نویسنده: رضا بیطرفان*
منبع:راسخون
منبع:راسخون
چکیده
از مهمترین تحولات تاریخ ایران، ظهور سلسهی شیعی صفویه در قرن دهم هجری است. دولت صفوی در جهت ایجاد هویت سیاسی و دینی جدیدی برای ایرانیان حرکت نمود و به این ترتیب تغییرات عمدهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را سبب شد. زنان ایرانی نیز در جامعهی صفوی به تناسب جایگاه اجتماعی و سیاسی خود نقش آفرین بودند و به فراخور شرایط گوناگون، تأثیرات کوتاه مدت و یا عمیقی بر جریان سیاسی و فرهنگی روزگار خود گذاشتهاند. اگرچه تاریخ نگاران صفوی و سفرنامه نویسان خارجی، به جهت محدودیتهای مختلف، تصویر روشنی از آنان به دست نمیدهند، با وجود این، نقش آفرینی آنان در عرصه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مشهود و غیر قابل انکار است. شاید بتوان گفت که به لحاظ تاریخی، زنان درباری حاضر در حرمسرا نقش قابل توجه تری در عرصهی سیاست از خود به جا گذاشتند و همین زنان نیز بودند که در جریان حمایت از فرهنگ و دانش رسمی در عصر صفوی گامهای مؤثری برداشتند. زنان سایر طبقات نیز اگرچه در جریانات سیاسی و هچنین تقویت بن مایه های فرهنگ رسمی کمتر اثرگذار بودند اما به فراخور موقعیت اجتماعی خود، چه در خانواده و چه در جامعهی صفوی پرفروغ ظاهر میشوند.در این مقاله تلاش بر این است تا با استناد بر مشاهدات سفرنامه نویسان خارجی و تاریخ نگاران داخلی وبا استفاده از روش توصیفی- تحلیلی به جنبههایی از زندگی و نقش زنان ایرانی در عصر صفوی بپردازیم.کلیدواژهها: زن، صفویه، ایران، حرمسرا
مقدمه
تحولات مؤثر در حیات زنان و سرنوشت آنان با توجه به مقاطع زمانی و مکانی خاص، متفاوت بود است. تاریخ نشان داده که زنان نیز مانند مردان و بلکه بیش از آنها با مشکلات روبرو شدهاند. پایه گذاری سلسلهی صفوی که منجر به شکل گیری حکومتی مبتنی بر مذهب تشیع در ایران شد، از نقاط عطف تاریخ ایران است که بر ساختارهای اجتماعی و فرهنگی ایران تأثیر گذاشته است. عواملی مانند افزایش ارتباط با دنیای غرب و حضور قابل توجه سیاحان و سفیران خارجی در ایران و همچنین حرکت جامعهی صفوی به سوی شهرنشینی و جداشدن از فضای روستایی و به ویژه ایلیاتی که تا مدتهای زیادی در ایران به وضوح دیده میشد، بستر جدیدی از مناسبات اجتماعی را ایجاد کرده یود. در ساختارهای جدید نیز زنان مانند گذشته ایفاگر نقشهای مهمی بودند که به اعتبار موقعیت اجتماعی آنها شکل میگرفت. زنان صفوی در سه بخش شبانکارگی، دهقانی و شهری بر اساس شرایط مختلف به فعالیت اقتصادی میپرداختند و به عنوان مثال در بخش شبانکاره ای، نقشهای اصلی اقتصادی با آنان بود. از مهمترین مشکلات منابع تاریخی، کم توجهی آنها به نقش پررنگ زنان در هر دوره بوده است که حتی در صورت پرداخت به آن به موارد منفی این تأثیرگذاری که عمدتا به تأثیر دخالتهای آنها در افول و سقوط سلسلههاست، بیشتر پرداخته شده است. علیرغم حضور بیسابقهی جهانگردان خارجی در اجتماع صفویان، ارتباط آنان با زنان صفویه بسیار کم و محدود بوده است و البته این به معنای تهی بودن این دست منابع از اطلاعات مفید پیرامون زنان نیست تا جایی که گزارشهای ارزشمندی از زنان شاهان و وزرا و همچنین از زنان طبقات فرودست جامعه در این سفرنامهها به چشم میخورد.در این مقاله با اشاره بر تصمیمگیریهای سیاسی زنان با نفوذ صفوی، ظهور و بروز چهره های علمی و حامیان علمآموزی در میان زنان و همچنین حضور مؤثر زنان درطبقات مختلف اجتماعی، در سه قسمت جداگانه به تأثیرات حضور زنان در سه عرصهی سیاست، فرهنگ و اجتماع اشاره خواهیم کرد.
1. زنان صفوی در عرصهی فرهنگ
اگر بتوان فرهنگ یک جامعه را به صورت برجسته در سه مقولهی افکارو اندیشهها، علوم و هنر آن جامعه جستجو کرد، یکی از مشخصات اصلی و بارز ایران عصر صفوی، شکوفایی فرهنگی و ظهور چهره های شناخته شدهی علمی، هنری و صاحب نظر در این دوران بود. توجه اغلب شاهان صفوی به ویژه در عصر شاه عباس اول موجب رشد فضای آموزشی و توجه زیاد به علما و اهل دانش شد. زنان شناخته شده ای نیز در زمینهی علم و دانش فعالیت میکردند که از طبقات مختلف جامعه به ویژه طبقات بالای جامعه بودند. زنان و دختران درباریان و سران کشور علاوه بر علم آموزی به تأسیس مراکز فرهنگی و علمی نیز مبادرت مینمودند و به این صورت از حامیان این عرصه به شمار میرفتند. تعداد زیادی از نهادهای آموزشی عصر صفوی در سایهی توجه زنان مرفه این دوره به امور خیریه و کمک به تقویت علم و فرهنگ بنا شدهاند(رفیعی مهرآبادی، 1352: 506). از چهره های فرهنگی زنان صفوی که در زمینه های گوناگون فعالیت داشتهاند میتوان از آمنه بیگم معروف به بیت المجلسی دختر ملامحمد تقی مجلسی، زینب بیگم اردستانی، شاه میرخانم، حمیده روپدشتی و ... نام برد(ریاحی، 1385: 200). در هرصورت به نظر میرسد مواد درسی زنان صفوی نیز مانند سایر علم آموزان آن دوره بیشتر محتوی دینی داشته است. در همین راستا، ابن بطوطه سیاح مغربی در کمتر از دوقرن قبل از ظهور صفویه به مجالسی در شیراز اشاره میکند که به صورت منظم در روزهای دوشنبه، پنجشنبه و جمعه ویژهی زنان برگزار میشده است و زنان در آنها برای استماع وعظ جمع میشدند(ابن بطوطه، 1370، ج1: 251) و این موضوع نشان میدهد که ظاهرا برای کسب علوم دینی، موانع کمتری پیش روی زنان ایرانی قرار میگرفته است.در مورد انگیزه های زنان صفوی در ورود به عرصهی فرهنگ میتوان به این نکته اشاره کرد که اگر بپذیریم تطور حیات اجتماعی و فرهنگی زن در تاریخ و فرهنگ ایران، متأثر از سه عامل اصلی باورهای مذهبی، فرهنگ ملی و خرده فرهنگهای قومی و نهایتا محیط اجتماعی و سیاسی بوده است(رجبی، 1387: 3)، میتوان فعالیت زنان عصر صفوی در زمینه های گوناگون را با انگیزه های متفاوت سیاسی، مذهبی همراه دانست. به عنوان مثال، یکی از مهمترین گرایشات زنان صفوی، توجه ایشان به امور خیریه به ویژه وقف بود. فیگوئروا سفیر اسپانیا در دربار صفوی، نیز به گشاده دستی زنان صفوی در ساخت بناهای عام المنفعه اشاره دارد(فیگوئروا، 1363: 128-127) و در میان زنان دربار و حرمسرا نیز زینب بیگم چهارمین دختر شاه طهماسب اول آثار زیادی از جمله کاروانسراها و پلها و بیمارستانهایی بنا کرد از جمله کاروانسرایی در راه قزوین به ساوه(شاردن، 1372، ج2: 406). و همچنین از دیگر زنان واقف عصر صفوی بانویی پرنفوذ به نام مریم بیگم بود که دختر شاه صفی و خواهر شاه عباس دوم بود و در دربار شاه سلطان حسین نفوذ زیادی داشت و در هنگام مرگ شاه سلیمان از جانشینی سلطان حسین که پسر برادرش بود،حمایت کرد(لکهارت، 1383: 30) مدرسهی مریم بیگم در اصفهان یادگار این بانوی صفوی است. بیشتر زنان واقف عصر صفوی از خاندان سلطنتی و طبقات بالا بودند و همانطور که اشاره شد، با انگیزه های متفاوتی به این امر میپرداختند.
2. زنان صفوی در عرصهی اجتماع
حضور زن ایرانی در جامعه همواره حضوری توأم با وقار و متانت و متناسب با بزرگی نام و فرهنگ ایرانی بوده است تا جاییکه در دوران پیش از صفویه نیز، بسیاری از سیاحان و نمایندگان خارجی در برخورد با آن، زبان به تحسین ایشان گشوده و در مقایسه با سرزمینهای خود به برتری زن ایرانی معترف بودند. پوشیده بودن زنان ایرانی در مواردی موجبات تعجب جهانگردان و سفیران خارجی را فراهم نموده است . به عنوان نمونه، کنتارینی مأمور ونیزیها به دربار اوزون حسن به جامه پوشیدن موقر زنان ایرانی اشاره میکند و آنها را در جامه پوشیدن و بر اسب نشستن از مردان برتر میداند(سفرنامه های ونیزیان در ایران، 1381: 153). باید گفت که زنان در دوران طولانی تسلط ترکها و سپس مغولان در ایران، از اهمیت و احترام بالایی برخوردار بودند و حقوق مادی و معنوی زن و مرد تا اندازهی زیادی یکسان بود(بیانی، 1388:9). در جامعهی 6تا 10 میلیونی صفوی نیز که مردم در سه بخش اقتصادی یعنی قبایل شبانکاره، دهقانان و پیشه وران شهری قرار میگرفتند(فوران، 1388: 51)، زنان مانند سایر طبقات در جایگاه خود به ایفای نقش اجتماعی خود میپرداختند. در این زمان موقعیت اجتماعی زنان صفوی به شکل قابل توجهی در ارتباطشان با مردان تعریف میگردید و تصمیم گیری اساسی در مورد شرایط زندگی با مردان بوده است و دلیل عمدهی این مسئله را میتوان در گسترش شهرنشینی و دوری از زندگی ایلی دانست که منجر به قدرت گیری مردان شده بود. اگرچه این وضعیت در اقشار مختلف جامعه به یک میزان نبود و متناسب با اثرگذاری اقتصادی و نقش اجتماعی زنان متفاوت بود. حضور زنان در ملأ عام نیز بسته به موقعیت آنها داشت. به عنوان نمونه، در حالیکه زنان طبقات بالا کمتر در شهر ظاهر میشدند و قرق کردن مسیر هنگام عبور آنها امری معمول بود(دلاواله، 1380: 697)، زنان طبقات پایین در روابط اجتماعی خود آزادتر بودند و به گشت و گذار در شهر و حضور در مراسمهای مختلف میپرداختند. همچنین در برخی از مقاطع تاریخ صفوی مانند عصر طهماسب اول زنان به جهت نگرش خاص شاه و تدین و یا تعصب وی با محدودیتهایی روبرو میشدند گرچه در دورهی شاه عباس اول، آزادی زنان تا جایی پیش رفت که روزهای چهارشنبه، گردش در چهارباغ و سی و سه پل منحصر به زنان بود(فلسفی، 1353، ج3: 54).زنان طبقات بالا در عصر صفوی تا حدوی دارای حضور کمرنگ تر اجتماعی بودند و اغلب در حرمسراها به سر میبردند و از انجام امور پست اجتناب میکردند و میتوان گفت که بیشتر به خوردن و خوابیدن مشغول بودند، در حالی که زنان طبقهی متوسط اغلب کارهای خانه را خود انجام میدادند و زنان روستایی نیز علاوه بر کار خانه به دامداری نیز مشغول بودند و از گاو و گوسفند نگهداری میکردند(اولیویه، 1371: 86). این به معنای منفعل بودن زنان درباری نیست و در قسمت سیاست اشاره به اهمیت جایگاه آنها در تصمیمات کشوری خواهیم کرد.
زنان صفوی گاهی در جنگها به همراه مردان به میدان جنگ میرفتند مانند جنگ چالدران. اگرچه حضور زنان ایرانی در جنگها اختصاص به این دوره نداشت و به عنوان مثال در دوران آق قویونلوها، کاترینو زنو سفیر جمهوری ونیز به پوشش زنان ایرانی در هنگام حضور در شهر، دژها و یا همراهی شاه در میدان جنگ اشاره میکند(سفرنامه های ونیزیان در ایران، 1381: 227) و به احتمال زیاد آنان در میدان نبرد، نظاره گر و تنها همراه اردوی شاه بوده و به مانند نبرد چالدران در میدان حضور ندشتند. البته معنای آن، عدم محدودیت زنان صفوی و آزادی مطلق آنها نیست زیرا زنان عصر صفوی غیرت و ناموس مردانشان بودند و اغلب در منازل و به دور از چشم اغیار به سر میبردند. قتل زنان به دست مردان به اتهام ارتباط با مردان نامحرم امری عادی بود و این در حالی بود که در همین دوران مردان به راحتی چند زن اختیار میکردند و آوردن دختران زیبا به حرمسرا امری معمول به حساب میآمد(قلی زاده، 1383: 81). از زنان حرمسرا، سه یا چهار تن عقدی و رسمی بودند و دیگران به عنوان صیغه و کنیز در حرمخانه به سر میبردند. زنان حرمسرا در صورت بچه دار شدن دیگر حق خروج از حرمسرا را نداشتند و صاحب عمارتی جدا میگردیدند. شاه سلطان حسین به امور حرمسرای خود سخت علاقه داشت و مبالغ زیادی برای رونق آن خرج میکرد و به گزارش لکهارت، خواجه سرایان شاه در کوچه های جلفا گردش میکردند و هرجا دختر یا زن خوب رویی میدیدند، او را برای شاه میربودند و حتی یکبار راهبهی زیبایی را ربودند و به حرمسرا بردند و نهایتا با وساطت مادر بزرگ شاه، آن زن آزاد شد(لکهارت، 1383: 40).
همچنین از محدودیتهای زنان این بود که هیچگاه عهده دار مقامهای رسمی دیوانسالاری مملکت نمیشدند(قزوینی، 1329: 335). علاوه بر زنان طبقات بالا و متوسط جامعهی صفوی که در شهرها، روستاها و طوایف ایفای نقش میکردند، میتوان از طبقات فرودستی از زنان نیز در جامعهی صفوی نام برد مانند زنان روسپی و آوازه خوان که در جامعهی صفوی به فعالیت میپرداختند و منابع از خانه های فساد در محلات و کوچهها و خیابانهای اصفهان میگویند(سفرنامه های ونیزیان در ایران، 1381: 386). وجود این مراکز و رشد و توسعهی تدریجی آنها ، رابطهی مستقیمی با قدرت یک حکومت و تغییراتی که در نحوهی زندگی مردم رخ میدهد، دارد. زمانی که مردم با رسوم شهرنشینی و زرق و برق با شکوه شهرها آشنا شوند، روسپی خانهها نیز از دختران خانواده های از هم پاشیده و یا جنگ زده پر میشوند.
3. زنان صفوی در عرصهی سیاست
در دوره های مختلف تاریخ ایران بعد از اسلام، زنها هیچگاه به صورت رسمی و مستقیم در امور سیاسی دخالت نداشتهاند، مگر در مواردی استثنایی که زنان پادشاه یا حاکم بوده یا لیاقت و شهامت خاصی داشتهاند(بیانی، 1388: 7). یکی از مهمترین عرصه های فعالیت زنان صفوی به ویژه زنان درباری و صاحب نفوذ، عرصهی سیاسی بود. بی شک حرمسرا یکی از عوامل تأثیرگذار در سیاست عصر صفوی به ویژه در دوران ضعف و سستی شاهان این حکومت به شمار میرفت. شاه عباس اول به رغم خدمات قابل توجه در زمینه های گوناگون ، شاید به جهت آشنایی نزدیک با توطئه های نزدیکان و سران قزلباش، تصمیم به اعمال کنترل بیشتر بر شاهزادگان گرفت. همین سیاست منجر به دوری شاهزادگان از عرصهی عملی سیاست و نزدیکی و همراهی آنها با حرمسرا و در نتیجه عدم تربیت جانشینی شایسته برای وی شد. به این ترتیب شاهان بعدی صفوی در مقاطعی به بازیچههایی در دست زنان و خواجگان حرمسرا تبدیل شدند. البته میتوان این گونه گفت که زنان در طول تاریخ ایران به لحاظ منزلت فردی و اجتماعی اوج و افولهای متعددی داشتند. هرگاه جامعه از رونق و سیاست از اعتلا برخوردار بوده، منزلت زنان بالا و هرگاه جامعه درسراشیبی قرار داشته، منزلت زنان نیز افول کرده است. عوامل مختلف سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر نقشهای اجتماعی تأثیر میگذارند. زنان طبقات بالای صفوی نیز از این قاعده مستثنی نبودند و برای رسیدن خود یا خویشان خود به مقامات بالای کشور در امور سیاست دخالت میکردند و یا با تحت تأثیر و تحریک دیگران فعالیتهای سیاسی میکرده اند. فعالیت سیاسی زنان در این دوره بیشتر به عزل و نصبها و دسیسه چینیها محدود بود و میتوان گفت که در عرصهی فعالیتهای سیاسی، زنان به حاکمیت مردان تن داده بودند و در عرصه ای که قواعد آن را شاهان قدرتمند یا ضعیف صفوی مشخص مینمودند، اعمال اثر میکردند. در همین زمان برخی زنان به دلیل انتساب به مردان بزرگ و یا زیبایی از قدرت زیادی در تصمیم گیریهای مملکتی برخوردار میشدند مانند پری خان خانم که در رویدادهای جانشینی طهماسب اول بسیار تأثیرگذار عمل کرد. همچنین مهدعلیا همسر محمد خدابنده که سیوری در مورد او میگوید : «... به مدت هجده ماه فرمانروای بلامعارض کشور بود»(سیوری، 1387: 68). وی که مادر شاه عباس اول بود و به رغم نفوذ گسترده ای که ایجاد کرده بود، به شکل کم سابقه ای در تاریخ ایران به دست سران قزلباش کشته شد.نتیجه
در مجموع باید گفت که عصر صفوی به جهات گوناگون، شرایط جدیدسیاسی، فرهنگی و اجتماعی را پدید آورد. افزایش تماس با اروپاییان و ایجاد وحدت سیاسی مبتنی بر مذهب تشیع را میتوان از عوامل مهم در شکل گیری نقشهای جدید اجتماعی برای طبقات مختلف مردم دانست؛ گرچه این تغییرات در همهی گروهها و طبقات یکسان نبود. بهتر است اینگونه بگوییم که در سایهی ثبات و آرامشی که صفویان پس از مدتها در ایران به وجود آوردند، اهمیت و نفوذ زنان نیز شکل جدیدی به خود گرفت و حتی با وجود کاهش قدرت اقتصادی آنان در زندگی شهری جدید، آنها در کنار مردان در فعالیتهای روزمره زندگی و اقتصاد خانواده شرکت میکردند و در جایگاههای متفاوت و متأثر از شرایط جدید سیاسی- مذهبی در اجتماع عصر صفوی ابراز حضور مینمودند. اگر بخواهیم نقش زنان صفوی را در سه عرصهی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مورد بررسی قرار دهیم، میتوانیم بگوییم که زنان صفوی در سیاست، اثر تاریخی قابل توجهی از خود به جا گذاشتند و به نحو غیر مستقیم و از پس حجابها نقش خود را ایفا کردند تا جاییکه حرمسرای صفویان را به یکی از بازیگران تأثیرگذار در عصر افول و سقوط صفوی تبدیل نمودند. در عرصهی فرهنگی نیز با وجود اهمیت کمتر ایشان به نسبت دانشمندان و عالمان عصر صفوی، میتوان از توجه و حمایت زنان ایرانی صفوی به علم آموزی و گسترش آن اشاره کرد. در زمینه حضور در فعالیتهای اجتماعی، نیز باید به محدودیتهایی اشاره کرد که برای حضور آنها در جامعه ایجاد شده بود که خود باعث کاهش منابع در این زمینه گشته است. به نظر میرسد زنان صفوی در محیط بیابانگردی و روستایی به نسبت محیط شهری از آزادیها و در نتیجه اثرگذاریهای بیشتری برخوردار بودهاند که این خود تابع وابستگی اقتصادی به فعالیتهای آنها بوده است.پینوشتها:
* کارشناسی ارشد تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی دانشگاه اصفهان
منابع و مآخذابن بطوطه(1370)، سفرنامه، ج1، ترجمهی محمد علی موحد، بی جا، نشر آگاه.
اولیویه(1371)، سفرنامه، ترجمهی محمدطاهر میرزا، به تصحیح غلامرضا ورهرام، تهران، اطلاعات.
بیانی، شیرین(1388)، زن در ایران عصر مغول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
دلاواله، پیترو(1380)سفرنامه، ترجمه محمود بهفروزی، 2ج، تهران، نشر قطره.
رجبی، محمدحسن(1387)، «گذری بر حیات فرهنگی و اجتماعی زن در تاریخ ایران تا قبل از دورهی تجدد»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، ش127، صص2تا5.
رفیعی مهرآبادی، ابوالقاسم(1352)، آثار ملی اصفهان، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی.
ریاحی، محمدحسین(1385)، «نقش بانوان شیعه اصفهان در فرهنگ و تمدن ایران و اسلام» ، بانوان شیعه، ش 10،صص197تا 236.
سفرنامه های ونیزیان در ایران(1381)، ترجمه منوچهر امیری، تهران، انتشارات خوارزمی.
سیوری، راجر(1387)، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، نشر مرکز.
شاردن، ژان(1345)، سفرنامه، ترجمهی اقبال یغمایی، تهران، طوس.
فلسفی، نصرالله(1353)، زندگانی شاه عباس اول، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.
فیگوئروا، دن گارسیا دسیلوا (1363)، سفرنامه سفیر اسپانیا درباره شاه عباس اول، ترجمهی غلامرضا سمیعی، تهران، نشر نو.
قزوینی، وحید(1329)، عباسنامه، به تصحیح ابراهیم دهکلان، اراک، داودی.
قلی زاده، آذر(1383)، «نگاهی جامعه شناختی به موقعیت زنان در عصر صفوی» ، زن در توسعه و سیاست، ش9، صص77تا88.
لکهارت، لارنس(1383)، انقراض سلسلهی صفویه ، ترجمهی اسماعیل دولتشاهی، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
/ج