فرماندهان بيشكست
شهيد احمد كاظمي در دوم مرداد سال 1338 درنجفآباد اصفهان دركوچه ملاصدرا در خانواده اي مذهبي به دنيا آمد.
در سال 1360 و با توجه به وضعيت كردستان و اصرار برخي فرماندهان سپاه به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي درآمد و با شروع جنگ تحميلي-به رغم مجروحيتي كه در يكي از جنگهايي كه با عناصر ضد انقلاب در كردستان داشت و هنوز با عصا راه ميرفت- با اصرار زياد خودش به همراه گروه شهيد غلامرضا محمدي به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطه اي نزديك آبادان به دوستانش بپيوندد. تجربيات آموزش چريكي در پادگان حموريه سوريه و جنگ كردستان برايش خيلي ارزشمند بود و در جبهه جديد جنگ در محور فارسياد و دارخوين به كمكش آمد به طوري كه نيروهاي مردمي به صورت خودكار فرماندهي او را پذيرفتند و احمد نخستين دوره فرماندهي بر نيروهاي مردمي را در جبهه فارسياد تجربه كرد.
در سوم آذرماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امكانات به دست آمده از دشمن در عمليات ثامنالائمه، يك تيپ قدتمند را به نام تيپ8 نجف اشرف تشكيل داد و با استقرار در شهر شوش،يكي از مهمترين محورهاي عملياتي را عهدهدار شد و مقدمات مهمترين عمليات جنگ كه بعد از سوي امام(ره) فتح المبين نام گرفت را فراهم كرد.
سال 1360 او در شرايطي بسيار سخت و نابرابر با دشمن با قبول يكي از به يادماندنيترين تصميمات در حالي كه همه از آزادي شهر خرمشهر نااميد بودند به صورت استشهادي به اتفاق شهيد خرازي (فرمانده لشكر14 امام حسين) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله كرد و از روش منحصر به فرد خود كه دور زدن دشمن بود استفاده كرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نيروهاي دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتي بعد از آن بيش از 15 هزار نفر از نيروهاي دشمن با زيرپوشهاي سفيد خود را تسليم او كردند و صداي بانگ اللهاكبر در شهر خرمشهر طنينافكن شد. اما هرگز كسي ندانست كه احمد به همراه حسين، فاتح اصلي خرمشهر بود و او هيچگاه حاضرنشد به اين عمل اعتراف كند.
شهيد احمد كاظمي در عمليات خيبر و بدر به اتفاق رفيق شفيق خود مهدي باكري كه به شدت به او عشق ميورزيد يكي از متهورانه ترين صحنههاي جنگ را به نمايش گذاشت و در نيمه هاي شب با هليبرد به روي جزاير مجنون در عمق هورالعظيم- كه خود و شهيد باكري در نخستين فرود در آن شركت داشتند- در طول يك شب دو جزيره بسيار مهم نفتي را به نام جزيره مجنون شمالي و جنوبي از تصرف دشمن خارج و از آن عبور كرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگيني به دشمن وارد كردند.
در همين عمليات،يكي از انگشتان احمد بر اثر اصابت تركش قطع شد. ايشان با وجود درد شديد جهت جلوگيري از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمكي كه از سنگر عراقيها آورده بودند قرار ميداد ولي حاضر به ترك جبهه نبود. در عمليات بدر مهدي باكري آهنگ رفتن كرد و با شهادتش احمد را در حسرتي جانسوز فرو برد. با شهادت باكري احمد به شدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صميمي خود را كه حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شديد، احمد با چشماني مالامال از اشك سوار قايق شد و به عقب برگشت،اما او از شدت دوري مهدي مريض شد و مدتي در سنگر در بستر بيماري افتاد.خروش و شدت عمل او در جنگ و عدم فرصت به دشمن در تاريكيهاي شب و صحنه نبرد در كنار اين روح لطيف همه را متعجب مي ساخت.
آذرماه سال 1364 او يكي از برجسته ترين فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح كشور بود. حاج احمد در نزديكترين مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم براي رزمنده ها فراهم ميكرد. بهترين غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهياش براي بچه هاي لشكر تهيه ميديد؛تئورياش اين بود چلوكباب در خط مقدم و ساچمه پلو در عقب جبهه. در لشكر احمد نظم حرف اول را ميزد طوري كه بارها سپهبد شهيد صياد شيرازي نظم و نگهداري تجهيزات را در لشكر 8 نجف بينظير و به عنوان الگو مطرح ميكرد.
احمد كاظمي پس از شهادت دوست صميمياش مهدي باكري شاهد مصيبت سخت ديگري شد. شهادت دوست بسيار صميمياش حسين خرازي در عمليات كربلاي 5 احمد را بسيار متأثر كرد. او منتظر بود كه در لحظات پاياني جنگ به دوستان شهيدش بپيوندد،اما مصلحت چيز ديگري بود. احمد در بيست و هفتم بهمنماه سال 69 به درجه سرتيپ تمامي نايل آمد.
هيچ عملياتي نيست كه در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد كاظمي در آن پيروز نباشد. او هميشه نقشاش را به بهترين شكل انجام ميداد حتي در عمليات رمضان كه عمليات ناموفقي بود حاج احمد تنها فرماندهي بود كه در شرق بصره تا نهر كتيبان جلو رفت و قلب دشمن را شكافت ولي به علت عدم پيشروي در مناطق ديگر به منطقه قبلي بازگشت.
محسن رضايي، فرمانده وقت سپاه ميگويد: ما 4 لشكر داشتيم كه اينها وقتي هر جا وارد ميشدند، هيچ خطي در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشكر 27 محمد رسولالله(ص)، حسين خرازي و لشكر 14 امام حسين(ع)، مهدي باكري و لشكر 31 عاشورا، احمد كاظمي و لشكر 8 نجف اشرف كه در هر كجا وارد ميشدند بدون استثنا با موفقيت همراه بودند. 2 نفر از فرماندهان عراقي كه اسير شده بودند ميگفتند وقتي اسم احمد كاظمي،حسين خرازي و مهدي باكري ميآمد ما بر انداممان لرزه ميافتاد و دعا ميكرديم ما روبهروي اين لشكرها نباشيم چون مطمئن بوديم اينها ميآمدند و ميزدند و هيچكس جلودارشان نبود.
پس از جنگ
پيشرفت در سيستم موشكي سپاه
فرماندهي نيروي زميني
وي طي 3 ماه فعاليت در نيروي زميني خدمات بيشائبهاي عرضه داشت. احمد كاظمي در آخرين روزهاي دنيايياش ديگر تاب و توان نداشت، قلب او آينهاي شفاف از گذشته شده بود. هر لحظه انتظار ميكشيد و از دوستان ميخواست براي رفتنش دعا كنند.
احمد كاظمي يكي از نامآورترين سرداران فداكار اسلام در عصر انقلاب اسلامي و در عين حال براي بسياري از مردم ايران گمنامترين فرماندهان دوران دفاع مقدس و پس از آن بود.صبح نوزدهم دي ماه سال 1384 احمد براي هميشه از خانواده و بچهها خداحافظي كرد. به هنگام سوارشدن بر هواپيما، مهدي باكري را در افق ابرهاي آبي ميديد. او رفت تا براي هميشه از تمام خستگيها و ناملايمتهاي دنيا خداحافظي كند.
11 ستاره فروزان انقلاب در يك پرواز به سوي اروميه در سرزمين خاطرههايشان براي هميشه ماندگار و ثابت قدم در پيشگاه حضرت دوست شدند. او در كنار دوستان شهيدش حسين خرازي و مصطفي ردانيپور در گلزار شهداي اصفهان جاي گرفت. سردار سرلشكر پاسدار كاظمي به همراه يارانش رفت و آناني كه با عشق به آنها زندگي ميكردند در فراقشان چشم انتظار ماندند. روحشان شاد و يادشان سبز.
منبع:نشريه اطلاعات هفتگي، ش3405
/ن