به کوه المپ میبرد.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.