نویسنده: جان پین سنت
مترجم: باجلان فرخی
مترجم: باجلان فرخی
داستان هراکلس Heracles از دیگر داستانهایی است که با تبس و آرگوس پیوند مییابد. این ماجرا بدان دلیل است که قهرمان تیرنت یکی از اعقاب پرسئوس در خط کهتر و از رعایای فرمانروای میسین با قهرمان تبس موسوم به الکائوس به معنی نیرومند یگانه شده و افسانههای بومی و مردمی مرد نیرومند و سیری ناپذیری که توانائی پدر پنجاه پسر شدن را دارا است بر این داستان افزوده شده است.
پسران پترلائوس مدعی فرمانروایی میسین و با الکتریون Electryon جنگیدند [و در این نبرد همه پسران الکتریون و پترلائوس کشته و از این دو خانواده تنها یک تن جان به در برد و الکتریون به انتقامجوئی پرداخت. الکتریون به هنگام غیبت از سرزمین خویش و نبرد یا پترلائوس دختر خویش الکمن و گله گاوهای خویش را به برادر زن خود آمفیتریون میسپارد و او را سوگند میدهد که دوشیزه گی الکمن را ارج بگذارد. آمفیتریون اما به هنگام بازگشت در حادثه پرتاب چوبی به جانب گاوی فراری الکتریون را میکشد آمفیتریون به تبس تبعید میشود و با پسر پرسئوس؛ اوریسته Eorysthe میجنگد.] اوریسته پسر عم آمفیتریون بود.
کردار آمفیتریون در تبس نیز چونان یک مدعی جانشینی است آمفیتریون نخست تبس را از شر روباه غول پیکری که به دام نمیافتاد نجات میدهد این روباه از جانب دیونوسیوس به تبس راه یافته و آمفیتریون سگ غول پیکری را که شبیه سگ پاسدار گله فیلاکوس Phylacus است به تعقیب روباه میفرستد و از آنجا که این تعقیب را نتیجهای نیست زئوس آن دو را تبدیل به سنگ میکند و این شاید روایت دو سنگ ایستادهای است که در افسانههای مردمی روباه و سگی سنگ شده است.
آمفیتریون دیگر بار به نبرد با قوم تله بو بر میخیزد و در این ماجرا الکمن پرهیزکار و مادر تبار از تسلیم دوشیزگی خود و گرفتن انتقام برادران خودداری میکند کوماتئو Comaetho دختر پترلائوس در این نبرد عاشق آمفیتریون با کشیدن موی زرین از سر پدر خویش که طلسم روئین تن بودن و جاودانگی اوست پدر را میکشد و گفتنی است کوما Coma به معنی موی است. آمفیتریون در این ماجرا طبق سنت باید با کوماتئو ازدواج کند اما این کار را نمیکند و چون قهرمانی پدرسالار کوماتئو را به جرم خیانت میکشد و به الکمن باز میگردد در شبی که آمفیتریون نزد الکمن باز میگردد زئوس در هیأت آمفیتریون با الکمن هم بستر و از این هم بستری هراکلس و از هم بستری آمفیتریون با الکمن در همان شب ایفیکلس Iphicles از نطفه آمفیتریون شکل میگیرد.
هراکلس پس از مرگ، نه در نقش خدا، که در مقام قهرمانی بزرگ به اولمپیا راه مییابد. هرالکس از خردسالی برای سرنوشت خویش آماده شد و به روایتی او را نه فرزند الکمن که فرزند هرا میدانند و با آن که در بسیاری از روایتها هرا دشمن هراکلس است اما نام او از چنین پیوندی سخن میگوید. در روایتی زئوس هرا را خواب میکند و هرمس و هراکلس را به پستان هرا میگذارد. هراکلس در این ماجرا پستان هرا را به سختی گاز میگیرد و هرا با بیدار شدن او را به سوئی میافکند و شیری که از پستان او میریزد راه شیری یا کهکشان را پدید میآورد و این روایت بعدها در اسطوره اسکندر نیز تکرار میشود. در روایتی هرا مارهای سهمگین به گهواره ایفیکلس و هراکلس میفرستد و در بسیاری از تصویرهای گویای این روایت ایفیکلس را میبینم که از ترس به گوشهای خزیده و هراکلس با مارهای گلاویز شده است.
الکمن در تبس اما مقام خدابانوئی مییابد و داستانهایی شگفت انگیز درمورد او پرداخت میشود. در داستانی الکمن به سبب خیانت تصوری به همسرش به هنگام جنگ آمفیتریون با قوم تله بو از جانب همسر محکوم به نابود شدن در آتش میشود. زئوس اما با نزول بارانی معجزه آسا آتش را خاموش و الکمن را نجات میدهد. در داستانی دیگر سخن از آن است که هرمس به هنگامی که الکمن مرده است او را از تابوت میدزدد و سنگی را جانشین او میسازد و زئوس او را به جزیزه آمرزیدگان میبرد و همه اینها اسطورههایی علتشناختی است تا مادر هراکلس را بزرگ و شگفت انگیز بنماید.
همه رنجها و ماجراهای هراکلس کاری انفرادی است که هر غول پهلوانی را نابود میسازد. هراکلس اما از همه این کارهای بزرگ پیروز بیرون میآید. پنج پیروزی بزرگ او در پلوپونز اتفاق میافتد: کشتن شیر نمه از پا افکندن اژدهای لرن Learnean Hydra نابود کردن غزال شاخ زرین سرینی؛ تباه کردن گراز اریمانت Erymant و کشتن پرندگان غول آسای دریاچه استمفال Stymphal و بر همه این داستانها روایات دیگری نیز افزوده شده است. اژدهای لرن نه سر دارد و با نابود شدن هر سر؛ سری دیگر به جای آن میروید. هراکلس این هیولا را به یاری برادر زاده خود یولائوس Iolaus از پا در میآورد. در این نبرد هرا دستیاری برای اژدها میفرستد و این دستیار خرچنگی عظیم است که پای هراکلس را گاز میگیرد و هراکلس خرچنگ را زیر پای خود خرد میکند و یولائوس با مشعل افروخته جای سرهای بریده شده را میسوزاند.
هراکلس پس از کشتن اژدها تیرهای خود را با خون زهرآگین اژدها مسموم میکند و با همین تیرها است که سنتورهای مست را در ماجرای کشتن گراز اریمانت نابود و فراری میسازد. در کشتار سنتورها به دست هراکلس؛ کیرون که نسبت به هراکلس وفادار است با تیر مجروح و به غار خویش پناه میبرد و به سبب رنجی که میبرد نامیرائی خود را با میرائی پرومته تعویض و از رنج زندگی رهائی مییابد.
برخی از پیروزیهای بزرگ و فتوحات هراکلس نیز به تنهائی انجام میشود؛ که از آن شمار است غلبه بر نر گاو کرت و حیوان مقدسی است که اروپ را بر دوش حمل میکرد.
رام کردن مادیانهای آدم خوار دیومد Diomede پادشاه تراس؛ اسیر کردن گاوهای کریون. هراکلس دیومد را میکشد و گوشت او را جلوی مادیانهای آدم خوار میافکند و پسر هرمس هنگامی که هراکلس مادیانها را نزد او میگذارد از جانب مادیانها به سختی مجروح میشود.
در ماجرائی دیگر اوریسته هراکلس را به آوردن کمربند ملکه هیپولیته Hippolyta شهبانوی آمازون میفرستد و هیپولیته کمربند رابه میل خویش به هراکلس میدهد. در این روایت زنان آمازون بدون مرد زندگی میکنند و سالی یک بار برای بارور شدن مردان همسایه را در سرزمین خویش پذیرا میشوند. این زنان فقط دختران خویش را پرورش میدادند و پستان راست آنان را میبریدند تا مزاحم تیراندازی با کمان و پرتاب نیزه نباشد.
در روایتی به نقل از آپولودورو؛ هراکلس به خدمت اومفال Omphale ملکه لیدی در میآید و در دربار او شاید برای گول زدن ارواح خبیث؛ لباس زنانه میپوشد. ایپزود داستان آمازونها شاید روایتی است که در ماجراهای هرکول از روایات اسطورهای تزه Theseus به عاریت گرفته شده است که تزه نیز از قهرمانان مشهور و ماجراهائی همانند هراکلس دارد.
آپولودور در بیان پهلوانی هراکلس از ده ماجرا یاد میکند و هر بار که حاصل کار را هراکلس به دربار اریسته میآورد اریسته از ترس در کوزهای که تا نیمه در زمین مدفون شده پنهان میشود. خوانهای هراکلس در جمع دوازده خوان و دو خوان از این مجموعه یعنی تمیز کردن اصطبل اوژیاس و کشتن اژدهای لرن مورد پذیرش اوریسته نیست.
اریسته هراکلس را به آوردن سیبهای زرین باغ هسپریدها میفرستد و این روایت شبیه جستجوی آب حیات و ماجراهای ترسبار آن است. در روایتی هراکلس به توصیه پرومته از اطلس Atlas که بار آسمان را بر دوش دارد یاری میجوید و اطلس با نهادن بار آسمان بر دوش هراکلس او را دستیابی به سیبهای زرین کمک میکند و هراکلس پس از گرفتن سیبها با نیرنگی از بر دوش گرفتن این بار سنگین رهائی مییابد و این وظیفه را دیگر بار به اطلس واگذار میکند این اسطوره خاستگاه ستونهای هراکلس و درخت سیبی است که مار از آن پاسداری میکند و نشان دلار از همین اسطوره گرفته شده است.
در خوان دیگر هراکلس به هادس یا جهان زیرین سفر میکند تا سگ سربر Cerberus را که سه سر او یاد آور سه سر گریون است به خدمت اریسته آورد. در اسطورههای یونان تنها چند خدا و از آن شمار دیونوسیوس به دوزخ یا هادس راه مییابند. داستان هراکلس در این خوان داستانهای فرعی دیگری را چون جستجوی آب حیات؛ مرگ و رستاخیز قهرمان و بازگشت در بهار و بازگردادن آلستیس Alecestes از جهان مردگان نیز در بر میگیرد.
بسیاری از داستانهای هراکلس به داستانهای جانشینی نزدیک و گویای آن است که افسانههای مربوط بدو با افسانههای مردمی و افسانههای خدایان دیگر آمیخته است. در روایتی هراکلس همسر خود مگارا Megara را به دستیار خویش یولاس میسپارد و بعد از شکست اریتوس در تیر اندازی به دختر او لوله Lole اظهار عشق میکند و اریتوس بر خلاف وعدهای که داده است به بهانه آن که ممکن است هراکلس دیگر بار دیوانه و فرزندان خود را بکشد از این کار سرباز میزند هراکلس اریتوس را میکشد و به معبد دلفی میرود تا خود را تطهیر کند و در آن جا درگیر جنگ با آپولون برای دستیابی به سه پایه آپولون میشود. این داستان که در پی داستان پیشین میآید گویای آن است که آپولون از مرگ اریتوس خشمگین و این بدان دلیل است که اریتوس نیز چون آپولون یک کماندار و تیر انداز است. به خدمت اومفال درآمدن حضور هراکلس در تروا را میسر میسازد و بدین سان این قهرمان با داستانهای جانشینی پیوند مییابد.
در بسیاری از اسطورههای جانشینی تجلی انسان به هیأت خدا ترفندی در راستای اهلیت یافتن برای جانشینی است در بسیاری از اسطورههای قهرمان در این راستا در نقش خدا پدیدار و برای چنین کاری تنبیه میشود اسطورههای بسیاری از خدایان و رفتار آنان نیز در راستای اسطورههای جانشینی است بسیاری از عناصر آیینی با اسطوره پیوند و در برخی از نمودها اسطوره و آیین به هم میآمیزند و در همه این نمودها گرایش به بازگشت یک کهن الگو و نمودی باستانی است چنین است که در برخی از مناطق یونان بسیاری از مراسم آیینی با اسطوره پیوند مییابد و ارتباط این اسطورهها با اسطورههای جانشینی حرکتی در این راستا است.
دو تن از غولها اسطورهای اساطیر یونان رفتاری دارند که در اسطورههایی از این دست به شکلی دیگر تکرار میشوند: آلسونئوس Alcyoneus (آلیسونه) گله گاوهای خورشید را میدزدد و تلاش پورفریون Ppephyrion در آن است که به هرا دست یابد و هر دو غول در دشتهای فلیگرین Phlegrean با یاری هراکلس در تسالی و بر دامنه اولمپیا شکست مییابند. در این میان موقعیت هراکلس مبهم و در پیلوس Pylos و جائی که همه تبار نله Neleus جز نستور را نابود میسازد با خدایان نیز میجنگد و در این اسطورهها پای هادس پستان راست هرا و ران آرس Ares را با تیر مجروح میسازد شاید پیلوس در این روایات یکی از مدخلهای جهان زیرین و رفتار هراکلس در این راستا همانند غولان دیگر است. مخالفان هراکلس اما در بسیاری از ماجراهای او غول اند و یکی از مشهورترین آنها آنته Antee غولی است که با لمس مادر خود زمین نیروی از دست رفته را باز مییابد و هراکلس در سفر رفتن به دنبال سیبها هاسپرید این غول را بر دست میگیرد و در همان حال خفه میکند. در نبردی دو تن از این غول خدایان دو قلوی پسران پوزئیدون تبدیل به غولی دو تن به نام مولیون Molione میشوند. هراکلس در مصر نیز با شهریار این سرزمین به نبرد بر میخیزد و او شهریار بود که انسانها را قربانی و بر آن بود که هراکلس را نیز قربانی سازد.
در این داستان درونمایهای از داستانهای مردمی را میبینیم که بخشی از آن آشکار و بخش دیگر آن نهفته است در ابهامی ادبی سرنوشت هراکلس آن است که به دست انسانی نامیرا بمیرد و این دست شاید دست جانشینی است که برای دست یافتن به گیاه یا آب حیات به سرزمین مردگان میرود و [از سوی دیگر در ادبیات شرق برآتش مردن نوعی جاودانگی است چونان سمندر که در آتش میمیرد و از آتش بر میآید و زندگی از سر میگیرد].
مرگ همه قهرمانان شاید به معنی جاودانگی آنان است در روایتی هراکلس به اولمپیا صعود میکند و در ماجرای خفتن بر آتش به هیأت عقابی از آتش پر میکشد که عقاب نماد زئوس و زئوس پدر هراکلس است هراکلس در این روایت با مادرخوانده خویش هرا که شیر او را خورده است، آشتی و با هبه Hebe ساقی خدایان ازدواج میکند و در شمار نامیرایان قرار میگیرد چنین است که هراکلس در زمین به خدائی نمیرسد چرا که در خداشناسی یونان تبارخدایان و آدمیان متفاوت است و برای دست یابی به نامیرائی انسان به تلاشی عظیم نیاز دارد.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.
آمفیتریون
آمفیتریون Amphitryon پدر هراکلس در روایتی از آرگوس به تبس تبعید میشود. پرسئوس نوه هیپوتوئه Hippothoe (به معنی مادیان بادپا) و هیپوتوئه از جانب پوزئیدون ربوده و باردار و صاحب پسری شد که پترلائوس Peterlaus نام داشت. پترلائوس شهریار قوم تله بو توسط پوزئیدون که روح برونی خود را در یک موی طلائی بر سر پترلائوس مینهد جاودان میشود. زرین موی بودن وی را از دیگران متمایز و تنها دختر وی از آن تار مو و راز جاودانگی او آگاه بود. در شجره نامه خدایان این پسر پوزئیدون تافیوس نام دارد.پسران پترلائوس مدعی فرمانروایی میسین و با الکتریون Electryon جنگیدند [و در این نبرد همه پسران الکتریون و پترلائوس کشته و از این دو خانواده تنها یک تن جان به در برد و الکتریون به انتقامجوئی پرداخت. الکتریون به هنگام غیبت از سرزمین خویش و نبرد یا پترلائوس دختر خویش الکمن و گله گاوهای خویش را به برادر زن خود آمفیتریون میسپارد و او را سوگند میدهد که دوشیزه گی الکمن را ارج بگذارد. آمفیتریون اما به هنگام بازگشت در حادثه پرتاب چوبی به جانب گاوی فراری الکتریون را میکشد آمفیتریون به تبس تبعید میشود و با پسر پرسئوس؛ اوریسته Eorysthe میجنگد.] اوریسته پسر عم آمفیتریون بود.
کردار آمفیتریون در تبس نیز چونان یک مدعی جانشینی است آمفیتریون نخست تبس را از شر روباه غول پیکری که به دام نمیافتاد نجات میدهد این روباه از جانب دیونوسیوس به تبس راه یافته و آمفیتریون سگ غول پیکری را که شبیه سگ پاسدار گله فیلاکوس Phylacus است به تعقیب روباه میفرستد و از آنجا که این تعقیب را نتیجهای نیست زئوس آن دو را تبدیل به سنگ میکند و این شاید روایت دو سنگ ایستادهای است که در افسانههای مردمی روباه و سگی سنگ شده است.
آمفیتریون دیگر بار به نبرد با قوم تله بو بر میخیزد و در این ماجرا الکمن پرهیزکار و مادر تبار از تسلیم دوشیزگی خود و گرفتن انتقام برادران خودداری میکند کوماتئو Comaetho دختر پترلائوس در این نبرد عاشق آمفیتریون با کشیدن موی زرین از سر پدر خویش که طلسم روئین تن بودن و جاودانگی اوست پدر را میکشد و گفتنی است کوما Coma به معنی موی است. آمفیتریون در این ماجرا طبق سنت باید با کوماتئو ازدواج کند اما این کار را نمیکند و چون قهرمانی پدرسالار کوماتئو را به جرم خیانت میکشد و به الکمن باز میگردد در شبی که آمفیتریون نزد الکمن باز میگردد زئوس در هیأت آمفیتریون با الکمن هم بستر و از این هم بستری هراکلس و از هم بستری آمفیتریون با الکمن در همان شب ایفیکلس Iphicles از نطفه آمفیتریون شکل میگیرد.
زاده شدن هراکلس
هنگامی که هراکلس از مادر زاده میشد زئوس سوگند خورد فرزندی را که زاده میشود فرمانروای میسین سازد. هرا که الکمن و فرزند او را دشمن میداشت به هنگام زاده شدن هراکلس؛ ایلی تی Ilithy فرشته زایمان را فرو فرستاد تا با نشستن با پای بسته در جلوی الکمن (جادوی عامیانه) از زاده شدن هراکلس جلوگیری کند به روایتی زن استنلوس Sthenelus فرزند خود اوریسته Eurysthus را قبل از زاده شدن هراکلس هفت ماهه زایید و چنین بود که اوریسته بر طبق سوگند زئوس فرمانروای میسین شد این روایت از آن جاست که هراکلس به خدمت اوریسته در آمد هراکلس بعد از مرگ اودیپ زاده میشود و موقعیت او شاید بازتاب واقعیت سیاسی تابعیت تیرنس Tiryns از میسین است.هراکلس پس از مرگ، نه در نقش خدا، که در مقام قهرمانی بزرگ به اولمپیا راه مییابد. هرالکس از خردسالی برای سرنوشت خویش آماده شد و به روایتی او را نه فرزند الکمن که فرزند هرا میدانند و با آن که در بسیاری از روایتها هرا دشمن هراکلس است اما نام او از چنین پیوندی سخن میگوید. در روایتی زئوس هرا را خواب میکند و هرمس و هراکلس را به پستان هرا میگذارد. هراکلس در این ماجرا پستان هرا را به سختی گاز میگیرد و هرا با بیدار شدن او را به سوئی میافکند و شیری که از پستان او میریزد راه شیری یا کهکشان را پدید میآورد و این روایت بعدها در اسطوره اسکندر نیز تکرار میشود. در روایتی هرا مارهای سهمگین به گهواره ایفیکلس و هراکلس میفرستد و در بسیاری از تصویرهای گویای این روایت ایفیکلس را میبینم که از ترس به گوشهای خزیده و هراکلس با مارهای گلاویز شده است.
ماجراهای هراکلس
کهنترین ماجراهای پهلوانی هراکلس در تبس اتفاق افتاد. میگویند در هیجده سالگی شیر ستیرون را کشت و پوست شیر را تن پوش خویش کرد و به شبی از پنجاه دختر تسپیوس Thespius در سودای آمیزش با یک دختر صاحب پنجاه پسر شد. به پاداش نجات تبس از پرداخت خراج به شهریار اورکومن دختر کرئون Creon را به زنی گرفت. هراکلس اما به خواست هرا دیوانه و فرزند خود را کشت و ناچار شد به کفاره گناه خویش به خدمت اریسته در آید. بدین سان دیگر بار داستان مایهای سنتی به کار گرفته میشود تا هراکلس را به ارگوس بازگرداند.الکمن در تبس اما مقام خدابانوئی مییابد و داستانهایی شگفت انگیز درمورد او پرداخت میشود. در داستانی الکمن به سبب خیانت تصوری به همسرش به هنگام جنگ آمفیتریون با قوم تله بو از جانب همسر محکوم به نابود شدن در آتش میشود. زئوس اما با نزول بارانی معجزه آسا آتش را خاموش و الکمن را نجات میدهد. در داستانی دیگر سخن از آن است که هرمس به هنگامی که الکمن مرده است او را از تابوت میدزدد و سنگی را جانشین او میسازد و زئوس او را به جزیزه آمرزیدگان میبرد و همه اینها اسطورههایی علتشناختی است تا مادر هراکلس را بزرگ و شگفت انگیز بنماید.
همه رنجها و ماجراهای هراکلس کاری انفرادی است که هر غول پهلوانی را نابود میسازد. هراکلس اما از همه این کارهای بزرگ پیروز بیرون میآید. پنج پیروزی بزرگ او در پلوپونز اتفاق میافتد: کشتن شیر نمه از پا افکندن اژدهای لرن Learnean Hydra نابود کردن غزال شاخ زرین سرینی؛ تباه کردن گراز اریمانت Erymant و کشتن پرندگان غول آسای دریاچه استمفال Stymphal و بر همه این داستانها روایات دیگری نیز افزوده شده است. اژدهای لرن نه سر دارد و با نابود شدن هر سر؛ سری دیگر به جای آن میروید. هراکلس این هیولا را به یاری برادر زاده خود یولائوس Iolaus از پا در میآورد. در این نبرد هرا دستیاری برای اژدها میفرستد و این دستیار خرچنگی عظیم است که پای هراکلس را گاز میگیرد و هراکلس خرچنگ را زیر پای خود خرد میکند و یولائوس با مشعل افروخته جای سرهای بریده شده را میسوزاند.
هراکلس پس از کشتن اژدها تیرهای خود را با خون زهرآگین اژدها مسموم میکند و با همین تیرها است که سنتورهای مست را در ماجرای کشتن گراز اریمانت نابود و فراری میسازد. در کشتار سنتورها به دست هراکلس؛ کیرون که نسبت به هراکلس وفادار است با تیر مجروح و به غار خویش پناه میبرد و به سبب رنجی که میبرد نامیرائی خود را با میرائی پرومته تعویض و از رنج زندگی رهائی مییابد.
برخی از پیروزیهای بزرگ و فتوحات هراکلس نیز به تنهائی انجام میشود؛ که از آن شمار است غلبه بر نر گاو کرت و حیوان مقدسی است که اروپ را بر دوش حمل میکرد.
رام کردن مادیانهای آدم خوار دیومد Diomede پادشاه تراس؛ اسیر کردن گاوهای کریون. هراکلس دیومد را میکشد و گوشت او را جلوی مادیانهای آدم خوار میافکند و پسر هرمس هنگامی که هراکلس مادیانها را نزد او میگذارد از جانب مادیانها به سختی مجروح میشود.
رنجهای هراکلس
دیگر رنجهای هراکلس در کارهای بزرگی است که او را به سرزمینهای دور و حتی آن سوی سرزمین انسانها میکشاند. در تمیز کردن اصطبل اوژیاس Augeas هراکلس با تغییر مسیر رود الفی و پینه و جاری ساختن آن در اصطبل این کار را به انجام میرساند. اوژیانس در روایتی پسر خورشید و کاری که به هراکلس وانهاده در مرحله نخست ناممکن مینماید و بعد از انجام آن اوژیانس به بهانه یاری دیگری به هراکلس از دادن یک دهم گاوها و فرمانروائی قسمتی از سرزمین خود بدو سر میپیچد و هراکلس را تبعید میکند در یکی از افسانههای پریان حیواناتی که دوست هراکلس بودند او را در این کار یاری میکنند و بنابراین تمیز کردن اصطبل اوژیانس و کشتن اژدهای لرن را اوریسته به بهانه خواستن مزد او اوژیاس و یاری یولائوس بدو در شمار رنج و پیروزیهای هراکلس به حساب نمیآورد برای آوردن گاوهای غول سه سر گریون؛ هراکلس برای عبور از دریا با تهدید جامی زرین از خورشید به عاریت میگیرد و وقتی اقیانوس او را آزار میدهد و نزدیک است که او را غرق کند اقیانوس را نیز تهدید میکند. انجام چنین کارهائی در توان خدایان در اسطورههای جانشینی و گله گاو و آن چه به خورشید مربوط میشود هر یک در جای مناسب خود قرار نگرفتهاند.در ماجرائی دیگر اوریسته هراکلس را به آوردن کمربند ملکه هیپولیته Hippolyta شهبانوی آمازون میفرستد و هیپولیته کمربند رابه میل خویش به هراکلس میدهد. در این روایت زنان آمازون بدون مرد زندگی میکنند و سالی یک بار برای بارور شدن مردان همسایه را در سرزمین خویش پذیرا میشوند. این زنان فقط دختران خویش را پرورش میدادند و پستان راست آنان را میبریدند تا مزاحم تیراندازی با کمان و پرتاب نیزه نباشد.
در روایتی به نقل از آپولودورو؛ هراکلس به خدمت اومفال Omphale ملکه لیدی در میآید و در دربار او شاید برای گول زدن ارواح خبیث؛ لباس زنانه میپوشد. ایپزود داستان آمازونها شاید روایتی است که در ماجراهای هرکول از روایات اسطورهای تزه Theseus به عاریت گرفته شده است که تزه نیز از قهرمانان مشهور و ماجراهائی همانند هراکلس دارد.
آپولودور در بیان پهلوانی هراکلس از ده ماجرا یاد میکند و هر بار که حاصل کار را هراکلس به دربار اریسته میآورد اریسته از ترس در کوزهای که تا نیمه در زمین مدفون شده پنهان میشود. خوانهای هراکلس در جمع دوازده خوان و دو خوان از این مجموعه یعنی تمیز کردن اصطبل اوژیاس و کشتن اژدهای لرن مورد پذیرش اوریسته نیست.
اریسته هراکلس را به آوردن سیبهای زرین باغ هسپریدها میفرستد و این روایت شبیه جستجوی آب حیات و ماجراهای ترسبار آن است. در روایتی هراکلس به توصیه پرومته از اطلس Atlas که بار آسمان را بر دوش دارد یاری میجوید و اطلس با نهادن بار آسمان بر دوش هراکلس او را دستیابی به سیبهای زرین کمک میکند و هراکلس پس از گرفتن سیبها با نیرنگی از بر دوش گرفتن این بار سنگین رهائی مییابد و این وظیفه را دیگر بار به اطلس واگذار میکند این اسطوره خاستگاه ستونهای هراکلس و درخت سیبی است که مار از آن پاسداری میکند و نشان دلار از همین اسطوره گرفته شده است.
در خوان دیگر هراکلس به هادس یا جهان زیرین سفر میکند تا سگ سربر Cerberus را که سه سر او یاد آور سه سر گریون است به خدمت اریسته آورد. در اسطورههای یونان تنها چند خدا و از آن شمار دیونوسیوس به دوزخ یا هادس راه مییابند. داستان هراکلس در این خوان داستانهای فرعی دیگری را چون جستجوی آب حیات؛ مرگ و رستاخیز قهرمان و بازگشت در بهار و بازگردادن آلستیس Alecestes از جهان مردگان نیز در بر میگیرد.
بسیاری از داستانهای هراکلس به داستانهای جانشینی نزدیک و گویای آن است که افسانههای مربوط بدو با افسانههای مردمی و افسانههای خدایان دیگر آمیخته است. در روایتی هراکلس همسر خود مگارا Megara را به دستیار خویش یولاس میسپارد و بعد از شکست اریتوس در تیر اندازی به دختر او لوله Lole اظهار عشق میکند و اریتوس بر خلاف وعدهای که داده است به بهانه آن که ممکن است هراکلس دیگر بار دیوانه و فرزندان خود را بکشد از این کار سرباز میزند هراکلس اریتوس را میکشد و به معبد دلفی میرود تا خود را تطهیر کند و در آن جا درگیر جنگ با آپولون برای دستیابی به سه پایه آپولون میشود. این داستان که در پی داستان پیشین میآید گویای آن است که آپولون از مرگ اریتوس خشمگین و این بدان دلیل است که اریتوس نیز چون آپولون یک کماندار و تیر انداز است. به خدمت اومفال درآمدن حضور هراکلس در تروا را میسر میسازد و بدین سان این قهرمان با داستانهای جانشینی پیوند مییابد.
نبرد خدایان و غولان
پس از بازگشت هراکلس از تروا؛ هراکلس یاور خدایان در نبرد آنان با غولهایی آشنا شد که تنها توسط قهرمانی میرا شکست مییافتند. بسیاری از این ژتانها یا غولها از زمین و خون اورانوس زاده شده و با اسطوره جانشینی پیوند داشتند و همانند اتوس Otus و افیالتس به عصر گذشته راه مییافتند و هراکلس کمابیش بازمانده این قهرمانان بود در این آثار درونمایه کهنی که تداوم یافت گیاهی بود که غولان را نامیرا میساخت و همانا گیاه زندگی شرق بود در روایتی زئوس خورشید و ماه را از رفتار و رخشیدن باز میدارد تا خود بدین گیاه دست یابد و زمین را از تولید آن باز دارد.در بسیاری از اسطورههای جانشینی تجلی انسان به هیأت خدا ترفندی در راستای اهلیت یافتن برای جانشینی است در بسیاری از اسطورههای قهرمان در این راستا در نقش خدا پدیدار و برای چنین کاری تنبیه میشود اسطورههای بسیاری از خدایان و رفتار آنان نیز در راستای اسطورههای جانشینی است بسیاری از عناصر آیینی با اسطوره پیوند و در برخی از نمودها اسطوره و آیین به هم میآمیزند و در همه این نمودها گرایش به بازگشت یک کهن الگو و نمودی باستانی است چنین است که در برخی از مناطق یونان بسیاری از مراسم آیینی با اسطوره پیوند مییابد و ارتباط این اسطورهها با اسطورههای جانشینی حرکتی در این راستا است.
دو تن از غولها اسطورهای اساطیر یونان رفتاری دارند که در اسطورههایی از این دست به شکلی دیگر تکرار میشوند: آلسونئوس Alcyoneus (آلیسونه) گله گاوهای خورشید را میدزدد و تلاش پورفریون Ppephyrion در آن است که به هرا دست یابد و هر دو غول در دشتهای فلیگرین Phlegrean با یاری هراکلس در تسالی و بر دامنه اولمپیا شکست مییابند. در این میان موقعیت هراکلس مبهم و در پیلوس Pylos و جائی که همه تبار نله Neleus جز نستور را نابود میسازد با خدایان نیز میجنگد و در این اسطورهها پای هادس پستان راست هرا و ران آرس Ares را با تیر مجروح میسازد شاید پیلوس در این روایات یکی از مدخلهای جهان زیرین و رفتار هراکلس در این راستا همانند غولان دیگر است. مخالفان هراکلس اما در بسیاری از ماجراهای او غول اند و یکی از مشهورترین آنها آنته Antee غولی است که با لمس مادر خود زمین نیروی از دست رفته را باز مییابد و هراکلس در سفر رفتن به دنبال سیبها هاسپرید این غول را بر دست میگیرد و در همان حال خفه میکند. در نبردی دو تن از این غول خدایان دو قلوی پسران پوزئیدون تبدیل به غولی دو تن به نام مولیون Molione میشوند. هراکلس در مصر نیز با شهریار این سرزمین به نبرد بر میخیزد و او شهریار بود که انسانها را قربانی و بر آن بود که هراکلس را نیز قربانی سازد.
مرگ هراکلس
فرجام هراکلس در دستان یک زن و مردی مرده شکل میگیرد هراکلس برای ازدواج با دژانیر Dejanir با رود آکلوس که به هیأت ماری گاو سر درآمده کشتی میگیرد و شاخ گاو را از بن میکند در روایتی دیگر هراکلس به سبب قتلی تصادفی در مراسم عروسی تبعید و کسی که کشته میشود ساقی مجلس و در روایتی دیگر پدر عروس است هراکلس در راه تبعید با سنتوری به نام نسوس که عروس را میرباید درگیری و او را با تیری زهرآلود میکشد و نسوس قبل از مرگ به دژانیر طلسمی میدهد که به گفته او جاذب مهر هراکلس به عروس است هنگامی که هراکلس شهر اوریتوس را تصرف و لوله Lole را به غرامت میگیرد دژانیر برای دستیابی به محبت از دست شده هراکلس جامه او را به خون نسوس آغشته میکند و هنگامی که هراکلس جامه را میپوشد آتش میگیرد و این روایت یاد آور جامهای است که مده Medea به ژازون داد. در روایتی دیگر هراکلس بعد از گرفتار شدن به رنج پوشیدن آن جامه به قله کوه اوتا Oeta میرود و تلی از هیزم فراهم میآورد و با خفتن بر تل هیزم از [فیلوکتت] Philoctet خادم خویش میخواهد با گرفتن تیر و کمان هراکلس و رها کردن تیری به سوی تل هیزم آتشی برافروزد و او را به آتش بکشد.در این داستان درونمایهای از داستانهای مردمی را میبینیم که بخشی از آن آشکار و بخش دیگر آن نهفته است در ابهامی ادبی سرنوشت هراکلس آن است که به دست انسانی نامیرا بمیرد و این دست شاید دست جانشینی است که برای دست یافتن به گیاه یا آب حیات به سرزمین مردگان میرود و [از سوی دیگر در ادبیات شرق برآتش مردن نوعی جاودانگی است چونان سمندر که در آتش میمیرد و از آتش بر میآید و زندگی از سر میگیرد].
مرگ همه قهرمانان شاید به معنی جاودانگی آنان است در روایتی هراکلس به اولمپیا صعود میکند و در ماجرای خفتن بر آتش به هیأت عقابی از آتش پر میکشد که عقاب نماد زئوس و زئوس پدر هراکلس است هراکلس در این روایت با مادرخوانده خویش هرا که شیر او را خورده است، آشتی و با هبه Hebe ساقی خدایان ازدواج میکند و در شمار نامیرایان قرار میگیرد چنین است که هراکلس در زمین به خدائی نمیرسد چرا که در خداشناسی یونان تبارخدایان و آدمیان متفاوت است و برای دست یابی به نامیرائی انسان به تلاشی عظیم نیاز دارد.
منبع: پین سنت، جان؛ (1387) شناخت اساطیر یونان، ترجمهی باجلان فرخی، تهران، اساطیر، چاپ دوم.