کیفیت وضوء از نظر کتاب و سنت (4)

سکوت عثمان دلیل بر صحت وضوی مخالفان او می باشد از طرفی می بینیم که عثمان به هیچ اقدام قاطعانه ای در برابر کسانی که برخلاف شیوه او وضو می گرفتند دست نیازید و با مخالفانش در مسئله وضو آن زبان زور و ابزار قدرت را که
چهارشنبه، 8 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کیفیت وضوء از نظر کتاب و سنت (4)
 کیفیت وضوء از نظر کتاب و سنت(4)

نویسنده: حسین تهرانی




 

سکوت عثمان

دلیل بر صحت وضوی مخالفان او می باشد

از طرفی می بینیم که عثمان به هیچ اقدام قاطعانه ای در برابر کسانی که برخلاف شیوه او وضو می گرفتند دست نیازید و با مخالفانش در مسئله وضو آن زبان زور و ابزار قدرت را که عموماً در برخورد با مخالفان در دیگر عرصه ها به کار می بست به کار نگرفت. و برخلاف آنچه که انتظار می رفت، عامه مردم را به یاری خویش نخواند بلکه کسانی را به یاری طلبید که می توانستند بذر این اندیشه جدید را بپاشند و آن را یاری دهند.
تنها وابستگان خود، همانند حمران و ابن داره را بدان گماشت که خبر وضوی او را برای مردم نقل و بر این تأکید کنند که همین وضوء، وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است، تا شاید از این رهگذر مردم را قانع کنند.
جرئت نداشتن عثمان بر اینکه مخالفینش را به دروغگوئی، بدعتگزاری و یا برساختن پدیده های تازه به نام دین متهم کند گواه روشن است بر اینکه خود می دانست وضوی این مردم همان وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است و حدیث آوردن آنان از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در این باره خود دلیلی روشن برمشروع بودن کار آنان و گواهی بر این حقیقت است که آنچه که انجام می دهند همان کار است که در دوران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انجام می گرفت.
اینکه خلیفه خود را به نادانی می زند، دلیلی بر سستی وی در برابر قدرت مخالفان است و این در حالی است که اگر عثمان حتی یک دلیل، وچند دلیل سست و ناکافی، در اختیار داشت از اتهام زدن به آن مخالفان و از سرکوب آنان و پاسخ دادن به آنها به سخت ترین شیوه ممکن خودداری نمی ورزید و ناچار نمی شد که بگوید:
«احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کنند که نمی دانم چیست؟»
آیا با اینکه او زمانی دراز با پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می زیسته است شگفت آور نیست که بگوید: «نمی دانم چیست؟» بر این پایه می بایست پذیرفت که دلیل اینکه عثمان خود را به نادانی می زند، گواهی است روشن بر سستی وی در برابر قدرت مخالفان خود. مخالفانی که تا دیروز عثمان جزء آنان و عامل به شیوه آنان بوده است. از همین رو جرئت رو در رویی با آنان و دلیل آوردن در برابر آنان را نداشته است.
ناگفته پیداست که قائل شویم که اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضوء را بلد نبودند، یا در چگونگی آن پرسش داشتند، باید بگوییم که آنها در عمل به دین خود سست و سهل انگار بوده اند.

چرا اکثر روایات در باب وضوء از عثمان نقل شده است؟

باز آنچه در این میان جلب توجّه می نماید این است که خلیفه خود شخصاً عهده دار مسأله وضوء شده است.
چگونه این همه روایات فراوان درباره وضوء از عثمان نقل شده است و علت این کار چیست؟ و چرا مسلمین روایات عثمان در مورد وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را صحیح ترین و قابل اعتمادترین روایات در این باب دانسته اند؟ در حالی که روایاتی که بیانگر کیفیت وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می باشد، از هیچ یک از بزرگان صحابه و همراهان و همدمان همیشگی آن حضرت، به آن حدّی که از عثمان نقل شده، نقل نشده است؟
با وجود آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از ین گونه صحابه داشت که با وی می زیسته اند و او را در میان داشتند، و افزون بر این بسیاری از آنان هم اهل فقه و راوی حدیث بوده اند که دیدگاه اسلام در زمینه های مختلف زندگی را برای ما نقل کرده اند.
با این وصف چگونه از این صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایتی درباره چگونگی وضوی آن حضرت نقل نشده است؟ آیا می توان پذیرفت و باور کرد که زمینه و دلایلی که تبیین وضوء را ایجاب کند وجود داشته و در عین حال این صحابیان فراوان و نزدیک به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از این کار خودداری ورزیده اند؟
آنچه که مطابق قاعده و احتمال و قوعش بیشتر است آنست که احادیث وضوء را باید کسانی روایت کنند که بهره فراوانتری از این حدیث دارند و احادیث بیشتری از آنان نقل شده است و از سایر صحابیان پیشگام تر و نزدیک تر به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده باشند، نه آنکه راویان تنها به عثمان و بستگانش محدود شوند.
شگفت آور آنکه روایت عثمان درباره وضوء حتی از روایات ابوهریره صاحب بیشترین روایت (یعنی 5374 مورد) و همان که از هیچ خُرد و کلانی فروگذار نمی کرد، از روایات ابن عمر (صاحب 2063 حدیث)، از روایات جابر بن عبدالله، (صاحب 1540 حدیث)، از روایات عایشه(صاحب 1210 حدیث)، از روایات انس (صاحب 2286 حدیث)، از روایات ابوسعید خدری (صاحب 1170 حدیث)، از روایات ابن مسعود، (صاحب 848 حدیث)و از روایات عمر بن الخطاب(صاحب 537 حدیث) افزونتر است.
این پدیده هیچ معنایی جز تأکید بر همان حقیقتی که در پیش گفتیم ندارد که وضوی بنیان نهاده شده از سوی عثمان، قبل از او در میان مسلمانان شناخته شده نبود و رواج نداشت و پس از او بود که به صورت شیوه ای مستقل و مخالف با سیره پیشین مسلمانان به پیروی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم درآمد.

اقدام عملی امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در برابر وضوی نوساخته عثمان

آنچه که از حضرت علی علیه السلام در باب وضوء نقل شده، مخالف وضوی عثمان بوده است، ابن کثیر از نزال بن سیره نقل کرده که گفت: حضرت علی علیه السلام را دیدم نماز ظهر به جای آورد آنگاه در رحبه نشست (تا به کارهای مردم رسیدگی کند) چون هنگام عصر شد ظرف آبی برایش آوردند مشتی آب برداشت صورت و دستهایش را شست. آنگاه سر و پاهایش را مسح کرد و فرمود: «هذا وضوء من لم یحدث» این وضوی کسی است که نوساخته در دین نیاورده است.
نظیر این حدیث از ابراهیم نیز نقل شده است که گفت:
علی علیه السلام را دیدم که وضوء گرفت (به همانگونه که ذکر شد) و بر سر و پاهایش مسح کرد آنگاه فرمود: «هذا وضوء من لم یحدث» این وضوی کسی است که احداث در دین نکرده باشد.
پس از بیان این روایت ابن کثیر گفت:
این روایات از علی علیه السلام با اسناد معتبر و متعدد نقل شده است که بعضی از آن بعض دیگر را تقویت می نماید.(1)
همه این احادیث و همچنین هر یک به تنهایی بیانگر این مطلب است که: پس از عثمان در زمان خلافت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام یک نوع ابهام و اختلافی در نحوه و چگونگی وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رخ داده بود و کم و زیادهای قابل ملاحظه ای در ارکان وضو پدیدار گشته بود، که آن تغییرات تازه سبب گردید که امام امیرمؤمنان علی علیه السلام در آن موقع حساس درگیری با مخالفین خلافت و شورشیان، بیان مسئله و شیوه وضوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را مهمتر از همه دانسته، و به تعلیم و تبلیغ آن بپردازد و بفرماید:
«این وضوی کسی است که احداث در دین نکرده است».
که مقصود حضرت در این بیان، عثمان و طرفدارانش بود، وگرنه هیچگونه انگیزه برای این عمل و سخن نداشت. و کلمه «من لم یحدث» دلیل واضح است بر اثبات این مطلب.
افزون بر آنچه که ذکر شد، شواهد فراوان دیگری در کتابهای حدیث و تفسیر و تاریخ وجود دارد که حاکی از آنست که علی علیه اسلام عملاً با وضوی نوساخته عثمان مخالفت کرد.
از جمله در «سنن بیهقی» و «کنزالعمال» نقل شده است که آن حضرت در دوران خلافتش در رحبه وضوء ساخت و پس از آن وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم توصیف کرد و گفت:
«هذا وضوء من لم یحدث»
«این وضوی کسی است که در دین نوساخته نیاورده است».
«احمد» از «ابی مطر» آورده که گفته است:
در حالی که در «باب الرحمه» همراه با امیرمؤمنان علی علیه السلام در مسجد نشسته بودیم مردی آمد و گفت: وضوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به من نشان بده. هنگام ظهر بود علی علیه السلام قنبر را خواست و به او فرمود: کوزه آبی برایم بیاور... پس دو دست و صورت خویش را شست آنگاه دستان خویش را تا آرنج شست، سپس سر خود را یک بار و پاهای خود را نیز تا برآمدگی پشت پا مسح کشید، سپس افزود: آن که از وضوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می پرسید کجاست؟ وضوی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم این گونه بود.(2)
آنچه که از این حدیث و روایات دیگر می فهمیم آنست که در دو چیز اختلاف وجود داشت:
الف: تعداد دفعات مسح و شستن.
ب: حکم پا و اینکه آیا باید پا را مسح کشید یا باید آن را شست.
در «سنن ابی داود» از امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل کرده است که فرمود:
«اگر دین به رأی و قیاس بود. سزاوارتر آن بود که بر کف پا مسح کشیده شود نه بر روی پا، اما دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برپشت پا مسح کشید».
باز «احمد» و «بیهقی» از «نزال بن سیره» روایت کرده است که گفت:
علی علیه السلام را دیدم که نماز ظهر به جای آورد، آنگاه که در رحبه نشست تا به کارهای مردم رسیدگی کند، چون هنگام عصر فرا رسید ظرف آبی برایش آوردند و آن حضرت مشتی آب برداشت و صورت خود را شست سپس دستان خود را تا آرنج شست و بعد سر و پاهای خویش را مسح کشید. سپس باقیمانده آب وضوء را در حالت ایستاده آشامید و آنگاه فرمود: برخی از مردمان خوش ندارند که در حالت ایستاده آب بنوشند با آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنان کرد که من کردم و این وضوی کسی است که نوساخته در دین به میان نیاورده است.(3)
در این سخن اشاره است به اینکه چون در باب وضوء بدعت و نوساخته ای به عرصه دین آورده شده بود، لذا آن حضرت در مقابل آن، علاوه بر رد نمودن رأی و قیاس، تأکید داشت که مردم احکام شرعی را از کتاب و سنت اخذ کنند.
آن حضرت این سخن رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را از یاد نبرده بود که فرمود:
«این امت مدتی به کتاب خدا عمل می کنند، سپس مدتی به سنت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم و سپس به رأی عمل می کنند... آن هنگام که به رأی عمل کنند گمراه شوند و گمراه کنند».(4)

آیا شستن پا به چنین عباراتی ثابت می شود؟

قوی ترین ادله آنانکه شستن پا را واجب دانسته اند فقط دو حدیث است که بخاری و مسلم از عایشه و ابن عمر نقل نموده اند. ولکن هیچ یک از آنان دلالتی بر اثبات این مطلب ندارد و از نظر سند و دلالت کافی برای استدلال نمی باشد. با این وجود عبارت: «احسن الوضوء» که در حدیث عایشه است و یا «ویل للاعقاب» که در حدیث ابن عمر ذکر شده، چگونه دلالت بر شستن دارد؟ و از کجای روایت استنباط می شود که شستن پا واجب است؟ و آن گونه که بخاری و مسلم از این حدیث برداشت نموده اند که این دو روایت دلالت بر وجوب شستن پا دارد برخلاف واقع است. و همچنین نمی تواند دلالت بر بطلان مسح پا داشته باشد، زیرا اگر مقصود عایشه این معنی بود می بایست بگوید: پایت را بشوی، چون که من دیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پای خویش را می شست. و از آنجا که عایشه چنین چیزی را ندیده بود، لذا به همان سخن کلّی «وای بر پسینیان از آتش دوزخ» استدلال کرد.
وی با بیان این گونه عبارات که «وضو را نکو ساز» شاید می خواسته همدمی و همراهی خود را با حکومت آشکار و شیوه وضوی عثمان را استوار سازد، مخصوصاً که از مخالفان سرسخت امام امیرمؤمنان علی علیه السلام هم بوده و همیشه از مخالفان آن حضرت حمایت می کرده است، به عنوان نمونه به روایت ذیل توجه کنید:
در مقاتل الطالبیین آمده است که چون عایشه خبر کشته شدن علی علیه السلام را شنید سجده شکر کرد(5)، همو از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که فرمود: هر کس می خواهد به دو مرد از دوزخیان بنگرد این دو را بنگرد، پس عایشه سر خود را بلند کرد و علی علیه السلام و عباس را دید که می آیند.(6)

سؤال:

با وجود عداوتی که عایشه نسبت به امام امیرمؤمنان علی علیه السلام داشت که نمونه آنرا در روایت فوق ملاحظه نمودید، آیا نقل چنین روایتهایی از او صحیح است؟ آیا این روایتها با اخبار متواتر که در فضیلت علی علیه السلام رسیده ناسازگار نیست؟ آیا با آن که علی علیه السلام نخستین مسلمان است و در شب هجرت در بستر پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم خوابیده و تا آخرین لحظه زندگی و حتی پس از شهادت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم در کنار او بود و از سنت او دفاع کرد، رواست درباره او گفته شود که او از دوزخیان است؟ آیا این پاداش کسی است که پیوسته در راه خدا جهاد کرده و بر خط سنت نبوی صلی الله علیه و آله و سلم استوار مانده و از مکتبش دفاع کرده است؟ چرا در روایت عایشه کسانی چون معاویه، مروان، ابن ابی سرح، ولید بن عقبه و دیگران که درباره شان لعن رسیده است از دوزخیان نباشند؟ چرا در آن روایت دیگر تنها می گوید: (میان دو مرد قدم زد) و به نام علی علیه السلام تصریح نمی کند؟ آیا جز اینکه بگوییم که گفته های این زن جز از سر کینه و دشمنی او با علی علیه السلام و خاندان آن حضرت می باشد، می توان چیز دیگری گفت؟
امام علیه السلام خود بدین موضوع اشاره می کند و می فرماید:
«اما آن زن اندیشه زنانه بر او دست یافت، و در سینه اش کینه چون کوره آهنگری بتافت، و اگر از او می خواستند تا آنچه به من کرد به دیگری بکند نمی کرد و چنین نمی شتافت».(7)
امّا حدیث «ابن عمر» که علماء عامه آنراصحیح تر از همه دانسته اند، متن آن این چنین است:
«قال: تخلف عنا رسول الله [صلی الله علیه و آله و سلم] فی سفره فادرکنا و قد ارهقنا العصر فجعلنا نسمح ارجلنا قال فنادی با علی صوته ویل للاعقاب من النار مرتین او ثلاث».
«ابن عمر گفت: در یک سفر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در میان ما نبود و ما منتظر وی بودیم تا هنگام عصر، موقعی که وضوی ما تمام و یا داشتیم که وضو می گرفتیم و پاها را مسح کرده بودیم یا اینکه می خواستیم که مسح بکنیم که بناگاه صدایش را بلند نمود و فرمود:- ویل للاعقاب من النار-دوبار یا سه بار تکرار نمود».
حال کجای این حدیث دلالت دارد بر اینکه شستن پا واجب است، تنها چیزی که دانسته می شود (اگر حدیث صحیح باشد) چون مسح ایشان کامل نبوده است اکتفا به مسح ناقص کرده بودند. چنان که محمّد بن جریر طبری این گونه استنباط نموده است.
برای همین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بر ایشان انکار کرده است و این معنی از روایت مسلم به وضوح پیداست، آنجا کهدارد «فانتهینا اعقابهم بیض تلوح لم یمسها الماء» و این عمل آن همه از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بزرگترین دلیل است بر اینکه مسح پا در وضوء واجب بوده است.

سؤال 1

کسانی که می گویند شستن پا در وضوء واجب است، آیا قبل از این عده در میان سایر مسلمین مسح رواج داشت یا خیر؟
اگر پیش از آن مسح رواج نداشت، به چه دلیل آنها مسح می کردند؟ اگر شستن پا معمول بود چگونه ایشان ترک کردند و نشستند؟ چه عذری داشتند بر ترک آن امر واجب؟ مگر نمی دانستند که مسح جای شستن را نمی گیرد و وضوی با مسح باطل است؟ با این وجود چرا بر چنین امر باطل و غیر مشروعی اقدام کردند؟

سؤال 2

اگر قبل از کسانی که می گویند شستن پا در وضوء واجب است، مسح رواج نداشت، چگونه افرادی که قائل به مسح بودند، مورد اعتراض صریح پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم واقع نشدند؟ و چرا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به آنها نفرمود: چنین وضوی نوساخته ای را چه کسی به شما دستور داده است؟ و این بدعت را از کجا آورده اید؟ و چه کسی به شما گفته است که پاهایتان را موقع وضو این گونه مسح نمایید؟ و چرا برخلاف دستور خدا عمل کردید؟ و اگر مسح بی سابقه بود، بدعت در دین بود و تغییر در احکام شرعی، در این صورت قطعاً مورد سرزنش سخت و مؤاخذه شدید آنجناب واقع می شدند، اما چرا آن حضرت این کار را نکردند؟

نگاهی به بعضی از روایات مسح به عنوان شاهد

1) حدیث ابن ماجه:

ابن ماجه از عایشه به سند خود از بیع بن معوذ نقل کرده است که گفت:
ابن عباس نزد من آمد و گفت:
«مردم تنها شیوه شستن (پا را) را پذیرفته اند، در حالی که من در کتاب خدا جز مسح نمی یابم.»(8)
از این سخن ابن عبّاس که (مردم فقط شستن پا را پذیرفته اند) فهمیده می شود که مسئله وضوء از شکل یک مسئله شرعی درآمده و قالب تحمیل و سلطه به خود گرفته بود و خواستند که شیوه وضوء همان شیوه ناخوشایند حکومت باشد یعنی به جای مسح، پاها را بشویند. و یا از آن روی که ظاهراً نظافت و پاکی افزونتر را در برداشت خوشایند مردم شده بود، نه از آن روی که در قرآن یا سنت چنین شیوه و دستوری آمده باشد، با گذر زمان و کوشش نزدیکان عثمان برخی از مسلمانان نیز با این شیوه های تازه خو گرفتند، به محض آن که روزگار حکمرانی معاویه و یارانش فرا رسید افکار و آرای عثمان به صورت مکتب فقهی بزرگی درآمد، چنان که از سوی حجاج شستن پا الزامی گردید.
هر یک از امویان به نوبه خود در تکمیل و استواری آن تلاش کردند و آن را قاعده مند ساختند و توده ای بی شمار از مسلمانان از آن پیروی کردند.
طرفداران مکتب عثمان، احادیثی از زبان مخالفان خلیفه ساختند تا بر این رهگذر بتوانند وضوی او را تقویت کنند.
یکی از احادیث ساخته گی روایت ابونصر است، یکی دیگر از این خبرهای ساختگی روایت نسائی به سند وی از شیبه است. آری پدیده جعل و تزویر بر ساختن احادیث در دوران امویان رواج و فزونی یافته بود شگفت آورتر از همه خبر ساخته گی دیگری است که می گوید: علی علیه السلام نزد ابن عباس رفت تا وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را به او آموزش دهد و از علی علیه السلام وضویی را نقل کردند همانند آن وضویی که عثمان نقل کرده است!
اینک می پرسیم:
با آنکه می دانیم علی علیه السلام پرچمدار مکتب وضوی مخالف وضوی عثمان بود، آیا چنین خبری می تواند درست باشد؟ آیا ابن عباس که دانشمند امت است واقعاً نیازمند آن بود که وضوء را به او بیاموزند؟
براستی چگونه می توان این خبر را با آن خبر دیگر او سازگار کرد که می گفت این مردم فقط شستن را می پذیرند در حالی که در کتاب خدا جز مسح کشیدن نمی یابیم؟!!

2) حدیث عباد بن تمیم:

طحاوی به سند خود از عباد بن تمیم از عمویش عبدالله روایت کرده است که گفت:
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وضو ساخت و بر پاهای خویش مسح کشید و عروه نیز چنین می کرد».(9)
و ابن اثیر به سند خود از عباد از پدرش روایت کرده است که گفت:
«دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که وضو می ساخت و بر پاهای خویش مسح کشید».
و ابن حجر در اصابه نیز از عباد از پدرش نقل کرده است که گفت:
«دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را که وضو می گیرد و بر پاهای خویش مسح می کشد».
ابن حجر پس از نقل این حدیث می گوید رجال سند این حدیث همه ثقه اند.(10)
وی می گوید: بخاری در تاریخ خود، احمد در مسند، ابن ابی شیبه، ابن ابی عمر، بغوی، بارودی و دیگران همه از طریق ابوالاسود این حدیث را نقل کرده اند.
و شوکانی نیز می گوید از عباد از پدرش نقل کرد که گفت:
«رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم را دیدم که وضو می گیرد و بر پاهایش مسح می کشد.»(11)

3) حدیث اوس بن ابی اوس ثقفی:

متقی هندی به سند خود از اوس بن اوس روایت می کند که گفت:
«پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که در محله یکی از طوایف طایف حضور یافت و وضو ساخت، (و در وضو) بر پاهای خویش مسح کشید».
طبری نیز به سند خود از اوس نقل کرده است که گفت:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که به آبادی یکی از خاندان ها آمد و وضو ساخت. و در وضو بر پاهای خویش مسح کشید».
طبری در تفسیر خود، ابن اثیر در «اسدالغابه» احمد بن حنبل در «مسند»، متقی هندی در «کنزالعمال» و ... هر کدام به سند خود از اوس روایت کرده اند که گفت:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدم که وضو ساخت و در وضویش بر پاهای خویش مسح کشید سپس آهنگ نماز کرد».(12)

4) حدیث رفاعه بن رافع:

رفاعه بن رافع صحابی، یکی دیگر از روایت کنندگان مسح پا است. ابن ماجه به سند خود از رفاعه بن رافع نقل کرده است که گفت: نزد پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم نشسته بودم آن حضرت فرمود:
«برای هیچ کس نماز کامل انجام نمی گیرد مگر هنگامی که بر طبق فرمان خداوند، وضو را کامل سازد، ابتدا صورت را بشوید، سپس دستها را تا آرنج بشوید و سر و پاها را تا برآمدگی روی آن مسح کند».(13)
و نظیر این روایت را طبری در تفسیر خود و طحاوی در شرح معانی الاثار با همین متن به سند خود آورده اند.
سیوطی می گوید: بیهقی در سنن خود از رفاعه نقل کرده که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به مردی که نماز خود را بد انجام می داد فرمود:
«نماز برای هیچ کس انجام نمی یابد مگر هنگامی که آن سان که خداوند فرموده است وضو را کامل سازد؟ اول صورت خویش را بشوید. سپس دستان خویش را تا آرنج بشوید و بر سر و پاهای خویش تا برآمدگی روی آنها مسح بکشد».(14)

مخالفان شیوه وضوی عثمان یا طرفداران مسح پا

1) علی بن ابی طالب علیه السلام
2) عبدالله بن عبّاس.
3) طلحه بن عبیدالله.
4) زبیر بن عوام.
5) سعد بن ابی وقاص.
6) عبدالله بن عمر (پیش از کشته شدن عثمان).
7) عایشه (پیش از کشته شدن عثمان).
8) محمّد بن ابی بکر.
9) عبدالرحمن بن ابی بکر.
10) انس بن مالک.
این را هم می دانیم که آنچه از ابن عمر در وضوء روایت شده مسح سر و پاست.
طحاوی به سند خود از نافع درباره ابن عمر آورده است که او به هنگام وضوء در حالی که پاافزار به پا داشت بر روی پاهایش با دست مسح می کشید و می گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم چنین می کرد.(15)
البته در روزگار امویان موضع خود را تغییر داد، چونان که احادیثی از وی درباره سه بار شستن اعضا نقل شده این را هم نفی نمی کنیم که این روایتها از سوی امویان برساخته و به او نسبت داده شده. بنابراین وی گرچه با حکومت همکاری داشته، اما در مسئله وضو هرگز چنین نظری ابراز نکرده است.(16) عایشه نیز همانند ابن عمر در روزگار امویان موضع خود را تغییر داد.
تا این جا به مشروعیّت وضوی مسح پی بردیم و دریافتیم که جمع زیادی از صحابه پا را مسح می کردند و این کار خویش را هم به پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نسبت می دادند. نه به علی علیه السلام. به عنوان نمونه نام ده تن از آنان را یادآور شدیم و اینک نامهای دیگری بر آنها می افزاییم:
1) امام محمّد باقر علیه السلام
2) ابومالک اشعری.
3) عباد بن تمیم مازنی.
4) تمیم بن زید مازنی.
5) عبدالله بن زید مازنی.
6) عروه بن زبیر.
7) حسن بصری.
8) ابراهیم نخعی.
9) علقمه بن قیس.
10) عبدلله بن مسعود.
11) اوس بن اوس ثقفی.
12) رفاعه بن رافع.
13) شعبی.
14) عکرمه.

پی نوشت ها :

1. تفسیر ابن کثیر، ج2 ص 21، ط بیروت.
2. الوضوء فی الکتاب والسنه به نقل از مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 108؛ کنزالعمال، ج9، ص 448.
3. مسند، احمد بن حنبل، ج1، ص 139؛ سنن بیهقی، ج1، ص 75.
4. کنزالعمال، ج1، ص 915.
5. مقاتل الطالبین، ابوالفرج اصفهانی، ص 43.
6. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج4، ص 64.
7. نهج البلاغه خطبه 156؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج9، ص 189.
8. سنن ابن ماجه، ج1، ص 456، 458.
9. شرح معانی الاثار؛ ج1، ص 162، 350.
10. الاصابه، ج1، ص 185.
11. نیل الاوطار، شوکانی، ج1، ص 210.
12. اسدالغابه، ج1، ص 4؛ مسند، احمدبن حنبل، ج4، ص 89 و 99.
13. سنن ابن ماجه، ج1، ص 156 و 140.
14. در همه این روایات جمله «حتّی یسبغ الوضوء کما امره الله» را می یابیم.
(سنن ابن ماجه، ج1، 156 و 140؛ تفسیر درّ المنثور، ج2، ص 262؛ سنن ابوداود ج1، ص 227 و 858 و سنن دارمی، ج1، ص 305؛ سنن نسائی ج 2، ص 225؛ مستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، ج1، ص 241؛ عمده القاری، ج3، ص 240؛ و ... .
15. شرح معانی الاثار، ج1، ص 35 و 160.
16. همان.

منبع : تهرانی، حسین؛ (1427 ه.ق)، سؤالات ما شامل 313 سؤال پیرامون مسائل اعتقادی، کلامی، فقهی، تفسیری و تاریخی، قم: نشر حاذق، چاپ دوم(1427ه.ق).

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.