نویسنده : محمد علی لک آبادی
مرحوم آیه الله انصاری همدانی در خصوص تحول روحی خود این چنین می گویند: من به تشویق علمای همدان، به دیار قم رهسپار شدم. تا آن زمان، به طور کلی با عرفان و سیر و سلوک مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری که دستور داده شده می دانستم تا این که برایم اتفاقی پیش آمد.
در همان سن جوانی، که به همدان رفته بودم، مطلع شدم شخص وارسته ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود کرده است. من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناس ها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته اند و او هم در وسط، ساکت نشسته است. پیش خود فکر کردم گر چه اینها افرادی بزرگ و دارای تحصیلات عالیه اند، اما این تکلیف شرعی من است که آنان را ارشاد کنم؛ از این رو، شروع به ارشاد آن جمع نموده، نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیر و سلوک الی الله به صورتی که عرفا می گفتند، شدم. مدتی پس از سکوت من، آن ولی الهی سربلند نموده، با دید عمیقی به من نگریست و گفت: «نزدیک است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم بزنی.»
من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم؛ در حالی که احساس می کردم تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است. عصر بود که به منزل رسیدم و شدت حرارت زیاد شد. اوایل مغرب، نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمه های شب بیدار شدم و در حال خواب و بیداری، دیدم که گوینده ای به من می گوید:
(ذلک فضلُ الله یوتیه من یشاءُ)(2)
نوشته شده بود. وقتی به نزدیک آن حوض رسیدم، جامی لبریز از آب حوض کرده، به من نوشاندند. از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس کردم و آن چنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود که قرار را از من ربود؛ وجود خود را شعله ای از آتش دیدم.
از آن به بعد، به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهره ببرم. در آن زمان، ولی الهی آیه الله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله رحلت کرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می کردم، عطش من فرو نمی نشست تا این که خود را تنها و بیچاره دیدم. سر به بیابان ها و کوه های اطراف قم گذاشتم، صبح ها می رفتم و عصرها بر می گشتم تا این که پس از حدود پنجاه روز تضرع و توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام، وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج رسید و یک سره خواب و خوارک را از من ربود، ناگهان پرده ها از جلوی چشمم برداشته شد و نسیم حیات بخش رحمت، از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید؛ مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الانبیاء، حضرت محمد صلی الله و علیه و اله وسلم یافتم و متوجه شدم در این زمینه، وجود خاتم الانبیاء دستگیری می نماید. از آن زمان به بعد، مرتب به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می شدم و از حضرت بهره فراوان می بردم.
ایشان در ایام فاطمیه و سوگواری، مراسمی در منزل برگزار می کردند و آقایان می آمدند و روضه خوانی می کردند و البته خودشان هم اشارتی داشتند. آن ها که سطح بالا بودند و باید درک می کردند خیلی کم بودند. دیگران اصلاً نمی فهمیدند که بخواهند اعتراضی کنند. و فکر قاصر ما چه درک می کند که مدار عصمت عالم خلقت کیست! و چه عظمتی دارد؟!
در همان سن جوانی، که به همدان رفته بودم، مطلع شدم شخص وارسته ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود کرده است. من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناس ها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته اند و او هم در وسط، ساکت نشسته است. پیش خود فکر کردم گر چه اینها افرادی بزرگ و دارای تحصیلات عالیه اند، اما این تکلیف شرعی من است که آنان را ارشاد کنم؛ از این رو، شروع به ارشاد آن جمع نموده، نزدیک به دو ساعت با آنها صحبت کردم و به کلی منکر عرفان و سیر و سلوک الی الله به صورتی که عرفا می گفتند، شدم. مدتی پس از سکوت من، آن ولی الهی سربلند نموده، با دید عمیقی به من نگریست و گفت: «نزدیک است که تو خود، آتشی به سوختگان عالم بزنی.»
من متوجه گفتار وی نشدم، ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس کردم و برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم؛ در حالی که احساس می کردم تمام بدنم را حرارت فرا گرفته است. عصر بود که به منزل رسیدم و شدت حرارت زیاد شد. اوایل مغرب، نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم. نیمه های شب بیدار شدم و در حال خواب و بیداری، دیدم که گوینده ای به من می گوید:
«العارف فینا کالبدر بین النجوم و کالجبرئیل بین الملائکه»(1)
به خود نگریستم و دیدم دیگر آن حال و هوا و اشتیاقی که به درس داشتم در من نمانده است. کم کم احساس کردم که نیاز به چیز دیگری دارم تا این که دوباره به قم آمدم. در قم، شروع به حاشیه زدن بر کتاب شریف عروه الوثقی کردم تا یک شب با خود فکر کردم که چه نیازی به حاشیه من است، به حمدالله، به اندازه کافی علماء حاشیه زده اند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه کار منصرف شدم. در همان شب، این خواب را دیدم: «در عالم رویا، حوضی بسیار بزرگ با رنگ های مختلفی دیدم که دور آن حوض، پر از کاسه های بزرگی بود، بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه:(ذلک فضلُ الله یوتیه من یشاءُ)(2)
نوشته شده بود. وقتی به نزدیک آن حوض رسیدم، جامی لبریز از آب حوض کرده، به من نوشاندند. از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس کردم و آن چنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود که قرار را از من ربود؛ وجود خود را شعله ای از آتش دیدم.
از آن به بعد، به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه کردم که شاید دستم به ولی کاملی برسد و از وی بهره ببرم. در آن زمان، ولی الهی آیه الله العظمی شیخ میرزا جواد ملکی تبریزی رحمه الله رحلت کرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می کردم، عطش من فرو نمی نشست تا این که خود را تنها و بیچاره دیدم. سر به بیابان ها و کوه های اطراف قم گذاشتم، صبح ها می رفتم و عصرها بر می گشتم تا این که پس از حدود پنجاه روز تضرع و توسل به ساحت مقدس معصومین علیهم السلام، وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج رسید و یک سره خواب و خوارک را از من ربود، ناگهان پرده ها از جلوی چشمم برداشته شد و نسیم حیات بخش رحمت، از حریم قدس الهی وزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید؛ مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الانبیاء، حضرت محمد صلی الله و علیه و اله وسلم یافتم و متوجه شدم در این زمینه، وجود خاتم الانبیاء دستگیری می نماید. از آن زمان به بعد، مرتب به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می شدم و از حضرت بهره فراوان می بردم.
عظمت حضرت زهرا علیها السلام در کلام آیت الله انصاری همدانی رحمه الله
حاج احمد انصاری از پدرشان آیت الله انصاری همدانی رحمه الله نقل می کند که: ایشان می فرمودند: احترام حضرت زهرا علیها السلام را فقط خاندان عصمت و طهارت می شناسند و دیگران نمی توانند بشناسند. ایشان احترام خاصی به حضرت زهرا علیها السلام می گذاشتند. می فرمودند: این نوری است که خداوند توسط حضرت زهرا علیها السلام به ائمه معصومین علیهم السلام عنایت کرده و این نور از طرف ائمه معصومین به دیگر بندگان خداوند رسیده است.ایشان در ایام فاطمیه و سوگواری، مراسمی در منزل برگزار می کردند و آقایان می آمدند و روضه خوانی می کردند و البته خودشان هم اشارتی داشتند. آن ها که سطح بالا بودند و باید درک می کردند خیلی کم بودند. دیگران اصلاً نمی فهمیدند که بخواهند اعتراضی کنند. و فکر قاصر ما چه درک می کند که مدار عصمت عالم خلقت کیست! و چه عظمتی دارد؟!
پی نوشت ها :
1- شخص عارف در بین ما، همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند جبرائیل است در بین فرشتگان
2- سوره مبارکه مائده، آیه شریفه 56. این فضل خداست که به هر که خواهد می دهد.