بهائیت و سیاست

فرقه های بابیت و بهائیت از جمله شکافهای اجتماعی - سیاسی (و به ظاهر مذهبی) هستند که در قرن نوزدهم میلادی در جامعه ایران بنا به شرایط خاص سیاسی - اجتماعی - اقتصادی و متأثر از عوامل داخلی و خارجی مجال ظهور و
چهارشنبه، 2 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بهائیت و سیاست
 بهائیت و سیاست

نویسنده: سعید شریفی



 

کلیات

فرقه های بابیت و بهائیت از جمله شکافهای اجتماعی - سیاسی (و به ظاهر مذهبی) هستند که در قرن نوزدهم میلادی در جامعه ایران بنا به شرایط خاص سیاسی - اجتماعی - اقتصادی و متأثر از عوامل داخلی و خارجی مجال ظهور و بروز یافتند. چگونگی شکل گیری این فِرَق را می توان به گونه ای خطی ترسیم نمود. بدین معنا که با شکل گیری فرقه شیخیه ابتدا بابیت و بالاخره بهائیت تشکیل گردید. این فرقه سازیها درست هم زمان با رویکرد ناقص، سطحی و نارسای ایرانیان با تجدد و مظاهر آن بوده است. البته در این میان شرایط خاص سیاسی - اجتماعی بویژه نابودی و اضمحلال حیات اقتصادی - اجتماعی ناشی از استبداد داخلی و ناتوانی و نالایقی و فساد هیأت حاکمه، جنگهای طولانی و فرسایشی ایران و روس و بروز و ظهور بسیاری از مسائل و مشکلات اقتصادی، اجتماعی و... در ایران را نمی توان در پیدایی و ظهور این فرقه ها نادیده گرفت. شدت و وخامت اوضاع و شرایط اجتماعی - اقتصادی آن دوران به گونه ای بود که برخی از علما و متدینین، آن شرایط را شرایط عصر ظهور موعود آخرالزمان ارزیابی می نمودند. از این رو برخی از پیروان شیخیه به اصرار و تأکید «سید کاظم رشتی» به جستجو و تلاش برای یافتن قائم آل محمد (ع) برآمدند. این توجه و کنکاش برای یافتن موعود آخرالزمان توسط پیروان فرقه شیخیه و از طرفی دیگر برخی تعالیم و آموزه های خاص این فرقه در باب «مهدویت» من جمله مقولاتی چون «شیعه کامل» و «رکن رابع» باعث گردید که «سید علی محمد باب»، از شاگردان سید کاظم رشتی، در طرح ادعاهای بزرگ خود و تأسیس فرقه بابیت، از آن شرایط و آموزه ها حداکثر بهره را بجوید. همزمان برخی از دولتمردان و صاحب نظران و صاحب منصبان سیاسی - اجتماعی آن دوران از ضرورت نوسازی و ایجاد برخی اصلاحات سیاسی - اقتصادی و بویژه نظامی سخن گفتند و اقداماتی نیز انجام دادند. تقلید از فرنگ و یا استفاده از تجارب آن کشورها از جمله راه حلهای مطرح شده بود.
در چنین شرایطی بود که بعد از بابیت، بهائیت شکل گرفت. فرقه ای که بنیان گذاران آن کوشیدند به گونه ای خاص و در قالب و فرمی شبه مذهبی / سنتی، اما در خارج از چهارچوب سنت اسلام، دریافت خاص خود را از تجدد برخی عناصر فکری - عقلانی غرب با سنت صوفیانه - شبه عرفانی شرقی پیوند دهند. از همین روی است که «جلال آل احمد» در کتاب در خدمت و خیانت روشنفکران، از بهائیت به عنوان نوعی پاتوق روشنفکری در ایران یاد می کند. (1)
«عبدالبهاء» که پس از پدرش «میرزا حسین علی نوری» (بهاء الله) به عنوان مبین و مفسر آثار بهائی، رهبری جامعه ی بهائیان را برعهده گرفت، بیشترین تلاش تئوریک را در ساختن و پرداختن بهائیت در شکل و هیبتی به ظاهر آسمانی و منطبق با دریافت خود از تجدد و مدرنیته انجام داده است. به عبارتی، عبدالبهاء می کوشید تا افکار صوفیانه و شبه عرفانی پدر را با شکل و بیانی عقلانی، متجددانه و امروزی مطرح نماید. اساسی ترین هدف بهائیت طرح الگو و مدلی جدید برای شکل بخشیدن به ساختار سیاسی - اجتماعی جامعه ایرانی آن دوران بود؛ ساختاری که اطلاحات و نوسازی سیاسی، اقتصادی، علمی، اجتماعی و... را به سبک و سیاق غربیان (و به بیان عبدالبهاء ملل اروپا و امریکا) پذیرا باشد.
بدین ترتیب می توان دریافت که بهائیت نوعی طرحواره و شبه اندیشه سیاسی است تا یک آیین مذهبی، تورق، مطالعه و دقت در آثار بهائیان ما را به این نتیجه می رساند؛ زیرا بهائیت از اساس یک مقوله صرفاً سیاسی است؛ هر چند به ظاهر عدم مداخله در امور سیاسی از جمله تعالیم مذهبی آنان قلمداد می شود.
از جمله این آثار می توان به کتابچه ای از عبدالبهاء (عباس افندی) تحت عنوان رساله المدنیه اشاره کرد. وی در این اثر کوشیده است که ضرورت اصلاحات سیاسی - اجتماعی را به سبک و سیاق کشورهای پیشرفته و مدرن آن دوران و با عبارات و ادبیاتی اخلاقی / مذهبی و با ذکر برخی روایات شیعی و آیات قرآن مطرح و توجیه نماید.
مطالب ذیل عیناً از رساله المدنیه عبدالبهاء نقل می شود:
... به دیده ی بصیرت ملاحظه نمایید که این آثار و افکار و معارف و فنون و حکم و علوم و صنایع و بدایع مختلفه ی متنوعه کل از فیوضات عقل و دانش است * هر طایفه و قبیله ای که در این بحر بی پایان بیشتر تعمق نمودند از سایر قبایل و ملل پیش ترند *... پروردگار چشم عنایت فرموده که در آفاق بنگریم و آنچه وسیله تمدن و انسانیت است به آن تشبث نماییم * و گوش احسان شده تا کلمات حکّمیه ی عقلا و دانایان را استماع نموده و پند گرفته کمر همت به اجرای مقتضیات آن بربندیم *... در کل احیان به جهت سعادت بشریه اساس جدیدی تأسیس و صنع بدیعی ایجاد و ترویج نماییم *... باری باید دامن همت به کمر غیرت زد و از هر جهت به اسباب آسایش و راحت و سعادت و معارف و تمدن و صنایع و عزت و شرف و علوّ منزلت جمعیت بشریه تشبث نمود... * و این قطعه ی مبارکه ایرانیه مرکز سنوح کمالات انسانیه در جمیع مراتب گشته آینه ی جهان نمای جهان مدنیّت شود *... و همچنین مملکت ایران به حسب اعتدال و مواقع طبیعیه و محاسن جغرافیا و قوه انباتیه منتهی درجه تحسین را داشته و لکن تفکر و تعمق باید و جهد و کوشش شاید و تربیت و تشویق و تحریص لازم و همت کامله و غیرت تامه واجب * الآن بین قطعات [قاره های] خمسه ی عالم به حسب نظم و ترتیب و سیاست و تجارت و صنایع و فنون و علوم و معارف و حکمت طبیعیه قطعه ی اروپ [اروپا] و اکثر مواقع امریک [آمریکا] شهرت یافته * و حال آنکه در ازمنه ی قدیمه متوحش ترین طوایف عالم و جاهل و کاهل ترین قبایل و امم بودند * و از این گذشته از قرن خامس میلاد تا قرن خامس عشر که به قرون متوسطه [قرون وسطی] تعبیر گشته در میان دول و ملل اروپ وقایع عظیمه و امور مغایره ی شدیده و حرکات موحشه و حوادث مدهشه به شأنی وقوع یافته که اهل اروپ، آن قرون عشره را فی الحقیقه اعصار توحش می شمرند، بنا علی ذالک علی الحقیقه اساس مدنیت و اطلاحات و ترقی در اروپ از قرن خامس عشر میلاد تأسیس شده و جمیع تمدن مشهود به تشویق و تحریص خردمندان و توسیع دایره معارف و بذل سعی و اظهار غیرت و اقدام و همت، حاصل و میسّر گشته * حال به فضل الهی و همت روحانیه ی مظهر نبوت کلیه، پادشاه معدلت پناه ایران، سرادق عدل را بر آفاق ممالک کشیده... و اراده فرموده که در این مملکت عظیم المنقبه تأسیس اساس عدل و حقانیت و تشیید ارکان معارف و مدنیت فرماید و جمیع وسایل مابه الترقی را از حیّز قوه به مقام فعل آرد تا عصر تاجداری رشک اعصار سالفه گردد و تا به حال چون ملاحظه نمی شد که سروری که زمام کل امور در کف کفایت اوست و اصلاح حال جمهور منوط به همت بلند او چنان که باید و شاید چون پدر مهربان در تربیت و مدنیت و راحت و آسایش افراد اهل مملکت سعی بلیغ را مجری فرماید و بر وجه مطلوب آثار رعیت پروری واضح و مبرهن گردد * لهذا بنده و امثال این بنده ساکت بودند * ولکن حال چون مشهود ابصار اولی الابصار گشته که ذات خسروانه به صرافت طبع اراده فرموده که تشکیل حکومت عادلانه و تأسیس بنیان ترقی عموم تبعه فرماید * لذا نیت صادقه دلالت بر این اذکار نمود * بعضی گویند که این افکار جدیده ی ممالک بعیده است و منافی مقتضیات حالیه و اطوار قدیمه ی ایران * و برخی بی چارگان ناس را که از اساس متین دین و ارکان شرع مبین بی خبرند و قوه ی امتیازیه ندارند جمع نموده گویند که این قوانین بلاد کفریه است و مغایر اصول مرعیه شرعیه... * قومی بر آن اند که باید این گونه امور اصلاحیه را به تأنی شئیاً فشئیاً اجرا نمود تعجیل جایز نه و حزبی بر آن اند که باید تشبث به وسایلی نمود که اهل ایران خود ایجاد اصلاحات لازمه ی سیاسیه و معارف عمومیه و مدنیت تامه کامله نمایند، لزوم اقتباس از سایر طوایف نه، باری هر گروهی به هوایی پرواز می نمایند. ای اهل ایران سرگردانی تا به کی و حیرانی تا چند *... باری اشخاصی که گویند این افکار جدیده موافق حال طوایف سایره است و به مقتضیات حالیه و روش احوال ایرانیه مناسبتی ندارد * فی الجمله ملاحظه نمی نمایند که ممالک سایره نیز در قرون سابقه بر این منوال بوده و چگونه این تربیت و تنظیم و تشبثات مدنیه سبب ترقی آن ممالک و اقالیم گشته * آیا اهل اروپ از این تشبثات ضرری مشاهده نموده اند *... حال نه چنان است بلکه جزییات این کیفیات تمدنیه در ممالک سایره مراراً و کراراً تجربه گشته و فوایدش درجه ی وضوح یافته که هر اعمای غَبی ادراک نموده. (2)
اگرچه بنیان گذاری «بهائیت» با نام بهاء الله (میرزا حسینعلی نوری) پیوند خورده است؛ اما این جانشینان وی (عبدالبهاء و شوقی افندی) که اغلب بهائیان از آنان به عنوان قدیس و مفسران آثار بهائی یاد می کنند، بویژه عبدالبهاء (عباس افندی) بیشترین تلاشهای تئوریک را برای ساخت و پرداخت بهائیت و تلفیق، تطبیق و توجیه تجدد با زبان و ادبیات دینی / عرفانی به خرج داده است.
از همین روی مطالعه و دقت در تعالیم بهائی بویژه آثار عبدالبهاء (من جمله رساله المدنیه) ما را به این نکته اساسی رهنمون می سازد که بهائیت تلاشی است برای بسط تجدد / مدرنیته (آن گونه که عبدالبهاء و شوقی افندی درک کرده بودند و می خواستند) و فراهم آوردن زمینه ها و بسترهای مناسب فکری برای ایجاد اصلاحات سیاسی، اجتماعی، علمی و... به سبک و سیاق کشورهای صنعتی و پیشرفته آن دوران در جامعه ایرانی.
از جمله ابتکارات عبدالبهاء، کوشش برای تلفیق و ترکیب تجدد با سنت معنوی و عرفانی شرق بود؛ (3) تجددی که بنا بر ملاحظات فلسفی، با سنت و دین، متفاوت و بلکه متضاد است. شوقی افندی نیز که تحصیل کرده دانشگاه آمریکایی بیروت و دانشگاه آکسفورد بود بعد از مرگ عبدالبهاء، تلاش های وی را پی گرفت.

تاریخچه ی مختصر بهائیت

سید علی محمد معروف به سید باب، از خاندان معروف سادات شیرازی بود که اکثراً شغل تجارت داشتند. او در کودکی پدر خود را از دست داد و تحت حمایت دایی خود پرورش یافت. در شش سالگی وی را برای تعلیم به مکتب شیخ عابد سپردند. پس از چندی سید علی محمد به همراه دایی خود مدتی در بوشهر به تجارت پرداخت و بعدها سفری نیز به کربلا و عتبات عالیه نموده و چند مرتبه در جلسات درس «سید کاظم رشتی» (4) شرکت کرد. (5)
سید باب در سال 1260 ق دعوی خویش را مطرح کرد (6) و ضمن اینکه خود را بنابر عقاید شیخیه «رکن رابع» خواند و مدعی شد که مبشر ظهور امام زمان و باب اوست و هر کسی که به ظهور مهدی موعود اعتقاد دارد. باید ابتدا با او که «باب» امام زمان است بیعت کند. بعدها از این هم فراتر رفت و مدعی شد که وی همان امام زمان است.
در همین سال (1260 ق)، شاگردان سید کاظم رشتی، بر طبق توصیه و وصیت وی در اطراف و اکناف پراکنده شده، در جستجوی قائم موعود برآمدند. یکی از آنان به نام «ملاحسین بشرویی» در شیراز به حضور سید علی محمد رسید و با این عنوان که سید باب همان مهدی موعود است به وی ایمان آورد. پس از آن به تدریج هفده نفر دیگر نیز به وی ایمان آورده، اصحاب اولیه سید باب را تشکیل دادند. سید باب که در آن زمان بیش از 25 سال نداشت، این هجده نفر را مأمور تبلیغ و تبشیر در نقاط مختلف ایران و عراق و هندوستان نمود. از آنجایی که بنابر بسیاری از روایات شیعی، امام زمان یا همان موعود آخرالزمان در موسم حج از مکه ظهور می کند، سید باب نیز به همراهی یکی از معتقدان اولیه اش ملقب به «قدوس» راهی سفر حج شد تا دعوت خود را از آنجا آغاز نماید. وی پس از آن به شیراز بازگشت. بعدها به دلیل مخالفتهای حاکم شیراز به اصفهان رفت. در آنجا «منوچهر خان معتمدالدوله» حاکم اصفهان به معتقدان وی پیوست و مدتی نیز از وی در عمارت خورشید پذیرایی نمود تا خود درگذشت.
پس از آن سید باب مدتی به ماکو در آذربایجان و بعدها به قلعه ی چهریق در نزدیکی سلماس تبعید شد.
وی کتاب بیان را در دوران تبعیدش در قلعه ماکو، نگاشت؛ کتابی که به زعم وی شامل آیاتی بود که بر وی نازل می شد. این کتاب بنابر عقاید بابیان و بعدها بهائیان «وحی الهی» و «ناسخ قرآن» به شمار می رفت.
بعد از انتقال سید علی محمد به تبریز، در مجلسی با حضور ولیعهد، ناصرالدین میرزا، و برخی مجتهدین و علمای شیعی، محاکمه شد.
سرانجام سید علی محمد معروف به سید باب در میدان سربازخانه تبریز در بیست و هشتم شعبان 1266 تیرباران گردید.
«باب» در تمام کتب و آثار و الواح خود به پیروانش وعده داده بود که پس از او نفس مقدسی ظهور خواهد کرد که همه ظهورات ادیان قبل را به ثمر خواهد رساند؛ کسی که «باب» از او با عنوان «من یظهره الله» یعنی کسی که خداوند وی را ظاهر می سازد، یاد کرده بود.
«میرزا حسین علی نوری» ملقب به «بهاء الله»، از اولین افرادی بود که به «بابیت» پیوست. پدرش در زمان محمد شاه قاجار و صدراعظمی قائم مقام فراهانی سمت وزارت داشت، ولی بهاء الله پس از وفات پدر، این منصب دولتی را نپذیرفت.
پس از سوء قصد ناکام برخی بابیان به جان ناصر الدین شاه در شکارگاه نیاوران، حکومت وقت به قلع و قمع و قتل عام و حبس بابیان پرداخت. در این واقعه میرزا حسینعلی نوری نیز به همراه عده زیادی در زندان سیاه چال محبوس شد. بعدها مدعی شد که در دوران حضورش در زندان سیاه چال طهران، اولین آثار «وحی الهی» را دریافت نموده، به «نبوت» رسیده است.
مادر ناصر الدین قاجار اصرار داشت که وی به اتهام سوء قصد به جان فرزندش اعدام شود، ولی به وساطت آشنایان و اقوام وی از طریق سفیر روس (7) در ایران، جان سالم به در برد و به بغداد تبعید گردید. بعدها توسط حکومت عثمانی از بغداد به استانبول تبعید شد. هم زمان با این تبعید، میرزا حسینعلی نوری ادعای نبوت خود را آشکار ساخت و مدعی گردید که وی همان «من یظهره الله» است که «سید باب» ظهورش را وعده داده بود. پس از طرح این ادعا، کتابی به نام اقدس را که به زعم وی و بنا بر اعتقاد بهائیان، کتابی آسمانی و شامل وحی و آیاتی بود که بر وی نازل گردیده، منتشر نمود و بدین ترتیب آیین جدید خود را نسخ «بابیت» و کتاب اقدس را ناسخ کتاب بیان سید علی محمد باب اعلام نمود. از همین روی است که بهائیان معتقدند:
بابیت و کتاب بیان فلش (ناسخ) اسلام و قرآن
و بهائیت و کتاب اقدس فلش (ناسخ) بابیت و کتاب بیان می باشد.

به سبب مشکلات و درگیریهایی که بین پیروان «باب» بر سر جانشینی سید باب و بویژه بین پیروان بهاء الله و برادر ناتنی وی «یحیی صبح ازل» به وجود آمده بود، حکومت عثمانی در سال 1868 میلادی بهاء الله و پیروانش را به «ادرنه» و پس از پنج سال مجدداً به «عکا» و «صبح ازل» و پیروانش را به قبرس تبعید کرد. بهاء الله تا پایان عمر در زندان عکا محبوس بود. وی در دوم ذی قعده 1309 پس از 24 سال زندگی در عکا درگذشت و در همان شهر مدفون گردید که هم اکنون قبر او قبله بهائیان است.
پس از درگذشت میرزا حسین علی نوری (بهاءالله)، فرزندش عباس افندی ملقب به «عبدالبهاء» اداره امور جامعه بهائی را بر عهده گرفت و پس از وی بنابر وصیتش، «شوقی افندی» (8) ملقب به «ولی امرالله» 36 سال عهده دار امور جامعه بهائی بود. پس از مرگ شوقی افندی، بیت العدل اعظم، تشکیلاتی که خود وی هشت سال قبل از مرگش آن را در سال 1951میلادی تأسیس نموده بود، عهده دار امور بهائیان گردید. (9)

بهائیت و سیاست

یکی از بهائیان در مقاله ای تحت عنوان «سیاست و مداخله در آن» کوشیده است با ارائه تعریفی از «سیاست و قدرت سیاسی» توجیه و مدلل سازد که عدم مداخله در سیاست، امری است اعتقادی؛ اعتقادی که بنابر آن بهائیان هیچ گاه در سیاست و امور سیاسی دخالت نمی کنند و مجاز بر انجام آن نیستند:
... برخی مواقع سیاست را علم قدرت نیز می نامند که سیاست همراه با قدرت و نفوذ در جامعه ظهور خارجی می یابد. در اینجا مختصر ذکر می شود که قدرت عبارت است از «داشتن امکان مادی اجبار دیگران به اطاعت و فرمانبرداری» و نفوذ هم «داشتن حق و توانایی رهبری و فرماندهی» است. این دو عنصر در یک فرد سیاسی در یک کلمه قدرت به کار می رود و تمایل معنایی سیاست در حال حاضر به این سو در جریان است که سیاست را علم شناخت چگونگی قدرت، دست یابی به قدرت، حفظ و نگهداری قدرت، به کارگیری و استفاده از قدرت بدانیم. از این رو تعریف سیاست به طور خلاصه «شناخت قدرت در سیماهای گوناگون و سامان دادن و اداره جامعه سیاسی است.» در اینجا کلمه حزب نیز جای خود را باز می کند... با توجه به تعاریف موجود می توان گفت که نزدیک ترین مفهوم سیاست به آنچه در اعتقادات بهائی از دخالت در سیاست منع شده اند همین تعریف اخیر است... (10)
او در ادامه با طرح اصطلاح «سیاست الله»، ممنوعیت و عدم مداخله در امور سیاسی را صرفاً برای افراد بهائی مطرح ساخته، این ممنوعیت را برای تشکیلات بیت العدل اعظم مستثنی و بلکه به گونه ای موجه و ضروری نشان می دهد:
اگر تعاریف دیگر مدنظر باشد البته در این اصل اعتقادی نمی گنجد چنانچه که صلاح انسان در دنیا و عقبی را دربر داشته باشد تعریف دیگری از دین است و البته بهائیان از این نوع روش که گاهی تعریفی از سیاست نیز هست جدا نسیتند و جزئی از حیات روحانی و انسانی آنها محسوب می گردد [و] در آثار بهائی به «سیاست الله» تعبیر گشته است. چنانچه از واژه برمی آید «سیاست الله» روش و سیاست الهی است. سیاست الهیه نشانه ای از قدرت، نفوذ، رحمت و عدل الهی است. گرچه نمی توان آن را مختص زمانی خاص و مکانی خاص دانست اما در هر زمان و موقعیت خاصی به تناسب آن جلوه و ظهور می نماید... سیاست الله در دوره بهائی بر اساس «وحدت و صلح» بین ملل و دول عالم قرار گرفته که عاقبت جمیع بشر را دربر گرفته و سبب ائتلاف و وحدت گشته و اختلافات و جنگهای بیهوده بین ملل و نحل را مرتفع می نماید... (11)
از این جملات برمی آید که ظاهراً بهائیت و بهائیان هیچ علاقه و مجوزی برای مداخله در امور سیاسی ندارند و صرفاً آنان در پی تحقق «وحدت عالم انسانی» و «وصول به وحدت و صلح» بین ملل و دول عالم هستند. یکی دیگر از بهائیان در مقاله ای تحت عنوان «عدم مداخله در امور سیاسی» در توجیه این هدف آورده است:
... ما اکنون در زمانی به سر می بریم که در نتیجه افزایش چشمگیر ارتباطات، کل جهان به تعبیر مشهور به یک دهکده جهانی تبدیل شده است، چنان که حضرت بهاء الله می فرمایند: «این یک شِبر عالم یک وطن و یک مقام است.» بنابراین مشکل هر نقطه از جهان مشکل تمام جهان است و در نتیجه حل هر مشکلی نیز جنبه ی جهانی دارد. از این رو هدف دیانت بهائی وحدت عالم انسانی است که مرحله ای بالاتر از مراحل قبلی تحقق وحدت بشر... است.
... به اعتقاد بهائی دو جریان عالم را به سوی وحدت می راند. یکی سیر تاریخ بشر است که از طریق جنگها و بلایای فراوان نوع انسان را از جنگ خسته می کند و به سوی صلح می راند... . بهائیان در این جریان نقشی ندارند و معتقدند این جریان سیر جبری خود را طی می کند. جریان دوم انتشار اعتقاد به وحدت عالم انسانی است که بهائیان همه ی کوشش خود را صرف آن می نمایند.
باور دیگری که توجه به آن ضروری به نظر می رسد آن است که خداوند عالم... هر هزار سال یک بار پیامبری را برای هدایت و تربیت نوع انسان می فرستد... در این دور نیز به منظور کمک به نوع انسان در تحقق وحدت عالم انسانی دیانت بهائی را فرستاده است که همه ی دستورات آن متوجه حذف اختلاف و ایجاد اتحاد است. حضرت بهاء الله می فرمایند: «ای اهل عالم فضل این ظهور اعظم آنکه آنچه سبب اختلاف و فساد و نفاقست از کتاب محو نمودیم و آنچه علت الفت و اتحاد و اتفاقست ثبت فرمودیم. (12)
نویسنده مقاله «سیاست و مداخله در آن» در ادامه می کوشد با طرح اصطلاح «سیاست الله» و ارائه تعاریفی از آن، مداخله تشکیلات بیت العدل را در امور سیاسی مجاز و موجه جلوه دهد. در حالی که ادعای اولیه وی آن بود که عدم مداخله در امور سیاسی در بهائیت امری است اعتقادی. وی می نویسد:
... دستورالعمل این سیاست [سیاست الله] در آثار بهائی به زبان وحی آمده و اجرای مرحله به مرحله آن توسط مجمع منتخبی که بیت العدل اعظم الهی نام دارد صورت خواهد گرفت و این مجمع است که حق هرگونه مداخله در سیاست چه به معنای بشری و علمی و چه به معنای الهی آن از سوی شارع امر دریافت کرده و به هر نحو که مقتضی اجرای سیاست الله باشد در سیاست جاری بین دول و ملل نیز مداخله خواهد نمود. اینجا مرز بسیار ظریفی بین دخالت در سیاست به معنای رایج قدرت و نفوذ در مورد بهائیان که از دخالت ممنوع اند و بیت العدل که به جهت پیشبرد سیاست الله به این عرصه نیز وارد می شود وجود دارد و بحث آن مفصل خواهد بود.
مجریان این سیاست تمام افراد بشری بوده و از تمامی نوع بشر دعوت می شود که به قدر قابلیت و استعداد خود در پیشبرد این سیاست دخیل گردند. (13)
در ادامه این مقاله آمده است:
با توجه به این مختصر، ذکر این مطلب خالی از فایده نیست که در جمع اهداف اساسیه ی بهائیان، به دست گرفتن قدرت سیاسی جای خاصی ندارد... ورود افراد بهائی به احزاب مختلفه ی سیاسی سبب تشتت و اختلاف بین آنان شده و یک نوع مشغولیت ذهنی را برای آنان ایجاد می نماید که مغایر با هدف اساسی جامعه بهائی است و آن تلاش تام بهائیان به جهت حصول «وحدت و صلح» بین ملل و نوع بشر است... از این روست که به صراحت می توان عنوان کرد که لااقل شارع دیانت بهائی هیچ جوازی به مؤسسات و پیروان خود نداده تا بتوانند از دین و قدرت آن به جهت تسلط سیاسی استفاده کنند و یا از تسلط سیاسی به جهت ترویج دین بهره جویند... (14)
در بخش پایانی این مقاله به خلاف روال ابتدایی این نوشته، به جای عبارت «عدم دخالت در سیاست» سخن از «ممنوعیت و عدم دخالت در احزاب سیاسی» می رود. آن چنان که از این بخش از مقاله مزبور برمی آید گویا از نظر بهائیان صرفاً مداخله و مشارکت و عضویت در احزاب سیاسی دیگر برای آنان ممنوع و غیرمجاز است نه دخالت در سیاست به معنای اعم آن. جالب آنکه در بسیاری از آثار و نوشته های رهبران بهائی، از بهائیت به عنوان «حزب» یاد گردیده است نه یک مذهب یا آیین دینی. بنابراین بنیان گذاران «حزب بهائیت» برای هر فرد بهائی عضویت هم زمان در دو حزب را ممنوع ساخته اند نه مداخله در امور و فعالیتهای سیاسی به معنای اعم.
در بخش پایانی مقاله اخیر الذکر چنین آمده است:
... نظر دیگر که عدم دخالت در احزاب سیاسی را بر بهائیان مجاز می شمارد این است که این دیانت مدعی ابداع مؤسساتی است که به عنوان طراحان و مجریان یک نوع «نظم بدیع جهانی» با استمداد از آثار وحیانی این دیانت عمل نموده و به مرور ایام به وسعت و شکوفایی آن افزوده خواهد شد تا آنکه سراسر عالم را دربر گیرد و با توجه به این فرضیه مرامهای خاصی که اهداف محلی و نهایتاً ملی را با خود یدک می کشند و به علت نقص در طراحی و یا مجریان مناسب اکثراً محکوم به فنا می باشند، جایی برای حمایت و یا عضویت و استمداد از قدرت معدودشان به جهت وصول به چنین هدف والایی باقی نمی ماند و نباید متوقع بود که چنین دیانتی با این گونه دعاوی از پیروان خود بخواهد که در احزاب سیاسی وارد شوند، در جایی که خود مدعی است نظمی را بر زمین می گستراند که هیچ قدرت بشری و مادی نخواهد توانست با آن مقابله نماید و بالاخره بر تمامی آنها غلبه و نفوذ می یابد... در این نوع تفکر از سایر احزاب خواسته می شود که اگر مایل اند خود را در این مسیر قرار دهند و به این روش وارد شوند تا بتوانند از فیوضات الهیه که شامل این نظم است بهره و نصیب یابند و جهت تماماً معطوف به جذب دیگران برای ورود در «سیاست الله» است... (15)
نویسنده ایرانی مقاله «عدم مداخله در امور سیاسی» در قسمت دوم مطلب کوشیده است که تعاریفی عملیاتی و مشخص از مقوله ممنوعیت و عدم مداخله در امور سیاسی در نزد بهائیان را ارائه نماید. وی می نویسد:
در قسمت دوم این مجموعه معنای حکم عدم مداخله در امور سیاسی را مورد توجه قرار می دهیم، یعنی اینکه دقیقاً بهائیان چه کارهایی را انجام نمی دهند... [1-] یکی از موارد آن است که بهائیان به حکومت اعتراض نمی کنند و در انقلابات و شورشها و تظاهرات اعتراض آمیز شرکت نمی نمایند... حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «حزب الله را در امور سیاسی مدخلی نه و از حکومات عالم شکر و شکوه ای نیست.» (منبع: حیات بهائی، ص 155).
[2-] مورد دیگر آن است که بهائیان مطیع حکومت اند و قوانین و دستورات مملکتی را اجرا می کنند. حضرت بهاء الله می فرمایند: «بر احدی جایز نه که ارتکاب نماید امری را که مخالف رأی رؤسای مملکت باشد.» (منبع: گنجینه ی حدود و احکام، ص 334)
[3-] بهائیان حتی در گفتار هم به حکومت اعتراض نمی کنند و از امور سیاسی سخن نمی گویند... حضرت عبدالبهاء می فرمایند: «احبّا نباید کلمه ی از امور سیاسی بر زبان رانند زیرا تعلق به ایشان ندارد.» (منبع: گنجینه ی حدود و احکام، ص 335)
[4-] بهائیان به عضویت هیچ حزبی درنمی آیند، با هیچ حزبی رابطه ی سیاسی برقرار نمی کنند و از هیچ حزبی طرفداری نمی نمایند. حضرت ولی امرالله (16) در این مورد می فرمایند: «از امور سیاسیه و مخاصمات احزاب و دول باید کل قلباً و ظاهراً لساناً و باطناً به کلی در کنار و از این گونه افکار فارغ و آزاد باشیم. با هیچ حزبی رابطه سیاسی نجوییم و در جمع هیچ فرقه ای از این فِرَق مختلفه متنازعه داخل نگردیم.» (منبع، توقیعات مبارکه، ج 1، ص 120)
[5-] بهائیان در انتخابات سیاسی شرکت نمی کنند، مگر اینکه حکومت اصرار داشته باشد و بتوانند از مداخله در امور احزاب نیز خودداری کنند. به فرموده ی حضرت ولی امرالله:
«مشارکت در امر انتخابات مشروط و منوط به عدم ارتباط یاران با احزاب سیاسیه است. تمایل به احزاب سیاسیه و مداخله در امور آنان و دخول در سلک رؤسای احزاب، مخالف احکام و نصوص و مبادی الهیّه [است]. اگر چنانچه زمامدران و رؤسا به احبّا تکلیف ننمایند و حکومت یاران را اجبار ننماید، عدم مداخله در امر انتخابات احسن و اسلم است ولی در هر حال عدم ارتباط با احزاب سیاسی از واجبات و فرایض حتمیه یاران در جمیع اقالیم و بلدان است.» (منبع: توقیعات مبارکه، ج 3، ص 301)
[6-] بهائیان مشاغل سیاسی را نمی پذیرند. حضرت ولی امر الله می فرمایند: «باید مشاغل سیاسی و دیپلماتیک را از مشاغل کاملاً اداری تفکیک نمایند و اگر در تشخیص اش مردد باشند از امناء منتخبه در محافل روحانی استفسار نمایند و به هیچ وجه شغلی را نپذیرند که بالمآل منجر به فعالیتهای سیاسی و حزبی در هر کشور باشد.» (منبع: نظم جهانی بهائی، ص 90) (17)

بهائیت در سیاست

در بخش پیشین مشخص کردیم که بهائیت نه تنها با مفهوم سیاست (بالاعم) بلکه با معنای متداول و خاص آن نیز بیگانه نیست.
بسیاری از سیاستهای فرهنگی - اجتماعی بویژه «شبه مدرنیزاسیون» پهلوی ها که از آن به عنوان «گفتمان شبه مدرنیسم مطلقه گرا» (18) یاد می شود، با افکار عبدالبهاء و تعالیم بهائیت بویژه در ارتباط با مقوله ی تجدد و ضرورت ایجاد اصلاحات سیاسی - اجتماعی به سبک و سیاق کشورهای اروپایی در ایران، هماهنگی و سنخیت خاصی داشت.
پهلویها نیز همچون بهائیت درباره ماهیت تجدد و کم و کیف بسط آن و ایجاد اصلاحات در ایران دچار بدفهمی ها و بلکه سطحی نگریهایی خاص بودند. اساساً مدرنیته یا همان تجدد بنابر مبناهای فلسفی و تاریخی خود متفاوت و بلکه در تضاد با سنت (به معنای اعم آن) قرار دارد. حال آنکه هم پهلوی ها و هم بهائیت بنابر عدم آگاهی و بدفهمی هایی که از ماهیت مدرنیته (19) / تجدد داشتند، خواستار تحقق ترکیب و تلفیق متناقضی از سنت و تجدد در ایران بودند. اولی به تجدد و مدرنیزاسیونی می اندیشید که در انطباق و هماهنگ با «سنت ناسیونالیسم شاهنشاهی ایرانی» باشد و دومی (بهائیت) نیز در پی تجددی بود که با تعالیم صوفیانه و شبه عرفانی آنان ترکیب و تلفیق یافته باشد. با توجه به دو ویژگی یا مؤلفه اساسی مدرنیته یعنی؛ «خردمحوری مبتنی بر نقادی» و «کنونی بودن»، پهلوی ها، بهائیت و حتی شبه گروه های سیاسی معاصر چون «مجاهدین خلق»، نسبت به فهم مدرنیته، لوازم و بسترهایش، دچار سوء تفاهم ها و نارسایی های اساسی بوده و هستند. نارسایی ای که می توان از آن به عنوان «التقاطی» که منجر به ایجاد تناقض در سطوح فکری و عملی آنان گردیده است، یاد کرد.
در هر حال این قرابت و نزدیکی دیدگاههای «پهلوی ها» و «بهائیت» درباره ی مقوله «تجدد در ایران»، بهائیت را برخلاف گذشته خود به همکاری و ارتباط با حکومت مستقر واداشت. (20)
«بهائیت» نه تنها در پناه حکومت پهلویها خود را حفظ کرد، بلکه با برخورداری از مواهب قدرت سیاسی بر قدرت اقتصادی خود افزود و از رهگذر دست یابی به چنین موقعیت مطلوب سیاسی - اقتصادی نیز تعداد پیروان خود را افزایش داد.
وجود علایق مشترک بین پهلوی ها و بهائیت باعث شد که آنان اعتقاد و اعتماد خاص رضاخان و پسرش را نسبت به خود جلب کنند؛ تا بدانجا که رضاخان، «اسدالله صنیعی»، افسر بهائی، (21) را به عنوان آجودان مخصوص فرزند خود (ولیعهد) برگزیند. همو که بعدها «سپهبد» شد و تا عهده داری «وزارت جنگ» پیش رفت.
اگر «شبه مدرنیزاسیون» رضاخان را از جمله وجوه مشترک پهلوی ها و تعالیم بهائیت قلمداد نماییم، به تبع آن می توان چرایی اعتماد رضاخان و حتی پسرش به بهائیان را دریافت؟!
و دیگر اینکه چرا بهائیان در عرصه ی اجرا، طراحی و یا حمایت از برنامه های فرهنگی - اجتماعی و حتی سیاسی حکومت محمدرضا پهلوی حضوری جدی و مؤثر یافتند؟! به تعبیری می توان گفت که بهائیت، موفقیت پهلوی ها را در ایجاد و بسط [شبه] «مدرنیزاسیون» در ایران، در واقع به مثابه تحقق عملی تعالیم خود و بلکه پیروزی بر مخالفان سنتی و دیرینه ی خود می یافتند. (22)
از این رو نمی توان حضور بهائیان در عرصه سیاسی و تلاش برای برخورداری از نفوذ و قدرت سیاسی - اقتصادی را در دوران پهلوی صرفاً مقوله ای معمولی و فردی تلقی کرد. در این میان انگیزه ها و اهداف گروهی و سازمانی آنها تأثیر و نقش تعیین کننده ای داشته است. آنان از رهگذر حضور در عرصه سیاسی به معنای خاص آن حداقل به دو هدف نایل می گشتند:
1- بسط [شبه] تجدد و مدرنیزاسیون به مثابه تحقق عملی تعالیم بهائیت و منویات خاص بنیان گذاران آن [عبدالبهاء و شوقی افندی و...] در ارتباط با ایجاد اصلاحات سیاسی - اجتماعی در ایران؛
2- برخورداری از قدرت سیاسی و اقتصادی فراوان در جهت حفظ و گسترش بهائیت و جذب دیگران به سلک خود.
در آثار بهائی توجه خاصی به مقوله «تعلیم و تربیت» به عنوان شرط اساسی گسترش و تعمیق بهائیت (به طور اعم) و به عنوان مقدمه لازم در جهت تحقق تجدد و اصلاحات سیاسی - اجتماعی موردنظر آنان در ایران شده است. از این رو در رأس مهم ترین ساختارهای فرهنگی - آموزشی آن دوران، اغلب تعدادی از بهائیان حضور و یا نقش مؤثری داشته اند. به عنوان مثال سالهای متمادی در رأس وزارت آموزش و پرورش، مهم ترین و گسترده ترین نهاد آموزشی کشور، ‌فردی بهائی به نام «فرخ رو پارسا» حضور داشت. از این گذشته بهائیان از نقش و اهمیت نهادهای مدرنی چون رسانه ها و تلویزیون غافل نبودند. به طوری که از جمله بنیان گذاران رسانه تلویزیون در ایران حبیب الله ثابت پاسال، یکی از سرمایه داران مهم و معروف بهائی بوده است. در عرصه فیلم و سینما نیز سرمایه داران بهائی چون مهدی میثاقیه، صاحب «استودیو میثاقیه» بوده است. در دوران پهلوی دفتر مخصوص فرح بیشترین نقش و تأثیر را در طراحی و اجرای سیاستها و برنامه های فرهنگی - هنری و... آن دوران داشت. در اینجا نیز یکی از دست اندرکاران مهم آن مهندی (از بهائیان کاشان) بود.
در زمینه اقتصادی نیز کسانی چون هژبر یزدانی و حبیب الله ثابت پاسال و... فعال بودند. جالب آنکه دو سرمایه دار اخیر صرفاً از رهگذر وابستگی شاه به بهائیت در مقاطع بسیار کوتاهی از عمرشان به تمکن و سرمایه فراوانی دست یافتند. «هژبر یزدانی» گوسفند دار اهل سنگسر سمنان بود و «حبیب ثابت پاسال» آن گونه که خود در زندگی نامه خودنوشتش آورده است، در دوران کودکی و نوجوانی شاگرد دوچرخه سازی واقع در خیابان چراغ برق (امیرکبیر فعلی) بوده است. مئیر عزری (23) دیپلمات اسبق اسرائیل در ایران نیز در خاطرات خود تحت عنوان یادنامه در چند سطر به شرح حال «ثابت پاسال» پرداخته است. وی یادآور می شود که «ثابت پاسال» در دوران جنگ جهانی دوم راننده ساده ای بیش نبود و بعدها پس از بریدن از یهودیت و پیوستن به بهائیت توانست در مدت بسیار کوتاهی به تمکن مالی و توانایی اقتصادی عظیمی دست یابد. (24)
در هر حال بهائیان زیادی در حکومت پهلوی به مناصب کلیدی سیاسی و موقعیتهای خاص اقتصادی رسیدند. پروین غفاری در کتاب تا سیاهی در دام شاه در این باره می نویسد:
... [دکتر عبدالکریم] ایادی نیز چون از منتفذین فرقه ی بهائیت بود و به محافل بهائی نزدیک بود، موقعیت مهمی داشته و در تمام دشواریها با یاری هم مسلکان بهائی اش مشکلات را مرتفع می کرد. من نیز به همراه او در محافل و مجالس بهائیان شرکت می کردم و به عینه می دیدم که اکثر دولتمردان و صاحبان نفوذ در صنایع و پستهای مهم کشور از این فرقه هستند.
جدول ذیل حاوی برخی اسامی و موقعیت خاص سیاسی - اقتصادی آن دسته از رجال و کارگزاران بهائی حکومت پهلوی است:
بنابر اسنادی که پس از تسخیر سفارت امریکا در ایران، تحت عنوان «اسناد لانه جاسوسی» (25) منتشر گردیده است، سپهبد اسدالله صنیعی و غلامعباس آرام در تصویب و امضای لایحه ی استعماری «کاپیتولاسیون» (26) نقش تعیین کننده و مؤثری داشته اند. از جمله رجال سیاسی آن دوران که از بهائیان بسیار منتفذ بوده است و در انتهای این بخش از مطالب به شرح حال بیشتری از وی خواهیم پرداخت، «تیمسار دکتر عبدالکریم ایادی» است؛ همو که مئیر عزری (دیپلمات اسبق اسرائیل در ایران) در قسمتی از یادنامه خود درباره ی او و میزان نفوذ سیاسی بهائیان در آن دوران می نویسد:
... در سایه ی دوستی با ایادی با گروهی از سرشناسان کشور آشنا شدم که هرگز باور نمی کردم پیرو کیش بهائی باشند. بسیاری از آنها در باور خود چون سنگ خارا بودند ولی به خوبی می توانستند در برابر دیگران باور خود را پنهان نمایند. آنها همه دریافته بودند که در برابر من نیازی به پنهان کاری ندارند. (27)
«مئیر عزری» در بخش دیگری ضمن اشاراتی کوتاه به نوع و شیوه های تبلیغ بهائیان در جذب دیگران، بر بهائی بودن «امیر عباس هویدا» صحه گذاشته، در خلال همین بخش از مطالبش، اشاراتی کوتاه به این نکته مهم دارد که بهائیان به شکلی گروهی و با برخورداری از پشتیبانیهای سازمان یافته در ورود به دستگاه های دولتی و بالا کشیدن دیگر بهائیان کوشش می کردند:
بهائیان.. با بخششهایی به نیازمندان می توانستند گروهی را به سوی خود بکشانند... یاری به نیازمندان [ایجاد صندوقهای تعاونی] بویژه برای جوانانی که برای گزینش همسر و برپایی خانواده دشواریهای مالی داشتند، ابزار کارساز بودند. پشتیبانیهای سازمان یافته ی گروهی در ورود به دستگاههای دولتی و بالا کشیدن دیگر هم کیشان، راه را برای یارگیریهای بیشتری باز می کرد.
بسیار شنیده شده که هویدا و برخی از سران لشکری و کشوری در دولت به کیش بهائیت پیوسته اند. هویدا بارها این داستان را نادرست و ساختگی خواند. و برای اثبات گفته هایش به مکه رفت. در این سفر هویدا مانند دیگران، همه کارهایی را که کیش مداران در این شهر انجام می دهند، به نیکی انجام داد. ولی فراموش نکنیم که چند تن از بستگانش در «عکا» و «حیفا» زندگی می کردند... در دوره ای که وزیر دارایی بود، روزی از من خواست برای گشایش پاره ای دشواریهای آنان در اسرائیل یاری اش بدهم... (28)
بهائیت و سیاست

شرح حال سپهبد ایادی

سپهبد دکتر عبدالکریم ایادی به سال 1286 در تهران متولد شد. پدرش محمدتقی از نزدیکان عباس افندی و از رهبران برجسته ی بهائیت در ایران بود. وی ابتدا در فرانسه دانشجوی دامپزشکی بود. بعدها تغییر رشته داد و در رشته پزشکی تحصیلاتش را به پایان رسانید. ایادی پس از بازگشت به ایران، به استخدام ارتش درآمد. ابتدا پزشک مخصوص علیرضا پهلوی بود؛ سپس پزشک مخصوص محمدرضا پهلوی شد. در سالهای بعد آن چنان اعتماد شاه به وی جلب شد که به تغییر «مئیر عزری»، ایادی به چشم و گوش شاه می مانست:
... یکی دیگر از سرشناسان کیش بهائی، سرلشکر دکتر ایادی، پزشک ویژه شاه بود. ایادی افسری خوش نام [!] بود و به چشم و گوش شاه می مانست. او بهداری ارتش و بیمارستانها، اداره خرید دارو و ابزار پزشکی برای یگانهای ارتش را سرپرستی می کرد و با همه توان به هم کیشانش یاری می داد... (29)
عزری در ادامه مطالب، درباره میزان نفوذ ایادی بر دربار و شخص شاه می نویسد:
یکی از ویژگیهایی که «ایادی» را نزد همه یگانه ساخته بود، وفاداری و سرسپردگی او به شاه بود. کسی باور نمی کرد او از شاه درخواستی بکند و پذیرفته نشود. شاید همین پیوند ایادی با شاه بود که هرگاه سران کشور با شاه به نکته ی دشواری برمی خوردند، دست به دامن «ایادی» می شدند و او می توانست گره گشایی کند. (30)
ایادی در تمامی مسافرتهای خارجی به عنوان پزشک مخصوص در کنار شاه دیده می شد و در بسیاری موارد مورد مشورت شاه قرار می گرفت. او نیز با استفاده از اعتماد و اطمینانی که شاه نسبت به وی پیدا کرده بود، در راستای تقویت بهائیت می کوشید و نیز به تعبیر «مئیر عزری»: «... با همه توان به هم کیشانش یاری می داد». (31) به اعتقاد «فردوست»، «ایادی»، در رساندن امیرعباس هویدا به نخست وزیری نقش مؤثری ایفا نموده است. او همچنین درباره ی نقش ایادی در دست یابی بهائیان به مناصب مهم سیاسی می گوید:
در دوران هویدا ایادی تا توانست وزیر بهائی وارد کابینه کرد (32) و این وزارء بدون اجازه او حق هیچ کاری نداشتند. (33)
دکتر ایادی (34) با استفاده از نفوذ و قدرت سیاسی خود در جهت تحکیم و گسترش بهائیت و یاری دادن به سایر بهائیان می کوشید و از طرفی دیگر با استفاده از نفوذ خود در تشکیلات بهائی و همراه ساختن سایر بهائیان، سعی می کرد محمدرضا پهلوی را در اجرای برنامه ها و سیاستهای (شبه مدرنیته» اش، حمایت و پشتیبانی نمایند. چرا که موفقیت و پیروزی شاه در اجرای برنامه هایش به منزله ی موفقیت و پیروزی آنان نیز تلقی می شد.
به گفته عزری:
... ایادی به یهودیان مهری ناگسستنی داشت و آنها را مردمی درد دیده و شایسته بی پیرایه ترین یاریها می دانست. افزون بر آن ارزنده ترین و والاترین نیایشگاههای بهائیان در کشور اسرائیل بود و این پدیده ی روشن تر از آفتاب را ایادی نمی توانست نادیده بگیرد... (35)
او در ادامه به ذکر خاطره ای می پردازد:
روزی در میانه های سال 1962، نخست وزیر عَلَم در دیداری با «تدی کولک» شهردار اورشلیم در تهران پیشنهاد او را پذیرفت و «مهدی شیبانی» را به سرپرستی دستگاه جهانگردی کشور برگزید... در یکی از دیدارهای خانوادگی شیبانی، کنار [تیمسار] ایادی نشسته بودم و پیرامون همکاریهای کارشناسان اسرائیلی با زمینه های سرپرستی او گفتگو می کردم. چند روز پس از همان دیدار بود که «ایادی»، کارشناسان ما را به ایران فراخواند و با آنها پیمان بست تا میوه، مرغ و تخم مرغ ارتش را فراهم کنند. (36)
با اوج گیری تظاهرات و مخالفتهای سیاسی در سال 1357، رژیم شاه در مهرماه همان سال به بهانه اصلاحات، ایادی را از کار برکنار و بازنشسته کرد. او سپس به سوئیس و بعدها نزد برادرش در فرانسه رفت و در همان جا در سال 1359 به علت ابتلا به سرطان درگذشت. (37)

نتیجه

«بهائیت» از جمله شکاف های سیاسی - اجتماعی ای است که در تداوم «بابیت» و بنا به شرایط و عوامل خاص سیاسی - اجتماعی حاکم بر جامعه ایرانی (قرن 19 میلادی) شکل گرفته، خود را در ظاهر و هیبتی مذهبی نمایانده است.
«بابیت» داعیه های کاملاً آشکار سیاسی داشت. به گونه ای که چالشهای جدی ای نیز برای حکومت قاجار برانگیخت. «بهائیت» با اتخاذ شعار صلح دوستی و تبلیغ جهان وطنی (Cosm-‏Politanism) از آن داعیه های کاملاً آشکار سیاسی، «بابیت» فاصله گرفت اما این به معنای بیزاری یا دوری جستن آن [بهائیت] از سیاست نیست.
منشأ تاریخی و ماهیت «بهائیت» آن چنان سیاسی است که می توان از آن به عنوان یک «حزب سیاسی» یاد کرد تا یک فرقه مذهبی. اهمیت و جایگاه «سازمان و تشکیلات»، تقسیم وظایف مشخص و سیستماتیک اعضای محافل نه نفره، ملی و... نوع و شیوه ی سازمان دهی و عملکرد «بیت العدل اعظم» در بهائیت، بیانگر همین مقوله (Category) است.
در بهائیت برای بسیاری از امور، موقعیتها و شرایط گوناگون عادی یا فوق العاده جامعه بهائی، مکانیزمها و سازمان دهیهای خاص، تعبیه، پیش بینی و تعریف شده است. علاوه بر آن برای گروههای سِنی (کودکان، جوانان)، فکری، جنسی (زنان و مردان) جامعه بهائیان سازمانها و مجموعه هایی خاص تعریف و طراحی شده است مانند: «گلشن توحید» که امور آموزش و پرورش خردسالان و کودکان بر اساس تعالیم بهائی را برعهده دارد و چندین مجموعه دیگر (که اغلب از چنین سازمان دهی به عنوان نظم بدیع جهانی یاد می کنند).
با آنکه مهم ترین داعیه و شعار «بهائیت»، «وحدت عالم انسانی و تحقق صلح در جهان» است، با این همه مدعی است که از سیاست بیزار است و ظاهراً اعضا را از مداخله در امور سیاسی، اعتراض به حاکمان و حکومتها، مشارکت در انتخابات سیاسی و... برحذر داشته است. جالب آنکه طرح همین ادعا خود بیانگر ماهیت و اهداف سیاسی بهائیت به شمار می رود. چون تلاش و فعالیت برای تحقق یک ایده هر چند انسانی و اخلاقی چون «صلح»، خود مستلزم حضور در عرصه ها و مناسبات سیاسی ملی، منطقه ای و حتی جهانی و درگیری و چالش با موانع و مخالفتهای گوناگون گروهها، مجامع، قدرتهای سیاسی - اقتصادی و... است که منافع و اهداف خاص اقتصاد - سیاسی و ایدئولوژیک آنان چیز دیگری می طلبد. لذا صلح طلبی مزبور فارغ از حضور در عرصه های سیاسی و چالش با موانع و قدرتها، اتوپیایی و بلکه خیالی بیش نیست.
تجربه بهائیت در عصر پهلوی نشان داد که مداخله یا عدم مداخله آنان در امور سیاسی به معنای متداول آن بستگی به نظر مساعد یا نامساعد حکومتهای مستقر و نیز منوط به شرایط و جوّ کلی حاکم بر جامعه و موقعیتهای خاص سیاسی دارد. به گونه ای که بهائیت، این شرایط را در عصر پهلوی ها بویژه پهلوی دوم مناسب و مقتضی یافت و لذا در حد توان و امکانات خود در عرصه های سیاسی - مدیریتی، اقتصادی و حتی نظامی کشور، حضوری جدی و پررنگ یافتند. از جمله مستندات ما در این زمینه بخشی از گفته های «مئیر عزری» است که در آن اذعان می دارد: بسیاری از سران لشکری و کشوری و صاحبان صنایع بزرگ بهائی بودند و در عین حال می کوشیدند که بهائی بودن خود را پنهان دارند. از این گذشته با تورق مجلدات «اخبار امری» (ارگان مطبوعاتی محفل ملی بهائیان ایران در دوران پهلوی) به اسامی و عکسهای بی شماری از نظامیان عالی رتبه آن دوران برمی خوریم که همگی از بهائیان بوده اند.
با این همه، بهائیان در عین برخورداری از آن همه نفوذ و قدرت سیاسی - اقتصادی خود در دوران پهلوی، هیچ اقدام عملی در راستای تحقق همان ادعاهای صلح طلبی و انسان دوستی خویش برنداشتند. مگر نه اینکه صلح و وحدت در جامعه زمانی شکل می گیرد که استبداد، تبعیض و فاصله های شدید طبقاتی و اقتصادی وجود نداشته باشد. این در حالی است که بهائیت صلح طلب، بنابر ارتباطات و پیوندهای عمیقی که با قدرت سیاسی مستقر داشت، نه به استبدادستیزی و نه به محرومیت زدایی به عنوان مقدمات ضروری تحقق صلح مورد ادعای خود نیندیشید بلکه تلاش آنان چیزی جز ثروت اندوزی از طریق تجارت (بخوانید واسطه گری) و راه اندازی صنایع بزرگ اقتصادی و بهره برداری از عواید آن برای اهداف فرقه ای و جلب دیگران به بهائیت، نبود. گاندی که خود یکی از پیشقراولان صلح طلبی و مشی عدم خشونت است به این حقیقت تأکید دارد که استقرار و تداوم حکومت مبتنی بر عدم خشونت و تحقق صلح پایدار در جوامع بشری بدون رفع فقر، دست یافتنی نیست.
وی می نویسد:
برابری اقتصادی، اساس... عدم خشونت است. مطلقاً غیرممکن است که یک حکومت مبتنی بر عدم خشونت، بتواند مدت زمان طولانی در برابر دره ای که ثروتمندان را از میلیونها انسان بسیار گرسنه جدا می سازد، تاب بیاورد. (38)
اگر گفته گاندی را بپذیریم که:
برای مردان شرافتمند، سخت است که تحت حکومت یک قدرت خودکامه، ثروتمند شوند (...) در یک دولت خودکامه، مالکیت یک عیب است و فقر یک پرهیزگاری. (39)
آن گاه باید از آن بخش از افرادی که در دوران حاکمیت استبداد و دیکتاتوری به مال و منالی دست یافته اند پرسید که به چه بهائی و چگونه به این موقعیت ممتاز اقتصادی دست یافته اند؟
از یاد نبریم که استبداد و خودکامگی در هر شکل و جلوه اش مقوله ای است مذموم و منفور. و علاوه بر خودکامگان، منفورترین انسانها کسانی هستند که انفعال، بی تفاوتی و سکوت و یا همکاری آنان با دیکتاتوران، خواسته یا ناخواسته منجر به تحکیم و تثبیت بساط دیکتاتوری و تداوم بیدادگریها و مظالم ضدبشری آنان می شود. به تعبیر یکی از اندیشمندان، تحت یک حاکمیت استبدادی، همه در خطر خیانت به بشریت و لذا از دست دادن انسانیت خود و فرو کاستگی از مرتبه ی انسانی هستند. استبداد ما را از انسانیت تهی می سازد، زیرا مسئولیت ما را به عنوان یک انسان می دزدد. کسی که به دنبال ندای وجدان خود حرکت می کند، گاه خود را با ناممکن ها مواجه می بیند: تعارضاتی حل ناشدنی، از آن گونه که بین وظیفه او نسبت به خانواده و وظیفه ایستادن در کنار مظلوم، یا دست کم وظیفه ی همکاری نکردن با ظالم وجود دارد. وی باید شهامت زیادی به خرج دهد که وظیفه واقعی نسبت به خود را با یک به اصطلاح وظیفه ی دروغین نسبت به مستبدانی که بر او مسلط هستند، خلط نکند.

سخن آخر

صلح یکی از آرمانهای والای بشری است. چون بقای انسانیت وابسته به آن است. دست یابی به این مهم میسر نخواهد بود مگر از طریق تلاش همه جانبه، فراگیر و مستمر در راستای فراهم آوردن مقدمات و بسترهای مناسب آن. من جمله برپایی عدالت اجتماعی، رفع فقر و شکافهای شدید طبقاتی، کمک به رشد و پیدایی بلوغ فکری و خودآگاهیهای اجتماعی و مبارزه صحیح در جهت ریشه کن ساختن آفتهایی چون جهل و ناآگاهی، جمود و دگماتیسم در اندیشه و تفکر. با وجود و تداوم چنین ناهنجاریهای فکری، هرگز استبداد، فقر، خشونت و ناشکیبایی اجتماعی، نژادپرستی، فرقه گرایی و خرافه پرستیهای گوناگون محو یا کاهش نخواهد یافت.
فراموش نکنیم صلح طلبی (Pacifism) و انسان دوستی ای که مُبلغ انفعال و سکوت در مقابل ظلم و ستم و بیدادگریهای بدکاران و مانع دفاع در مقابل متجاوزان است، عوام فریبی و انحرافی بیش نیست. مسلم است که چنین صلح طلبی همواره مطلوب میل خودکامگان و استعمارگران بوده و خواهد بود. ناگفته نماند که «وحدت عالم انسانی و صلح» نیز آن گونه که بهائیت داعیه دست یابی به آن را دارد هرگز از طریق خردگریزی و عرفان بافیهای بی اساس، همکاری و یا سکوت و عدم اعتراض به مسببان خشونت، جنگ و بی عدالتیها دست یافتنی نبوده و نخواهد بود. همان گونه که خشونت نیز نتوانسته و نمی تواند عدالت و آزادی برای جوامع به ارمغان آورد. آن صلح طلبی و این خشونت ورزی، دو روی یک سکه اند. تاریخ سیاسی جهان در قرن بیستم بهترین گواه ما بر این مدعاست. از جمله عبرتها و درسهای بزرگ این تاریخ آنکه تحقق صلح، آزادی، عدالت اجتماعی و... آرمانهایی از این دست نه از طریق عرفان بافیهای پوچ و بی اساس و نه از طریق فلسفیدنهای اتوپیایی چون مارکسیسم، دست یافتنی است و نه از طریق انقلابها (Revolutions) و خشونتهای کور مارکسیستی (40) و شبه مارکسیستی. انقلابهایی که برخلاف بلوفها و ادعاهای دروغین رهبران شان در بسیاری از کشورهای جهان من جمله روسیه، کامبوج و... نه تنها حاصل و دستاوردی مثبت در جهت ایجاد و تحقق آن آرمانهای بزرگ نداشتند بلکه بزرگ ترین فجایع و جنایات ضدبشری تاریخ را رقم زدند و در ترویج و گسترش ناهنجاریها و نامردمی هایی چون؛ تزویر، تبعیض، فقر و فاصله شدید طبقاتی، سرکوب و قتل عام گسترده ی شهروندان و مخالفان سیاسی خود از دیکتاتوران پیشین گوی سبقت را ربودند.
تنها از رهگذر اندیشه و عمل اجتماعی مبتنی بر خردورزی نقادانه و بسط خودآگاهی (Self-awareness) و گسترش خوداندیشی (Self-Contemplation) مبتنی بر نقد و سنجش است که بشریت قرن بیست و یکم می تواند و باید راهی برای برون رفت از رنجها و مصایب مزمن فکری و عینی خویش چون جهل، خرافه گرایی، از خودبیگانگی، خشونت، جنگ، انحطاط اخلاقی و بحران معنویت بیابد و بی شک راهی جز این نمی یابد.

پی نوشت ها :

1. آل احمد در توضیح واژه «پاتوق روشنفکری» چنین می نویسد:
«[پناهگاه و] فضای تنگی برای تنفس روشنفکر درمانده از عمل و اخراج شده از رهبری»، (آل احمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات خوارزمی، چ اول، 1357، ج دوم، صص 242 و 251).
2. افندی، عباس [عبدالبهاء، رساله المدنیه، الصادره فی سنه 1292، طا - 160، بدیع بهائی، ص 3.
3. یکی از وجوه پاتولوژیک و بیمارگونه جریانات شبه روشنفکری ایران از انقلاب مشروطیت تاکنون، همین تلاش های بی ثمر تئوریک در جهت تلفیق و ترکیب دو سیستم فکری سنت و مدرنیته (تجدد) است که اساساً با یکدیگر متفاوت و بلکه متضادند. جالب آنکه بهائیت، سازمان مجاهدین خلق و آنچه که از آن به عنوان «روشنفکری دینی» یاد می شود با همه تفاوت های اساسی و نسبتاً رادیکالی که با یکدیگر دارند، از رویکردی آسیب شناسانه دارای یک وجه مشترک اند؛ و آن هم همین «التقاط» و سرگشتگی و حیرانی بین سنت و تجددی است که آنان در سطوح نظری و عمل اجتماعی - سیاسی شان بدان گرفتارند.
4. شیخ احمد احسایی (متولد 1170 - متوفی 1242 ه.ق) مؤسس فرقه شیخیه و سید کاظم رشتی جانشین وی بود. سید کاظم رشتی در سال 1259 درگذشت. وی چند روز قبل از مرگ در جمع گروهی از پیروان و شاگردانش وعده داده بود که بزدوی امام زمان ظهور می کند و او خود اداره امور مسلمین و جهان را به دست خواهد گرفت و جهان را به سمت قسط و عدل رهبری خواهد کرد.
5. در برخی از آثار بهائیان ماجرای حضور سید باب در جلسات درس سید کاظم رشتی نقل گردیده است. من جمله: فاضل مازندرانی، اسدالله، [کتاب] رهبران و رهروان در تاریخ ادیان، ج 2، تهران، انتشارات مؤسسه ملی مطبوعات امری، صص 31-28.
6. بهائیان شب جمعه پنجم جمادی الاولی 1260 برابر با 23 مه 1844 را شب مبعث «نقطه اولی» یا همان سید باب می دانند و آن را مبدأ تاریخ خود (تاریخ بدیع) قرار داده اند. بهاءالله این روز را یکی از اعیاد مهم بهائیان اعلام نموده است.
7. شوقی افندی، ماجرای وساطت سفیر روس را در جریان آزادی بهاءالله از زندان در کتاب ذیل نقل نموده است:
افندی، شوقی، قرن بدیع، ج 1، صص 319-318.
8. شوقی افندی خود را ولی امرالله خواند و رئیس بیت العدل معرفی کرد. وی در سال 1314 قمری به دنیا آمد. پدرش میرزا هادی شیرازی و مادر او ضیائیه، دختر بزرگ عباس افندی است. عباس افندی فرزند پسر نداشت.
شوقی افندی در سال 1300 شمسی یعنی اولین سال به قدرت رسیدن رضاخان به رهبری بهائیت برگزیده شد و در سال 1336 ش به علت بیماری آنفلوانزا در لندن درگذشت.
او در دانشگاه امریکایی بیروت و سپس در دانشگاه آکسفورد تحصیل کرده بود. مرکز بیت العدل اعظم که اعضای آن نه نفر است در شهر حیفای اسرائیل قرار دارد.
9. تنظیم و تألیف این بخش از مقاله (تاریخچه ی بهائیت) با استفاده از مقاله ای در سایت ذیل انجام گرفته است:
www.noghtenazar.org
10. سایت اینترنتی: www.noghtenazar.org، مقاله «سیاست و مداخله در آن» نگارش شهاب، 22 فروردین 1386.
11. همان.
12. سایت اینترنتی: www.noghtenazar.org، مقاله «عدم مداخله در امور سیاسی»، نگارش اخگر، قسمت اول، 29 بهمن 1385.
13. همان سایت، مقاله «سیاست و مداخله در آن»، نگارش شهاب.
14. همان.
15. همان.
16. منظور از «ولی امرالله» همان شوقی افندی است که پس از مرگ عباس افندی [عبدالبهاء] بنابر وصیت وی رهبری بهائیان را برعهده گرفت.
17. موارد شش گانه فوق عیناً و البته با کمی اختصار از مقاله ذیل نقل گردیده است:
سایت اینترنتی: www.noghtenazar.org، مقاله «عدم مداخله در امور سیاسی»، نگارش اخگر، قسمت دوم.
18. در مقاله ای جداگانه ماهیت این گفتمان و نقش آن را در فروپاشی سلطنت پهلوی مورد بحث و تحلیل قرار داده ام. جهت مطالعه ر.ک: «کالبد شکافی گفتمان سیاسی هژمونیک عصر پهلوی»، مجموعه مقالات دومین همایش بررسی علل فروپاشی سلطنت پهلوی [بهمن 1385 - دانشگاه تهران]، که بزودی از سوی مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی چاپ و منتشر خواهد گردید.
19. برای مطالعه و آشنایی بیشتر با مقوله مدرنیته و مفاهیم و مبانی فلسفی آن، ر.ک:
- جهانبگلو، رامین، موج چهارم، ترجمه منصور گودرزی، تهران، نشر نی، چ اول، س 1381.
- گیدنز، آنتونی، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نی، چ سوم، س 1383.
20. جلال آل احمد درباره ی همکاری بهائیان با دیکتاتوری پهلوی می نویسد: «... بهائیها که آن دو فرقه [بابی گری و ازلی گری] را از گود خارج کردند، موضع گیری در مقابل حکومتها را فراموش کردند... تقلیدی که در اصول و فروع از دیگر مذاهب کرده اند چنان آشکار است و چنان دم خروسی است و کمکی که به ظلم حکومت فعلی می کنند چنان واضح است که احتیاجی به شرح و تفصیل ندارد.» (آل احمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، ص 242).
21. برای مطالعه بیشتر ر.ک: فردوست، حسین، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 2، تهران، انتشارات اطلاعات، س 1370.
22. جلال آل احمد در یکی از آثار خود می نویسد: مهم ترین دسته های روشنفکری از میرزا آقاخان کرمانی گرفته تا کسروی و از بهائی گری گرفته تا حرف و سخن اصلی حزب توده، قسمت عمده ی متنها در مخالفت با روحانیت است. (آل احمد، جلال، در خدمت و خیانت روشنفکران، تهران، انتشارات خوارزمی، چ اول، س 1357، ص 35).
23. وی از سران یهودیان ایران بوده است که بعدها به اسرائیل مهاجرت می کند. آن گونه که در یاد نامه اش آورده است، مئیر عزری در سال 1923 میلادی در شهر اصفهان و در خانواده ای یهودی متولد گردیده است. وی از نفوذ فراوانی در میان رجال سیاسی حکومت پهلوی برخوردار بوده است.
24. ر.ک: عزری، مئیر، یادنامه، ترجمه ابراهام حاخامی، ویراستار بزرگ امید، اورشلیم، س 2000، ص 331.
25. اسناد لانه جاسوسی امریکا، [بازیابی و نشر:] دانشجویان پیرو خط امام، جلدهای 71.
26. کاپیتولاسیون (Capitulation) از کلمه (Capitulate) و به معنای شرط گذاشتن و در لغت به معنای سازش و تسلیم است و در اصطلاح بر قراردادهایی اطلاق می شود که به موجب آن اتباع یک دولت در قلمرو دیگر کشورها، مشمول قوانین کشور خود می شوند و آن قوانین توسط کنسول آن دولت در محل اجرا می شود. به همین جهت در فارسی به آن «حق قضاوت کنسولی» نیز می گویند. این قراردادها اغلب میان دول اروپایی با دولتهای آسیایی و آفریقایی بسته می شدند. سابقه کاپیتولاسیون در ایران به شکست ایران از روسیه و تحمیل پیمان «ترکمانچای» برمی گردد. پس از انقلاب 1917 م روسیه و پیمان دوستی ایران و شوروی در سال 1921 م مفاد مربوط به کاپیتولاسیون لغو گردید. به دنبال ارائه لایجه ای توسط نخست وزیر وقت «حسنعلی منصور» در مهرماه 1343 قانونی از «مجلس شورای ملی» گذشت که بر اساس آن به امریکاییها امتیازات ویژه ای می داد. کاپیتولاسیون با ضمیمه ماده واحده معنایش آن بود که مستشاران نظامی امریکا با تمام اعضاء و هیئت و خانواده ها و کارمندان شان در ایران مصونیت قضایی دارند؛ و مراجع و محاکم قضایی ایران صلاحیت و حق رسیدگی به جرایم مستشاران آمریکایی مقیم در ایران را ندارند.
27. یادنامه، دفتر یکم، ص 333.
28. همان، ص 331.
29. همان، ص 332.
30. همان.
31. همان.
32. برای مطالعه و آگاهی بیشتر درباره رجال سیاسی و وزاری بهائی کابینه های حسنعلی منصور و امیر عباس هویدا ر.ک: - کابینه حسنعلی منصور به روایت اسناد ساواک، رجال عصر پهلوی [3 جلد]، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384.
- امیرعباس هویدا به رویات اسناد ساواک، رجال عصر پهلوی [2 جلد]، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1384.
33. فردوست، حسین [ارتشبد سابق در حکومت پهلوی]، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی.
34. علی حیدر شهبازی محافظ مخصوص شاه در خاطرات خود درباره ایادی می نویسد: «تمام کارهای دکتر ایادی حساب شده و برنامه ریزی شده بود. همیشه کارهای یک تا دو سال را برنامه ریزی می کرد. مثلاً زمانی که فرح پهلوی برای اولین بار حامله بود، دکتر ایادی طوری برنامه ریزی می کرد که با متولد شدن رضا پهلوی پای یک بهائی دیگر را به داخل کاخ سلطنتی باز کند... این [انتخاب بیمارستانی در جنوب تهران برای تولد رضا پهلوی] طرح دکتر مخصوص شاه، آقای دکتر ایادی بود که خانم لوئیز پیرنیا که یکی از بهائی های متعصب بود، به عنوان پزشک مخصوص ولیعهد در دربار پهلوی وارد شود.» (شهبازی، علی حیدر، محافظ شاه، تهران، انتشارات اهل قلم، 1377، ص 212).
35. یادنامه، دفتر یکم، ص 332.
36. همان.
37. الموتی، مصطفی، ایران در عصر پهلوی، لندن، بی نا، 1368، ج 5، ص 314.
38. جهانبگلو، رامین، گاندی و ریشه های فلسفی عدم خشونت، ترجمه هادی اسماعیل زاده، تهران، نشر نی، ج سوم، 1383، ص 35.
39. همان، ص 56.
40. مارکسیسم و فاشیسم از جمله ایدئولوژیهای سیاسی قرن بیستم است که در تبلیغ و ترویج خشونت و ناشکیبایی سیاسی - اجتماعی نقش بسیار تأثیرگذار و عمده ای داشت. بسیاری از جنگها، قتل عامهای گسترده و وقوع و پیدایی بحرانها و فاجعه های متعدد انسانی دیگر در سطح جهانی و (بالاعم) و در سطح کشورهای جهان سوم (به طور خاص) ناشی از چنین ایدئولوژیهایی بود که ارمغانی جز مرگ، خشونت و... برای بشریت نداشتند.

منبع: فصلنامه مطالعات تاریخی، شماره ی 32

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.