نویسنده: اوژن یونسکو (1)
مترجم: جلال ستّاری
مترجم: جلال ستّاری
من فقدان میرچا الیاده عزیزم را هنوز به دردناکی احساس می کنم. جایش همیشه برایم خالی خواهد بود، همچنین برای حیات عقلانی یا روشنفکری و زندگانی معنوی کره ما.
من میرچا الیاده را در بوخارست بیش از نیم قرن پیش، در بازگشتش از هند شناختم. در آن دوران که هنوز بسیار جوان بود، شهرت فوق العاده ای داشت و کسی که در آن روزگار، «رهبر فکری نسل جوان» نامیده می شد. مرعوبش بودم. بعدها یک تن از مهم ترین رهبران فکری روشنفکران جوان غرب، خاصه آمریکایی و نیز فرانسوی شد.
میرچا الیاده ارزش اسطوره و اندیشه اسطوره ای را که اذهان کوچک، بسیاری اذهان کوچک بی نصیب از تفکر متافیزیکی، آن ها را دروغ و فریب و افسانه و قصه یا داستان می پنداشتند، احیا کرد. برای شناخت این گونه اذهان تنها کافی است که نام یک تن از آنان را ذکر کنم: رولان بارت. در نظر الیاده، اسطوره البته هیچ گاه چیزی جز داستان و افسانه نبود، اما افسانه ای نمونه و نمودار ساختار اندیشه و مثال (Idee)، به معنایی که افلاطون از آن مراد می کند، و صورت مثالی (archetype) و مفصل و پیوند و سرّ و راز. الیاده حقیقت اسطوره ای را ضد ایدئولوژی، انبوه ایدئولوژی هایی که اذهان را مسموم کرده اند، می دانست و یا به بیانی دیگر، زیر توده و پشته ی ایدئولوژی ها، اسطوره پنهان، اسطوره مدفون و نهان شده را کشف می کرد و این چنین به عنوان مثال، کاشف به عمل می آمد که آنچه پس از پایان تاریخ در ورای تاریخ به اعتقاد مارکسیست ها سوسو می زند، چیزی جز پنداره تباه شده باغ عدن پیش از هبوط انسان نیست که مارکسیست ها آن بهشت را در همین خاکدان می جویند، به اشتباه، کورمال کورمال و در ظلمت اذهان شان. الیاده در اندیشه ترقی خواهانه و پیشرو، اسطوره صعود و بالاطلبی و رفعت خاص اندیشه تاریخ گرایان را که مفهومی رؤیایی و خیالی است، باز می یافت و بر آفتاب می انداخت و غیره.
زیرا میرچا الیاده با نوشته های تأویلی (hermeneutique) اش، می توانست رموز متون را دریابد و معانی ژرفی را که ذهنیت مدرن در آن گم و بیراه می شود، به درستی تفسیر کند و روشن سازد. الیاده در زیر آنچه می پوسد و فساد می پذیرد، چیزی را که واضح و بدیهی است و پوسیدنی و فساد پذیر نیست و واقعیت و قداست را، باز می یافت.
اینک از بازگشت قداست بسیار سخن می گویند. الیاده شاید پیامبر و بانی و پیشاهنگ این تجدید عهد است. مالرو می گفت قرن بیست و یکم دینی است وگرنه هیچ نیست. قرن بیست و یکم به برکت الیاده و از دولت تعلیماتش، دینی خواهد بود.
میرچا الیاده، به ما آموخت که وحی و تنزیل های عدیده ادیان، همه مبیّن یک چیز واحدند که همانا وحی اصلی و اساسی است. منظورم این است که با مطالعه آثارش، منجمله تاریخ ادیان، در می یابیم که ادیان، سنن متکثر حقیقی یگانه اند. ماسون-اورسل (Masson-oursel) که می توان پیشاهنگ میرچا الیاده دانستش، در کتابی مربوط به ادیان تطبیقی که امروزه اندکی فراموش شده است، در ادیان مختلف، همانندی ها و مشابهت هایی می یافت که گواه بر جستجو و طلبی مشترک میان همه آنهاست.
با مطالعه (تفسیر) عقل سرخ و دیگر نوشته های هنری کربن در باب عرفای ایرانی و صوفیه، در می یابیم که تجارب عرفانی و خلسه ها و اشراقات مسلمانان باطن گرا و صاحب معرفت خفی با خلسه ها و اشراقات (فی المثل) (برخی خداجویان مسیحی) و یا بعضی زاویه نشینان فرقه معتکف در کوه کرمل (carmelite و یا راهبان صومعه زهّاد کرملی) هیچ تفاوتی ندارد. من آن بصیرت را ندارم که بگویم چگونه الیاده مثلاً با دومزیل (Dumezil) از سویی و شخصیت هایی همانند یونگ از سوی دیگر، ما را به دانش سنتی و کهن آیین و به راه قدسی معرفت خفی و ماوراء تاریخی، رهنمون می شود.
در میان همه ادیانی که الیاده به مطالعه و بررسی آنها پرداخته است، گویا ادیان خاور دور و خاصه کیش برهمایی را بیشتر می پسندیده است. الیاده در فنون مختلف خلسه و مراقبه و مشاهده یعنی بودیسم تبتی و شمنی گری، پژوهش کرده و آنها را به دنیای غرب شناسانده است. کتابش در باب یوگا، مدرسی است. دیگران بهتر از من از آن سخن خواهند گفت و آثار ادبی اش را نیز که بسیار مهم اند و معلوم می دارند که چگونه امر فوق طبیعی ممکن است در زندگانی هر روزینه بگنجد، از یاد نخواهند برد.
من نمی توانم سخن را به پایان برم بی آنکه در برابر کریستینل (christinel) همسر الیاده، شریک باوفایش در زندگانی، از خودگذشته فداکاری که سال های سال یار و پشتیبانش بود و بسی دوستش داشت، سر تعظیم فرود نیاورم. من یاد الیاده، دوست فراموش نشدنی ام را گرامی می دارم. درغم و اندوهم، از همه کسانی که به من اجازه دادند که بگویم او را دوست داشتیم، می ستودیم، حرمت می نهادیم و باری دیگر بگویم که جای الیاده چه معناً و چه از لحاظ عاطفی، در کنار همه ما همواره خالی خواهد بود، سپاسگزارم. اما آثار بس غنی و گسترده اش در دست ماست.
من میرچا الیاده را در بوخارست بیش از نیم قرن پیش، در بازگشتش از هند شناختم. در آن دوران که هنوز بسیار جوان بود، شهرت فوق العاده ای داشت و کسی که در آن روزگار، «رهبر فکری نسل جوان» نامیده می شد. مرعوبش بودم. بعدها یک تن از مهم ترین رهبران فکری روشنفکران جوان غرب، خاصه آمریکایی و نیز فرانسوی شد.
میرچا الیاده ارزش اسطوره و اندیشه اسطوره ای را که اذهان کوچک، بسیاری اذهان کوچک بی نصیب از تفکر متافیزیکی، آن ها را دروغ و فریب و افسانه و قصه یا داستان می پنداشتند، احیا کرد. برای شناخت این گونه اذهان تنها کافی است که نام یک تن از آنان را ذکر کنم: رولان بارت. در نظر الیاده، اسطوره البته هیچ گاه چیزی جز داستان و افسانه نبود، اما افسانه ای نمونه و نمودار ساختار اندیشه و مثال (Idee)، به معنایی که افلاطون از آن مراد می کند، و صورت مثالی (archetype) و مفصل و پیوند و سرّ و راز. الیاده حقیقت اسطوره ای را ضد ایدئولوژی، انبوه ایدئولوژی هایی که اذهان را مسموم کرده اند، می دانست و یا به بیانی دیگر، زیر توده و پشته ی ایدئولوژی ها، اسطوره پنهان، اسطوره مدفون و نهان شده را کشف می کرد و این چنین به عنوان مثال، کاشف به عمل می آمد که آنچه پس از پایان تاریخ در ورای تاریخ به اعتقاد مارکسیست ها سوسو می زند، چیزی جز پنداره تباه شده باغ عدن پیش از هبوط انسان نیست که مارکسیست ها آن بهشت را در همین خاکدان می جویند، به اشتباه، کورمال کورمال و در ظلمت اذهان شان. الیاده در اندیشه ترقی خواهانه و پیشرو، اسطوره صعود و بالاطلبی و رفعت خاص اندیشه تاریخ گرایان را که مفهومی رؤیایی و خیالی است، باز می یافت و بر آفتاب می انداخت و غیره.
زیرا میرچا الیاده با نوشته های تأویلی (hermeneutique) اش، می توانست رموز متون را دریابد و معانی ژرفی را که ذهنیت مدرن در آن گم و بیراه می شود، به درستی تفسیر کند و روشن سازد. الیاده در زیر آنچه می پوسد و فساد می پذیرد، چیزی را که واضح و بدیهی است و پوسیدنی و فساد پذیر نیست و واقعیت و قداست را، باز می یافت.
اینک از بازگشت قداست بسیار سخن می گویند. الیاده شاید پیامبر و بانی و پیشاهنگ این تجدید عهد است. مالرو می گفت قرن بیست و یکم دینی است وگرنه هیچ نیست. قرن بیست و یکم به برکت الیاده و از دولت تعلیماتش، دینی خواهد بود.
میرچا الیاده، به ما آموخت که وحی و تنزیل های عدیده ادیان، همه مبیّن یک چیز واحدند که همانا وحی اصلی و اساسی است. منظورم این است که با مطالعه آثارش، منجمله تاریخ ادیان، در می یابیم که ادیان، سنن متکثر حقیقی یگانه اند. ماسون-اورسل (Masson-oursel) که می توان پیشاهنگ میرچا الیاده دانستش، در کتابی مربوط به ادیان تطبیقی که امروزه اندکی فراموش شده است، در ادیان مختلف، همانندی ها و مشابهت هایی می یافت که گواه بر جستجو و طلبی مشترک میان همه آنهاست.
با مطالعه (تفسیر) عقل سرخ و دیگر نوشته های هنری کربن در باب عرفای ایرانی و صوفیه، در می یابیم که تجارب عرفانی و خلسه ها و اشراقات مسلمانان باطن گرا و صاحب معرفت خفی با خلسه ها و اشراقات (فی المثل) (برخی خداجویان مسیحی) و یا بعضی زاویه نشینان فرقه معتکف در کوه کرمل (carmelite و یا راهبان صومعه زهّاد کرملی) هیچ تفاوتی ندارد. من آن بصیرت را ندارم که بگویم چگونه الیاده مثلاً با دومزیل (Dumezil) از سویی و شخصیت هایی همانند یونگ از سوی دیگر، ما را به دانش سنتی و کهن آیین و به راه قدسی معرفت خفی و ماوراء تاریخی، رهنمون می شود.
در میان همه ادیانی که الیاده به مطالعه و بررسی آنها پرداخته است، گویا ادیان خاور دور و خاصه کیش برهمایی را بیشتر می پسندیده است. الیاده در فنون مختلف خلسه و مراقبه و مشاهده یعنی بودیسم تبتی و شمنی گری، پژوهش کرده و آنها را به دنیای غرب شناسانده است. کتابش در باب یوگا، مدرسی است. دیگران بهتر از من از آن سخن خواهند گفت و آثار ادبی اش را نیز که بسیار مهم اند و معلوم می دارند که چگونه امر فوق طبیعی ممکن است در زندگانی هر روزینه بگنجد، از یاد نخواهند برد.
من نمی توانم سخن را به پایان برم بی آنکه در برابر کریستینل (christinel) همسر الیاده، شریک باوفایش در زندگانی، از خودگذشته فداکاری که سال های سال یار و پشتیبانش بود و بسی دوستش داشت، سر تعظیم فرود نیاورم. من یاد الیاده، دوست فراموش نشدنی ام را گرامی می دارم. درغم و اندوهم، از همه کسانی که به من اجازه دادند که بگویم او را دوست داشتیم، می ستودیم، حرمت می نهادیم و باری دیگر بگویم که جای الیاده چه معناً و چه از لحاظ عاطفی، در کنار همه ما همواره خالی خواهد بود، سپاسگزارم. اما آثار بس غنی و گسترده اش در دست ماست.
پی نوشت ها :
1. ترجمه خطابه ای که اوژن یونسکو در رثای میرچا الیاده در آغاز مراسم بزرگداشت وی که مرکز ژرژ پمپیدو در روزهای 17 و 19 ژوئن 1987 برگزار کرد، خواند. استاد میرچا الیاده در آوریل 1986 درگذشت.
این ترجمه در کتاب ماه، مهر و آبان 1379، به چاپ رسیده است.(م)