نویسنده: آکی ئو کازاما
ترجمه: هاشم رجب زاده
ترجمه: هاشم رجب زاده
تهران؛ بازار و لاله زار(1)
شهر تهران، با نما و بناهای محقر خود به ریگزاری می ماند که کلبه هایی در آن ردیف شده باشد. کوه( و قله) دماوند اگرچه یگانه جاذبه این شهر نیست، بهترین چیز آن است و از سر تهران هم زیاد است. این کوه که نام «فوُجیِ ایران»- که نمی دانیم چه کسی اول بار آن را به این نام خواند- برایش بی مسمّی نیست، با ارتفاع حدود 5600 متر، در هاله غُبار و پوشیده از برف سفید درخشان، نیمرخ خود را بر زمینه آسمان آبی ایران بروشنی نشان می دهد.آنکه آن را «گینزا» نامیدم، خیابانی است به بلندی فقط 3 یا 4 چوء(سیصد- چهارصد متر)، که در هر دو سویش دکان های کوتاه ردیف شده است؛ و البته نمی تواند با «گینزا»ی ما ژاپنی ها که انبوه تابلوهای نئون در سراسر آن می درخشد، سرِ رقابت داشته باشد. اما منظر مردم و حیوان هایی که در اینجا می گذرند، از چشم انداز نوگرا و بی لطف و صفای گینزا چشم نوازتر است. در یک طرف ترکمانی الاغی را کشان کشان می بَرد، و در سوی دیگر زنان پوشیده در چادر سیاه و سوار شتر یا درازگوش آرام آرام می گذرند. اصطبل شترها و خرها در کاروانسرای نزدیک اینجاست. قفقازیان با هیأت عجیب، و در حالی که ریش سفیدشان آویزان است و روی بالاپوش بلندشان که تا زانوها می رسد کمربند بسته و تفنگ و قطار فشنگ به دوش آویخته و کلاه سیاه پوست بره بخارا گذاشته اند، در اینجا می روند، به وضعی که پنداری هر کدامشان مباشر و اسلحه دار باشی قورخانه ای است. در کناری دیگر هم مردی با سر و وضع مغولی، که از هر زاویه که نگاهش کنند رزمنده ای از لشکر مهاجم تیمور به نظر می آید، روان است، و زنی پوشیده در لباس آخرین مد طرح «لیو دولاپه»(2) همراه دارد. قطار شترها (در خمِ کوی و گذر) پیچاپیچ می برند، و طنین زنگ های این کاروان، لطف روزگار قرون وسطی را به یادمان می آورد. در سویی هم، از پیِ این قطار شتر، یک سواری رولزرویس گرد و خاک قرن بیستم را به هوا برمی دارد و تند می گذرد.
چون یکراست به خط مستقیم از شمال به جنوب از «گینزا»ی تهران(یا لاله زار) پایین بیایید، به «میدان توپخانه»می رسید. در اینجا ساختمان شهرداری، پستخانه، بانک (بازرگانی، شاهیِ سابق)و اداره های دیگر هست. در جنوب این میدان دروازه ناصریه است که به بازار می رود، و در شمال آن دروازه دولت که رو به قصر(قاجار) باز می شود. پیرامون تهران هم چندین دروازه بزرگ هست، همه زیبا و مزیّن به کاشی های رنگارنگ هستند. تهران به این دروازه هایش می بالد. در این دروازه ها یک یک رهگذران و مسافران را با دیدن گذرنامه یا جواز سفر شناسایی می کنند. میدان توپخانه در مرکز تهران است، و یادگارهای تاریخی مانند، توپ غنیمت گرفته شده(در جنگ) و دیگر چیزها در میان آن به نمایش درآمده است.
خیابان لاله زار، بازار و میدان توپخانه، تازگی ها تغییر وضع یافته است، و شهر دارد چهره اروپایی پیدا می کند. در مرکز بازار، بنا به رسم، مسجد کهنه(جامع) ساخته شده و ساختمان هایی با بام گنبدی آن را احاطه کرده است، زیر این بام ها گذرهای پرپیچ و خم (راسته های بازار) به هر طرف امتداد دارد و حُجره و دکان های کوچک مانند دندانه های شانه(کنار هم) ردیف شده است. در بعضی جاهای بازار چهارسوق هایی با آب نمایی در میان آن و روزنه ای در سقف که کار نورگیر را می کند، هست. دکان های بازار، از هرگونه، با همه کوچکی خود، با کالای فراوان انباشته است.
در میان انبوه جمعیت، الاغی که تره بار و میوه بارش کرده اند و شتری که باری همچون کوه بر پشت دارد، و گذرندگان دیگر پیچ در پیچ و قیقاج راه خود را باز می کنند و می روند. فقط اینجا و در این بازار است که حال و هوای خالص ایرانی و نگاره زندگی اصیل ایرانیان آسیایی بازمانده است. این چشم انداز درست تصویر داستان های هزار و یک شب را دارد. حجره دار و صاحب دکان، روی فرش جلوی پیشخوان نشسته است و با چهره و رفتاری بی خیال و آسان گیر، قلیان می کشد یا چای می نوشد. به مشتری ای که خرید نکند، هر اندازه هم جنس ها را دیده و زیر و رو کرده باشد، روی تُرُش نمی کند؛ با ادب خداحافظ می گوید و او را بدرقه می کند. چون قیمت ها را بیش از اندازه گران می گویند،(خارجی ها) در آغاز بی همراهی دوست و آشنای ایرانی و بی احتیاط بایسته، نمی توانند از او خرید بکنند. اما بازاری ها عادت دارند که به این خودی( همراه یا راهنمای خارجی) هم، بی پروا، قیمت بالا و بی معنی بگویند.
گداها و آنهایی که خود را دیلماج نشان می دهند و نیز کسانی دیگر هنگامی که خارجی ببینند، جرأت می گیرند و دور او جمع می شوند. این دیلماج ها معمولاً به فرانسه یا روسی حرف می زنند و از هر دو طرف، مشتری و دکاندار، اجرت می گیرند.
پی نوشت ها :
1. نقل شده از سفرنامه و خاطرات ایرانِ آکی نو کازاما، ترجمه هاشم رجب زاده، تهران، 1381، ص 39 تا 43.
2. Lieu de la pays یا Leiu de la paix در اصل به حروف هجایی ژاپنی نوشته است، و«ریو- دو- راپه»خوانده می شود.