بیش از هزار سال از مبارزه ی مسیحیت با اسلام می گذرد و هنوز هم صدای ناقوس کلیسا و بانگ الله اکبر مسجد همچنان به گوش می رسد. معنایش این است که گرچه هر از چند گاه پیروزی نصیب یکی از دو رقیب دیرینه گشته؛ اما هیچ کدام میدان را ترک نگفته است. تاریخ منازعه طرفین نیز حصول نوعی توافق برای به رسمیت شناختن یکدیگر را ـ دست کم در جنبه های اعتقادی ـ به آنها القا کرده است.
دشمنی و منازعه گرچه ممکن است خاطر مبلغان دینی به ویژه مسیحیان را از جهت انجام وظایف حرفه ای خشنود ساخته باشد؛ اما بی نتیجه بودن آن به طرفین فهمانده است که باید به جای زور، گفت و گو را نشاند و بهتر است که به جای نفی یکدیگر در صدد شناخت واقعی تر یکدیگر برآیند. اگر طرفین می توانستند بدون داشتن هر گونه ارتباطی دور از یکدیگر زندگی کنند، شاید ضرورت چنین شناختی ـ که بیشتر از باب ادیان دلیلی برای آن نمی یابند ـ هیچ گاه احساس نمی گشت.
این تجربه بلند تاریخی باید به مسیحیت فهمانده باشد که آرزوی ریشه کن سازی اسلام و بازگرداندن مسلمانان به دامن مسیحیت را باید از سر بیرون کنند و همانند اسلام راه گفت وگو با بهترین شیوه و نیز تسامح و مدارا را در پیش گیرند.
خوشبختانه جوانه های ایده گفت و گو و تسامح از دل کلام مسیحیت سرزده است و شماری از اندیشمندان بزرگشان ابراز می دارند که رابطه اسلام و مسیحیت دوران منازعه و ستیز را از سر گذرانده و اینک دوران شناخت عالمانه و منصفانه فرا رسیده است.
هانس کونگ در این باره می نویسد: اروپائیان تا چهارصد سال پس از پیامبری محمد(ص) درباره او چیزی نمی دانستند. در سال 1142 م. و پس از دیدار پطرس بزرگ از اسپانیا ـ که در تصرف مسلمانان بود ـ به اهمیت شناخت ریشه ای اسلام پی بردند. پس از آن بود که دستور ترجمه قرآن به زبان لاتینی صادر گردید و نخستین ترجمه آن در سال 1143 م. انجام پذیرفت. با وجود این تا پانصد سال پس از آن نیز هیچ پژوهش علمی اصیلی درباره ی اسلام صورت نگرفت تا آنکه «الکساندر راس» در سال 1650 م کتاب مهمی در تاریخ ادیان نوشت و آن را «عبادتهای گوناگون در جای جای جهان» نام نهاد. این کتاب در سال 1668 م به زبان آلمانی نیز ترجمه شد. نظریه حاکم در غرب درباره ی اسلام این بود که عقیده ای نادرست یا تحریفی عمدی از حقیقت و آمیزه ای از زور و شهوت است. در مقابل، از مسیحیت به عنوان نمونه ای که بر حقیقت مطلق، صلح، دوستی و پاکدامنی مبتنی هست یاد می شد... هدفشان از این کار این بود که برای حفظ پیروان دین خودشان، از دیگر ادیان تصویری مشوه و نادرست ارائه دهند.
با اینکه در قرون وسطای مسیحی، اروپاییان از فرهنگ پیشرفته عربی، فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و نیز نیروی اقتصادی و نظامی اسلام در شگفت بودند ـ تا آنجا که ظهور دانشمندی مسیحی چون «توماس آکوینی» بدون وجود اعراب ممکن نبود ـ این شگفتی با آغاز دوره رنسانس پنهان گردید و هر چیز که صبغه عربی داشت مورد مخالفت قرار گرفت. این مخالفت هنگامی فزونی یافت که خطر ترکها در اروپا آشکار شد. در این هنگام بود که بی درنگ پس از چاپ قرآن در ونیز (بندقیه) به سال 1530 م فرمان آتش زدن آن صادر گردید. لوتر (مؤسس کلیسای پروتستانها، در گذشته به سال 1546 م) در صدد ترجمه قرآن برآمد؛ ولی تنها برای حمله به آن. اما با فرا رسیدن قرن روشنفکری (قرن هجدهم)جهت گیری به سوی آشتی با اسلام آغاز گردید و «لی سینگ» (متوفای 1781 م) با نوشتن داستان «ناتان حکیم» (نشر سال 1779 م) این جهت گیری را آشکار ساخت. او در کتابش، سه گوهر همانند را که تنها یکی از آنها طلا هست و برای کسی شناخته شده نیست مثال آورده و صلاح الدین ایوبی ـ حاکم مسلمان ـ را نمونه حاکمی حکیم ذکر کرده است. هانس کونگ، از دیگر نمونه های آشتی با اسلام دیوان گوته، که آن را «دیوان غربی ـ شرقی» می نامد (1819 م) و نیز سخنرانی توماس کارلایل را زیر عنوان «محمد پیامبر راستگو» (1840 م) مثال می آورد و در ادامه می نویسد: در قرن نوزدهم با آغاز دوران استعمار، شرق شناسی نیز دستخوش تحوّلی عظیم گشت و (به جای بدگوییهای متعصبانه) نقد تاریخی علوم اسلامی آغاز گردید. این جهت گیری علمی در سده های نوزدهم و بیستم از مخالفتهای مسیحیان علیه مسلمانان کاست و آنان را به سوی تلاش برای پژوهش و درک موضوع سوق داد. در این جهت گیری تحولی روشن آشکار گردید و پژوهشهای ارزشمندی نیز به انجام رسید، مانند موارد زیر:
ـ پژوهشهای تاریخی که محمد را بزرگ می شمارند، مثل پژوهشهای گوستاووایل، (1) الویس اشپرنگ، (2) ویلیام مویر، (3) لیونی کی تانی، (4) تاورآندره، (5) ریچارد بلاش (6) و مونتگمری وات.(7)
ـ پژوهشهای قرآنی از نویسندگانی مثل «تئودور نولدکه» (پژوهشهای تاریخی درباره قرآن)، ترجمه «گوستا و فلوگل» از قرآن، و پژوهشهای ریچارد بل و رودی پارت.
ـ مباحثی فراگیر درباره ی فرهنگ اسلامی، عبادات، تصوف، شریعت، اخلاق، ادبیات و هنر از کسانی چون گلدزیهر، اسنوک هورگرونیه و لویی ماسینیون.
ـ مباحثی پیرامون تصویر مسیح در قرآن کریم از جی.اف. گروک (150سال قبل) و پژوهشهای فراوانی که در پی آن انجام گردید.
هانس کونگ مخالفت خود را با بازگشت به جدال مسیحیت علیه اسلام از راه افترا، تحریف و تشویه اعلام می دارد و می گوید: اینک بر ما است که فهم اسلام را از درون آغاز کنیم و بکوشیم تا به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: چرا انسان مسلمان خداوند، جهان، عبادت، حقوق بشر و نیز سیاست و هنر را به گونه ای متفاوت از آنچه ما می بینیم و با قلبی متفاوت از قلبهای ما مسیحیان می بیند؟(8)
با این همه، از یاد نباید برد که پذیرش اسلام به عنوان یک دین، محمد(ص) به عنوان پیامبر و قرآن به عنوان کتاب آسمانی از سوی مسیحیان هر چند واقعیتی انکارناپذیر است، ولی همه واقعیت حاکم بر مناسبات میان مسیحیان و مسلمانان نیست. اعتقاد صلیبیهای صهیونیست و صهیونیستهای صلیبی درباره ظهور دوم مسیح و اینکه دولت او در سرزمین فلسطین تشکیل خواهد گردید، ایده ای است که حیات دینی و فرهنگی مسلمانان را به شدت تهدید می کند. رسالتی که سران آمریکا مبنی برای ایجاد دموکراسی مورد نظرشان در خاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی برای خود قائل هستند، نخستین چیزی را که از میان خواهد برد آزادی مسلمانان پای بند به عقاید دینی است. از این رو، باید میان قلمروهای این دو واقعیت تفکیک قائل شد و گفت که روابط میان مسیحیان و مسلمانان در حوزه های کلامی و اعتقادی به سوی تفاهم گرایش دارد، ولی در حوزه های استراتژیکی و سیاسی، تقابل، درست همانند دوره های کهن به جای خود باقی است و چشم انداز آینده آن نیز غیر قابل پیش بینی و گاه بسیار خطرناک می نماید.
نیز تاریخ گواهی می دهد که سرچشمه جنگهای طرفین چیزی جز فزون خواهی نبوده و نیست. اسلام نه از سلاطین عثمانی خواسته بود که بروند و با زور اروپائیان را مسلمان کنند و نه مسیحیت به بوش و بلر فرمان داده تا برای برقراری نظام دموکراسی در عراق این کشور را تبدیل به جهنم کنند. چه کسی می تواند مدعی گردد که این منازعه ها ریشه دینی دارد؟ آنچه مومنان به ادیان الهی بدان مکلّفند «عمل صالح» است و چنانچه عملی موجب فساد و تباهی گردد و جان بی گناهان را بگیرد از دایره عمل صالح بیرون است؛ هر چند که عاملان رفتار خویش را دینی وانمود سازند. غاصبان فلسطین هرگز نمی توانند رفتارشان را دینی جلوه دهند و اشغال گران عراق و افغانستان هیچ دلیلی بر دینی بودن خون ریزیها و نسل کشیها ندارند، همان طور که هیچ کس دیگری نیز حق ندارد هدفهایش را با ترور و کشتار بی گناهان دنبال کند.
ب) گرایشهای فرقه ای حکمرانان مسلمان و رفتار تبعیض آنان نسبت به اقوام و ادیان حاضر در قلمروشان یکی از مهم ترین عوامل ضعف و فروپاشی دولتهای اسلامی و نیز تضعیف و پراکندگی ملت اسلام بوده است. از این رو باید به شدت از آن دوری جست. در جایی اگر شیعیان اکثریت دارند باید اهل تسنن را بپذیرند و به عکس اگر اکثریت با سنیهاست کسانی از آنها با دستاویزهای واهی اقدام به کشتار شیعیان بی گناه نکنند. اگر ملتهای اسلامی راه کنار آمدن، تحمل و داشتن زندگی مسالمت آمیز با یکدیگر و نیز با پیروان دیگر ادیان را نیاموزند و نهادها و سازمانهای اجتماعی شان را بر این پایه مبتنی نکنند، دیر یا زود دستخوش تزلزل و تلاشی خواهند گشت.
ج) مسلمانان می توانند با رعایت اصول و موازین اخلاقی اسلام، مخالفان و دشمنان خود را زیر تأثیر قرار دهند؛ و اگر نتوانند آنان را زیر پرچم اسلام درآوردند، دست کم از شدت دشمنی شان خواهند کاست، نمونه های تاریخی به کارگیری شیوه های اخلاقی برای رسیدن به مقاصد سیاسی فراوان است و کامل ترین آنها پیامبر اسلام (ص) است که مشرکان مکه را با همه سرسختی شان با اعلام عفو عمومی در جریان فتح، مسلمان گردانید. در روزگار اخیر نیز امیر عبدالقادر الجزایری سمبل چنین رفتاری است؛ که با حسن سلوک و خوشرفتاری با اسیران فرانسوی، آنان را به شدت متأثر ساخت.
د) تمسک به قرآن و عمل به توصیه های این کتاب شریف در برخورد با غیر مسلمان دستورالعملی است که بسیار کار آمد بوده است. به گواهی تاریخ، مشکلات و تضادهای سیاسی و نظامی همیشه راه حلی از نوع خودشان ندارند، بلکه اخلاق از عواملی است که می تواند گره های بسیار کور را هم به آسانی بگشاید. بنابراین مسلمانان می توانند ضمن حفظ حق دفاع مشروع برای خود در قبال دیگران، بر اصول زیر تأکید ورزند و آن را در مشی سیاسی خود بگنجانند.
البته توجه به جنبه های اخلاقی اسلام در برخورد با دشمنان هرگز به معنای نادیده گرفتن اصول جهاد و مبارزه نیست، بلکه تأکید بر جنبه تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر و نیز تأکید بر سیره نبوی است، که خداوند او را فرستاد تا گواه باشد، مژده برساند و هشدار دهد.
یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً و َمُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ دَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِیراً (احزاب: 46)
ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا گواه باشی و مژده رسانی و هشدار دهی؛ و به سوی خدا دعوت کنی و چراغی تابان باشی.
دشمنی و منازعه گرچه ممکن است خاطر مبلغان دینی به ویژه مسیحیان را از جهت انجام وظایف حرفه ای خشنود ساخته باشد؛ اما بی نتیجه بودن آن به طرفین فهمانده است که باید به جای زور، گفت و گو را نشاند و بهتر است که به جای نفی یکدیگر در صدد شناخت واقعی تر یکدیگر برآیند. اگر طرفین می توانستند بدون داشتن هر گونه ارتباطی دور از یکدیگر زندگی کنند، شاید ضرورت چنین شناختی ـ که بیشتر از باب ادیان دلیلی برای آن نمی یابند ـ هیچ گاه احساس نمی گشت.
این تجربه بلند تاریخی باید به مسیحیت فهمانده باشد که آرزوی ریشه کن سازی اسلام و بازگرداندن مسلمانان به دامن مسیحیت را باید از سر بیرون کنند و همانند اسلام راه گفت وگو با بهترین شیوه و نیز تسامح و مدارا را در پیش گیرند.
خوشبختانه جوانه های ایده گفت و گو و تسامح از دل کلام مسیحیت سرزده است و شماری از اندیشمندان بزرگشان ابراز می دارند که رابطه اسلام و مسیحیت دوران منازعه و ستیز را از سر گذرانده و اینک دوران شناخت عالمانه و منصفانه فرا رسیده است.
هانس کونگ در این باره می نویسد: اروپائیان تا چهارصد سال پس از پیامبری محمد(ص) درباره او چیزی نمی دانستند. در سال 1142 م. و پس از دیدار پطرس بزرگ از اسپانیا ـ که در تصرف مسلمانان بود ـ به اهمیت شناخت ریشه ای اسلام پی بردند. پس از آن بود که دستور ترجمه قرآن به زبان لاتینی صادر گردید و نخستین ترجمه آن در سال 1143 م. انجام پذیرفت. با وجود این تا پانصد سال پس از آن نیز هیچ پژوهش علمی اصیلی درباره ی اسلام صورت نگرفت تا آنکه «الکساندر راس» در سال 1650 م کتاب مهمی در تاریخ ادیان نوشت و آن را «عبادتهای گوناگون در جای جای جهان» نام نهاد. این کتاب در سال 1668 م به زبان آلمانی نیز ترجمه شد. نظریه حاکم در غرب درباره ی اسلام این بود که عقیده ای نادرست یا تحریفی عمدی از حقیقت و آمیزه ای از زور و شهوت است. در مقابل، از مسیحیت به عنوان نمونه ای که بر حقیقت مطلق، صلح، دوستی و پاکدامنی مبتنی هست یاد می شد... هدفشان از این کار این بود که برای حفظ پیروان دین خودشان، از دیگر ادیان تصویری مشوه و نادرست ارائه دهند.
با اینکه در قرون وسطای مسیحی، اروپاییان از فرهنگ پیشرفته عربی، فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی و نیز نیروی اقتصادی و نظامی اسلام در شگفت بودند ـ تا آنجا که ظهور دانشمندی مسیحی چون «توماس آکوینی» بدون وجود اعراب ممکن نبود ـ این شگفتی با آغاز دوره رنسانس پنهان گردید و هر چیز که صبغه عربی داشت مورد مخالفت قرار گرفت. این مخالفت هنگامی فزونی یافت که خطر ترکها در اروپا آشکار شد. در این هنگام بود که بی درنگ پس از چاپ قرآن در ونیز (بندقیه) به سال 1530 م فرمان آتش زدن آن صادر گردید. لوتر (مؤسس کلیسای پروتستانها، در گذشته به سال 1546 م) در صدد ترجمه قرآن برآمد؛ ولی تنها برای حمله به آن. اما با فرا رسیدن قرن روشنفکری (قرن هجدهم)جهت گیری به سوی آشتی با اسلام آغاز گردید و «لی سینگ» (متوفای 1781 م) با نوشتن داستان «ناتان حکیم» (نشر سال 1779 م) این جهت گیری را آشکار ساخت. او در کتابش، سه گوهر همانند را که تنها یکی از آنها طلا هست و برای کسی شناخته شده نیست مثال آورده و صلاح الدین ایوبی ـ حاکم مسلمان ـ را نمونه حاکمی حکیم ذکر کرده است. هانس کونگ، از دیگر نمونه های آشتی با اسلام دیوان گوته، که آن را «دیوان غربی ـ شرقی» می نامد (1819 م) و نیز سخنرانی توماس کارلایل را زیر عنوان «محمد پیامبر راستگو» (1840 م) مثال می آورد و در ادامه می نویسد: در قرن نوزدهم با آغاز دوران استعمار، شرق شناسی نیز دستخوش تحوّلی عظیم گشت و (به جای بدگوییهای متعصبانه) نقد تاریخی علوم اسلامی آغاز گردید. این جهت گیری علمی در سده های نوزدهم و بیستم از مخالفتهای مسیحیان علیه مسلمانان کاست و آنان را به سوی تلاش برای پژوهش و درک موضوع سوق داد. در این جهت گیری تحولی روشن آشکار گردید و پژوهشهای ارزشمندی نیز به انجام رسید، مانند موارد زیر:
ـ پژوهشهای تاریخی که محمد را بزرگ می شمارند، مثل پژوهشهای گوستاووایل، (1) الویس اشپرنگ، (2) ویلیام مویر، (3) لیونی کی تانی، (4) تاورآندره، (5) ریچارد بلاش (6) و مونتگمری وات.(7)
ـ پژوهشهای قرآنی از نویسندگانی مثل «تئودور نولدکه» (پژوهشهای تاریخی درباره قرآن)، ترجمه «گوستا و فلوگل» از قرآن، و پژوهشهای ریچارد بل و رودی پارت.
ـ مباحثی فراگیر درباره ی فرهنگ اسلامی، عبادات، تصوف، شریعت، اخلاق، ادبیات و هنر از کسانی چون گلدزیهر، اسنوک هورگرونیه و لویی ماسینیون.
ـ مباحثی پیرامون تصویر مسیح در قرآن کریم از جی.اف. گروک (150سال قبل) و پژوهشهای فراوانی که در پی آن انجام گردید.
هانس کونگ مخالفت خود را با بازگشت به جدال مسیحیت علیه اسلام از راه افترا، تحریف و تشویه اعلام می دارد و می گوید: اینک بر ما است که فهم اسلام را از درون آغاز کنیم و بکوشیم تا به پرسشهایی از این قبیل پاسخ دهیم: چرا انسان مسلمان خداوند، جهان، عبادت، حقوق بشر و نیز سیاست و هنر را به گونه ای متفاوت از آنچه ما می بینیم و با قلبی متفاوت از قلبهای ما مسیحیان می بیند؟(8)
نتیجه گیری
برای مسلمانان این بهترین مژده است که آنها که در گذشته کمر به «نابودی اسلام از بیرون» بسته بودند، اینک به «فهم اسلام از درون» روی آورده اند. اگر مسیحیان از خط مشی «نابودی اسلام از بیرون» طرفی نبستند و نا امید شدند، بدون شک سیاست «فهم اسلام از درون» آنان را به سوی حقیقت رهنمون خواهد گشت.با این همه، از یاد نباید برد که پذیرش اسلام به عنوان یک دین، محمد(ص) به عنوان پیامبر و قرآن به عنوان کتاب آسمانی از سوی مسیحیان هر چند واقعیتی انکارناپذیر است، ولی همه واقعیت حاکم بر مناسبات میان مسیحیان و مسلمانان نیست. اعتقاد صلیبیهای صهیونیست و صهیونیستهای صلیبی درباره ظهور دوم مسیح و اینکه دولت او در سرزمین فلسطین تشکیل خواهد گردید، ایده ای است که حیات دینی و فرهنگی مسلمانان را به شدت تهدید می کند. رسالتی که سران آمریکا مبنی برای ایجاد دموکراسی مورد نظرشان در خاورمیانه و عموم کشورهای اسلامی برای خود قائل هستند، نخستین چیزی را که از میان خواهد برد آزادی مسلمانان پای بند به عقاید دینی است. از این رو، باید میان قلمروهای این دو واقعیت تفکیک قائل شد و گفت که روابط میان مسیحیان و مسلمانان در حوزه های کلامی و اعتقادی به سوی تفاهم گرایش دارد، ولی در حوزه های استراتژیکی و سیاسی، تقابل، درست همانند دوره های کهن به جای خود باقی است و چشم انداز آینده آن نیز غیر قابل پیش بینی و گاه بسیار خطرناک می نماید.
توصیه هایی برای نزدیکی اسلام و مسیحیت
الف) به گواهی تاریخ ستیز میان مسیحیان و مسلمانان راه حل نظامی ندارد گر چه اقدامهای نظامی در مقاطعی از تاریخ مقاصد سیاسی طرفین را برآورده ساخته، اما ریشه منازعه باز به جای مانده است. هر اقدام خشونت آمیزی با اقدامی همانند آن رو به رو گشته در حالی که اقدامهای آشتی جویانه اگر با حسن نیت همراه بوده پاسخی نیکو دریافت داشته است و به بیان دیگر آنکه در این عرصه بذر خشونت کاشته خشونت و آنکه بذر دوستی کاشته دوستی درویده است.نیز تاریخ گواهی می دهد که سرچشمه جنگهای طرفین چیزی جز فزون خواهی نبوده و نیست. اسلام نه از سلاطین عثمانی خواسته بود که بروند و با زور اروپائیان را مسلمان کنند و نه مسیحیت به بوش و بلر فرمان داده تا برای برقراری نظام دموکراسی در عراق این کشور را تبدیل به جهنم کنند. چه کسی می تواند مدعی گردد که این منازعه ها ریشه دینی دارد؟ آنچه مومنان به ادیان الهی بدان مکلّفند «عمل صالح» است و چنانچه عملی موجب فساد و تباهی گردد و جان بی گناهان را بگیرد از دایره عمل صالح بیرون است؛ هر چند که عاملان رفتار خویش را دینی وانمود سازند. غاصبان فلسطین هرگز نمی توانند رفتارشان را دینی جلوه دهند و اشغال گران عراق و افغانستان هیچ دلیلی بر دینی بودن خون ریزیها و نسل کشیها ندارند، همان طور که هیچ کس دیگری نیز حق ندارد هدفهایش را با ترور و کشتار بی گناهان دنبال کند.
ب) گرایشهای فرقه ای حکمرانان مسلمان و رفتار تبعیض آنان نسبت به اقوام و ادیان حاضر در قلمروشان یکی از مهم ترین عوامل ضعف و فروپاشی دولتهای اسلامی و نیز تضعیف و پراکندگی ملت اسلام بوده است. از این رو باید به شدت از آن دوری جست. در جایی اگر شیعیان اکثریت دارند باید اهل تسنن را بپذیرند و به عکس اگر اکثریت با سنیهاست کسانی از آنها با دستاویزهای واهی اقدام به کشتار شیعیان بی گناه نکنند. اگر ملتهای اسلامی راه کنار آمدن، تحمل و داشتن زندگی مسالمت آمیز با یکدیگر و نیز با پیروان دیگر ادیان را نیاموزند و نهادها و سازمانهای اجتماعی شان را بر این پایه مبتنی نکنند، دیر یا زود دستخوش تزلزل و تلاشی خواهند گشت.
ج) مسلمانان می توانند با رعایت اصول و موازین اخلاقی اسلام، مخالفان و دشمنان خود را زیر تأثیر قرار دهند؛ و اگر نتوانند آنان را زیر پرچم اسلام درآوردند، دست کم از شدت دشمنی شان خواهند کاست، نمونه های تاریخی به کارگیری شیوه های اخلاقی برای رسیدن به مقاصد سیاسی فراوان است و کامل ترین آنها پیامبر اسلام (ص) است که مشرکان مکه را با همه سرسختی شان با اعلام عفو عمومی در جریان فتح، مسلمان گردانید. در روزگار اخیر نیز امیر عبدالقادر الجزایری سمبل چنین رفتاری است؛ که با حسن سلوک و خوشرفتاری با اسیران فرانسوی، آنان را به شدت متأثر ساخت.
د) تمسک به قرآن و عمل به توصیه های این کتاب شریف در برخورد با غیر مسلمان دستورالعملی است که بسیار کار آمد بوده است. به گواهی تاریخ، مشکلات و تضادهای سیاسی و نظامی همیشه راه حلی از نوع خودشان ندارند، بلکه اخلاق از عواملی است که می تواند گره های بسیار کور را هم به آسانی بگشاید. بنابراین مسلمانان می توانند ضمن حفظ حق دفاع مشروع برای خود در قبال دیگران، بر اصول زیر تأکید ورزند و آن را در مشی سیاسی خود بگنجانند.
1. یکتاپرستی:
به مصداق آیه شریفه «قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَی ََ کَلِمَه یٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلَّا اللّهَ و َلاَنُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لاَ یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضاً أَرْبَاباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِن تَوَلَّوا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ(آل عمران: 64) (بگو: ای اهل کتاب به سخنی روی آورید که میان ما و شما یکسان است. این که جز خدا را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم و برخی از ما برخی دیگر را غیر از خداوند یکتا به خدایی نگیرد.)2. عدالت:
به مصداق آیه شریفه «قُلْ أَمَرَ رَبّی بالقِسْطِ...»(اعراف:29) (بگو: پروردگار من به عدالت فرمان داده است...)3. گفت و گو با نیکوترین شیوه:
به مصداق آیه شریفه «ادْعُ إِلَی ََ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَه یِ و َالْمَوْعِظَه الْحَسَنَه وَ جَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ و َهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(نحل: 125) (با فرزانگی و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین طریق با آنها مباحثه کن. پروردگار تو گمراهان و هدایت شدگان طریقش را بهتر می شناسد).4. دفع بدی با نیکی:
به مصداق آیه شریفه «وَ لاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَه وَلاَ الْسَّیِّئَهُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت: 34) (خوبی و بدی برابر نیست. همواره به نیکوترین وجهی پاسخ ده تا کسی که میان تو و او دشمنی است همچون دوست صمیمی شود)البته توجه به جنبه های اخلاقی اسلام در برخورد با دشمنان هرگز به معنای نادیده گرفتن اصول جهاد و مبارزه نیست، بلکه تأکید بر جنبه تکمیلی آنها نسبت به یکدیگر و نیز تأکید بر سیره نبوی است، که خداوند او را فرستاد تا گواه باشد، مژده برساند و هشدار دهد.
یَاأَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِداً و َمُبَشِّراً وَ نَذِیراً وَ دَاعِیاً إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرَاجاً مُّنِیراً (احزاب: 46)
ای پیامبر ما تو را فرستادیم تا گواه باشی و مژده رسانی و هشدار دهی؛ و به سوی خدا دعوت کنی و چراغی تابان باشی.
پی نوشت ها :
1 ـ IG.Weil.
2 ـ A.Sprenger.
3 ـ W.Muir.
4 ـ L.Caetani.
5 ـ T.Andrae.
6 ـ R.Blacher.
7 ـ M.Watt.
8 ـ التوحید و النبوه و القرآن فی حوار المسیحیه ی و الاسلام، ص 28 ـ 29.