اسدالله علم در دوران نخست‌وزیری

در دیاری که شعور همه کم می‌گردد صدراعظم اسدالله علم می‌گردد. این شعری بود که هم‌زمان با انتصاب اسدالله علم به نخست‌وزیری، در افواه مردم آن روزگار شایع شد. دکتر علی امینی که می‌رفت تا منصب نخست‌وزیری را به جانشین
شنبه، 11 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اسدالله علم در دوران نخست‌وزیری
اسدالله علم در دوران نخست‌وزیری

 

پژوهشگر: مظفر شاهدی




 
در دیاری که شعور همه کم می‌گردد صدراعظم اسدالله علم می‌گردد. این شعری بود که هم‌زمان با انتصاب اسدالله علم به نخست‌وزیری، در افواه مردم آن روزگار شایع شد. دکتر علی امینی که می‌رفت تا منصب نخست‌وزیری را به جانشین خود، اسدالله علم بسپارد، به هنگام عزلش از ریاست کابینه چنین گفت: «اگر به جای من یک رجل استخوان‌دار باتجربه آمده بود جای نگرانی بود. این شانس من است که باید علم را به جای من بنشانند، چون در جبین این کشتی نور رستگاری نیست ... امریکایی‌ها خیلی زود خواهند فهمید که چه اشتباهی کرده‌اند».1
به نظر می‌رسد سخن علی امینی درباره پایان یافتن نسل نخست‌وزیران به اصطلاح استخوان‌دار و باتجربه واقعیت داشته باشد، زیرا از این پس خود شاه سکان حکومت و سلطنت را در دست گرفت.
شاه که دارای خصایص روحی ـ روانی و اخلاقی متفاوت و حتی متناقضی بود، صفاتی نظیر بی‌رحمی، ترسویی، خود بزرگ‌بینی و تکبر، کمجرأتی، روحیه تحکم‌آمیز و در عین حال تزلزل در تصمیم‌گیری، جاه‌طلبی و مستبد بودن را در وجود خویش جمع داشت. هر یک از ویژگی‌های یاد شده در شرایط و موقعیت‌های خاصی در وجود شاه بروز می‌کرد. شاه هیچ‌گاه روحیه مشروطه‌پذیری نداشت. وی اساساً اعتقادی به مجلس قانون‌گذاری نداشت و از یک قانون اساسی عادلانه پیروی نمی‌کرد، بلکه خود را در موقعیتی بالاتر از قانون احساس می‌کرد. با تمام این احوال هرگز روحیه آن را نیافت که بتواند به هنگام بروز سختی و دشواری و رخ نمودن ناملایمات متعدد سیاسی، اجتماعی تصمیم‌گیری کند. از این رو همیشه خود را محتاج مشاورانی قدرتمند می‌دید که بتواند در مواقع بروز خطر مشکلات را حل و فصل نمایند. شاه حکمرانی مستبد و در عین حال کم‌جرأت بود که با پشتیبانی روحی ـ روانی و سیاسی مشاوران عالی‌رتبه خارجی و داخلی قدرت خود را حفظ می‌کرد و آنگاه که خود را از یاری مشاوران تهی می‌دید چاره‌ای جز واگذاری قدرت پیدا نمی‌کرد. تحولات سیاسی دوران سلطنت او نشان داد که هر گاه در مواقع خطر از یاری چنین مشاورانی محروم می‌شد از وی فردی بسیار ضعیف و ناتوان می‌ساخت که یارای قدرت کاری را نداشت. اسدالله علم از معدود و حتی می‌شود گفت تنها مشاور عالی شاه بود که همواره در طول سلطنت شاه روحیه استبدادی و قدرت‌طلبی را در وی زنده نگه‌داشته بود و در هنگام بروز حوادث و مشکلات جدی، همواره در کنار شاه و پشتیبان واقعی او بود.
موضع‌گیری و شیوه حکمرانی محمدرضا پهلوی دارای حداقل سه برهه مشخص و مجزا از هم است. دورهی اوّل از سال 1321ش/1942م آغاز و در سال 1332ش/ 1953م پایان می‌یابد. در این دوره انگلستان بیشترین نفوذ را بر دولت‌مردان پهلوی داشت دولت‌مردان کشور در این دوره عمدتاً رجال استخوان‌دار و با تجربه دوران پهلوی اول و مشروطیت بودند که محمدرضا شاه را پسرکی می‌دانستند که چاره‌ای جز پذیرش نظریات آنها را ندارد. از رجال شاخص این دوره می‌توان از قوام‌السلطنه، محمدعلی فروغی، و سیدحسن تقی‌زاده نام برد.
دوره دوم زندگی سیاسی شاه از سال 1332ش/1953م، هم‌زمان با سقوط دولت دکتر مصدق آغاز می‌شود و تا سال 1341ش/1962م هم‌زمان با عزل علی امینی از منصب نخست‌وزیری، پایان می‌یابد. در این دوره غیر از انگلستان، امریکا هم در ایران نفوذ پیدا می‌کند.
این دوره را می‌توان زمان انتقال تدریجی قدرت استعماری انگلستان در ایران به امریکایی‌ها دانست. از دولتمردان شاخص این دوره می‌توان از حسین علا، سیدحسن تقی‌زاده، دکتر علی امینی، سپهبد زاهدی و به ویژه دکتر محمد مصدق نام برد.
دوره سوم از سال 1341ش/1962م، که اسدالله علم به نخست‌وزیری برگزیده شد، آغاز می‌گردد. این دوره در واقع مبدأ و آغاز دیکتاتوری مطلق شاه محسوب می‌شود و در عین حال آغاز دخالت‌های علنی و همه جانبه امریکا در امور داخلی ایران است. در این دوره نقش انگلستان در ایران اندکی نامرئی می‌شود. در این دوره اسدالله علم روابط خود را با امریکایی‌ها نیز گسترش داد. با این حال علم همواره اعتقاد داشت که سیاست انگلستان تعیین‌ کننده‌تر از سیاست امریکا در ایران است.2
این دوره که با عزل علی امینی از نخست‌وزیری و انتصاب اسدالله علم به جانشینی او آغاز شده بود، دوره‌ای است که شاه خود را در وضعیتی احساس می‌کرد، که دوست داشت هرگونه اقدام اصلاحی صرفاً توسط وی انجام شود و دولت‌مردانی نظیر علی امینی، نخست‌وزیر، فقط مجری دستورات و فرامین او باشند. اجرای برنامه اصلاحات ارضی که از سوی امریکا پیشنهاد شده بود در زمان نخست‌وزیری دکتر علی امینی مطرح شد، اما از آنجا که شاه تحمل آن را نداشت که در اجرای برنامه‌های به اصطلاح اصلاحی نقش دوّم را ایفا کند، درصدد برآمد تا با حذف نخست‌وزیر جاه‌طلبش، خود را محور اصلاحات ارضی معرفی کند. و چنین بود که امریکایی‌ها را متقاعد ساخت تا با عزل علی امینی موافقت کنند. دکتر علی امینی علت اصلی سقوط کابینه‌اش را عدم حمایت امریکا از او و خودداری این کشور از پرداخت کمک‌های مالی و اقتصادی لازم به دولت متبوعش اعلام کرد. با این حال امینی نتوانسته بود به وعده‌هایی که در زمینه انجام اصلاحات اجتماعی و اقتصادی داده بود، عمل کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. محمدعلی سفری، قلم و سیاست، ج 1، ص 465 .
2. احمد سمیعی، معماران تمدن بزرگ. چاپ اول، تهران، نشر روایت، 1372، ص 119 .

منبع:ایرانیان http://www.iichs.org



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.