امریکا و بریتانیا به عنوان دو شریک مضاربه گر در فراهم کردن شرایط مناسب برای پیدایش یک ایده سیاسی استعماری برخاسته از درون محافل یهودی که متفکران و اندیشمندان سکولار یهودی آن را برعهده گرفته اند، شمرده می شوند. آن چنان که از عقاید تورات و تلمود استفاده کرده، آن را به شیوه سیاسی و تاریخی به کار گرفتند تا بتوانند از آن برای برپاساختن یک وطن ملّی و یهودی مطالبه کنند. البته هدف امریکا و بریتانیا از آن همه پشتیبانی و کمک کردن به جنبش صهیونیسم، صرفاً برای تضمین منافع حیاتی خود در خاورمیانه است.
لازم به توضیح است که روحانیون یهود، نقش بسیار برجسته و مهمی را در پیدایش اندیشه نوین صهیونیسم که بر موضوع «بازگشت» پای می فشرد، ایفا کردند. اما بعضی از این روحانیون یهود و در رأس آنها پدر «یهود اقلعی»(1798-1878)م و خاخام لهستانی «زفاهیرش کالشیر» (1795-1874م)، طرح بازگشت را با این کیفیت سنّتی خرافی که می گوید: «بازگشت یهودیان به فلسطین زمانی محقق می شود که مسیح منتظر برگردد و ظهور کند»، نپذیرفتند بلکه افکار و عقاید جدیدی را مطرح می کردند که یهودیان را به تهیه طرح و نقشه، سپس اجرا و اراده برای تحقق بازگشت به فلسطین، سوق دهد، و آن هم از طریق ساختن شهرکهای یهودی نشین، نه این که بخواهند به بازگشت مسیح منتظر تکیه کنند که بیاید و «ملّت برگزیده» را از تبعیدگاه خود نجات دهد و به سرزمین مقدس «صهیون» بیاورد. این دو روحانی برجسته یهودی (قلعی و کالشیر) چنین ادّعایی داشتند که تلاشهای انسانهای یهودی، خود می تواند وطن ملی یهودیان را به آنان بازگرداند، پیش از آن که مسیح منتظر ظهور کند، لذا «کالشیر» در سال 1862 کتاب خود را به نام «مطلب صهیون» منتشر کرد و در آن از «نجات طبیعی»سخن گفت و یهودیان را تشویق و ترغیب کرده تا از طریق مهاجرت و استعمار به فلسطین برگرداند، و از ثروتمندان یهود خواست تا کمکهای مالی خود را برای ساختن شهرکهای یهودی نشین و مستعمرات کشاورزی در فلسطین، و افتتاح مدارس و هنرستانهای کشاورزی برای تعلیم فنون زراعت به یهودیان مهاجر از اروپای شرقی تقدیم کنند. و بالاخره «کالشیر» موفق شد «جمعیت استعمار سرزمین فلسطین» را با همکاری «جمعیت جهانی الیانس اسرائیلی» که در سال 1862م. در فرانسه تأسیس شد، به وجود آورد. البته عده ای از یهودیان و در رأس آنها «موزس هس»(1812-1875م) که ایده ملیّت نوین یهود را با همان اهداف و مقاصد ابداع کرده بود، از افکار و عقاید «کالشیر» متأثر شدند.(1)
جنبش صهیونیسم، ابتدا به صورت یک سازمان تروریستی-که توسط یهودیان روسیه پس از نیمه اول قرن 19م، تشکیل شد-پا به عرصه وجود گذاشت و اعضای این سازمان به «عاشقان صهیون» یا «دوستداران صهیون» معروف بودند. آن گاه بیش تر یهودیان برجسته روسیه و از جمله آنها می توان به «والد وایزمن»، «بن گوریون» و «سکولوف» اشاره کرد، به آنان پیوستند. این سازمان یهود، اول عملیات سرّی و پنهانی علیه امپراطوری تزار داشت، سپس بیش ترین توجه خود را به فلسطین معطوف کرد، و همچنین تلاش کرد آن جا را اشغال و به عنوان وطن ملی یهودیان، مستعمره خود کند، لذا ملاحظه می شود که اکثریت رهبران بنیانگذار سازمان صهیونیستی، از میان یهودیان اروپای شرقی برخاسته اند.(2) دیری نپایید که این سازمان تروریستی، به یک سازمان سیاسی استعماری بین المللی تبدیل شد که دارای تشکیلات خاص و بخشهای مختلف بد و بنیانگذاران آن مسئله «مظلومی یهودیان» را بهانه کردند تا این جنبش یهودی سیاسی را راه بیندازند، که هدف از آن، تشکیل و به وجود آوردن یک وطن ملی برای یهودیان در فلسطین بود، آن هم با استناد به حقوق تاریخی یهود در فلسطین، و پس از آن که این جنبش، از آزادیهایی بهره مند شد که در بیش تر قاره اروپا به یهودیان داده شد، توانستند حقوق کامل مدنی خود را برای زندگی کردن در جوامع اروپایی به دست آورند و شرایط برای فعالیتهای یهودیان فراهم شد.
حدود 25 نفر از دانشجویان دانشگاه «خارکوف»، دست به کار تشکیل انجمنی به نام «خوفیفی صهیون» شدند؛ یعنی دوستداران صهیون. اینان نشریه ای را که سرشار از عشق به صهیون و آرزوی تجدید حیات و بازگشت مجد و عظمت سابق اسرائیل بود، منتشر و در آن همه را به زنده کردن زبان عبری به جای زبان بدیشی (روسی) دعوت می کردند. پس از آن انجمن دیگری در دانشگاه «اودیسیا»، تحت نظر و ریاست طبیب روسی «لیوبینسکر»(1821-1891م) به وجود آمد، و این پزشک روسی کتابی را به نام «خودآزادسازی» به رشته تحریر درآورد که در آن پیشنهاد می کند عده ای از یهودیان فقیر و زائد بر حدّ نصاب در روسیه به فلسطین رانده شوند، و از این طریق مسئله یهودیت برای همیشه حلّ و فصل شود. همچنین او (دکتر لیوبینسکر) پیشنهاد کرد کنفرانس عام یهودیان برگزار و شرکت سهامی یهودیان کمک کننده مالی تأسیس شود، که مهم ترین مأموریت آن، خریداری زمین در فلسطین بود. لذا این انجمن از طریق نشریات خود، اندیشه یهودی-صهیونیستی را در اروپای شرقی رهبری می کرد. اولین کنفرانس آن در شهر «کانوفیتز»، در ماه اکتبر سال 1884م.، با حضور 34 نماینده از طرف انجمنهای صهیونیستی برگزار شد، که در جلسه افتتاحیه آن بینسکر سخنرانی کرد، اما هیچ بحثی پیرامون تأسیس یک «وطن ملی» برای یهودیان در فلسطین نکرد. البته کنفرانس مذکور توانست همه هیئتها و سازمانهای یهودی را تحت یک عنوان واحد به نام «اتحادیه مونتفیوری» متحد کند.(3)
آن گاه کنفرانس دوم را در شهر «دورسکینکی»، در سال 1887م. منعقد کرد و از همان زمان به بعد، این انجمن، به نام «جنبش دوستداران صهیون» معروف شد. سپس کنفرانس سوم در سال 1889م. برگزار گردید، پس از آن کنفرانس چهارم در شهر «اُدیسا»، در سال 1890م. برپا شد، و در همین زمان بود که یهودیان توانستند موافقت مقامات روسیه تزاری را برای گرفتن مجوز قانونی برای فعالیت «جنبش دوستداران صهیون» به دست آورند، لذا کنفرانس چهارم فرصت مناسبی به دست آورد تا به تأسیس و تشکیل شورای مرکزی، به رهبری بینسکر در شهر اُدیسا مبادرت ورزد، و آن را به نام «انجمن تقدیم کمکهای مالی یهودیان ساکن و صنعتگران یهود در سوریه و فلسطین» متمایز کردند. همچنین تحت عنوان «کمیته فلسطین در اُدیسا» نیز مطرح گردید و قرار بر این شد که این انجمن، در شهر «یافا» دفتر دائمی داشته باشد تا بر عملیات خرید زمینهای اعراب در فلسطین نظارت کند. از طرفی مقامات عثمانی متوجه مسئله شدند و دوباره مهاجرت یهودیان را به فلسطین محدود کردند و تحت نظر گرفتند و سپس خرید و فروش اراضی فلسطین را ممنوع کردند. دفتر انجمن یهودیان در «یافا» هم بسته شد و آنان خسارتهای مالی هنگفتی را متحمل شدند. اما به هرحال کمیته مرکزی در «اُدیسا» پیوسته به شهرکهای یهودی نشین در فلسطین و تأسیس مدارس عبری که به تازگی افتتاح شده بود، کمک می کردند.(4)
شایان ذکر است که ایده صهیونیسم، در آن موقع به «قسطنطنیه (استامبول) پایتخت دولت عثمانی، منتقل شد، و در آن جا انجمنی از دانشجویان یهودی، در سال 1882م، به نام «بیلو» تأسیس شد که این کلمه چهارحرفی، نماد چهار کلمه عبری است به معنای «خانه یعقوب، بیایید وارد شویم». اینان یهودیان را به قیام و برخاستن از خواب غفلت که دو هزار سال به طول انجامید، دعوت می کردند، و از آنها می خواستند که لکه ننگی را که از زمان ویران شدن معبد (هیکل) سلیمان در فلسطین (قدس)، دچار آن شدند، از دامن خود پاک و سلطان عثمانی را قانع کنند تا به هر وسیله ممکن و با مکر و فریب از مسئله آنان حمایت کند.(5) و خلاصه این که این جماعت توانستند تعداد 20 نفر از یهودیان مهاجر را به فلسطین اعزام کنند که به عنوان اولین گروه از صهیونیستهای مهاجر شمرده می شوند، به نظر می آید که اینان یکی از شاخه های سرّی گروه دوستداران صهیون هستند که در روسیه-و با نام دیگری-ظاهر شدند.
بر همین اساس بود که آن پزشک روسی لیوبینسکر، در کتاب خود به نام «خودآزادسازی» تأکید می کند که یهودیان خود باید ابتکار عمل را به دست گیرند و مشکلاتشان را خودشان حلّ و فصل کنند. البته وی در راه حل پیشنهادی خود، قائل به این فرضیه بود که پیشرفت کلی بشر، وضعیت یهودیان را بهبود نبخشید و از نگرانی آنان نکاست، و پدیده «یهودی ستیزی» را که از طرف ملل دیگر ابراز می شود-مادام که یهودیان مالک وطن ملّی خاص خودشان نیستند-نمی توان از بین برد، و به نظر بینسکر علت این مسئله به این گمان برمی گردد که احساس نفرت و کینه نسبت به یهودیان و تحقیر آنان، در نفوس مردم جهان ریشه دار و پایدار شده است. عقاید بینسکر مورد تأیید کامل اعضای انجمنهای «دوستداران صهیون» که راه را برای پیدایش جنبش جهانی صهیونیسم هموار کرد، واقع شد، گرچه افکار او و رفتار انجمن «دوستداران صهیون» در تأیید آن عقاید، مورد انتقاد شدید یکی از اندیشمندان و سیاستمداران بزرگ یهود «أشر گینزبرگ»(1856-1927م) در قرن نوزدهم که به «أحدهام عام» معروف بود، قرار گرفت؛ چرا که او عقیده داشت که راه حلّ این نیست که یهودیان را از جایی به جای دیگر انتقال دهیم، بلکه باید روحیه یهودیت و شکل گیری و قوام آن را از طریق تجدید حیات فرهنگی و معنوی یهود، حفظ کنیم و آنچه را که به «صهیونیسم روحی و معنوی» مربوط می شود، تداوم بخشیم.(6)
در سال 1893 اولین کنفرانس یهودیت در «برلن» پایتخت آلمان برگزار شد و در آن جا مقرر شد یک سازمان واحد و منسجم به وجود آید، و یک صندوق مالی نیز تأسیس شود و کار فرهنگی برای اسکان و «توطین» یهودیان در فلسطین توأمان انجام گیرد، لذا عملاً از طریق این سازمان یکپارچه، امکان به وجود آوردن چندین مستعمره یهودی (شهرکهای یهودی نشین)، تحت عناوین انجمنهای خیریه و مراکز اجتماعی فراهم شد. ضمن این که این سازمانها به مثابه مکمّل ساختار تشکیلاتی جنبش صهیونیسم، و به عنوان پشتیبانی از ایده طرح یهودیت تلقی می شود، که پس از این کنفرانس (برلین)، کنفرانس دیگری در شهر «کلن»، آلمان، در سال 1896م. برگزار شد و تمامی بندهای قطعنامه کنفرانس (برلن) را برعهده گرفت، و جزوه ای را تحت عنوان «مسائل مطروحه در کلن» منتشر کرد.(7)
از همین جا شرایط مساعد برای پیدایش و توسعه جنبش جهانی صهیونیسم به وجود آمد، تا این که بالاخره به کنفرانس «بازل» سویس، در سال 1898م. به رهبری «هرتزل» راه یافت و او اولین کتاب را درباره یهودیت که قرار بود شکل گیرد، نوشت.
پینوشتها:
1- به کتاب «الصهیونیه و الارض»، دکتر عبدالوهاب احمد عبدالرحمن، مجله «آفاق عربیه»، السنه5، العدد 5، ژانویه 1980م، ص 6 مراجعه کنید.
2- به کتاب «بروتوکولات حکماء صهیون»، عجاج نویهض، المجلد الاول، ص 6 مراجعه کنید.
3- به کتاب «الایدلوجیه الصهیونیه و اسرئیل»، محمد وحدی بکرالدبّاغ، (مأخذ سابق)، ص 86 مراجعه کنید. در ضمن «لرد مونتفیوری» سیاستمدار معروف انگلیسی در پارلمان بریتانیاست و ریاست افتخاری «انجمن همبستگی و دوستی صهیونیستی-انگلیسی» را نیز برعهده دارد، و او همان کسی است که به «هرتزل» کمکهای شایانی در جهت گفت و گو با دولت بریتانیا کرد.
4- به همان مأخذ سابق، ص 84 مراجعه کنید.
5- به کتاب «الخلیفه التاریخیه للحرکه الصهیونیه»، دکتر عبدالقادر یاسین، آفاق عربیه (مأخذ سابق) مراجعه کنید.
6- به کتاب «المطامع الصهیونیه التوسعیه» دکتر عبدالوهاب الکیالی، المؤسسه العربیه للدراسات، بیروت، ص 19 و نیز کتاب همین مؤلف «تاریخ فلسطین الحدیث» (مأخذ سابق)، ص 32 مراجعه کنید.
7- به کتاب «الایدلوجیه الصهیونیه و اسرائیل»، محمد وجدی بکرالدّباغ (مأخذ سابق)، ص 86 مراجعه کنید.
/ج