نویسنده: شهید حاج احمد کاظمی
سال اول جنگ، تعدادی از بچه ها را در جبهه فیاضیه آبادان مستقر کرده بودیم. جنگ سرو سامانی نداشت و در هر نقطه ای از خط، ابتکار، خلاقیت و شجاعت بچه ها بود که می جنگید. شهید کبیر زاده(1) نیز از فیاضیه به ما پیوست. فردی بسیار شجاع و ایثار گر بود و همیشه سخت ترین جا را انتخاب می کرد. یک روز او را در حالی که یک طرف صورتش را بسته بود دیدم، پرسیدم:چی شده؟ گفت:چیزی نیست.
بچه ها از من خواستند هر چه زودتر مجید را وادار به عقب رفتن جهت مداوا کنم.
آنها می گفتند:ترکش به چشم مجید خورده و ممکن است کار دستش بدهد.
چون مجید مثل چشمانم عزیز بود به او گفتم:برو و چشمت را معالجه کن. ولی گفت:چشمم تخلیه شده، دیگر معالجه بی فایده است. مع الوصف جهت پانسمان، او را روانه بیمارستان کردیم. او آنقدر عاشق جبهه بود که پس از اندک بهبودی، به جبهه بازگشت و سال ها با یک چشم جنگید.
بچه ها از من خواستند هر چه زودتر مجید را وادار به عقب رفتن جهت مداوا کنم.
آنها می گفتند:ترکش به چشم مجید خورده و ممکن است کار دستش بدهد.
چون مجید مثل چشمانم عزیز بود به او گفتم:برو و چشمت را معالجه کن. ولی گفت:چشمم تخلیه شده، دیگر معالجه بی فایده است. مع الوصف جهت پانسمان، او را روانه بیمارستان کردیم. او آنقدر عاشق جبهه بود که پس از اندک بهبودی، به جبهه بازگشت و سال ها با یک چشم جنگید.
پی نوشت ها :
1-مجید کبیر زاده در سال 1340 در نجف آباد متولد شد. با پیروزی انقلاب اسلامی مدتی در جماران و زمانی در کردستان انجام وظیفه نمود. با شروع جنگ تحمیلی مجید به جبهه ها شتافت. این سردار دلاور در بیست عملیات بزرگ و کوچک مثل:فیاضیه، فرمانده کل قوا، ثامن الائمه، طریق المقدس، چزابه، فتح المبین، بیت المقدس، رمضان، محرم، والفجر مقدماتی، 1، 2و4، خیبر، بدر، قادر، والفجر 8، کربلای 1، 4، 5، در لشکر 8 نجف و با مسوولیتهای گوناگون شرکت داشت و سر انجام در کربلای 5 در حالی که فرماندهی تیپ 4 لشکر 25 کربلا را بر عهده داشت، به شهادت رسید.
منبع: احمدی، جانمراد؛ (1385)، ما اهل اینجا نیستیم؛ مجموعه ای از خاطرات و سخنرانی های سردار سرلشکر پاسدار شهید احمد کاظمی، شهرستان نجف آباد (اصفهان)، مؤسسه حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و لشکر 8 زرهی نجف اشرف و گنگره سرداران و 2500 شهید شهرستان نجف آباد، چاپ دوم.