مترجم: محمد رفیعی مهرآبادی
پیش زمینه سیاسی- اجتماعی
دهه های 1870 و 1880 در سِیر تاریخ روسیه، از اهمیت بالقّوهِ زیادی برخوردار است. اکثر انقلابیون بزرگ روسیه- که بیش تر آنان در زمره ی سردمداران انقلاب های فوریه و اکتبر 1917 بودند- در دهه های مزبور به دنیا آمدند، شخصیت هایی مانند لنین، تروتسکی، کرنسکی (1) و استالین. این دهه ها همچنین شاهد اوج گری استبداد تزاری، و در عین حال شکوفایی فعالیت های سیاسی روشنفکران روس بود.حکومت تزار الکساندر دوم در دهه 1870، به پایان تیره و تار خود نزدیک می شد. این فرمانروا که اصلاحات سیاسی و اقتصادیِ ناقص او امیدهای زیادی را در جامعه روس- و حتّی در میان مهاجران روس در خارج از کشور- برانگیخته بود، سال های پایانی عمرش را در ترس و وحشت از ترور شدن به وسیله انقلابیون سپری می کرد، و هیچ یک از طبقات دهقان و اشراف، و نیز قشر روشنفکر، از او خشنود نبودند. دهقانان روسیه که با اصلاحات سال 1861 تزار، از رقیّت و بردگی [نظام «سِرواژ» (2)] رسته بودند، به دلیل نواقص موجود در فرمان لغو «سِرواژ» گرفتارِ بارِ سنگین فقر و قرض شدند. مالکان روسیه نیز به تزار به چشم یک خصم می نگریستند زیرا نظامِ سلطه ی آنان بر «رعایا» (دهقانان) را از میان برده بود. دهقانان و اشراف (مالکان) دو طبقه اصلی جامعه روسیه را تشکیل می دادند- در آن زمان، قشر شهرنشین (بورژوازی) به آرامی رشد می کرد. طبقه ای به نام «طبقه کارگر» نیز وجود نداشت؛ اکثریت کارگران را دهقانانی تشکیل می دادند که روستاهای خود را ترک گفته و در کارخانه های شهرها به کار مشغول بودند. هیچ یک از دو طبقه دهقان و اشراف، خطر مستقیمی برای تخت و تاج سلطنت به شمار نمی آمدند، حتّی امیدوار بودند که تزار به درخواست های آنان توجه کرده و گرهی از مشکلاتشان بگشاید.
هیچ نهاد یا حزب سیاسی در روسیه وجود نداشت، در حالی که دموکراسی های غربی از وضعیت یک جامعه «پِلورالیست» (3) [جامعه کثرت گرا، وجود احزاب و نهادهای سیاسی متعدد در یک جامعه] برخوردار بودند، دولت و کلیسا، تنها ارکانی بودند که دارای یک سازمان ملّی و قدرتمند بودند، ولی کارکرد هر دوی آنان در راستای سرکوب ناخشنودی های اجتماعی بود. در این میان، تنها یک گروه در برابر استبداد تزاری قَد برافراشته بود: "اَنتلیگنتسیا (4)" یا قشر روشنفکر روس. افراد تحصیل کرده از تمامی قشرهای جامعه، از تزار سلب امید کرده بودند؛ الکساندر دوم آزادی های نیم بندی به آنان داده بود، اما پابه پای این آزادی ها، تیغه تیز سانسور و میله های زندان را تیزتر و عریض تر کرده بود؛ آنان فاقد یک آزادی واقعی، که در سایر کشورهای اروپای غربی وجود داشت، بودند. از این رو، درصدد برآمدند تا از تزار انتقام بگیرند و یک دورِ باطل آغاز شد. اصلاحات نیم بند تزار با مخالفت و ناخشنودی روشنفکران روبرو شد، تزار نیز به سیاست سرکوب دست یازید، و سرکوب نیز در بطن خود، طغیان را به همراه آورد. طغیان روشنفکران ابتدا در قالب جنبش «نارودنیک» (مردم گرایان (5)) ظاهر شد که یک فعالیت مسالمت آمیز سیاسی بود، ولی در نهایت به تروریسم انجامید.
روشنفکران روس در ابتدا از این توهم بزرگ الهام می گرفتند که سخنگوی ملّت و به خصوص طبقه دهقانان هستند و جنبش خود را «زملیا ای وولیا» (6) («زمین و آزادی») نامیدند. سوسیالیسم اروپای غربی را با جان و دل پذیرفتند و کوشیدند تا آن را با اوضاع روسیه تطبیق دهند. هدف اولیه و بزرگ آنان، ایجاد یک حکومت مردمی و نجات دهقانان بود، موضوع نجات کارگران به هیچ رو مطرح نبود. اما به تدریج، اندیشه ی برپایی یک انقلاب به وسیله مردم، جای خود را به برپایی انقلاب به وسیله یک اقلیّت کوچک از روشنفکران داد. در سال 1879ـ همان سالی که تروتسکی به دنیا آمد- روسیه شاهد یک رشته عملیات تروریستی شگرف بود. در فوریه 1879، شاهزاده کروپتوکین (7) (فرماندار خارکوف) ترور شد. در مارس 1879، به جان ژنرال دِرنتِلن (8) (رییس پلیس سیاسی) سوء قصد شد. خود تزار نیز از چند ترور نافرجام جان سالم به دربرد. بالأخره تروریست ها توانستند در اول مارس 1881، تزار را به قتل برسانند؛ در حالی که جانشین او (الکساندر سوم) سیاست خشن تری را در پیش گرفت. همین خشونت، سبب ساز رشد افکار مارکسیستی در روسیه از دهه ی 1880 به بعد شد، و رشد سرمایه داری روسیه در دوره سلطنت نیکلای دوم نیز میدان عمل مارکسیست ها را گسترده تر کرد.
از نظر دنیای خارج، نظام استبدادی تزاری چهره ای از عظمت و قدرت را نشان می داد. با این وصف، کارل مارکس در آوریل 1879 در نامه ای که برای یکی از دوستان روسی اش نوشت، یادآور شد که در پشت این چهره ی قدرتمند، عوامل تجزیه جامعه روس پنهان شده است. مارکس اوضاع روسیه آن زمان را با فرانسه دوران لویی پانزدهم مقایسه کرد. (9)
خانواده و تحصیلات
به دور از صحنه های دلخراش مبارزه و پیکار میان روشنفکران و نظام استبدادی روسیه، در منطقه آرام و آفتابگیر اوکراین جنوبی، در استان خِرسون (10)، در نزدیکی شهر کوچک بورینتس (11)، در مِلک یانوفکا (12) داوید لئونتیویچ برونشتین (13) در سال 1879 با خانواده اش (همسر و چهار فرزندش) زندگی می کرد. برونشتین ها از یهودیانی بودند که از اودسا (در جنوب روسیه) به این منطقه کوچ کرده بودند؛ و چون نمی توانستند در خود شهرهای اوکراین اقامت کنند لذا در اطراف شهرها کوچ نشین هایی را ایجاد کرده بودند. (14)با این که یهودیان اصولاً به کشاورزی علاقه ای ندارند ولی برونشتین با علاقه و پشتکار زیاد به کشاورزی پرداخت. همسایگان یهودی اش او را «اَم هارتز (15)» (بی دین و لامذهب) می نامیدند زیرا هیچ توجهی به شعایر و امور دینی یهود نداشت و کنیسه را ناچیز می شمرد. همسرش، آنا (16)، زنی تحصیل کرده و پایبند به دیانت یهود بود.
در 26 اکتبر 1879، لِو (17) [لئون] به دنیا آمد؛ «لِو» نام پدربزرگ او بود. روز تولدش- از بازی روزگارـ مصادف با روز قیام و پیروزی بلشویک ها در سال 1917 شد. اگر به بخت و اقبال معتقد باشیم، تولد تروتسکی در آن روز، می بایست نشانه یک سرنوشت پر فراز و نشیب برای او باشد- که در واقع نیز چنین بود.
یهودیان اصولاً مردمانی منضبط و سختکوش هستند. سال های کودکی لئو در یک چنین محیطی سپری شد، و کار در مزرعه نیز او را کودکی قوی بنیه ساخت، به طوری که حتی تا پایان عمرش از سلامت و بنیه قوی برخوردار بود.
در نُه سالگی (1888) به همراه یکی از اقوام خود به اودسا رفت تا تحصیل در مدرسه ابتدایی را آغاز کند. در آن جا در خانه اسپنتسر (18) پانسیون شد. در محیط این خانه، انضباط سختی حکمفرما بود و همین امر باعث تقویت روحیه نظم و انضباط در لئوی کوچولو شد؛ صفتی که بعدها مخالفان تروتسکی، آن را نوعی «خشونت نظامگیری» توصیف می کردند. چون اسپنتسر به کار ترجمه و نشر آثار ادبی و کلاسیک یونان سرگرم بود، از این رو لئو نیز با اصول صنعت چاپ و ادبیات کلاسیک آشنا شد.
دوره ی مدرسه ابتدایی به سر آمد و لئو عازمِ رفتن به دبیرستان شد، اما مشکل بزرگی در برابر او وجود داشت. یک یهودی به سختی می توانست به دبیرستان راه یابد زیرا سهمیه مشخّصی برای دانش آموزان یهودی وجود داشت. اما با کمک دوستان متنفّذ، به دبیرستان «سنت پالوس» راه یافت. دوران تحصیل در دبیرستان، افق های تازه ای را در برابر او گشود: در پاییز که به دبیرستان رفت، استعداد درخشان خود را در ریاضیات و تاریخ نشان داد. زبان های آلمانی و فرانسه را یاد گرفت. عادت به مطالعه در او پدید آمد و به مطالعه آثار نویسندگان انساندوست روسیه (نظیر تولستوی) و نویسندگان روشنفکر اروپایی پرداخت. در سال دوم دبیرستان بود که فعالیت مطبوعاتی اش را آغاز کرد و در مجلّه «قطره» (که به وسیله دبیرستان منتشر می شد) مقالات ادبی می نوشت و اشعارش را به چاپ می رساند. کارنامه تحصیلی او نشان می دهد که دانش آموزان جدّی و ممتاز بود.
فعالیت های انقلابی
تفکر سیاسی تروتسکی یک سیر تدریجی را طی کرد. در ابتدا، تحت تأثیر افکار روشنفکرانه خانواده اسپنتسر، یک گرایش نسبتاً قوی به جنبش «پاپولیسم» پیدا کرد ولی هیچ گونه آگاهی از مارکسیسم نداشت. در دهه 1890، مارکسیسم در روسیه پر و بال می گرفت، زیرا قحطی سال 1891 و پیامد های عمیق آن برای مردم فقیر روسیه، روشنفکران بیش تری را به سوی مارکسیسم جلب کرد. لئو در چهارده سالگی، برای نخستین بار یکی از آثار مارکسیستی (اثری از پِیتراسترووه (19)) را مطالعه کرد. سال 1896، یک سال سرنوشت ساز در زندگی او به شمار می آید زیرا اندیشه های مارکسیستی بر او چیره شد و فعالیت های انقلابی را آغاز کرد. در آن سال، در پی اعتصاب معروف کارگران ریسندگی پترزبورگ و تظاهرات دانشجویان، یک دختر دانشجو به نام وِتروا (20) خود را در زندان پترو پالوفسک آتش زد. تروتسکی در میانه ی سال 1896 «مجمع کارگران روسیه جنوبی» (21) را در «نیکلایوف» بنیان نهاد. این مجمع یک سازمان انقلابی بود که می کوشید کارگران را بیدار کرده و به قیام علیه سرمایه داران وادارد. وجه تسمیه آن نیز به این خاطر بود که به تدریج کارگران سایر شهرها را در این سازمان بگنجاند. سازمان مزبور به تبلیغات وسیع در میان کارگران پرداخت و اعلامیه هایی که به وسیله تروتسکی نوشته می شد، با استقبال کارگران روبرو می شد. این فعالیت ها در زمانی صورت می گرفت که حزب سوسیال دموکرات روسیه نیز به فعالیت گسترده ای در میان کارگران پرداخته بود. چند اعتصاب کارگری در نیکلایوف صورت گرفت. پلیس ابتدا به فعّالان سیاسی تبعید شده به اودسا مشکوک شد ولی بعداً پی برد که کارِ چند نوجوان در «مجمع کارگران روسیه جنوبی» است. در فوریه 1898، نیروهای پلیس توانستند افراد این مجمع و از جمله تروتسکی را بازداشت کنند و مدارک زیادی را از آنان به دست آوردند. تروتسکی ابتدا در زندان قدیمی نیکولایوف، سپس در خِرسون، و آنگاه در اودسا زندانی شد. در همین ایام بود که کتاب رشد سرمایه داری در روسیه (از آثار لنین) را در زندان مطالعه کرد و با افکار او آشنا شد. در دادگاه اودسا رأی به تبعید او به «اوستیکوت» در سیبری داد. تروتسکی در تبعیدگاهش با نام مستعار «آنتی اوتو» شروع به نگارش مقالات ادبی برای یک نشریه مجاز به نام «اخبار شرق» کرد. در همین دوران تبعید بود که تروتسکی به یک مارکسیست واقعی تبدیل شد؛ دقیقاً از سال 1897. خود او در اثر معروفش به نام زندگی من می نویسد:«... از 1897 که فعالیت انقلابی را شروع کردم، ولی همچنان در برابر مارکسیسم ایستادگی می کردم، تاکنون راهی دراز را طی کرده بودم. در ایام تبعید، مارکسیسم مبنای قطعی جهان بینی و شیوه ی تفکر من شد...» (زندگی من، فصل 9)
در 1898 به گونه ای شگفت انگیز از سیبری گریخت و به «سامارا» رفت و در آن جا به عضویت هیآت تحریریه شعبه ی روزنامه «ایسکرا» (ارگان حزب سوسیال دموکرات روسیه) درآمد. مقالات سیاسی خود را با نام مستعار «پِرو» (قلم) به رشته تحریر در می آورد. در اکتبر 1902، به دعوت لنین، به لندن رفت و به عضویت هیأت تحریریه دفتر مرکزی «ایسکرا» درآمد. به شهرهای بروکسل، پاریس، ژنو و مونیخ سفر کرد و برای دانشجویان روسی درباره ماتریالیسم تاریخی سخنرانی کرد. در کنگره دوم حزب سوسیال دموکرات روسیه که در بروکسل (و سپس در لندن) در اوت 1903 برگزار شد، تروتسکی به عنوان نماینده ی جامعه سیبری شرکت کرد. این کنگره شاهد اختلاف نظر شدید میان لنین و مارتوف بر سر تعیین شرایط عضویت در حزب بود و زمینه تجزیه حزب به دو جناح بُلشِویک و مِنشِویک را فراهم نمود. تروتسکی که در آن زمان تحت تأثیر قوی مارتوف، زاسلویچ و آکسلرود بود، راه خود را از لنین جدا کرد و به جناح منشویک پیوست. خود تروتسکی در این باره می نویسد:
«... جدایی من از لنین، اساساً ناشی از یک خصلت سیاسی بود که در قلمروی سازمان حزب بروز کرده بود. خود را یک «سانترالیست» (22) به شمار می آوردم؛ اما بی شک قادر نبودم درک کنم که نظر لنین درست است، زیرا یک حزب انقلابی برای بسیج کردن میلیون ها نفر در مبارزه با یک رژیم استبدادی، نیاز به انضباط شدید و متمرکز دارد...»
«زندگی من، فصل 12)
دودِلی ها و سُست رأیی منشویک ها باعث شد که تروتسکی در سپتامبر 1904 از آنان جدا شده و راه مستقلی را برای خود، در پیش گیرد. سپس انقلاب 1905 روسیه در پی رویداد معروف «یکشنبه خونین» (23) صورت گرفت. در این زمان، تروتسکی که در ژنو به سر می برد، با منشویک ها قطع رابطه کرده وبا بلشویک ها نیز ارتباطی نداشت. از این رو، به گونه ای مستقیم عمل کرد. با گذرنامه جعلی به روسیه بازگشت. ابتدا در «کی یف» اعلامیه های انقلابی می نوشت، سپس به سن پترزبورگ رفت و فعالیت شدیدی را در «شورای سن پترزبورگ» آغاز کرد و طولی نکشید که به ریاست شورا رسید. اقدامات تند و تیز او که در راستای نظریه «انقلاب مداوم» صورت می گرفت، جامعه بورژوایی روسیه و نظام استبدادی را بسیار نگران کرد. در پی یک رشته مانورهای زیرکانه از جانب دولتمردان تزاری، تمامی رهبران شورا بازداشت و زندانی شدند (دسامبر 1905). تروتسکی نیز مدت پانزده ماه را در زندان های «کوروستی» (24) و «پتروپاولوفسک» سپری کرد. در سپتامبر 1905 محاکمه شد و دادگاه رأی به تبعید او به «اوبدورسک» (25) (در سیبری) داد. در «بِرزوف» از دست نگهبانان گریخت و به سن پترزبورگ بازگشت، ولی طولی نکشید که خود را تحت تعقیب پلیس دید و لذا به فنلاند رفت و به جمع سران بلشویک و منشویک در آن جا پیوست. پس از اتحاد مجدد بلشویک ها و منشویک ها (در کنگره حزب در لندن در سال 1907) شرکت کرد. مدتی را در لندن گذرانید و سپس به وین رفت و به عضویت هیأت تحریریه روزنامه پراودا درآمد. در کنگره های حزب سوسیال دموکرات در «یِنا» و وین (به ترتیب در 1911 و 1912) شرکت کرد. در 1912 که جنگ های بالکان (26) برپا شد، به عنوان خبرنگار جنگی روزنامه روسی «کی یفسکا میسل» (27) به منطقه بالکان رفت.
هنگامی که جنگ جهانی اول آغاز شد (4 اوت 1914) تروتسکی در اتریش به سر می برد ولی چون دولت اتریش قصد داشت مهاجران روسی را بازداشت کند، راهی سوئیس شد و در حزب سوسیالیست سوئیس به فعالیت پرداخت. زندگی خود را از راه ادامه کار به عنوان خبرنگار جنگی روزنامه «کی یفسکا میسل» تأمین می کرد. در 1915 به پاریس رفت و در کنگره زیمروالد (28) شرکت نمود. در 1916، روزنامه «لیبرته» (29) به تروتسکی اتهام زد که تمایلات آلمان دوستی دارد و لذا از فرانسه اخراج شد. ابتدا به مادرید رفت و سپس در ژانویه 1917 وارد نیویورک شد و به جمع هیأت تحریریه نشریه «نووی میر» (30) پیوست.
انقلاب های فوریه و اکتبر 1917 روسیه
انقلاب خودجوش و سازمان نیافته روسیه در فوریه 1917، به عُمر خاندان رومانف پایان داد. در میان انبوه مهاجران روس که به کشورشان باز می گشتند. تروتسکی نیز به روسیه بازگشت و طولی نکشید که به ریاست شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد (31) («سوویت پتروگراد») برگزیده شد. او ضمن این که شورا را در برابر حکومت موقت تقویت می کرد، از پیشنهاد لنین مبنی بر «انتقال تمام قدرت از حکومت موقت به شورا» جانبداری کرد و به مواضع بلشویک ها کاملاً نزدیک شد. پس از حوادث ژوئیه 1917 که به سرکوب بلشویک ها انجامید، تروتسکی به عضویت حزب بلشویک درآمد. چند صباحی را در زندان گذرانید و سپس آزاد شد. در شرایطی که لنین در فنلاند به سر می برد، تروتسکی به عنوان مغز متفکر بلشویک ها و دومین شخصیت این حزب، قیام 26 اکتبر 1917 را تدارک دید و آن را با موفقیت به انجام رسانید. این پیروزی مدیون «کمیته نظامی انقلاب» بود که توانسته بود اکثر نیروهای نظامی را به سود خود وارد عمل کند.در حکومت شوروی
پس از پیروزی بلشویک ها و تأسیس حکومت شوراها در روسیه، ستاره اقبال تروتسکی با آهنگی شتابان به درخشش درآمد. تروتسکی که پیش تر به عضویت کمیته مرکزی حزب درآمده بود، در نخستین کابینه لنین، به مقام کمیسر امور خارجه رسید. هدف لنین از این انتخاب، این بود که از تجربه های تروتسکی در مسائل اروپا، و به ویژه امضای قرارداد صلح با آلمان، استفاده کند. پس از آن که منظور مزبور برآورده شد، تروتسکی به ریاست کمیسریای جنگ رسید. تقریباً در همین زمان بود که جنگ های داخلی روسیه (1918-1921) آغاز شد. اندیشه تأسیس ارتش سرخ که از ابتکارات لنین بود، به وسیله تروتسکی برنامه ریزی و با موفقیت اجرا شد. در سال 1921، تروتسکی طغیان ملوانان کرونشتات را به شدت سرکوب کرد. کامیابی های تروتسکی در مسائل نظامی و جنگی، این فرض قوی را مطرح کرده بود که او جانشین بلافصل لنین است.اما بیماری لنین که از ماه مه 1922 آغاز شد، زمینه ساز یک جنگ قدرت پنهانی در کادر رهبری حزب شد. استالین که در مقام دبیرکل حزب از اقتدار زیادی برخوردار بود، با همکاری زینوویف و کامنف، در برابر تروتسکی در کمیته مرکزی جبهه گیری کرد. لنین پس از سکته دوم خود، متوجه خطر استالین شد و قویاً از تروتسکی حمایت نمود ولی دیگر کاری از دست او ساخته نبود زیرا به شدت بیمار بود و پزشکان به او اجازه فعالیت نمی دادند. استالین از فرصت استفاده کرد و عوامل خود را در کادر رهبری حزب گنجانید. لنین که از قدرت نمایی استالین در حزب نگران شده بود (پس از ماجرای وصیت نامه اش) در مارس 1923 به تروتسکی پیشنهاد کرد که عضویت کمیسیونی را که از طرف کمیته مرکزی مأمور مبارزه با دیوانسالاری در حزب می باشد بپذیرد. تروتسکی در پاسخ به این پیشنهاد، جواب داد که مبارزه با دیوانسالاری در دستگاه شوروی با مقاومت کادر رهبری حزب در محل، برخورد می کند که با نماینده دستگاه شوروی در مرکز، ارتباط نزدیکی دارند، و افزود: «هر موقع که شما به یک کارمند عادی حمله می کنید، با یکی از کارمندان برجسته حزب برخورد پیدا می کنید». لنین نیز متقابلاً گفت: «من خواستار پاکسازی در دستگاه حزب هستم ولی شما پیشنهاد می کنید که مبارزه با دیوانسالاری تا خود ارگان های دبیرخانه حزب توسعه داده شود.» در واقع لنین می خواست ضربه سختی بر استالین وارد آورد و این کار را از طریق شعار «مبارزه با دیوانسالاری در دستگاه حکومت شوروی» انجام دهد. اما این طرح لنین عملی نشد زیرا در 9 مارس 1923 دچار سومین سکته مغزی خود شد و کاملاً علیل شد. استالین و دار و دسته او از این فرصت استفاده کردند و کوشیدند تا پیش از تشکیل کنگره سیزدهم حزب، عوامل خود را در مواضع رهبری حزب قرار بدهند. استالین برای پیروز شدن بر تروتسکی از سه عامل مهم زیر استفاده کرد: (1) در کنگره دوازدهم حزب (آوریل 1923) توانست از مطرح شدن وصیت نامه لنین و ماجرای جنایات خود در قتل عام گرجستان، جلوگیری کند؛ (2) چون دستگاه حزب عموماً از قدرت تروتسکی و هوادارانش در ارتش سرخ وحشت داشت، لذا اکثریت اعضای حزب از استالین جانبداری می کردند؛ (3) با کمک زینوویف و کامنف توانست موقعیت خود را در کمیته مرکزی تقویت کند. از سوی دیگر، تروتسکی در 18 اکتبر 1923 یک نامه خصوصی به کمیته مرکزی حزب نوشت و به انتصاب دبیران کمیته های استانی اعتراض کرد. در 15 اکتبر، 46 نفر از اعضای حزب نیز اعلامیه ای منتشر نمودند (معروف به اعلامیه 46 نفری) و دیوانسالاری استالین را محکوم کردند. آنتونوف اوسینکو (رییس اداره سیاسی شورای نظامی انقلاب) در 24 دسامبر بخشنامه ای صادر کرد و بر ضرورت بازسازی ارگان های سیاسی و دگرگونی دموکراسی درون حزبی در ارگان های سیاسی ارتش تأکید کرد. در این جا بود که استالین و هوادارانش بسیار نگران شدند، به طوری که یک روز قبل از تشکیل کنگره سیزدهمِ پلنوم مرکزی، طرفداران استالین قطعنامه ای را به شرح زیر تصویب کردند: «پلنوم کمیته مرکزی، فعالیت جناح مخالف در ارتش را خطرناک می داند. زیرا این فعالیت باعث ایجاد حسّ دشمنی عده ای از کمونیست هایِ ارتش نسبت به ارگان رهبری کمیته مرکزی می شود.»
کنگره مزبور در روز 16 ژانویه 1924 تشکیل شد و دو قطعنامه مهم را تصویب کرد: یک قطعنامه درباره تشکیلات حزب، و دیگری درباره نتایج مباحثات در مورد گرایش های خرده بورژوازی در حزب بود. در قطعنامه اولی، تأکید شده بود که منظور کمیته مرکزی از «وجود دیوانسالاری دستگاه های حزبی و خطرناک ناشی از این امر در جدایی حزب از اقشار مردم» همانا «عوامل ناشناخته و مجزای حزب است و نه تمام دستگاه حزب.» این قطعنامه همچنین پیشنهاد می کرد که «صلاحیتِ حق تعیین دبیران (حزبی) از طرف مقامات بلند پایه مورد رسیدگی قرار داده شود.» قطعنامه مزبور ضمن این که نظر تروتسکی را تأمین می کرد، در واقع به استالین فرصت می داد تا در پشت پرده همان سیاست گذشته را دنبال کند.
پس از مرگ لنین در 21 ژانویه 1924، استالین صحنه را به سود خود تغییر داد و شمارش معکوسِ قدرت تروتسکی آغاز شد. کنگره سیزدهم حزب (22 مه 1924) ضمن تأیید تصمیمات پلنوم کمیته مرکزی (16 ژانویه 1924) متن سرّی ماده 7 قطعنامه وحدت حزب (مصوب کنگره دهم) را منتشر کرد. این ماده، هر شکل از فراکسیونیسم [دسته بندی] را محکوم کرده بود. در کنگره سیزدهم، تروتسکی محافظه کاری به خرج داد و رسماً اعلام داشت که فراکسیونیسم را محکوم می کند؛ به این ترتیب، راه مبارزه خود با استالین را مسدود کرد زیرا بی شک با برچسب فراکسیونیسم روبرو می شد.
در سال 1925 (یکسال پس از مرگ لنین) درباره آینده شوروی دو دیدگاه وجود داشت: تروتسکی و هوادارانش در داخل حزب و ارگان های سیاسی ارتش، از سیاست صنعتی کردن سریع کشور و تشدید فعالیت های انقلابی در صحنه بین المللی حمایت می کردند (نظریه انقلاب جهانی). از سوی دیگر استالین و هوادارانش نظریه «سوسیالیسم در کشور واحد» را ارائه دادند که به معنای اولویت تحکیم اوضاع داخلی کشور و مماشات با کشورهای غرب بود. از نظر اعضای ساده حزب و اکثریت کارگران، نظریه استالین از جاذبه بیش تری برخوردار بود.
در 5 مه 1925، استالین ترفند تازه ای را به کار برد و تروتسکی را از پست کمیساریای جنگ برکنار کرد. این بار سه شغل به او واگذار شد که هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند: رییس کمیته امتیازات، مدیر اداره الکترونیک، رییس اداره علمی و فنی. هدف این بود که تروتسکی را از صحنه سیاست حزب دور کنند، اما در این پست ها نیز به تبلیغات خود علیه استالین ادامه داد. کامنف و زینوویف که می دیدند استالین آنان را بازی داده است، به تروتسکی نزدیک شدند و مثلث تروتسکی- زینوویف- کامنف را تشکیل دادند. استالین نیز متقابلاً با بوخارین و ریکوف همدست شد. فعالیت جناح تروتسکی که با استقبال برخی اقشار حزبی و کارگران روبرو شده بود، به استالین فرصت داد تا در کنگره هفدهم (اکتبر 1927) تروتسکی را به جرم فراکسیونیسم، از حزب اخراج کند. تروتسکی در سال 1928 به آلماآتا (پایتخت قزاقستان) تبعید شد. تماس های مداوم تروتسکی با هوادارانش در مسکو، خشم استالین را برانگیخت و تروتسکی در ژانویه 1929 از شوروی اخراج شد و به استانبول تبعید گردید.
سال های تبعید
تروتسکی چند صباحی را در استانبول گذرانید و سپس در جزیره «پرینکیپو» (32) به مدت چند سال اقامت کرد. زندگی آرام و بدون دردسر در این جزیره زیبا به او امکان داد که آثار معروف خود موسوم به «زندگی من» و «تاریخ انقلاب روسیه» را بنویسد. به قدرت رسیدن نازی ها در آلمان، تروتسکی را واداشت تا به فرانسه برود و از همانجا، مبارزه با استالین را ادامه دهد. دالادیه (33) (نخست وزیر وقت فرانسه) با پناهندگی سیاسی تروتسکی به آن کشور، موافقت کرد. تروتسکی در ژوئیه 1933 به فرانسه رفت و پیکار شدیدی را با استالین آغاز کرد. او در محافل حزبی فرانسه آشکارا گفت که استالین دست کمی از هیتلر ندارد و در صورت لزوم، با او هم پیمان خواهد شد (و این هم پیمانی در سال 1939 عملی شد). فشار شدید دیپلماتیک شوروی و تحریکات حزب کمونیست فرانسه باعث شد که تروتسکی در سال 1935 ناگزیر به ترک فرانسه شد. او به نروژ رفت. در آنجا نیز به مبارزات خود ادامه داد، تا این که در اثر فشارهای سیاسی و بازرگانی شوروی بر نروژ، از این کشور نیز اخراج شد. سپس در 1937 راهی کشور مکزیک شد و در مکزیکوسیتی اقامت کرد. در 1938 بین الملل چهارم را تأسیس کرد، با این هدف که آن را جایگزین «کمینترن» سازد. واکنش استالین بسیار سریع بود: محاکمه افراد به اصطلاح طرفدار تروتسکی در 1938 آغاز شد و اکثر آنان اعدام شدند. خود تروتسکی نیز غیاباً به اعدام محکوم شد. مأمورین اطلاعاتی شوروی ابتدا «سدوف» (پسر تروتسکی) را در مسکو کشتند. در 20 اوت 1940، خود تروتسکی نیز به دست یک کمونیست استالینیست به نام رامون مرکادور به قتل رسید، استالین نیز لقب «قهرمان اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» را به مرکادور داد تا سال های زندان خویش را با شادکامی سپری کند.میراث تروتسکی
تروتسکی علاوه بر نگارش آثار متعدد، 2 میراث بزرگ «نظریه انقلام مداوم» و «بین الملل چهارم» را از خود باقی گذارد که کتاب حاضر، به تفصیل به آن ها پرداخته است. آثار منتشر شده تروتسکی عبارتند از: انقلاب 1905 روسیه؛ نظریه انقلاب مداوم؛ لنین جوان؛ در آستانه یک انقلاب؛ تاریخ انقلاب روسیه (در 3 جلد)؛ انقلابی که به آن خیانت شد؛ مارکسیسم و تروریسم (جنایات استالین)؛ در دفاع از انقلاب روسیه؛دفاعیان لئون تروتسکی؛ زندگانی من؛ یادداشت های روزانه؛ نوشتارها در سال های 1930- 1931؛ نوشتارها در سال های 1933- 1934 نوشتارها در سال های 1934- 1935؛ نوشتارها در سال های 1937- 1938؛ نوشتارها در سال های 1939- 1940؛ وظایف سیاسی ما؛ نخستین پنجسال اول بین الملل کمونیستی [کمینترن]؛ مبارزه طلبی اپوزیسیون چپ در سال های 1923- 1925؛ مبارزه طلبی اپوزیسیون چپ در سال های 1928- 1929؛ پیکار با فاشیسم در آلمان؛ درباره چین؛ انقلاب اسپانیا؛ در دفاع از مارکسیسم؛ برنامه موقت بین الملل چهارم؛ بحران در شاخه فرانسوی بین الملل چهارم؛ ناسیونالیسم سیاه و حق سیاهان برای تعیین سرنوشت خود؛ اخلاقیات آنان و اخلاقیات ما.پی نوشت ها :
1. الکساندر کرنسکی (1881-1970) شخصیت سیاسی روسیه و نخست وزیر حکومت موقت پس از انقلاب فوریه1917. م.
2. servage (serfdom(
3. pluralist
4. intelliaentisia
5. Narodnik(populist)
6. Zemlya i Volya
7. Kroptokin
8. Drentlen
9. تروتسکی نیز در جلد اول کتاب تاریخ انقلاب روسیه، تحلیل بسیار جالبی را درباره یک مقایسه تاریخی میان فرانسه عصر لویی پانزدهم و روسیه در دوره سلطنت نیکلای دوم ارائه داده است. (نک: تروتسکی، لئون: تاریخ انقلاب روسیه (جلد اول)، ترجمه ی سعید باستانی، تهران، 1360، نشر فانوسا، صفحات 95-104). م.
10. kherson
11. Bornitz
12. yanovka
13. David Leontievich Bronstein
14. به دلیل سیاست یهود ستیزی تزارها. م.
15. am haretz
16. Anna
17. Lev
18. Spentzer
19. Peter Struve(1944-1870( شخصیت سیاسی و انقلابی روسیه، اقتصاددان، فیلسوف و یکی از نمایندگان برجسته مارکسیست های علنی در روسیه بود. پس از انقلاب اکتبر 1917، به خارج از وطن مهاجرت کرد و در پاریس درگذشت. م.
20. Vetrova
21. southern russian worker's union
22. (centralist): مرکزگرا؛ فردی که بین اصلاح و انقلاب، نوسان موضعی دارد. م.
23. راه پیمایی مسالمت آمیز کارگران به سمت کاخ سلطنتی در 9 ژانویه 1905 (به رهبری کشیش گاپون) که با بیرحمی و کشتار عده زیادی از کارگران و افراد خانواده آنان، سرکوب شد. م.
24. Korosti
25. obdorsk
26. پیکارهای نظامی کشورهای بلغارستان، صربستان، یونان و مونته نگرو با دولت عثمانی در سال 1912. م.
27. Kiefska Missel [ اندیشه کی یف]
28. کنگره ای از سوسیالیست های اروپا که در سپتامبر 1915 در شهر زیمروالد سوئیس برگزار شد، با این هدف که کشورهای درگیر در جنگ را به «یک صلح بدون الحاق و غرامت» دعوت نماید. م.
29. Liberte [ آزادی]
30. Novy Mir [عصر جدید]
31. در سال 1915، نام شهر سَن پترزبورگ به «پتروگراد» تغییر یافت. م.
32. Prinkipo
33. Daladier