فیزیک اجتماعی

همه دانشهای موجود، عبارت اند از نجوم، فیزیک، شیمی و فیزیولوژی (که به ترتیب یاد شده پدیدار شده اند). حال کنت می گوید «تنها یک علم باقی می ماند... فیزیک اجتماعی. چیزی که انسان امروزه بیش از همیشه به آن نیازمند
شنبه، 19 اسفند 1391
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
فیزیک اجتماعی
 فیزیک اجتماعی

نویسنده: مایکل استنفورد
ترجمه: دکتر مسعود صادقی


 
همه دانشهای موجود، عبارت اند از نجوم، فیزیک، شیمی و فیزیولوژی (که به ترتیب یاد شده پدیدار شده اند). حال کنت می گوید «تنها یک علم باقی می ماند... فیزیک اجتماعی. چیزی که انسان امروزه بیش از همیشه به آن نیازمند است...». مراد او از «فیزیک اجتماعی»، چیزی است که ما آن را «تاریخ و علوم اجتماعی» می نامیم. او، این علم را به دو بخش تقسیم می کند: «پویایی شناسی اجتماعی» و «ایستایی شناسی اجتماعی»... پویایی شناسی اجتماعی، قوانین توالی را مطالعه می کند، در حالی که ایستایی شناسی اجتماعی، به پژوهش درباره قوانین همزیستی می پردازد. «این قوانین، نظریه صحیح رشد و نظام اجتماعی را شکل می دهند (Gardiner, 1959, pp. 77-79)».
در اینجا پی بردن به بسیاری از باورها در باب تاریخ و جامعه که مدتها پیش به قوت بیان شده اند و امروزه اغلب با آنها مواجه می شویم، جذاب است. ما که آن قدر بر قوانین تسلط یافته ایم که می توانیم انسان را بر ماه بنشانیم، آیا نمی توانیم بر قوانین طبیعت بشری هم سلطه یابیم، یعنی هم بر قوانین فردی و هم بر قوانین جمعی، تا جوامع شادتر و موفق تری بسازیم؟ چرا هنوز جرم و جنایت، فقر، قحطی و جنگ را تحمیل می کنیم؟ آیا دانشمندان در اینجا نیز نمی توانند پاسخ را بیابند؟ این عقیده من است و بر مبنای باور به آن مقاله حاضر را نوشته‌ام که فهم تاریخ می تواند لااقل به اندازه علوم، در حل این مشکلات سهم داشته باشد.
دیدگاههای کنت به این نتیجه می انجامد: قوانین ثابتی وجود دارند که رفتار مردان و زنان را اداره می کنند؛ قوانین ثابتی وجود دارند که برنامه ریزی و عملکرد گروهها و جوامع متشکل از این مردان و زنان را تحت کنترل دارند؛ قوانین ثابتی وجود دارند که پیشرفت را در همه این گروهها و جوامع زیر نفوذ خود دارند. از نظر برخی، این گزاره ها بی درنگ انسان را مجذوب خود می کنند و از نظر برخی دیگر، این گزاره ها آشکارا نادرست اند؛ واکنش شما چیست؟

مدلی برای مورخان

این نظریه بر مورخان و آثار آنها، تأثیرات متنوعی گذاشت. بگذارید این برداشتهای مهم را طرح کرده و آنها را به ترتیب مورد آزمون قرار دهیم:
1. هر چیزی باید به نحو بیرونی مورد آزمون قرار گیرد، بی آنکه به امر درونی آن (یعنی علت یا دلیل یا معنای آن) توجه شود. همان روشی که در مطالعه زمین لرزه یا کرمهای خاکی به کار می رود، در مورد انسان نیز اعمال می شود. این دیدگاه که به رفتارگرایی مشهور است، در میان مورخان رواجی ندارد. به نظر من، آنها به سختی می توانند به توصیف رفتار انسانی بدون توجه به انگیزه ها و معانی آنها بپردازند. دلیل این مسئله این است که تقریباً تمام شواهد ما به صورت زبانی و از طریق فاعلان تاریخی، با هم عصرانشان به دست ما می رسد، کسانی که بیشتر کارهایی را که انجام داده اند یا مشاهده کرده اند، با فهم خود توصیف می کنند. کمابیش در تمام موارد تفسیر بر شاهد تاریخی مقدم است.
2. داده های تاریخی باید دقیقاً، عیناً و به طور قاطع اثبات شوند. نمی‌دانم این کار چقدر در علوم طبیعی امکان پذیر است، اما سه انقلاب بزرگ قرن بیستم در فیزیک (نظریه نسبیت، نظریه کوانتوم و نظریه عدم قطعیت) نشان می دهد که مسئله به آن سادگی که کنت و دیگر پوزیتیویستهای قرن نوزدهم تصور می کرده اند، نیست.
همان طور که پیش از این درباره داده های تاریخی دیدیم، تنها تعداد محدودی از آنها به صورت دقیق و بدون بحث اثبات می شوند یا شاید امکان اثبات داشته باشند.
3. در مطالعه جامعه، بیشتر «جمع» است که باید به عنوان داده های مقدماتی لحاظ شود تا فرد؛ یعنی واقعیات اجتماعی‌ای وجود دارند که کاملاً متمایز از واقعیات مربوط به افرادی هستند که جامعه را می سازند. این دیدگاه مبنای نظریات یکی از بنیان گذاران جامعه شناسی مدرن، یعنی امیل دورکیم (1858 ـ 1917) است که شدیداً تحت تأثیر کنت بود. موریس مندلبوم، این مسئله را چنین بیان می دارد:
هیچ کس نمی تواند اعمال انسانها را به عنوان اعضای یک جامع بفهمد مگر آنکه فرض کند گروهی از واقعیات، که من آنها را واقعیات اجتماعی می‌نامم، وجود دارند که به اندازه واقعیاتی که دارای ویژگی روان شناسانه هستند، پایه ای و اساسی‌اند (Ryan, 1973, p. 107).
کنت آنگاه که می گوید:
تجزیه پذیری جامعه به افراد بیش از تجزیه پذیری سطح هندسی به خطوط و خط به نقاط نیست (Ryan, 1973, p. 119)
به نکته مشابهی اشاره می کند. برخلاف دو نکته آغازین، این یکی جذابیت قابل ملاحظه ای برای مورخان داشته است. بی شک در تاریخ سنتی، افراد کانون توجه بودند، اما اخیراً، همان طور که می بینیم این «جمع»ها (طبقات، احزاب، کلیساها، اصناف و مؤسسات) هستند که مورخان آنها را موضوع کار خود قرار داده اند. همان طور که اغلب جامعه شناسان تأکید کنت و دورکیم را بر واقعیات اجتماعی پذیرفته‌اند، بسیاری از مورخان اجتماعی (مخصوصاً مورخان حوزه فرهنگ‌ها و بینشها) مفاهیم و روشهای خود را از همکاران خود در حوزه جامعه شناسی اخذ کرده اند. باید به کنت اجازه داد تا دیدگاه خود را در این عرصه طرح کند.
4. وظیفه ما کشف قوانین سازنده جامعه (ایستایی شناسی اجتماعی) و کشف قوانین بسط و گسترش آنهاست (پویایی شناسی اجتماعی)؛ قوانینی که برای همه جوامع و قطع نظر از زمان و مکان، معتبرند. بنابراین، کنت هیچ تمایزی میان جامعه شناس و مورخ قرار نمی‌دهد؛ هر دو یک موضوع (یعنی جامعه) را مطالعه می کنند و از روشهای مشابهی بهره می گیرند.
مورخان چندان تمایلی به دنباله روی از کنت در این دیدگاهها ندارند. جامعه شناسان کمی و مورخان کمتری، با این گفته کنت که ما می توانیم آینده را پیش بینی کنیم، (چون پدیده های اجتماعی، تحت سیطره قوانین طبیعی و پذیرای پیش بینی معقول اند)، موافقت می کنند. حتی جامع شناسان، به ندرت آمادگی پذیرش این را دارند که رشد جوامع دارای قوانین است، هر چند آنها این دیدگاه را که برخی نظمها در ساخت جوامع وجود دارند، با سهولت بیشتری می پذیرفتند. در حقیقت، کارکرد گرایان ساختارگرا که جوامع را چونان نظامهای کارا در نظر می گیرند، این سخن کنت را تکرار می کنند که آنچه او عناصر اجتماعی می نامد، «باید در ارتباطی دوسویه و به عنوان سازنده یک کل (که ما را وادار می کند آن را در ترکیب مورد مطالعه قرار دهیم) در نظر گرفته شود». آنچه تقریباً همه مورخان با آن مخالف اند این تصور است که قوانین پیشروی یا حتی قوانین فرایند، وجود دارند.
منبع: استنفورد، مایکل؛ (1384)، درآمدی بر تاریخ پژوهی، مسعود صادقی، تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی، دانشگاه امام صادق (ع) معاونت پژوهشی، 1385.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط