خلفاء اثنی عشر در احادیث اسلامی(1)

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را بسان «سفینه نوح» معرفی نمود و در حدیث دیگر آنان را یکی از دو ثِقل خواند که باید تا روز رستاخیز به ذیل آنها تمسک جست.
شنبه، 4 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خلفاء اثنی عشر در احادیث اسلامی(1)
 خلفاء اثنی عشر در احادیث اسلامی(1)

نویسنده: حسین تهرانی




 

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم خاندان خود را بسان «سفینه نوح» معرفی نمود و در حدیث دیگر آنان را یکی از دو ثِقل خواند که باید تا روز رستاخیز به ذیل آنها تمسک جست.
در احادیث دیگر، اهل بیت و عترت خود را به دوازده خلیفه و جانشین تفسیر نموده و از وسعت مفهوم این دو لفظ «اهل بیت و عترت» کاسته است، و از این طریق روشن ساخته است که مقصود از آن دو لفظ، مطلق خاندان وی نیست، بلکه گروه انگشت شماری است که جانشین ایشان می باشند، و عزت دین به پیروی از آنان بستگی دارد.
در این که پیامبرگرامی صلی الله علیه وآله و سلم، خلفای خود را دوازده نفر معرفی و معین کرده است، در میان محدثان اسلامی سخنی نیست، زیرا روایات آن به اندازه ای است که نمی توان در صحت آنها شک و تردید نمود.
مهم این است که این دوازده نفر را به خوبی بشناسیم و در امور دینی و اجتماعی از آنها پیروی کنیم.
اختلاف ما و محدثان اهل سنت، در تعیین مصادیق این دوازده نفر است که عزت دین به آنها بستگی دارد، زیرا آنان می خواهند این لفظ را به جنایتکاران بنی امیه و بنی عباس تطبیق دهند.
این تطبیق علاوه بر اینکه با متن روایات سازگار نیست، زیرا پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم آنان را مایه عزت دین و سربلندی مسلمانان معرفی می کند و هیچگاه یزیدها، مروان ها، عبدالملک ها و سفّاح ها که دستشان تا مرفق در خون مسلمانان فرو رفته بود، مایه عزت و سربلندی مسلمانان نبودند، بلکه مایه ننگ تاریخ اسلام و بشریت به شمار می رفتند گذشته بر این، تعداد این جنایتکاران از دوازده نفر متجاوز است و به هیچ گونه ای نمی توان احادیث خلفاء دوازده گانه را بر آنان تطبیق نمود.
احادیثی که مشتمل بر کلمه «اثنی عشر» می باشد و بطور فراوان و مجموعاً در حد تواتر در قالب عبارات زیر در کتب اهل سنت مطرح و وارد شده است عبارتند از:
1) الائمه بعدی اثنی عشر، من اهل بیتی.(1)
2) انّ عده الخلفاء بعدی عده نقباء موسی.(2)
3) ان هذا الامر عزیزا منیعا حتی یمضی فیهم اثنی عشر خلیفه(3)
4) بعدی اثنی عشر خلیفه کلهم من بنی هاشم.(4)
5) لا تهلک هذه الامه حتی یکون منها اثنی عشر خلیفه، کلهم یعمل بالهدی و دین الحق.(5)
6) لایزال الاسلام عزیزاً الی اثنی عشر خلیفه.(6)
7) لا یزال امتی علی الحق ظاهرین حتی یکون علیهم اثنی عشرا امیراً کلهم من قریش.(7)
8) لا یزال امر الناس ماضیا، ماولیّهم اثنی عشر رجلاً.(8)
9) لایزال الدین قائما حتی تقوم الساعه و یکون علیهم اثنی عشر خلیفه.(9)
10) لا یزال هذا الامر عزیزاً منیعاً الی اثنی عشر خلیفه.(10)
11) لایزال هذالدین ظاهرا حتی تقوم الساعه و یکون علیهم اثنی عشر خلیفه.(11)
12) لا یزال الدین ظاهرا علی من ناواه... حتی یمضی من امّتی اثنی عشر امیراً کلهم من قریش.(12)
13) لا یزال هذا الدین عزیزاً منیعا الی اثنی عشر خلیفه.(13)
14) لا یزال الدین قائماً حتی یکون علیکم اثنی عشر خلیفه کلهم تجتمع علیه الامه.(14)
15) یکون بعده اثنی عشر خلیفه بعدد نقباء بنی اسرائیل.(15)
16) لا یزال الدین قائماً حتی یکون اثنی عشر خلیفه من قریش.(16)
17) یکون من بعده خلیفه، قال نعم کعده نقباء بنی اسرائیل.(17)
18) یکون اثنی عشر امیراً فقال... کلهم من قریش.(18)
19) یکون خلفائی اثنی عشر خلیفه.(19)
20) یکون بعدی من الخلفاء عده اصحاب موسی.(20)
21) یکون لهذه الامه اثنی عشر قیّماً لایضرهم من خذلهم کلهم من قریش.(21)
22) یملک من ولدی عشر خلیفه.(22)
23) یملک هذه الامه اثنی عشر خلیفه کعدد نقباء نبی اسرائیل.(23)
24) یملک هذه الامه من خلیفه اثنی عشر عده، کعده نقباء بنی اسرائیل.(24)
25) ان الله اصطفی کنانه من اسماعیل، واصطفی قریشاً من کنانه، واصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم.(25)
و دیگر عبارات و تعبیراتی از این قبیل که مجموعاً از هشت نفر از صحابه و اکثراً از «سمره بن جندب» روایت شده و تنها در ملحقات «احقاق الحق» با بش از چهل سند مختلف و بیش از یکصد مصدر حدیثی، تاریخی و کلامی نقل گردیده است.(26)
بطور خلاصه طبق این احادیث پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم با تعبیرات گوناگون موضوع خلافت و زمامداری و رهبری دوازده نفر بعد از خود را با قیود مختلفی همانند «کلهم من قریش»، «کلهم من بنی هاشم»، «کلهم یعمل بالهدی و دین الحق، من اهل بیتی، من ولدی» و امثال آن در طول بعد از وفات خود تا پایان عمر دنیا بشارت داده و پیشگویی فرموده، با توجه به نقل در حدّ تواتر آن از ناحیه اهل تسنن و بحث و گفتگوی مراجع حدیثی و کلامی آنان پیرامون مصادیق «اثنی عشر»، شکی نیست که آنها در اصل عقیده به خلاصه شدن مقام رهبری و زعامت و خلافت و امامت یا هر تعبیری از این قبیل در عدد دوازده، با شیعه همساز و هم آهنگ بوده و هستند، و عقیده به خلفای «اثنی عشر» و ائمه دوازده گانه از مختصات شیعه نیست.
لکن در اینکه مقصود و مصداق این دوازده نفر چه کسانی بوده و هستند و شرائط مربوط به چنین مسئولیتی خطیر و سرنوشت ساز چیست، پس طبق مدارک شیعه و سنی بین نظریه این دو فرقه تفاوت از زمین تا آسمان است.
اما آن احادیثی که به طور صریح و مسلّم بیانگر آن است پس بدین قرار می باشد:
1) تعداد خلفاء و امامان راستین و دست اندرکاران اصلی و درجه اول بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم منحصر به دوازده نفر است نه کم و نه زیاد.
2) تمام این دوازده نفر از قریش اند و بر حسب روایات مذکور، این عده فقط از تیره و شاخه بنی هاشم و از خاندان رسالت خواهند بود، نه از دیگر تیره ها و قبایل قریش.
3) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم جانشینان و رهبران امت اسلامی پس از خود را به نقباء بنی اسرائیل (27) تشبیه نموده و اینکه تعداد خلفای آن حضرت با اصحاب حضرت موسی علیه السلام یکسان و برابر می باشند، و با توجه به آیه شریفه:
«وَ لَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ وَ بَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَیْ عَشَرَ نَقِیباً (28)»
که بیانگر تعیین و اعزام دوازده نفر نقباء بنی اسرائیل از طرف خدا می باشد، و طبق شرح آلوسی مفسر معروف مصری، این عده نقباء بنی اسرائیل و وزرای حضرت موسی علیه السلام بودند که بعداً به مقام نبوت رسیدند(29)، شکی نخواهد بود که انتخاب و تعیین نقباء و امامان و خلفاء اسلامی بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم باید از جانب خدا انتخاب و به حضرتش ابلاغ و وسیله آن بزرگوار معرفی شوند.
چه شریعت مقدس اسلام شریعتی است که ابدی و جاودانی و نقش سرنوشت ساز آن در طول قرنها و به درازای باقیمانده عمر دنیا، قابل مقایسه با شریعت موسی نبوده و به درجات بیشتر باید در جهت خلفای پیامبر صلی الله علیه آله و سلم و تعیین جانشینان حضرتش دقت و عنایت شود و دست کم همانطوری که خداوند خود نقبای بنی اسرائیل و وزرا و جانشینان موسی را معین فرمود باید رهبران اسلامی و جانشینان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم را نیز خود تعیین و معرفی فرماید. آری در صورت عدم تعیین و اجازه انتخاب آن به امت، پس به موجب روایت مسلم از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم:
«انّ الله اصطفی کنانه من اسماعیل، و اصطفی قریشا من کنانه، و اصطفی من قریش بنی هاشم، و اصطفانی من بنی هاشم»(30)
«بنی هاشم افضل و مقدم بر دیگر قبائل قریش بوده و چون امام افضل ناس و دارای سمت رهبری و رهنمود به حق است باید از افضل قبائل که بنی هاشم است انتخاب گردد و نوبت به دیگران نمی رسد».
وگرنه با کنار نهادن همه این ضوابط و نادیده انگاشتن دستورات مربوطه، امثال معاویه قاتل سبط اکبر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و زاده سگبازش یزید قاتل سبط دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم امام حسین علیه السلام، و مروان حکم و به تعبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم «وزغ بن وزغ»، و عبدالملک مروان (با روش وداع با قرآن به هنگام مرگ پدرش و فرا رسیدن زمان زمامداری و دست اندرکاری مقام خلافت، و نیز اعطاء حکومت عراق و حجاز را به حجاج بن یوسف قاتل ده ها و ده ها هزار مسلمان مرد و زن و کودک) و ولید که قرآن مجید را هدف تیر و بعداً هدف شعر کفرآمیز خود قرار داد و امثال آنها که هیچ یک دست کمی از سلاطین مسیحی آن زمان یا زمامداران زندیق و استعمارگر دنیای امروز یا خودفروختگان به استعمار حتی در بعضی کشورهای اسلامی نداشتند، بلکه فاسدتر و مفسدتر از آنان بودند، بنام خلیفه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و قیّم امت و رهبر مسلمانان بر مسند حکومت نشینند، که متأسفانه با زور و تزویر نشستند و کردند آنچه کردند.
4) به موجب حدیث هشتم که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرموده است:
«لا تهلک هذه الامه حتی یکون منها اثنی عشر خلیفه، کلّهم یعمل بالهدی و دین الحق...(31)»
«حضرتش هلاکت و پایان یافتن عمر امت خود را مشروط و مبتنی بر خلافت دوازده نفر خلفائی فرموده که هر یک به راست روی و دین حق عمل خواهند کرد».
آری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله و سلم با ایراد این حدیث یک یک زمامداران بعد از خود را که با انواع کج روی های عقیدتی و عملی و اخلاقی و سیاسی تحت عنوان «خلافت» حکومت کردند و برخلاف دین حق نه تنها خود را، که امت اسلامی را هم به دین های باطل و اسلام عوضی و فرقه گرائی و رویارویی با اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم متمایل و وادار کردند همه را نفی و از صحنه خلافت حقه اسلامی خارج نمود.
5) نظر به کلمه «لایزال الدین قائما حتی تقوم الساعه» تحت شماره 14 و 16 در حدیث «جابربن سمره»(32)(که درازای دین در مدمت زمامداری و رهبری خلفاء اثنی عشر را محدود به درازای عمر دنیا و قیام ساعت می کند) و همچنین کلمه «فاذا هلکوا ماجت الارض باهلها» به شماره 19، در حدیث انس که نابودی اهل زمین را بطور مطلق همزمان با سرآمدن عمر خلفاء اثنا عشر اعلام می کند، شکی نخواهد بود که باید حداقل یکی از خلفا هر چند بطور خارق عادت و غیرمعمول، عمرش آنچنان به طول انجامد که بتواند خلافت اسلامی را همسان با عمر دنیا ادامه دهد تا با پایان یافتن عمر دنیا و قیام ساعت، خلافت هم پایان پذیرد.
بنابراین تنها مصداق احادیث یاد شده «ائمه اثنی عشر شیعه» می باشند که طبق نقل تاریخ و اعتراف بسیاری از علماء و محققین اهل سنت و عقیده شیعه، امام و خلیفه دوازدهم حضرت مهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف» عمر مبارکش ار نیمه دوم قرن سوم هجری تاکنون (411 ه.ق) به درازا کشیده و همچنان ادامه خواهد داشت تا به امر الهی ظهور فرماید و از آن پس قیام ساعت تحقق یابد.
خوشبختانه با برچیده شدن بساط خلافت خلفای اموی و عباسی و حتی نابودی آنها از صحنه روزگار (در نیمه قرن هفتم هجری) و بقاء امت اسلامی تاکنون (که وارد دهه دوم قرن پانزدهم هجری شده ایم) معلوم شد که آنها همه از خلفای دروغین بوده اند، نه امامانی که نشناختن آنان مایه مرگ جاهلی باشد، و بدین ترتیب تنها ائمه اثنی عشر مورد اعتقاد شیعه از جمله «حضرت مهدی علیه السلام» که حیّ و غائب است مشمول این روایت و مصداق واقعی آن بوده و خواهند بود. و دیگر هیچ کس.

آراء و نظرات اهل سنت

درباره مصادیق خلفاء و ائمه اثنی عشر

اکنون که رشته بحث و بررسی پیرامون خلفاء و ائمه اثنی عشر بدین جا رسید توجه خوانندگان به ویژه فضلا و محققین را نخست به آراء و نظریه های اهل تسنن پیرامون مصداق این احادیث جلب و سپس می پردازیم به شرح چگونگی انطباق آنها با نظریه شیعه و دلائل مربوط به آن.
1) ابن عربی می گوید:
«ما بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به بررسی دوازده نفر امیر پرداختیم پس این عده را یافتیم که دست اندرکار حکومت بودند: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن، معاویه، یزید، معاویه بن یزید، مروان، عبدالملک، مروان بن محمد بن مروان و سفّاح».
آنگاه بیست و هفت نفر خلفای عباسی را تا آخر عصر خود نام برده و می نویسد:
«اگر ما دوازده نفر را به حسب صورت شماره کنیم به سلیمان منتهی می شود، و اگر نظر به جهات معنوی آنها را ردیف نماییم پنج نفر آنان خلفای اربعه و عمر بن عبدالعزیز بوده و من دیگر معنائی برای این حدیث سراغ ندارم».(33)
2) قاضی عیاض در پاسخ به اینکه بیش از این عده «اثنی عشر» متصدی امر خلافت شدند، گوید:
این اعتراض باطل است زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نگفته است متصدی نمی شوند مگر دوازده نفر، و عبارتی که فرموده مانع از دست اندرکاری زیاده بر این عده نخواهد بود.(34)
3) نیز گوید: از این عده «دوازده نفر» چهار نفر خلفای اربعه بودند و ناگزیر قبل از قیامت تمام این عده بر سر کار آیند.(35)
و ابن جوزی گوید: بنابر کلام فوق مراد از «ثم یکون الهرج» در بعضی از احادیث فتنه هایی هشداردهنده به قیام ساعت است، از قبیل خروج دجال و آنچه بعد از وی بوقوع می پیوندد.(36)
4) ابن حجر عسقلانی در این زمینه می گوید:
گفته شده است که مراد از حدیث «اثنی عشر» وجود دوازده خلیفه در سراسر دوران اسلام است تا قیامت، هر چند عصر و زمان آنها بهم پیوسته نباشد.(37)
5) سیوطی و ابن حجر مکی در این باره می گویند:
«از دوازده نفر خلفاء و ائمه این افراد پیدا شدند: خلفای اربعه، حسن، معاویه، ابن زبیر، عمر بن عبدالعزیز، که هشت نفر بوده اند و بطور احتمال مهدی عباسی هم به آنها ضمیمه می شود چه او در عباسیها همانند عمر بن عبدالعزیز در امویها بود، نیز ظاهر عباسی هم بخاطر عدل مَنشی او اضافه می گردد و باقی می ماند دو نفر منتظر که یکی از آن دو مهدی باشد چون او از اهل بیت علیهم السلام است».(38)
و بدین ترتیب در برابر یک امام منتظر مورد اتفاق شیعه و سنی، بعقیده سیوطی و ابن حجر دو امام منتظر مطرح خواهند بود.!!
6) قاضی عیاض گوید:
«شاید مراد از «اثنی عشر خلیفه» کسانی باشند که در ایام عزّت خلافت و نیرومندی اسلام و استقامت امور آن، مسلمانان بر خلافتش گردهمائی کردند تا هنگامی که امر بنی امیه به اضطراب گرایید...»(39)
7) ابن جوزی گوید:
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در حدیث «اثنی عشر» بدانچه بعد از خود و اصحابش به وقوع می پیوسته اشاره کرده، و حکم اصحابش مرتبط به حکم خود حضرت است، پس از ولایات و حکومتهای واقع بعد از ایشان پیشگویی فرموده و چنان است که با این حدیث اشاره کرده است به تعداد خلفاء «اثنی عشر» از تیره اموی و گویا مراد از کلمه «لایزال الدین» موضوع ولایت باشد که با روی کار آمدن دوازده خلیفه «اموی» ادامه خواهد داشت.
و نخستین خلیفه اموی یزید بن معاویه بود و آخرینشان مروان حمار و تعداد آنها سیزده نفر می باشد، و عثمان و معاویه و ابن زبیر هم بخاطر صحابی بودن به حساب نیامده، و چون مروان حکم را بدلیل اختلاف در صحابی بودنش یا به دلیل آنکه بعد از تجمع مردم بر عبدالله بن زیاد بر سر کار آمد از این عده ساقط کنیم عدد اثنی عشر به صحت پیوندد...».
نیز ابن جوزی گوید:
«من بررسی پیرامون این حدیث را به درازا کشاندم و از مظانّش پیگیری و از آن پرس و جو نمودم و بالاخره به مقصود از آن دست نیافتم».(40)
8) ائمه «اثنی عشر» هنوز خلق نشده و پس از ظهور مهدی منتظر علیه السلام و درگذشتش به وجود می آیند.(41)
9) ابن حجر(با توجه به نظریه های که علی علیه السلام را خلیفه چهارم و چهارمین امام از ائمه اثنی عشر می داند) در توضیح کلام قاضی عیاض گوید:
«علی علیه السلام چند صباحی بیش خلیفه نبود و با پیشامد (داستان خائنانه و تحمیلی) حَکَمین بر اثر جنگ صفین وی از کار خلافت برکنار و معاویه خلیفه رسمی و شرعی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم زمان امت شد.
نیز بر اثر صلح امام حسن علیه السلام با معاویه باز امام حسن علیه السلامبر کنار و معاویه خلیفه مطلق و قانونی گردید. امام حسین علیه السلام هم با بودن یزید کارش به جائی نرسید بلکه کشته شد و به دنبال آن بقیه افراد بنی امیه عدد اثناعشر را تحقق بخشیدند».(42)
10) شیخ عبدالله عامر شبراوی می گوید:
«نخستین امام از ائمه اثنی عشر امام حسین علیه السلام بود و بعداً زید بن حسن بن علی بن ابی طالب و سوم برادرش حسن بن علی چهارم (زین العابدین ...تا آخر ائمه اثنی عشر شیعه».
و آنگاه اضافه می کند:
«مقصود از مهدی آخرالزمان غیر از حجه بن الحسن العسکری علیه السلام متولد 255 هجری است...» (43)
اکنون این سؤال مطرح است که این نظریه از چه منبع حدیثی یا کلامی شیعه یا سنی سرچشمه گرفته؟ اما هر چه هست بهترین دلیل است بر بی خبری امثال شبراوی یک عالم معروف سنی از منابع و متون حدیثی، تاریخی و کلامی.
11) گروهی از مفسرین حدیث «اثنی عشر» گفته اند:
«گمان می رود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این حدیث از اعجایبی فتنه انگیز بعد از خود خبر داده که مردم با گرایش به دوازده نفر خلیفه معاصر و همزمان به افتراق و جدائی افتند...»
آنگاه گفته اند:
«این قضیه در قرن پنجم به وقوع پیوست که در اندلس به تنهائی شش نفر همزمان به عنوان خلیفه خودنمائی می کردند و با اضافه زمامدار مصر و خلیفه عباسی در بغداد به آن شش نفر و آنها را به دیگر کسانی که در اقطار زمین از علویها و خوارج مدعی خلافت بودند عدد دوازده همزمان تحقق یافت».(44)
و همچنین اقوال و نظریه های دیگری ارائه شده و مجموعاً بیانگر آن است که حدیث آوران و حدیث شناسان معروف و درجه اول اهل تسنن بر اثر نادیده انگاشتن احادیثی که مشتمل بر اسامی این دوازده خلیفه است، و بی اعتنائی به مقام امامت ائمه معصومین علیه السلام و هم پشت کردن به تمام ضوابط و معیارهای اسلامی در جهت اهداف اصلی از خلافت و رهبری اسلام و مسلمانان در توضیح احادیث «اثنی عشر» به بن بست رسیده و دچار سردرگمی و فرورفتگی در منجلاب تعصب شده اند.
و متأسفانه یا خوشبختانه تا هم اکنون که قرن چهاردهم از تاریخ صدور این احادیث را پشت سر می نهیم علمای سنی با همه کرّ و فرّ و زد و بندی که در توجیه این گونه احادیث و موجّه جلوه دادن روش خلفا از خود نشان داده اند، نتوانسته اند توضیح منطقی برای احادیث مورد بحث و مصداق قابل قبولی برای خلفای «اثنی عشر» ارائه دهند، تا هم خود در عقیده به متصدیان امر از یک پشتوانه حدیثی مورد نقل و قبول خودشان برخوردار شوند و هم شیعه دست از احتجاج به احادیث خود آنها، عله آنان بردارد.
و جالب آنکه بر اساس نقل تاریخی بعضی از علما و مورخین، مبنی بر نفی قرشیت بنی امیه (و اینکه امیه غلام رومی و مملوک عبد شمس بود و بر اساس رسم اهلی چون عبدالشمس فرزندی از خود نداشت امیه را تبنّی و پسرخوانده نمود، پس امر بر بسیاری مشتبه گردید و به غلط امیه فرزند رسمی عبد شمس حساب آمد(45) تحت هیچ عنوانی نمی توان بنی امیه را مشمول احادیث «اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش» دانست و ناگزیر باید برای مصادیق حدیث به سراغ دیگران رفت و اکنون می رویم به سراغ دیگر احادیث وارده درباره امامان.

خلاصه شدن احادیث «الائمه من قریش»

در شاخه بنی هاشم

میرسید علی همدانی از «عبدالملک بن عمیر» و او از «جابر بن سمره» روایت نقل می کند که گفت: به همراه پدرم نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم، پس شنیدم که آن حضرت فرمود:
«بعدی اثنی عشر خلیفه ثم اخفی صوته، فقلت لابی: ما الذی اخفی صوته؟ قال: «قال کلهم من بنی هاشم».
«بعد از من دوازده نفر خلیفه می باشند. پس (در ایراد جمله بعد) صدای خود را مخفی و آهسته کرد، من به پدرم گفتم: با آهسته کردن صدای خود چه گفت؟ پدرم گفت:«فرمود: همه آنها (یعنی دوازده نفر خلیفه) از بنی هاشم خواهند بود».
سپس میرسید علی همدانی می گوید:
از «سمّاک بن حرب» (همانند عبدالملک بن عمیر که از جابر روایت نمود) مثل این حدیث نقل شده که او هم آن را از جابر بن سمره» آورده است».(46)
و این نکته در خور دقت است که کلمه «اخفی صوته» تنها در مورد بنی هاشم مناسب بود که بخاطر پیشگیری از شرّ دیگر قبائل نبت بدانها با احتیاط و بطور مخفی و آهسته گوئی کلمه «کلّهم من بنی هاشم» را ادا فرماید.
و اما آنچه در بعضی روایات «کلهم من قریش» کلمه «اخفی صوته» آمده مناسبتی نداشته و وحشتی هم از غیر قریش در برابر قریش نبوده تا مخفیانه بگوید: «کلّهم من قریش» و بدون شک کلمه «کلهم من قریش» یا تحریف کلمه «کلهم من بنی هاشم» است که همانند دیگر احادیث وارده در زمینه خلافت تحریف شده است، یا مقتصود از آن خلفای بنی هاشم و عترت پیامبرند نه دیگر خاندانهای قریش.
و امام امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«انّ الائمه من قریش غُرِسوا فی هذا البطن من هاشم، لا تَصلَح علی سواهم و لا تصلح الولاه من غیرهم»(47)
«امامان و پیشوایان از قریش درخت وجودشان در سرزمین وجود این تیره از بنی هاشم کشت شده، و این مقام درخور صلاحیت دیگران نیست و دیگران شایستگی این مقام را ندارند».
و ابن ابی الحدید پیرامون این فراز از سخن امام علیه السلام گفته است:
اگر بگویی که تو این کتاب را بر اساس قواعد و اصول معتزله شرح نموده ای و نظرت درباره این سخن امام چیست که تصریح می کند به اینکه: امامت جز در خصوص بنی هاشم از قریش نمی تواند تحقق یابد. و این مطلب با اصول مذهب معتزله اعم از متقدمین یا متأخرین آنها سازگار نیست؟
پاسخ می دهیم که: این موضوع مشکلی است و من خود در آن تأمل دارم، و اگر چنین سخنی از علی علیه السلام به صحت یوسته باشد من نیز به آن قائل و معترف می باشم، چون نزد من ثابت است که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم درباره علی علیه السلام فرموده:
«انّه مع الحقّ و انّ الحقّ یدور معه حیث دار»
«علی با حق است و بهر سو بگردد حق به همراه او می گردد...».(48)
و مؤید این سخن حدیث مسلم است که قبلاً بدان اشاره شد. و در بخش کتاب «الفضائل» با ذکر سند روایت کرده است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«انّ الله اصطفی کنانه من اسماعیل و اصطفی قریشاً من کنانه و اصطفی من قریش بنی هاشم و اصطفانی من بنی هاشم».(49)
«خداوند کنانه را از نسل اسماعیل برگزید و قریش را از کنانه و بنی هاشم را از قریش و مرا (که پیامبر خاتم او هستم) از بنی هاشم».
نیز حدیث طبرانی و دیگران از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم که فرمود:
«انّ الله اختار من بنی آدم العرب، و اختار من العرب مضر، و من المضر قریشاً، و من قریش بنی هاشم، و اختارنی من بنی هاشم»(50)
«خداوند اختیار فرمود از بنی آدم (عرب) را و از عرب (مضر) و از مضر (قریش) را و از قریش (بنی هاشم) را اختیار کرد و از بنی هاشم مرا».
و شیخ سلیمان قندوزی حنفی به نقل از بعضی از محققین شرحی در تحقیق از مراد و مصداق احادیث «اثنی عشر» آورده که بطور خلاصه می گوید:
«مراد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از احادیث «اثنی عشر» که از طرق فراوان اشتهار یافته ائمه اثناعشر از اهل بیت و عترت خود آن حضرتند.
و ممکن نیست آن را حمل بر خلفای از صحابه نمود، زیرا که آنها عددشان کمتر از اثنی عشر است.
و نه حمل بر بنی امیه، زیرا که عدد ایشان زیاده بر «اثنی عشر» بوده و نیز به خاطر ظلم فاحش آنها، و در مرحله سوم به خاطر نبودن آنان از تیره بنی هاشم، در حالی که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در روایتی که عبدالملک از جابر آورده فرمود: «کلهم من بنی هاشم» همه «اثنی عشر» از شاخه بنی هاشم می باشند، و اخفا و آهسته گوئی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کلمه «کلهم من بنی هاشم» را، در پاسخ کسی که سؤال کرد: ائمه «اثنی عشر» کیانند؟ مرجّح این نظریه است. و حمل آن بر بنی عباس به خاطر افزونی عدد آنها برعدد «اثنی عشر» ناممکن و غیرعملی است.
پس ناگزیر حمل می شود بر «ائمه اثنی عشر» از خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و عترت او که همیشه اهل علم اهل زمان خود و اجلّ و اورع و اتقی و اعلای در نسب و افضل از حیث حسب و شئون اجتماعی، و گرامی ترین خاندان ها در پیشگاه خدا بوده اند و علوم آنها به وراثت خداداد از ناحیه پدرانشان تا برسد به جدشان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم حاصل گردیده، و این چنین اهل علم و تحقیق و اهل کشف و تحقیق آنها را شناخته اند».
آنگاه قندوزی می گوید:
«مؤید و گواه و مرجّح این نظریه که مراد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از «اثنی عشر» همان «ائمه اثنی عشر» از اهل بیتش بوده اند حدیث «ثقلین» و دیگر احادیث فراوانی است که در این کتاب و دیگر کتابها ذکر شده است».
و اما فرموده آن حضرت: «کلّهم تجتمع علیه الاُمه» در روایت جابر بن سمره (شماره 21) ممکن است که مراد و مقصود آن حضرت این باشد که به هنگام ظهور قائمشان حضرت مهدی رضی الله عنه امت همه هماهنگ بر اقرار به مقام امامت آنان خواهند شد.(51)

خلفاء اثنی عشر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، اولین و آخرینشان

حافظ ابراهیم حموینی و دیگر حدیث آوران با ذکر سند از عبدالله بنعباس روایت کرده:
«ان اولیائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی اثنی عشر، اوّلهم اخی و آخرهم ولدی.
قیل: یا رسول الله من اخوک؟
قال: علی بن ابیطالب.
قیل: فمن ولدک؟
قال: المهدی الذی یملأها قسطاً و عدلاً کما ملئت جوراً و ظلماً.
والذی...(52)
«خلفاء و اوصیاء من و حجت های خدا بر خلق بعد از من دوازده نفر خواهند بود، نخستین آنها برادرم می باشد و آخرین آنان فرزندم.
گفته شد: یا رسول الله برادر شما کیست؟
فرمود: علی بن ابیطالب.
گفته شد: فرزند شما کیست؟
فرمود: مهدی، همان کسی که پرنماید دنیا را از عدل و داد، همچنان که پرشده باشد از جور و ستم.
و با توجه به کلمه خلفاء و معرفی و نام بردن از علی علیه السلام بعنوان نخستین خلیفه و از حضرت مهدی علیه السلام به عنوان آخرین خلفای اثنی عشر شکی نخواهد بود که این حدیث و همانند آن بیانگر واقعی و بی چون و چرای احادیث (اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش) است».

ائمه «اثنی عشر» از فرزندان پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم و عترت او هستند

1) حافظ ابومنصور شهردار دیلمی با ذکر سند از ابوسعید خدری روایت کرده است:
«صلّی بنا رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] صلوه الاولی، ثم اقبل بوجهه الکریم علینا فقال: یا معاشر اصحابی: انّ مثل اهل بیتی فیکم مثل سفینه نوح و باب حطه بنی اسرائیل فتمسکوا باهل بیتی، الائمه الراشدین من ذریتی فانکم لن تضلوا ابداً.
فقیل: یا رسول الله الائمه بعدک؟
قال: اثنی عشر من اهل بیتی، او قال: من عترتی.(53)
«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پس از نماز اول (یعنی نماز صبح یا ظهر) روی مبارکش را بسمت مردم کرد فرمود: ای گروه صحابه من، بدون شک مَثَل اهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح است و باب حطه بنی اسرائیل، پس تمسک جوئید بعد از من به اهل بیت من و ائمه راشدین از ذریه ام که هیچ گاه گمراه نخواهید شد پس گفته شد: یا رسول الله تعداد امامان بعد از شما از چه قرار است؟
فرمود: دوازده نفر از اهل بیتم یا فرمود: از عترتم».
2) میر سید علی همدانی از علی علیه السلام نقل نموده که گفت: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
«الائمه من ولدی، فمن اطاعهم فقد اطاع الله، و من عصاهم فقد عصی الله، هم العروه الوثقی و الوسیله الی الله جل و علا»(54).
«امامان، از فرزندان من هستند پس کسی که اطاعت آنان کند محققاً اطاعت خدا نموده، و کسی که نافرمانی آنان کند نافرمانی خدا نموده، هم ایشان رشته محکم و وسیله ای بسوی خداوند جلیل هستند».
3) حافظ طبرانی و دیگر حفاظ حدیث و اعلام اهل تسنن به روایت از ابن عباس آورده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«من سره ان یحیی حیاتی و یموت مماتی و یسکن جنه عدن التی غرسها ربی، فلیوال علیا من بعدی و لیوال ولیه، و لیقتد بالائمه (باهل بیتی) من بعدی، فانهم عترتی، خلقوا من طینتی و رزقوا فهما و علما، (فهمی و علمی) ویل للمکذبین بفضلهم من امتی، القاطعین فیهم صلتی، لا انا لهم الله شفاعتی»(55)
«کسی که دوست دارد زندگانیش با زندگانی من هماهنگ و مردنش همانند مردن من باشد و در بهشت جاودانی-که نهال آن را خداوند خود به دست قدرتش نشانده-مسکن گزیند، باید بعد از من به تن به پیروی علی دهد و دوستی علی و دوستانش را پیشه کند و به امامان پس از من (به اهل بیت من) اقتدا نماید، که ایشان عترت من و آفریده شده از طینت و سرشت من اند، و از سرچشمه زلال فهم و علم سیراب و بهره مند گشته اند.
وای برگروهی از مت من که فضائلشان (مایه های برتری و حق تقدم همه جانبه آنان بر دیگران) را تکذیب نمایند و رشته پیوند من و آنان را قطع کنند، خداوند شفاعت مرا شامل حالشان نفرماید».
و این روایت بیانگر اموری است که به خاطر اختصار به چند امر آن اشاره می کنیم.
اوّل: وجوب اقتدا به علی و فرزندان معصومین علیه السلام.
و این در حالی است که مورد بی چون و چرا و قدر مسلم اقتداء عینی تنها نسبت به امام معصوم و واجد شرائط است و بس.
دوم: نامیدن آنها را به «ائمه» و تعبیر از آنان بدین کلمه، صریح ترین و گویاترین تعبیر از امامت عامه و خلافت بر امت می باشد، و با توجه به دیگر تعبیرات و ذکر شئونی که (از قبیل عترت بودن و خلق شدن از سرشت پیامبر و سیر و سیراب گردیدن از چشمه زلال فهم و علم) برای آنها به عمل آمده نمی توان مقصود از آن را هرگونه امام و پیشوائی همانند امام جماعت و امیرالحاج و امراء بلاد و سردارهای نیروهای جنگی و یا فقها و رهبران فقهی دانست.
آری بدون شک چنین امامان و رهبرانی مستثنای از بحث و به دور از مقام امامت به معنای خلافت در امر نبوت و رهبری عموم امت هستند.
سوم: تعبیر به «خلقوا من فاضل طینتی» دلیل بر ارتباط تام و وابستگی و همانندی و مماثلت آنها با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می باشد که مقتضی و مستلزم جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و چون مقام نبوت به آن حضرت پایان یافت، پس آنان قائم مقام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در امر امامت و بالاخره خلفای بلافصل و واجد شرایط آن حضرت بر امت اند نه غیر ایشان.
چهارم: تعبیر به «رزقوا فهما و علما» یا «رزقوا فهمی و علمی» شاهد و بیانگر استحقاق و شایستگی آنها نسبت به مقام امامت و رهبری مطلقه است که خداوند آنها را به فهم و علم برتری داده و ذیحق ترین و سزاوارترین کس در جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تصدی منصب امامت بوده و هستند، در حالی که رقبای آنها و اشغال کنندگان پست اختصاصی آنها فاقد چنین پشتوانه ارزنده ای بوده و به همین دلیل هیچگاه صلاحیت منصب رهبری و امامت را نداشته اند.
نکته قابل توجه آنکه شیعه به استناد اینگونه روایات و بر اساس انواع مایه های برتری و حق تقدمی که در علی علیه السلام و فرزندان او بوده و هست و اهل تسنن خود در مصادر معتبرشان آورده اند، آنها را امامان برحق و مقدم بر دیگران دانسته و می داند.
اما اهل تسنن به دلیل تصدی دست اندرکاران خلافت (ابوبکر، عمر، عثمان) آنها را افضل و شایسته تر از اهل بیت علیه السلام دانسته و حق تقدم در تصدی خلافت را بدانها عطا می کنند.
پنجم: ایراد کلمه «فویل للمکذبین من امتی» به طور صریح گویای این حقیقت است که تکذیب کنندگان قولی و عملی مقام امامت اهل بیت علهیم السلام مستحق «ویل»(56) و قطع رابطه با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و محرومیت از شفاعت آن حضرت بوده و خواهند بود.
ششم: باورکنندگان مقام امامت ائمه اهل بیت علیهم السلام و اقتداکنندگان بدانها حیاتشان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مرگشان مرگ پیامبرگونه و سرنوشتشان بهشت عدنی می باشد که خداوند خود نهال درختانش را به ید قدرتش کشت فرموده است.
و ناگفته نماند که جمله «القاطعین فیهم صلی» اشاره به یکی از چهار چیز است:
1) پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم خلافت ائمه اطهار علیهم السلام و رهبری امت خود را به نبوت خود وصل نموده و فرمود: بعد از من ایشان خلفا و امامان امت هستند. اما دست اندرکاران خلافت گفتند: نبوت و خلافت در یک خانه جمع نشوند و پیروان آنها گفتند: بیگانگان میان ایشان فاصله اند پس قطع چنین پیوند و اتصالی (که سرنوشت امت را در طول قرنها در خطر انحراف و پیامدهای آن قرار داد) هدف نفرین و عذاب خواهی آن حضرت برای متصدیان امر واقع شد.
2) بنی امیه و بنی عباس می گفتند: علویین به ویژه ائمه معصومین علیهم السلام را نباید از اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قلمداد کرد، چه ایشان از طرف مادر (فاطمه زهرا علیها السلام) منسوب به آن حضرتند و اولاد دختر فرزندان رسمی نیستند پس نفی فرزندی آنها از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم محکوم به نفرین آن حضرت گردید.
3) چون فاطمه زهرا، امیرمؤمنان، حسین، و دیگر امامان علیهم السلام، و علویان همه مورد ظلم و تجاوز دست اندرکاران خلافت و بنی امیه و بنی عباس واقع شدند و مقام رحمیّت بین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و عترش را رعایت نکردند حضرت آنها را مورد نفرین و طلب عذاب قرار داد.
4) بعید نیست که مقصود از این عبارت همه کسانی باشند که به نحوی از انحاء مرتکب نوعی از بی اعتنایی به حقوق اهل بیت علیهم السلام و قطع رحم و جدائی بین پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و عترت او شدند و در این صورت نفرین حضرتش شامل حال هر سه دسته فوق خواهد شد.

پی نوشت ها :

1. فردوس الاخبار، دیلمی، ج2، ص 360.
2. جامع الصغیر، جلال الدین سیوطی، ج1، ص 350، کنزالعمال، متقی هندی، ح 14971.
3. العمده، ص 421، ح 877.
4. موده القربی، میرسیدعلی همدانی، موده دهم، ص 94؛ ینابیع الموده، باب 56 ص 308 و باب 77 ص 533.
5. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج13، ص 182؛ مطالب العالیه، احمد ابن حجر عسقلانی، ج4، ص 342 ط کویت؛ نهایه ابن کثیر، ج6، ص 248؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص 12؛ و...
6. مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص 90، صحیح مسلم، ج6، ص 30.
7. معجم الکبیر، ج2، ص 253.
8. صحیح مسلم، ج6، ص 3.
9. همان، ج6، ص 4؛ مسند، ج5، ص 89.
10. همان، ج6، ص 4.
11. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج3، ص 617.
12. مسند احمد بن حنبل، ج5، ص 87.
13. صحیح مسلم، ج6، ص 4.
14. کتاب السنّه، ابی عاصم، ص 518، سنن، ابی داود، ابی الاشعث السجستانی، ج2، ص 309.
15. مسند احمد بن حنبل، ج1، ص 398.
16. همان، ج5، ص 86.
17. همان، ج1، ص 398 و 406.
18. همان، ج5، ص 90.
19. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج1، ص 411.
20. تاریخ ابن کثیر، باب ذکر الائمه الاثنی عشر، ج6، ص 248.
21. معجم الکبیر، طبرانی، ج2، ص 196.
22. فرائد السمطین، ج2، ص 329 تحت شماره 579 با ذکر سند از ابن عباس.
23. مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 406؛ کنزالعمال، ح21، ص 33؛ مستدرک علی الصحیحین، ج4، ص 501.
24. این روایت و سایر روایات مشابه دیگری که در شماره های قبل بنظر رسید در مصادر فراوانی آمده است که اسامی تعدادی از آنها بدین قرار است:
مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 398 و406؛ مسند بزار-بنقل فتح الباری و مجمع الزوائد و تاریخ الخلفاء سیوطی و غیره؛ معجم الکبیر، طبرانی ج 10 ص 195 شماره 10310؛ لکامل ابن عدی-بنقل جامع صغیر سیوطی؛ مسند ابویعلی ج8 ص 444 شماره 5031؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، تلخیص المستدرک، ذهبی، ج4، ص 501؛ شرح غایه الاحکام، نجم الدین لبّودی-به نقل از کشف الاستار محدث نوری ص 107؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج5، ص 118؛ تفسیر ابن کثیر ط حاشیه فتح البیان بولاق مصر ج 3 ص 309؛ تاریخ ابن کثیر، باب ذکر الائمه الاثنی عشر ج 6 ص 248-250؛ موده القربی، میر سید علی همدانی، موده دهم، ص 94 ط لاهور؛ فتح الباری، احمد بن حجر عسقلانی، ج13، ص 181 ط بهیه و در ط دیگر ج 16 ص 339؛ مطالب العالیه، احمد بن حجر عسقلانی؛ ج 2 ص 197 شماره 2040؛ مجمع الزوائد، هیثمی ج 5 ص 190؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی ص 12 سطر 4؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی ص 7 و در ط مصر ص 10؛ جامع الاحادیث، سیوطی ج 8، ص 173 ط دمشق؛ جامع الصغیر، سیوطی ج 1 ص 75؛ کنز العمال، متقی هندی، ج6، ص 89 شماره 14971 و ج 12 ص 33 شماره های 33857 و 33859؛ البیان و التعریف، ابن حمزه حنفی ج 1 ص 239؛ فیض القدیر، مناوی ج 2 ص 458 شماره 2297؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی باب 56 و 77 ص 258 و 445 ط اسلامبول و ص 207-308 و 532 و 534 ط حیدریه نجف؛ مراه المؤمنین، لکنهوری ص 111؛ الاضواء علی السنه، ابوریه مصری ص 234 ط دوم، عقیده اهل السنه، عبدالمحسن عباد حجازی ص 22 ضمن مجله دانشگاه مدینه شماره 3 و دیگر مضامین وارده پیرامون انثی عشر و مصادر حدیثی و تاریخی.
25. مسند، احمد بن حنبل، ج4، ص 107؛ سنن ترمذی، ج5، ص 243؛ صحیح مسلم، ج7، ص 58.
26. احقاق الحق، و ملحقات آن ج 2 ص 352-354 و ج 13 ص 1- 49 و ج 19 ص 628-632، نیز مراجعه شود به عمده ابن بطریق ص 416-422.
27. همانطوریکه قبلاً اشاره شد.
28. سوره مائده آیه 12.
29. تفسیر روح المعانی، ج6،ص 78.
حفاظ حدیث و تاریخ نگاران با ذکر سند آورده اند که مردی اعرابی در مجمعی وارد شد که عبدالله بن مسعود هم در آن حضور داشت، پس از ابن مسعود سراغ گرفت و چون او خود را معرفی کرد آن مرد گفت: آیا پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از تعداد خلفای بعد از خود با شما سخن نگفت؟
ابن مسعود گفت:
«نعم اثنی عشر عدد نقباء بنی اسرائیل»
(پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:)آنها دوازده نفر خواهند بود به عدد نقباء و پیشوایان بنی اسرائیل(که از جانب خدا تعیین و وسیله حضرت موسی علیه السلام معرفی و ابلاغ شدند)
و در روایت دیگر آمده: که جوانی از وی پرسید: آیا پیامبر شما درباره شمار خلفای بعد از خود قراری گذارد؟
ابن مسعود گفت: نوجوان نورسی هستی، و این چیزی است که قبلاً از تو کسی از من نپرسیده، آری پیامبر ما با ما قرارداد کرد که بعد از او به عدد نقباء بنی اسرائیل دوازده خلیفه خواهد داشت.
30. صحیح مسلم ج2/ضمن کتاب الفضائل.
31. فتح الباری، ابن حجر عسقلانی، ج13 ص 182؛ مطالب العالیه، ابن حجر عسقلانی، ج3، ص 342 ط کویت؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 12.
32. صحیح مسلم، ج6 ص 3-4؛ صحیح بخاری ج 4 ص 165؛ کتاب الاحکام؛ صحیح ترمذی باب ما جاء فی الخلفاء من ابواب الفتن؛ سنن ابی داود ج 3 ص 106 کتاب المهدی؛ مسند طیالسی حدیث 767، 1278؛ مسند، احمد بن حنبل، ج5، ص 86-90 و92-101 و 106-108؛ حلیه الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج4، ص 333؛ و ... .
33. عارضه الاحوذی، شرح سنن ترمذی، ج9، ص 68-69.
34. شرح نووی بر صحیح مسلم ج 12، ص 201-202؛ تاریخ الخلفاء، ص 12.
35. فتح الباری، ج16، ص 341.
36. همان، ج 16، ص 341.
37. همان، ج 16، ص 339 و 341.
38. تارخی الخلفاء، سیوطی ص 12؛ صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، فصل سوم، ص 12.
39. شرح صحیح مسلم، نووی ج 12 ص 202؛ فتح الباری، ابن حجر عسقلانی ج 16، ص 338، صواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص 12؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 10؛ و ... .
40. فتح الباری، ج13،ص 181؛ اضواء علی السنه المحمدیه، ص 235.
41. صواعق المحرقه ابن حجر مکی، ص 12.
42. فتح الباری، ج16، ص 341؛ صواعق المحرقه، ص 12.
43. الاتحاف بحب الاشراف، ص 130-132، 135، 179.
44. فتح الباری، ج16، ص 339؛ شرح نووی بر صحیح مسلم ج 12 ص 202؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی ص 12؛ و ...
45. کامل بهائی، ج 1، ص 269 به نقل از البدیع، محمدبن عبدالرحمن اصفهانی.
46. موده القربی، موده دهم؛ ینابیع الموده قندوزی حنفی، ص 308 و ص 533 باب 77.
47. نهج البلاغه، خطبه 144 به ترتیب صبحی.
48. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 9، ص 287.
49. صحیح مسلم ج 7، ص 58؛ سنن ترمذی، ج 5، ص 245؛ و ...
50. مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 4، ص 73.
51. ینابیع الموده، باب 77، ص 535.
52. فرائد السمطین، ج2، ص 312؛ شماره 562؛ عبقات الانوار، بخش «حدیث ثقلین» ج3، ص 237؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، آغازباب 78، ص 536.
53. مسندالفردوس به نقل از بخش حدیث ثقلین عبقات الانوار، ص 980 ط اصفهان.
54. موده القربی، موده دهم؛ ینابیع الموده، باب 77، ص 534.
55. معجم الکبیر طبرانی، ج 5، ص 220؛ کنزالعمال، متقی هندی، ج1، ص 611 شماره 32595؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج 3 ص 128؛ حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانی، ج1، ص 86 و ج 4 ص 174؛ با اسناد متعدد و مختلف و در منقبه المطهرین مخلوط-به نقل از عبقات الانوار مجلد حدیث ثقلین ص 1153؛ مناقب خوارزمی فصل ششم ص 34؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر-بخش امام علی علیه السلام ... ج2، ص 95، شماره 599؛ التدوین فی تاریخ قزوین رافعی ج2، ص 385؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج4، ص 410؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج 9 ص 168 و 170؛ کفایه الطالب باب 56 ص 214 ط حیدریه؛ فرائد السمطین ج 1 ص 53؛ میزان الاعتدال ذهبی ج 1 ص 151؛ مجمع الزوائد نورالدین هیثمی ج 9 ص 108 به نقل از طبرانی؛ توضیح الدلائل شهاب الدین احمد شافعی شیرازی، ص 190 مخلوط؛ الاصابه، ابن حجر عسقلانی، ج1، ص 54 ط مصر؛ لسان المیزان؛ ج 2 ص 34؛ الکواکب الدریه، عبدالرؤوف مناوی، ج1، ص 44؛ مفتاح النجاه، بدخشانی، ص 59، مخلوط؛ ینابیع الموده، قندوزی حنفی، باب 43 ص 149؛ مناقب، خطیب خوارزمی، باب 59 ص 377؛ اهل البیت، توفیق ابوعلم مصری، بخش امام علی بن ابی طالب علیه السلام-ص 67 ط قاهره؛ و ... .
56. «ویل» وادی پرحرارتی می باشد در جهنّم که اگر کوهه های بزرگ در آن سرازیر شود از شدت گرما متلاشی و به شکل مایع در می آید.(مجمع البحرین ذیل واژه «ویل»)

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.