مرز بی نهایت رئالیسم (1)

رمانهای کلیدر و جای خالی سلوچ از داستان های مشهور و به یاد ماندنی است که نویسنده، درون مایه ها و عناصر سازنده آن را از محیط اطراف خود و از بطن جامعه گرفته است. بررسی افکار دولت آبادی در این دو اثر و نظایر آن، و
شنبه، 28 بهمن 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرز بی نهایت رئالیسم (1)
مرز بی نهایت رئالیسم (1)

نویسنده: دکتر احمد محسنی



 
رمانهای کلیدر و جای خالی سلوچ از داستان های مشهور و به یاد ماندنی است که نویسنده، درون مایه ها و عناصر سازنده آن را از محیط اطراف خود و از بطن جامعه گرفته است. بررسی افکار دولت آبادی در این دو اثر و نظایر آن، و سایه روشن های مکتبهای ادبی ـ در این نمونه ها بدون آن که دولت آبادی بدان اقرار و اعتقاد داشته باشد بررسی می شود. در آثار دولت آبادی بیشتر داستان پردازی و جذابیت آن مهم است تا بیان یک طرح پیش ساخته به همراه ارائه یک جهان بینی مشخص.

واژه های کلیدی:

ناتورالیسم، رئالیسم، رومانتیسم، سورئالیسم، رئالیسم سوسیالیستی، رمان و داستان کوتاه.

نگاهی دیگر به رمان های محمود دولت آبادی، رمان های «کلیدر» و «جای خالی سلوچ»

رمان نویسان، شکل و قالب نوشته خود را به دو گونه می یابند: اول آنها که با یک طرح پیش ساخته و با یک جهان بینی مشخص کار را آغاز می کنند و همین طرح، داستان را در شکل و محتوی به پیش می برد و به آن سمت و سو می دهد، صادق چوبک از این دست نویسندگان است؛ وی با پذیرش مکتب ناتورالیسم و پیش چشم داشتن آثار زولا و پیروانش به خلق آثار و ناتورالیستی می پردازد. دسته دوم نویسندگانی که با جهان بینی دقیق و مشخص و قالب شناخته شده، نوشتن را آغاز نمی کنند. برای این دسته داستان پرداز مهم است. اینکه داستان در نهایت به چه سبک و مکتب ادبی نزدیک می شود و از آنها چه تأثیرهایی می پذیرد، دقیقاً معلوم نیست و او کاری به این مسأله هم ندارد. او از تمام امکانات و استعدادهای خویش بهره می برد تا به خلق اثری جذاب و مؤثر برسد، بدین ترتیب پس از خلق اثر، ممکن است او را به مکتب یا مکاتبی منتسب بدانند و حتی ممکن است وی انکار کند. چنانکه دولت آبادی در آثارش رگه هایی گاه کم رنگ و گاه پر رنگ از مکتبهای ادبی دارد و حال آنکه خود بدان اقرار ندارد. او را ناتورالیست خوانده اند حال آنکه در کتاب «ما نیز مردمی هستیم» خود را به دور از این انتساب می داند، او را رئالیست خوانده اند و او خود را بری می داند و معتقد است حدود و ثغور رئالیسمِ شناخته شده را شکسته است. مرز رئالیسم به نظر او بی نهایت است و کارکردهای غریبِ ذهن آدمی را در بر می گیرد. دولت آبادی خود را رئالیست می داند؛ اما در هر یک از رمانهایش اثر خواسته یا نخواسته از دیگر مکتبها اثر پذیرفته است، رد پای مکتبها را در آثار او جستجو می کنیم.
رئالیسم: نویسنده رئالیست موضوع کارش انسان است. انسانی اجتماعی، چون می خواهد انسان را آنگونه که هست، پیش چشم ما بگذارد، بنابراین با تمام جنبه های گوناگون زندگی در پیوندی عمیق و دائمی است و از یکایکشان بار و توشه می گیرد.»(1)
رمانهای دولت آبادی چنین است «کلیدر» از زندگی و حیات مردم مایه گرفته است. در واقع اهمیت کلیدر در گرایش آن به مردم و زندگی و تصویر کم و بیش قابل تصوری است که از عالم واقع، از آدمهای بیابان و خطه بکر و ناشناخته کویر ارائه می کند.»(2)
کلیدر به یک معنا، ادبیات برای مردم است.(3)
«جای خالی سلوچ» رمانی است مردمی، در این اثر روستاییان رنج کشیده، تصور شده اند. مردمی که در سایه شوم اصلاحات ارضی، تکه زمین خود را به اجبار در اختیار اربابهای دست نشانده گذاشته اند. مدتی بیکاری و آنگاه هجرت و بیگاریِ در شهر را برگزیده اند. «روزگار سپری شده مردم سالخورده» درد و رنج نسلی است که در زیر فشار حوادث ناتوان شده، تن به مرگ و نابودی داده اند. در این رمان درد و رنج مردم، به مشتی کوبنده بدل شده است و بر سر حاکمان زمان فرود می آید. کتاب، اعتراضی است عام، در برابر ظلم اجتماعی.
مناسبت زمان و مکان، ضروری است، که هر رئالیستی با خود دارد. اثری، رئالیستی است که زمان و زمینش با دیگر عناصر داستان بخواند. یا لااقل ترکیبی از واقعیت و ذهنیت باشد. رمانهای دولت آبادی چنین است. در آنها زمینه داستان کاملاً مشخص است. «کلیدر سه زمینه دارد؛ یکی زمینه عشیره ای که قهرمان محوری اش، گل محمد است. دیگر زمینه روستایی که قهرمان محوری اش با بقلی بندار است و سوم زمینه شهری که قهرمان محوری اش، ستار است.»(4)
حوادث کلیدر در مثلثی شکل می گیرد که از شمال به رشته کوه بینالود، از جنوب به کویر نمک، از شرق به نیشابور، از غرب به سبزوار پیوسته است. مردم در روستاهای «قلعه میدان، سنگرد، کلیدر، قلعه چمن، زعفرانی، سوزن ده، نوبهار و...» زندگی می کنند. مکانهایی که نویسنده، خود، در بیشتر آنها بوده، آزموده و رشد کرده است.
جریان واقعی کلیدر، در سال 1323 اتفاق افتاده و دولت آبادی ماجرا را دو سه سال جلو کشیده است، آنچه در داستان نموده شده است، می رساند که «پهنه زمانی کلیدر قریب به دو سال (1325-1327) است»(4) حوادث «روزگار سپری شده مردم سالخورده» در دو دوره پادشاهی اتفاق افتاده است، اواخر عهد قاجار و پس از آن دوره رضاشاه و پسرش محمدرضا. بدین ترتیب رمانها با اطلاعاتِ گرفته شده از واقعیت در دوره ای خاص از زمان و مکان نگاشته شده است. دولت آبادی «بازتاباندن آداب و سنن، اوسنه، گویش روستایی و... خطه بزرگ خراسان را سرلوحه اهداف خود قرار داده است »(5) تمام داستان 2853 صفحه ای در بستر فرهنگ ایران گسترده شده است. آداب و رسوم و عادتهای واقعی مردم به خوبی تصویر شده است. «کلیدر» و «جای خالی سلوچ» همچون دایره المعارفی هستند: انباشته از اطلاعاتی درباره خصوصیات روحی و اجتماعی و کیفیت زندگی مردمِ دهات و شهرستان های کوچک؛ از بازسازی نحوه زیستن در صحرا و سیاه چادرها، روند زندگی روستایی، دام و چرا، درو خرمن گرفته، تا شکل پوشاک ونوع خورد و خوراک، میهمانی های اربابی، پخت و پزها، قربانی کردن ها، پیشکشها، قهوه خانه ها، شیره کش خانه ها، مراسم عروسی، حنابندان، رقص موسیقی محلی و بسیاری صحنه های جزئی دیگر، از این رو رمانهای مذکور به صورت مجموعه ای از اطلاعات جامعه شناسانه درباره کردهای ساکن شمال شرق ایران درآمده و نمایش مستندی می باشد از سیمای اقتصادی، انسانی، فرهنگی و خلقیات بخشی از مردم این سرزمین (6) افزون بر این باور دینی و آداب مربوط به آن در این کتاب ها نموده شده است. محرم و عاشورا بیش از همه حضور دارد. عاشورا در شکل گیری بسیاری از شخصیتها و صحنه های کلیدر الهام بخش دولت آبادی بوده است. بلقیس از جمله شخصیتهایی است که نویسنده در پرداخت آن تا حدود زیادی از شخصیت زینب بهره مند شده. این مقایسه از زبان خود بلقیس شنیده می شود «زینب بلاکشم من، زینب بلاکش»(321 کلیدر)
بیگ محمد خردترین پسر کلمیش از جهاتی با قاسم برادرزاده امام حسین قابل مقایسه است. دولت آبادی در پرداختن جلددهم کلیدر، آنجا که روایت حماسی اش به اوج خود می رسد، بیش از هر قسمت دیگر از فضای عاشورا بهره مند است.»(7)
در گفتار مردان و زنان و هم در دعاها و قسمها و حتی در تشبیهات و فحشهای آنها رنگ عاشورایی دیده می شود.
آداب و عادات و اعتقادات مردم داستان در حدی واقعی است که اگر ناحیه وقوع داستان عوض شود. شیرازه داستان از هم می پاشد. و از واقعیت دور می گردد. اینها دلایلی چند بر رئالیستی بودن آثار دولت آبادی هستند. دلیل دیگر اینکه یک اثر رئالیستی بنابر طبیعت خود، کامرانی و ناکامی را در کنار هم می نمایاند. «در چشم رئالیست، تضاد و همبستگی عوامل سازنده حیات اجتماعی است. اگر نویسنده ای تصویر واقعی و تحریف نشده ای از زندگی طبقات بالا به خواننده عرضه دارد، بدون آنکه تضاد و مناسبات فیمابینِ طبقات بالا و پایین را به حساب آورد، تصویر او منعکس کننده واقعیت نیست و رئالیستی نخواهد بود.»(8) «کلیدر» بیانگر زندگی دو طبقه استثمارگر و استثمار شده است. همچنین «جای خالی سلوچ»، در این دو رمان با ارزش، هم زندگی پر از اندوه روستاییان و فقر و آزار آنها نشان داده شده و هم تمول و ظلم طبقه حاکم و اربابها. ما در هر دو کتاب چنانکه انتظار هم می رود کامرانها معدود هستند. و بیشتر مردم ناکام و رنجدیده می باشند.
دیگر نشانه رئالیستی آثار دولت آبادی این است که وی آدمهای رمان را از اجتماع گرفته است، شخص غیرعادی و عجیبی را به عنوان ققرمان انتخاب نکرده است، بلکه از میان مردم برگزیده و او را نماینده همنوعان می داند و معرفی می کند. قهرمانها مثلاً فرزندانش هستند، گویی با آنها بزرگ شده،زندگی کرده، آنها را در خود داشته و بالاخره پس از سالها بروز داده است. «کلاس چهارم یا پنجم بوده که از مدرسه می آید، می بیند مردی پلنگی کشته می آورد ببرد شهر. این حادثه او را به یاد گل محمدها می اندازد، که زمانی نه چندان دور، او را کشته و آورده بودند، ببرند شهر.»(9) این مرد ذهن و اندیشه او را رها نمی کند، بلکه رشد می کند، کمال می یابد و می شود گل محمد در کلیدر. رمان «جای خالی سلوچ» هم چنین است. مرگان زنی بوده است که پدر دولت آبادی از توانایی و اراده و رنجدیدگی او سخن می گفته؛ از طرفی خانواده بی پدر شده ای بوده در همسایگی دولت آبادی که او و برادرهایش با فرزندان آن خانواده دوستی داشته. مادر خانواده همسایه زنی ستمدیده چغر و چابک برای نان پختن به خانه اینها می آمده. فرزندش «عباس، ابرار و هاجر» بوده اند و شوهرش مولاامان. علی گناو، مسلم، سالم و کربلایی دوشنبه هم از محیط و مشاهدات وی بوده است همه اینها نقش آفرینان داستان جای خالی سلوچ، شده اند. واقعی بودن شخصیتها، نشانه ای محکم بر رئالیستی بودن آثار می باشد.
دیگر از ویژگی های رئالیستی آثار یاد شده، این است که شخصیتها تا حد زیادی با گفتارشان سازگاری دارند. دولت آبادی با قهرمانان داستانهایش، که برخورد می کند، با آن فضا و آن آدمها، لحنی پیدا می کند که این لحن، زبان و کلمات خودش را گیر می آورد و این امری است که در مجموعه کار اتفاق می افتد»(10) شخصیتها در روستاهای کویری خراسان هستند و زبان هم عشیره ای و محلی است. اسمها، فعلها، صفتها، صوتها، گاهی حروف عامیانه و گفتاری هستند حتی واحدهای شمارش محلی است:
«شب برف افتاده بود، برف سنگین،به غلو گفته می شد، یک کمر...»(119 سلوچ) «هنوز یک جیغ راه از ده دور نشده بودیم...» (31، روزگار سپرده شده...) در تشبیهات طرفین از محیط روستا، خانه چشم بر کار و صحرا گرفته شده اند:
پف زیر چشمهای بی بی آفتاب مثل آب دهن گاو(2226 کلیدر) زبان و دهنش همچند یک کویر خشک(2443 کلیدر) پای ورم کرده مثل یک خیک دوغ است (23 روزگار سپری شده...)
سوراخ بینی مثل خانه تیشله (52 روزگار سپری شده...( پیشانی پهن و برآمده مثل یک قوچ 37 روزگار سپری شده) و...
رومانتیسم: هنرمند رومانتیک برای خواهشها و احتیاجات روحی خود اهمیت بسیار قائلی است و می گوید، آنچه به هنرمند الهام می بخشد و معنی و مفهوم زندگی شمرده می شود، عشق و علاقه است.(11) در کلیدر عشق ویژگی بارز است. عشق به گونه های مختلف و در زیباترین حیأت تجلی یافته است، از عشق انسان به انسان گرفته تا عشق او به حیوان، طبیعت و مفاهیم مجردی چون حیات، راستی و عدالت.(12) بی جهت نیست که دولت آبادی در توصیف کیفیت این اثر تعبیر «حماسی ـ لیریک» را به کار برده است.(13)
پیشکش شدن کلیدر به عاشقان، نیز با این تعبیر همسویی کامل دارد. گل محمد معتقد است «آدم بدون عشق نمی تواند زندگانی کنند»(14) بیشتر ین نمود عشق، در میان یاران گل محمد است آن هم در مبارزه. آنها با عشق به استقبال مرگ می روند. گویی همگی شان از می عشق نوشیده و سرشار از مستی و دلدادگی اند. زنده ماندن را شهوت می دانند و زندگی پس از آن را نکبت. گل محمد به عشق و احترام زندگی کشته می شود. این عشق به مبارزه، آزادی، برقراری عدالت و انسانیت است. عشق روحانی و کمال یافته. سربند سرخ مارال رمزی است از این عشق و نشانه پذیرش شهادت و خون دادن.«جلوه چنین عشقهایی است که به نویسندگان اجازه داده است، گاه کلیدر را اثری رمانتیک هم بخوانند.»
وجود حوادث غیبی در داستان نشانه ای از رومانتیسم است. در کلیدر حوادث داستانی هزار چند گاهی تحت الشعاع یک حادثه غیبی قرار می گیرند. که بطور ناگهانی و غیرمنتظره وارد جریان حوادث می شوند. این حوادث غیبی معمولاً در دو حالت رخ می نمایند. یکی زمانی که رمان در مقطعی به اوج برسد و دیگر زمانی که رمان در یک مرحله خاص، اوج را پشت سر گذاشته و وارد فرود خود می شود.
حالت اول، مثل زمانی که نادعلی، صوقی را در ته چاه آونگ کرده و قصد دارد به این وسیله نام قاتل پدرش را از زبان او بیرون بکشد و درست در چنین لحظه ای که صوفی ممکن است زیر شکنجه های بی رحمانه نادعلی کشته شود، ناگهان درِ خانه را می زنند و مردی پا به حیاط می گذارد که گورکن است و می گوید که رد قاتل حاج حسین را می داند(ص299) حالت دوم نیز مثل زمانی است که در هیزم زار، گل محمد و مارال پس از یک سلسله هیجانات روحی و عاطفی برای نخستین بار هم آغوشی می کنند و درست پس از هم آغوشی ناگهان زیور، زن گل محمد سر می رسد و می گوید« برایت نان آوردن گل محمد...» و در بهت ناباورانه خویش، نان را از دست فرو می اندازد و ناگاه چنانکه گویی غولی سر به رَوَش گذاشته، به میان بوته های هیزم می دود و می گریزد(457ص) این حضور غیرمنتظره است چرا که زیور می داند مارال برای گل محمد نان برده است و در واقع بهانه حضور او در هیزم زار همین بوده است (449). نمونه دیگر شب قتل دو امنیه است. در آن شب سرد و سرمای گزنده، علی اکبر حاج پسند و شیدا و عمو مندلو، یکباره در خیمه گل محمد سبز می شوند. پوتین به جا مانده امنیه را می بینند و گل محمد را لو می دهند.(15) دولت آبادی این حوادث غیبی و غیر منتظره را برای جذابیت داستان وارد می کند ولی خواسته یا نخواسته به شیوه ای دست می زند که رومانتیکها در پرداخت داستان از آن بهره می برند.
یکی دیگر از نشانه های رمانتی سیم، حضور و دخالت نویسنده در داستان است. دولت آبادی حضور خویش را یک شیوه می داند و معتقدات آن مربوط می شود به عجین شدن بیش از حدش با محیط و قهرمانهایش.(16) زاویه دید او سوم شخص است. این شیوه که در آن نویسنده عقل کل یا دانای کل نامیده می شود به نویسنده اجازه می دهد که نسبت به هر چیزی نظر بدهد. خواننده در کلیدر با گزارش ساده و انعکاس آیینه دار واقعیت مواجه نیست، زیرا نویسنده در فراسوی نیک و بد حوادث و آدمها به عنوان نظاره گر باقی نمانده است و تابش اندیشه او در ماجرایی که ارائه کرده است، کاملاً بارز است.(17)این حضور به فردیت نویسنده هم تعبیر می شود و برای آن است که جمعیت آدمی رساتر و بهتر متبلور شود. می توان گفت اساس کار نویسنده بر مدارک و شواهد است بعلاوه یا منهای x این کمیت مجهول خلق و طبیعت رمان نویس است که تأثیر شواهد و مدارک عینی یا ذهنی را تعدیل می کند یا آن را پاک دگرگون می سازد.(18)
از دیگر زمینه های مکتب رومانتیسم و آرمانگرایی نویسنده است، بخصوص در پرورش شخصیتها، گل محمد شخصیتی برگرفته از واقعیت است. اما همین ایلیاتی ساده به پهلوانی نیمه اسطوره ای بدل می شود. او مردی می شود که به نظر مردم زور خدایی دارد، نظر کرده است و هیچ کس نمی تواند پشتش را به خاک برساند. از چنان ابهتی برخوردار است که از جنازه بی رمقش وحشت دارند. زخمی و ناتوان افتاده است، اما جمعیت از کشتن او سرباز می زنند، حتی چشم می بندد که کسی کار را تمام کند و کسی جرأت نمی کند(ص 2824کلیدر)در پرورش شخصیت او، دولت آبادی گرفتار نوعی منزه طلبی شده است. در حالی که زن دارد اما با ناخرد دلاور، مارال، پیوند می بندد و دولت آبادی خیلی راحت از این رابطه نادرست می گذرد و گویی آن را موجه جلوه می دهد.
اراده گرایی یکی دیگر از نشانه های رمانتیک کلیدر است. که ابتدا در ماجرای عشقی مدیار شکل می گیرد. مدیار دایی گل محمد، عاشق صوقی است. صوقی در خانه داییش، حاج حسین زندگی می کند. حاج حسین قصد دارد خواهرزاده اش را به عقد پسرش، نادعلی، درآورد. مدیار پا به پای گل محمد، صبرخان، خان عمو و علی اکبر حاج پسند برای گرفتن دختر، شبانه به قلعه می تازند. جنگ در می گیرد. جنگی که هیچ گونه هدف اجتماعی پشت آن نیست و صرفا جنبه خصوصی دارد. مدیار اراده کرده است، صوقی را به هر قیمتی به دست آورد و پس چه باک که جان خود را نیز در این راه بگذارد، که می گذارد. چهار سوار دیگر خواست و اراده مدیار را، اراده و خواست خود می دانند. این که به چه دلیلِ منطقی آنها در جنگی شرکت می کنند که هیچ گونه منافعی مشترک در آن ندارند، باز از سؤالهایی است که نمی توان با معیارهای رئالیستی پاسخی برای آن یافت. جز اینکه سواران دیگر نیز همچون قهرمانان رمانتیک برای این اراده احترام قائل هستند و نقطه نظر مشترک آنها، اراده گرایی، تنها در همین نکته نهفته است و نیز منفعت مشترکشان.(19)
ستار نمی داند چرا باید به گل محمد کمک کند. که از زندان نجات یابد و نیازی هم به دلیل ندارد. اراده و خواست او کافی است. پس در تصمیم خود تردیدی راه نمی دهد و آنقدر تلاش می کند که بالاخره گل محمد را از زندان فراری می دهد.
نکته دیگر اینکه رومانتیکها معتقدند، در روح آدمی احساس و تخیل بیش از اندیشه نفوذ دارد و آرزو بیش از حقیقت مؤثر است و دولت آبادی چنین دریافتی دارد او می گوید:«در کلیدر، تخیل نقش بسیار مهمی دارد و آن را اصل اساسی در هنر می داند.»(20)
نویسنده همین ویژگی، یعنی نقش تخیل، را جزئی از رئالیسم خویش می شمرد. در نظر او واقعیت تنها به معنای برگردان هر آنچه قابل رؤیت است معنی نمی شود. زیرا به گفته او در همین واقعیت قسمت اعظم زندگی انسان با تخیلات و اندیشه و طرحها و آرزوها می گذرد و همه آنچه امکان حضورش در خاطرات باشد واقعی شمرده می شود.(21) و چنین است که او، حتی نام دو اثرش را از خیال می گیرد.
منبع: نشریه پایگاه نور شماره 21

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.