نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
آخرین کارهای تهورآمیز و بومی قهرمانان یونان تاراج تروا است. با آن که قهرمانان یونانی در این کار پیروز میشوند، مشکلات کار اما بسیار و نبرد تروا در فضای شکست آلود انجام میگیرد. اندکی از قهرمانانی که به سرزمین خود باز میگردند، قلمرو خویش را امن مییابند و اندکی از دودمانهای فرمانروائی چند نسل دیگر دوام میآورند و علت این ماجرا دلیلی تاریخی است بسیاری از این فرمانروایان از دودمانهای نو خاستهای بودند که قدمت آنان از دودمان کادموس؛ آئلوس و دانائوس کمتر بود. چنین مینماید که یونانیان کو چندگانی بودند که مهاجرت میکردند و باظهور میسین و تبس بود که شهروندی در یونان رواج یافت. مستعمرات میسین در سواحل شرقی مدیترانه گسترده و در سواحل آسیای کوچک تا قبرس و سوریه ادامه داشت و میسینیها شاید کرت را در دورهای طولانی از طریق کنوسوس Cnossus در کنترل خود داشتند. بخشی از این ماجرا شاید آن سوی اسطوره تزه و مینوتور نهفته است بدان گونه که تاراج تروا Troy شاید بازتاب دورهای از کشورگشائی و توسعه و اسطوره و حماسه تاریخی نیست.
رهبر بزرگ این لشکرکشی آگاممنون Agamemnon شهریار میسین و آگاممنون در شجره نامهای گوئی شبان شهریاری است که قدرت خود را از هرمس خدای گلهها میگیرد. در ایلیاد؛ هفائیستوس پس از ساختن عصای اقتدار و فرمانروائی عصا را به زئوس میدهد و زئوس این عصارا به هرمس تفویض میکند این عصا بعدها تازیانه اسبان پلوپس pelops و از او به آتره؛ شبان مردمان پس از مرگ آتره به برادرش تی ست؛ صاحب برهها؛ و سرانجام به آگاممنون میرسد و با این همه این شجره نامه که در صدر آن پلوپس پدر تانتالوس Antalus قرار دارد هم خوانی ندارد.
در روایتی تانتالوس چونان یک تیتان در لیدی کوه سیپل Sipyl را بر دوش دارد و روایتی به سبب پیمان شکنی همانند سیزیف و در زیر کوه سیپل مدفون میشود داستان این ماجرا به دزدیدن سگی زرین باز میگردد که پاندوراس Panduras آن را از نیایشگاه زئوس در کرت میرباید و به تانتالوس میدهد و زمانی که زئوس از تانتالوس میخواهد سگ را باز گرداند تانتالوس سوگند میخورد که او را از این ماجرا خبری نیست. در این میان پاندوراس که دمتر بدو یارای بلعیدن هر چیزی را داده است گوئی تنبیه و دختران یتیم او ازدواج میکند و تبدیل به پروکنه مردمان تبس میشود دختران دیگر پاندوراس را هارپی Hapiها میربایند و آنان را به خدمت فوری Furiها یا شیاطین دوزخ میگمارند و بسیاری از بخشهای داستان این دختران فراموش و به همین علت دلیل این ماجرا روشن نیست. خطای نهایی تانتالوس دعوت خدایان به ضیافتی است که همانند ضیافت لیکائون Lucanon برای آزمودن خدایان است در این ضیافت تانتالوس پسر خود پلوپس را قربانی و گوشت پخته او را به خدایان میدهد و همه خدایان جز دمتر که غمزده دختر خویش است از خوردن این طعام وحشت انگیز دوری میجویند. خدایان تانتالوس را محکوم میکنند که به سبب این خطا مدام تشنه بماند و هم بدین دلیل است که تانتالوس در دوزخ ساکن استخر ابی است که هردم که میخواهد جرعهای از آب آنرا بنوشد خشک میشود و به هنگامی که گرسنه میشود و دست خود را به سوی میوهای که از فراز سر او آویزان است دراز میکند شاخهها از چنگ او میگریزند.
حضور میرتیلوس در این روایت اندکی مبهم و شاید مربوط به ماجرای دیگر و داستانی است که زئوس عصای سلطنتی و اقتدار را به شهریاران تفویض میکند ودر این روایتتییست Thysets شاید یکی از فرزندان دو قلوی پلوپس و در روایتی دیگر پلوپس را فرزند سومی است که آتره Atreus نام دارد. کریزیپوس Chrysippus فرزند دیگر پلوپس از یک نمف زاده میشود و هیپودامی از بیم علاقه شدید پلوپس به کریزیپوس و مادر او و امکان از دست رفتن فرصت جانشینی پسران خویش به یاری تی ست و آتره کریزیپوس را از میان بر میدارند و هم بدین دلیلتی ست و آتره از دیار خود تبعید و پس از مرگ پلوپس برای فرمانروائی بر سرزمین پدری باز میگردند.
تییست و آتره پس از بازگشت از تبعید طی قراردادی باید هر یک به نوبت فرمانروائی کنند و در خفا بر آن اند که رقیب را از میان بردارند در این ماجرا نماد شهریاری همانند ماجرای اورکومنوس Orchomenus برهای زرین پشم است که از جانب زئوس در گله آتره پدیدار شده است همسر آتره که شیدایتییست است بره را میدزدد و بهتی ست میدهد و آتره در بازگشت از سفر فرزندانتییست را میکشد و با خوراندن آنها به پدر و نشان دادن دست و سر فرزندان بدو سبب میشود که خورشید هراسان از غرب به شرق باز میگردد و شاید کشتار فرزندانتی ست نوعی قربانی است که در جهت تطهیر از جانب پدر انجام میگیرد.
پس از این ماجرا تییست توسط نوه دختری خود اژیست Aegisthus را که با شیر بزی که هرمس برای وی فرستاده بود تغذیه شده است از اتره انتقام میگیرد. در روایتی دیگر تییست به هنگام تبعید در راه قربانگاهی با پلوپیا Plopya به عنف میآمیزد و پلوپیا شمشیر او را میرباید و پس از زادن فرزند این شمشیر را به پسر خود اژیست پسر تییست میدهد در این روایت آتره با پلوپیا ازدواج میکند و اژیست را که مادر نگهداری او را به چوپانان وانهاده بود به فرزندی میپذیرد و او را به تبعیدگاهتییست میفرستد تا نادانسته پدر خویش را از میان بردارد تییست به هنگام دیدن شمشیر خود نزد اژیست راز پیشین را بر پسر آشکار و هم بدین دلیل پلوپیا پس از آگاهی از این ماجرا با شمشیر فرزند خود را میکشد و اژیست به انتقام آتره را با همان شمشیر خود چکان نابود میسازد.
پس از مرگ آتره سرپرستی دو پسر دو قلوی وی یعنی آگاممنون و منلاس را تیندار به عهده میگیرد و به اتولی میگریزند. تیندار که از جانب برادران خود از اسپارت رانده شده و پس از ازدواج با لدا Leda با حمایت هراکلس؛ که برادران تیندار از مخالفان او هستند به فرمانروائی اسپارت باز میگردد و آگاممنون و منلاس را نیز به اسپارت میبرد این سوی این روایت و افسانههای مربوط به تاراج و جنگهای ناگهانی شاید رخدادی تاریخی نهفته است.
در روایتی نبرد کاستور و پولوکس با ایداس و لنسه به هنگامی اتفاق میافتد که دختران لوسیپوس Leucippus به معنی اسب سفید؛ را که نامزد زوجی دیگراند میربایند. در روایتی دیگر نبرد آنان بر سر تقسیم غنائم و یک گله ربوده شده اتفاق میافتد و این روایت در بردارنده درونمایههایی از افسانههای مردمی و از آن جمله این داستان فرعی است که در آن ایداس توانائی آن را دارد که هر چیزی را به سرعت بخورد. در این روایت ایداس یکی از گاوها یا به روایتی همه گله را به چهار قسمت تقسیم و پیشنهاد میکند که نیمهای از این غنیمت به کسی داده میشود که بتواند سهم خود را زودتر بخورد ایداس در این مسابقه سهم خود و سهم دیگران را به سرعت میخورد و بدین ترتیب همه گله بدو تعلق میگیرد در این روایت ایداس پیش از آن که پولوکس و کاستور حتی شروع به خوردن کرده باشند این کار را انجام میدهد پس از این ماجرا دیوسکور Dioscureها (پولوکس و کاستور) در مسیر راه در کمین گاهی به انتظار ایداس و لنسه مینشیند و لنسه که هنر او در تیز بینی است کاستور را که در شکاف چناری نهان شده میبیند و ایداس با نیزه کاستور را میکشد. پولوکس که از این ماجرا خشمگین است به تعقیب ایداس و لنسه میپردازد و لنسه را میکشد و ایداس با تخته سنگی که از آرامگاه پدر خود میکند پولوکس را نقش بر زمین و مدهوش میسازد. زئوس اما به یاری پسر خود میشتابد و ایداس را با صاعقه میکشد و ایداس در هادس سرنوشتی همانند قهرمانان دیگر مییابد. زئوس پسر خود پولوکس را با خود به آسمان میبرد و پولوکس که برادر خود را بسیار دوست میدارد پیش از رفتن به آسمان به هادس میرود و برادر را نیز با خود به آسمان میبرد و دوگانه گی این روایات گویای دو نوع کیش دیوسکورها است.
همه قهرمانان یونان شیدای هلن و جدال آنان برای دستیابی به هلن؛ اگر جدالی در کار باشد؛ سرانجام با تمهید پدر هلن متوقف میشود. در این مورد در روایتی که بر گرفته شده از افسانههای مردمی است همه خواستاران هلن متحد و برای لشکر کشی به تروا متحد میشوند. تیندار پدر هلن نمیتواند هیچ یک از خواستاران هلن را بر دیگری ترجیح دهد و به راهنمائی اودیسه سرانجام از خواستاران میخواهد که سوگند بخورند گزینش او را بپذیرند [و هر کس سودای درگیری با همسر هلن را در سر بپرورد دیگران او را تنبیه کنند.] مرد برگزیده تیندار در این ماجا منلاس برادر آگاممنون است و پیش از این کلی تمنستر دوقلوی هلن نیز با آگاممنون ازدواج کرده است و بدین سان منلاس و آگاممنون پسران آتره فرمانروایی بر قلمرو شهریاری خود را مدیون همسران خویش اند.
مادر ائاکوس (ائاک) موسوم به اژینا (اژین) یک نمف و رعایای ائاکوس میرمیدون Myrmidonها [از اقوام تسالی که آشیل بر آنان حکومت میکرد در روایتی مورچگانی بودند که زئوس آنان را به هیأت انسان در آورد و در روایتی که با اسطوره دو کالیون Deucalion و پیرا Pyrrha پیوند مییابد و ائاکوس ساکن جزیرهای دور افتاده است. ائاک سه پسر داشت به نامهای پله Peleus و فوکوس Phocus و سومین پسر وی تلامون Telamon از قهرمانان سالامیس Salamis است که برادر خود فوکوس را با پرتاب دیسک میکشد و از جانب پدر به سالامین تبعید میشود و او نخستین کسی است که وارد تروا میشود و از مادر پله و فوکوس به عنوان یک نمف یا یک خوک آبی یاد میشود و درونمایههای آیینی این روایت بسیار است.]
پله نیز به سبب همدستی با تلامون در مرگ فوکوس به دربار شهریار اوری تون Eurytion پسر اکتور در فتی Phthia تبعید میشود و پس از تطهیر از جانب اوری تون با دختر وی به نام انتیگون ازدواج میکند به هنگام شکار گراز کالیدون پله به تصادف اوری تون را با نیزه میکشد و پس از این ماجرا پله به یولکوس و دربار اکاست تبعید میشود در یولکوس همسر اکاست آستی دامی شیدای پله میشود و پله همانند یوسف در رابطه با زلیخا؛ آستی دامی را از خود میراند. آستی دامی به دسیسه علیه پله میپردازد و با دادن این خبر به انتیگون که پله سودای ازدواج با دختر آگاست را دارد سبب میشود که انتیگون خود را حلق آویز کند آستی دامی خاموش نمینشیند و به دروغ به آکاست میگوید که «پله در سودای تجاوز به آستی دامی است» میزبان که به سبب تطهیر پله از مرگ اوری تون نمیتواند پله را بکشد به هنگام شکار پله را شبانگاه در کوه پلیون Pelion تنها میگذارد و شمشیر او را پنهان میسازد قنطورها با یافتن پله بدو یورش میآورند و پله به بالای درختی میگریزد و کیرون قنطور فرزانه شمشیر پله را بدو باز میگرداند.
پایان این افسانه شاید به گونهای ستیزه جویانه و برای پی گیری در روایتهای بعدی تغییر یافته است در روایتی دیگر آکاست شکارهای صید شده توسط پله را میرباید و پله که زبان شکارهای صید شده را نزد خود نگاه داشته است برتری و توانمندی خود را اثبات و این بخش از افسانه از افسانههای مردمی است پله در یولکوس در مسابقهای که در بزرگداشت پله بر پا شد با اتالانت Atalanta کشتی میگیرد و در این مسابقه شکست مییابد.
در روایتی خدایان پله را با نامزد کردن تتیس Thetis برای همسری او پاداش میدهند در این روایت زئوس و پوزئیدون دوستدار تتیس اما به سبب وحشت از سخنان پیشگوئی که گفته است فرزند زئوس و تتیس جای زئوس را میگیرد از این عشق چشم پوشی و او را به پله وا میگذارند و بدین سان اسطوره پله با اسطوره جانشینی پیوند مییابد. در روایتی دیگر تتیس یک نمف دریائی و مدام از پله میگریزد و سرانجام پله او را صید و بر او دست مییابد.
در مراسم ازدواج پله و تتیس خدایان شرکت میجویند و استرایف Strif بدان دلیل که بدین جشن دعوت نشده؛ در روایتی که متأثر از یکی از درونمایههای افسانههای مردمی است سیبی زرین را که بر روی آن عبارت «برای زیباترین» نوشته شده اهست به میان جمع میافکند و منازعه برای تملک این سیب یکی دیگر از علتهای نبرد تروا است. تتیس پیش از زادن آشیل شش فرزند خود و پله را به سبب افکندن در آتش یا انداختن آنها در دیگ آب جوشان در سودای جاودان کردن آنان نابود میکند. پس از زاده شدن آشیل هنگامی که تتیس برای جادوان کردن فرزند در حال انداختن او به آتش است پله فرزند را میرباید و تتیس [که پیش از این آشیل را در رود استیکس Styx یا رود جاودانگی فرو برده و همه تن آشیل جز پاشنه پای او را روئین و نامیرا کرده است] از کار همسر خود آزرده و به دریا باز میگردد در این روایت پله پاشنه پای آشیل را با استخوان پای غول تندرو مرمت میکند و فرو کردن آشیل در رود استیکس گوئی روایتی است که بعدها به روایت اصلی افزوده شده است و کار پله در مرمت پای پسر بدان دلیل است که پاشنه پای آستیل در آتش سوخته است.
لائومدون Laomedon پسر ایلوس در روایتی با پوزئیدون؛ آپولون و سرانجام هراکلس درگیر میشود و روایت بدین ترتیب است که آپولون گله به ان گاوهای لائومدون با همکاری پوزئیدون حصاری غیر قابل نفوذ برای تروا میسازند و لائومدون به جای دادن مزد آنان تهدید میکند و گوش آنان را ببرد و آنان را به بردگی بفروشد پوزئیدون خشمگین میشود و با اعزام غولی از دریا بسیاری از مردمان تروا را نابود میسازد. هاتفی ندا میدهد که با قربانی دادن هزیونه hesione به غول؛ مردم از این مشکل رهائی مییابند. مردم هزیونه را برای قربانی دادن به غول به خرسنگی میبندند و هم زمان با این ماجرا هراکلس که بعد از گرفتن کمربند هیپولته ملکه آمازونها به تروا رسیده است به لائومدون پیشنهاد میکند با گرفتن اسبهای او غول را نابود و هزیونه را نجات دهد. لائومدون شرط را میپذیرد و با نجات دختر از دادن اسبان خود به هراکلس خود داری میکند و چند سال بعد هراکلس به تروا لشکر میکشد و تروا را تسخیر میکند نخستین کسی که وارد تروا میشود تلامون است و هراکلس به پاداش این شجاعت هزیونه را به ازدواج او در میآورد چنین مینماید که تمام این ماجرا بدان دلیل پرداخت شده است که در نبرد تروا پرسئوس و اندرومد؛ هراکلس را به تاراج تروا ترغیب میکنند و بدین ترتیب هراکلس نیز در شمار مهاجمان به تروا قرار میگیرد.
شرکت جستن هراکلس در تاراج تروا گویای تداوم دشمنی یونان و تروا است. در روایت ورود تلامون به تروا ماجرا چنین است که تلامون بخشی از حصار شهر را که آسیب پذیر و توسط ائاک ساختهشده میشناسد و هم از این مکان به شهر راه مییابد در این روایت تلامون مورد بازخواست هراکلس قرار میگیرد و برای گریز از تنبیه نیایشگاهی به یادمان پیروزیهای هراکلس میسازد و از کیفر او نجات مییابد و هم بدین دلیل است که هراکلس هزیونه را به ازدواج تلامون در میآورد. در راه یونان وقتی به هزیونه اجازه میدهند یکی از اسیران تروا را آزاد سازد هزیونه برادر خود را آزاد میسازد و در داستانهای بعدی پسر دورگه هزیونه یعنی توسر Teucer با آن که کنار یونانیها میجنگد بیش از یونانی بودن تروایی است چرا که کمان او شرقی است، در قبرس میمیرد و توسر نام شهریاری تروائی و شاید خدائی شرقی است.
تیتونوس Tithonus برادر بزرگ پریام Priam در روایتی مورد محبت ائوس Eos صبح کاذب؛ قرار میگیرد و ائوس او را میرباید و تیتونوس در این ماجرا به فرجامی همانند اریون Orion و سفالوس (سفال) Cephalus مییابد و در روایتی تیتونوس پسر سفال است در روایت عشق ائوس به تیتونوس ائوس از خدایان میخواهد تیتونوس را جاودان سازد و خدایان با اعلام رضایت نامهای بدو میدهند بی آنکه چیزی از جاودانگی در آن نوشته باشند بدان سان که آپولون با سی بیل Sibyl چنین کرده بود در گذر زمان تیتونوس پژمرده؛ پیر و کوچک میشود و ائوس او را در خوابگاه خود در قفسی قرار میدهد و سرانجام او را به هیأت زنجرهای در میآورد.
در روایتی مشابه آنکیز Anchise از تبار اساراکوس برادر ایلوس Ilus و گانیمد از خدابانو افرودیت صاحب پسری میشود این پسر آئیناس Aeneas نام دارد و تنها پسر یک خدا بانو از انسانی میرا در اساطیر یونان است آئیناس درشجره نامه شهریاران تروا از نقشی مهم برخوردار و تبار او از داستانهای زندگی او کیشی را پدید میآورند که گویای شجره نامه آسمانی دودمان فرمانروائی تروا است. آنکیز به زودی در مییابد که همسر خدابانوان را زندگی مطلوبی نیست و افرودیت بدو میگوید اگر از مادر پسر خود سخنی بگوید با آذرخش زئوس نابود میشود.
دودمان سلطنتی تروا بدین سان در مقایسه با دودمانهای سلطنتی یونان رابطه نزدیکتری با خدایان دارند و این ارتباط به هنگام شهریاری پریام Priam ادامه مییابد. دختر پریام عروس آپولون خدای پیشگویان است و بدان دلیل که محبت خود را از آپولون دریغ میدارد آپولون به دهان او تف میاندازد تا کسی پیشگوئیهای او را باور نکند و با آن که این زن سرنوشت تلخ تروا را پیشگوئی میکند کسی حرف او را باور نمیکند.
منلائوس همراه آگاممنون اکثر قهرمانان را زیر پرچم تبس و یونان گرد میآورند در روایتی پیشگوئی از طولانی بودن نبرد تروا و تحقق پیروزی بیست سال بعد از ربوده شدن هلن سخن میگوید و این تأخیر به دو دلیل است: نخست برای آن که کشتیهای یونانی راه را گم میکنند و با رسیدن به ساحل میزی mysia در جنوب تروا به اشتباه به ویران کردن این بندر میپردازند. در این روایتها اودیسه به سبب طولانی بودن جنگ از این لشکر کشی خشنود نیست پیش از این اودیسه تیندار را اندرز داده بود که در انتخاب همسری برای هلن خواستاران را سوگند دهد گزیده او را بپذیرند و کسی را که با این گزینش مخالفت کند تنبیه نمایند. تیندار در این ماجرا دختر برادر خود ایکاروس را در سپاسگزاری از اودیسه به پنلوپ Penelope میدهد و از او میخواهد که در اسپارت بماند. آگاممنون برای تشویق اولیس به شرکت در جنگ تروا به ساحل غربی یونان و به اتیاک Ithaca میرود.
اودیسه که جویای شرکت در نبرد تروا نیست و از سویی سوگند خورده است که با این جنگ مخالفت نکند خود را دیوانه جلوه میدهد و هنگامی که آگاممنون بدو میرسد زمانی است که اودیسه با خیشی که خر و نر گاوی آن را میکشند ساحل دریا را شخم میزند و به جای دانه نمک کشت میکند. آگاممنون با تدبیری دروغین بودن دیوانگی او را آشکار میکند و تدبیر چنین است که پسر او تلماک Telemague را در مسیر خیش قرار میدهد و اودیسه به ناچار از کار دست میکشد و به شرکت در نبرد راضی میشود چنین روایتی میتواند با قربانی کردن پسر نیز پیوند داشته باشد. پیشگوئی مرگ آشیل را در تروا پیشگوئی کرده و هم بدین دلیل مادر آشیل فرزند را با پوشیدن لباس دختران مخفی کرده است. آگاممنون پس از یافتن آشیل با گفتن این که پیروزی در تروا با شرکت آشیل در جنگ میسر است او را نیز به شرکت در این نبرد میکشاند.
در حمله ناوگان یونان به میزی تلفوس Telephus شهریار مینری حمله سپاهیان یونان را دفع میکند اما در این ماجرا پای او در شاخه تاکی که دیونوسیوس بر سر راه او قرار داده میپیچد و اشیل ران تلف را با نیزه مجروح میکند. تلف پسر هراکلس در زبان یونانی به معنی آهو بچه و تلفوس راندهشدهای است که با شیر غزال بزرگ شده و داستان او از این طریق با روایتهای جانشینی پیوند مییابد. تلف پیش از این در اسیر بودن سرنوشت مادر خود را کشته و به گونهای روایت او با کیش باروری نیز پیوند دارد زخم نیزه آشیل در ران تلف به گفته پیشگو فقط به دست آشیل درمان میشود و به گونهای با جادو پیوند دارد؛ بدان سان که پسر تلفوس از طریق جادو و به هنگام اخته کردن قوچها توسط فیلاکوس Phylacus عقیم شده است تلف به هیأت گدایی خود را به اردوی یونانیان میرساند و با درمان شدن زخم پا هدایت ناوگان یونانیان به تروا را به عهده میگیرد. ناوگان یونان را یارای ترک آئولیس Aulis نیست و این بدان دلیل است که باد از وزیدن باز ایستاده است. در این هنگام ماری از دریا بیرون میآید و از درختی بالا میرود و هشت جوجه گنجشک و مادر آنان را میبلعد و تبدیل به ماری سنگی میشود. پیشگو این ماجرا را چنین تفسیر میکند که محاصره تروا نه سال به طول میانجامد و آگاممنون میخواهد برای جاری شدن باد و فراهم شدن امکان حرکت ناوگان یونانیان دختر خود ایفیگنیا Iphigena را به درگاه ارتمیس قربانی کند و این به هنگامی است که آشیل نامزد ایفیگنیا و قرار است با او ازدواج کنند.
روایت قربانی کردن ایفیگنیا با مراسم آیینی کهن پیوند دارد: از یک سو با مراسم آیینی رایج در برارون Brauron واقع در اتیک و از سوی دیگر با قربانی دادن برای چشمهای مقدس در اساطیر یونان برای پیروزی سپاهان گاهی دختران را قربانی میکنند یا دختران خود این کار را انجام میدهند. به هنگام قربانی شدن ایفیگنیا؛ ارتمیس در آخرین لحظه گوزنی را جایگزین ایفیگنیا میسازد و ایفیگنیا را با خود میبرد تا کاهن زن معبد او در توری Tauri در کریمه شود [و در این معبد کار ایفیگنیا قربانی کردن مسافران به درگاه ارتمیس است و این کار تا زمانی ادامه دارد که ایفیگنیا برادر خود را در میان قربانیان میبیند و از معبد میگریزد ...]
یونانیان نخست به یکی از جزایر تروا یعنی تندوس Tendos وارد شدند و شهریار تندوس به دست آشیل کشته شد. شهریار تندوس پسر آپولون و کشنده او دچار مرگی زودرس میشد. در تندوس ماری فیلوکتت Philoctele را گزید و او را بدان دلیل که یونانیان نمیتوانستند بوی زخم او را تحمل نمایند در لمنوس بر جای نهادند. فیلوکتت کمان و ترکش تیر هراکلس را با خود داشت و برای تسخیر تروا حضور او ضروری بود. وقتی یونانیان سرانجام به تروا رسیدند مردم تروا از بازگردانیدن هلن سرباز زدند و نبرد تروا با نبرد تن به تن منلائوس و پاریس آغاز و یونانیان به محاصره طولانی تروا پرداختند.
اساطیر نبرد تروا بیرون از کتاب ایلیاد و اغلب با شرایطی پیوند دارد که پیش در آمدهای جنگ تروا را فراهم میسازد. نخستین کسی که در تهاجم به تروا بدین سرزمین پا میگذارد پروتزیلاسProtesilaus و کسی است که سرنوشت او کشته شدن در تروا است گور پروتزیلاس در تراس رو به وی تروا به کیش راه مییابد و روایت چنین است که بر گور او دونارون روییده بود که با دیدار تروا برگهای آن فرو میریخت. در انتقام کشته شدن پروتزیلاس به دست هکتور؛ آشیل پسر کوچک پریام ترویلوس Troilus را میکشد و این کار بدان سبب است که برطبق پیشگوئی اگر ترویلوس بیست ساله میشد سقوط تروا ناممکن میشود و هم بدین دلیل است که ترویلوس در شب تولد خود کشته میشود اودیسه و دیومد Diomede [به تشویق هرا و آتنا] اسب رزوس Rhesus را در شبی که رزوس به یاری مردم تروا آمده است میربایند و این بدان دلیل است اگر اسبهای رزوس از رود اسکاماندر Scamander آب مینوشیدند سقوط تروا ناممکن میشد. رزوس در این ماجرا پسر آرس و دیرگاهی دریک غار پیشگوئی نماد کیشی خاص بود.
بدان سان که پاتروکل به سبب کشتن سارپدون sarpedon پسر زئوس مرگی زودرس مییابد مرگ هکتور نیز انتقامی است که از جانب آشیل گرفته میشود پیش از این نیز آشیل دو تن از متحدان خارجی تروا را کشته است نخستین این دو تن ممنون Memnon پسر ائوس (صبح کاذب) و دیگری تیتونوس Tithonus است که در هلسپونت او را مدفون میسازند و در روایتی هرسال بر گور او پرندگانی گرد میآمدند تا گور او را جارو و آب پاشی کنند [این پرندگان در اساطیر بومی ممنونید نام دارند و یاران ممنون اند که پس از مرگ او بدین هیأت درآمدند و بدین روایت این پرندگان هر سال به هنگام گرد آمدن بر گور ممنون دو گروه میشوند و چندان بر گور ممنون میجنگند که نیمی از آنان نابود میشود.] در این روایتها قهرمان کیشهای بومی غالباً در تروا میمیرند و پرندگان موسوم به ممنونید شاید همانا زنانی است که با رقص پرندگان در این مراسم سوگواری میکردند. قربانی دیگر این نبرد پانتزیله Penthesilea ملکه آمازون و حضور او در تروا بعد از مرگ هکتور در جهت یاری به مردم تروا و تطهیر یافتن از قتل خواهر خویش هیپولیته مادر هیپولیت و از سوی دیگر متحد تازهای است که اتحاد او از طریق ازدواج با یکی از پسران پریام فراهم شده است ترسیت Thersite که آشیل را در مرگ هکتور متهم به خشونت میکند خود با نیزه چشمان پانتزیله را از حدقه در میآورد و آشیل بدین دلیل یا به دلیل دزدیدن بخشی از گنجینه خویش او را با کوبیدن مشتی بر سرش نابود میسازد. ترسیت در ایلیاد مردی که کوژپشت و زشت رو و ترسو اما از خویشان دیومد و مرگ او موجب بروز اختلاف در اردوی یونانیان میشود. پاریس پاشنه آسیب پذیر آشیل را در جنگ بر دروازه تروا با تیر میزند و دراین ماجرا آپولو است که تیر پاریس را هدایت میکند چرا که در فرهنگ شرم پیروزی نیز چون شکست نزد خدایان ناخوش آیند و در جهت دوری از مسوولیت فردی و بدین دلیل است که قتلهای آیینی تصادفی است در روایتی سخن از عشق آشیل به پولیکسین Polyxena دختر پریام و خیانت پولیکسین به پدر و تسلیم شدن به دشمن است و چنین فضائی در ایلیاد گویای بروز اختلاف و آرزوی یونانیان در رهائی از نبردی است که موفقیتی ناچیز را در پی دارد.
پس از آشیل سلاح او را نه آژاکس Ajax که به اودیسه میدهند و این بدان دلیل است که اسیران تروائی در پاسخ بدین که از چه کسی بیشتر هراس داشتند از اودیسه نام میبرند. اژاکس که به سبب شجاعت بسیار خود را شایسته این میراث میداند دیوانه میشود و هراکلس تن او را در پوست شیر میپیچد تا او را درمان کند اما آژاکس که به دلیل بی حرمتی به آتنا مورد خشم او قرار گرفته بود با صاعقه زئوس کشته میشود پس از مرگ تن آژاکس را به جای سوزاندن مدفون کردند و در این راه آژاکس خاستگاه کیشی در تروا شد و به روایتی سلاح آشیل بعدها به آرامگاه آژاکس انتقال داده شد و به روایتی آژاکس پس از ماجرا خود را کشت.
یونانیان برای دست یافتن به پیروزی در تروا یاران بسیاری را با خود به تروا آوردند. فیلوکتت کماندار هراکلس از این شمار بود هلنوس تروایی Troadhellenus پهلوان دیگری بود که بعد از مرگ پاریس مدعی ازدواج با هلن بود. [پریام از زناشوئی هلن با هلنوس جلوگیری و دیفوب Deiphobe برادر جوان تروی را بر او ترجیح داد و هلنوس از خشم به آیدا Ida رفت و بر آن شد که در جنگ شرکت نکند]. کالخامس Calchas پیشگوئی یونانیان اعلام کرده بود فقط هلنوس اسرار تصرف شهر تروا را میداند و بدین دلیل اودیسه با تهدید هلنوس را به همکاری با یونانیان وادار کرد و هلنوس در این راه شرایطی را برای سقوط شهر تروا مطرح کرد استخوانهای پلوپس pelops به آسیای کوچک و زادگاه وی بازگردد؛ پسر آشیل در جنگ شرکت جوید و پالادیوم تندیس جادوئی آتنا از تروا دزدیده شود. پس از مرگ آشیل پیروزی در جنگ مشکل و هلنوس یونانیان را آگاه کرد که بدون حضور نئوپتولموس Neoptoleme پسرآشیل در جنگ پیروزی در تروا ناممکن است و چنین بود که با تلاش زیاد یونانیان نئویتولم را به تروا کشانیدند و سپاه یونان با دیدار او که همه ویژگیهای آشیل را در خود داشت جان تازهای گرفت و پس از جنگ نئوپتولموس از اندک قهرمانانی بود که سالم به اپیر بازگشت و در همان جا ساکن شد [که هلنوس بدو گفته بود در سرزمینی که پی خانه آنان از آهن دیوارآنان از چوب و سقفشان از سفال بود]. پیدائی نئوپتولموس در نبرد تروا از درونمایههای است که یاد آور پیروزی فرزندان و پسران جنگجویانی بود که بعد از شکست پدران خویش ده سال بعد در تبس به پیروزی دست یافتند.
پالادیوم Palladium در روایتی تندیس دستساز آتنا و تجسم دوست از دست رفته او پالاس pallas است که به تصادف به دست آتنا کشته شد. این تندیس جادویی نخست در آسمان قرار داشت و مانع تجاوز زئوس به الکتر Electra بود و هم بدین دلیل زئوس پالادیوم را از آسمان به زیر افکند و پلادیوم در تروا به زمین افتاد و ایلوس با ساختن معبدی پالادیوم را در آن جای داد. هلنوس گفته بود که شهر صاحب این تندیس سقوط نمیکند و هم بدین دلیل یونانیان پالادیوم را از تروا دزدیدند در روایتی انه Aneas پلادیوم را به رم میبرد و با این کار بر آن است که دشمنان خدایان را نابود سازد [در روایتی دیگر به پالاسی اشاره شد که دختر یکی از دریا خدایان موسوم به ترتیونThriton بود. این دختر در کودکی با آتنا آشنا و با وی پرورش یافت و هنگامی که به سهو به دست آتنا کشته شد پالادیوم را یادمان او ساخت. در روایتی دیگر این تندیس نه ایستاده که تندیسی نشسته است. اودیسه و دیومد پس از ربودن یا کشتن اسبهای رزوس به ربودن پادلایوم میپردازند در این کار اودیسه خود را به هیأت گدائی در میآورد و به روایتی هلن او را در این کار کمک میکند.
اسب چوبی میان تهی تروا را به روایتی هلنوس ابداع کرد و گروهی از سپاهیان یونان با رفتن به درون اسب به شهر تروا راه مییافتند. چنین وسیلهای یاد آور نوعی منحنیق است که دیوارها را در جائی که ساخته خدایان نیست در هم میکوبد و روایت اسب تروا شاید روایتی است که خائنان به تروا با این روایت از مسئولیت خیانت رهائی مییابند. آنتنور Anthenor و ائیناس Aeaneas مورد عفو یونانیان قرار میگیرند چرا که بعدها دستمایه شجرنامههای مورد نیاز آتی هستند در ماجرای ابداع اسب چوبی پس از آماده شدن اسب که به عنوان فدیهای برای آتنا ساخته شده یونانیان چنین وانمود میکنند که به تندوس Tenedis عقب نشینی میکنند؛ و از سویی یادآوری است که پوزئیدون بخشی از حصار تروا را ساخت و دیونوسیوس از شهریار تروا خشمگین و به سبب نگرفتن مزد کار خویش جویای گرفتن انتقام بود مردم تروا با عقب نشینی صوری یونانیان اسب را به درون شهر میبرند و با نپذیرفتن پیشگوئی کاساندر و هشدار مبهم آپولون که با دو غول مار دریائی لائوکون و پسران او را نابود میکند شرایط سقوط تروا را فراهم میآورند.
بر پهلوی اسب چوبین تروا نوشتهاند: «یونانیان به شکرانه بازگشت به میهن این اسب را به درگاه آتنا هدیه میدهند». تعداد یونانیانی که درون اسب جا میگیرند متفاوت و به روایتی بیست و سه نفر و در روایت دیگر سه هزار نفر و همه جز نئوپتولموس سخت هراسان اند. رفتن به درون اسب چوبی به روایتی از جانب هلن و به گزارشی از جانب افرودیت پیشنهاد میشود و با این همه هلن در این کار تردید دارد پس از وارد کردن اسب به درون شهر از جانب مردم تروا سرانجام شبانگاه همه میخوابند و هلن به فرمان افرودیت پیرامون اسب میچرخد و صدای همسر قرمانی را که داخل اسب نهاده شدهاند تقلید و از آنان میخواهد بیرون بیایند اودیسه در درون اسب همه را به سکوت وا میدارد و انتکلوس را که با شنیدن صدای همسر خویش بی قرار شده است و بر آن است که فریاد بزند و از اسب بیرون رود؛ خفه میکند سرانجام شوهر دوم هلن بعد از مرگ پاریس؛ یعنی دیفوب که همراه هلن است [و در این ماجرا هلن به خواست افرودیت با او مهربان شده] خسته و همراه هلن به خوابگاه میرود. هلن تمام شب را منتظر خروج یونانیان بیدار میماند و نخستین کسی که بدون استفاده از پله و نردبام از اسب بیرون میجهد میمیرد و بقیه روشنائی آتشی که در تندوس برگورآشیل افروختهاند از اسب بیرون میآیند و دروازههای شهر را در خاموشی شب میگشایند و یونانیانی که در پناه شب و پیش از برخاستن ماه به تروا نزدیک شدهاند به درون شهر میریزند و شهر خفته را تاراج میکنند. نئوپتولموس؛ پریام را که به معبد زئوس پناه برده گردن میزند. آژاکس در برابر تندیس آتنا به کاساندر تجاوز میکند و آستیاناکس نوزاد بازمانده از هکتور را از فراز با روی شهر به عنوان قربانی به زیر میافکند و پولیکسین دختر پریام را بر گور آشیل قربانی میکنند.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
رهبر بزرگ این لشکرکشی آگاممنون Agamemnon شهریار میسین و آگاممنون در شجره نامهای گوئی شبان شهریاری است که قدرت خود را از هرمس خدای گلهها میگیرد. در ایلیاد؛ هفائیستوس پس از ساختن عصای اقتدار و فرمانروائی عصا را به زئوس میدهد و زئوس این عصارا به هرمس تفویض میکند این عصا بعدها تازیانه اسبان پلوپس pelops و از او به آتره؛ شبان مردمان پس از مرگ آتره به برادرش تی ست؛ صاحب برهها؛ و سرانجام به آگاممنون میرسد و با این همه این شجره نامه که در صدر آن پلوپس پدر تانتالوس Antalus قرار دارد هم خوانی ندارد.
تانتالوس
تانتالوس از خدا زادگان و شهریارانی است که بر سفره زئوس مینشست و سرانجام همانند ایکسیون شهریار تسالی و پلروفون از تبار پوزئیدون به سبب گستاخیهای خویش تنبیه میشود او را پسر زئوس و در چند روایت با تبس و جائی که دختر او نیوبه بدان جا تعلق داشت مربوط میسازند. درباره گناه وی روایتها متفاوت و در روایتی با نشستن بر سفره خدایان سخنان خدایان را نزد انسانها فاش و قسمتی از طعام خدایان را میدزدد و به فخر فروشی به انسانها میدهد و این همه گوئی افزودههای آیینی است که شهریار را خدا تبار؛ نامیرا و جانشین خدا برزمین میسازد.در روایتی تانتالوس چونان یک تیتان در لیدی کوه سیپل Sipyl را بر دوش دارد و روایتی به سبب پیمان شکنی همانند سیزیف و در زیر کوه سیپل مدفون میشود داستان این ماجرا به دزدیدن سگی زرین باز میگردد که پاندوراس Panduras آن را از نیایشگاه زئوس در کرت میرباید و به تانتالوس میدهد و زمانی که زئوس از تانتالوس میخواهد سگ را باز گرداند تانتالوس سوگند میخورد که او را از این ماجرا خبری نیست. در این میان پاندوراس که دمتر بدو یارای بلعیدن هر چیزی را داده است گوئی تنبیه و دختران یتیم او ازدواج میکند و تبدیل به پروکنه مردمان تبس میشود دختران دیگر پاندوراس را هارپی Hapiها میربایند و آنان را به خدمت فوری Furiها یا شیاطین دوزخ میگمارند و بسیاری از بخشهای داستان این دختران فراموش و به همین علت دلیل این ماجرا روشن نیست. خطای نهایی تانتالوس دعوت خدایان به ضیافتی است که همانند ضیافت لیکائون Lucanon برای آزمودن خدایان است در این ضیافت تانتالوس پسر خود پلوپس را قربانی و گوشت پخته او را به خدایان میدهد و همه خدایان جز دمتر که غمزده دختر خویش است از خوردن این طعام وحشت انگیز دوری میجویند. خدایان تانتالوس را محکوم میکنند که به سبب این خطا مدام تشنه بماند و هم بدین دلیل است که تانتالوس در دوزخ ساکن استخر ابی است که هردم که میخواهد جرعهای از آب آنرا بنوشد خشک میشود و به هنگامی که گرسنه میشود و دست خود را به سوی میوهای که از فراز سر او آویزان است دراز میکند شاخهها از چنگ او میگریزند.
پلوپس؛ اتره و تییست
پلوپس بعد از آن که پدر او را در دیگی میجوشاند تا خوراک خدایان سازد زندگی دیگر باره مییابد. در ماجرای قربانی شدن پلوپس دمتر بدان سان که گفته شد شانه پلوپس را میخورد و خدایان پس از کنار هم چیدن قسمتهای مختلف تن پلوپس به جای شانه خورده شده او شانهای از عاج قرار میدهند و او را زنده میکنند و پوزئیدون ارابهای بالدار به پلوپس میدهد تا بتواند اونومائوس Oenomaus [پادشاه پیر] و پسر آرس را در مسابقه ارابه رانی که برای تصاحب دختر اونومائوس یعنی هیپودامی انجام میگیرد شکست دهد. در روایتی دیگر هیپودامی میرتیلوس Myrtilus ارابه ران پدر خویش را تطمیع میکند تا چوب وسط چرخ ارابه اونومائوس بگذارد و با این کار در پیچ راه چرخ ارابه رها و اونومائوس [که پیش از این سر دوازده خواستار هیپودامی را بریده بود] کشته میشود و ماجرا به گونهای است که با اسطوره جانشینی پیوند دارد و جانشین وی در مسابقه برنده میشود.حضور میرتیلوس در این روایت اندکی مبهم و شاید مربوط به ماجرای دیگر و داستانی است که زئوس عصای سلطنتی و اقتدار را به شهریاران تفویض میکند ودر این روایتتییست Thysets شاید یکی از فرزندان دو قلوی پلوپس و در روایتی دیگر پلوپس را فرزند سومی است که آتره Atreus نام دارد. کریزیپوس Chrysippus فرزند دیگر پلوپس از یک نمف زاده میشود و هیپودامی از بیم علاقه شدید پلوپس به کریزیپوس و مادر او و امکان از دست رفتن فرصت جانشینی پسران خویش به یاری تی ست و آتره کریزیپوس را از میان بر میدارند و هم بدین دلیلتی ست و آتره از دیار خود تبعید و پس از مرگ پلوپس برای فرمانروائی بر سرزمین پدری باز میگردند.
تییست و آتره پس از بازگشت از تبعید طی قراردادی باید هر یک به نوبت فرمانروائی کنند و در خفا بر آن اند که رقیب را از میان بردارند در این ماجرا نماد شهریاری همانند ماجرای اورکومنوس Orchomenus برهای زرین پشم است که از جانب زئوس در گله آتره پدیدار شده است همسر آتره که شیدایتییست است بره را میدزدد و بهتی ست میدهد و آتره در بازگشت از سفر فرزندانتییست را میکشد و با خوراندن آنها به پدر و نشان دادن دست و سر فرزندان بدو سبب میشود که خورشید هراسان از غرب به شرق باز میگردد و شاید کشتار فرزندانتی ست نوعی قربانی است که در جهت تطهیر از جانب پدر انجام میگیرد.
پس از این ماجرا تییست توسط نوه دختری خود اژیست Aegisthus را که با شیر بزی که هرمس برای وی فرستاده بود تغذیه شده است از اتره انتقام میگیرد. در روایتی دیگر تییست به هنگام تبعید در راه قربانگاهی با پلوپیا Plopya به عنف میآمیزد و پلوپیا شمشیر او را میرباید و پس از زادن فرزند این شمشیر را به پسر خود اژیست پسر تییست میدهد در این روایت آتره با پلوپیا ازدواج میکند و اژیست را که مادر نگهداری او را به چوپانان وانهاده بود به فرزندی میپذیرد و او را به تبعیدگاهتییست میفرستد تا نادانسته پدر خویش را از میان بردارد تییست به هنگام دیدن شمشیر خود نزد اژیست راز پیشین را بر پسر آشکار و هم بدین دلیل پلوپیا پس از آگاهی از این ماجرا با شمشیر فرزند خود را میکشد و اژیست به انتقام آتره را با همان شمشیر خود چکان نابود میسازد.
پس از مرگ آتره سرپرستی دو پسر دو قلوی وی یعنی آگاممنون و منلاس را تیندار به عهده میگیرد و به اتولی میگریزند. تیندار که از جانب برادران خود از اسپارت رانده شده و پس از ازدواج با لدا Leda با حمایت هراکلس؛ که برادران تیندار از مخالفان او هستند به فرمانروائی اسپارت باز میگردد و آگاممنون و منلاس را نیز به اسپارت میبرد این سوی این روایت و افسانههای مربوط به تاراج و جنگهای ناگهانی شاید رخدادی تاریخی نهفته است.
لدا
لدا و فرزندان او با تروا و نیز اسطورههای کلدونیه Caldonyia پیوند مییابند. پدر لدا برادر و شاید دوقلوی اونوس Evenus پسر آرس است پسران لدا کاستور Castor و پولوکس Pollux با ایداس Idas که دختر اونوس [مارپسا] را ربوده است و دوقلوی او لنسه Lynceus میجنگند. زئوس که شیدای لدا است برای معاشقه با لدا به هیأت قوئی در میآید و از این معاشقه دو جفت دو قلو نر و ماده زاده میشوند و در هر دو قلوها یکی میرا و دیگری نامیرا است: هلن Helen و کلی تمنستر Clytemnestra یکی از این دو قلوها و تنها زنای دو قلوی اساطیر یونان و شگفت انگیز تر آن که لدا دو تخم میگذارد و این فرزندان از درون این تخمها هستی مییابند.در روایتی نبرد کاستور و پولوکس با ایداس و لنسه به هنگامی اتفاق میافتد که دختران لوسیپوس Leucippus به معنی اسب سفید؛ را که نامزد زوجی دیگراند میربایند. در روایتی دیگر نبرد آنان بر سر تقسیم غنائم و یک گله ربوده شده اتفاق میافتد و این روایت در بردارنده درونمایههایی از افسانههای مردمی و از آن جمله این داستان فرعی است که در آن ایداس توانائی آن را دارد که هر چیزی را به سرعت بخورد. در این روایت ایداس یکی از گاوها یا به روایتی همه گله را به چهار قسمت تقسیم و پیشنهاد میکند که نیمهای از این غنیمت به کسی داده میشود که بتواند سهم خود را زودتر بخورد ایداس در این مسابقه سهم خود و سهم دیگران را به سرعت میخورد و بدین ترتیب همه گله بدو تعلق میگیرد در این روایت ایداس پیش از آن که پولوکس و کاستور حتی شروع به خوردن کرده باشند این کار را انجام میدهد پس از این ماجرا دیوسکور Dioscureها (پولوکس و کاستور) در مسیر راه در کمین گاهی به انتظار ایداس و لنسه مینشیند و لنسه که هنر او در تیز بینی است کاستور را که در شکاف چناری نهان شده میبیند و ایداس با نیزه کاستور را میکشد. پولوکس که از این ماجرا خشمگین است به تعقیب ایداس و لنسه میپردازد و لنسه را میکشد و ایداس با تخته سنگی که از آرامگاه پدر خود میکند پولوکس را نقش بر زمین و مدهوش میسازد. زئوس اما به یاری پسر خود میشتابد و ایداس را با صاعقه میکشد و ایداس در هادس سرنوشتی همانند قهرمانان دیگر مییابد. زئوس پسر خود پولوکس را با خود به آسمان میبرد و پولوکس که برادر خود را بسیار دوست میدارد پیش از رفتن به آسمان به هادس میرود و برادر را نیز با خود به آسمان میبرد و دوگانه گی این روایات گویای دو نوع کیش دیوسکورها است.
همه قهرمانان یونان شیدای هلن و جدال آنان برای دستیابی به هلن؛ اگر جدالی در کار باشد؛ سرانجام با تمهید پدر هلن متوقف میشود. در این مورد در روایتی که بر گرفته شده از افسانههای مردمی است همه خواستاران هلن متحد و برای لشکر کشی به تروا متحد میشوند. تیندار پدر هلن نمیتواند هیچ یک از خواستاران هلن را بر دیگری ترجیح دهد و به راهنمائی اودیسه سرانجام از خواستاران میخواهد که سوگند بخورند گزینش او را بپذیرند [و هر کس سودای درگیری با همسر هلن را در سر بپرورد دیگران او را تنبیه کنند.] مرد برگزیده تیندار در این ماجا منلاس برادر آگاممنون است و پیش از این کلی تمنستر دوقلوی هلن نیز با آگاممنون ازدواج کرده است و بدین سان منلاس و آگاممنون پسران آتره فرمانروایی بر قلمرو شهریاری خود را مدیون همسران خویش اند.
آشیل
با آن که نبرد تروا Jotan با ربوده شدن هلن [توسط پاریس و بردن او به تروا] آغاز میشود خاستگاه آن را باید در دیرگاهی پیش و در دودمان آشیل Achilles بزرگترین قهرمان تروا جستجو کرد در ایلیاد آشیل؛ ائاکید Aeacide نام دارد و نه پسر اتاکوس [پدر پله] که نوه اوست و ائاکوس در نماد عادلترین داوران هادس و در کار قضاوت همراه مینوس و رادمانت به داوری مردگان مشغول است و شهرت او در دادگری شاید در باران ساز بودن وی نهفته است. درروایتی هنگامی که یونان دچار خشکسالی میشود علت این خشکسالی در کار مردمی است که شهریار آرکاردی را کشته و خاندان او را آواره کردهاند در این روایت ائاکوس بر فراز کوههای اژینا Aegina میرود و پدر خود زئوس را برای نزول باران نیایش میکند و چنین شهرتی درداستان فرزندان او ردپای خود را حفظ میکند.مادر ائاکوس (ائاک) موسوم به اژینا (اژین) یک نمف و رعایای ائاکوس میرمیدون Myrmidonها [از اقوام تسالی که آشیل بر آنان حکومت میکرد در روایتی مورچگانی بودند که زئوس آنان را به هیأت انسان در آورد و در روایتی که با اسطوره دو کالیون Deucalion و پیرا Pyrrha پیوند مییابد و ائاکوس ساکن جزیرهای دور افتاده است. ائاک سه پسر داشت به نامهای پله Peleus و فوکوس Phocus و سومین پسر وی تلامون Telamon از قهرمانان سالامیس Salamis است که برادر خود فوکوس را با پرتاب دیسک میکشد و از جانب پدر به سالامین تبعید میشود و او نخستین کسی است که وارد تروا میشود و از مادر پله و فوکوس به عنوان یک نمف یا یک خوک آبی یاد میشود و درونمایههای آیینی این روایت بسیار است.]
پله نیز به سبب همدستی با تلامون در مرگ فوکوس به دربار شهریار اوری تون Eurytion پسر اکتور در فتی Phthia تبعید میشود و پس از تطهیر از جانب اوری تون با دختر وی به نام انتیگون ازدواج میکند به هنگام شکار گراز کالیدون پله به تصادف اوری تون را با نیزه میکشد و پس از این ماجرا پله به یولکوس و دربار اکاست تبعید میشود در یولکوس همسر اکاست آستی دامی شیدای پله میشود و پله همانند یوسف در رابطه با زلیخا؛ آستی دامی را از خود میراند. آستی دامی به دسیسه علیه پله میپردازد و با دادن این خبر به انتیگون که پله سودای ازدواج با دختر آگاست را دارد سبب میشود که انتیگون خود را حلق آویز کند آستی دامی خاموش نمینشیند و به دروغ به آکاست میگوید که «پله در سودای تجاوز به آستی دامی است» میزبان که به سبب تطهیر پله از مرگ اوری تون نمیتواند پله را بکشد به هنگام شکار پله را شبانگاه در کوه پلیون Pelion تنها میگذارد و شمشیر او را پنهان میسازد قنطورها با یافتن پله بدو یورش میآورند و پله به بالای درختی میگریزد و کیرون قنطور فرزانه شمشیر پله را بدو باز میگرداند.
پایان این افسانه شاید به گونهای ستیزه جویانه و برای پی گیری در روایتهای بعدی تغییر یافته است در روایتی دیگر آکاست شکارهای صید شده توسط پله را میرباید و پله که زبان شکارهای صید شده را نزد خود نگاه داشته است برتری و توانمندی خود را اثبات و این بخش از افسانه از افسانههای مردمی است پله در یولکوس در مسابقهای که در بزرگداشت پله بر پا شد با اتالانت Atalanta کشتی میگیرد و در این مسابقه شکست مییابد.
در روایتی خدایان پله را با نامزد کردن تتیس Thetis برای همسری او پاداش میدهند در این روایت زئوس و پوزئیدون دوستدار تتیس اما به سبب وحشت از سخنان پیشگوئی که گفته است فرزند زئوس و تتیس جای زئوس را میگیرد از این عشق چشم پوشی و او را به پله وا میگذارند و بدین سان اسطوره پله با اسطوره جانشینی پیوند مییابد. در روایتی دیگر تتیس یک نمف دریائی و مدام از پله میگریزد و سرانجام پله او را صید و بر او دست مییابد.
در مراسم ازدواج پله و تتیس خدایان شرکت میجویند و استرایف Strif بدان دلیل که بدین جشن دعوت نشده؛ در روایتی که متأثر از یکی از درونمایههای افسانههای مردمی است سیبی زرین را که بر روی آن عبارت «برای زیباترین» نوشته شده اهست به میان جمع میافکند و منازعه برای تملک این سیب یکی دیگر از علتهای نبرد تروا است. تتیس پیش از زادن آشیل شش فرزند خود و پله را به سبب افکندن در آتش یا انداختن آنها در دیگ آب جوشان در سودای جاودان کردن آنان نابود میکند. پس از زاده شدن آشیل هنگامی که تتیس برای جادوان کردن فرزند در حال انداختن او به آتش است پله فرزند را میرباید و تتیس [که پیش از این آشیل را در رود استیکس Styx یا رود جاودانگی فرو برده و همه تن آشیل جز پاشنه پای او را روئین و نامیرا کرده است] از کار همسر خود آزرده و به دریا باز میگردد در این روایت پله پاشنه پای آشیل را با استخوان پای غول تندرو مرمت میکند و فرو کردن آشیل در رود استیکس گوئی روایتی است که بعدها به روایت اصلی افزوده شده است و کار پله در مرمت پای پسر بدان دلیل است که پاشنه پای آستیل در آتش سوخته است.
داستانهای تروا
تروای کهن؛ و شهر جدید حصار لیک Hissarlik واقع در شمال غربی ترکیه و چهار مایلی جنوب غربی داردانل در آغاز عصر مفرغ شهری بزرگ و برج و باروئی استوار داشت تروا از نظر فرهنگی پیوندی استوار با فرهنگ یونان داشت و از زمان نخستین سخنوران یونان در 1900 پیش از میلاد؛ و احتمالاً به هنگام ورود یونانیان به آسیای کوچک یونانیان از این طریق با آسیا ارتباط یافتند. تاریخ اسطورهای تروا با تاریخ یونان گره خورده؛ و قدمت شهریاران آن در حد قدمت شهریاران تبس است در روایتی نخستین شهریار داردانل؛ داردانوس Dardanus [پسر زئوس و دختر اطلس یعنی الکتر Electral ]برادر قهرمان فرهنگی یازیون Iasion دلداده دمتر است و بدین روایت یازیون به سبب سودای تجاوز به دمتر توسط آذرخش زئوس کشته و برادر او دارد انوس نیز سوار بر کلکی در دریا سرگردان میشود. داردانوس برای نجات خویش کشتی نمییابد و سرانجام هنگامی که دانائوس برای فرار با دختران اش از مصر کشتی را اختراع میکند داردانوس را نیز نجات میدهد. [دانائوس را قهرمانی فرهنگی و بانی حصار و باروی آرگوس میدانند و هم اوست که آرگوس را از خشکسالی نجات میدهد.] بسیاری از شجره نامههای آغازین گرچه در ایلیاد نیز از آنها یاد شده شجره نامههایی ساختگی است داردانوس و نوه پسری او تروس Tros از مردمان داردانی و تروا نام میگیرند و در ایلیاد نیز از آنان یاد شده است. پسر فرزند ارشد داردانوس یعنی ایلوس Ilus شهریار ایلیوم Ilium و سرزمینی است که همانند تبس با ماده گاوی پیوند دارد و نام پسر این شهریار اریکتونیوس Erichtonius بیشتر شایستهی شهریاری زمین زاد است میگویند اریکتونیوس بدان سان که در خور پسر زمین است بسیار ثروتمند و مزید بر گلههای گاو اسبهای بسیار داشت و در چراگاه کنار رود اسکاماندر Scamander سیصد مادیان او چرا میکردند. بهترین کره اسبهای اریکتونیوس نریانهایی بود که توسط باد شمال تربیت شده و چندان چالاک بودند که خوشههای غلات به هنگام دویدن آنها خم نمیشدند در روایتی پوزئیدون این اسبها را تربیت کرده بود و چنین روایتی بازتاب واقعیتی تاریخی است که دشت تروا یکی از مکانهایی بود که گلههای بزرگ اسب در آن پرورش داده میشد. در افسانهای زئوس برای راضی کردن تروس در دادن پسر خویش گانیمد Ganymede بدو بهترین مادیانهای خود را به تروس میدهد و از آن پس گانیمد در آسمان ساقی زئوس میشود و چنین روایتی شاید با قربانی کردن گانیمد از جانب تروس پیوند دارد.لائومدون Laomedon پسر ایلوس در روایتی با پوزئیدون؛ آپولون و سرانجام هراکلس درگیر میشود و روایت بدین ترتیب است که آپولون گله به ان گاوهای لائومدون با همکاری پوزئیدون حصاری غیر قابل نفوذ برای تروا میسازند و لائومدون به جای دادن مزد آنان تهدید میکند و گوش آنان را ببرد و آنان را به بردگی بفروشد پوزئیدون خشمگین میشود و با اعزام غولی از دریا بسیاری از مردمان تروا را نابود میسازد. هاتفی ندا میدهد که با قربانی دادن هزیونه hesione به غول؛ مردم از این مشکل رهائی مییابند. مردم هزیونه را برای قربانی دادن به غول به خرسنگی میبندند و هم زمان با این ماجرا هراکلس که بعد از گرفتن کمربند هیپولته ملکه آمازونها به تروا رسیده است به لائومدون پیشنهاد میکند با گرفتن اسبهای او غول را نابود و هزیونه را نجات دهد. لائومدون شرط را میپذیرد و با نجات دختر از دادن اسبان خود به هراکلس خود داری میکند و چند سال بعد هراکلس به تروا لشکر میکشد و تروا را تسخیر میکند نخستین کسی که وارد تروا میشود تلامون است و هراکلس به پاداش این شجاعت هزیونه را به ازدواج او در میآورد چنین مینماید که تمام این ماجرا بدان دلیل پرداخت شده است که در نبرد تروا پرسئوس و اندرومد؛ هراکلس را به تاراج تروا ترغیب میکنند و بدین ترتیب هراکلس نیز در شمار مهاجمان به تروا قرار میگیرد.
شرکت جستن هراکلس در تاراج تروا گویای تداوم دشمنی یونان و تروا است. در روایت ورود تلامون به تروا ماجرا چنین است که تلامون بخشی از حصار شهر را که آسیب پذیر و توسط ائاک ساختهشده میشناسد و هم از این مکان به شهر راه مییابد در این روایت تلامون مورد بازخواست هراکلس قرار میگیرد و برای گریز از تنبیه نیایشگاهی به یادمان پیروزیهای هراکلس میسازد و از کیفر او نجات مییابد و هم بدین دلیل است که هراکلس هزیونه را به ازدواج تلامون در میآورد. در راه یونان وقتی به هزیونه اجازه میدهند یکی از اسیران تروا را آزاد سازد هزیونه برادر خود را آزاد میسازد و در داستانهای بعدی پسر دورگه هزیونه یعنی توسر Teucer با آن که کنار یونانیها میجنگد بیش از یونانی بودن تروایی است چرا که کمان او شرقی است، در قبرس میمیرد و توسر نام شهریاری تروائی و شاید خدائی شرقی است.
تیتونوس Tithonus برادر بزرگ پریام Priam در روایتی مورد محبت ائوس Eos صبح کاذب؛ قرار میگیرد و ائوس او را میرباید و تیتونوس در این ماجرا به فرجامی همانند اریون Orion و سفالوس (سفال) Cephalus مییابد و در روایتی تیتونوس پسر سفال است در روایت عشق ائوس به تیتونوس ائوس از خدایان میخواهد تیتونوس را جاودان سازد و خدایان با اعلام رضایت نامهای بدو میدهند بی آنکه چیزی از جاودانگی در آن نوشته باشند بدان سان که آپولون با سی بیل Sibyl چنین کرده بود در گذر زمان تیتونوس پژمرده؛ پیر و کوچک میشود و ائوس او را در خوابگاه خود در قفسی قرار میدهد و سرانجام او را به هیأت زنجرهای در میآورد.
در روایتی مشابه آنکیز Anchise از تبار اساراکوس برادر ایلوس Ilus و گانیمد از خدابانو افرودیت صاحب پسری میشود این پسر آئیناس Aeneas نام دارد و تنها پسر یک خدا بانو از انسانی میرا در اساطیر یونان است آئیناس درشجره نامه شهریاران تروا از نقشی مهم برخوردار و تبار او از داستانهای زندگی او کیشی را پدید میآورند که گویای شجره نامه آسمانی دودمان فرمانروائی تروا است. آنکیز به زودی در مییابد که همسر خدابانوان را زندگی مطلوبی نیست و افرودیت بدو میگوید اگر از مادر پسر خود سخنی بگوید با آذرخش زئوس نابود میشود.
دودمان سلطنتی تروا بدین سان در مقایسه با دودمانهای سلطنتی یونان رابطه نزدیکتری با خدایان دارند و این ارتباط به هنگام شهریاری پریام Priam ادامه مییابد. دختر پریام عروس آپولون خدای پیشگویان است و بدان دلیل که محبت خود را از آپولون دریغ میدارد آپولون به دهان او تف میاندازد تا کسی پیشگوئیهای او را باور نکند و با آن که این زن سرنوشت تلخ تروا را پیشگوئی میکند کسی حرف او را باور نمیکند.
داوری پاریس
ماجراهای زندگانی پاریس Paris پسر پریام با اسطورههای جانشینی پیوند دارد. هکوب Hecuba مادر پاریس و دختر دیماس Dymas شهریار فریژی به هنگام بارداری به خواب دید که از وی مشعلی زاده شد و همه شهر را به آتش کشید و هم بدین دلیل بعد از زاده شدن پاریس پدرش پریام فرمان داد فرزند را نابود کنند و چوپانی که مأمور این کار بود نوزاد را کنار خرسی نهاد خرس نوزاد را شیر داد و چوپان پس از زنده یافتن کودک او را به فرزندی پذیرفت و بدین سان پاریس از مرگ رهائی یافت در اساطیر یونان نماد آرتمیس خرس است و هم بدین دلیل پاریس را همانند اینیاس فرزند خدابانو ارتمیس میدانند گفته شد که در ضیافت ازدواج پله و تتیس؛ استرایف که به مهمانی خوانده نشده بود سیبی زرین را که روی آن نوشته شده بود: «برای زیباترین» به میان جمع افکند و با این کار سه خدابانوی بزرگ آتنا؛ هرا و آفرودیت را برای دستیابی بدین سیب به رقابت کشانید و به ناچار برای تعیین زیباترین خدابانو برای داوری نزد پاریس رفتند و از این میان پاریس افرودیت را برگزید و هم بدین دلیل آتنا و هرا دشمنی تروا در دل گرفتند. فراسوی این داستان برگرفته شده از ایلیاد ماجرای گزیدن همسری خدابانو و محبوب زنان شدن پاریس از این طریق است. همسر پاریس؛ هلن در این ماجرا درخت خدابانویی اسپارتی است و چنین است که پاریس به اسپارت میرود و با ربودن هلن جانشینی خود را تثبیت مینماید.منلائوس همراه آگاممنون اکثر قهرمانان را زیر پرچم تبس و یونان گرد میآورند در روایتی پیشگوئی از طولانی بودن نبرد تروا و تحقق پیروزی بیست سال بعد از ربوده شدن هلن سخن میگوید و این تأخیر به دو دلیل است: نخست برای آن که کشتیهای یونانی راه را گم میکنند و با رسیدن به ساحل میزی mysia در جنوب تروا به اشتباه به ویران کردن این بندر میپردازند. در این روایتها اودیسه به سبب طولانی بودن جنگ از این لشکر کشی خشنود نیست پیش از این اودیسه تیندار را اندرز داده بود که در انتخاب همسری برای هلن خواستاران را سوگند دهد گزیده او را بپذیرند و کسی را که با این گزینش مخالفت کند تنبیه نمایند. تیندار در این ماجرا دختر برادر خود ایکاروس را در سپاسگزاری از اودیسه به پنلوپ Penelope میدهد و از او میخواهد که در اسپارت بماند. آگاممنون برای تشویق اولیس به شرکت در جنگ تروا به ساحل غربی یونان و به اتیاک Ithaca میرود.
اودیسه که جویای شرکت در نبرد تروا نیست و از سویی سوگند خورده است که با این جنگ مخالفت نکند خود را دیوانه جلوه میدهد و هنگامی که آگاممنون بدو میرسد زمانی است که اودیسه با خیشی که خر و نر گاوی آن را میکشند ساحل دریا را شخم میزند و به جای دانه نمک کشت میکند. آگاممنون با تدبیری دروغین بودن دیوانگی او را آشکار میکند و تدبیر چنین است که پسر او تلماک Telemague را در مسیر خیش قرار میدهد و اودیسه به ناچار از کار دست میکشد و به شرکت در نبرد راضی میشود چنین روایتی میتواند با قربانی کردن پسر نیز پیوند داشته باشد. پیشگوئی مرگ آشیل را در تروا پیشگوئی کرده و هم بدین دلیل مادر آشیل فرزند را با پوشیدن لباس دختران مخفی کرده است. آگاممنون پس از یافتن آشیل با گفتن این که پیروزی در تروا با شرکت آشیل در جنگ میسر است او را نیز به شرکت در این نبرد میکشاند.
در حمله ناوگان یونان به میزی تلفوس Telephus شهریار مینری حمله سپاهیان یونان را دفع میکند اما در این ماجرا پای او در شاخه تاکی که دیونوسیوس بر سر راه او قرار داده میپیچد و اشیل ران تلف را با نیزه مجروح میکند. تلف پسر هراکلس در زبان یونانی به معنی آهو بچه و تلفوس راندهشدهای است که با شیر غزال بزرگ شده و داستان او از این طریق با روایتهای جانشینی پیوند مییابد. تلف پیش از این در اسیر بودن سرنوشت مادر خود را کشته و به گونهای روایت او با کیش باروری نیز پیوند دارد زخم نیزه آشیل در ران تلف به گفته پیشگو فقط به دست آشیل درمان میشود و به گونهای با جادو پیوند دارد؛ بدان سان که پسر تلفوس از طریق جادو و به هنگام اخته کردن قوچها توسط فیلاکوس Phylacus عقیم شده است تلف به هیأت گدایی خود را به اردوی یونانیان میرساند و با درمان شدن زخم پا هدایت ناوگان یونانیان به تروا را به عهده میگیرد. ناوگان یونان را یارای ترک آئولیس Aulis نیست و این بدان دلیل است که باد از وزیدن باز ایستاده است. در این هنگام ماری از دریا بیرون میآید و از درختی بالا میرود و هشت جوجه گنجشک و مادر آنان را میبلعد و تبدیل به ماری سنگی میشود. پیشگو این ماجرا را چنین تفسیر میکند که محاصره تروا نه سال به طول میانجامد و آگاممنون میخواهد برای جاری شدن باد و فراهم شدن امکان حرکت ناوگان یونانیان دختر خود ایفیگنیا Iphigena را به درگاه ارتمیس قربانی کند و این به هنگامی است که آشیل نامزد ایفیگنیا و قرار است با او ازدواج کنند.
روایت قربانی کردن ایفیگنیا با مراسم آیینی کهن پیوند دارد: از یک سو با مراسم آیینی رایج در برارون Brauron واقع در اتیک و از سوی دیگر با قربانی دادن برای چشمهای مقدس در اساطیر یونان برای پیروزی سپاهان گاهی دختران را قربانی میکنند یا دختران خود این کار را انجام میدهند. به هنگام قربانی شدن ایفیگنیا؛ ارتمیس در آخرین لحظه گوزنی را جایگزین ایفیگنیا میسازد و ایفیگنیا را با خود میبرد تا کاهن زن معبد او در توری Tauri در کریمه شود [و در این معبد کار ایفیگنیا قربانی کردن مسافران به درگاه ارتمیس است و این کار تا زمانی ادامه دارد که ایفیگنیا برادر خود را در میان قربانیان میبیند و از معبد میگریزد ...]
یونانیان نخست به یکی از جزایر تروا یعنی تندوس Tendos وارد شدند و شهریار تندوس به دست آشیل کشته شد. شهریار تندوس پسر آپولون و کشنده او دچار مرگی زودرس میشد. در تندوس ماری فیلوکتت Philoctele را گزید و او را بدان دلیل که یونانیان نمیتوانستند بوی زخم او را تحمل نمایند در لمنوس بر جای نهادند. فیلوکتت کمان و ترکش تیر هراکلس را با خود داشت و برای تسخیر تروا حضور او ضروری بود. وقتی یونانیان سرانجام به تروا رسیدند مردم تروا از بازگردانیدن هلن سرباز زدند و نبرد تروا با نبرد تن به تن منلائوس و پاریس آغاز و یونانیان به محاصره طولانی تروا پرداختند.
تاراج تروا
ایلیاد داستانی است بی پیچ و خم که با برداشتی فردی نبرد تروا را گزارش میکند. آشیل به سبب آن که برزئیس Briseis را آگاممنون ناچار است به پدر او کاهن معبد آپولون در تروا باز گرداند و کریزئیس Chryseis را به جای او به غنیمت جنگی بپذیرد با آگاممنون به ستیزه برمی خیزد آشیل در چادر خود عزلت میگزیند اما به دوست خود پاتروکل Pathroclus اجازه میدهد زمانی که ناوگان یونان در خطر افتاده است بدانان کمک کند. باکشته شدن پاتروکل؛ اشیل به نبرد باز میگردد و به انتقام هکتور Hector پسر پریام را میکشد و با سوراخ کردن قوزک پای هکتور جسد او را به ارابه میبندد و در تروا میگرداند و سرانجام به یاد پدر خود که دیگراو را نخواهد دید جسد را به پریام باز میگرداند. در ایلیاد بسیاری از داستانهای فرعی این نبرد به اسطوره و آیین باز میگردد و گردانیدن جسد هکتور در شهر نیز شاید از این شمار و با آن که نام آشیل به معنی بادپا است تفسیرهائی از این دست دقیق نیست.اساطیر نبرد تروا بیرون از کتاب ایلیاد و اغلب با شرایطی پیوند دارد که پیش در آمدهای جنگ تروا را فراهم میسازد. نخستین کسی که در تهاجم به تروا بدین سرزمین پا میگذارد پروتزیلاسProtesilaus و کسی است که سرنوشت او کشته شدن در تروا است گور پروتزیلاس در تراس رو به وی تروا به کیش راه مییابد و روایت چنین است که بر گور او دونارون روییده بود که با دیدار تروا برگهای آن فرو میریخت. در انتقام کشته شدن پروتزیلاس به دست هکتور؛ آشیل پسر کوچک پریام ترویلوس Troilus را میکشد و این کار بدان سبب است که برطبق پیشگوئی اگر ترویلوس بیست ساله میشد سقوط تروا ناممکن میشود و هم بدین دلیل است که ترویلوس در شب تولد خود کشته میشود اودیسه و دیومد Diomede [به تشویق هرا و آتنا] اسب رزوس Rhesus را در شبی که رزوس به یاری مردم تروا آمده است میربایند و این بدان دلیل است اگر اسبهای رزوس از رود اسکاماندر Scamander آب مینوشیدند سقوط تروا ناممکن میشد. رزوس در این ماجرا پسر آرس و دیرگاهی دریک غار پیشگوئی نماد کیشی خاص بود.
بدان سان که پاتروکل به سبب کشتن سارپدون sarpedon پسر زئوس مرگی زودرس مییابد مرگ هکتور نیز انتقامی است که از جانب آشیل گرفته میشود پیش از این نیز آشیل دو تن از متحدان خارجی تروا را کشته است نخستین این دو تن ممنون Memnon پسر ائوس (صبح کاذب) و دیگری تیتونوس Tithonus است که در هلسپونت او را مدفون میسازند و در روایتی هرسال بر گور او پرندگانی گرد میآمدند تا گور او را جارو و آب پاشی کنند [این پرندگان در اساطیر بومی ممنونید نام دارند و یاران ممنون اند که پس از مرگ او بدین هیأت درآمدند و بدین روایت این پرندگان هر سال به هنگام گرد آمدن بر گور ممنون دو گروه میشوند و چندان بر گور ممنون میجنگند که نیمی از آنان نابود میشود.] در این روایتها قهرمان کیشهای بومی غالباً در تروا میمیرند و پرندگان موسوم به ممنونید شاید همانا زنانی است که با رقص پرندگان در این مراسم سوگواری میکردند. قربانی دیگر این نبرد پانتزیله Penthesilea ملکه آمازون و حضور او در تروا بعد از مرگ هکتور در جهت یاری به مردم تروا و تطهیر یافتن از قتل خواهر خویش هیپولیته مادر هیپولیت و از سوی دیگر متحد تازهای است که اتحاد او از طریق ازدواج با یکی از پسران پریام فراهم شده است ترسیت Thersite که آشیل را در مرگ هکتور متهم به خشونت میکند خود با نیزه چشمان پانتزیله را از حدقه در میآورد و آشیل بدین دلیل یا به دلیل دزدیدن بخشی از گنجینه خویش او را با کوبیدن مشتی بر سرش نابود میسازد. ترسیت در ایلیاد مردی که کوژپشت و زشت رو و ترسو اما از خویشان دیومد و مرگ او موجب بروز اختلاف در اردوی یونانیان میشود. پاریس پاشنه آسیب پذیر آشیل را در جنگ بر دروازه تروا با تیر میزند و دراین ماجرا آپولو است که تیر پاریس را هدایت میکند چرا که در فرهنگ شرم پیروزی نیز چون شکست نزد خدایان ناخوش آیند و در جهت دوری از مسوولیت فردی و بدین دلیل است که قتلهای آیینی تصادفی است در روایتی سخن از عشق آشیل به پولیکسین Polyxena دختر پریام و خیانت پولیکسین به پدر و تسلیم شدن به دشمن است و چنین فضائی در ایلیاد گویای بروز اختلاف و آرزوی یونانیان در رهائی از نبردی است که موفقیتی ناچیز را در پی دارد.
پس از آشیل سلاح او را نه آژاکس Ajax که به اودیسه میدهند و این بدان دلیل است که اسیران تروائی در پاسخ بدین که از چه کسی بیشتر هراس داشتند از اودیسه نام میبرند. اژاکس که به سبب شجاعت بسیار خود را شایسته این میراث میداند دیوانه میشود و هراکلس تن او را در پوست شیر میپیچد تا او را درمان کند اما آژاکس که به دلیل بی حرمتی به آتنا مورد خشم او قرار گرفته بود با صاعقه زئوس کشته میشود پس از مرگ تن آژاکس را به جای سوزاندن مدفون کردند و در این راه آژاکس خاستگاه کیشی در تروا شد و به روایتی سلاح آشیل بعدها به آرامگاه آژاکس انتقال داده شد و به روایتی آژاکس پس از ماجرا خود را کشت.
یونانیان برای دست یافتن به پیروزی در تروا یاران بسیاری را با خود به تروا آوردند. فیلوکتت کماندار هراکلس از این شمار بود هلنوس تروایی Troadhellenus پهلوان دیگری بود که بعد از مرگ پاریس مدعی ازدواج با هلن بود. [پریام از زناشوئی هلن با هلنوس جلوگیری و دیفوب Deiphobe برادر جوان تروی را بر او ترجیح داد و هلنوس از خشم به آیدا Ida رفت و بر آن شد که در جنگ شرکت نکند]. کالخامس Calchas پیشگوئی یونانیان اعلام کرده بود فقط هلنوس اسرار تصرف شهر تروا را میداند و بدین دلیل اودیسه با تهدید هلنوس را به همکاری با یونانیان وادار کرد و هلنوس در این راه شرایطی را برای سقوط شهر تروا مطرح کرد استخوانهای پلوپس pelops به آسیای کوچک و زادگاه وی بازگردد؛ پسر آشیل در جنگ شرکت جوید و پالادیوم تندیس جادوئی آتنا از تروا دزدیده شود. پس از مرگ آشیل پیروزی در جنگ مشکل و هلنوس یونانیان را آگاه کرد که بدون حضور نئوپتولموس Neoptoleme پسرآشیل در جنگ پیروزی در تروا ناممکن است و چنین بود که با تلاش زیاد یونانیان نئویتولم را به تروا کشانیدند و سپاه یونان با دیدار او که همه ویژگیهای آشیل را در خود داشت جان تازهای گرفت و پس از جنگ نئوپتولموس از اندک قهرمانانی بود که سالم به اپیر بازگشت و در همان جا ساکن شد [که هلنوس بدو گفته بود در سرزمینی که پی خانه آنان از آهن دیوارآنان از چوب و سقفشان از سفال بود]. پیدائی نئوپتولموس در نبرد تروا از درونمایههای است که یاد آور پیروزی فرزندان و پسران جنگجویانی بود که بعد از شکست پدران خویش ده سال بعد در تبس به پیروزی دست یافتند.
پالادیوم Palladium در روایتی تندیس دستساز آتنا و تجسم دوست از دست رفته او پالاس pallas است که به تصادف به دست آتنا کشته شد. این تندیس جادویی نخست در آسمان قرار داشت و مانع تجاوز زئوس به الکتر Electra بود و هم بدین دلیل زئوس پالادیوم را از آسمان به زیر افکند و پلادیوم در تروا به زمین افتاد و ایلوس با ساختن معبدی پالادیوم را در آن جای داد. هلنوس گفته بود که شهر صاحب این تندیس سقوط نمیکند و هم بدین دلیل یونانیان پالادیوم را از تروا دزدیدند در روایتی انه Aneas پلادیوم را به رم میبرد و با این کار بر آن است که دشمنان خدایان را نابود سازد [در روایتی دیگر به پالاسی اشاره شد که دختر یکی از دریا خدایان موسوم به ترتیونThriton بود. این دختر در کودکی با آتنا آشنا و با وی پرورش یافت و هنگامی که به سهو به دست آتنا کشته شد پالادیوم را یادمان او ساخت. در روایتی دیگر این تندیس نه ایستاده که تندیسی نشسته است. اودیسه و دیومد پس از ربودن یا کشتن اسبهای رزوس به ربودن پادلایوم میپردازند در این کار اودیسه خود را به هیأت گدائی در میآورد و به روایتی هلن او را در این کار کمک میکند.
اسب چوبی میان تهی تروا را به روایتی هلنوس ابداع کرد و گروهی از سپاهیان یونان با رفتن به درون اسب به شهر تروا راه مییافتند. چنین وسیلهای یاد آور نوعی منحنیق است که دیوارها را در جائی که ساخته خدایان نیست در هم میکوبد و روایت اسب تروا شاید روایتی است که خائنان به تروا با این روایت از مسئولیت خیانت رهائی مییابند. آنتنور Anthenor و ائیناس Aeaneas مورد عفو یونانیان قرار میگیرند چرا که بعدها دستمایه شجرنامههای مورد نیاز آتی هستند در ماجرای ابداع اسب چوبی پس از آماده شدن اسب که به عنوان فدیهای برای آتنا ساخته شده یونانیان چنین وانمود میکنند که به تندوس Tenedis عقب نشینی میکنند؛ و از سویی یادآوری است که پوزئیدون بخشی از حصار تروا را ساخت و دیونوسیوس از شهریار تروا خشمگین و به سبب نگرفتن مزد کار خویش جویای گرفتن انتقام بود مردم تروا با عقب نشینی صوری یونانیان اسب را به درون شهر میبرند و با نپذیرفتن پیشگوئی کاساندر و هشدار مبهم آپولون که با دو غول مار دریائی لائوکون و پسران او را نابود میکند شرایط سقوط تروا را فراهم میآورند.
بر پهلوی اسب چوبین تروا نوشتهاند: «یونانیان به شکرانه بازگشت به میهن این اسب را به درگاه آتنا هدیه میدهند». تعداد یونانیانی که درون اسب جا میگیرند متفاوت و به روایتی بیست و سه نفر و در روایت دیگر سه هزار نفر و همه جز نئوپتولموس سخت هراسان اند. رفتن به درون اسب چوبی به روایتی از جانب هلن و به گزارشی از جانب افرودیت پیشنهاد میشود و با این همه هلن در این کار تردید دارد پس از وارد کردن اسب به درون شهر از جانب مردم تروا سرانجام شبانگاه همه میخوابند و هلن به فرمان افرودیت پیرامون اسب میچرخد و صدای همسر قرمانی را که داخل اسب نهاده شدهاند تقلید و از آنان میخواهد بیرون بیایند اودیسه در درون اسب همه را به سکوت وا میدارد و انتکلوس را که با شنیدن صدای همسر خویش بی قرار شده است و بر آن است که فریاد بزند و از اسب بیرون رود؛ خفه میکند سرانجام شوهر دوم هلن بعد از مرگ پاریس؛ یعنی دیفوب که همراه هلن است [و در این ماجرا هلن به خواست افرودیت با او مهربان شده] خسته و همراه هلن به خوابگاه میرود. هلن تمام شب را منتظر خروج یونانیان بیدار میماند و نخستین کسی که بدون استفاده از پله و نردبام از اسب بیرون میجهد میمیرد و بقیه روشنائی آتشی که در تندوس برگورآشیل افروختهاند از اسب بیرون میآیند و دروازههای شهر را در خاموشی شب میگشایند و یونانیانی که در پناه شب و پیش از برخاستن ماه به تروا نزدیک شدهاند به درون شهر میریزند و شهر خفته را تاراج میکنند. نئوپتولموس؛ پریام را که به معبد زئوس پناه برده گردن میزند. آژاکس در برابر تندیس آتنا به کاساندر تجاوز میکند و آستیاناکس نوزاد بازمانده از هکتور را از فراز با روی شهر به عنوان قربانی به زیر میافکند و پولیکسین دختر پریام را بر گور آشیل قربانی میکنند.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.