پس از چندی، او با انحلال قشون جدید، به علت مشکلات مالی، مدتی خانهنشین گردید. طولی نکشید که از سوی معلم خود کلنل «کسترزیش» به «یالمارسون» سوئدی معرفی شد و به عنوان صاحبمنصب داوطلب مدت 6 ماه در یوسفآباد خدمت کرد و با انجام خدمات ارزشمند توجه صاحبمنصبان سوئدی را جلب نمود و به اخذ درجهای که قبلاً در قشون داشت نائل گشت.
پس از آن، به سِمَت آجودان مترجمی ریاست گروهان راه همدان، که در آن زمان محل جولان اشرار بوده، مأمور می گردد. پس از آن برای کسب درجهی یاوری در 14 ذیالقعده 1331 ق. وارد مدرسهی صاحبمنصبان ژاندارمری شد و هنوز یک ماه به پایان این دوره مانده بود که به عنوان رئیس یک «اسکادران» جزء عازم مأموریت بروجرد شد و در اولین برخورد با الوار زخمی گردید.
او پس از جنگهای بروجرد، به جای ماژور «تورل»، به ریاست باطالیان همدان منصوب میگردد و تا چهارم محرم 1334 در آنجا خدمت میکند. پس از چندی، به اضطرار از کار کنارهگیری کرد و برای درمان کبد عازم آلمان شد. در آلمان ابتدا وارد خدمت هوانوردی شد و تا مراحل پایانی پیش رفت، اما به علت بیماری از این کار بازماند، وارد پیادهنظام شد و تا هنگام شکست آلمان در جنگ جهانی اول در آنجا خدمت کرد. پس از 3 سال، در 29 ربیعالثانی 1338 به ایران بازگشت و پس از مدتی بیکاری، سرانجام به موجب حکم 176 مورخ غرهی ذیالقعده 1338، به ریاست ژاندارمری خراسان منصوب و در 25 ذیالحجه 1338 در مشهد با این سمت مشغول انجام وظیفه میشود.[1]
همزمان با انتخاب کلنل پسیان به ریاست ژاندارمری خراسان، قوامالسلطنه سمت والیگری خراسان را عهدهدار بود و در آن ایالت پهناور برای خود دستگاه عریض و طویلی به پا ساخته و حتی با جمعآوری قوا و مهمات و سلاح، نیروی نظامی قابل توجهی را تحت فرمان خود تدارک دیده بود.[2]
قبل از کلنل، رئیس ژاندارمری خراسان محمدحسین میرزا جهانبانی، داماد وثوقالدوله (بردار قوام) بود و عملاً تمام اختیارات ژاندارمری در دست قوام قرار داشت.[3] بنابراین ورود کلنل و اقدامات و اصلاحاتی که توسط وی در ژاندارمری خراسان به عمل آمد به هیچ وجه خوشایند مذاق قوام نبود. از این رو، بارها کدورتها و اختلافاتی بین قوام و کلنل پسیان به وجود آمد.[4]
به هر حال، کلنل با جدیتی که در کار داشت توانست امور ژاندارمری را سر و سامان داد و علیرغم مخالفتها و کارشکنیهایی که از سوی قوام و اطرافیانش صورت میگرفت، موفق شد در مدت کوتاهی از ژاندارمری نیرویی متشکل و منسجم و منظم پدید آورد که قادر بود نظم و امنیت را در خراسان و مرزهای شرقی برقرار سازد.[5]
با انجام کودتای 1299 ش. و ریاستالوزرایی سید ضیاءالدین اوضاع تغییر کرد. سید ضیاء، که اکثر سیاستمداران کهنهکار را بر کنار، دستگیر و زندانی میکرد، به کلنل دستور داد قوامالسلطنه را دستگیر و توقیف نماید.[6]کلنل نیز بر طبق دستور دولت مرکزی روز 13 فروردین 1300 ش. قوام را دستگیر و زندانی نمود و پس از ضبط و ثبت اموال و سلاحهایی که جمعآوری کرده بود، با رسیدن دستور اعزام وی به تهران از سوی دولت، او را به تهران فرستاد.[7] پس از دستگیری قوام، کلنل محمدتقیخان پسیان از سوی سید ضیاء به عنوان کفیل ولایت خراسان منصوب شد.[8]
بدین ترتیب کلنل پسیان فرصتی یافت تا برنامههای اصلاحی خود را در ولایت خراسان آغاز نماید. وی برنامههای وسیعی برای انجام اصلاحات در خراسان طرحریزی نمود و با تلاش و کوششی که انجام داد نظم و امنیتی بیسابقه در خراسان برقرار گردید. او حکام و فرمانروایان سابق را عزل نمود و به جای آنها حکام جدیدی که اکثراً از معتمدین کلنل و افسران ژاندارمری بودند منصوب کرد. بیش از 50 نفر از اعیان و اشراف و تجار مشهد دستگیر و زندانی شدند و بسیاری از کارکنان آستان قدس رضوی، که متهم به اختلاس بودند، از کار برکنار و محبوس گشتند.[9]
این روند دوام چندانی نیافت و پس از سقوط کابینهی سید ضیاء، احمدشاه با صدور دستخطی کلنل محمدتقیخان پسیان را از سمت والیگری خراسان عزل نمود.[10] مهمتر اینکه احمد قوام را از زندان آزاد و مأمور تشکیل کابینه کرد. وصول این اخبار به کلنل کافی بود تا وی به عاقبت کار خویش بیمناک گردد و چنین بپندارد که قوام سریعاً در صدد انتقام بر خواهد آمد.[11]
با تشکیل کابینهی قوامالسلطنه، موقتاً نجدالسلطنه به کفالت حکومت و کلنل محمدتقیخان هم کمافیالسابق به ریاست ادارهی ژاندارمری خراسان منصوب گردیدند و علیرغم اختلافات اولیه، که منجر به دستگیری و توقیف نجدالسلطنه از سوی کلنل گردید،[12]موقتاً اختلافات برطرف شد و ماهی چند هم بدین منوال گذشت، اما به تدریج طرفداران کلنل، که از حکومت نجدالسلطنه ناراضی بودند، مشکلاتی برای وی ایجاد کردند، به گونهای که وی چندین بار تقاضای استعفای خود را از هیئت دولت نمود، ولی استعفایش پذیرفته نشد. بالاخره با متشنج شدن اوضاع و انفجار چندین بمب در مشهد مجبور به کنارهگیری گردید و ادارهی خراسان عملاً به دست کلنل افتاد و تعدادی از اهالی، ضمن تحصن در تلگرافخانه، خواستار واگذاری رسمی حکومت خراسان به کلنل شدند.[13]
قوام به خواستههای تحصنکنندگان توجهی ننمود و صمصامالسلطنه بختیاری را به عنوان والی خراسان منصوب کرد.[14]صمصامالسلطنه، که خود هیچ گاه به خراسان نرفت، طی تلگرافی در تاریخ 9 اسد 1300 ش. کفالت ایالت خراسان را تا زمان ورود خود به کلنل پسیان واگذار کرد.[15]
اگرچه این تلگراف تا حدی باعث تسکین خاطر کلنل شد، ولی در باطن هنوز نسبت به انتقامجویی قوام بیمناک بود. به همین علت، با ارسال تلگرافی به صمصامالسلطنه، ضمن بیان نگرانی خود، از وی «به نام شرافت و درستقولی ایلیاتی» خواست تا ضمانت نماید که «کابینهی حاضره به مواعید خود وفا خواهد نمود.» صمصامالسلطنه نیز در پاسخ به وی اطمینان داد که مورد اطمینان و اعتماد او است و قول داد که در مرکز از کلنل حمایت خواهد نمود.[16]
با ردوبدل شدن تلگرافهای مذکور اوضاع تا حدی آرام شد و کلنل دستور تدارک برنامهی استقبال از صمصامالسلطنه را صادر کرد و مهیای پذیرایی از وی شد،[17]اما در این میان تلگراف سوم صمصامالسلطنه رسید که طی آن «قول ایلخانی» خود را مسترد داشته بود.[18]آذری در این باره مینویسد:
«بعدها معلوم شد صمصامالسلطنه گفته بوده اگر به عزیمتم رضایت بدهید، من در حفظ قول ایلخانی خود، پابرجا و نسبت به اجرای آنچه وعده دادهام کوشا خواهم بود و چنانچه دربارهی این جوان وطنپرست خیالهای دیگری دارید، امری علیحده و در این صورت من استعفا میدهم و استعفای صمصامالسلطنه فوراً مورد قبول حکومت وقت (قوام) واقع شده بود.»[19]
با استعفای صمصامالسلطنه وضعیت نه چندان آرام خراسان وارد مرحلهی تازه و حادی شد و رویارویی با دولت مرکزی حتمی گردید. علیرغم نظر آذری، قوام از ابتدا به فکر حل بحران از طریق نظامی نبود و در این میان تلگرافها و پیامهای دلجویانهای نیز برای کلنل فرستاد،[20]
اما وضع به حدی بحرانی شده و کلنل تا آن حد بیمناک شده بود که نه این پیغامها و نه وساطت برخی از جمله کلنل گلروپ و... ثمری نبخشید.[21]بالاخره کار بالا گرفت و دولت کلنل را متمرد و مجنون معرفی کرد. کلنل هم قوام را خائن و مغرض خواند.[22]
در پی این وقایع، روابط مشهد با تهران قطع شد. متحصنان در تلگرافخانه، که از آن کار مأیوس شده بودند، به ادارات دولتی هجوم آوردند و امور شهر را در دست گرفتند.[23]با این حال، عملاً هیچ جنگی میان نیروهای اعزامی دولت و نیروهای ژاندارمری درنگرفت. توضیح اینکه قبل از رویارویی این 2 نیرو، دوستان کلنل به او خیانت کردند و کلنل پسیان طی جنگ کوتاهی با اکراد قوچان کشته شد.[24]
پس از مرگ کلنل، ماژور اسمعیلخان بهادر، یار وفادار کلنل، قیام را ادامه داد. ماژور اسمعیلخان «شب 15 صفر، مطابق 24 میزان 1300، از طریق اردوگاه خود با یک عده ژاندارم مسلح ساعت 5 از شب گذشته غفلتاً به شهر وارد شد. محمودخان نوذری (یار خائن کلنل) کفیل ایالت را در دارالایاله دستگیر و به اردوگاه طرق اعزام و توقیف نمود.»[25]
اما در همین احوال محمودخان نوذری صاحبمنصبان اردوی اسمعیلخان را جمع کرد و آنها را مطیع خویش ساخت. اسمعیل بهادر با آگاهی از این واقعه در خانهی آیتاللهزاده خراسانی تحصن کرد و سرانجام در نتیجهی مذاکرات با دولت به او اجازه داده شد که از ایران خارج شود.[26]پس از آن، نظامالسلطنه به عنوان والی خراسان تعیین شد و در روز 29 صفر 1340 وارد مشهد شد و ادارهی شهر و ایالات را به دست گرفت.[27]
بدین ترتیب واقعهای که در تاریخ معاصر به «قیام کلنل پسیان» یا «انقلاب خراسان» معروف است پایان یافت. آنچه در سطور پیشین ذکر آن رفت شرح مختصری از زندگی و وقایع مربوط به قیام محمدتقیخان پسیان بود، اما برای تبیین ابعاد و زوایای مختلف این واقعهی تاریخی و پاسخگویی به مباحثی که در مورد کلنل پسیان و قیام وی وجود دارد، ضروری است انگیزهها و اهداف قیام خراسان بررسی گردد. همچنین باید برخی ناگفتهها در این زمینه تشریح شود.
در باب انگیزهها، اهداف و جهتگیری قیام خراسان (کلنل پسیان) روایتها و قضاوتهای متعدد و حتی متضادی وجود دارد. برای مثال، ملکالشعرای بهار حرکت کلنل پسیان را اقدامی مرکزگریز، جداییطلب و جمهوریخواه معرفی میکند و مینویسد: «کلنل محمدتقیخان آرزومند بود خراسان را استقلال بخشد و خود به ریاست جمهوری خراسان برقرار گردد.»[28]
بهار در اثبات ادعای خود به تلگرافی استناد میکند که کلنل به محمودخان نوذری مخابره کرده است. نظر به اهمیتی که این تلگراف داراست، عیناً نقل میشود: «آقای ماژور محمودخان راپورت تلگرافی نمرهی... را ملاحظه کردم. همان طوری که سابقاً هم دستور دادهام، در راه شیروان پست بگذارید و کاملاً اقدامات و عملیات سردار بجنوردی را به توسط قاصدین مخصوص تحت تفتیش آورید. تا به حال که کلیهی امور بر وفق مرام گذشته، امیدوارم بیرق جمهوری خراسان را من بر دوش بکشم، محمود و اسمعیل هم جناحین او را محافظت بکنند. همه روزه منتظر اقدامات شما هستم.»[29]
اما علی آذری نظری کاملاً متفاوت ارائه میدهد. وی تلگراف مذکور را جعلی و ساختهی محمودخان نوذری میداند. وی مدعی است محمودخان نوذری با این کار سعی داشته است خیانت خود به کلنل را موجه جلوه دهد و چنین وانمود کند که چون کلنل قصد تجزیهی ایران را داشته از وی جدا شده است.[30]
آذری حتی معتقد است:
«تنها چیزی که به مخیلهی کلنل محمدتقیخان خطور نمیکرد همانا جمهوریخواهی خراسان بود.»[31]
با بررسی اسناد و شواهد موجود، مشخص میشود نه بهار و نه آذری هیچ کدام تحلیل دقیق و روشنی از اهداف و جهتگیریهای قیام کلنل پسیان ارائه نمیدهند. در مورد قیام، واقعیت این است که کلنل محمدتقیخان پسیان شخصاً فردی آزادیخواه و خواستار اصلاح و ترقی جامعهی ایران بود و دوست و دشمن وی به این حقیقت معترفاند. کلنل طرفدار استقلال و آزادی واقعی و دمکراسی بود و «غالباً میگفت با این سیستم، که به حکم جبر کهنه و فرسوده شده است، کار مملکت اداره نخواهد شد. باید این اساس بیبنیان عوض شود و پایههای روزگار تازهای از نو پیریزی گردد تا مردم نفس راحتی بکشند و مزهی استقلال واقعی و آزادی حقیقی را، آن طوری که در دمکراسیهای ممالک متمدن مرسوم و رواج کامل دارد و من خود چند سالی طعم لذیذ آن را چشیدهام، بچشند.»[32]
او در جایی دیگر میگوید:
«ما باید ریشههای ننگین خیانت را از جا کنده، اصول "اریستوکراسی" را از مملکت نابود سازیم، عزم آهنین ما سلاسل و قیودات ارتجاعی را از هم گسسته و تمام موانع و عوائق را بر هم شکند.»[33]
با این حال، کلنل هیچ گاه آشکارا از ایجاد دولتی خودمختار و جداییطلب در خراسان سخن به میان نیاورد. اما در مورد قیام کلنل پسیان این تمام ماجرا نیست. نکتهی مهمی که دربارهی قیام خراسان وجود دارد مربوط به جریانی است تندرو که با نام «حزب ملیون خراسان» از آغاز قیام به کلنل پیوست. نیاز متقابلی که کلنل و حزب مذکور به یکدیگر داشتند و همانا یکی از مهمترین اهداف هر 2 مقاومت در برابر دولت مرکزی بود، باعث نزدیکی بیشتر و همکاری آنها در طول قیام گردید، اما این به معنای وحدت تمامی مواضع و اهداف نبود. حزب ملیون خراسان، که در اوایل قیام کلنل در مشهد تشکیل شده بود، آشکارا گرایشهای بلشویکی داشت.[34]
اعضای این حزب عمدتاً از ترکهای تبریزی و قفقازی بودند که آرمان اصلی آنها ایجاد یک جمهوری خودمختار در خراسان بود.[35] البته کلنل به هیچ وجه تحت تأثیر مطلق آنها قرار نداشت و با توجه به شخصیتی که داشت در بیشتر مواقع مستقل تصمیم میگرفت. برای مثال، زمانی که اعضای حزب ملیون از کلنل خواستند مذاکرات با دولت مرکزی و شوکتالملک (علم)، حاکم قاینات، را خاتمه دهد و در خراسان جمهوری اعلام کند، کلنل از پذیرش آن امتناع کرد.[36]
پس از مرگ کلنل، حزب همچنان فعال بود و با تفویض رهبری قیام به ماژور اسمعیلخان، وی را به ادامهی قیام تشویق کردند.[37] با ادامهی قیام به رهبری اسمعیلخان، پرچمهای سرخ به نشانهی جمهوریطلبی برافراشته گردید.[38]گفتهی پریداکس، کنسول انگلیس در مشهد، نیز حاکی از آن است که تبلیغات حزب ملیون در مشهد آشکارا رنگ بلشویکی و جمهوریخواهی داشت.[39]
بنابراین در یک جمعبندی میتوان چنین نتیجه گرفت: علیرغم اینکه کلنل پسیان با مفاهیم جمهوری و دمکراسی و حکومت مردم آشنایی داشت، هیچ گاه در پی جداییطلبی و تأسیس یک جمهوری خودمختار در خراسان نبود. وی تحت شرایطی در مصدر امور خراسان قرار گرفته بود که ایران وضعیتی بسیار بغرنجی را سپری میکرد؛ خرابیها و نابسامانیهای حاصل از جنگ جهانی اول اوضاع اسفناکی در خراسان ـو البته در تمام ایرانـ به وجود آورده بود.
مشروطیت، که تلاشهای فراوانی برای استقرار آن انجام شده بود، به انحراف کشیده شده بود و عملاً کشور از فقدان حکومت و حاکمیتی مقتدر و یکپارچه رنج میبرد. بدیهی است که در چنین وضعیتی هر شخصیت وطنپرستی در فکر اصلاح امور خواهد بود، ولو دامنهی این اصلاحات در منطقهای محدود و محصور به استان و ولایت محل اقامت او باشد. بنابراین انجام برخی اصلاحات از سوی کلنل پسیان و درگیریها و کشمکشهای وی با برخی دولتمردان نمیتواند و نباید ملاک قضاوت قرار گیرد و حکم جداییطلبی برای کلنل پسیان و یاران و همقطاران وی صادر گردد. (*)
پینوشتها:
[1]- برگرفته از شرح حال خودنوشتهی کلنل محمدتقیخان پسیان.
[2]- علی آذری، قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان، تهران، انتشارات صفیعلیشاه، چاپ هشتم، 1368، ص 184.
[3]- حسین مکی، تاریخ بیستسالهی ایران، تهران، چاپ چهارم، 1363، ص 398.
[4]- ن. ک. به: علی آذری، همان، صص 185 و 186.
[5]- پیشین، صص 255 و 256.
[6]- پیشین، صص 202 و 203.
[7]- پیشین، صص 205 تا 211.
[8]- کاوه بیات، انقلاب خراسان (مجموعهی اسناد و مدارک سال 1300 ش.) به کوشش، تهران، مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1370، صص 1 تا 3.
[9]- غلامحسین میرزا صالح، گردآورنده و مترجم، جنبش کلنل محمدتقیخان پسیان بنا بر گزارشهای کنسولگری انگلیس در مشهد، تهران، نشر روایت، چاپ دوم، 1370، ص 45.
[10]- محمدتقی بهار (ملکالشعرا)، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران، امیرکبیر، چاپ چهارم، 1371، ج 1، ص 140.
[11]- آذری، قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان، همان، صص 229 و 230.
[12]- بهار، همان، ص 141.
[13]- مکی، همان، صص 455 و 456.
[14]- بهار، همان، ص 142.
[15]- همانجا.
[16]- برای اطلاع از متن تلگرافها، ن. ک. به: آذری، قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان، همان ص 231 و 232.
[17]- پیشین، ص 233.
[18]- همانجا.
[19]- پیشین، ص 234.
[20]- در این مورد ن. ک. به: محمد دهنوی، «برگهایی از تاریخ» درج در تاریخ معاصر ایران، کتاب چهارم، تهران، مؤسسهی پژوهش و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1371، صص 232 تا 236.
[21]- بهار، همان، صص 148 و 149.
[22]- پیشین، ص 150.
[23]- پیشین، ص 152.
[24]- ن. ک. به: آذری، قیام کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان، همان، صص 326 تا 349.
[25]- بهار، همان، ص 157.
[26]- پیشین، ص 158.
[27]- همانجا.
[28]- همانجا.
[29]- همانجا.
[30]- آذری، قیام کلنل پسیان در خراسان، ص 442.
[31]- پیشین، ص 439.
[32]- پیشین، ص 246.
[33]- پیشین، ص 305.
[34]- میرزا صالح، همان، ص 140.
[35]- بیات، همان، سند شمارهی 126، صص 190 تا 192.
[36]- میرزا صالح، همان، ص 145.
[37]- آذری، قیام کلنل پسیان در خراسان، همان، صص 367 تا 373.
[38]- میرزا صالح، همان، ص 162.
[39]- پیشین، ص 163.
/ج