نویسنده: دکتر محمود نجم آبادی
طبق گفته ابن الندیم در کتاب خود به نام «الفهرست» شاپور دوم طبیبی یونانی به نام تیادوروس(1) را برای درمان خود به این شهر احضار کرد و به درمان شاه ایران اشتغال ورزید. وی در خدمت پادشاه ایران بسیار گرامی بود و معروفست کتابی نیز در علم پزشکیبرشته تحریر درآورده که بعدها به عربی ترجمه گردیده است.
این طبیب یونانی چندی در دل شاپور راه یافته و چنان عزیز و محترم بود، که به دستور شاپور کلیسایی در جندی شاپور برای وی بنا گردید و عده ای از هم مذهبان وی را جزو اسرا بودند آزاد ساخت.
پس از شاپور خسرو انوشیروان هم به مناسبت علم دوستی و کمی تعصب و جمود فکری و عشق فوق العاده به آموختن فلسفه و جمع آوری کتب علمی به رونق این مرکز علمی کمک فراوانی کرد.
پادشاهان ساسانی اسرای یونانی و رومی را در کار دینی خود آزاد می گذاشتند و از این لحاظ آنان طبق رسوم مذهبی خود رفتار می کردند، تا آن جا که توانستند برای خود کلیسائی بسازند و بدین مناسبت آزادی آن ها در ایران بیشتر از روم بود، در صورتی که در امپراطوری روم عده ای مسیحی و مسیحیان محکوم به اعدام بودند. در یکی دیگر از مراکز اسیر نشین به نام «یرنی شهر»(2) این اسیران نیز کلیسا داشتند.
توضیح آن که خسرو به تهیه مجالس مباحثه و مناظره و فرستادن برزویه طبیب بهند (بعضی ها گفته اند که برزویه علاوه بر کتاب کلیله و دمنه و شطرنج و نرد چند طبیب هندی با اطلاعات زیادی درباره گیاهان هندی با خود به ایران نزد خسرو آورده است) و آموختن خسرو فلسفه را نزد فیلسوف سوری به نام اورانیوس(3) همه دست به دست هم دادند و جندی شاپور بزرگ ترین (با یکی از بزرگ ترین مراکز طبی قبل از اسلام) در دنیا شد.
در جندی شاپور عده ای طبیب ایرانی و هندی و سریانی و یونانی به تدریس علم پزشکیمی پرداختند و این تدریس به زبان یونانی بود. اثر زبان پارسی بیشتر در قسمت داروسازی مشاهده می گردد. به علاوه در مکتب جندی شاپور دانش یونانی رخنه فوق العاده داشته و بعضی از کتب یونانی توسط علمای سریانی به سریانی و بعداً به پهلوی برگردانده شده است. عده ای از دانشمندان به نام در خدمت این مکتب فعالیت داشتند، به مانند سرجیس رأس العینی (سرجیوس)(4) که یکی از مترجمین زبردست آثار بقراط و جالینوس به سریانی بود. متأسفانه اثری از کتب دو حکیم بزرگ از سریانی به پهلوی خیلی کم باقی مانده است. باید دانست که در مکتب جندی شاپور غیر از ترجمه کتب و آثار بقراط و جالینوس پزشکیاوستائی و دانش طبی دوران هخامنشیان غیر از ترجمه کتب و آثار بقراط و جالینوس پزشکیاوستائی و دانش طبی دوران هخامنشیان نیز بی دخالت نبود. از نظر آن که در جندی شاپور بیشتر نظرات و عقاید بقراط رواج داشته طبق گفته عده ای از مورخین به «شهر بقراط» معروف بوده است.
خاندان بختیشوع شش نسل (قریب 250سال) در جندیشاپور به تدریس و درمان مشغول بودند و چنان که قبلاً نیز متذکر گردیدیم پزشکیجندیشاپور مخلوطی از پزشکیایران و هند و یونان و مکتب مرو بود. در مکتب جندیشاپور روش های جدید داروشناسی توسعه یافت بدین معنی که اطباء جندیشاپور روش های علمی ملل دیگر را اخذ و با معلومات و نظرات و اکتشافات خود آن را تکمیل و روشی اتخاذ کردند که ایرانی بود. به طوری که بعضی از درمان های آنان بر یونانیان و هندیان ترجیح داشت.
باید دانست گرچه تعلیم پزشکیدر دانشکده پزشکی جندیشاپور عموماً توسط پزشکانی یونانی و سریانی انجام گرفته است، اما ایرانیان علاوه بر آن که بی دخالت نبودند (چنان که عده زیادی از اطباء این مرکز بزرگ طبی ایرانی بودند) در دارو شناسی بسیار دخالت داشته اند.
سید اسمعیل جرجانی در کتاب ذخیره و زین العابدین انصاری صاحب اختیارات بدیعی نسخ و داروهائی که در جندیشاپور رواج داشته. در مؤلفات خود ذکر کرده اند.
در کتاب تریاق ابن سراپیون(5) حبی که به نام «حب حکیم برزویه طبیب» (6) است، دیده می شود. این مطلب می رساند که در جندیشاپور پزشکان در داروسازی بسیار قوی بودند. (نقل از تاریخ پزشکیتألیف دکتر الگود صفحه 53).
در این جا متذکر می گردیم که بر اثر ورود پناهندگان مکتب ادسا نفوذ پزشکییونان به جندیشاپور غیر قابل انکار است. این امر بر اثر پذیرفتن تبعید شدگان از یونان که مکتب افلاطونیان جدید(7) که در سال 525 میلادی مکتب شان بسته شد و به طرف ایران آمدند و مشتاق دیدار و زیارت پادشاهی بوده که شنیده بودند آرمان های جمهوری افلاطون را دارد و بدان معتقد می باشد، سهل است عقاید و نظرات جمهوری افلاطون را به میزانی اجرا می کند. یعنی خسرو انوشیروان پادشاه ساسانی عملی گردید. یکی از نتایج حاصله از این طرز تفکر و نهضت آن بود که وقتی انوشیروان با ژوستی نین (8) معاهده صلح بست. یکی از مواد آن این بود که امپراطور روم از آزار و کیفرهای افلاطونیان جدید صرف نظر کند. از مزایای بزرگ دانشگاه جندیشاپور آن بود که در این دانشگاه علاوه بر تعلیم علوم حکمتی و فلسفی و ریاضی علوم طبیعی رونق زیادی داشت و علاوه بر دانشکده پزشکی بیمارستان تعلیماتی آن نیز ضمیمه دانشگاه بزرگ جندیشاپور بود که عده زیادی از طالبین پزشکیاز کشور و خارج بدانجا روی می آوردند و نتیجه آن شد که سالانه تعدادی فارغ التحصیل از این دانشکده به نام طبیب خارج می شد.
این فارغ التحصیلان یا در داخل کشور به پزشکیمشغول می گردیدند و یا اگر از خارج کشور بودند باوطان خود مراجعت نموده در آن جاها پزشکی می کردند. یکی از این فارغ التحصیل های دانشکده جندیشاپور حارث فرزند کلده(9) می باشد که از عربستان به ایران آمد. وی پس از فراغت از تحصیل مجدداً به عربستان رفت و طبق گفته ابن القفطی صاحب «تاریخ الحکما» و این ابی اصبیعه مؤلف «عیون الانباء فی طبقات الاطباء» اولین طبیب عرب می باشد که به جمع آوری شرح حال پزشکان و حکما پرداخته و حداقل یک بار حضور خسرو انوشیروان پادشاه ایران باز یافته است.
از خلال صحائف کتب تواریخ نکاتی به چشم می خورد که نظرات اصولی و اساسی درباره پزشکی و مخصوصاً موضوع مزاج و اخلاط از آن بسیار روشن می گردد.
برای نمونه قسمتی از نظرات برزویه طبیب را ذیلاً می نگاریم:
«هیچ علاجی در وهم نیامد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد. چنان که طریق مراجعت آن بسته ماند و چون مزاج این باشد. بچه تأویل خردمند بدان واثق تواند شد و چگونه آن را سبب شفا شمرد و باز اعمال خیر و ساختن توشه آخرت از علت گناه از آن گونه شفا می دهد که معاودت صورت ببندد و به حکم این مقدمات از علم پزشکیتبری (دوری و بیزاری) می نمودم و همت و نهضت بر طلب علم دین مصروف می گردانیدم و الحق راه آن را دراز و بی پایان یافتم. سراسر مخاوف (جاهای ترسناک) و مضایق و آن گاه راهبری معین و نه شاهراهی پیدا و در کتب پزشکیهم اشاراتی دیده نیآمد که بدان استدلالی دست دادی تا به قوت آن از دست حیرت خلاص ممکن گشتی و خلاف میان اصحاب ملت ها (به معنای دین و کیش آمده) هر چه ظاهرتر. بعضی به طریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفه از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکنی لرزان نهاده و جماعتی از بهر حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتوان پوسیده بسته وتکیه بر استخوان توده کرده و اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدا خلق و انتها کار بی نهایت و هر چه ظاهرتر بود و رأی هر یک بر این مقرر که من مصیبم و خصم من مبطل و مخطی. با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیب آن لختی پوئیدم البته نه راه سوی مقصد بیرون توانستم برد و نه به رسمت راه حق دلیلی نشان یافتم. به ضرورت عزیمت مصمم گشت، بر آن که علما هر صنف را ببینم و از اصول و فروغ معتقد ایشان استکشافی کنم و بکوشم تا به نیتی صادق دل پذیر به دست آید.
«این اجتهاد به جای آوردم و شرایط بحث اندر آن به رعایت رسانیدم و هرطایفه که دیدم در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می گفتند و گرد تقبیح (عیب کردن) ملت و نفی حجت مخالفان می گشتند، به هیچ تأویل بر پی اشان نتوانستم رفتن و درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که بنای سخن ایشان برهوی بود و هیچ چیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی. اندیشیدم که اگر از پس چندین اختلاف رأی متابعت این طایفه گیرم و قول صاحب غرض باور دارم و هم چنان نادان باشم که آن دزد...»
پی نوشت ها :
1. Thiadorus = Theodosius
2. Yaranishahr
3. Uranios
4. Sergius of Rechaina (died 536)
5. Serapion
6. Pillulae Barsiat Sapientis
7. Neoplatoniens
8. Justinien - Justianos
9. وی از فارغ التحصیلان مکتب جندی شاپور می باشد که در زمان پیغمبر اسلام (ص) حیات داشته است. در آن دوران قبال عرب را در نزد شاهان ساسانی عزتی نبود و عده ای حکام و نواب از طرف آنان به سرزمین های اعراب گماشته می شدند. معروف است که وی در دربار ایران (انوشیروان) به خدمت پادشاه ساسانی رسید. و مطالبی در باب بهداشت و حکمت به عرض شاهنشاه ایران رسانیده است.