مترجم: هوشنگ فر خجسته
جنگ و جشن
جشن، نقشی اساسی در حیات تمام گروهها بازی می کند. دور کم نشان داده است که از دیدگاه جامعه شناختی، هدف جشن، تحکیم همبستگی گروهی، تجدید ادواری تماسها، و پیوستگی و وحدت اعضای گروه است.جشن در انواع تمدنهای مختلف برخی ویژگیهای ثابت دارد:
1-جشن همواره مستلزم برخی ویژگیهای ثابت دارد: چه در یک «کوروبوری(1)» استرالیایی، چه در یک جشن پاگشایی سرخپوستان میسی سی پی، چه در تام-تام افریقایی، و چه در بازیهای المپیک یا آیینهای خاص «الوسیس(2)»، اعیاد فلاماند(3)، یا کارناوال که مردم گردهم می آیند.
2-جشن مناسکی است که با خرج یا ولخرجی توأم است. گروه، ثروتی را که قبلاً بتدریج انباشته است همواره در حال شور و هیجان (افراط در شرابخواری، سورچرانی، ضیافت) مصرف، و گاه حتی در اثر شادی یا خشم به نیستی می کشاند. جشن همچنین موقعیتی برای نشان دادن سخاوت و دست و دل بازی است: مبادلات و هدایا، دعوت همدیگر به تفریحات، و بازیها فراهم می کنند.
در طول مراسم جشن، همواره با انهدام توأم با خودنمایی روبه رو هستیم که از بعضی جهات به جنگ مربوط می شود. مردم از خساراتی که دیده اند مغرورند. مناسک پیروزی نزد اقوام گوناگون همیشه با نوعی تخریب نمادین همراه است. آتش زدن تخت جمشید، در واقع عملی استعاری بود و قربانی ارزنده ای که از سوی اسکندر به پیشگاه خداوند پیروزی تقدیم می شد. و در روم تنها پس از جشن پیروزی بود که رهبران زندانی دشمن را در زندان «مامرتین(4)» خفه می کردند.
3-جشن همواره با زیرپا گذاشتن بعضی از قواعد اخلاقی توأم است و بعضی از محرمات به دست فراموشی سپرده می شوند. بعضی اعمال که معمولاً ممنوع هستند، مجاز شمرده شده و حتی توصیه یا تحمیل می شوند. اغلب جشنهای بزرگ در میان قبایل ابتدایی شامل یک بخش میگساری است که در آن منهیات جنسی از میان می رود. در روم، به هنگام «لوپرکال(5)»، بردگان به اربابان خویش فرمان می دادند و در زمان پیروزی، سربازان آشکارا و بی پروا امپراتور را ریشخند می کردند.
4-جشن مناسکی است که با هیجان جمعی همراه است: رقص، باده گساری، سرودخوانی با هیجان دیوانه وار، خوشحالی های زاید الوصف، اعمال غیر متعارف، هیجان شدید، و خشونت ایجاد می کند.
5-جشن نوعی بی حسی و رخوت جسمی ایجاد می کند: افراد در موقع جشن از خودبیخود می شوند و کارهای فوق عادتی انجام می دهند که گاه تا حد ضرب و جرح یا نقص عضو پیش رود. در روزگار خودمان شاهد هستیم که در هندوستان بعضی از مؤمنان خود را در مراسم طواف و زیارت «سیوا» در زیر «ارابه خدا» خرد می کنند.
6-جشن در میان قبایل ابتدایی و در تمام تمدنهای باستانی با مناسک قربانی همراه است: قربانی کردن ناقص یا نمادین نظیر نمایشهای مذهبی که در آنها بعضی از بازیگران واقعاً به هلاکت می رسند یا اینکه بردگان یا محکومان به جای آنها کشته می شوند.
همه این خصوصیات در جنگ وجود دارد. می توان گفت که جنگ یک جشن تمام عیار و به معنای جامعه شناختی کلمه، یک «اورگیا(6)» ی مقدس و عظیم است. جنگ، نفس تخریب است، تخریبی عاری از ملاحظه و خویشتنداری؛ سایر اشکال جشن چیزی بیش از تقلیدی سطحی از جنگ نیست.
حال به بررسی جنبه های مهمی می پردازیم که جنگ را به جشن ربط می دهند:
ویژگی زیباشناختی جنگ
این ویژگی قبل از هر چیز با آرایش رزمندگان نشان داده می شود. زیباترین زینت آلاتی که انسانها در تمدنهای مختلف-به استثنای پنجاه سال اخیر- ساخته اند برای آرایش رزمندگان به کار رفته است. فلزات گرانبها، زینت آلات، پرها، کلاهخودهای پر زرق و برق، پارچه های الوان شاه، کنده کاریها، خاتم کاریها، و غیره، همیشه سهم جنگجویان بوده است. برای اثبات این موضوع تنها کافی است سری به موزه اسلحه و لباسهای نظامی بزنیم یا اینکه نگاهی به آلبومهای نظامی بیندازیم.جنگجوترین مردمان قبایل ابتدایی و تمدنهای باستانی، همواره جنگ را با رقص های جمعی می آمیختند. سیاهپوستان، قبل از اعزام به مأموریتهای جنگی، همواره می رقصیدند. همین وضع در مورد سرخپوستان (سرخپوستان امریکای شمالی، هندیها، و پولونزیها) نیز صادق است. در یونان باستان نیز رقصهای جنگی، بویژه رقص «پور هوسی(7)»، که بعضاً مسلحانه اجرا می شد، همواره وجود داشته است.
چاشنی نمایشهای نظامی، سان، رژه، نمایشهای خنده دار، رژه با مشعل، و نظایر آن به این هنر نماییها اضافه می شوند. پیکارها نیز جنبه زیبا شناختی دارند که آنها را به نمایش شبیه می کند. نبرد باله ای خطرناک است. برای متقاعد شدن کافی است که انسان مجسمه ها یا نقاشیهایی را که پیکارها را به تصویر کشیده اند یا نقوش برجسته الواح آشوری، کتیبه های معابد یونانی، تابلوهای «وارندمولن(8)» یا «بارون گرو(9)» توجه کند.
ویژگی سرگرم کننده جنگ
جنگ انسان را از زندگی روز مره اش جدا می کند. جنگ انسان را در فضای مادی و روانی غیر متعارفی قرار می دهد. جنگ قبل از هر چیز منبع شور و هیجانی بی نظیر است.حتی در دنیای جدید نیز جنگ-حداقل در آغاز-بی تردید ویژگی سرگرم کننده ای دارد. فرد بسیج شده در ابتدا احساس می کند که واقعاً برای گذراندن تعصیلات می رود. او از زندگی حقیر روزمره، از قید و بند زندگی خانوادگی و کار دور می شود. او دیگر به پرداخت مالیات و اجاره خانه اش فکر نمی کند. در سازمانهای امروزی وقتی یک کارگر یا کارمند دولتی یا غیر دولتی بسیج می شود، به برکت نظام صحیحی که در زمینه مدد معاش و اضافه حقوق وجود دارد، خسارت مادی چندانی نمی بیند.
جنگ یکنواختی جامعه ماشینی را از بین می برد. بعضی افراد از قبیل «آ.هاکسلی(10)» و بویژه «لویس مامفورد(11)» عقیده دارد که به این دلیل روانشناختی، به همان میزانی که جامعه ما ماشینی شده و زیر سیطره تکنیک در می آید، روحیه جنگ طلبی در آن رشد پیدا می کند. دور کم در کتاب خودکشی و پس از او «هالبواکس(12)» متوجه شده اند که ضریب خودکشی افرادی که، در زمان جنگ، به نحو مستقیم در جنگ درگیر نیستند به طور متوسط دو سوم زمان صلح است.
با توجه به حوادث و جنگهایی که در آلمان رخ داده می توان فکر کرد که انگیزه جنگ، بوِیژه، در کشورهایی قوی است که تحت سلطه نظامهای شدیداً استبدادی هستند. این نظامها وحدت را به افراد تحمیل کرده، مبارزات سیاسی و مجادلات مذهبی و فلسفی و ادبی را از میان برده، شهروندان را به کار اجباری و اطاعت از نظم پلیسی کور و خشنی وادار می کند، جلوی هر نوع ابداعی را می گیرد، و نوآوری را در زندگی تحمل نمی کند. شهروندان آگاهانه یا ناآگاهانه برای تحصیل سرگرمی حقیقی و از نظر روحی، گسستن از محیط یکنواخت خود و متنوع کردن زندگی، تنها به جنگ امید می بندند.
در قبایل ابتدایی، لشکرکشی و هجوم، هم یک گردش خطرناک و هم یک مسابقه شکار بمراتب هیجان انگیزتر از شکار حیوانات، حتی وحشی ترین آنها است.
جنگ و امر مقدس
تغییر طرز تفکر نخستین و جالبترین تغییری است که در زمان جنگ به وجود می آید. قیود اجتماعی دگرگون می شوند. مقدس و نامقدس تغییر می کند و حدود آنها بسرعت دستخوش تحول می شود. این تحول قبل از هر چیز در مورد مفهوم مردم کشی صورت می گیرد. و عملی که عموماً در زمان صلح منع شده است، ناگهان در برابر دشمن مجاز شمرده و تجویز می شود. بعضی از منهیات دیگر در زمینه حرمت مالکیت و عدم تعرض به جان افراد نادیده گرفته می شود: غارت و تصاحب اموال دشمن در شکلهای مختلف حلال شمرده می شود. آدم ربایی و حتی تجاوز نیز، غالباً به صورت آشکار یا ضمنی مجاز می شود.استحاله ارزشها، که مورد علاقه نیچه بود، به طور منظم و ناگهان به وسیله جنگ صورت می گیرد. جنگ، به محض اعلان، ما را به جهان اخلاقی نوینی وارد می کند. این چهره دیگر توهم جمعی است که خصلت حیات اجتماعی در اوج خود می باشد.
ثنویت روانشناختی(13)
اگرچه مفهوم دوست و دشمن در زمان صلح تفاوت دارد، اصطلاح دشمن، در زمان جنگ، مجدداً معنای ابتدایی خود، یعنی خصم، را باز می یابد: دوستی یا دشمنی، که در زندگی چنین متغیر و متضاد جلوه می کند، در زمان جنگ به احادترین شکل خود در می آیند؛ شکلی که یکباره به راه حلی بسیار افراطی منجر می شود. از این پس، دشمن را باید کشت، باید خود را با تمام وجود در راه دوستان قربانی کرد. دیگر حد وسطی وجود ندارد.گابریل تارد این وضعیت را در نظریه خود به نام «دوئل منطقی» به طور کلی مورد تجزیه و تحلیل قرار داده است. وی یادآور می شود که وقتی در جایی چندین نظریه یا گرایش متفاوت وجود دارد، تنوع مزبور تا زمانی که روابط مسالمت آمیز برقرار است، دوام می آورد اما وقتی خصومتها آغاز شدند، بزودی دو اردوگاه بیشتر باقی نمی ماند. بدین ترتیب، منازعه، تضادها را از لحاظ منطقی بشدت ساده می کند. جنگ تضادها را به دو راهی تبدیل می کند.
مثلاً وقتی گروه و دسته ای به خاطر حیثیت خود می جنگد، نزاع نمی تواند به همان موضوع اصلی نزاع محدود بماند. منازعه در تمام عرصه ها گسترش می یابد و بسرعت به جنگی اقتصادی، سیاسی، فنی، فکری، و غیره مبدل می شود. بدین ترتیب، فعالیتها و اعتقادات سرانجام به سوی دو قطب یعنی خوب و بد جذب می شوند. جنگ، یک طرز تفکر ثنوی ایجاد می کند.
2-مناسک جنگ و رسم قربانی
انسانهای اولیه، با طرز فکرهای گوناگون، به این اصل که برای ادای احترام به خدایان باید جان بعضی از موجودات زنده را گرفت، اعتقاد داشتند: این عمل را قربانی کردن می نامند. اما رشته هایی که جنگ و مناسک قربانی را به هم می پیوندند، کدامند؟مثلاً در بعضی موارد، دلیل واقعی جنگ برای آزتکها یا اقوام ساکن اقیانوسیه، تمایل به تدارک قربانیانی است که خدایان خواسته اند. در بعضی موارد دیگر، از جمله نزد آشوریها و در اکثر جنگهای مذهبی یا ایدئولوژیک، جنگ به طور غیر مستقیم با قربانی کردن مرتبط می شود: در این موارد چنین پنداشته می شود که جنگ نوعی قربانی انبوه است و در نتیجه خوشایند خدایان می باشد. روایتهای کتاب مقدس و کتیبه های آشوری در این باب بسیار گویا هستند.
عجیب اینکه، پرستش مردگان که در مذاهب جدید رو به اضمحلال می رفت، در مورد جنگ دوباره آشکارا پا به عرصه وجود نهاده است. پرستش مردگان یکی از عوارض روانی جنگ است.
امروزه اکثر ملل، تحت تأثیر ملت گرایی، به پذیرش نوعی مذهب ملی گرایش دارند، مذهبی که اساس آن پرستش رزمندگانی است که در جنگ داخلی یا خارجی کشته شده اند. بدین ترتیب، همان گونه که نیچه غلتیده اند بتدریج جای پرستش قدیسان را می گیرد.
حال از نظر جامعه شناختی لازم است که این موضوع مورد تحقیق قرار گیرد که آیا اهمیت متغیر مناسک مرگ و مخصوصاً تشویق به قتل یا مرگ خشونت بار، با سایر متغیرهای دیگر ربط منطقی ندارد. خاصه آنکه نحوه رفتار با مغلوب احتمالاً با مجموعه ای از شرایط جمعیتی-اقتصادی مرتبط است. مثلاً غالباً دیده شده که اقوام شکارچی اسرای خود را می کشند، زیرا به سرزمینهای نامسکونی که شکار بتواند در آنها زاد و ولد کند، نیاز دارند. بر عکس، در جوامع کشاورزی و پیشه وری که تقسیم کار صورت می گیرد و نیاز مبرمی به نیروی کار وجود دارد، برده داری و بندگی جای قتل عام مغلوبان را می گیرد. کارایی نظام ماشینی فعلی، وسعت بی نظیر کشتارهای عظیم عصر ما را توجیه می کند. در عصر حاضر، هیچ دلیل اقتصادیی برای صرفه جویی در سرمایه های انسانی که همواره بیش از حد نیاز هستند، وجود ندارد.
سرانجام، همان طور که عالی ترین شکل اقتدار به دست آوردن حق کشتن دیگران است، ارزش هر آرمان نیز غالباً با تعداد مرگهای خشونت باری که زاییده آن است، سنجیده می شود. هر عقیده ای که شهادتها و فداکاریهایی برانگیخته باشد، فی نفسه واجد ارزش می شود. این نکته هم (اگر بخواهیم واقع بین و صادق باشیم، باید به آن اذعان کنیم) که تمام آرمانها-بهترین یا بدترین، عبث ترین یا با معناترین آرمانها-نشان داده اند که می توانند منشأ فداکاریهای عظیم باشند، اهمیت چندانی ندارد. «تروتسکی(14)» در جواب «کائوتسکی(15)» که خواهان آزادی مطبوعات بود، طی مباحثه ای چنین گفت: «اندیشه هایی که خون خود را به نام آنها به زمین می ریزیم در زمره حقایق مطلق هستند و نمی توان آنها را در عین حال حقایقی نسبی به حساب آورد و براحتی در کنار سایر حقایق نسبی قرارشان داد.» این نمونه کامل استدلال مرده پرستانه است: شعار تلفات، بهترین دلیل حقانیت یک عقیده شمرده می شود.
پی نوشت ها :
1)Corrobori، جشن بومیان استرالیا که با رقص و پانتومیم همراه است و به زعم آنها روحیه جنگی را تقویت می کند-م.
2)Eleusis، محلی در شمال غربی آتن که دارای دوازده هزار و هفتصد نفر جمعیت بود. در این محل آیین های خاص مذهبی اجرا می شد-م.
3)Flamandes، نام اعیاد مذهبی و جشنهای عمومی سالانه در ممالکی که به زبان فلاماندی سخن می گویند-م.
4)Mamertine، زندانهایی که خاص مزدوران بود و در مسین ساخته شده بود-م.
5)Lupercale، جشن سالانه ای که در پانزدهم ژانویه هر سال در روم قدیم می گرفتند. این جشن به افتخار رب النوع پان گرفته می شد که گرگی را که به روموس و رومولوس شیر داده بود، کشت-م.
6)Orgie، جشن در یونان باستان که با زیاده روی و افراط در باده فروشی و هیاهو توأم بود-م.
7)Pyrrhique، اسطوره یونانی مربوط به دختر اپی مته و پاندور و نوعی رقص با سلاح-م.
8)Adam Fransvander Meulen(1690-1632) نقاش فلامان، تابلوهای وی در تاریخ نظامی لوپی چهاردهم را نشان می دهند-م.
9)Antoine baron Gros (1835-1771)، نقاش فرانسوی-م.
10)Aldous Huxley(1894-1936)، نویسنده انگلیسی-م.
11)M.Lewis Mamford(1895-000)، نویسنده امریکایی-م.
12)Maurice Halbwachs(1877-1945)، جامعه شناس فرانسوی-م.
13)Manicheisme.مذهبی که به وسیله مانی بنیان نهاده شد و اساس آن بر شناختی دوگانه استوار بود، وی عناصر را به دو دسته خوب و بد تقسیم می کرد-م.
14)Trotski(1940-1879)، یکی از انقلابیون روس که در انقلاب 1917 شوروی نقش عمده ای برعهده داشت.-م.
15)Kautsky(1938-1854)، سوسیالیست آلمانی-م.