تحولات سیاسی و اداری در حکومت طاهریان

طاهریان را باید در زمره نخستین فرمانروایانی دانست که در نواحی شرق ایران سر از اطاعت خلیفه باز زدند و در خراسان اعلام استقلال نمودند. طاهر بن حسین در سال 159ه.ق. فرماندهی سپاه مأمون را برعهده داشت و در نبرد با
پنجشنبه، 3 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تحولات سیاسی و اداری در حکومت طاهریان
تحولات سیاسی و اداری در حکومت طاهریان

نویسنده: سید علی علوی



 
طاهریان را باید در زمره نخستین فرمانروایانی دانست که در نواحی شرق ایران سر از اطاعت خلیفه باز زدند و در خراسان اعلام استقلال نمودند. طاهر بن حسین در سال 159ه.ق. فرماندهی سپاه مأمون را برعهده داشت و در نبرد با سپاه امین در ری بر لشکریان امین ظفر یافت، وی در آغاز حکومت مامون، ولایت شام، مصر و جزیره را به عهده داشت (یعقوبی 1371، ج2: 473) این اثیر ذیل حوادث سال 205ه.ق. می نویسد:
در آن سال مامون طاهر بن حسین را امیر مشرق نمود که از مدینه ی السلام (بغداد) تا آخر خاور (که مملکت عباسیان بود) تحت امارت او قرار داد او قبل از آن امارت رئیس شرطه دو جانب بغداد و سواد (عراق) بود. (ابن اثیر 1371، ج16: 302) یعقوبی در این مورد می نویسد: با کناره گرفتن احمد ابن ابی خالد از حکومت خراسان، حکومت این سرزمین در آغاز سال 206 هجری قمری به طاهر سپرده شد. یعقوبی 1371، ج2: 476). طاهر در ربیع الاخر 206 به خراسان آمد و در مرو مرکز خراسان اقامت گزید ولی یک سال بعد نام مأمون را از خطبه انداخت و خطبه را به نام یکی از فرزندان امام موسی کاظم (علیه السلام) خواند و مستقل شد و به این ترتیب سلسله طاهری که اولین سلسله ایرانی بعد از اسلام است به وجود آمد (اقبال آشتیانی 1389: 117) نوشته اند که طاهر در سه جمعه پیاپی نام خلیفه را از خطبه انداخت و همین امر سبب مرگ طاهر شد. ابن اثیر در باب مرگ طاهر بن الحسین در ذیل حوادث سال 207 می نویسد:
در آن سال سال طاهربن الحسین در ماه جمادی الاولی با عارضه تب درگذشت که او را در بستر خود مرده دیدند. ابن اثیر در باب چگونگی مرگ طاهر می نویسد:
چون خبر حذف نام خلیفه از خطبه نماز جمعه درسنه 207روز جمعه که توسط کلثوم بن ثابت بن ابی سعید رئیس برید (پست و برج کبوتر قاصد). در خریطه (لوله کاغذ ارسال شده) به مامون رسید، خواند و دانست که او به خلع (خلیفه) اقدام نموده. وزیر خود احمد بن ابی خالد را احضار کرد و گفت: اکنون خود برو و طاهر را بیار چنان که تو خود تعهد و ضمانت کردی. گفت: امشب را به من مهلت بده. مامون گفت: هرگز، او اصرار و التماس کرد و مأمون به او یک شب مهلت داد. شبانه خبر مرگ طاهر با خریطه دیگر رسید. مأمون وزیر را خواند و گفت: طاهر درگذشت چه شخصی را برای فرماندهی سپاه در نظر می گیری؟ گفت: فرزندش طلحه. گفت: فرمان او را بنویس و بفرست. او هم نوشت و طلحه را به جای پدر به امارت منصوب کرد. طلحه مدت هفت سال که بقیه مدت خلافت مأمون بود امیر خراسان بود و چون درگذشت برادرش عبدالله امیر خراسان شد. (ابن اثیر 1371، ج17: 4-5) پس از طلحه برادرش ابوالعباس عبدالله بن طاهر ولایت یافت، او تا زمان خلافت الواثق بالله متصدی حکومت خراسان بود. و در ربیع الاول سال 230 در سن 48سالگی در نیشابور درگذشت. و مدت هفده سال حکومت کرد. بعد از او پسرش طاهر بن عبدالله امارت خراسان یافت و در ماه رجب سال 248 به اجل طبیعی درگذشت، و مدت 18سال بر خراسان حکومت کرد.
بعد از او پسرش محمد بن طاهر مدت ده سال امارت خراسان داشت. محمد مردی غافل و بی عاقبت بود، و به شرب مدام و طرب و شادی وقت خویش می گذرانید، در نتیجه غفلت او ابتدا مردم طبرستان بشوریدند، و بعد از آن یعقوب لیث صفار به نیشابور وارد شد، و محمد را گرفت و محبوس کرد، و خراسان را متصرف شد. و انقراض این سلسله به دست یعقوب در سال 259 صورت گرفت. بعد از سال 259 طاهریان کوشیدند که قدرت از دست رفته را بازیابند، در سال بعد یکی از افراد این خاندان به نام حسین از خوارزم به بخارا لشکر کشید، و پس از محاصره، شهر را به تصرف درآورد، او در ابتدا پیشرفتی کرد، ولی بعد در برابر امیر اسماعیل مجبور شد شهر را رها کند و فرار اختیار نماید. (نرشخی1363: 290-291) گفته شد که حکومت طاهریان حکومت نیمه مستقلی بود که حکام آن از طرف خلیفه بغداد منصوب می شدند، لذا بیش ترین کوشش آن ها احیاء سیاسی ایران بود و تشکیلات اداری چندان متفاوتی با تشکیلات متعارف در ایالات تحت امر خلفای بغداد نداشتند. علی ایحال در مورد تشکیلات حکومتی آن چه می توان گفت این که مرو و نیشابور (بیشتر نیشابور) دو مرکز عمده نهادهای اداری قلمرو طاهریان بود. در ایام حکومت طاهریان - به ویژه در زمان عبدالله - سرزمین خراسان از آرامش خاصی برخوردار بود. عبدالله برای اداره ی قلمرو حکومتی اش، دستورات مؤکدی از پدرش طاهر بن حسین دریافت داشته بود. (میراحمدی 1368: 117-118) در مورد این نامه طبری می نویسد: هنگامی که عبدالله به فرمان مأمون عازم نبرد با نصر بن شبث شد، به طور دقیق شش ماه از آن پس بود که پدرش سوی خراسان رفت. و چنان بود که طاهر وقتی عبدالله پسرش ولایت دار دیار ربیعه شد نامه ای بدو نوشت. (طبری 1362، ج13: 5692)
طبری متن این نامه را در کتاب تاریخ خود ذکر کرده است که در این جا به منظور اجتناب از تطویل کلام به فرازهایی از آن اشاره می کنیم. با توجه به مفاد این نامه به نظر می رسد طاهر از نامه امیرالمؤمنین به مالک اشتر بی اطلاع نبوده است. طاهر در این نامه به پسرش توصیه می کند:
رویه تو خوشی گمانی با یاران باشد، و بدگمانی نسبت به آن ها را از خویشتن دور کن. (اما) خوش گمانی درباره ی یارانت و رأفت با رعیت مانع از آنت نشود که پرسش کنی و درباره کارهای خویش کاوش کنی و به کار دوستان پردازی و احتیاط رعیت را بداری و در آنچه مایه ی قوام و صلاح آن می شود بنگری. حدود خدای را درباره مجرمان به مقدار جرمشان و استحقاقشان با پای دار و آن را معطل مدار و درباره ی آن سستی میار (طبری 1362، ج13: 5695) وقتی پیمان کردی بدان وفا کن. وقتی عده نیکی دادی، آن را به انجام ببر. نیکی را بپذیر و آن را تلافی کن. از عیب همه عیب ناکان رعیت چشم بپوش. زبان خویش را از سخن دروغ و نادرست بدار و دروغگویان را دشمن بدار.
سخن چینان را عقوبت کن که نخستین تباهی تو در کار حال و آینده، تقرب دادن دروغ پرداز است (طبری1362، ج13: 5696) سهم رعیت را به تمام ادا کن و لوازم اصلاح امور و معاششان را عهده کن. وقتی چنین کردی نعمت بر تو بماند، و از جانب خدای مستحق فزونی شوی، و در کار گرفتن خراج و فراهم آوردن مال از رعیت و قلمرو خویش تواناتر باشی و جماعت به سبب شمول عدالت و احسانت به آسانی مطیع تو شوند و هرچه را خواهی کرد به خوشدلی بپذیرند (طبری 1362، ج13: 5697) با همه رعیت مهربان باش، حق را بر خویش مسلط ساز، در ریختن خون شتاب میار که خون به ناحق ریختن، به نزد خدای اهمیت بسیار دارد. این خراج را که رعیت بر آن استقرار گرفته و خدای آن را مایه عزت و رفعت اسلام و وسعت و مناعت مسلمانان و سرکوب و خشم دشمن خویش و مسلمانان و ذلت و حقارت کافران معاهد کرده، درباره این خراج بنگر و آن را میان صاحبانش، به حق و عدالت و برابری و تعیمم پخش کن، آن را از محترم به سبب حرمت و از توان گر به سبب توان گری و از دبیر خویش و هیچ یک از خاصان خویش باز مگیر. بیش از آن چه تحمل پذیرباشد مگیر و تکلیف سخت منه، مردمان را به حق خالص وادار کن که این هم بستگیشان را محفوظ می دارد و رضای همگان را فراهم می کند. بدان که ترکه ولایت داده اند خازن و حافظ و رعایت گر کرده اند مردم قلمرو تو را رعیت تو گفتند از آن رو که رعایت گر و سرپرست آن هایی که آن چه را به رضایت و توان خویش به تو می دهند می گیری و به قوام «کار و صلاح و استقامتشان خرج می کنی، پس در قلمرو عمل خویش، مردم صاحب رای و مدبر و مجرب و خبیر در کار و دانای سیاست و عفیف بر آن ها گمار و در کار مقرریشان گشایش آر که این، در آن کار که عده کرده ای و به تو سپرده اند از حقوق خاص تو است که نباید چیزی تو را از کارت مشغول دارد و از آن منصرف کند که وقتی آن را هدف خویش کردی و به بایسته آن قیام کردی مستحق فزونی نعمت پروردگارت شوی و بلند آوزاگی در قلمرو خویش، رعیت نیک خواه تو شود و به کار صلاح یاریت کنند و برکات سوی شهر تو آید و آبادانی در ناحیه ات رواج گیرد و فراوانی در ولایت تو نمودار شود و خراجت بیش تر شود و اموالت بسیار شود و به وسیله آن در کار نگه داری سپاه نیروگیری و عامه را با عطیه دادن از جانب خویش خشنود کنی سیاست تو مورد ستایش و عدالتت پسند دشمن شود، و در همه کارت عادل شوی و نیرومند و صاحب ابزار و لوازم، پس در این کار بکوش و چیزی را بر آن مقدم مدار، تا سرانجام کارت محمود شود. ان شاءالله. در هر ولایت از قلمرو خویش امینی برگمار که تو را از کار عاملانت خبردار کند و رفتار و اعمالشان را برای تو بنویسد، چنان که گویی به نزد هر عامل حضور داری و همه اعمال او را معاینه می نگری. (طبری 1362، ج13: 5700-5701) در هر کار که خواستی کرد دوراندیش باش و یا استعانت خدا نیرومندانه بدان پرداز و از پروردگار خویش در همه کارهایت خیر بجوی. کار امروز را به سر ببر و آن را به فردا میفکن و بیش تر کار را به خویشتن کن، که فردا را کارها و حادث هاست که تو را از کار امروزت که پس انداخته ای مشغول می دارد. بدان که وقتی روز گذشت، یا هرچه در آن است برود و اگر کار آن را مؤخر داشته باشی کار دو روز بر تو فراهم شود و چنانت مشغول دارد که از آن وامانده شوی، اگر هر روز کار آن روز را به سر بری خویشتن را آسوده کنی و امور حکومت را استواری دهی. (طیر 1362، ج13: 5702)
فقیران را از بیت المال چیزی بده، و حاملان قرآن را که بیش تر آن را به خاطر دارند، در این کار بر دیگران مقدم دار. برای بیماران مسلمانان خانه ها به پادار، که پناهشان دهد، و کسان برگمار که با آن ها مهربانی کنند، و طبیبان که بیماری هاشان را علاج کنند و مقاصدشان را تا آن جا که به اسراف بیت المال نینجامد برآورده کن (طبری 1362، ج13: 5702-5703) از اموالی که عاملان تو فراهم می آورند، و از آن چه خرج می کنند آگاه باشد، مال حرام فراهم میار، خرج مسرفانه مکن، با دانشوران مجالست و مشورت و آمیزش بسیار کن، راغب به تبعیت از سنت و اجرای آن باش، فضایل و معالی را برگزین. محترم ترین همدمان و خاصان تو آن باشد که وقتی عیبی در تو دید مهابتت مانع وی نشود که آن را نهانی با تو بگوید، و منقصب آن را به تو خبر دهد، که اینان نیک خواه ترین دوستان و یاران تواند. عاملان و دبیران خویش را که نزدیک تواند بنگر و برای هر یک از آن ها به هر روز وقتی معین کن که با نامه ها و گفتگوهای خویش و حوائج عاملان و امور ولایت ها و رعیت پیش تو آیند، آن گاه با گوش و چشم و فهم و عقل خویش بدان پرداز و مکرر در آن بیندیش و تأمل کن و آن چه را موافق دوراندیشی و خرد است به سربر. و از خدا درباره خبرجوی و هرچه را مخالف آن بود برای تحقیق و پرسش درباره آن، پس فرصت. بر رعیت و غیررعیت به سبب نیکی ای که با آن ها کرده ای منت منه و از هیچ کدامشان بجر وفاداری و ثبات و یاری در کارهای امیرمؤمنان مخواه و جز در قبال آن نیکی میار. (طبری 1362، ج13: 5704)
وقتی طاهر این فرمان را برای پسرش عبدالله نوشت مردم درباره آن مناقشه آوردند و آن را نویسانیدند و درباره آن بحث کردند و کار آن شهره شد تا به مأمون رسید و آن را خواست که برای وی خواندند و گفت: ابوالطیب از کارهای دین و دنیا و تدبیر و رای و سیاست و سامان ملک و رعیت و حفظ بنیاد و اطاعت خلیفگان و به پاداشتن خلافت چیزی نگذاشته مگر آن که، استوار داشته و درباره آن سفارش کرده است. آن گاه بگفت و دستور داد که آن را به همه عاملان در نواحی عمل بنویسند. (طبری 1362، ج13: 5705) در مورد توجه به کشاورزان و امور آنان نوشته اند: پس از ماجرای کم آبی در خراسان و نیز در نیشابور (به دنبال زلزله و فرغانه درسال 224ق)، مردم نزد عبدالله همی آمدند و خصومت کاریزها همی رفتی، و اندر کتب فقه و اخبار رسول الله صلی الله علیه و آله، اندر معنی کاریز و احکام آن چیزی نیامده بود. پس عبدالله همه ی فقهای خراسان را، و بعضی از عراق را جمع کرد، تا کتابی ساختند (در) احکام کاریزها و آن را «کتاب فنی» نام کردند.(میراحمدی 118:1368 -119)
منبع: علوی، سید علی؛ (1390)، تاریخ تحولات سیاسی و اداری در ایران (از آغاز حکومت امرا و سلاطین تا پایان عصر قاجار)(جلد دوم)؛ تهران: دانشگاه امام صادق، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما