این مسئله زمانی به خوبی روشن خواهد شد، که علل پیدایش صهیونیسم سیاسی و دینی همانگونه که هست و نه آنگونه که تبلیغ شده، بر همگان نمایانده شود.
علل پیدایش صهیونیسم سیاسی
علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را می توان بر اساس دو مبنا بیان نمود:الف. دلایل قومی - تاریخی یهود و ب. دلایل امپریالیستی - استعماری
الف: دلایل قومی - تاریخی یهود
یهودیان از لحاظ خصوصیات شخصیتی به عنوان قومی متمایز و خاص در میان جوامع میزبان زندگی می کردند و به خاطر زندگی در گتو یا محله های مشخص و جدا از غیر یهودیان این خصوصیات را به نسلهای بعدی خود منتقل می کردند. استمرار این خصوصیات در نسلهای متوالی، عکس العمل های مشابهی را برای آنان از طرف جوامع میزبان در برداشت. به عبارت دیگر در قرون متمادی، اقوام یهودی هیمشه مشکلات مشترکی با جامعه میزبان داشتند، و این آنان را به چاره جویی برای این مشکلات ترغیب می کرد. هر از گاهی عده ای هم اقدام به حل این مشکلات می کردند امّا به خاطر وجود موانعی تا زمان تئودور هرتسل کسی اقدام در خور توجهی انجام نداد، اگرچه تا حدودی توانستند با نفوذ در حاکمیت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی از مشکلات خود بکاهند. گذشته از عوامل و خصوصیات شخصیتی تأثیرگذار در صهیونیسم سیاسی مثل انزواطلبی و درونگرایی یهود و اشتیاق آنان برای زندگی در محله های یهودی نشین (گتو) می توان به دلایلی چون اسطوره های تاریخی - قومی آنان نیز به عنوان عوامل تأثیرگذار در تسریع شکل گیری صهیونیسم سیاسی نگاه کرد. اسطوره هایی چون حکومت چند صد ساله یهود در فلسطین و تا حدودی اخراج چندین باره آنان از کشورهای میزبان نیز در الهام بخشی آنان به سوی تشکیل حکومت تا حدودی نقش داشته است.
ب. دلایل امپریالیستی - استعماری
علاوه بر عوامل قومی - تاریخی، علتی که به مراتب قوی تر و حتی به نظر محققان و تاریخ پژوهان مهمترین دلیلی که باعث شکل گیری صهیونیسم سیاسی شد، منافع استعماری کشورهای امپریالیستی بود. انگیزه تشکیل دولت یهود هیچگاه به عنوان غایت برای کشورهای میزبان که همگی از هم کشورهای استعمارگر بودند مطرح نبود و آنان به یهودیان همیشه به عنوان ابزاری می نگریستند که می توانند حافظ منافع آنان باشند. با همین رویکرد در سال 1654 قرنها قبل از اینکه تئودور هرتزل و شرکا! به فکر تشکیل دولت یهودی بیفتد، انگلستان در نظر داشت یهودیان را در مستعمره خود بنام سورینام (2) اسکان دهد. فرانسه نیز نقشه مشابهی برای که ین (3) در سر داشت. (4) و کیست که نداند در آن روزگار کشورهای جهان و به نوعی می توان گفت کره زمین مستعمره چند امپراتوری قدرتمند بود که انگلیس و فرانسه از جمله آنها بودند. اما اقدام به استعمار فلسطین نخستین بار در سال 1799 م از ناحیه ناپلئون بناپارت و بنابر ملاحظات سوق الجیشی بود. امّا این اقدام به شکست انجامید. ناهوم ساکالو در سخن از این موضوع می نویسد:... امّا چون لشکرکشی (یعنی تعرض ناپلئون از مصر به سوریه) به شکست انجامید در عقیده یهودیان - نه نسبت به اصل موضوع بلکه در خصوص زمان و وسیله عمل - اختلاف افتاد. (5) کم کم با افول قدرت امپراتوری عثمانی، انگلستان برای نیل به مقصود استعماری خود پیشنهاد خود مبنی بر گسیل یهودیان به سرزمین سوریه را که تحت اشغال قوای مصر بود، مطرح کرد. اما در این زمان قدرتهای دیگری نیز بودند که چشم طمع به خاک حاصلخیز فلسطین و موقعیت حساس (6) آن داشتند. با این جو بوجود آمده در مورد مهاجرت یهودیان، حاخام اعظم بریتانیای کبیر با مهاجرت یهودیان مخالفت ورزید و در نامه خود در تاریخ 1854 به حوزه های دینی تحت نفوذ خود نوشت:
سرنوشت یهودیان در دست خداست که بدیشان دستور داده در برانگیختن قهر و مهرش اقدامی نکنند تا روزی که خود اراده کند... (7)
امّا در ایجاد صهیونیسم سیاسی مبنی بر عوامل استعماری آنچه نمود بارزی پیدا می کند، مسئله استفاده ابزاری و آلت دست بودن یهودیان برای قدرتهای امپریالیستی است. با توجه به همین رویکرد، کشورهای استعماری برای رسیدن به منافع خود در سالهای دهه 1870، انجمن استعمار سوریه و فلسطین در انگلستان تأسیس شد و به قول پژوهشگر روسی، یوری ایوانف اینک موقع مناسبی برای ظهور صهیونیسم بود چنانکه یکی از رهبران صهیونیست اوایل قرن بیستم گفته بود که زمان آن فرا رسیده بود که اگر هم صهیونیستی وجود نداشت بریتانیای کبیر آن را اختراع کند. (8) هرتسل بنیانگذار اصلی صهیونیسم در دیداری که با ژوزف چمبرلین (1836-1914 م) وزیر مستعمرات انگلیس داشت، در جلب حمایت امپراتوری بریتانیا کاملاً به نقش صهیونیسم در حفاظت از منافع استعماری انگلستان اشاره می کند و می گوید:
هنگامی که امپراتوری بریتانیا تلاش های صهیونیسم را مورد حمایت و تأیید قرار دهد، تنها صاحب یک مستعمره ثروتمند نمی شود، بلکه علاوه بر آن دل های ده میلیون نفر یهودی را به خود معطوف می دارد... و در این صورت آن سرزمین به منزله پادگان ملت یهود شده و امپراتوری بریتانیا می تواند بر ده میلیون هوادار مخلص خود در تمام نقاط جهان اعتماد ورزد. تمام این لشکر در انتظار اشارتی از سوی دولت معظّم خواهد بود تا خدمت مطلوب را به جای آورد، و در یک کلام، انگلیس صاحب ده میلیون نفر مزدور برای تأمین عظمت و سلطه خویش خواهد شد. (9)
از دیگر دلایل استعماری بودن ایجاد جنبش صهیونیسم می توان به مسئله جعل قدمت برای صهیونیسم اشاره کرد تا آنجا که صهیونیست ها این اندیشه را به زمان اسارت مردم یهود توسط بخت النصر متصل می کنند (10). اما شواهدی هست که نشان می دهد اساساً سران جنبش در ابتدا، اصراری بر تشکیل حکومت یهودی در سرزمین فلسطین نداشتند و فقط به دنبال کشوری بودند که حق استقلال به یهودیان بدهد تا جایی که پدر صهیونیسم تئودور هرتسل پیشنهاد مستعمره ی یهودی نشین و خود مختار با دستگاه اداری یهودی، در شرق آفریقا در نواحی اوگاندا را در کنگره ششم مطرح کرد. البته اگرچه این پیشنهاد رأی لازم را کسب نکرد، امّا این نشان می دهد که آنروز اندیشه های استعماری در پس نقاب صهیونیسم کمی عریان تر و آشکارتر بوده است. (11)
در یک جمع بندی کلی می توان علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را بر مبنای انگیزه های استعماری در اواخر قرن 19 چنین بیان نمود:
1- رقابت استعماری بین بریتانیا و فرانسه در خاورمیانه و تلاش در گسترش قلمرو استعماری خویش با توجه به اینکه در اواخر قرن نوزدهم تا حدودی بیداری ملتها مانعی جدی بر سر راه استعمارگران بود، باعث شد تا استعمارگران به دنبال بهانه ای موجّه برای تصحاب خاورمیانه باشند و همین باعث حمایت آنان از اندیشه اسکان یهودیان در فلسطین شد. چرا که این نقشه بهترین فرصت را برای استعمار آبرومندانه فلسطین فراهم می کرد (12).
2- تشدید مبارزات طبقاتی و انگیزه های استقلال طلبانه در میان جمعیت کارگران و زحمتکشان باعث شد تا کشورهای امپریالیستی از هرگونه جریانی که مخالف اینگونه جنبش ها باشد حمایت کنند و جنبش صهیونیسم طرفدار موضع امپریالیسم و آن را تقویت می کرد.
3- حصار گتوهای قرون وسطایی به رهبران جوامع یهود امکان می داد که بر توده های مردم نظارت کنند اما با گسترش مدرنیته و انقلاب صنعتی این حصارها فروریخت و به تبع آن رهبران یهود در کنترل توده ها به مشکلات جدی برخوردند امّا با ایجاد جنبش صهیونیسم آنان می توانستند یهودیان جهان را در حصار گتویی معنوی محصور کرده و باز از آنان بهره های فراوان ببرند. (13)
4- کانال سوئز شاهراهی حیاتی برای کشور استعمارگر انگلیس به حساب می آمد و وجود یک دولت سرسپرده به انگلیس در کنار کانال، که موافق با سیاستهای استعماری انگلیس و مخالف با ساکنان منطقه باشد، خالی از فایده نبود. حاییم وایزمن که پس از مرگ هرتسل ریاست سازمان صهیونیسم را بر عهده گرفته بودند در نوامبر 1914 م طی نامه ای به اسکوت رئیس هیئت تحریریه روزنامه منچستر گاردین نوشت: اکنون می توان گفت که اگر فلسطین در چنبره قدرت و نفوذ بریتانیا قرار گیرد و انگلیس، این سرزمین را به عنوان مستعمره خود، محل اسکان و توطّن یهودیان قرار دهد ما می توانیم در طول سی سال آینده، حدود یک میلیون یهودی را در آن سرزمین جای دهیم تا تمدّن (!) را به آن نقطه از جهان منتقل ساخته و چهره آنجا را دگرگون کنند و به منزله نگهبانی مطمئن و فعال برای کانال سوئز قرار گیرند. (14)
5- در جنگ جهانی اول، کشور بریتانیا احساس کرد که کفّه جنگ به سود دشمن در حال سنگین شدن است در چنین شرایط بحرانی خود را نیازمند کمک یهودیان ثروتمند آمریکا و نیز حمایت یهودیان آلمان و کشورهای هم پیمان آن یافت و این تنها از دست یهودیان برمی آید. چرا که لویس براندیس رهبر جنبش صهیونیسم آمریکا و نخستین قاضی یهودی در دیوان عالی ایالات متحده، می توانست از نفوذ خود در شخص ویلسون رئیس جمهور آمریکا استفاده کند، و آمریکا را به سود متّفقین وارد جنگ نماید. پس انگلستان با واگذاری فلسطین به عنوان وطن ملی یهود به یهودیان، در قبال کوشش آنان در وارد کردن آمریکا به نفع انگلستان در جنگ، موافقت کرد و این برای جنبش صهیونیسم که قبل از آن در حد یک تفکر و ایدئولوژی بود کمک شایانی نمود.
6- تلاش و جدیت شبانه روزی دانشوران، سیاستمداران و سرمایه داران صهیونیستی در تحقق این هدف بسیار مؤثر بود، چنان که تئودور هرتزل، آشرگینزبرگ، ادموند روچیلد، حاییم وایزمن، ژنرال آلن بی و... جهت رسیدن به اهداف خود شب و روز نمی شناختند و برای جلب نظر دولت ها به کشورهای مختلفی مسافرت کردند.
7- یهودیان و تشکیلات صهیونیسم به دلیل بهره مندی از ثروت های فراوان و امکانات قومی در جهان سرمایه داری و هم چنین به خاطر برخورداری از انسجام درونی و مستحکم، نفوذ وسیع در مطبوعات و رسانه ها همواره به مثابه ابزاری در خدمت منافع استکبار جهانی و نظام سلطه گر بوده اند. انگلستان با وعده بالفور ضمن جذب یهودیان به سوی خود، از سرمایه های آنان برای بازسازی ویرانیهای ناشی از جنگ جهانی اول بهره برداری نمود. (15)
8- مبانی فکری استعمارگران و صهیونیسم جهانی کاملاً مشترک می باشد. هر دو زور و قدرت را مبنای حق می دانند و بارها نیز اعلام کرده اند که در ناموس طبیعت، حق با زورمداران است. هر دو در خصوص چپاول و غارت ثروت های سایر جوامع وحدت نظر دارند. هر دو خصایص و ارزشهای اخلاقی و انسانی را به تمسخر می گیرند و هر دو به دنبال توسعه طلبی و تجاوز به حقوق سایر ملت ها هستند. (16)
9- اما گذشته از تمام دلایلی که عنوان شد در پیدایش این غده سرطانی هیچ عاملی مانند غفلت مسلمانان و دولتهای عربی راه را برای تصاحب فلسطین باز نکرد. (17) این غفلت و عقب ماندگی تا بدانجا بود که دولت مصر که برای ساخت کانال سوئز شانزده میلیون لیره هزینه کرده بود، به دلیل اینکه قرضی معادل یکصد میلیون لیره متحمل شده بود برای پرداخت اصل و فرع این وام که در حدود سیصد میلیون لیره می شد 176 هزار سهم خود را در نوامبر 1875 م تنها به چهار میلیون لیره به فروش رساند! در حالی که در سال 1910 م همین مقدار سهام بالغ بر 35 میلیون لیره ارزش داشت. البته این فقط از جنبه های مالی قضیه بود امّا جنبه سیاسی آن به مراتب مهمتر بود. (18) و همین طور استعمار با گسترش تسلط سیاسی اقتصادی خود در منطقه عملاً به عنوان اختیاردار منطقه بدون هیچ گونه مخالفت جدی فلسطین را مانند اموال شخصی به سران صهیونیسم واگذار کرد، و در واقع پایگاهی در بهترین نقطه خاورمیانه و فراتر از آن بهترین نقطه استراتژیک در میان سه قاره بنا کرد. تا بدین وسیله تنها منطقه ای را که زمزمه های بیداری ملتها به گوش می رسید را به دقت زیر نظر داشته باشد و همچنان، اگر چه به شیوه ای جدید به استعمار چندصد ساله کشورها تداوم بخشد.
تا اینجا علل پیدایش صهیونیسم سیاسی را در دو مبنای قومی - تاریخی و امپریالیستی - استعماری بیان کردیم. امّا همانطور که گذشت صهیونیسم سیاسی فقط یک روی سکه صهیونیسم است. صهیونیسم دینی روی دیگر آن و به نوعی کامل کننده و مشروعیت بخش تمام تحرکات ضد بشری این جریان است پس برای درک کامل پدیده شوم صهیونیسم و علل پیدایش آن به بررسی علل پیدایش صهیونیسم دینی می پردازیم تا از مجموع این دو مبنا، کلّیّت این پدیده را به روشنی درک نماییم.
علل پیدایش صهیونیسم دینی
می توان اجمالاً صهیونیسم دینی را این طور تعریف نمود که تفکری است با این مبنا که بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل حکومت در آنجا را بر مبنای متون مقدس و تعالیم الهی لازم و ضروری می داند. صهیونیسم دینی را هم باید از دو منظر مورد بررسی قرار دهیم:الف. صهیونیسم دینی بر اساس متون مقدس یهود و آموزه های دینی آنان
ب. صهیونیسم دینی براساس عهد جدید یا از منظر مسیحیان.
لازم به ذکر است که هم در میان یهودیان و مسیحیان کسانی هستند که اساساً با اندیشه صهیونیسم و همچنین حکومت اسرائیل به شدت مخالفند، که در جای خود بدان اشاره خواهیم کرد.
الف: صهیونیسم دینی براساس متون مقدس و آموزه های دینی یهود
اگر بخواهیم اندیشه بازگشت یا جنبش صهیونیسم را بر اساس متون مقدس یهود مورد بررسی قرار دهیم فقط در صورتی می توانیم این جنبش را الهام گرفته از عهد قدیم بدانیم که تفسیری بنیادگرایانه و خشک از الفاظ آن داشته باشیم. همانطور که امروزه اندیشه حاکم در دولت غاصب اسرائیل دارای چنین باوری می باشد. بازگشت به سرزمین فلسطین (یهودا - اسرائیل) و استقرار در آن و سپس انتقام از ساکنان سایر سرزمین ها بویژه سرزمینهای مجاور محتوای بسیاری از عبارات آرمان گرایانه عهد عتیق است و بر همین مبناست که افزایش قلمرو و زمین در بسیاری از افکار و اندیشه های یهودیت ریشه دوانده است. (19)
تورات بازگشت را به مثابه یک امر قدسی و وظیفه دینی می نگرد، و حتی در بسیاری از موارد این یهوه (خدای اسرائیل) است که به بازگشت به سرزمینی موروثی و تصرف و اخراج ساکنان آن ترغیب می کند.
وقتی که یهوه خدایت امت هایی را که به جهت گرفتن آنها به آنجا می روی از حضور تو منقطع سازد و ایشان را اخراج نموده و در زمین ایشان ساکن شوی (20).
زیرا که شما از اردن عبور می کنید تا داخل شده زمینی را که یهوه خدایت به تو می بخشد به تصرف آورید و آن را خواهید گرفت و در آن ساکن خواهید شد. (21)
اساساً خداوند معرفی شده در دین یهود و هم چنین پیامبران این خدا همگی به گونه ای افراطی، خشمگین، غضبناک و خونریزند. خدایی که دائماً به فکر انتقام گیری از سایر ملتها به خاطر اسارت قوم یهود است.
در این میان یوشع پیامبری است که به چیزی جز خونریزی نمی اندیشد و البته همین جانب یوشع است (البته یوشعی که آنان توصیف کرده اند) که در بسیاری جنایتهایشان بر علیه بشریت، وی را به عنوان الگو برای خود قرار می دهند.
مناخیم باراش در سال 1974 در روزنامه ایدیوت آهرونت با تمجید از خاخام موشه بن زیون (22) که از متون توراتی برای توصیف رفتار اسرائیل با فلسطینیان بهره می گرفت چنین می نویسد:
تورات قبلاً خطر چنین طاعونی (!) را در راه رسیدن به سرزمین موعودی که خدا به ابراهیم وعده داده بود گوشزد کرده بود. ما باید برای فتح سرزمین اسرائیل و استقرار در آن جا از شیوه یوشع پیروی کنیم... در این سرزمین نباید هیچ قومی جز قوم بنی اسرائیل زندگی کند. این بدان معنی است که ما باید تمام کسانی را که اکنون در این سرزمین زندگی می کنند اخراج کنیم... این جنگ مقدسی است که تورات از ما می خواهد. (23)
جالب است بدانیم که منظور ایشان از سرزمین یعنی همان سرزمینی معهود در تورات. آنجا که پروردگار با ابراهیم، اتحادی با این عبارات منعقد کرد:
این اعقاب توست که این سرزمین را می دهم، از رود مصر با شط بزرگ، شط فرات. (24)
و این دو خط آبی رنگی هم که در پرچم خود رسم می کنند اشاره به همین قسمت از تورات دارد، تا این عهد خدایی! هیچگاه از خاطرشان محو نشود. امّا همانطور که ذکر کردیم این تفکر (اندیشه صهیونیسم و اسرائیل بزرگ بر اساس متون دینی) ناشی از تفسیری بنیاد گرایانه از تورات است. یعنی تفسیری لفظی که تمثیلها و استعارات پیامبران و علمای یهود را به یک تاریخ ناسیونالیستی و حتی قبیله ای تبدیل می کند و این همان چیزی است که برای ارتداد (25) سیاست صهیونیسم کافی است.
اما با وجود چنین تفسیری از تورات منجر به این تناقض می شود که آمارهای دولت اسرائیل نشان می دهد که تنها 15 درصد مردم مذهبی هستند با این حال به اکثریت مردم این گونه قبولانده اند که این سرزمین متعلق به آنهاست چرا که خدا آن را به آنها وعده داده است!... خدایی که به او اعتقاد ندارند! (26) امروزه اکثریت وسیع اسرائیلیان نه در اعمال و نه در ایمان مذهبی سهیم نیستند و احزاب مذهبی مختلف که در دولت اسرائیل نقش تعیین کننده ای ایفا می نمایند جز اقلیت ناچیزی از شهروندان را گرد هم نمی آورند. (27)
روژه گارودی در مورد استفاده ابزاری از کتاب مقدس در راستای اهداف سیاسی اسرائیل می نویسد:
در وضعیت کنونی مراجعه به متون دینی برای توجیه تهاجمات و قتل عامها از اصول سیاست اسرائیل است. استفاده خونبار از متون مذهبی برای توجیه سیاست جنایتکارانه هیچ گونه پایه و اساس دینی ندارد، بلکه به علت برداشتی افراط گرایانه و لفظی از متون مقدس است. این برداشت به صورت یک کلاهبرداری خونبار نژادپرستارانه در آمده است. (28) آنان بر اساس مرزهای ترسیم شده در تورات برای سرزمین مقدس (29) و با تکیه بر نادانی مردم و ترس آنان که مورد اول را با کنیسا و دومی را با اسطوره ضدیت ازلی با یهود سرو سامان داده بودند، به کمک ایجاد احساس قومیت افراطی (یعنی خالصترین نژاد بدن در میان ملل متمدن) زمینه های تحقق جنبش صهیونیسم را بیش از پیش فراهم کردند. در تمام موارد فوق الذکر می توان استفاده آنان از متون مذهبی را به وضوح مشاهده نمود. صهیونیسم رفته رفته با مصادره به مطلوب کردن شعار یهود ستیزی و با تبلیغ مساوی بودن آن با صهیونیسم ستیزی یا دشمنی با صهیونیسم کمک بزرگی را در تثبیت صهیونیسم و تأمین هزینه های دولت نوپای اسرائیل انجام داد، هر چند که اصل مسأله یهودی ستیزی از نگاه محققان و پژوهشگران تاریخ، خود یک طنز تاریخی است. امّا صهیونیسم با کمک دولتهای استعماری با تبلیغات وسیعی که انجام داد، توانست از این اسطوره تاریخی سود سرشاری را نصیب خود کنند.
ژاک تنی سناتور آمریکایی در این باره گفته است: هرگونه انتقاد از سازمان های یهودی تنها یک پاسخ از سوی صهیونیست ها دارد و آن دشمنی با قوم سامی است، حتی اگر منتقد، خود، یهودی باشد. همچنین وی می افزاید: بسیاری از دولت ها به سبب رهایی از تهمت یهود ستیزی، به سود صهیونیسم، دست در جیب کرم و بخشش می برند. از این رو هر زمان موج و زمزمه یهودستیزی فرو می نشیند، وظیفه صهیونیسم راه اندازی مجدد آن است. همین اتهام یکی از ابزارهایی بوده است که صهیونیسم بدان وسیله فلسطین را از دست صاحبان قانونی آن خارج کرد و ثروت های بحرالمیت را به تاراج برد. شعار مزبور هم اینک کار آمدترین ابزار صهیونیسم برای ترغیب یهودیان جهان، جهت مهاجرت به فلسطین اشغالی می باشد. (30) ناگفته نماند که صهیونیسم ریشه های ضدّیت ازلی با یهود یا همان یهود آزاری را به گونه ای در متون مقدس خود می جوید. آنان با توجه به سالها آوارگی و ذلت و خواری قوم یهود در طول تاریخ که در تورات آمده است به گونه ای به برتری نژادی خود و برگزیده بودنشان ربط می داد. همچنان که خود را قومی می دانستند که خداوند عذاب کرده و برگزیده است. همچنین آنان این آوارگی را نه تنها به زیان خود نمی دانستند، بلکه آن را نعمتی از جانب خدا به شمار می آوردند به این صورت که خداوند این آوارگی را بر آنان مقدر کرده است تا به سرزمین اصلی خود یعنی فلسطین برگردند، و بدین گونه هر پدیده قابل ذکری را به نوعی در راستای اهداف صهیونیسم تعریف کرده و توسط سیطره رسانه ای خود آن را در اقصی نقاط دنیا منتشر می کردند. در ادامه به بررسی صهیونیسم دینی بر مبنای عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست می پردازیم.
ب. صهیونیسم دینی بر اساس عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست
از عجایب عالم سیاست وجود تناقضاتی است که گاه گاهی پای آن در میان عوام الناس هم باز می شود و هر کس بنابر اطلاعات شخصی خود برداشتی متفاوت از آن دارد. (31) از ابتدای شکل گیری نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران شاید بزرگترین خواسته ای که دشمنان خارجی و منافقان داخلی خواهان لحاظ کردن آن در قانون اساسی کشور بودند، بحث جدایی دین از سیاست بود که هنوز هم هست و بنابر گواه تاریخ، مهمترین دغدغه عالمان و روحانیون قبل از انقلاب و بعد از آن هم، در مقابله با این نظر انحرافی، قرار دادن سیاست و قوانین حکومت در لوای دین و قوانین الاهی بوده است. اما در بحث و بررسی در مورد صهیونیسم دینی بر مبنای عهد جدید و عقاید مسیحیان صهیونیست، که بسیاری از آن در صف اول دشمنی با ایران اسلامی هستند، این سؤال پیش می آید که اگر جدایی دین از سیاست خوب است، و موجب به اصطلاح آزادی عقیده و توسعه و پیشرفت جوامع می شود، چرا خود به آن تن در نداده اند؟ و وقتی پشت تریبون رسانه های عالمگیر خود قرار می گیرند اینچنین برای جدا کردن دین از سیاست کشورهای کذا و کذا یقه درانی می کنند در حالیکه وقتی خود، در خلوت کاخ های سفید و سیاه گرد هم می آیند، به تدبیر امور بر مبنای کتاب مقدس و رهنمودهای علمای دینی می پردازند، و حتی تا آنجا پیش می روند که کشتار وحشیانه و ددمنشانه خود را کشتار و جنگ مقدس می نامند. در همین معنا پا گرفتن جنبش صهیونیسم سیاسی با حمایت دین مسیحیت یکی از مصادیق بارز همکاری دین و سیاست در قرن حاضر به شمار می رود. به گواه محققان و پژوهشگران تاریخ اگر حمایت ارباب کلیسا و مسیحیان نبود امروزه رژیم نژادپرست اسرائیل هیچگاه موجودیت پیدا نمی کرد. البته در کنار انگیزه های دینی و عوامل مذهبی در ایجاد جنبش صهیونیسم حتماً باید نیّات پلید کشورهای امپریالیستی و استعماری را لحاظ کرد به طوری که هر کدام بدون دیگری چون علت ناقصه ای است که در ایجاد معلول ناتوان است.
به عبارت دیگر بنابر تجربه های تاریخی، همیشه از عوامل دینی و مذهبی در بسیج توده ها و در هم شکستن افکار عمومی و جهت دهی آن در راستای هدف مورد نظر استفاده می شود، و از نیروی امپریالیسم و قدرت های زورمدار برای هموار کردن مسیر دپیلماتیک و سیاسی، و در قرن نوزدهم با توجه به بیداری ملتها و وجود حکومتهای بعضاً مستقل برای انعقاد نطفه نامشروع صهیونیسم هر دو لازم و ضروری می نمود. اما شرح ماجرا!
در آیین مسیحیت جریانی که بیشترین تأثیر را در حمایت از اندیشه صهیونیسم و تشکیل دولت غاصب اسرائیل داشت، مذهب پروتستان بود. چرا که کلیسای کاتولیک بر این عقیده بود که خداوند ملت یهود را به خاطر به صلیب کشیدن مسیح از فلسطین اخراج کرده است و مسئله بازگشتی که در کتاب مقدس وجود دارد ناظر به بازگشت آنان از بابل می باشد. کلیسای کاتولیک با وجود تجدید نظرها و تعدیل هایی که نسبت به دیدگاه خود درباره یهودیان به عمل آورد، امّا هم چنان موضوع سرسخت خود را نسبت به این طایفه در طول سالیان دراز حفظ کرد. اصولاً کلیسای کاتولیک با نظر دشمنی به یهود می نگریست، زیرا آنان به عیسای مسیح پشت کرده و به دعوت او کفر ورزیدند از این رو از نظر کاتولیک ها، یهودیان افرادی مرتد، کافر و متهم به قتل عیسای مسیح بودند.
بر همین اساس، کاتولیک ها کمترین باور را نسبت به آن چه به عنوان بازگشت یهود به فلسطین خوانده می شد نداشته و از نگاه ایشان با شروع دعوت عیسی مسیح اعتبار آنان به پایان رسیده بود.
همین مطلب را اسقف بزرگ کلیسای کاتولیکی دمشق در کتابی که به تاریخ 1977/11/17 منتشر کرد، چنین توضیح داده است:
هم کیشان من، فراموش کرده اند که حضرت عیسای مسیح، در پی هفت بار ملعون خواندن عالمان عهد قدیم (32) احکام تورات را نسخ کرده و با این حکم قاطع به پایان برده است که: "اینک خانه شما برای همیشه ویران گذارده می شود." (33) از این رو پیشگویی حضرت عیسی به حقیقت پیوست و وعده توراتی سرزمین مقدس را منسوخ کرد. (34)
حتی در جریان کنفرانسهای صهیونیستی نیز پاپ مخالفت آشکار خود را با جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین اعلام کرد. (35) امّا مواضع کلیسای کاتولیک در دشمنی با جنبش صهیونیسم دوام زیادی نیاورد و تحت تأثیر فشارهای سیاسی و حوادث سده بیستم تغییرات فراوانی را تجربه کرد. واتیکان اگرچه در سال 1904 م با جنبش صهیونیسم و مهاجرت یهودیان به فلسطین مخالفت کرد امّا در سال 1947 م مصوبه سازمان ملل را مبنی بر تقسیم ثلاثی فلسطین و بین المللی شدن بیت المقدس مورد تأیید قرار داد و در سال 1948 م در برابر تأسیس رژیم صهیونیستی موضع بی طرفانه ای را اتخاذ کرد. به همین ترتیب در سال 1956 م یک گام خود را به اسرائیل نزدیک ساخت و بر میراث مشترک یهودی - مسیحی تأکید ورزید. هم چنین در سال 1960 پاپ یوحنّای بیست و سوم از نقشی که کلیسای کاتولیک در ضدیت با یهود داشته رسماً پوزش خواست! اما دومین گردهمایی جهانی کلیساهای کاتولیک (1962-1965 م) نقطه عطفی در روابط واتیکان با یهودیان و رژیم صهیونیستی بود، چرا که در این همایش اعلام شد، آیین مسیحیت در محیطی یهودی شکل گرفته و عیسای مسیح و دیگر پیامبران بنی اسرائیل، مبنای دعوتشان، عقاید یهودی بوده است، در همین گردهمایی بود که یهودیان را از مسئله صلیب و قتل مسیح تبرئه کردند و مسئولیت قتل و مصلوب شدن عیسای مسیح را از دوش یهودیان معاصر برداشتند! (36) و نهایتاً در نیمه دهه هشتاد میلادی، بیانیه جدید و رسمی پاپ مبنی بر یهودی الاصل بودن مسیح صادر شد و در سال 1992 م پاپ یوحنای دوم با انتشار کتاب تعالیم کلیسای کاتولیک ضمن تأکید بر معتبر بودن تمام اجزای عهد قدیم و جدید (تورات و انجیل) از نگاه کلیسای کاتولیک در صفحه 99، 445 با بیان تفصیلی سلسله نسب عیسای مسیح او را از نسل یهود، فرزند یعقوب، پیامبر بنی اسرائیل، معرفی کرد (37) و بدین ترتیب عیسای مسیح را با جد اعلای یهودیان پیوند زده و در سلاله این قوم قرار داد. (38)
با گذشت زمان روابط واتیکان و رژیم صهیونیستی باز هم نزدیک شد تا جایی که در سال 1998 م واتیکان به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس رژیم صهیونیستی (!) یک جشن یهودی با حضور کاردینال کاسیدی رئیس کمیته روابط واتیکان و یهود و نیز با شرک وزیر خارجه واتیکان و سفیر اسرائیل در واتیکان تشکیل داد و در ماه مارس همان سال با انتشار یک سند رسمی با عنوان تأملی در قضیه کوره های آدم سوزی اعلام داشت که مسیحیان موظفند که دیگر کوره های آدم سوزی تکرار نشود! (39) و این بهترین پاپ در طوی تاریخ روابط بین مسیحیان و یهود بود چرا که؛
نخستین پاپی بود که معبد یهود را مورد بازدید قرار داد،
نخستین پاپی بود که از مکان های مقدس یهودیان دیدار کرد،
نخستین پاپی بود که با احترام در برابر دیوار ندبه یهودیان ایستاد،
و نخستین پاپی بود که با مقامات صهیونیستی به گفت و گو پرداخت و از اسرائیل به عنوان یک دولت نام برد.
این موضع کلیسای کاتولیک بود که در طی حدوداً یک قرن در چرخشی صد و هشتاد درجه ای از تقابل و رویارویی مستقیم با یهود و جنبش صهیونیسم به عنوان شریکی همراه و همراز در کنار آنان قرار گرفت. امّا موضوع پروتستانها از همان ابتدای تأسیس بدست مارتین لوتر بسیار ملایم تر از کلیسای کاتولیک شکل گرفت. همانطور که در تعاریف قسمت پروتستانتیزم اجمالاً گذشت، لوتر تحولات زیادی را در باورهای مسیحی پدید آورد که یکی از همین تحولات در حوزه روابط مسیحیان با یهود بود. لوتر که شعار بازگشت به کتاب مقدس به عنوان منبع عقیده ناب (40) را تبلیغ می کرد، باعث گرایش و عنایت خاصی به تورات در میان پیروان خود شد. و همین گرایش باعث این باور در ذهن پروتستانها شد که میان یهودیان و فلسطین رابطه ای جاودانه وجود دارد و بر اساس پیش گویی های تورات باید یهودیان به فلسطین باز گردند. همین رویکرد و موضع گیری باعث شد تا پروتستانها خود به زمینه چینی برای بازگشت یهودیان اقدام کنند، در حالی که کلیسای کاتولیک تورات را آنگونه که پروتستانها مقدس و قابل استناد می دانستند، مقدس نمی شمارند.
نقش تورات در برانگیختن پیروان مذهب پروتستان خصوصاً انگلیسی ها برای حمایت از تحقق آرمانهای یهود، به روشنی در نوشته های حاییم وایزمن، رهبر جنبش صهیونیسم، در نیمه اول سده گذشته قابل مشاهده است. وی در کتاب آزمون و خطا می نویسد:
بریتانیا جنبش صهیونیسم را از آغاز تأسیس، تحت حمایت خویش قرار داد و تحقق اهداف آن را برعهده گرفت و موافقت خود نسبت به تسلیم فلسطین تخیله شده از سکنه بومی، به یهودیان، را برای سال 1933 م اعلام کرد. البته چنانچه شورشها و انقلاب های پیاپی اعراب فلسطین نمی بود این امر در همان سال، تحقق می یافت. ممکن است سؤال شود که علت حمایت و عنایت انگلیس نسبت به یهودیان و شدت تعصب دولت بریتانیا نسبت به تحقق آرمانهای این قوم، چه بوده است؟ پاسخ آن است که ملت انگلستان به ویژه انگلیسی های اصولگرا بیش از همه ملتها تحت تأثیر تورات می باشند. پای بندی انگلیسی ها به اصول دیانت، همان چیزی است که آرمانهای ما را تحقق بخشید. زیرا انگلیسی متدین به آن چه در تورات درباره بازگشت یهود به فلسطین آمده است، ایمان دارد و جامعه کلیسای پروتستان انگلیس، از این جهت بزرگترین مساعدت ها را به عمل آورد. (41)
مسیحیان صهیونیست یا همان پیروان مذهب پروتستان بر این عقیده اند که ظهور مجدد حضرت عیسای مسیح علیه السلام مسبوق به 3 حادثه است.
1- تشکیل دولت یهودی در فلسطین.
پس با این حساب تأسیس رژیم صهیونیستی در سال 1948 م برای تمامی صهیونیست های مسیحی بشارتی بزرگ بود.
2- اشغال بیت المقدس.
با توجه به همین نشانه بود که صهیونیست های انجیلی از اشغال بیت المقدس در سال 1967 م حمایت می کردند.
3- بازسازی هیکل سلیمان. (42)
امروزه تمام حفاری هایی هم که در زیر دیوارهای مسجد الاقصی انجام می شود به بهانه یافتن همان معبد و بنا کردن معبد یهودی بر روی بقایای معبد باستانی انجام می شود. هزینه این حفاری ها که از سال 1970 م توسط وزارت امور مذهبی اسرائیل انجام می شود، نوعاً از جیب مردمان آمریکا و توسط مسیحیان صهیونیست تأمین می گردد. (43) حمایت های مسیحیان صهیونیست بر اساس انگیزه های دینی تا آنجا ادامه داشت که بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر پیشین رژیم صهیونیستی که در فاصله سالهای 1984-1988 م نماینده دائمی این رژیم در سازمان ملل بود، در فوریه 1985 م در مجمع عمومی سازمان ملل، اعلام کرد: نامه ها و پیامهای مسیحیان صهیونیست انگلیسی و آمریکایی در آغاز این قرن به طور مستقیم و انکارناپذیری بر اندیشه رهبران سیاسی آن روز همچون لوید جورج، آرثر بالفور و وودرو ویلسون تأثیر گذارد و این امر چنان اندیشه آنان را روشن ساخت که موجب شد پایه های سیاسی و زمینه های بین المللی تأسیس دولت یهود پی ریزی شود. وی در ادامه سخنان خود، افزود: ما از قدیم الایام، یک شوق دیرینه مفرط برای بازگشت به سرزمین اسرائیل داشته ایم. این رویا که از دو هزار سال پیش، همواره با آن زندگی کرده ایم به وسیله مسیحیان صهیونیست تحقق یافت. (44)
شاید بتوان گفت که راه یابی تورات به دانشگاه ها و ورود حروف عبری به چاپخانه ها در سده شانزدهم تأثیر بیشتری از ترجمه تورات به زبان انگلیسی که در سال 1538 م بدست هنری هشتم پادشاه انگلیس صادر شد، در تغییر نگرش مسیحیان نسبت به یهود داشته باشد. تدریس زبان عبری در دانشگاه های انگلیس و دولتهای اروپایی آثار مهمی از خود بر جای گذاشت که از جمله آنها می توان به موارد زیر اشاره کرد:
1- ایجاد زمینه پذیرش تفسیر یهودی از عهد قدیم، به ویژه مسئله بازگشت یهودیان به فلسطین در آینده.
2- اقناع دانشجویان و پژوهشگران به این که منظور از واژه اسرائیل در متون عهد قدیم، همه طوایف یهودی موجود در جهانند.
3- پذیرش تفسیر توراتی ظهور مسیح، پیش از به پایان رسیدن عمر جهان و بازگشت یهودیان به فلسطین به عنوان شرط ضروری این ظهور. (45)
این تأثیر و تأثرات تا بدانجا پیش رفت که در بسیاری میل به انصراف از اخلاق مسیحیت و گرایش به آداب و عادات یهودی قوت گرفت و حتی گروههایی پا را فراتر نهادند و رسماً آیین یهود را پذیرفتند. و دیگران که بر مسیحیت خود باقی ماندند نگاهی عاطفی و ملاطفت آمیز نسبت به یهودیان داشتند.
این باورها با ورود تورات به سیستم آموزشی دانشگاه ها تا آنجا مؤثر واقع شد که بسیاری از اندیشمندان و بزرگان عرصه علم نگاهی موافق و همراهی کننده نسبت به یهودیان در بازگشت به فلسطین پیدا کردند که از جمله آنها می توان به جان میلتون، (46) شاعر انگلیسی، هم چنین ویلیام بلیک، (47) جان لاک فیلسوف انگلیسی و بنیانگذار اندیشه لیبرالیسم، اسحاق نیوتن کاشف قانون جاذبه، ژوزف پریستلی شیمی دان معروف و کاشف گاز اکسیژن، ژان ژاک روسو، بلزپاسکال، امانوئل کانت و... اشاره کرد.
خالی از فایده نیست که بدانیم در همین زمان که بسیاری از مسیحیان، اندیشه صهیونیستی بازگشت را ترویج می کردند، بسیاری از یهودیان خود منکر این ماجرا بوده! و با آن از در مخالفت وارد شدند. آنان بنابر آموزه های تورات، خود را مستحق این آوارگی دانسته منتظر اقدامی از سوی خدا برای نجات خود بودند و به اصطلاح، می توان گفت بسیاری از یهودیان، خود، آخرین کسانی بودند که به اندیشه صهیونیسم پیوستند، (48) هر چند که این باورها دیری نپایید و با ظهور حاخام های جدید به زیر سؤال برده شد و یهودیان را در صف اول اندیشه بازگشت به سرزمین موعود قرار داد. اساساً اندیشه بازگشت برای صهیونیست ها به عنوان ملاک و محور دوستی و دشمنی در رابطه با ملتها و دولتها تبدیل شده است. چنانچه آنان از کوروش، پادشاه ایران به نیکی یاد می کنند چرا که وی در سال 538 قبل از میلاد بنابر ملاحظاتی که می خواست فلسطین را تقویت کند، طی فرمانی به یهودیان اجازه داد که به اورشلیم بازگردند. (49) و ناپلئون نیز که در سال 1799 در جریان حمله به فلسطین نسبت به تجدید بنای هیکل سلیمان در قدس و مهاجرت یهودیان به فلسطین تأکید کرد مورد احترام آنان است. این ملاک هنوز هم برای صهیونیست ها بیشترین ارزش را در حمایت یا عدم حمایت از شخص، حزب یا دولتی که حامی آنان باشد، دارا است. چنانچه با توجه به اینکه امروزه کفه ترازوی استعمار به نفع آمریکا سنگین تر شده است و ایالات متحده خود را موظف به حمایت از جنبش صهیونیسم می داند، این رژیم تا زمانی که دولتهای حامی، موضعی موافق با وی دارند با آنان همراهی می کند در غیر این صورت بوسیله نفوذی که خصوصاً در حاکمیت سیاسی اقتصادی آن کشورها دارد آنان را تحت فشار قرار داده و به سوی دیدگاه مورد نظر خود سوق می دهد. البته نفوذ صهیونیسم در سازمانهای بین المللی چون سازمان ملل و بنگاه های رسانه ای و اقتصادی بین المللی را نباید از نظر دور داشت که در همین رابطه توضیحاتی در ادامه خواهد آمد.
با توجه به مطالبی که گذشت تا حدودی می توان به صدق ادعای تلفیق دین و سیاست در قبال جنبش صهیونیسم در حیات سیاسی کشورهایی چون ایالات متحده و کشورهای اروپایی اذعان کرد. (50) چرا که با توجه به اصل جدایی دین از سیاست طبق ادعای آنان، کذب محض بودن آن را در موضع گیری دولت آمریکا و کشورهای اروپایی در برابر رژیم اشغالگر قدس که نمونه بارز تلفیق این دو در سیاست های منطقه ای می باشد را می توان بعینه مشاهده کرد. خصوصاً ایالات متحده آمریکا خود را به گونه ای اخلاقاً و شرعاً ملتزم به حمایت از صهیونیسم می داند و از همان آغاز استقلال با التزام به مذهب پروتستان در مقدمه قانون اساسی خود که ملّت آمریکا را تحت حمایت الهی قرار می داد بر پولهای رایج خود شعار بر خدا توکل می کنیم (51) را نگاشت و رئیس جمهور منتخب مردم موظف به ادای سوگند به کتاب مقدس شد. (52)
برای اینکه نفوذ دین در میان اقشار جامعه آمریکا را بیشتر روشن نمایین بهتر است به مراکز آموزشی وابسته به کلیسا اشاره ای کوتاه داشته باشیم. کلیساهای ایالات متحده دارای صدها مؤسسه عالی، دانشکده و دانشگاه در این کشورند. در سال تحصیلی 82-1981 م تعداد مدارس عالی وابسته به کلیساها 1978 باب بوده است. از سوی دیگر، در حالی که تعداد مدارس دینی روزانه در سال تحصیلی 55-1954 م از 123 باب و دوازده هزار دانش آموز تجاوز نمی کرد. در سال 1980 م تعداد این مدارس به 18000 باب مدرسه و دو میلیون نفر دانش آموز رسید.
از نخستین دانشگاه های نام آوری که کلیساهای آمریکا با هدف گسترش آموزش های دینی تأسیس کردند دانشگاه هاروارد بود که در سال 1636 م تأسیس شد. دیگری دانشگاه ییل (53) که در سال 1710 م با همین هدف دایر گردید. از دیگر دانشگاه هایی که در آمریکا پیوندی عمیق با کلیسا دارند، دانشگاه آمریکایی، دانشگاه جرج تاون و دانشگاه کاتولیکی است که همه در واشنگتن قرار دارند. همچنین دیتون و پیلور در تگزاس، دانشگاه اِموری در شهر آتلانتا، دانشگاه بوستون، دانشگاه دنفر در کلورادو، دانشگاه دیوک در کاریلونای شمالی... همه از این دست به شمار می آیند. (54)
آمارهای موجود در آمریکا نیز از بزرگترین پدیده، در صنعت نشر و فروش حیرت انگیز و گسترده کتابهای دینی سخن می گویند. در سال 1797 م یک سوم از همه کتابهای به فروش رسیده در ایالات متحده، دینی و مذهبی بوده است. در سال 1984 م 37 میلیون نفر آمریکایی حدود دو میلیارد دلار، کتاب دینی خریداری کرده اند! (55)
از چهره های شاخص صهیونیسم مسیحی آمریکا که نقش عهده ای در حمایت از اسرائیل دارند می توان به جری فال ول (56)، اسقف پاتریک رابرتسون (57)، اسقف جرج اوتیس، اسقف مایک ایوانز (58)، اسقف جیمی سواگرت و اسقف بیلی گراهام (59) اشاره کرد.
مسیحیان صهیونیست برای تأثیرگذاری بیشتر و گسترش دامنه تبلیغ خود علاوه بر شیوه های مرسوم با اتخاذ شیوه های نوین تبلیغات و بهره گیری از امکانات تکنولوژی روز از روشی جدید بنام کلیسای تلویزیونی هم اقدام به تبلیغ برنامه های خود می کنند. آنها با این روش، اصناف مختلف مردم در سنین گوناگون حتی کودکان را نیز در برنامه خود شرکت می دهند و بدین وسیله آنچه را که در کلیسا وجود دارد به خانه های مردم وارد می کنند. در برنامه هایی که در کلیساهای تلویزیونی اجرا می شود علاوه بر چهره های سرشناس صهیونیسم مسیحی انبوهی از برنامه های متنوع دینی به صورت مستمر از سوی هشتصد کشیش بنیادگرا از طریق بیش از یک هزار رسانه دیداری و شنیداری به اجرا در می آید که علاوه بر ایالات متحده در بسیاری از نقاط دنیا قابل دریافت می باشد. (60)
نتیجه گیری
با توجه به تمام مطالبی که گذشت و با در نظر گرفتن میزان اهمیت هر کدام از عواملی که به عنوان علل پیدایش صهیونیسم بر شمردیم، می توان این گونه نتیجه گیری کرد که بر خلاف تصور رایجی که صهیونیسم را زاییده یهودیت می دانند و یهودیان را پدید آورندگان آن می نامند، در اصل این جنبش در سایه منافع قدرت های استعماری مانند انگلیس، ابتدا توسط عناصر غربی غیر یهودی مطرح شد و پس از گذشت مدتی به آرامی در میا نبخشی از یهودیان پذیرفته شد و پس از گذشت مدتی به آرامی در میان بخشی از یهودیان پذیرفته شد و آنگاه میان صهیونیسم غیر یهودی از یک سو و صهیونیزم دینی و سیاسی یهود از سوی دیگر آمیختگی ایجاد شد. از این رو به طور خلاصه صهیونیسم را می توان سلطه اقلیت استثمارگری دانست که با منشأ غربی در جهت آسوده شدن از شرّ یهودیان زائد در غرب، و همچنین در راستای اهداف استعماری خود در خاورمیانه، پایگاهی به نام اسرائیل را بوجود آوردند. این اقلیت استثمارگر (که از گذشته تا کنون بدون پایبندی به دینی خاص، حتی بر اکثریت مردم مغرب زمین مسلط هستند) بدنبال جای پایی در منطقه استراتژیک خاورمیانه بودند و از آنجا که یهودیان پراکنده در اروپا نیز مشکلات عدیده ای داشتند و به لحاظ دینی انگیزه های حضور در فلسطین را نیز دارا بودند، علی رغم مخالفت تعداد قابل توجهی از معتقدین به آیین یهودیت، بر آن شدند تا از یهودیان به عنوان ابزار اجرای هدف استعماری خود استفاده کنند و چنین بود که زمینه های شکل گیری رژیم غاصب صهیونیستی در کشور فلسطین بوجود آمد. (61)پی نوشت ها :
1. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 474.
2. Surinam.
3. cayenne.
4. صهیونیسم، ص 45.
5. پیشین، ص 45.
6. دکتر ناهوم گلدمناز رهبران صهیونیسم و رئیس بیست و سومین کنفرانس صهیونیستی 1951 م ضمن یک سخنرانی که به سال 1947 م در مونتریال کانادا ایراد کرد، گفت: یهودیان تنها به دلیل مفهوم توراتی فلسطین، به آن نظر ندارند و تنها به دلیل آب های بحرالمیت که در نتیجه تبخیر، سالانه حدود سه هزار میلیارد دلار فلز و شبه فلز از آن قابل برداشت است، بدان چشم ندوخته اند، و صرفاً برای مخازن نفتی این سرزمین که بیست برابر مجموع مخازن نفتی آمریکای شمالی و جنوبی است، بدان روز نیاورده اند، بلکه به این دلیل که فلسطین، لولای اتصال سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا بوده و نقطه تمرکز قوای جهان و مرکز استراتژی نظامی برای سیطره بر عالم است، بدان روی آورده اند. یهود و صهیونیسم، پانوشت ص 409.
7. پیشین، ص 49.
8. پیشین، ص 51.
9. یهود و صهیونیسم، ص 325.
10. صهیونیسم، ص 18.
11. عملکرد صهیونیسم در برابر جهان اسلام، ص 34 و صهیونیسم، صص 14-18-83.
12. صهیونیسم، ص 53.
13. صهیونیسم، ص 60.
14. یهود و صهیونیسم، ص 337.
15. نفوذ صهیونیسم در رسانه های آمریکا، ص 41.
16. پیشین.
17. عملکرد صهیونیسم در برابر جهان اسلام، ص 47.
18. یهود و صهیونیسم، ص 339.
19. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 423.
20. یوشع، باب 1، جمله های 3-6.
21. تثنیه، باب 1، جمله های 8-9.
22. zion-moshe ben.
23. محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 150.
24. پیدایش باب 15، جمله های 18-21.
25. روژه گارودی در این باره با چاپ کتاب تاریخ یک ارتداد به تشریح این مسأله پرداخته است. وی در ابتدای این کتاب می نویسد: این کتاب تاریخ یک ارتداد است. این ارتداد عبارت است از تبدیل مذهب، از طریق قرائتی قشری و گزینشی از یک کلام وحی شده، به ابزار یک سیاست، در همان حال که این سیاست جنبه قدسی می یابد... تاریخ یک ارتداد، ص 23.
26. محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 149.
27. عملکرد صهیونیسم در برابر جان اسلام، ص 325.
28. محاکمه صهیونیسم اسرائیل، ص 149.
29. سفر پیدایش، باب 18:15، لاویان، 24:20، اعداد 50:33-55.
30. یهود و صهیونیسم، ص 92، به نقل از جاک تنی، الاخطبوط الصهیونی، تعلیق هشام عواض ص 18-34-35.
31. وقتی هم که از درک این تناقضات ناامید می شوند با همان تعبیر قدیمی بی پدر و مادر بودن سیاست از کنار آن می گذرند!
32. انجیل متی، باب 23.
33. متی، باب 23، جمله 38.
34. یهود و صهیونیسم، ص 553، به نقل از یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 21-22.
35. یهود و صهیونیسم، ص 553 و پروتکلهای دانشوران صهیون، ص 237.
36. یهود و صهیونیسم، ص 553-555، به نقل از رضا هلال - المسیح الیهودی و نهایه العالم، ص 145-146.
37. نسب نامه حضرت عیسی در کتاب انجیل متی، باب اول، جمله های 1-17 آمده است.
38. یهود و صهیونیسم، ص 557، به نقل از روژه گارودی، الارهاب الغربی، ج 1، ص 52-53.
39. پیشین، ص 558، به نقل از یوسف الحسن، جذور الانحیاز...، ص 70-71.
40. یهود و صهیونیسم، ص 511.
41. یهود و صهیونیسم، ص 302، به نقل از یوسف العاصی الطویل، الصلیبیون الجدد، ص 60.
42. هیکل سلیمان بنابر اعتقاد یهودیان، ساختمان مربع شکل نه چندان بزرگی بوده است که سلیمان نبی آن را بنا کرد، تا هم مکانی برای عبادت و تقدیم قربانی باشد و هم جایگاه تابوتی باشد که دو لوح سنگی حضرت موسی و عصا و وصیت او در آن قرار داشته است.
43. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس، ص 482 و یهود و صهیونیسم، ص 300 البته گذشته از انگیزه های مذهبی صهیونیست ها از این گونه حفاری ها نباید توطئه آنان در حذف نمادهای اسلامی را نیز فراموش کنیم. علاوه بر اینکه بنابر اعتقادات آنان جنگ هرمجدون یا آرماگدون هم یکی از علامتهای ظهور مجدد مسیح می باشد که بسیاری از مسیحیان صهیونیست آنرا به عنوان یک جنگ هسته ای پیش بینی می کنند، و حتی بعضی از آنانگریس هال سل، تدارک جنگ بزرگ، ص 152 همین حفاری ها و ایجاد نارضایتی بین پیروان ادیان بزرگ اسلام، مسیحیت و یهودیت را بهانه ای برای وقوع آن می شمارند.
44. یهود و صهیونیسم، ص 308، ر.ک محمد السماک، الصهیونیه ی المسیحیه، مقدمه، ص II.
45. یهود و صهیونیسم، ص 532، به نقل از یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسه ی الامریکیه ی تجاه الصراع العربی - الصهیونی، ص 23-24.
46. John Milton.
47. William Blacke.
48. پیشین، ص 540.
49. صهیونیسم، ص 21.
50. البته این دیدگاه تلفیق مزورانه دین و سیاست توسط حکام برای رسیدن به اهداف خود در سایه انحراف افکار عمومی و بهره برداری از آنها را نفی نمی کند. م
51. In God we Trust.
52. در حالی که آنچه بیشتر در میان مسیحیان در مورد خدا رایج است، اقانیم ثلاثه، پدر، پسر و روح القدس می باشد. و بر آنها نیز باید توکل کرد و آنچه قبولیت عام برای مسیحیان دارد انجیل است و این نشانه غلبه دین یهود در برابر مسیحیت در این موارد دارد.
53. Yale.
54. یهود و صهیونیسم، ص 574، به نقل از یوسف الحسن، البعد الدینی فی السیاسه ی الامریکیه تجاه الصراع العربی - الصهیونی ص 68-70.
55. پیشین، ص 71.
56. Jerry falwell. وی در موضع گیری های خود نسبت به اسرائیل بر یک نکته تکیه ای تمام دارد که معمولاً هیچ یک از کتابها، نشریه ها، برنامه ها، مصاحبه ها و سخنرانی های او خالی از آن نیست و آن اینکه «ایستادن در برابر اسرائیل به منزله اعلام جنگ به خداوند است» وی در جریان حمله اسرائیل به نیروگاه های عراق این عملیات را فقط دفاع دانست. وی در جهت تبلیغات دامنه دار خود برای صهیونیسم از مناخیم بگین بالاترین جایزه دولتی اسرائیل را دریافت کرد و رژیم صهیونیستی یک فروند هواپیمای جت شخصی از نوع ویند ستریم را به وی اعطا کرد. یهود و صهیونیسم ص 581.
57. Jimmy Swaggret وی همواره بر این امر تأکید می کند که اسرائیل برترین ملت خداست. همچنین می گوید وعده خداوند که در تورات سفر تکوین 3:12 می گوید آنان را که به تو - اسرائیل - خوبی کنند، برکت می دهم و آنانی که به تو بدی نمایند لعنت می کنم شامل ایالات متحده می شود چرا که ایالات متحده نیرومند است و من مطمئنم که این امر ناشی از آن است که آمریکا پشت اسرائیل ایستاده است. از این رو از خدا می خواهم که ما را همواره پشتیبان اسرائیل قرار دهد. پیشین، ص 595.
58. معروفترن برنامه تلویزیونی وی "اسرائیل کلید بقای آمریکا" نام دارد. پیشین ص 593.
59. او اعتقاد دارد که روابط ویژه ای میان خداوند و یهودیان اسرائیل وجود دارد. پیشین، ص 596.
60. پیشین، ص 603.
61. محمد کریمی، پشت نقاب صلح، ص 353، انتشارات کیهان، چاپ اول 1380.