نویسنده: علی اکبر جهانی
گفته نخست:
مشهور میان شیعه امامیه آن است که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) یگانه فرزند امام عسکری (علیه السلام) است و خداوند غیر از حضرت حجت، فرزندی به امام یازدهم عطا نکرده است. در باب ولادت حضرت بقیه الله روایات بسیاری در کتاب غیبت شیخ طوسی و در کتابهای رجالی و غیر رجالی موجود است که ما برخی از آنها را که مورد وثوق اکثر علمای شیعه است ذکر می کنیم.
در غیبت شیخ طوسی (ره) آمده است که حکیمه دختر محمد بن علی الرضا می گوید در ماه شعبان سال 255 هجری امام عسکری برایم پیام فرستاد که امشب هنگام افطار نزد ما بیا، چرا که امشب شب نیمه شعبان است و خداوند تعالی به زودی حجت خویش را در این شب آشکار می کند که حجت خدا بر زمین است.
حکیمه می گوید من بر حضرت گفتم: مادرش کیست؟
فرمود: مادرش نرجس است.
به حضرت گفتم: خداوند مرا فدایت قرار دهد ولی من اثر حاملگی در نرجس (علیه السلام) نمی بینیم. فرمود: همان است که برایتان گفتم امشب حجت حق (علیه السلام) زاده می شود.
حکیمه می گوید: وقتی نزد حضرت رفتم و سلام کردم نرجس (علیها السلام) آمد که کفشم را از پایم بیرون آورد و به من گفت ای سیده من، حالت چگونه است؟
عرض کردم: بلکه شما سیده من و خانم اهل بیت (علیهم السلام) هستی. او سخن مرا رد کرد و گفت: ای عمه، این چه حرفی است که می زنی؟
من به او گفتم:ای دختر، خداوند امشب به تو پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت است. حکیم می گوید: با این سخنان من نرجس نشست و نشانه های شرم و حیا در چهره اش هویدا شد. هنگامی که من از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و به خوابگاه خود رفتم و خوابیدم. هنگامی که نیمه شب فرا رسید، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم و بعد از نماز دیدم نرجس (علیها السلام) در خواب است و اثری از وعده حضرت عسکری (علیه السلام) درباره زاده شدن صاحب الامر (علیه السلام) در و دیده نمی شود. به تعقیب نماز پرداختم و آنگاه به خواب رفتم. بعد در حالت ترس از خواب برخاستم و مشاهده کردم نرجس در خواب است و پس از مدتی او برخاست و به نماز شب مشغول شد.
در این هنگام من که اثر حملی در او ندیدم به شک افتادم که شاید حامله نباشد. به ناگاه امام از اتاق خویش مرا صدا زد و فرمود: ای عمه، شتاب مکن چرا که فرا رسیدن وعده ام نزدیک شده است.
حکیمه می گوید: سوره های الم سجده و یاسین را تلاوت کردم و در این حال بودم که ناگاه نرجس هراسان از خواب برخاست. من با عجله به سویش رفتم و گفتم: خدا یارت باد، ای نرجس آیا چیزی احساس می کنی؟
گفت:بلی، ای عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش این همان وعده ای است که گفتم. در این هنگام یک نوع سستی و رخوتی بر نرجس عارض شد که ما چیزی نفهمیدیم. ناگاه دریافتیم که حضرت مهدی (علیه السلام) زاده شده است. روپوش را از رویش کنار زده، دیدم به حالت سجده روی زمین قرار گرفته است. او را در برخویش گرفتم دیدم پاکیزه و پاک است.
در این هنگام برادر زاده ام مرا صدا زد و فرمود: ای عمه، فرزندم را نزد من بیاور. من او را نزد حضرت بردم و او نوزاد را به روی دستش گرفت و پاهایش را روی سینه خویش قرار داد و آنگاه زبان خویش را دردهان نوزاد گردانید و دست خویش را بر چشمان و گوشها و مفاصل طفل کشید و سپس فرمود: پسرجان سخن بگو.
آنگاه نوزاد تازه به دنیا آمده چنین سخن گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ان ابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصی رسول الله و آنگاه نام یک یک ائمه را ذکر نموده تا به نام خودش رسید و چنین گفت: اللهم انجز لی وعدی و اتمم لی امری و ثبت وطاتی و املا ارض بی عدلا و قسطاً.
و در برخی از نقلها چنین آمده است که وقتی حضرت عسکری (علیه السلام) به نوزاد فرمود سخن بگوید نوزاد چنین داد سخن داد:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون(1)
ما اراده کردیم که بر آن طایفه مستضعف منت گذاریم و آنها را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم و در روی زمین به آنها قدرت و تمکین ببخشیم و آنها را بنمایانیم به فرعون و هامان و لشکریانشان که آنها از این افراد هراسان بودند.
و سپس بر رسول الله و امیرالمؤمنین و یکایک ائمه (علیهم السلام) درود فرستاد. آنگاه امام او را به من سپرد و فرمود: ای عمه، او را به مادرش بسپار تا اینکه ... تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ان وعدالله حق و لکن اکثر الناس لا یعلمون (2) تا اینکه چشم مادرش روشن گردد و غمگین نباشد و بداند که وعده خداوند حق است - و تحقق خواهد پذیرفت - لیکن اکثر مردم این حقیقت را نمی دانند.
حکیمه می گوید: من او را از دست امام گرفتم و به مادرش بازگرداندم تا اینکه فجر ثانی طالع شد. پس نماز صبح را به جای آوردم و مشغول تعقیبات گشتم تا اینکه خورشید طلوع کرد. آنگاه با برادرزاده ام وداع کرده، به منزلم رفتم و پس از سه روز اشتیاق دیدار ولی الله را پیدا کردم و به منزل امام رفتم و به حجره ای که مادر حضرت در آن بود وارد شدم و اثری از حضرت حجت (علیه السلام) ندیدم و هیچ صدایی نشنیدم. پس هیچ سؤالی نکرده، بر حضرت عسکری (علیه السلام) وارد شدم در حالی که از سؤال کردن شرم و حیا داشتم.
آنگاه خود حضرت شروع به سخن کرد و فرمود: ای عمه، او - حضرت حجت - در پناه خداوند و در غیبت است تا اینکه خداوند به او اذن ظهور دهد. پس هنگامی که خداوند مرا قبض روح کرد شما خواهید دید که شیعیان من در این امر اختلاف می کنند. پس شما این خبر را به ثقات و افراد مورد اعتماد اعلام کن و این خبر باید نزد تو و نزد آنها مکتوم و مستور بماند. بدرستی که خداوند ولی خود را از خلقش غایب و مستور گرداند.(3)
باز در غیبت شیخ آمده است که امام عسکری (علیه السلام) به عمه اش فرمود: ای عمه وقتی که روز هفتم شد نزد ما بیا.
حکیمه می گوید: ولی من روز بعد برای عرض سلام به خدمت حضرت رفتم. هنگامی که پرده را کنار زدم تا حضرت مهدی (ع) را بنگرم به جست و جویش پرداختم ولی او را نیافتم. به امام عرضه داشتم فدایت شوم ای برادر زاده، مولایم مهدی (علیه السلام) کجاست؟
حضرت فرمودند: ای عمه، او را به کسی سپردم که مادر موسی، موسی (علیه السلام) را به او سپرد.
حکیمه می گوید: صبح روز هفتم وارد منزل شدم و سلام کردم و نشستم. آن عزیز به من فرمود: ای عمه، فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را در پارچه ای پیچیدم و نزد امام بردم آن حضرت با او همان رفتار روز اول تولد را تکرار کرد. یعنی زبان خودش را در دهان حضرت حضرت (علیه السلام) نهاد چنانکه شیر یا عسل به او می خوراند و سپس فرمود: ای پسرم سخن بگو.
آنگاه نوزاد شروع به سخن گفتن نمود: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و آنگاه بر یکایک ائمه (علیهم السلام) صلوات و درود فرستاد و سپس این آیه را قرائت کرد: نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الئمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون(4)
ما اراده کردیم که بر آن طایفه مستضعف منت گذاریم و آنها را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم و در روی زمین به آنها قدرت ببخشیم و آنها را بنمایانیم به فرعون و هامان و لشکریانشان که از آنها می ترسیدند.
این کلام دیگری درباره زاده شدن حضرت حجت است که حکیمه (علیه السلام) آن را نقل کرده است.(5) باز در غیبت شیخ (ره) از قول حکیمه (علیها السلام) آمده است هنگامی که چهل روز از ولادت حضرت می گذشت به خانه برادرزاده ام رفتم. ناگاه دیدم مولای ما صاحب الامر (علیه السلام) در خانه راه می رود. من چهره ای زیباتر از چهره اش ندیده بودم و سخنی شیواتر از سخن او نشنیده بودم. آنگاه امام حسن (علیه السلام) فرمود: این مولودی است که در پیشگاه خداوند گرامی و معزز است.
عرض کردم: ای سرور من، این کودک را این چنین رشد یافته دیدم با اینکه چهل روز بیش از عمرش نگذشته است.
در این هنگام حضرت لبخندی زد و فرمود: ای عمه، آیا نمی دانی ما امامان هر روز به اندازه یک سال دیگران رشد می نماییم؟
پس از سخنان حضرت برخاستم و سر حضرت حجت را بوسیدم و به خانه خویش بازگشتم.(6)
دوباره متذکر می شویم که روایات بسیاری در زاده شدن حضرت حجت وارد شده که ما به برخی از آنها اشاره کردیم و باز یادآوری می کنیم که به نظر بیش تر علمای امامیه حضرت حجت (علیه السلام)، یگانه فرزند امام عسکری (علیه السلام) است. همان گونه که شیخ مفید در ارشاد می گوید: به حسب ظاهر و باطن پدر حضرت حجت غیر از او فرزند دیگری از خودش باقی نگذارده و او در زمان پدر نیز غایب و مستور بود.(7)
گفته دوم:
گفته دوم در باب اولاد حضرت عسکری این است که حضرت دارای فرزند نبوده و فرزندی از خویش بر جای نگذارده است. می گوییم این گفته به دلایل متعدد باطل است. چرا که روایات بسیاری در زاده شدن حضرت حجت در کتابهای روایی و تاریخی وارد شده است که ما به نقل برخی از آنها پرداختیم. و شیخ طوسی (ره) در کتاب غیبت دهها صفحه در مورد زاده شدن حضرت رقم زده است که سند بسیاری از آنها معتبر است.
یگانه شبهه ای که ممکن است به ذهن بیاید این است که اگر حضرت عسکری فرزندی داشت پس چرا در مرض موتش، مادرخویش حدیث، مکنّی به ام الحسن، را وصی خویش قرار داده است. این شبهه ای است که در کتاب غیبت هم ذکر شده است و شیخ به آن پاسخ داده است که امام چنین کرداری را قصداً و عمداً انجام داده است؛ چرا که قصد حضرت این بوده است که زاده شدن حضرت حجت (علیه السلام) از دستگاه خلافت پنهان باقی بماند. پس اگر ذکری از فرزند خویش می نمود یا سندی برای وصیت به او، از خود باقی می گذاشت غرض حضرت در پوشیده ماندن حال فرزندش بر دستگاه خلافت، نقض می شد. چرا که بایسته وصیت، شهادت و گواه گرفتن قضات و امرا و وزرا بود. ولی حضرت با چنین کرداری فرزند خویش را از حکومت وقت پوشیده و پنهان نگاه داشت تا آسیبی از دشمن به او نرسد و اگر شخصی خیال کند که چنین وصیتی از ناحیه حضرت، دلیل بر نداشتن فرزند است او به عادات و سسن معرفتی ندارد.(8)
البته باید گفت که اگر کسی شرایط ظلمانی سیاسی دوره حضرت را مطالعه کند کاملاً پی خواهد برد که انجام چنین وصیتی از ناحیه او بهترین شیوه برای نگهداری و حراست از فرزند بزرگوارش بوده است. زیرا دشمنی که همواره او را تحت پیگرد خویش دارد تا از ولادت فرزندش سریعاً مطلع گردد و او را نابود کند، اگر به محتوای وصایتی آشنا گردد که حضرت حجت به عنوان وصی معرفی شده است، به مقصود خویش خواهد رسید و موجبات نابودی او رافراهم خواهد کرد. پس باید گفت بهترین روش برای منحرف کردن حکومت وقت انجام چنین اموری است و این مطلب هیچ دلالتی بر نداشتن فرزند ندارد.
گفته سوم:
اینکه برای حضرت عسکری یک فرزند پسر و یک فرزند دختر بوده است. این گفته در تنقیح المقال مرحوم مامقانی ذکر شده است و خودشان این گفته را رد کرده است.(9)
گفته چهارم:
گفته ای است که فقط از صاحب تاریخ الائمه ذکر شده است و او معتقد است که برای حضرت چهار فرزند بوده است به نامهای حضرت حجت (علیه السلام)، موسی، فاطمه و عایشه.(10)
ولی باید گفت که این گفته فقط از ایشان نقل شده است و هیچ شخص دیگری از مورخان شیعه چنین گفته ای ندارد.
گفته پنجم:
این گفته از شلمغانی است که شیخ طوسی در کتاب غیبت بدان اشاره کرده است؛ ابراهیم بن ادریس می گوید: حضرت عسکری (علیه السلام)، قوچی را برایم فرستاد و به من گفت این قوچ را برای فلان فرزندم عقیقه کن و خودت و فامیلت از آن بخورید. ابراهیم می گوید: من چنین کردم. پس از مدتی امام را دیدار نمودم حضرت به من فرمود: آن فرزندی که متولد شده بود از دنیا رفت و پس از مدتی دیگر برایم دو قوچ فرستاد و چنین نوشت:«بسم الله الرحمن الرحیم. این دو قوچ را از طرف مولای خودت عقیقه کن و از آن بخور که گوارایت باد و به برادرانت نیز بخوران» من نیز به دستور حضرت چنین کردم و پس از مدتی او را دیدار کردم. ولی امام چیزی درباره فرزندش نگفت.(11) شلمغانی چنین استفاده می کند که حضرت دو فرزند داشته است که یکی از آنها در زمان حیات پدر خویش از دنیا رفته است. پس مسلم است حضرت حجت یگانه فرزندی است که از امام عسکری به یادگار باقی مانده است.
گفته ششم:
این قول را شیخ صدوق در کمال الدین نقل کرده است که حضرت عسکری دو پسر به نامهای حضرت مهدی (علیه السلام) و موسی داشته است و راوی این گفته ابراهیم بن مهزیار یا علی بن مهزیار یا هر دوی آنها هستند که به صورت قصه ای مفصل آن را نقل کرده اند که ما به جهت اعراض مورخان شیعه از این گفته، از ذکر تفصیلی آن خودداری می ورزیم.
خلاصه کلام ما این است که بنابر آن چه بین شیعه اثنی عشری و بویژه میان علمای آنها مشهور است، حضرت حجت (علیه السلام) یگانه فرزند امام است که پس از ولادتش همواره در پس پرده غیبت به سر می برد و بجز افراد خاص و مورد اعتماد، کسی دیگر او را دیدار نمی کرد.
مشهور میان شیعه امامیه آن است که حضرت صاحب الامر (علیه السلام) یگانه فرزند امام عسکری (علیه السلام) است و خداوند غیر از حضرت حجت، فرزندی به امام یازدهم عطا نکرده است. در باب ولادت حضرت بقیه الله روایات بسیاری در کتاب غیبت شیخ طوسی و در کتابهای رجالی و غیر رجالی موجود است که ما برخی از آنها را که مورد وثوق اکثر علمای شیعه است ذکر می کنیم.
در غیبت شیخ طوسی (ره) آمده است که حکیمه دختر محمد بن علی الرضا می گوید در ماه شعبان سال 255 هجری امام عسکری برایم پیام فرستاد که امشب هنگام افطار نزد ما بیا، چرا که امشب شب نیمه شعبان است و خداوند تعالی به زودی حجت خویش را در این شب آشکار می کند که حجت خدا بر زمین است.
حکیمه می گوید من بر حضرت گفتم: مادرش کیست؟
فرمود: مادرش نرجس است.
به حضرت گفتم: خداوند مرا فدایت قرار دهد ولی من اثر حاملگی در نرجس (علیه السلام) نمی بینیم. فرمود: همان است که برایتان گفتم امشب حجت حق (علیه السلام) زاده می شود.
حکیمه می گوید: وقتی نزد حضرت رفتم و سلام کردم نرجس (علیها السلام) آمد که کفشم را از پایم بیرون آورد و به من گفت ای سیده من، حالت چگونه است؟
عرض کردم: بلکه شما سیده من و خانم اهل بیت (علیهم السلام) هستی. او سخن مرا رد کرد و گفت: ای عمه، این چه حرفی است که می زنی؟
من به او گفتم:ای دختر، خداوند امشب به تو پسری عطا می کند که سرور دنیا و آخرت است. حکیم می گوید: با این سخنان من نرجس نشست و نشانه های شرم و حیا در چهره اش هویدا شد. هنگامی که من از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و به خوابگاه خود رفتم و خوابیدم. هنگامی که نیمه شب فرا رسید، برخاستم و نماز شب را به جا آوردم و بعد از نماز دیدم نرجس (علیها السلام) در خواب است و اثری از وعده حضرت عسکری (علیه السلام) درباره زاده شدن صاحب الامر (علیه السلام) در و دیده نمی شود. به تعقیب نماز پرداختم و آنگاه به خواب رفتم. بعد در حالت ترس از خواب برخاستم و مشاهده کردم نرجس در خواب است و پس از مدتی او برخاست و به نماز شب مشغول شد.
در این هنگام من که اثر حملی در او ندیدم به شک افتادم که شاید حامله نباشد. به ناگاه امام از اتاق خویش مرا صدا زد و فرمود: ای عمه، شتاب مکن چرا که فرا رسیدن وعده ام نزدیک شده است.
حکیمه می گوید: سوره های الم سجده و یاسین را تلاوت کردم و در این حال بودم که ناگاه نرجس هراسان از خواب برخاست. من با عجله به سویش رفتم و گفتم: خدا یارت باد، ای نرجس آیا چیزی احساس می کنی؟
گفت:بلی، ای عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش این همان وعده ای است که گفتم. در این هنگام یک نوع سستی و رخوتی بر نرجس عارض شد که ما چیزی نفهمیدیم. ناگاه دریافتیم که حضرت مهدی (علیه السلام) زاده شده است. روپوش را از رویش کنار زده، دیدم به حالت سجده روی زمین قرار گرفته است. او را در برخویش گرفتم دیدم پاکیزه و پاک است.
در این هنگام برادر زاده ام مرا صدا زد و فرمود: ای عمه، فرزندم را نزد من بیاور. من او را نزد حضرت بردم و او نوزاد را به روی دستش گرفت و پاهایش را روی سینه خویش قرار داد و آنگاه زبان خویش را دردهان نوزاد گردانید و دست خویش را بر چشمان و گوشها و مفاصل طفل کشید و سپس فرمود: پسرجان سخن بگو.
آنگاه نوزاد تازه به دنیا آمده چنین سخن گفت: اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و اشهد ان محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ان ابی امیرالمؤمنین (علیه السلام) وصی رسول الله و آنگاه نام یک یک ائمه را ذکر نموده تا به نام خودش رسید و چنین گفت: اللهم انجز لی وعدی و اتمم لی امری و ثبت وطاتی و املا ارض بی عدلا و قسطاً.
و در برخی از نقلها چنین آمده است که وقتی حضرت عسکری (علیه السلام) به نوزاد فرمود سخن بگوید نوزاد چنین داد سخن داد:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون(1)
ما اراده کردیم که بر آن طایفه مستضعف منت گذاریم و آنها را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم و در روی زمین به آنها قدرت و تمکین ببخشیم و آنها را بنمایانیم به فرعون و هامان و لشکریانشان که آنها از این افراد هراسان بودند.
و سپس بر رسول الله و امیرالمؤمنین و یکایک ائمه (علیهم السلام) درود فرستاد. آنگاه امام او را به من سپرد و فرمود: ای عمه، او را به مادرش بسپار تا اینکه ... تقر عینها و لا تحزن و لتعلم ان وعدالله حق و لکن اکثر الناس لا یعلمون (2) تا اینکه چشم مادرش روشن گردد و غمگین نباشد و بداند که وعده خداوند حق است - و تحقق خواهد پذیرفت - لیکن اکثر مردم این حقیقت را نمی دانند.
حکیمه می گوید: من او را از دست امام گرفتم و به مادرش بازگرداندم تا اینکه فجر ثانی طالع شد. پس نماز صبح را به جای آوردم و مشغول تعقیبات گشتم تا اینکه خورشید طلوع کرد. آنگاه با برادرزاده ام وداع کرده، به منزلم رفتم و پس از سه روز اشتیاق دیدار ولی الله را پیدا کردم و به منزل امام رفتم و به حجره ای که مادر حضرت در آن بود وارد شدم و اثری از حضرت حجت (علیه السلام) ندیدم و هیچ صدایی نشنیدم. پس هیچ سؤالی نکرده، بر حضرت عسکری (علیه السلام) وارد شدم در حالی که از سؤال کردن شرم و حیا داشتم.
آنگاه خود حضرت شروع به سخن کرد و فرمود: ای عمه، او - حضرت حجت - در پناه خداوند و در غیبت است تا اینکه خداوند به او اذن ظهور دهد. پس هنگامی که خداوند مرا قبض روح کرد شما خواهید دید که شیعیان من در این امر اختلاف می کنند. پس شما این خبر را به ثقات و افراد مورد اعتماد اعلام کن و این خبر باید نزد تو و نزد آنها مکتوم و مستور بماند. بدرستی که خداوند ولی خود را از خلقش غایب و مستور گرداند.(3)
باز در غیبت شیخ آمده است که امام عسکری (علیه السلام) به عمه اش فرمود: ای عمه وقتی که روز هفتم شد نزد ما بیا.
حکیمه می گوید: ولی من روز بعد برای عرض سلام به خدمت حضرت رفتم. هنگامی که پرده را کنار زدم تا حضرت مهدی (ع) را بنگرم به جست و جویش پرداختم ولی او را نیافتم. به امام عرضه داشتم فدایت شوم ای برادر زاده، مولایم مهدی (علیه السلام) کجاست؟
حضرت فرمودند: ای عمه، او را به کسی سپردم که مادر موسی، موسی (علیه السلام) را به او سپرد.
حکیمه می گوید: صبح روز هفتم وارد منزل شدم و سلام کردم و نشستم. آن عزیز به من فرمود: ای عمه، فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را در پارچه ای پیچیدم و نزد امام بردم آن حضرت با او همان رفتار روز اول تولد را تکرار کرد. یعنی زبان خودش را در دهان حضرت حضرت (علیه السلام) نهاد چنانکه شیر یا عسل به او می خوراند و سپس فرمود: ای پسرم سخن بگو.
آنگاه نوزاد شروع به سخن گفتن نمود: اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً عبده و رسوله و آنگاه بر یکایک ائمه (علیهم السلام) صلوات و درود فرستاد و سپس این آیه را قرائت کرد: نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الئمه و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الارض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون(4)
ما اراده کردیم که بر آن طایفه مستضعف منت گذاریم و آنها را پیشوایان خلق و وارثان زمین قرار دهیم و در روی زمین به آنها قدرت ببخشیم و آنها را بنمایانیم به فرعون و هامان و لشکریانشان که از آنها می ترسیدند.
این کلام دیگری درباره زاده شدن حضرت حجت است که حکیمه (علیه السلام) آن را نقل کرده است.(5) باز در غیبت شیخ (ره) از قول حکیمه (علیها السلام) آمده است هنگامی که چهل روز از ولادت حضرت می گذشت به خانه برادرزاده ام رفتم. ناگاه دیدم مولای ما صاحب الامر (علیه السلام) در خانه راه می رود. من چهره ای زیباتر از چهره اش ندیده بودم و سخنی شیواتر از سخن او نشنیده بودم. آنگاه امام حسن (علیه السلام) فرمود: این مولودی است که در پیشگاه خداوند گرامی و معزز است.
عرض کردم: ای سرور من، این کودک را این چنین رشد یافته دیدم با اینکه چهل روز بیش از عمرش نگذشته است.
در این هنگام حضرت لبخندی زد و فرمود: ای عمه، آیا نمی دانی ما امامان هر روز به اندازه یک سال دیگران رشد می نماییم؟
پس از سخنان حضرت برخاستم و سر حضرت حجت را بوسیدم و به خانه خویش بازگشتم.(6)
دوباره متذکر می شویم که روایات بسیاری در زاده شدن حضرت حجت وارد شده که ما به برخی از آنها اشاره کردیم و باز یادآوری می کنیم که به نظر بیش تر علمای امامیه حضرت حجت (علیه السلام)، یگانه فرزند امام عسکری (علیه السلام) است. همان گونه که شیخ مفید در ارشاد می گوید: به حسب ظاهر و باطن پدر حضرت حجت غیر از او فرزند دیگری از خودش باقی نگذارده و او در زمان پدر نیز غایب و مستور بود.(7)
گفته دوم:
گفته دوم در باب اولاد حضرت عسکری این است که حضرت دارای فرزند نبوده و فرزندی از خویش بر جای نگذارده است. می گوییم این گفته به دلایل متعدد باطل است. چرا که روایات بسیاری در زاده شدن حضرت حجت در کتابهای روایی و تاریخی وارد شده است که ما به نقل برخی از آنها پرداختیم. و شیخ طوسی (ره) در کتاب غیبت دهها صفحه در مورد زاده شدن حضرت رقم زده است که سند بسیاری از آنها معتبر است.
یگانه شبهه ای که ممکن است به ذهن بیاید این است که اگر حضرت عسکری فرزندی داشت پس چرا در مرض موتش، مادرخویش حدیث، مکنّی به ام الحسن، را وصی خویش قرار داده است. این شبهه ای است که در کتاب غیبت هم ذکر شده است و شیخ به آن پاسخ داده است که امام چنین کرداری را قصداً و عمداً انجام داده است؛ چرا که قصد حضرت این بوده است که زاده شدن حضرت حجت (علیه السلام) از دستگاه خلافت پنهان باقی بماند. پس اگر ذکری از فرزند خویش می نمود یا سندی برای وصیت به او، از خود باقی می گذاشت غرض حضرت در پوشیده ماندن حال فرزندش بر دستگاه خلافت، نقض می شد. چرا که بایسته وصیت، شهادت و گواه گرفتن قضات و امرا و وزرا بود. ولی حضرت با چنین کرداری فرزند خویش را از حکومت وقت پوشیده و پنهان نگاه داشت تا آسیبی از دشمن به او نرسد و اگر شخصی خیال کند که چنین وصیتی از ناحیه حضرت، دلیل بر نداشتن فرزند است او به عادات و سسن معرفتی ندارد.(8)
البته باید گفت که اگر کسی شرایط ظلمانی سیاسی دوره حضرت را مطالعه کند کاملاً پی خواهد برد که انجام چنین وصیتی از ناحیه او بهترین شیوه برای نگهداری و حراست از فرزند بزرگوارش بوده است. زیرا دشمنی که همواره او را تحت پیگرد خویش دارد تا از ولادت فرزندش سریعاً مطلع گردد و او را نابود کند، اگر به محتوای وصایتی آشنا گردد که حضرت حجت به عنوان وصی معرفی شده است، به مقصود خویش خواهد رسید و موجبات نابودی او رافراهم خواهد کرد. پس باید گفت بهترین روش برای منحرف کردن حکومت وقت انجام چنین اموری است و این مطلب هیچ دلالتی بر نداشتن فرزند ندارد.
گفته سوم:
اینکه برای حضرت عسکری یک فرزند پسر و یک فرزند دختر بوده است. این گفته در تنقیح المقال مرحوم مامقانی ذکر شده است و خودشان این گفته را رد کرده است.(9)
گفته چهارم:
گفته ای است که فقط از صاحب تاریخ الائمه ذکر شده است و او معتقد است که برای حضرت چهار فرزند بوده است به نامهای حضرت حجت (علیه السلام)، موسی، فاطمه و عایشه.(10)
ولی باید گفت که این گفته فقط از ایشان نقل شده است و هیچ شخص دیگری از مورخان شیعه چنین گفته ای ندارد.
گفته پنجم:
این گفته از شلمغانی است که شیخ طوسی در کتاب غیبت بدان اشاره کرده است؛ ابراهیم بن ادریس می گوید: حضرت عسکری (علیه السلام)، قوچی را برایم فرستاد و به من گفت این قوچ را برای فلان فرزندم عقیقه کن و خودت و فامیلت از آن بخورید. ابراهیم می گوید: من چنین کردم. پس از مدتی امام را دیدار نمودم حضرت به من فرمود: آن فرزندی که متولد شده بود از دنیا رفت و پس از مدتی دیگر برایم دو قوچ فرستاد و چنین نوشت:«بسم الله الرحمن الرحیم. این دو قوچ را از طرف مولای خودت عقیقه کن و از آن بخور که گوارایت باد و به برادرانت نیز بخوران» من نیز به دستور حضرت چنین کردم و پس از مدتی او را دیدار کردم. ولی امام چیزی درباره فرزندش نگفت.(11) شلمغانی چنین استفاده می کند که حضرت دو فرزند داشته است که یکی از آنها در زمان حیات پدر خویش از دنیا رفته است. پس مسلم است حضرت حجت یگانه فرزندی است که از امام عسکری به یادگار باقی مانده است.
گفته ششم:
این قول را شیخ صدوق در کمال الدین نقل کرده است که حضرت عسکری دو پسر به نامهای حضرت مهدی (علیه السلام) و موسی داشته است و راوی این گفته ابراهیم بن مهزیار یا علی بن مهزیار یا هر دوی آنها هستند که به صورت قصه ای مفصل آن را نقل کرده اند که ما به جهت اعراض مورخان شیعه از این گفته، از ذکر تفصیلی آن خودداری می ورزیم.
خلاصه کلام ما این است که بنابر آن چه بین شیعه اثنی عشری و بویژه میان علمای آنها مشهور است، حضرت حجت (علیه السلام) یگانه فرزند امام است که پس از ولادتش همواره در پس پرده غیبت به سر می برد و بجز افراد خاص و مورد اعتماد، کسی دیگر او را دیدار نمی کرد.
پی نوشت ها :
1. سوره «القصص»، آیه 28.
2. سوره «القصص»، آیه 13.
3. الغیبه، ص 140-142.
4. سوره «القصص»، آیه 5 و 6.
5. الغیبه، ص 142.
6. همان، ص 144.
7. ارشاد مفید، ص 346.
8. الغیبه، ص 75.
9. تنقیح المقال، ج1، ص 190.
10. حیاه الامام العسکری(ع)، ص 80
11. الغیبه، ص 148.