سه گونه تحلیل اسطوره

روش پژوهشی ژرژ دومیزیل که به کشف شایان اعتنای الهیات کهن گرا و ایدئولوژی سه بخشی هندو اروپائیان باستان انجامید، برای الیاده، گیرایی ای افسون کننده داشت. الیاده همانند دومزیل، اهمیت جستجوی ساختارها و ساز و کارها
يکشنبه، 6 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سه گونه تحلیل اسطوره
سه گونه تحلیل اسطوره

نویسنده: ژولین ری یس Jolien Ries
مترجم: میرچا الیاده



 

نگاهی به آثار میرچا الیاده

جستجوی روش

روش پژوهشی ژرژ دومیزیل که به کشف شایان اعتنای الهیات کهن گرا و ایدئولوژی سه بخشی هندو اروپائیان باستان انجامید، برای الیاده، گیرایی ای افسون کننده داشت. الیاده همانند دومزیل، اهمیت جستجوی ساختارها و ساز و کارها و تعادلهایی (را که مؤلفه ها و عناصر سازنده درونی الهیات و اساطیر و آئین ها و ایدئولوژی اقوام مختلف اند)، در مقوله تاریخ ادیان، دریافت و در این پژوهش ها و نیز از طریق حوادث گاه دردناک زندگی اش، سرانجام به کشف دوگونه آدم رسید: یکی انسان دینورز (homo religious) با حال و هوایی روحانی که به واقعیتی مطلق و قداست، اعتقاد دارد و بنابراین هستی و زندگانی اش در جهان، دارای کیفیت خاصی است، و دیگری، انسان بی دین که عالم متعال یا برین را باور ندارد و بنابراین در اینکه وجود معنایی داشته باشد، شک می کند. این چنین الیاده راهش را یافت که می تواند به شرح زیر تعریفش کرد: مورخ ادیان باید روشن کند که واقعیات دینی چیستند و از چه چیز حکایت دارند. رساله در تاریخ ادیان که با مقدمه ژرژ دومزیل در 1949 به چاپ رسید، ضرورت روش و پژوهشی نو در مقولات قداست و رمز و نیز انسجام درونی پدیده های دینی را اثبات کرد. این آزمون، کاری بود کارستان.
الیاده از راه تحقیق و تفحص در اندیشه و وجدان انسان دینورز، به اقوام فاقد کتابت و آثار مکتوب، علاقه مند شد. در این مرحله از تحقیقاتش، در سال 1950، یونگ را شناخت و دریافت که بسیاری از تفسیرهای او و یونگ، همانندند. الیاده چون یونگ، از اهمیت صور مثالی به شگفت آمد و بر اساس این واقعیت، راهی نو در تحقیق گشود و قاطعانه در همان طریق گام برداشت یعنی کوشید تا امر متعال را در وجدان بشر، شناسایی کند و بدین منظور سعی اش همه این بود و هست که چیزی را که در نظرش، ابرخود آگاهی است از توده ناخودآگاهی، سوا کند. این کوشش، موجب اهتمام قاطعانه الیاده به پژوهش در عالم قداست و اسطوره و رمز بوده است، و یقین دارد که پدیدارهای عدیده تاریخی-دینی بشریت، تظاهرات و تجلیات بینهایت گوناگون چند تجربه دینی اساسی اند.
الیاده پس از آن که در 1956، استاد دانشگاه شیکاگو شد، توانست تمام وقتش را به این تحقیق اختصاص دهد و معلوم دارد که تاریخ ادیان-که به زعمش، رشته علمی کامل و جامعی است-مقدر است که در حیات فرهنگی امروزه روز، نقش طراز اولی ایفا کند.

تاریخ

هر تجربه دینی، در زمینه فرهنگی و جامعه شناختی معینی، به وقوع می پیوندد؛ هر پدیده دینی، پدیده ای تاریخی است. بنابراین در تاریخ ادیان، نخستین گامی که باید برداشت، شناسایی تاریخ است. یعنی نخست باید تاریخ اشکال و صورتهای دینی و زمینه اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هر یک را معلوم کرد. در نظر الیاده، مهم ترین منابع مستند، از یک سو، ادیان بزرگ آسیایی اند و از سوی دیگر، فرهنگ های اقوام فاقد کتابت و آثار مکتوب. بنابراین اسناد و مدارکی که شرق شناسان و مورخان و قوم شناسان گرد آورده اند، ضروری و لازم اند. اما این اسناد ناهمگن اند چون شامل متون و یادمان ها و کتیبه ها و سنن شفاهی و آداب و رسومی می شوند که از محیط های بس مختلف، فراهم آمده اند. از این رو به سبب این ناهمگنی مواد و مصالح از لحاظ تاریخی و ساختاری، لازم است که روش نقادی (کارآمدی) وضع و به کار گرفته شود. وانگهی باید دانست که هر سند، فی نفسه، نوعی خاص از قداست را آفتابی می کند و بنابراین خود، مظهر قداست است. این مظهر قداست، سند تاریخی حقیقی ایست که البته باید در متن و زمینه مخصوص بدان، جایش داد و دریافتش، زیرا هر تجربه دینی در قالب تاریخی معینی، به ظهور می پیوندد و آموخته و منتقل می شود. پدیده دینی خالص و ناب، وجود ندارد. هر پدیده دینی، واقعه ای از تاریخ بشر است. بنابراین مورخ ادیان، نخست باید تاریخ دان باشد.

پدیدار شناسی

دومین اقدام، پدیدار شناسی است. الیاده بر اساس این اصل علم جدید مشعر بر اینکه «مقیاس (سنجش) است که پدیده را می آفریند»، مقیاس دینی را برای مطالعه هر پدیده دینی، لازم می داند، چون معتقد است که پدیده دینی به سبب خصلت قدسی اش، تحویل پذیر به هیچ پدیده دیگر نیست و بنابراین سعی در تعریفش به کمک روان شناسی و جامعه شناسی و زبان شناسی، به خطا رفتن در روش شناسی است؛ پدیده دینی را باید با همان کیفیت خاصش که قداست است، دریافت و اگر لازم باشد که پیچیدگی امور دینی و ساختارهای اساسی و تنوع حلقه های فرهنگی خاستگاه آنها، مورد مطالعه قرار گیرد، باید میدان پژوهش را بیش از پیش گسترش داد به نحوی که خاصه پدیده های کهن گرا و ابتدایی را در بر گیرد. زیرا اگر خداشناسی ممکن است به ادیان تاریخی منحصر و محدود شود، تاریخ ادیان باید بررسی و مطالعه بیشترین امور و واقعیات دینی را، حتی الامکان، شامل گردد. در اینجا م. الیاده خطر دیدگاه تکامل گرا (evolutionniste) را خاطرنشان می کند که معتقد است حیات دینی با اشکال ابتدایی و ساده دینی آغاز می شود و با تکامل، از سادگی به پیچیدگی می رسد. بنابراین مورخ ادیان، به جای آنکه، ادیان اقوام فاقد کتابت را خواه اندیشه مذهبی ابتدایی ای بداند که قرین به عهد آغاز مطلق دیانت است و خواه دیانتی در حال انحطاط و تنزل در قیاس با موقعیت ابتدایی ای که آرمانی تلقی می شود، باید بکوشد تا تاریخ مقدس این اقوام را که در نظرشان، کارهای اساطیری و سازنده و آفریننده در آغاز همه چیز، بنیانگذار تمدن و نهادهایشان بوده اند و بدینگونه به هستی انسان معنی بخشیده اند، دریابد.
الیاده در تعریف پدیده دینی، واژه ای به کار می برد که در نظرش، رسا و مناسب است: تجلی قداست (hierophanie) هر پدیده دینی، تجلی گاه قداست است یعنی در حکم مظهر قداست است. پدیده دینی یا مجلای قداست، «همواره یک چیز است یعنی چیزی اسرارآمیز است که همانا تجلی چیز «کاملاً متفاوت» است، تجلی واقعیتی که به جهان مان تعلق ندارد، در چیزهایی که جزء لاینفک جهان «طبیعی» و «ناسوتی» مایند».(1) قداست به مثابه واقعیتی حاکی از واقعیتی متعلق به نظامی جز نظام طبیعت، ظاهر می شود. معهذا به صورتی خالص و ناب رخ نمی نماید، بلکه به وساطت موجودات و اشیایی آشکار می گردد که همان می مانند که هستند و در محیط طبیعی شان انبازند و با اینهمه چیز دیگری می شوند. بدینگونه موجودی که قداست در او به ظهور می رسد (شمن یا کشیش و کاهن)، انسان است و انسان می ماند، و معهذا، به نظر کسی که قداست بر وی آشکار می گردد، این واقعیت بلافصل وجود یا شیئی که مجلای قداست می شود، در تماس با واقعیت فوق طبیعی، تبدل مزاج می یابد. این، معنای اصلی و اساسی تجربه دینی است. بنا به نظر الیاده، در هر تجلی قداست، سه عنصر تشخیص باید داد: شیء طبیعی که همچنان در محیط متعارف و معمولی اش باقی ماند و همواره جزئی از آن محسوب می شود؛ واقعیت نامرئی یا چیزی «کاملاً متفاوت» که همان معنایی است که آشکار می گردد؛ واسطه یا میانجی یعنی چیزی طبیعی که ساحتی نو یافته یعنی قدسی شده است. این قداست، شیئی (طبیعی و معمولی) را مظهر و مجلای «چیزی کاملاً متفاوت» می کند. نقش پدیدارشناسی، فهم جوهر و ساختارهای پدیده های دینی و تفسیر معنای هر تجلی قداست و سپس عیان ساختن محتوای کشف شده و معنای دینی است. «پدیداشناسان، به معانی مفاد دینی، توجه دارند»(2). الیاده نظریه پتازونی (pettazoni) را دربست قبول دارد که می گوید: «پدیدارشناسی دینی فهم دینی تاریخ است، یعنی ساخت دینی تاریخ»(3). بدینگونه پدیدارشناسی، ناهمزمانی (یا در زمانی: diachronie) هر صورت دینی را معلوم می دارد و معنایش را روشن می کند.
کار پدیدارشناسان در تاریخ ادیان، سعی در رمزگشایی معنای ژرف هر تجلی قداست است که کاریست میان پژوهش تاریخی از یک سو و پژوهش روان شناس و جامعه شناس و قوم شناس و فیلسوف و حکیم الهی از سوی دیگر. الیاده به عنوان پدیدارشناس، تاریخ ادیان را در مطالعه می گیرد زیرا پدیدارشناس است که «در باب واقعیت دینی، من حیث واقعیت دینی، بیشترین حرف معتبر را می زند»(4). در این اقدام باید ریخت شناسی و سنخ شناسی در تجلی قداست را تعریف کرد و ناهمزمانی اش را معلوم داشت و معنایش را روشن ساخت. چاپ و انتشار مجموعه Antaios با همکاری ارنست یونگر (Ernst Yunger) در دوازده جلد (1971-1960) که پژوهشی چند رشته ی در باب اسطوره و رمز است، با چنین چشم اندازی، صورت گرفته است.

هرمنوتیک

الیاده پس از این پژوهش تاریخی و سنخ شناختی به توضیح و تفسیر معانی (هرمنوتیک) می پردازد که سومین اقدام اوست. پدیداشناس از پژوهش قیاسی که کاری منحصر به مفسّر معناست، خودداری می کند. مفسر معانی، بر اساس اسناد معتبری که پژوهش تاریخی فراهم آورده اند و پژوهشهای پدیدارشناختی، به درستی تفسیرشان کرده اند، باید برای روشن ساختن پیام و عرضه اش به صورتی جامع، به پژوهشی قیاسی و تطبیقی بپردازد. بنابراین منظور، کشف رمز پیام مستتر در واقعیات دینی است تا آنکه برای انسان امروزی، دریافتنی باشد. اگر پژوهشهای ریخت شناختی و سنخ شناختی، موجب شناسایی واقعیتی دینی می شوند، هرمنوتیک می کوشد تا معنای متعال واقعیات دینی را کشف کند. الیاده برای هرمنوتیک، مقامی در درجه اول اهمیت قائل است و این چیزیست که کمتر از همه، در تاریخ ادیان، بسط و گسترش یافته است. «تاریخ ادیان فقط با انجام دادن این کار (خاصه با کشف معنای اسناد دینی قابل فهم برای ذهن انسان مدرن) به وظیفه حقیقی فرهنگی اش، عمل خواهد کرد»(5). در نظر الیاده، تلفیق (سنتز) همانقدر علمی است که تحلیل (آنالیز). هدف تحلیل، فهم و تفسیر است. هدف هرمنوتیک برعکس، دگرگون سازی است بدین معنی که هرمنوتیک می کوشد تا انسان را تغییر دهد. هرمنوتیک با عیان ساختن معانی، ارزشهای نوینی می آفریند و کیفیت وجود را تغییرمی دهد و تأثیرش در خواننده، همانا بیدارشدن اوست، زیرا خواننده را با عوالم روحانی، مرتبط و آشنا می کند. ازینرو، به زعم الیاده، تاریخ ادیان می تواند انسان دوستی (اومانیسم) نوی باشد و با این دیدگاه است که با همکاری J.M.kitagawa و ch.M.long در 1961، نشریه بین المللی History of Religions را برای بررسی تطبیقی در تاریخ ادیان، بنیاد کرد.
الیاده به نقشی که مقدر است تاریخ ادیان در حیات فرهنگی دوران معاصر ایفا کند، چه با فهم ادیان کهن گرا و قوم شناختی و ادیان بزرگ بشریت و چه به سبب درک موقعیت های وجودی ای که انسان در طول تاریخش تجربه کرده است، توجه دارد. در 1969 این عبارات پرمعنی را نوشت: «مطالعه و بررسی تطبیقی ادیان، هرنقشی که در گذشته داشته است، در آینده ای نزدیک، برای حیات فرهنگی انسان، مهمترین نقش را خواهد داشت... زمان تاریخی ما، مجبورمان می کند که به مقابله هایی بپردازیم که پنجاه سال پیش حتی به ذهن خطور نمی کردند. از سویی، اقوام آسیایی، اخیراً پا به صحنه تاریخ نهاده اند، و از سوی دیگر، اقوام معروف به «بدوی» آماده می شوند که در افق «تاریخ بزرگ» ظاهر گردند، بدین معنی که می خواهند عاملان فعال تاریخ باشند و نه مردمی کارپذیر و منفعل، یعنی ایفاگر نقشی که تاکنون داشته اند»(6). الیاده، تاریخ ادیان به عنوان رشته ای جامع و شامل، را وسیله ای مطلوب برای تفهیم پدیده ماندگاری انسان دینورز (homo religiosus) و موقعیت وجودی اش می داند و نیز رشته ای انسان دوست (اومانیست) که قادر به گسترش افق فرهنگی غرب و نزدیک کردن فرهنگهای غربی و شرقی و قوم شناختی به یکدیگر است.

قداست

پایه و اساس همه آثار الیاده، سه گونه پژوهش تاریخی و پدیدارشناختی و هرمنوتیک است. و دو محور بزرگ قداست و رمز، در مرکز آن آثار، جای دارند، در آغاز قرن بیستم، امیل دورکم و رودلف اتو (Rudolf otto) سعی در اثبات این معنی داشتند که قداست، پایه و مبنای تاریخ ادیان است. دورکم از تحقیقاتش در مذاهب استرالیایی به این نتیجه رسید که مانا (mana) همان قداست یا امر قدسی است و جوهر خدای توتمی طایفه (clan) است و در پایان این تحقیقات در تعریف امر قدسی گفت که امر قدسی، محصول وجدان قوم و جماعت است و جامعه آنرا خلق کرده تا آرمان جمعی را در فرد فرد آدم ها، زنده نگاه دارد. اوتو با ردّ این نظر جامعه شناختی و عرفی، امر قدسی را numinosum می دانست یعنی ارزشی مینوی که عنصر اساسی و اصل زنده همه ادیان و مذاهب است. انسان به هدایت روح، امر قدسی را کشف می کند و در این ارتباط با عالم مینو و الوهیت به مکاشفه ای باطنی می رسد که در وصف و بیان نمی گنجد و عرفانی است و نتیجه اش، پی بردن به چیزی «کاملاً متفاوت»(با مدرکات معمولی) است. به زعم اوتو، تجلی قداست در تاریخ بشر، سرآغاز و منشاء همه مذاهب و ادیان بشریت است.
الیاده از پژوهش دورکم، این نظر را نگه می دارد که امر قدسی، کاملاً متفاوت با امر گیتیانه، جلوه می کند و بنابراین قدسی و گیتیانه دو نوع وجود در جهان اند. تحلیل های ستایش انگیز اما ناقص اتو از عوامل مذهبی و دینی، به الیاده در فهم بهتر این معنی کمک می کنند که چگونه انسان، در طول تاریخ، دو کیفیت وجودی اساسی مبتنی بر امر قدسی و امر گیتیانه را زیسته و تجربه کرده است. الیاده با پشت سر نهادن چشم انداز جامعه شناختی دورکم که امر قدسی را فرو می کاهد و مبانی نظری زیاده تنگ اتو، نشان می دهد که سلوک انسان دینورز، خاصه در حول و حوش شعور و وقوف به تجلی قداست، سامان می یابد. امر قدسی به انواع و اقسام مختلف ظاهر می گردد: در کسوت اساطیر و چهره های خدایان و اشیاء و رمزها و کیهان شناسی ها و انسان ها و جانوران و گیاهان و جاها. تجلی قداست، دیالکتیکی است یعنی امر قدسی در چیزی که با آن تفاوت دارد، پدیدار می شود و بنابراین تجسد یا جسم پذیری ای متعارض نماست. امر قدسی کیفاً با امر گیتیانه متفاوت است، اما دیالکتیک تجلی قداست، همواره یکسان است و تغییر نمی کند. انسان، ظهور امر قدسی را در جهان می بیند و این چنین، وجودی را کشف می کند که همانا «واقعیتی مطلق یعنی قداست است که برتر از جهان ماست، اما در همین جهان، به ظهور می رسد و به همین سبب، بدان واقعیت می بخشد»(7). قداست که ظهور کرد، ساحت نوینی می آفریند. این ساحت، به خودی خود، واضح و لایح نیست و تنها انسان دینورز می تواند آن ساحت قدسی جهان را کشف کند و با این کشف، در جهان، هستی و موجودیت خاصی می یابد. امر قدسی و تجلی قداست، دو مفهوم کلیدی اند که الیاده آنها را در گستره بسیار وسیع اشکال مذهبی و دینی بشریت، باز می یابد. در نظر دورکم، تاریخ ادیان، به تعریف مراحل تاریخی خلق امر قدسی به دست جوامع انسانی، خلاصه و محدود می شود. در چشم انداز اتو، تاریخ ادیان، عبارت از کشف تجلیات قداست، به مثابه عاملِ فعال و کارساز در تاریخ اقوام و ملل است. به زعم الیاده، تاریخ ادیان، نخست عبارت است از کشف و فهم سلوک انسان دینورز که از عصر حجر تا امروزه روز، ساحت قدسی هستی اش را تجربه کرده و زیسته است و سپس به یاری هرمنوتیک، روشن ساختن پیام فراتاریخی انسان دینورز.

رمز

رمز، دومین محور در پژوهش الیاده است. الیاده از راه آشنایی با اندیشه آسیا و مطالعه ادیان اقوام فاقد کتابت، به توجیه و تبیین ساختار سلوک انسان دینورز و کشف رمزهای بنیانی آن سلوک رسید. لوسین لوی-برول Lucien levy-Bruhl، عملکرد رمز دینی را، وسیله بهره مندی انسان از جهان فوق طبیعی، می دانست. به اعتقاد الیاده، رمز، روزنه ای بر جهان فراتاریخی (transhistorique) و وسیله ارتباط انسان با نیروی متعال است. «رمز، دنباله تجلی قداست و یا همان تجلی قداست است و آشکارکننده واقعیت قدسی یا کیهان شناختی ای که هیچ تجلی دیگر قادر به آشکارکردنش نیست»(8). اینچنین در اندیشه الیاده، رمز و عملکردش، جزء دیالکتیک قداست اند. الیاده، رمز را، صورت یا نوعی مکاشفه مستقل و زبانی چند ارزه (multivalent) می داند که موجب وقوف و استشعار آدمی به وحدت جهان می شود. رمز عبارت از وجود یا چهره ای مینوی و یا شیء و یا اسطوره و یا آئینی است که در متن و سیاق تجلی قداست، معرفت به ساحات قدسی و شناخت آن ها را بر انسان دینورز، امکان پذیر می سازد. رمز که دنباله فرایند تجلی قداست است، موجب کشف واقعیتی قدسی و تحکیم همبستگی انسان با امر قدسی می شود.
الیاده اعتقاد دارد که بهترین راه فهم رمزپردازی دینی، مطالعه ادیان و مذاهب قوم شناختی است. چون در آینه این مذاهب و ادیان است که انسان رمزاندیش (homo symbolicus)، به بهترین وجه، پدیدار می گردد و ما می توانیم، جریان زندگانی اش را در متن و زمینه دیالکتیک قداست، مشاهده کنیم. انسان دینورز در جوامع قوم شناختی، امر قدسی را به منطق رمزی ربط می دهد و آن منطق، عبارت از مجموعه ای شامل اساطیر و آئین ها و پندار نگاشت هاست که انسان دینورز به کمک آنها می تواند تاریخ قدسی اش را دریابد و تجربه کند. این انسان از دولت رمزپردازی اساطیر، ارتباطش را با منابع حیات نگه می دارد و از دست نمی دهد و تجربه فردی اش را به عملی روحانی تبدیل می کند. خلاصه آنکه انسان به وساطت رمز، به کشف ساحتی ناشناخته در تجربه بیواسطه زندگی، نائل می آید و رمز شناس می شود و با کلید رمز شناسی می تواند سرّ و راز پیام امر قدسی را گشوده، دریابد. از نظر الیاده، هر عمل دینی، متضمن پاره ای از رمزپردازی است و هدفش، نیل به واقعیتی است که به قول الیاده «وراتجربی»(metaempirique) است.

اسطوره

به نظر ما درخشان ترین مظهر پژوهشهای سه گانه تاریخی و پدیدارشناختی و هرمنوتیکی الیاده بر مبنای دو محور امر قدسی و رمز، تحقیقش در قلمرو اسطوره است.(9) الیاده اسناد و مدارک مربوط به اسطوره را از دو راه فراهم می آورد. نخست در اساطیر اقوامی که در تاریخ نقش مهمی ایفا کرده اند یعنی اقوام یونان و مصر و خاورمیانه و هند، به جستجو و تفحص می پردازد و با تحلیل انتقادی آن اساطیر به این نتیجه می رسد که آنها پریشان و از هم گسیخته و از نو تفسیر شده اند. بدین جهت، اساطیر زنده جوامع بدوی کنونی را که اسناد و مدارک قوم شناختی بسیار غنی و به دقت فراهم آمده، درباره آنها در دست است و بنابراین به خوبی شناخته اند، ترجیح می دهد. نظر به آنکه اسطوره، با رفتار و کردار پیوسته و همبسته است، و از آن جدا نیست، بنابراین از طریق پژوهش قوم شناختی می توان آن را در زندگانی اقوام و اعمال انسان ها کشف کرد. الیاده بر اساس استوار این پژوهش تاریخی، به قلب اسطوره راه می برد. در اینجا، مورخ، جای به پدیدارشناس می سپارد که در اسطوره، تاریخی حقیقی و قدسی و نمونه، کشف می کند. اساطیر مربوط به آفرینش کیهان، از تاریخ مقدس اقوام حکایت دارند و آن تاریخ منسجمی است، نمایشگر درام آفرینش جهان و الگوهای نمونه ای برای هرگونه آفرینش، به دست می دهد. اساطیر مربوط به اصل و منشاء چیزها، وضع و موقعیت نوینی را که در آغاز وجود نداشته است، حکایت و توجیه می کنند و آن اساطیر عبارتند از اساطیر تبارشناختی، اساطیر مربوط به درمان بیماری ها و اصل و ریشه داروها، اساطیر مربوط به شیوه های درمانگری و شفابخشی ابتدایی. اساطیر نوسازی از تجدید جهان (renovatio mundi) و بازآفرینی می گوید و عبارتند از اساطیر تاجگذاری شاه، اساطیر سال نو، اساطیر فصول، سنگ نگاره ها، اساطیر بازگشت جاودانه. آئین های رازآموزی، وابسته به این اساطیرند. اساطیر آخرت شناسی، فاجعه یا ملحمه ای را که در گذشته روی داده و عبارت اند از طوفان، فروریختن کوهها، زمین لرزه، حکایت می کنند و بر این ویرانی ها، ساختارهای جهانی نو را بنا می نهند. چنانکه اسطوره هندی اعصار جهان، بنیانگذار آموزه تناسخ است. در همه این اساطیر، اسطوره آفرینش کیهان که مضمون اساسی اش، آغاز بهشت آئین جهان است، مقیاس ارزشی، محسوب می شود.
پدیدارشناس جای به هرمنوتیک شناس می سپارد که وظیفه اش، رمزگشایی اسطوره و روشن کردن پیام آن است. اسطوره آفرینش کیهان، پیامی با مغز دارد(10). بدین معنی که حاکی از سرّی قدسی یعنی سرّ فعالیت خلاق موجودات الهی است و رساننده این معنی است که جهان با ظهور قداست به وجود آمده است یا امر قدسی است که جهان را پدید آورده است و بنیاد کرده است. اسطوره پس از شرح چگونگی پیدایش جهان که منشایی قدسی دارد، کارهای الگو و سرمشقی را معلوم می دارد که انسان باید در زندگانیش، تکرار و تجدید کند. این اقتدا به سرمشق های الهی و تقلید از آنها، پیام اسطوره و راهنمای کار و فعالیت مقدس آدمی است. انسان با تجدید بی وقفه کارهای نمونه خدایان و فعلیت بخشیدن به آنها، مستمراً، پیوند جهان با عالم قداست را حفظ می کند. بدینگونه اسطوره آفرینش جهان، روشنگر تاریخی قدسی است که نمونه و دستوری است. بنابراین رفتار اسطوره ای، رفتاری کودکانه نیست، بلکه نوعی وجود در جهانی است که بر مبنای تقلید از الگویی فراانسانی و تکرار داستانی نمونه و نیز گسست از زمان دنیوی یا گیتیانه، پی ریزی شده است. الیاده با مطالعه عمیق صورت مثالی و رمزپردازی مرکز، به روشنی نشان می دهد که موضع و مأخذ فعالیت انسان، کاری اصلی یا آغازین و صورتی مثالی است که اثربخشی آن کار اصلی و آغازین، در همان صورت مثالی است و نیز معلوم می دارد که ارزش آئین ها و تقویم اعیاد و ارزشگذاری زمان و تمییز میان زمان قدسی و زمان گیتیانه، بسته به همین آموزه ی رجوع به صورت مثالی است. بدینگونه، اسطوره، برای کار و فعالیت انسان، در حکم تجربه ادراک قداست و وسیله بیدارشدگی وجدان و پایندگی شعور به جهانی دیگر، یعنی جهان مینوی است. انسان با شناخت رمز اسطوره، همعصر زمانه ای می شود که واقعه آغازین روی داده است و بنابراین جهان در نظرش، شفاف و روشن می گردد و زان پس اسطوره، دیگر چیزی جز زبان رمزی امر قدسی، نیست.
الیاده در پایان این سه گونه تحلیل اسطوره، به این اعتقاد می رسد که مورخ ادیان باید از پی سپری فروید و یونگ بپرهیزد، چون آنان خواسته اند اسطوره را به فرایندی ناخودآگاه تقلیل دهند، حال آنکه اسطوره، پدیده ای عالمگیر یا کلی است که بانی ساختاری واقعی و یا نوعی ساختار واقعیت و روشنگر وجود و فعالیت موجودات فوق طبیعی و الگویی دستوری برای سلوک آدمی است. الیاده بر اساس این پژوهش، خطای دیدگاه بولتمن (Bultman) را نیز متذکر می شود که می پنداشت افق روحانی مسیحیت اولیه، دنباله افق ذهنی جوامع کهن گرا، تحت سلطه اسطوره است. بولتمن می پنداشت که آموزه های دینی از اسطوره زدوده و پیراسته شده اند حال آنکه این امر فقط در حوزه رفتار و کردار به وقوع پیوسته است. ناآگاهی بولتمن از معنای حقیقی اسطوره، موجب گمراهی یا گیرکردنش در راهی بن بست شد(11).

هرمنوتیک و روش تطبیقی

میرچا الیاده در پایان یک عمر تلاش درخشان علمی، کتاب تاریخ باورها و اندیشه های دینی را به چاپ رساند که نخستین جلدش از عصر حجر تا اسرار الوزیس را در بر می گیرد(12)، و با تألیف و تلفیق گسترده نکات مهم و اساسی تعلیمات و تحقیقاتش، تجلیات اساسی سلوک انسان دینورز را از ماقبل تاریخ تا شکفتگی کیش و آئین پرستش دیو نیزوس، شرح می دهد و در عین حال که وحدت اساسی پدیدارهای دینی را متذکر می شود، نو بودن تمامی ناپذیر تجلیات آن ها را نیز خاطرنشان می سازد. جلد دوم، دوره ای را در بر خواهد گرفت که از بودا آغاز می شود و به نصرت مسیحیت خاتمه می یابد. جلد سوم که قرار است در 1978 به چاپ برسد شامل دوره ای است که آغازش ظهور محمد(ص) است و پایانش، الهیات الحادی یعنی خداناشناسی های مدرن. این تألیف سه جلدی، تاریخ ادیان به سبک و سیاق کلاسیک اینگونه تألیفات نیست. اصالت الیاده در روش و چشم انداز اوست، یعنی در نگاه نواش به اسناد تاریخی گسترده ای که محصول پژوهشهای همکارانش و یا پژوهشهای خود اوست، و بر همه آنها تسلط کامل دارد. به عبارت دیگر بر اساس ریخت شناسی ای که به روشنی شرح و توضیح می شود، به تفسیر معانی (هرمنوتیک) می پردازد و این هرمنوتیک مبتنی بر امر قدسی است که از رمزها و اساطیر، مستفاد می شود. الیاده با کوشش در فهم موقعیت های حیاتی و وجودی ای که اسناد دینی بشریت از ماقبل تاریخ تا امروز، از آنها ترجمانی می کنند می کوشد تا انسان دینورز را بشناسد و دریابد و با تفحص و تحقیق در رفتار و کردار این انسان، معلوم می دارد که «امر قدسی، عنصری از ساختار وجدان است و نه مرحله ای در تاریخ این وجدان»(13).
قرنی است که ماکس مولر (Max Muller)، تاریخ تطبیقی ادیان را پی ریزی کرده است. ماکس مولر که از کشف هندواروپائیان به وجد آمده بود و یقین داشت که زبان گفتار، گواهی ای غیرقابل انکار است و حتی تنها گواهی است که می ارزد گفته هایش را بشنویم (حکم او که nomina sunt numina مشهور است)، بر پایه و اساس زبان شناسی تطبیقی، اسطوره نگاری طبیعت گرایش را بنیان نهاد و در اندیشه ودایی به پژوهش پرداخت و نخستین تفسیر از دین آریایی کهن گرا را به دست داد.
ژرژ دومزیل (Georges Dumezil) که اسناد و مدارک گسترده هندواروپایی را به دقت بررسی و تکمیل کرد، کوشید تا با اتخاذ روشی تطبیقی و تکوینی و جامع، در آنها به پژوهش بپردازد و از راه مطالعه تطبیقی متون اساطیری و حماسی و خداشناسی و تاریخی و داده های زبان شناختی و باستان شناختی و پدیده های اجتماعی، در قلمرو هندواروپایی و واقعیات دینی، به چیزی دست یابد که زبان شناسی تطبیقی، در حوزه مخصوصش به دست آورده بود و آن، تصویری دقیق از نظامی ماقبل تاریخی است. نتیجه پژوهشهای دومزیل که شگفت انگیز است، کشف میراث مشترک هندواروپائیان است که آثار و نشانه هایش را در عین حال، در الهیات و اساطیر و حماسه و سازمان بندی اجتماعی باز می یابیم و آن میراث مشترک عبارت است از شهریاری و قداست، قدرت و دفاع از خود، باروری و ثروت. ایدئولوژی سه بخشی جامعه هندواروپایی، با این الهیات سه کنشی، تطبیق می کند.
الیاده نیز با تکیه بر پرونده هندواروپایی که وی بیدرنگ آنرا گسترش داده به قسمی که ادیان بزرگ آسیایی و اندیشه دینی کهن گرا و قوم شناختی را در بر می گیرد، نخست، بر اساس تحلیل هایی که با حوصله و شکیبایی صورت گرفته، ریخت شناسی و سنخ شناسی بس سرشاری مبتنی بر امر قدسی و رمز، پی ریزی می کند و بر پایه این پژوهش پدیدار شناختی، روش تطبیق و قیاس تکوینی و جامع و شامل را در سراسر حوزه تاریخ ادیان، به کار می بندد. الیاده در قلمرو بسیار گسترده و ناهمگن تجلیات قداست، جویای پیوندها و مفصل بندی های اساسی و ارتباطات و تطابقات است تا به باستان شناسی رفتار و ساختارهای اندیشه و منطق رمزی و عالم ذهنی انسان دینورز دست یابد، نه آنکه میراث دینی مشترکی کشف کند و بفرجام با بسط و گسترش جسارت آمیز تاریخ تطبیقی ادیان، راه هرمنوتیک خلاقی را می گشاید که تردید ندارد که آن علم تأویل و تفسیر معانی، سرچشمه جوشان انسان دوستی نوینی است.

پی نوشت ها :

1. M.Eliade,Le sacre et le profane,paris,1956,p.15.
2. M.Eliade,La Nostalgie des origines,paris,1971,p.32,L original a ete publie en 1969 a chicago sous le titre The Quest.
3. La Nostalgie des origines,p.32,note.9.
4. M.Eliade,Le chamanisme,paris,2 ed,1968,p.12.
5. La Nostalgie des origines,p.19.
6. La Nostalgie des origines,p.19.
7. M.Eliade,Le sacre et le profane,paris,1965,p.171.
8. M.Eliade,Traite de l histoire des religions,paris,1974,p.375.
9. M.Eliade,Le Mythe de l eternel retour,paris,1949.Images et symboles,paris,1952,mythes reves et mysteres,paris,1957.Naissances Mystiques,paris.1959.Aspects du mythe, paris,1963
10. M.Eliade,prestige du mythe cosmogonique,dans Diogene,n 83,paris,1958,3-17.
11. Aspects du myth,p.207-219.
12. M.Eliade,Histoire des croyances et des idees religieuses,1.De l age de la pierre aux mysteres d Eleusis,paris,1976.
13. Histoire des croyances,p.7.
منبع: ستّاری، جلال، (1390) اسطوره و رمز در اندیشه‌ی میرچا الیاده: جهان اسطوره شناسی، جلد 6، تهران، نشر مرکز.

منبع: ستّاری، جلال، (1390) اسطوره و رمز در اندیشه‌ی میرچا الیاده: جهان اسطوره شناسی، جلد 6، تهران، نشر مرکز.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط