مترجم: جلال ستاری
درباره بشقاب های پرنده، داستان هایی نقل می شود که نه تنها کاملاً باورنکردنی اند، بلکه علاوه بر آن چنین می نماید که مفاد عمومی فیزیک را هم به هیچ نمی گیرند. بنابراین بروز واکنش منفی در قبال آن داستانها و امتناع محض، مبتنی بر عقل سلیم انتقادی، از پذیرش این پدیده، اجتناب ناپذیر می نماید و ازینرو هر کس حق دارد چنین بیندیشد که آنهمه، شبهه و خطا و خیالبافی دروغی بیش نیست! و با خود بگوید، اشخاصی که چنین وقایعی نقل می کنند(خلبانان، کارکنان پایگاههای هوایی)، عقلشان اندکی پارسنگ می برد! به علاوه این روایات از آمریکا که کشوری دارای امکانات نامحدود و سرزمین علم تخیلی (داستانهای علمی تخیلی) است به گوش ما می رسند.
برحسب این واکنش های طبیعی، ما نخست روایات در باب بشقاب های پرنده را به عنوان شایعاتی که در افواه هست، مدنظر قرار می دهیم و می کوشیم تا از این تجلیات و تظاهراًت روانی، برحسب روش تحلیلی مان، نتایجی به دست آوریم.
از منظر بدبینی و تشکیک یعنی از دیدگاهی که ما در این پدیده می نگریم، گزارشهای مربوط به بشقاب های پرنده، در وهله نخست به نظر ما، به مثابه روایتی است که تکرار می شود و در سراسر جهان پهناور شیوع دارد، ولی روایتی خاص است که از شایعاتی معمولی بدین جهت متمایز می شود که گزارشش شکلی پنداره گون به خود می گیرد(1)؛ شاید هم این روایت، کاملاً جعلی یا حاصل پنداره (Vision) باشد.(2) من اینگونه شایعه نسبتاً نادر را شایعه پنداره گون (rumeur visionnaire ) می نامم. چنین شایعه ای همتای پنداره های جمعی مثلاً پنداره ها یا رؤیت های جنگجویان صلیبی به هنگام حصر اورشلیم و پنداره های نیروی نظامی مستقر در مونس(Mons )(3)، در جنگ جهانی اول و پنداره انبوه خلایق مؤمن که در فاطمه(Fatima )(4)، حضرت مریم را می بینند و پنداره دسته های نگاهیان سرحدات در مرکز سوئیس به هنگام جنگ جهانی دوم است و غیره. گذشته از این گونه پنداره ها و رؤیت های همگانی، مواردی هم هست که یک یا چند شخص چیزی می بینند که ماداً وجود ندارد. مثلاً من در یک مجلس احضار ارواح حضور داشتم که چهار تن از پنج مشاهده گر مجلس، جسم کوچکی به شکل ماه دیدند که بر فراز شکم واسط (medium ) شناور بود و به من که پنجمین شاهد بودم دقیقاً محلی را که آن پدیده ظاهر شده بود، نشان دادند. به نظر آنان مطلقاً باور نکردنی بود که من چیزی مشاهده نکرده ام. من سه مورد دیگر می شناسم که بعضی وقایع با همه جزئیات مشاهد شدند( دوباره توسط دو شخص و یک بار توسط یک تن)، حال آنکه بعداً به اثبات رسید که این وقایع وجود خارجی نداشته اند. دو مورد از این سه مورد در برابر چشمان من روی دادند.
ضرب المثلی آلمانی می گوید: « دو شاهد برای تصدیق حقیقت کافی است». حتی اگر آمار مؤید صحت این ضرب المثل باشد، باز در بعضی موارد می توان آن را نادرست دانست. همچنین ممکن است فردی به رغم آنکه از عقل سلیم به تمام و کمال برخوردار و مسئولیت شناس است، چیزهایی مشاهده کند که وجود ندارند. من نمی دانم چگونه اینگونه پدیده ها را توجیه کنم. شاید کمتر از آن که می پندارم، پیش می آیند، زیرا آدمی عادهً به وارسی آنچه که« با چشمان خود» دیده نمی پردازد تا بداند که واقعاً چیزی دیده است یا نه و بنابراین هرگز در نمی یابد که مشاهداتش واقعیت نداشته اند.
من این امکانات اندکی بعید را خاطر نشان می کنم، چون نباید از هیچ جنبه امور در واقعه ای استثنایی چون داستان بشقاب های پرنده، غافل ماند. شرط پدید آمدن شایعه ای پنداره گون، همواره وجود هیجانی غیرمعمول است، برخلاف شرط پیدایی و رواج شایعات عادی که کنجکاوی و ذوق و شوق شناخت وقایع جنجال برانگیز که عاطفه ای همواره گوش به زنگ است، برای گسترش و ترویج چنان شایعه ای کافی است. اما شرط پیدایی پنداره ای که شهادت حواس را نقض می کند، وجود محرکی نیرومندتر است که به همین جهت از لایه های ژرف تری برمی خیزد.
شایعه وجود بشقاب های پرنده، نخست با مشاهده موشک (Projectile ) های اسرارآمیز، در سالهای آخر جنگ در آسمان کشور سوئد ( معروف بود که روسها آنها را ساخته و اختراع کرده اند) و نیز حرف هایی که درباره جنگنده های آتشزا(«Foo-Fighters ») در افواه افتاد، یعنی نوری که همراه هواپیماهای بمب افکن متفقین بر فراز آلمان، دیده می شد( Foo=آتش) پدید آمد. سپس، داستان هایی حاکی از مشاهده بشقاب های پرنده در ممالک متحده رواج یافت که گویی از رمانی ماجراجویانه به دست آمده اند. عدم امکان تعیین پایگاهی زمینی برای پرتاپ این اشیاء، در آن دوران و ناتوانی در فهم یا توجیه خصائص فیزیکی آنها، به سرعت موجب شد که منشایی ماوراء زمینی برای آن اشیاء اسرارآمیز قائل شوند. بدینگونه با اشاعه این تصور، شایعه مورد نظر، به روان شناسی وحشتزدگی عظیمی که در نیوجرسی، پیش از آغاز جنگ جهانی دوم، پیش آمد، شباهت می یافت که موجبش این بود که نمایشی رادیویی، برگرفته از داستانی کوتاه نوشته، H.G.Wells، در باب هجوم مریخی ها به شهر نیویورگ، به راستی اغتشاشی که در آن هر کس هرگونه که بتواند فرار می کند(stampede ) و وحشتزدگی ای حقیقی برانگیخت که باعث تصادفات رانندگی بسیار شد. این برنامه رادیویی آشکارا هیجانی پنهان و سربسته ای را در شنوندگان آماج گرفته بود که از تهدید خود جنگ قریب الوقوع، ناشی می شد.
شایعه مورد نظر بر مضمون هجوم ماوراء زمینیان چنگ انداخت و این گمان قوت گرفت که بشقاب های پرنده، ماشین هایی ساخته مردمانی هوشمند است که از جهانی دیگر یعنی خارج از زمین می آیند و خود هدایت آنها را برعهده دارند. نوع پرواز به ظاهر دال بر بی وزنی این «هواپیماها» و حرکات هوشمندانه و هدایت شده آنها را مرهون دانش و توانایی های فنی والای مهاجمان کیهانی دانستند و نظر به آنکه این دیدارکنندگان، هیچ گونه خرابی به بار نمی آورند و از هرگونه عمل خصمانه احتراز داشتند، حدس و گمان بر این بود که علت ظهورشان در جو زمین، چیزی جز کنجکاوی و ذوق مشاهده نیست. وانگهی چنین می نمود که پایگاههای پرواز و خاصه مراکز اتمی مورد توجه آنهاست و از این ملاحظه چنین استنتاج شد که توسعه خطرناک فیزیک اتمی و بویژه شکافتن هسته اتم، در ساکنان سیارات نزدیک به سیاره ما اضطراب برانگیخته و آنان را واداشته که به تحقیق و تجسس هوایی دقیق از کره ارض بپردازند. ازینرو احساس این بود که کیهانیان، ساکنان زمین را می پایند و زیر نظر دارند. شایعه حتی به تأیید مقامات رسمی نیز رسید، زیرا در وزارت دفاع ممالک متحده آمریکا، دفتر خاصی مأمور گردآوری و مطالعه و طبقه بندی و ارزیابی مشاهدات، تأسیس شد و ظاهراً در ممالک دیگر هم از جمله در فرانسه و ایتالیا و سوئد و انگلستان.
بنا به کتابEdward- J-Ruppelt ، چنین می نمود که در زمان انتشار کتاب و خاصه یک سال پس از آن، اخبار در باب بشقاب ها، اندک اندک در مطبوعات، ناپدید می شوند و ظاهراً این اخبار دیگر هیجان بر نمی انگیخته اند. اما اعلام این خبر در مطبوعات که دریاسالاری در ممالک متحده پیشنهاد کرده است که در سراسر سرزمین، باشگاههایی مأمور گردآوری و مطالعه و بررسی دقیق داستانها در باب بشقاب های پرنده بنیاد شود، ثابت می کند که توجه به بشقاب های پرنده و محتملاً مشاهده آنها، کاهش نیافته و زایل نشده است.
به طور کلی شایعه حاکی از این است که بشقاب های پرنده، به شکل عدسی( دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی)(5) اند و یا کشیده و دراز اندام اند یا به سیگار برگ شباهت دارند و به رنگهای گوناگون می درخشند(6) یا درخشش شان همانند درخشش فلز است و حرکت آنها نیز به گونه ایست که از توقف کامل تا سرعتی معادل 15000 کیلومتر در ساعت، تغییر می کند و سرانجام سرعت گیری شان چنان است که اگر انسانی محتملاً مأمور هدایت چنین ماشینی شود از پای درآمده، نابود خواهد شد. بشقاب های پرنده در پرواز، پیچ و خم هایی می زنند که فقط شیئی فاقد وزن قادر به انجام دادن چنین کاری است. این پرواز تقریباً شبیه پرواز حشره است و بشقاب پرنده همانند حشره در پرواز، گهگاه مدت زمانی کمابیش دراز، بر فراز شیئی که نظرش را جلب کرده، در هوا بی حرکت و معلق می ماند یا به آرامی گرداگردش می چرخد، چنانکه گویی کنجکاو است تا بداند چیست و سپس ناگهان به سرعت تمام دور می شود تا در پروازی پیچ و خم دار و شکسته، چیزهای جالب توجه دیگری کشف کند. بدینگونه، نمی توان بشقاب های پرنده را با شهابسنگ یا با پدیده های انعکاس تغییر درجه حرات ( بر لایه های هوا)، خلط کرد. این دعوی که بشقاب های پرنده به پایگاههای پرواز یا مجتمع های صنعتی مربوط به آزمایشهای هسته ای و شکافتن هسته اتم توجه دارند، همواره تأیید نمی شود، زیرا بشقاب های پرنده در مدار شمالگان و صحرا و منطقه هیمالیا نیز مشاهده شده اند. معهذا چنین پیداست که ممالک متحده را بر دیگر جاها ترجیح می دهند. اما مشاهدات متأخر معلوم می دارند که بشقاب ها غالباً در آسمان بر قدیم منجمله خاور دور نیز پرواز می کنند. به درستی معلوم نیست چه می جویند و می خواهند چه چیزی مشاهده کنند. اما چنین پیداست که هواپیماهای ما کنجکاوی شان را بر می انگیزند، زیرا غالباً به مقابلشان می روند یا بر فراز آنها، پرواز می کنند، منتهی از نزدیک شدن به هواپیماها می پرهیزند و بنابراین نمی توان دعوی کرد که پروازشان برحسب نقشه و نظم پیش اندیشیده ای صورت می گیرد، بلکه نوع عمل شان بیشتر به طرز رفتار دسته های جهانگرد می ماند بدین معنی که جهانگردان درگشت شان به هر طرف، می روند و بی آنکه فکر و تصوری نظم یافته داشته باشند، به مشاهده منظره و طبیعت می پردازند، گهگاه در گردش، توقف می کنند و سرگردان، به دنبال هدفی می روند و چندی بعد به دنبال هدفی دیگر؛ ( بشقاب ها نیز) بی دلیل روشن، بسی اوج می گیرند یا در برابر دیدگان خلبانان ظاهر شده کله معلق می زنند. گاه عظیم و حجیم می نمایند با قطری به طول 500 متر و گاه ابعادشان از اندازه چراغی گرد، که در گوشه اطلاق یا روی میز می گذارند، بزرگ تر نیست. بعضی حدس زده اند که ناوهای (کیهان نورد) مادری وجود دارد که انبوه بشقاب پرنده های کوچک از آن بیرون می آیند یا به درونش پناه می برند. برخی دیگر می پندارند چند تن در هر بشقاب نشسته اند و پاره ای دیگر می گویند بشقاب ها بی سر نشین اند و بنابراین فرض بر این است که از راه دور هدایت می شوند. به موجب شایعه اگر بشقاب ها، سرنشین داشته باشند، این سرنشینان، به انسان هایی که بلندای قامتشان از سه پا(1 متر) تجاوز نمی کند، شباهت دارند یا برعکس ابداً شبیه انسان نیستند. گزارشهای دیگر حاکی است که سرنشینان بشقاب ها، غولانی بلند قامت یعنی به درازای پانزده پا( حدوداً 5 متر) اند که می خواهند با حزم و احتیاط به زمین فرود آیند و در زمین به این سو و آن سو روند( نقشه برداری کنند) و چون با نزاکت اند و قایل به حفظ حرمت دیگران، از هرگونه دیدار با انسانها می پرهیزند یا آنکه جاسوس مآبانه به گونه ای تهدید آمیز، فرودگاههایی می جویند تا بتوانند جماعتی از کره دیگر را که دچار مشکل شده اند به زور در زمین جا دهند. اما تاکنون، عدم اطمینان از شرایط فیزیکی زیست در زمین و نیز واهمه از امکان ابتلا به بیماری های عفونی ناشناخته، آنان را از دیدارهای بی واسطه (با زمینیان و نه هنوز کوشش برای فرود آمدن بر زمین) بازداشته است، گرچه سلاح های دهشتناکی در اختیار دارند که می توانند نژاد بشر را نابود کنند. بعضی، آنها را نه تنها صاحب فن آوری ای آشکارا برتر می دانند، بلکه همچنین به غایت فرزانه و مهربان و نیک سرشت می پندارند و گمان دارند که آنان به همین جهت می توانند نقش نجات بخش بشریت را بر عهده گیرند. ایضاً شایعه حاکی است ( و این هیچ شگفت نیست) که منظور آنان فقط فرود آمدن ( به گونه ای بی آزار) بر زمین نیست، چون موجودات ریزه ای در زمین از نزدیک دیده شده اند که حتی کوشیده اند تا انسانی را بربایند. مردی شایان اعتماد وثقه چونKeyhoe ادعا کرده که بشقاب های پرنده مادر، یک اسکادران مرکب از پنج هواپیمای جنگی و یک هواپیمای بزرگ دریانشین یا ردیابی را در ناحیهBhama ، بلعیده اند بدینگونه که آن ها را به درون بشقاب پرنده مادر برده اند.
آدمی با آگاهی از این اخبار که مبتنی بر مآخذ و مراجع مستند است، از ترس بر خود می لرزد. به علاوه با توجه به امکان قابل قبول شناسایی و ردیابی بشقاب های پرنده توسط یک رادار، باید اعتراف کرد که از اینهمه، «علم تخیلی» شایان و تمام عیاری، نتیجه می شود. اما در ضمن، عقل سلیم آدمی نیز به شدت می رمد. من برای پرهیز از اطاله کلام، در اینجا، امکانات گوناگون توجیه و تبیین چگونگی پیدایی و رواج شایعات را ذکر نمی کنم.
هنگامی که سرگرم نوشتن این کتاب بودم، برحسب تصادف و اتفاق، در دو روزنامه از مهمترین روزنامه های آمریکا، تقریباً همزمان، مقالاتی به چاپ رسید که به روشنی، صورت کنونی مسأله را شرح می دادند. یک مقاله، گزارشی از آخرین مشاهده بشقاب پرنده ای در حوالی Puerto Rico توسط خلبان هواپیمایی بود که چهل و چهار سرنشین داشت. این خلبان هنگامی که بر فراز اقیانوس پرواز می کرد، «چیزی آتشین و گرد و درخشان با پرتوی سبز فام و سپید رنگ»، می دید که با سرعت بسیار زیاد به سمت راست هواپیما، نزدیک می شد. خلبان نخست پنداشت که آن شیء، هواپیمای جت(a reaction ) است، اما به زودی دریافت که چیزی خارق العاده و ناشناخته، مشاهده می کند و برای پرهیز از تصادف، به قوت تمام اوج گرفت و چنان ناگهانی که سرنشینان بر هم غلتیدند و چهار تن، زخمی شدند و برای مداوا به بیمارستان رفتند. هفت هواپیمای دیگر که به فاصله 500 کیلومتری تقریباً در همان منطقه پرواز می کردند، همان شیء را دیدند.
مقاله دیگر با عنوان « به اعتقاد کارشناس آمریکایی، بشقاب های پرنده، وجود ندارند»، شامل نظرات مؤکد و قاطع دکترHugh L. Dryden مدیر موسسهNational Advisory Committee for Aeronautics دال بر واقعیت نداشتن بشقاب های پرنده بود. در واقع کاری جز تصدیق و تأیید شکل تزلزل ناپذیر دکتر دریدن نمی توان کرد، زیرا وی این احساس را که چنین شایعه دهشتناکی، در حکم توهین به انسانیت است، به استواری ثابت کرد.
اگر جزئیاتی چند را نادیده بگیریم، می توانیم با پذیرش قضاوت معقول اکثر مردم که دکتر دریدن سخنگوی آنان است، هزاران گزارش درباره بشقاب های پرنده را با همه لاطائلاتش، شایعه ای پنداره گون تلقی کنیم و از همین منظر به بررسی شان بپردازیم. تنها چیز عینی در این میان، توده ای- بی گمان حیرت انگیز- از مشاهدات و نتیجه گیری های نادرست است که پیش فرض های روانی و ذهنی، بر آنها فراکنده شده اند.
اما اگر فرافکنی روانی، مطرح است، پس باید علتی روانی وجود داشته باشد تا این فرافکنی صورت گیرد. زیرا در قبال نظری چنین جهانشمول باید درنگ و تأمل کرد و قطعاً درست و سنجیده نیست که افسانه های بشقاب پرنده را فقط حادثه ای گذرا، منحصراً محصول تصادف و اتفاق و به کلی بی اهمیت بدانیم، زیرا هزاران گواهی افراد می باید قدر مشترکی که محمل و سنگ پایه همه آنهاست، داشته باشد. اگر روایات مشابهی تقریبا همه جا وجود دارد، پس باید حدس زد که انگیزه های همانندی درکارند. بی گمان ممکن است موفقیت های خارجی از هر رقم، شایعات پنداره گون برانگیزند یا با چنان شایعاتی همراه باشند، اما خاستگاه و زادگاه آنها، اساساً زهدانی هیجانی است که در همه جا به چشم می خورد و در آنچه به موضوع مطالعه ما مربوط می شود، این منبع، صورت بندی( constellation ) روان شناختی ای جهانشمول است. منشأ چنین شایعاتی، تنشی عاطفی، حاصل درماندگی ای همگانی است که ممکن است خطری جمعی باشد یا نوعی ضرورت حیاتی روح و روان. این شرط (پیدایی شایعه) امروزه قطعاً تحقق یافته است، بدین معنی که همه مردم در سراسر جهان، از تنش سیاسی بین الملل در رنجند و از عواقب هنوز غیرقابل پیش بینی اش، واهمه دارند. حالاتی از قبیل باورهای ناهنجار و پنداره ها و خطا در ادراک ... فقط در افرادی به ظهور می رسند که روانی گسیخته دارند یعنی میان رفتار خودآگاه و محتویات ناخودآگاهی شان که تعدیل کننده رفتار خودآگاه است، گسیختگی و ورطه و شکافی پدید آمده است و چون خودآگاهی که تحقیقاً از این محتویات بی خبر است با موقعیتی ظاهراً بن بست و بی بیرون شو، روبرو شود، نمی تواند مستقیماً آن محتویات ناخودآگاه را که برایش غریب و ناآشناست، جذب کند. آنگاه محتویات یاد شده، می کوشند تا غیرمستقیم، ظاهر گردند که طریق دامن زدن به آراء و عقاید و باورها و شبهات و پنداره هایی که به نظر، غیرمترقب و نخست توجیه ناپذیر، می نمایند و بر این اساس، حوادث طبیعی نادر و غیرمعمول مثلاً شهاب سنگ ها و ستاره های دنباله دار و باران خون، گوساله ای دوسر و دیگر نوزادان عجیب الخلقه و بی اندام، همچون نشانه های هشدار دهنده و اعلام دارنده وقایع خطرناک و تهدید آمیز تلقی و قلمداد می شوند یا آنکه آدمی «نشانه هایی در آسمان» می بیند. نکته ای که باید در این چشم انداز انگیزه ها و توجیهات روانی خاطر نشان کرد اینست که حتی ممکن است چندین شخص، همزمان چیزی مشاهده کنند که واقعیت فیزیکی ندارد بدین جهت که تداعی معانی و فراخوانی اندیشه ها در نزد بسیاری افراد، متوازیاً در زمان ها و مکان های مختلف صورت می گیرد. به قسمی که افرادی کاملاً مستقل از یکدیگر، ممکن است در آن واحد، اندیشه ای واحد داشته باشند و این واقعیتی است که در تاریخ ذهن بشر به وفور مشاهده شده است(7). بر این مورد، باید همه مواردی را افزود که یک علت واحد جمعی، در اشخاص مختلف، نتایج و عواقب روانی یگانه یا دست کم همانندی پدید می آورد، به گونه ای که تفسیرها یا تصاویر پنداره گون واحدی از سوی افرادی اظهار می شود یا به ذهنشان خطور می کند که آنان ابداً در انتظار چنین بروزات و تظاهراًتی نبودند یا ابداً تمایل به باور کردن آنها نداشتند.(8) وانگهی به همین جهت، روایات شاهدان عینی، مقرون به حقیقت می نماید، چون بر این نکته تأکید می رود که فلان شاهد، کمتر در مظان آسانگیری و زودباوری است، زیرا هیچ گاه خیالبافی ای گزاف یا زودباوری ای مفرط از صفات و مشخصاتش نبوده اند، بلکه برعکس وی از قضاوتی سنجیده و ذهنی انتقادی برخوردار است و تحقیقاً در چنین مواردی، ناخودآگاهی باید به شیوه های خاصه قدرتمند برای عرضه محتویاتش، توسل جوید و این محتویات، از طریق فرافکنی(یعنی پدیده روانی ای که عبارت از انتقال مفاد و محتویاتی که پیشتر جزء اسرار ناخودآگاهی بودند بر شیئی خاص، است)، به شگفت ترین نحوه آفتابی می شوند. پدیده فرافکنی ممکن است همه جا به کار افتد، مثلاً در بیماری های روانی، در تصورات واهی بیمار که گویا شکنجه اش می کنند، در توهمات و نیز در اشخاص به اصطلاح بهنجاری که کاهی را در چشم من می بیند و کوه را در چشم خود نمی بیند(9) و سرانجام با قدرت و شدت هر چه تمامتر، در تبلیغات سیاسی. فرافکنی ها به حسب آنکه ناشی از شرایط شخصی خودمانی باشند یا زائیده مقتضیات جمعی، برد و شعاع عمل و تأثیر شان یکی نیست. کارهای ناخودآگاه و واپس زنی های شخصی، در نزدیکترین کسان به ما و در محفل خانوادگی و نزد دوستان، به ظهور می رسد. اما محتویات ناخودآگاهی جمعی، مثلاً نزاع های مذهبی و فلسفی و سیاسی- اجتماعی، بر محمل های مناسب با آن ستیزه ها، فرافکنده می شوند مثلاً فراماسون ها، یسوعیون، یهودیان، سرمایه داران، بلشویک ها، امپریالیست ها و غیره. موقعیت کنونی جهان که احساس می کنیم و درمی یابیم که در همه چیزش ممکن است چون و چرا کرد، چنان خطرناک است که تخیل ناخودآگاه، آفریننده فرافکنی ها، ماوراء سازمان ها و قدرت های زمینی، آسمان یعنی فضای کیهانی را که در گذشته، اختیار داران مقدرات و سرنوشت ها و خدایان در میان کراتش جای داشتند، در بر می گیرد. حیات زمینی ما به دو نیمه تقسیم شده است و نمی دانیم از کجا ممکن است دستی برای کمک کردن برآید یا اراده ای برای بهبود این وضع، به ظهور رسد. حتی اشخاصی که تا سی سال پیش، محال بودن چنین بیندیشند که مسأله ای دینی ممکن است قضیه ای جدی باشد و به آنان شخصاً مربوط شود، اینک در باب مبادی و اصول دچار تردید شده اند و به اندیشه پرداخته اند. در این اوضاع و احوال، این واقعیت ابداً از مقوله معجزات نیست که لایه هایی از مردم که تاکنون مشوش و نگران نبودند، دنیایشان را مورد هجوم« اشباح» ببیند، یعنی تحت تأثیر اسطوره ای که در همه جا حاضر است و بعضی آن را سخت باور دارند و برخی دیگر مسخره پنداشته، رد می کنند، قرار گرفته باشند و بدینگونه، شاهدانی عینی که آشکارا جدی و شرافتمند و صدیق اند، به مناسبت، تصدیق می کنند که «نشانه های آسمانی» به چشم دیده اند و بر وقوع حوادثی اعجاز آمیز که خود شاهدش بوده اند و از دایره فهم بشر بیرون است، گواهی می دهند.
هیچ شگفت نیست که چنین داستانهایی، ضرورهً به گونه ای مبرم، ایجاب می کنند که مردم درصدد توجیه آنها باشند. نخستین توجیهات دال بر این بود که بشقاب های پرنده از اختراعات روس ها یا آمریکایی هاست. اما این توجیهات به زودی رها شدند، به سبب نوع پرواز بشقاب های پرنده که گویی وزنی ندارند و ساکنان کره ارض از چنین خصلتی محروم اند. در نتیجه مردم خیالباف که به امکان سفر بین کرات می اندیشند، بی هیچ تردید و تزلزل، حدس زدند که موجوداتی هوشمند برتر از ما توانسته اند از قوانین ثقل ماده و جاذبه رهایی یافته، به عنوان مثال از فضاهای مغناطیسی میان سیارات و ثوابت به عنوان منبع انرژی سود جسته، به سرعت های کیهانی یعنی سرعتی که برای سفر در کیهان در بایست است، دست یابند. همچنین گمان بردند که آخرین انفجارهای اتمی که در زمین به وقوع پیوسته، توجه ساکنان مریخ یا زهره را به خود جلب کرده که از ما بسی پیشرفته اند و موجب تشویش خاطر آنها از این بابت شده که این انفجارها ممکن است موجب نابودی و انهدام زمین شود و در نتیجه سلسله عکس العمل هایی پیاپی برانگیزد و نظر به آنکه چنین امکانی تهدید خطری فاجعه آمیز برای کرات نزدیک زمین نیز هست، ساکنان این کرات مجبور شده اند که از نزدیک اقدامات زمینیان را پیگیری کنند و مراقب باشند، چون از خطرات عظیمی که آزمایشهای هسته ای ناشیانه ما برای آنها می تواند داشت، کاملاً آگاهند. و در توجیه این واقعیت که بشقاب های پرنده بر زمین نمی نشینند و هرگز کوچکترین تمایلی به برقراری ارتباط با انسان های زمینی، نشان نداده اند، گفته می شد که موجودات فضایی گرچه دانشی برتر از دانش ما دارند، اما از اینکه زمینیان با خوشرویی و مهربانی با آنان روبرو خواهند شد، ابداً مطمئن نیستند و بدین جهت از برقراری هرگونه ارتباط با انسانها، محتاطانه می پرهیزند. از سوی دیگر، چون موجوداتی برترند، مطلقاً بی آزارند و در زمین قصد خرابکاری ندارند و فقط به رسیدگی عینی فرودگاهها و کارخانه های هسته ای بسنده می کنند.
معهذا این جنبه از مسأله توجیه ناپذیر می ماند که چرا این موجودات برتر که از ده سال پیش چنین مشتاقانه به سرنوشت زمین علاقه و توجه دارند، به رغم دانش زبان شناختی شان، هنوز نتوانسته اند با ما ارتباطی برقرار کنند؟ بدین جهت، مردم حدس های دیگر زدند، مثلاً پنداشتند که ساکنان کره ای که شاید بر اثر خشکسالی، بی آبی و فقدان اکسیژن یا بر اثر ازدیاد بی قاعده نفوس دچار مضیقه شده اند، در زمین پایگاهی می جویند و قراولان آنان که مأمور شناسایی اند، با نهایت حزم و احتیاط و ملاحظه کاری، به وظیفه ای که دارند عمل می کنند، گرچه قرن ها و شاید هزاران سال است که در آسمان زمین به گشت و گذار اشتغال دارند( و این عجیب است). از جنگ جهانی دوم به بعد، بشقاب های پرنده بیش از پیش ظاهر می شوند، زیرا در نظر دارند که به زودی بر زمین فرود آیند. به علاوه تجاربی چند نشان داده که آنان چندان خوش رفتار و بی آزار آن چنان که می پنداشتیم، نیستند. حتی چند شاهد عینی( به اصطلاح) گواهی داده اند که ناظر فرود آمدن بشقاب های پرنده و سرنشینان شان بوده اند که طبیعهً به انگلیسی سخن می گفته اند. این مسافران، ساکن کرات کیهانی، یا کسانی هستند در نهایت خوبی، بسان فرشتگانی عاقل و خردمند که نگران سرنوشت ما زمینیانند یا گورزادانی با سرهای بزرگ و سخت باهوش یا کوتوله هایی عجیب الخلقه، از رده جانوران پستاندار، پشم آلود و چنگال دار با لاکی شبیه لاک حشرات. حتی «شاهدی» به نام آدامسکی ( M. Adamky ) مدعی شد که با بشقاب پرنده ای پرواز کرده، در عرض چند ساعت، ماه را دور زده است و خبر شگفت انگیزی که از پرواز به دور ماه، سوغات آورد اینست که نیمه پنهان ماه، دارای جو(قابل استنشاق ) و آب و جنگل ها با تجمعات انسانی است و از این نکته ابداً در شگفت نیست که چرا کره ماه این خصلت غریب را دارد که همواره صورت نامطبوعش را به ما زمینیان نشان می دهد. حتی مردمانی فرهیخته و بخرد چون ادگار سیورز Edgar Sievers نیز این غرابت فیزیکی را تصدیق کردند(10).
آمریکائیان با لذتی آشکار، فیلم برداری و عکسبرداری می کنند و در این زمینه حتی روی دست هم بلند می شوند. بنابراین شگفت است که تقریباً هیچ عکس «حقیقی» از بشقاب های پرنده وجود ندارد گرچه بشقاب ها تقریباً از نزدیک و چندین ساعت تمام، به اصطلاح مشاهده شده اند. من تصادفاً با شخصی آشنا شدم که به همراه چند تن دیگر در گواتمالا، بشقاب پرنده ای دیده بود ولی چنان به هیجان آمده بود که فراموش کرد تا با دوربین عکاسی که در دست داشت، از آن عکس بگیرد. روز بود و هوا روشن و آنان توانستند بشقاب را بیش از یک ساعت، مشاهده کنند. من هیچ دلیلی برای تردید در شرافتمندی این راوی ندارم. اما این داستان نظر مرا تأیید می کند که بشقاب های پرنده گویا خاصه «عکس گرفتنی» یا «خوش عکس» نیستند!
از آنچه گذشت چنین برمی آید که مشاهده و توجیه و تبیین بشقاب های پرنده، موجب شده که درباره آنها افسانه ای حقیقی ساخته و پرداخته شود. گذشته از هزاران مقاله روزنامه، امروزه در این باره، یک کتابخانه کتاب در دست است که بعضی موافق و برخی مخالف وجود بشقاب های پرنده اند، پاره ای سراسر دروغپردازی اند و بخشی دیگر تا اندازه ای جدی. به موجب آخرین مشاهدات، پدیده از این غوغا به هیچ وجه تأثیر نپذیرفته است و در حال حاضر، همانگونه که در گذشته رونق داشته، بازاری گرم دارد. اما هر چه هست، یک چیز قطعی و مسلم است و آن اینکه اسطوره همچنان زنده است( و به سخنی دیگر، اسطوره ای زنده، پایدار مانده است). ما در مورد بشقاب های پرنده این مجال و فرصت را یافته ایم که ببینیم چگونه در برابر دیدگانمان، افسانه ای پدید می آید و در دورانی دشوار و تیره از تاریخ بشریت، داستانی اعجازآمیز یعنی کوشش قدرتهای ماوراء زمینی و «آسمانی» برای مداخله در زمین- یا دست کم نزدیک شدن به آن- ساخته و پرداخته می شود، درست در زمانی که آدمی به گونه ای کاملاً جدی، در باب امکان سفر بین کرات و دیدار سیارات و ثوابت دیگر یا اشغال آنها، خیالبافی می کند. در حالی که، مجدانه در اندیشه سفر به ماه یا به مریخ ایم، ساکنان سیارات منظومه شمسی ما یا ثوابت سپهر، بنا به اسطوره، می خواهند نزد ما آیند. ما به خواستهایمان دایر بر نفوذ در کیهان، هشیار و آگاهیم، اما شوق موجودات ماوراء زمین برای آمدن به زمین، به تصور ما، احتمالی اسطوره ای یعنی فرافکنی است. میل وافر به ماجراجویی و سرمستی از پیشرفت های شگفت انگیز فنی و کنجکاوی عقلانی، آشکارا انگیزه هایی است که برای برانگیختن تخیل پیشتازمان که بر حوادث پیشی می گیرد، کفایت می کنند. اما تجربه نشان داده که اینگونه کشش های تخیل، تقریباً در همه چنین مواردی، خاصه اگر صورتی جدی به خود گیرند( به عنوان مثال اقمار مصنوعی) دلیل عمیق تر و دوردست تری دارند که همانا نوعی حالت درماندگی و عجز در زندگی و نیازهای برانگیخته آن حالت عجز و درماندگی است. آیا این ملاحظات روان شناختی و فرافکنی ناراحتی و عذاب مان در کره زمین بر موجودات دیگر کیهان، این پرسش را به ذهن خطور نمی دهد که شاید بشر در روی زمین، احساس تنگی جا می کند و می خواهد از جایی که زندان می پندارش و در آن زندان نه تنها بمب هیدروژنی بلکه چیزی مهم تر یعنی ازدیاد بهمن آسای نفوس، تهدیدش می کند، بگریزد؟ مسأله اخیر، از جمله مسائلی است که انسان دوست ندارد در آن باره بحث و گفتگو کند یا فقط خوشبینانه، امکانات غیرقابل تصور تولید فراوان غذا را یادآور می شود، اما این چیزی جز به تعویق انداختن راه حل قطعی و نهایی نیست. حکومت هند، با ذکاوت و مال اندیشی بسیار پیش بینی کرده که، 500,000 جلد کتاب برای تحقق نسل بندی ضرورت دارد و روسیه برای جلوگیری از ازدیاد نفوس و تقلیل زاد و ولد بیمناک، اردوگاههای کار، ایجاد کرده است و کشورهای غربی به غایت متمدن، به گونه ای دیگر عمل می کنند، اما خطر بی درنگ از ناحیه کشورهای غربی کره زمین را آماج نمی گیرد، بلکه فاجعه از جماعات توسعه نیافته آسیا و آفریقا، ناشی می شود. در اینجا مجال بحث دقیق تر در باب این نکته که دو جنگ جهانی تا چه اندازه، نتیجه مسأله بس تشویش انگیز کاهش جمعیت «به هر قیمت» بوده است، نیست. طبیعت، خود به خوبی می داند چگونه راههای دیگری برای خلاصی از آفریده های مازاداش، اختیار کند. در واقع فضای خیالی و قابل سکونت بشر، بیش از پیش، تنگ می شود و بسیاری اقوام، دیر زمانیست که از حد مطلوب فراتر رفته اند. خطر بروز فاجعه، به نسبت انباشتگی و تراکم جماعات رو به رشد، افزایش می یابد. این فشار، موجب تشویش و اضطرابی است که بشر می کوشد تا آن را در افلاک ماوراء زمین، فرو بنشاند، زیرا زمین دیگر، خصم بشر شده است.
بدین جهت است که «نشانه هایی در آسمان» ظاهر می شوند و برحسب تصاویر خیال زائیده توانایی افسانه پرداز دانش فنی مان، به صورت موجودات برتری که با نوعی وسیله نقلیه کیهان نورد، سفر می کنند، رخ می نمایند. بنابراین فرافکنی های توجیهی، از تشویشی که سببش کاملاً فهم نشده و در نتیجه، خودآگاه نیست، نشأت می گیرند. این فرافکنی های تبیینی، ریشه و سرچشمه فشار خفقان آوری را که بر ما وارد می آید، در هر گریزگاه و ترفند و شگردی که بیابد حتی اگر کاملاً نارسا باشند سراغ می گیرد، به شرطی که نشانه هایی ولو خرد از حقیقت نمایی در آنها بتوان یافت. بعضی از این وسایل شبهه ناک و ظاهر فریب، امروزه چنان بی نقاب شده اند که باز پرداختن به آنها، زاید و بیهوده است(11).
اما اگر بخواهیم علت شایعه ای جمعی را که با رؤیت ها و پنداره های جمعی نیز همراه است، دریابیم، نباید فقط به انگیزه های زیاده عقلانی آن شایعات که به گونه ای سطحی، روشن و قابل فهم اند، بسنده کنیم، بلکه قطعاً باید علت پویایی چنان شایعه ای را در ریشه های وجودمان بیابیم تا بتوانیم به تبیین پدیده ای خارق العاده چون بشقاب های پرنده نایل آییم. بشقاب های پرنده در قرون گذشته نیز مشاهده شده اند، اما در آن هنگام فقط پدیده های شگفت انگیز نادری به شمار می آمدند و منحصراً شایعاتی محلی بر می انگیختند، اما فقط دوران روشن بین خردورز ما این امتیاز را داشت که در باب ظهور این اشیاء، شایعه ای جمعی و عالمگیر در افواه اندازد. پیشگویی ها و توهمات مربوط به پایان یافتن جهان گرچه در پایان نخستین هزاره مسیحی، بس مهم و رایج بود، اما آن غیب آموزی ها و شایعات در آن زمان، مبنایی منحصراً متافیزیکی داشت و به بسیج کردن بشقاب پرنده ها برای آنکه عقلاً و منطقاً استوار بنماید، نیازی نداشت. دخالت آسمان در کار زمین و زمینیان، با فلسفه و بینش آن دوران از جهان تطبیق می کرد. اما (اینک) آراء عمومی، قطعاً به فرضیه مداخله ای متافیزیکی تمایل ندارد و تمسک نمی جوید، چون اگر جز این می بود، بسیاری راهب و کشیش، تاکنون در باب آیات هشدار دهنده آسمانی، موعظه کرده بودند. فلسفه امروزین ما نمی داند چه سودی از توسل به متافیزیک می تواند بر دو در واقع با آن کاری ندارد. ما بیشتر به امکانات پیدایی آَشفتگی های روانی می اندیشیم و آمادگی و تمایلمان به چنین امری خاصه از اینروست که در صحت مزاج روانی مان بویژه پس از آخرین جنگ جهانی، تردید هست، زیرا دستخوش بی یقینی و عدم اطمینان و ناامنی و تشویش شده است و از آن همه رنج می برد. تاریخ معاصر، در کوشش برای سنجش و توجیه حوادث و مضامینی که در دهه های اخیر بر اروپا گذشته اند، احساس می کند که ابزارهای سنتی، نارسا و سست و ناتوانند و دیگر به کار نمی آیند و باید بیش از پیش بپذیرد که عوامل روان شناختی و آسیب شناسی روان، به افق دیدش گسترش بسیار می بخشند و به همین دلیل مردم اهل اندیشه به روان شناسی علاقه و توجه بسیار یافته اند. بی گمان، این فزونی علاقه و توجه که کاملاً منطقی است، کج خلقی محافل واپس گرای دانشگاهی و کارشناسان شگفت زده از چنین امر نوپدیدی را برانگیخته است. اما به رغم این خودداری، روان شناسی ای هشیار به مسئولیت هایش، نباید، به نومیدی تن در دهد و از بررسی انتقادی چیزهایی که همگان می بینند، باز ماند؛ برعکس این امر دو چندان ضرور می نماید زیرا به سبب هیبت انگیزی آشکار نظرات و سخنان کسانی که بشقاب های پرنده را مشاهده کرده اند، ظاهراً نخستین فریضه ای که عرف عام و عقل سلیم برای توجیه چنین شایعاتی، الزاماً می تراشد، فرضیه آشفتگی روانی است.
ما مطابق طرح و برنامه مان، به بررسی طبیعت روانی این پدیده خواهیم پرداخت. باری دیگر که آخرین بار است، مضمون اساسی شایعه را به طور خلاصه بیان می کنیم: روزان و شبان در جو زمین، اشیایی مشاهده می شوند که با هیچ چیز شهابوار شناخته شده که در آسمان پدیدار گشته است، قابل قیاس نیست. این اشیا نه شهابسنگ اند و نه ستارگان ثابت، نه بازتاب تغییر دما بر لایه های هوا و نه تجمع خوشه وار ابرها، و نه پرندگان مهاجر، و نه بالون و نه صاعقه ای کروی شکل و نه هذیان ناشی از مستی و تب و نه دروغ زنی های پیش پا افتاده. چیزی که عموماً مشاهده می شود، اجسامی است آشکارا نورانی یا درخشان به رنگهای گوناگون، گرد چون گرده( مسطح) و بسان گلوله و گوی و ندرتاً به شکل سیگار یا استوانه. به اندازه های مختلف(12).
می گویند این اجسام گاه با چشم قابل مشاهده نیستند، ولی بر صفحه رادار، نشان شان را می توان دید.
اما در حوزه روان شناسی، ظهور اجسام گرد، موجب شگفتی مان نیست. چون ناخودآگاهی در رؤیاها و پنداره ها و غیره به وفور اشکالی مدور می آفریند و در این موارد، باید آنها را رمزهایی دانست که اندیشه و معنایی ناخودآگاه را که شخص بدان هشیار نیست و فقط بالقوه وجود دارد، یعنی به شکلی نامشخص و محتمل در ناخودآگاهی، و منحصراً از طریق توجه و شعور نفس، قابل فهم می شود، تصویر و تمثیل می کنند. اما چنین شکل آشنایی از لحاظ تصویری، معنایش را که فی نفسه و تا لحظه ظهور کاملاً ناخودآگاه بود، فقط به نحوی تقریبی، عیان می سازد.(13) در عمل، معنایی که بدینگونه چون گرته ای آشکار شده باید با تفسیرهای تکمیلی، به تمامی روشن و مفهوم گردد(14). البته در این کار، اشتباهاتی اجتناب ناپذیر، رخ می دهد که فقط بنا به اصلی که می گوید: تنها از آنچه به وقوع پیوسته می توان آموخت( eventus docet )، ممکن است حدفشان کرد؛ به سختی دیگر، تنها با مقایسه ردیف های طولانی از رؤیاهای افراد مختلف با یکدیگر می توان متنی دریافتنی به دست آورد(15). بنابراین بجاست که معانی تصویری شایعه همگانی موردنظر ما نیز برحسب قواعد خوابگزاری تفسیر شوند. با کاربرد این قواعد در حق شیء مدور دیده شده، گرده یا گوی، هر کس که با روانشناسی ژرفانگر آشنا باشد، بی درنگ به شباهت میان آن شیء و رمز کلیت و تمامیت یعنی ماندالا(16)، پی خواهد برد. ماندالا ابداً چیزی که اخیراً ابداع شده باشد، نیست. بلکه برعکس همواره وجود داشته است و در آن واحد، همه جا بوده است و همیشه یک معنا افاده می کرده است و امروزه روز نیز، بی اعانت سنتی خارجی، در ذهن و ضمیر انسان مدرن باز ساخته می شود؛ شکل مدورش نشانگر حد و مرز و دال بر حفظ و حمایت است، یا آنکه دایره ای حافظ و در حکم جان پناه آدمی و برای دفع شر و سازگار کردن بخت و سرنوشت است. بنابراین دایره ماندالا (خط مندل) را هم در «چرخ خورشید» سراغ می گیرند که باوری ماقبل تاریخی است و هم در دایره جادو، هم در عالم صغیر بنا به معتقدات کیمیاگری و هم رمزی مدرن محسوب است که کلیت روان را شامل می شود و بدان نظام می بخشد. همانگونه که جایی دیگر توضیح داده ام و تاریخ کیمیاگری نیز معلوم می دارد(17)، ماندالا، در قرون اخیر، بیش از پیش توسعه یافته و سرانجام رمز روان شناختی کلیت و تمامیت شده است. خواب دختر بچه ای شش ساله نمودار نحوه ظهور ماندالا در ذهن و ضمیر انسانی مدرن است.
دخترک خواب می بیند که در ورودی ساختمان بزرگ ناشناخته ای ایستاده است. در آنجا پری ای در انتظار اوست و با فرا رسیدن دخترک. او را به درون ساختمان می برد و از راهروی طولانی میان دو ردیف ستون می گذارند و به اطاقی در مرکز راهرو هدایت می کند که راهروهایی همانندی از هرطرف به همان اطاق می رسند. پری در میان اطاق به شعله ای تبدیل می شود و سه مار دور آتش می خزند(18).
این خواب، موردی کلاسیک از خواب مثالی گون کودکان است که به وفور دیده می شود و حتی خواب بین( بدون تأثیرات و اعمال نفوذ خارجی) غالباً آن را نقاشی می کند و این نشانه آن است که قصد و هدفش به وضوح دفاع از خود در قبال تأثیرات نامطبوع و تشنج آفرین محیط خانوادگی آشفته و پریشان، و سعی در حفظ تعادل درونی خویش است.
ماندالا که کلیت روانی را تعریف و به زبان رمز بیان می کند و حافظ و مدافع آن کلیت در قبال دنیای خارج است و می کوشد تا تضادهای درونی را با هم آشتی دهد، رمز حقیقی پدیده تفرّد(individuation ) نیز هست، و از این لحاظ در کیمیاگری قرون وسطای غرب، رمزی شناخته بود. در آن زمان می پنداشتند که نفس(ame )، همانند نفس کلی در فلسفه افلاطون، کروی شکل است. ما این رمز را در خوابهای مدرن نیز باز می یابیم و به اعتبار قدمتش، در فضاهای سماوی، در «مکانی مافوق آسمان»( بر فراز آسمان) که در آنجا، بنا به حکمت افلاطون، «مُثُل» همه چیز، یافت می شود. بنابراین منعی نبود که بشقاب های پرنده، بر وفق تفسیری ساده دلانه، نمودار «نفس» باشند. طبیعهً بشقاب های پرنده، مبیّن مفهوم مدرن مان از نفس نیستند، بلکه بیشتر، ناخواسته نمایشگر مثالی (archetypique ) و اسطوره ای محتوای ناخودآگاهی و «گردی» ای (rotundum ) هستند که مظهر تمامیت فرد است. من این تصویر خود جوش را نقشپرداز و رمزی هویت(Soi ) یعنی کلیت وجود انسان مرکب از خودآگاهی و ناخودآگاهی، تعریف کرده ام(19). وانگهی من تنها کسی نیستم که چنین تفسیری پیشنهاد می کنم، زیرا فلسفه نهان بین یا هرمسی (hermetique ) قرون وسطی، به نتایج کاملاً مشابهی دست یافته است. تجربه مکرر ظهور خود جوش این تصویر در ذهن و ضمیر انسانهای مدرن که هم خود و هم اطرافیانشان از معنای این ظهور غافلند، خصلت مثالی اش را تأیید می کند، و حتی اشخاصی که ممکن است از آن نکته آگاه باشند، هرگز تصور نمی توانند کرد که فرزندانشان خوابهایی ببینند که در آنها مضامین فلسفه خفیه یا هرمسی(hermetique ) ظاهر گردد. در این باره، بی خبری و نادانی عموم مردم چنان عمیق است که محال است سنتی اساطیری، وسیله نقل و انتقال این معنی بوده باشد.
به میزانی که اجسام گرد و رخشان ظاهر شده در آسمان، پنداره، تلقی می شوند، لازم می آید که به مثابه تصاویر مثالی تفسیر شوند و باید آنها را فرافکنی هایی غیر ارادی مبتنی بر غریزه ای، همانند خودکاری ای ذهنی دانست(20) و این بدین معنی است که این فرافکنی ها، چنانکه دیگر تظاهرات یا نشانه های روانی را نمی توان و نباید چیزهایی بی اهمیت یا بی معنی یا حوادثی اتفاقی تلقی و قلمداد کرد. هر کس که صاحب معلومات تاریخی و بینش روان شناختی لازم باشد، می داند که رمزهای واجد شکلی گردد، گردی(rotundum )، گردشکلی در قاموس کیمیاگری، در همه زمانها و مکانها، نقشی طراز اول در سپهر فرهنگ ما، مثلاً به عنوان رمز خداوند( همراه با رمز روان یا نفس که پیشتر مذکور افتاد) داشته اند:Deus est circulus cujus centrum est ubique, cujus circumferentia vero nusquam ( خداوند دایره ایست که مرکزش، همه جاست اما پیرامونش هیچ جا). «خداوند » با همه دانی و توانائیش، یکتا و کل عالم و رمز کلیت و تمامیت علی الاطلاق، چیزی به تمام و کمال گرد و کامل است. در سنت، چنین تجلیات و مظاهری، غالباً با شعله های آتش و نور، همراهند. بنابراین، در دوران باستان ممکن بود که بشقاب های پرنده را به آسانی خداوند و مظاهر خداوند بدانند. بشقاب های پرنده، تجلیات شگفت انگیز کلیت و تمامیت اند؛ گردی شان، نمایشگر این صورت مثالی( کلیت) است که نقش اساسی در وحدت عناصر متضاد و ظاهر ناسازگار دارد؛ و بدین جهت گردی بشقاب های پرنده، به نیکوترین وجه، از هم گسیختگی زندگانی دوران ما را، جبران می کند. به علاوه، این صورت مثالی، در میان صور مثالی، حائز اهمیت اساسی است، زیرا به حالات پریشان و آشفته نظم و سامان و به شخصیت آدمی، وحدت و جامعیتی می بخشد که برتر از آن متصور نیست و ریشه تصویر( خیال) شخصیت اعظم، خدا- انسان ( یا خدای انسان وار)، انسان آغازین یا آنتروپوس(anthropos )، شن- ین (Chen- Yen )، (21) ایلیا(Elie ) که شعله آتش از آسمان به سویش فرود می آید و در گردونه ای آتشین به آسمان برمی شود(22)، است و پیشاهنگ منجی موعود (Messie ) است، یعنی سیمایی که در جزمیات، مسیح دانسته شده است و نیز پیشقدم خضر اسلامی، سبزپوش، که خود همتا و نظیره ایلیا(الیاس) است، زیرا به مثابه تشخص انسانی الله بر زمین فرود می آید.
وضع کنونی جهان به گونه ایست که انتظار و امید وقوع واقعه ای ماورا زمینی را برای حل و فصل نزاع های مکتوم، اقتضا دارد و اگر چنین انتظاری هنوز جرأت نمی کند که به درستی آفتابی شود، از اینروست که امروزه دیگر هیچ کس به قدر کفایت، تحت تاثیر فلسفه قرون گذشته نیست که مداخله ای آسمانی را یاری و مساعدتی طبیعی و بدیهی می دانست. در واقع، ما در سیر تحولمان، از این یقین و اطمینان ایمنی بخش مردم در قرون وسطی و نیز از متافیزیکش، بسی دور افتاده ایم، اما با وجود این، هنوز آن چنان دور نشده ایم که در لایه های ژرف تاریخی و روانی ذهنمان، به کلی هرگونه امید و انتظار متافیزیکی را از دست داده باشیم(23).
این چنین، در خود آگاهی، اراده روشنگری بخردانه یا عقلانی غلبه دارد که همه گرایشهای «خفیه» را حقیر می شمارد. در نتیجه می توان اطمینان داشت که همه آن گرایشها را در ناخود آگاهی باز خواهیم یافت.
بی گمان کوششهای نومیدانه ای برای تجدید حیات ایمان مسیحی می شود، اما منظور، زنده گردانیدن ایمان مسیحی بی تشخیص مجدد حدود تصویر جهان است، آنگونه که در گذشته صورت می گرفت تا امکان لازم برای مداخله متافیزیک، فراهم آید؛ هدف زنده گردانیدن ایمان سنتی است و نه بازگشت به باورها و معتقدات حقیقتاً مسیحی یعنی ایمان به عالم ماوراء، زیرا چنین باوری به نظر انسان های مدرن، این عیب و خطر را دارد که متضمن امید به خاتمه یافتن قریب الوقوع کار جهان است که به خبط و خطای دردناک آفرینش، به نحوی قطعی پایان می بخشد. ایمان به عالم مادون و به قدرت انسان، حقیقتی عملی( حقیقتی که عملاً به کار می آید) و در حال حاضر تزلزل ناپذیر شده است، به رغم تأییدات خلاف آن معنی.
این رفتار یا وجه نظر اکثریت عظیم مردم، بهترین پایه و مبنا برای پیدایی نوعی فرافکنی است بدین معنی که لایه های زیرین ناخودآگاهی به رغم همه انتقادهای عقلانی و خردپسند، به صورت شایعه ای رمزی همراه با پنداره ها و رؤیت های متناسب و مطابق با آن شایعه، ظاهر می شوند و رو می آیند و برای حصول مقصود از صورت مثالی ای به عنوان وسیله استفاده می کنند که همواره، ابزار یا واسطه ایجاد نظم و آرامش و درمان و تحقق تمامیت بوده است. قطعاً این نکته پرمعنی است که این صورت مثالی، برخلاف ساخت و پرداخت هایش در قرون گذشته، در عصر ما، به صورت شییء و فن ظاهر می گردد چنان که گویی نمی خواهد به صورت شخصیتی اسطوره ای که ظهورش در این دوران نامناسب و برآشوبنده است، آفتابی شود، حال آنکه انسان مدرن، چیزی را که فن و دانش فنی می نماید، به آسانی می پذیرد. پذیرش اندیشه بسی مردم ناپسند مداخله ای متافیزیکی، وقتی با امکانات کیهان نوردی و سفر به کرات آسمانی همراه باشد، به غایت آسان تر می شود. یعنی آن امکان، تصدیق آن معنی را تسهیل می کند. قطعاً قبول بی وزنی ظاهری بشقاب های پرنده بس دشوار است، اما مردم می گویند فیزیک مدرن ما اخیراً کشفیاتی کرده که به معجزه می مانند! و چرا ساکنان پیشرفته تر کرات دیگر، نتوانسته باشند وسیله ای برای حذف ثقل و حرکت و جابه جایی به سرعت نور و حتی سریع تر از آن، بیابند؟ فیزیک هسته ای در مغز آدم های ناوارد، بی یقینی ای در باب هرگونه حکم و داوری کاشته است و این عدم اطمینان که از شک و تردید فیزیکدان ها بسی بدتر است، موجب می شود چیزهایی که تا دورانی متأخر، ابلهانه و مبالغه آمیز به نظر می رسیدند، امکان پذیر بنمایند. بنابراین به آسانی می توان بشقاب های پرنده را به مثابه اعجاز نوین دانش فیزیک تلقی کرد و به همین اعتبار پذیرفت. من در اینجا به مناسبت، دورانی را با قلق و ناراحتی به یاد می آورم که مطمئن بودم چیزی سنگین تر از هوا، پرواز نمی تواند کرد و اندکی بعد ناگزیر شدم که با ناراحتی حقیقت بدیهی و مسلمی را بپذیرم.
اما از سویی، ماهیت فیزیکی بشقاب های پرنده، حتی برای ذیصلاح ترین کارشناسان، معمایی است و از سوی دیگر، در باب بشقاب های پرنده، چنان افسانه شگفت انگیزی بافته شده که آدمی مایل است 0/99 آن را، ساخته و پرداخته روان بداند و به روش معمول تفسیر روانی، بررسی و تحلیل کند. اگر پدیده فیزیکی ناشناخته ای، علت خارجی و بی واسطه اسطوره باشد، ارزش روان شناختی اسطوره، بدان جهت، ابداً ساقط نمی شود، زیرا بسیاری اسطوره ها با ظهور شهابسنگ ها و موقعیت های بیواسطه دیگری همراهند که به هیچ وجه اسطوره را توجیه نمی کنند، چون اسطوره، اساساً ثمره صورت نوعی و بنابراین رمزی ناخودآگاه است که فقط با تفسیر روان شناختی می توان شناختش، برای آدم بدوی، هر چیزی، مثلاً یک قوطی کنسرو خالی، ممکن است ارزشی خرافی و بت پرستانه(fetiche ) بیاید اما این کیفیت، ذاتی قوطی کنسرو نیست، بلکه امری گسترده تر یعنی پدیده ای روانی است.
پی نوشت ها :
1. من واژه «پنداره»(vision) را بر اصطلاح «توهم»(hallucination ) ترجیح می دهم، زیرا، واژه اخیر نشان از آسیب شناسی دارد، ولی پدیده «پنداره» برعکس فقط منحصر به حالات بیمارگون نیست.
2. درباره توهم(hallucination) نک به: 2 ، Henri Ey, Traite des hallucinations Volumes, Paris 1973خاصه ص 141(یادداشت ناشر).
3. مونس، شهری در جنوب غربی سرزمین بلژیک .
4. دهکده ای واقع در هفتاد مایلی شمال شرقی لیسبون. در 13 مه 1917 سه شبان جوان پرتغالی، شبح مریم باکره را در همان حوالی دیدند که از آن پس، محل، زیارتگاه مهمی شد و هر سال در روزهای 12 و 13 مه زائرین برای زیارت بدانجا می روند. م.
5.lentille
6. مشاهده فراوان گوی های سبزفام درخشان در جنوب غربی ممالک متحده، شایان ذکر است.
7.در باب تداعی معانی نک به:
C. G. Jung: L' Homme a la decouverte de son ame
8. A. Michel خاطر نشان می کند که بشقاب های پرنده را ظاهراً اشخاصی دیده اند که آنها را باور ندارند یا به مسأله بی اعتنایند.
9. نک به:
'Dr Roland Cahen. La regle de l aveuglement specifique, dans Cahier Laennec, Paris, 1950, no 4, et Evolution Psychiatrique 1969, no 4.
10. Flying Saucers uber Sudafrika, 1955.
11. نک به اظهارات روشنایی بخش Eugene Bohler در: Ethik und Wirtschaft(اخلاقیات و اقتصاد)، زوریخ، 1957.
12. شکل سیگار مانند که کمتر مشاهده شده شاید از شکل بالنی که سرنشینانش را به جایی می برد، تأثیرپذیرفته باشد. قیاس چنین شکلی با احلیل یعنی ترجمانی آن شکل به زبانی جنسی، امریست که به آسانی در محاورات مردم صورت می گیرد.
13. منظور ترجمانی به زبان خودآگاهی در حوزه خودآگاهی است و زبان شیئی فی نفسه یا با لذات یا خود هستی است که از مضامین مورد علاقه کانت است. اما به هر حال ابعاد ناخودآگاهی این قیاس را محدود می کند(یادداشت ناشر).
14. نک به' C. G. Jung: Psychologie de l inconscient, Paris 1951 چاپ سوم، 1973.
15.C. G. Jung: La Guerison Psychologique
16. ماندالا به لغت سانسکریت یعنی «دایره»( یادداشت مترجم فرانسوی).
17. C . G. Jung: Psychologie et Alchimie. C .G. Jung: La Guerison Psychologique C. G. Jung: Psychologie et Religion 1960(چاپ دوم)
18. مادر، هادی و راهبر کودک به سوی مقصد کلیت و تمامیت است. غیبت یا امتناع مادر، طی این طریق را ناممکن می کند و آنگاه کودک به حال خود رها می شود و انسانی یک سویه و متشتت می گردد( یادداشت فرانسوی).
19. نک بهSur le symbulisme du mandala درGestaltungen des Unbewussten زوریخ، 1950 و نیز فصل «هویت» در ، زوریخ ، 1951 و Psychologie et Religion وتألیف G. Adler به نام Etudes de Psychologie Jungienne ، 1957(یادداشت مترجم فرانسوی).
20. نک به Pierre Janet: L' Automatisme Psychologique (یادداشت مترجم فرانسوی).
21. انسان حقیقی یا کامل.
22. ایضاً این نکته پرمعنی است که ایلیا به صورت فرشته ای ظاهر می گردد که در آسمان از ظلم و بیدادی که در زمین می شود، آگاهی می یابد.
23. اذهان علمی غالباً در حق من دچار سوء فهمی می شوند که ابدًا موجه نیست. آنان مرا محکوم می کنند که به زیر لایه های نفسانیات صبغه ای «متافیزیکی» می بخشم، حال آنکه متألهین از سوی دیگر بر من خرده می گیرند که متافیزیک را «روانشناختی» می کنم. هر دو دسته به خطا می روند. من ذهنی تجربی دارم که از حدود مقرر شناخت و فرضیه و امکاناتش، فراتر نمی رود.