تاریخمان ، ملیتمان ، سنتمان یا پسمانده ی تقلیل اتوریته ی انسانی امان

نمایش نامه ی مستاجر اثر اوژن یونسکو بخوبی روشن کننده ی وضعیت کلی و فعلی مفاهیمی چون سنت ، ملیت ، هویت تاریخی و... در جامعه ی بحران زده ی ما هستند . اسباب و اثاثیه ی آقای مستاجر هوای تنفسی وی را اشغال کرده اند .
شنبه، 18 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تاریخمان ، ملیتمان ، سنتمان یا پسمانده ی تقلیل اتوریته ی انسانی امان
تاریخمان ، ملیتان ، سنتمان یا پسمانده ی تقلیل اتوریته ی انسانی امان

 





 
نمایش نامه ی مستاجر اثر اوژن یونسکو بخوبی روشن کننده ی وضعیت کلی و فعلی مفاهیمی چون سنت ، ملیت ، هویت تاریخی و... در جامعه ی بحران زده ی ما هستند . اسباب و اثاثیه ی آقای مستاجر هوای تنفسی وی را اشغال کرده اند .
در این کشور ( ایرلند ) وقتی روح کسی زاده می شود ، از هر طرف توری روی آن می اندازند تا بلکه از پرواز واماند
تاریخمان ، ملیتان ، سنتمان یا پسمانده ی تقلیل اتوریته ی انسانی امان
جیمز جویس ، تصویر هنرمند در عهد جوانی
نمایش نامه ی مستاجر اثر اوژن یونسکو بخوبی روشن کننده ی وضعیت کلی و فعلی مفاهیمی چون سنت ، ملیت ، هویت تاریخی و... در جامعه ی بحران زده ی ما هستند . اسباب و اثاثیه ی آقای مستاجر هوای تنفسی وی را اشغال کرده اند . اسباب و اثاثیه ای که در طول نمایش به چیستی اشان اشاره نمی شود . گویا تنها کارکردشان این است که جای آقای مستاجر را اشغال کند . این اسباب و اثاثیه شباهتی انکارناپذیر با وضعیت آن مفاهیم دهن پر کن دارند . مفاهیمی که من آنها را متعلق به نسل دایناسورهای فسیل شده ای می دانم که باید بسادگی مراسم تدفینشان را بی هیچ شکوهی برگزار کرد . نسلی که از مشروطه به این سو ( چه روشنفکرش و چه عامیش ) بر طبل تهی این مفاهیم کوبیده اند و با این تورها کبوتران فارغ بال را به تبعیدگاه " نه " های سرکوبگرانه اشان فرستادند . نسلی یا بهتر بگویم نسلهایی که آنقدر در ظلمت ویرانه های این مفاهیم خود را سرگرم کرده اند که دیگر توان ایستادن در محاق نور را ندارند . نسلی که به تبع آدرنو نسل پاپا بزرگها می نامم و به تبع سارتر نسل پیران خرفت و احمق : نسل پدران ما .
نمی دانم چرا هرگز این پاپابزرگها نمی توانند منظور خود را از این مفاهیم بیان کنند . وقتی این مفاهیم را به کار می برند آنقدر کلی است که مقدس می شود ، آنقدر کلی است که غیر قابل انکار می شود و به نظر من آنقدر کلی است که سرکوبگرانه می شود . تمام این مفاهیم از سنخ اسم معنا هستند . اسامی ای که هیچ گاه ما به ازای عینی ندارند . تنها در فضای دلبخواهانه ی کاربران آنها معنا دارند . اما من فکر می کنم مخرج مشترک تمامی اینها یک هدف مقدس است : سرکوب . تنها کاری که سنت می تواند با ما بکند سرکوب ماست . سنت سرکوب و نحوست و توحش ، میراث چند هزار ساله تمدن درخشان این مرز و بوم است . نمی دانم چرا این پاپابزرگهای خرفت اینقدر در ناکجاآبادهای وطنمان به دنبال بقایای نخراشیده ای می گردند که سرچشمه ی تاریخی امان را به عقب ، بازهم عقب تر برگردانند . آیا قرار است اسناد بربریتمان را از این هم عیان تر گردانند ؟
من فکر می کنم تمامی این اسم های معنا اتفاقا مابه ازاء دارند . اما قطعا نه به لحاظ هستی شناختی که به لحاظ تاریخی و اجتماعی . تمامی این اسامی معنا ( تاریخ ، سنت ، ملیت ، هویت تاریخی و ... ) به روند جاری ای ارجاع دارند که که به روش ها ، ارزش ها ، نگره ها ، آموزه ها ، بایدها و نبایدها و در وجهی کلی تر هست ها و نیستهایی اجازه ی حیات می دهند که خصلت بنیادینشان در پیشینی بودنشان می باشد . روابط به لحاظ زبان شناختی عمدتا حملی و شرطی پیشاپیش معنادار که ما در ساخت آنها تنها زمانی سهم داریم که پذیرنده اشان باشیم . سنت چندین هزارساله ام چیزی نیست که من خواهانش باشم . به لحاظ هستی شناسانه وضعیتی قطعا بنیادینی است که من در آن بنابر اصطلاح هایدگری پرتاب شده ام . همین جاست که باید ستیزی آشتی ناپذیر و جدالی بی پایان و به گونه ای ناسازه گون مکالمه ای بی انتها را با این وضعیت ها بیاغازم . به یک معنا اینها دشمنانی هستند که بیش از هر دوستی بدانان نیاز داریم .
همان که هگل پیکار عاشقانه می نامید . ما تنها وقتی می توانیم به افق بی انتهای آزادی و کران حسرت بارش برسیم که به نحوی عملی وارد پراتیکی سراسر هجومی و آشتی ناپذیر با این مفاهیم فسیل شده شویم . من چرا باید پذیرنده ی مفاهیمی شوم که در بهترین حالت هیچ کاره اشان هستم ؟ از اساس این وضعیت ها ما را نابود می کنند ، خرد می کنند ، هستی امان را به نحوی مصنوعی می سازند که هرگز هستی واقعی ما نیست . شاید به لحاظ اجتماعی و تاریخی من این نحو از آزادی را نداشته باشم اما نقطه ی عزیمت قطعا باید نه گفتن به این وضعیتهای چاره ناپذیر باشد . چرا باید نام من برآمده از سنت باشد یا اینکه چرا باید در فلان جا و فلان تاریخ به دنیا بیایم و همین طور چرا باید رنگ و جنسیت و طبقه ای داشته باشم که هیچ گاه در انتخابشان سهمی نداشته ام ؟ شاید این سوالها مضحک باشد ولی قطعا نمی توانید انکار کنید که این ها چگونه در ساختن شخصیت و منش زندگی من موثرند . عقائدم را می سازند و کنش های سیاسی ام را سامان دهی می کنند . مثلا جنسیت من چگونه در پندار جنس اول بودگی یا جنس دوم بودگی من موثر است . یا قومیت من در من امکان ایجاد دردهای آتشین اقلیت بودگی را برمی انگیزد یا طبقه ی من چگونه می تواند عقائد سیاسی و اجتماعی من را سامان دهی کند .
شاید این چالشها تا حد زیادی ناپیمودنی باشند . اما ما با وضعیت های قابل پیماشی نیز طرف هستیم . مثلا چرا باید پاسدارنده آداب و سنت هایی باشیم که گذشتگانمان آنها را ساخته اند یا اینکه چرا باید ستاینده زبان مادری امان باشیم ؟ آن هم در حالتی که اینقدر این زبان وامانده شده است که بررسی چگونگی دورماندگی زبان امروز فارسی از معضلات معاصر جامعه امان در مقیاسی و از مدرن شدن در مقیاس دیگری خود جای مطالعات جدی و پژوهش های ویرانگرانه ای دارد . اصلا چرا باید به گویش های خاصی سخن بگویم یا ستاینده وطنمان باشم ؟ این شیر و خورشید چه دارد که کتاب مقدس این حضرات فسیل شده گردیده است ؟ این دست ارزشها مدتهاست که برایمان چون ستاره ی داود از مقدسات پیشینی ای است که حق پرسش گری امن را مسدود کرده است . ما در این گونه ارزشها و شمایل ها حق نداریم که پرسنده باشیم و خواهنده که باید ستاینده ی آنها باشیم آن هم به هر بهایی . که تمامی این ستایشها ریشه در بربریتی نهادینه شده در ما خفه گیران دارد . چرا که پرسندگی ما مرگ این شیفتگی غیرعقلانی و مزخرفمان را در بر دارد . این است حکایت ما کوته نظران که همچنان می خواهیم در ویرانه ها و خرابه های چندین هزارساله امان به نه زندگی که مرگمان ادامه دهیم .هنوز می ترسیم به این قرنها حماقت پایان دهیم و زندگی امان را در آینده و تنها حال متعال در آینده بنا نهیم . برای همین است که هر دگر اندیشی را توهین کننده به سنتمان می دانیم . و هنوز هم می خواهیم آن چوب یکسان ساز هویت را بر سر همگی آن کبوتران فارغ بال بکوبیم . اصلا هویت به چه کار می آید ؟ تنها کارکرد هویت این است که می خواهد ما را در همان وضعیت های پیشینی نگه دارد . هویت امکان دیگربوده بودن را از ما می گیرد .
امکان زیست آزادانه ؛ چنان مرغکان بی احساس در آسمان آبی به رنگ احساسات ... و آن نسل سرکوب گر تنها می خواهد ما را از آن آسمان با تورهایش ، تورهایی چون ملیت ، مذهب ، زبان و .. به زیر کشد . چه می شود گفت از احمقانی که زرتشت را بدیل اسلام ، ، ملیت را بدیل مذهب ، و خدایگان را بدیل خدای معرفی می کنند ... که هنوز هم می توان نه گفت . به قول فالاچی چقدر باید تلاش کرد تا ثابت کرد وقتی آدم میوه ممنوعه را چید ، نیرویی ویرانگر به نام نافرمانی زاده شد ، نیرویی ویرانگر به نام عقل ... که باید به این ویرانگری دلخوشکنک امید بست و من که بخاطر این نافرمانی ستایش گر آدم و گناهش ، هبوط و بی پناهی اش ام ...
اما شاید ایدآلیستی بیش نباشم ... ایدآلیستی سرخوش و رها ... اما هرگز نمی خواهم تن به مصالحه با این سنتهای مزخرف بدهم ، حتی اگر از شدت تب بمیرم ... آن احمقانی که از تعادل و تراجیح ، به یک معنا از اصلاح سنت (گفتمان تعادلی ) سخن می گویند ، قبل از آن پیران خرفت مستحق کفن و دفنی غریبانه اند . که این تعادل چنان خدای کانت است که هر گاه از در اصلی خارج شود ، از در پشتی وارد می شود و همواره به سود سنت ما را محو می کند . در این گفتمان بی آنکه بفهمیم سنت و سویه ی اقتدارگونش خود را پیشلپیش از در پشتی وارد کرده است . آنسان دیگر سخن برای چیست ؟...
اما آنچه از تمام اینها مزخرف تر می نماید پندار سنت و مدرنیته بسان دو جهت متناقض اجتماعی است . که امر اجتماعی بارها چند پهلوتر و گزین نمایانه تر و پیچیده تر است . شاید چنین پندار خامی همان شعار کودکانه ی لیبرالهایی از قبیل اردکانی و طباطبایی و غنی نژاد ( در سطحی سطحی تر!!!) باشد که :" گذشته ی غرب ، آینده ی ماست " این تفکیک سنت و مدرنیته تنها جنبه ای انتزاعی دارد . هرگز در دوران ما هیچ جامعه ای نه سنتی است و نه مدرن . آقایانی که چنین مبتذل گون بحث می کنند متاسفانه تنها این تقابل را در سطح حاکمیت سیاسی معنا می کنند . نزد این آقایان اگر حاکمیت سیاسی بنابه تعریف سکولار شود مشکل حل می شود و غالبا بر اساس نوعی آگاهی قیاسی حال بهم زن غرب مدرن را در برابر " ما " ی سنتی قرار می دهند . دوانگاری خی ر/ شر پیشرفت / پسرفت ، ارتجاع / تجدد، و در نهایت سنت / مدرنیته . این دوانگاری تنها مناسبات ناعادلانه ی جهانی را پنهان می کند . جا دارد که از آقایان بپرسیم که در حد همین حاکمیت سیاسی اسرائیل بمراتب نسبت به خیلی از حاکمیت هایی که سنتی می شناسیم ، سنتی تر نیست ؟ کشوری که مبنای تشکیل اش هم تعالیم مذهبی بوده است . آیا در همین حد از مذهبی بودن نمی توان از آمریکا نام برد که هنوز سقط جنین را تنها به دلیل مخالفت کلیسا و بخش سنتی جامعه نمی تواند قانونی کند ؟ از آن طرف واقعا نمی توان جامعه ای مثل جامعه ی ما را سنتی معرفی کرد .
چرا که حتی در سنتی ترین جوامه همواره دغدغه های مدرن نیز وجود دارد ، همان گونه که در مدرن ترین جوامع نیز هنوز نگرشهای عمیقا سنتی در بخشهای مهمی حتی از حاکمیت سیاسی وجود دارد . این وضعیت را در جامعه ی ما می توان از فضای شهرسازی تا الگوهای زیستی مدرن ادامه داد و حتی تنهایی خاص انسان مدرن . فضای زندگی شهری ما به گونه ای ناموزون درگیر اصول معماری مدرن است . افزایش زندگی شهری ، ساخت و ساز گسترده ی مجتمع های مسکونی ، شهرک های مسکونی و تجاری در اطراف کلان شهرها و ... همگی از زیست مدرن گونه ی ناموزون ما خبر می دهند . می گویم ناموزون چون همین ها هم به صورت کاملا فرمیک مدرن اند وگرنه این نحوه ی زیستی که گفتم به صورت جدی با آنچه در کشورهای بنابراصطلاح مدرن می بینیم تفاوت دارد که می توان از ضعف سیستم آب و برق که به دلیل عدم تناسب این فزایش با امکانات لازم جهت آب رسانی و برق رسانی با این گستردگی ساخت و ساز است ، اشاره کرد یا عدم نظم معمارگونه ای که از طرفی با اصول معماری مدرن بخواند و از طرفی با نحوه ی زیست مردمان شهرها . که در این زمینه هیچ کدام از متدهای معماری مدرن رعایت نمی شوند ( از اشکال مستقیم و کارکردگرایی که اضلاع ساختمانها باید داشته باشند نا مرکز گرایی که در این سبک معماری تعریف شده است که برخلاف مرکز گریزی معماری پست مدرنیستیست و یاترکیب معماری با روح حاکم بر زندگی مدرن آن شهر و ... ) الگوی زیست خانوادگی ما هم که کم دستخوش تغییر نشده است . تمامی باورهای جنسیتی ، مذهبی ، سیاسی و ... همگی خبر از یک درگیری عمیق درون گرایانه ای دارند که باعث می شوند این نحو از تقسیم بندی سنت / مدرنیته جنبه ای کاملا انتزاعی و غیر کاربردی در تمامی تحلیل هایمان داشته باشد . اما تشخیص وجوه عمیقا دگماتیک و سنتی جامعه امان که کار سختی نیست !!! آنچه می خواهم بگویم دقیقا همین وضع آشوبناک است که امکان برخوردهای کلی را از بین می برد . برای رهایی از وضع موجود ما نباید به هیچ آلترناتیو کلی ای دل ببندیم .
چون هرگونه آلترناتیو کلی ای به شرطی می توان کمک رسانمان باشد که به نحو آشوبناکی تجربه نشده باشد . حال آنکه چنین نیست و تلاش من برای نشان دادن این تجربه ی آشوبناک و هیجان انگیز است . برای رهایی راهی جز برخورد ریزنگارانه ، محلی ، جزئی و کاملا حساب شده و در یک کلام برخورد عینی و انضمامی با شرایط موجود نداریم . برخوردی برآمده از قراردادن خود در تمامی آستانه های وضعیت موجود به سودای روشن سازی تمامی ابهامات و بی معنایی های وضعیت غیر قابل اغماضمان . منظور من از آستانه جاهایی است که این آشوبناکی به اوج رسیده است . تعارضات خانوادگی ، زبانی ، معماری و ... . این جاها از هر گونه نقطه ای برای پذیرش تغییر ویرانگرانه مستعد ترند . ما می توانیم تمامی محل های تصادم را بسادگی در یک میل تخریب گرایانه شریک کنیم و خود را از آشوبناکی وضع موجود برهانیم.
http://www.aftabir.com منبع : آفتاب



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما
حکمت | هم نشینی با دانشمندان / استاد توکلی
play_arrow
حکمت | هم نشینی با دانشمندان / استاد توکلی
تصاویری از عملیات پدافندی مقابل بمب سنگرشکن در نطنز
play_arrow
تصاویری از عملیات پدافندی مقابل بمب سنگرشکن در نطنز
مهدی طارمی دربی میلان را به آتش کشید
play_arrow
مهدی طارمی دربی میلان را به آتش کشید
ماجرای استعفای نخست وزیر کانادا
play_arrow
ماجرای استعفای نخست وزیر کانادا
تصاویر باورنکردنی از پرواز یک مرغ در یک مسافت طولانی
play_arrow
تصاویر باورنکردنی از پرواز یک مرغ در یک مسافت طولانی
کاهش انرژی با عایق نانویی
play_arrow
کاهش انرژی با عایق نانویی
ویدیویی با بازدید میلیونی؛ سرسره بازی یک کلاغ روی برف!
play_arrow
ویدیویی با بازدید میلیونی؛ سرسره بازی یک کلاغ روی برف!
خاطره‌ای عجیب از رزمنده جانباز دفاع مقدس
play_arrow
خاطره‌ای عجیب از رزمنده جانباز دفاع مقدس
رفتار شهید کاظمی زمانی که متوجه سرماخوردگی یک سرباز شد!
play_arrow
رفتار شهید کاظمی زمانی که متوجه سرماخوردگی یک سرباز شد!
حیرت مقام اسرائیلی از میزان حجم جاسوسی اسرائلی‌ها برای ایران!
play_arrow
حیرت مقام اسرائیلی از میزان حجم جاسوسی اسرائلی‌ها برای ایران!
مراحل جذاب ساخت تابه استیل
play_arrow
مراحل جذاب ساخت تابه استیل
خاطره جالب دیپلمات ایرانی از جمله سفیر زن اسلواکی خطاب به او بعد از عدم دست دادن
play_arrow
خاطره جالب دیپلمات ایرانی از جمله سفیر زن اسلواکی خطاب به او بعد از عدم دست دادن
توضیحات دادستان رشت درباره حادثه گروگانگیری یک خانواده پنج نفره به مدت دو سال در گرگان
play_arrow
توضیحات دادستان رشت درباره حادثه گروگانگیری یک خانواده پنج نفره به مدت دو سال در گرگان
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
آغاز رزمایش پدافند مرکز هسته‌ای نطنز
play_arrow
آغاز رزمایش پدافند مرکز هسته‌ای نطنز