اختراعی که خاک می خورد

پس از سپری شدن روزهای سرنوشت ساز در ماه مه سال 1765، وات همواره در فکر اختراع تازه خود بود. او زمانی گفته بود: «غیر از این ماشین چیزی را نمی بینم.» با وجود این، ماشین های آزمایشی کوچکی که روی میز کار یا در
شنبه، 25 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اختراعی که خاک می خورد
اختراعی که خاک می خورد

نویسنده:آنا اسپراول
ترجمه ی: محمدرضا افضلی



 

پس از سپری شدن روزهای سرنوشت ساز در ماه مه سال 1765، وات همواره در فکر اختراع تازه خود بود. او زمانی گفته بود: «غیر از این ماشین چیزی را نمی بینم.» با وجود این، ماشین های آزمایشی کوچکی که روی میز کار یا در کنار بخاری ساخته بود، صرفاً مدل بودند. این مدل ها حتی از نوع مقیاس دار و قابل استفاده نبودند، چه رسد به این که بتواند با ساختن آن ها گذران زندگی کند؛ تأمین هزینه های زندگی هنوز دل مشغولی اصلی وات بود. البته این امر طبیعی بود، زیرا وات درآن دوران تشکیل خانواده داده بود و مشکلات مالی او از همیشه شدیدتر شده بود.
شریک وات، که در کارگاه سرمایه گذاری کرده بود، از دنیا رفته بود. با در گذشت این شریک، وات می بایست همه ی سهم او را به وارثانش بپردازد. پرداخت این پول مستلزم فروش کارگاه بود. این بار نیز مانند دفعات قبل، پروفسور بلک وارد میدان شد. وات فقط دوست او نبود. اکنون این مخترع، چنان که همه می دانند، روی طرحی بسیار مهم کار می کرد. این کار باید ادامه می یافت. بنابراین ابتدا بلک مبلغی به وات وام داد تا زندگی خود را اداره کند.
بلک می دانست که این راه حلی کوتاه مدت است، زیرا خود او نیز ثروتمند نبود. اما با یکی از مالکان معدن آشنا بود که ثروتی در اختیار داشت. بلک اطمینان داشت که این معدنچی به تلمبه ای جدید، با بازده بالا، نیاز دارد!

جان روباک به یاری می شتابد

پروفسور بلک، بدون هیچ تأخیری، وات و اختراعش را به جان روباک معرفی کرد. روباک دانشمند، صنعتگر و مالک زمین هایی بود که کانسارهای غنی زغال سنگ در آن ها قرار داشت؛ زمین های او در نزدیکی ادینبورو، اسکاتلند، واقع بود. نقشه ی بلک این بود که وات تلمبه را در اختیار روباک قرار دهد و در عوض روباک از او حمایت کند، کارگاه در اختیارش بگذارد و او را تشویق کند تا تلمبه ی بخار را از مرحله ی آزمایشی به مرحله ی عملی برساند.
وات توانست نمونه ای با اندازه ی واقعی از تلمبه ی خود بسازد و آن را در معدنی نصب کند. اما تا نه سال بعد نتوانست از این پیشتر برود.
بخشی از تقصیر متوجه وات بود. او از ریاست و اداره ی چند کارگر بیرار بود. به علاوه، علاقه ای هم به رعایت شرایط قرارداد با حامی جدیدش نداشت. اما روباک نیز مقصر بود. او می دانست که وات به درآمدی مستمر نیاز دارد. اما تا مدتی شخصاً هیچ قدمی برای بر طرف کردن مشکلات مالی شریک خود بر نداشت. در عوض عملاً وات را تشویق می کرد که از ابزارسازی دست بکشد و به کار نقشه برداری مشغول شود.

اختراعی که خاک می خورد

شاید روباک امیدوار بود که با واداشتن وات به کاری که درآمد کافی داشته باشد، یعنی نقشه برداری، ماشین وات را «به بهای نازل» به دست بیاورد. در این صورت روباک در اشتباه بود. وات در شغل جدیدش ناگزیر بود به همه جای کشور سفر کند و در تمام این مدت اختراعش در گوشه ی کارگاه خاک می خورد.
اما روباک در حق وات دو لطف ارزشمند هم کرد. نخست به او کمک کرد تا طرح خود را به ثبت برساند. در نتیجه تا زمانی که ثبت این اختراع اعتبار داشت، کسی نمی توانست از روش وات برای «کاهش مصرف بخار و سوخت در ماشین های آتشی» تقلید کند.
ثبت این اختراع که در سال 1769 انجام شد، خود بخشی از معامله ای بود که سرانجام بین وات و روباک سر گرفت. روباک بدهی وات به بلک را می پرداخت و در عوض، دو - سوم پول حاصل از این اختراع به او می رسید.
خدمت دوم روباک از این هم مهمتر بود. او وات را به مردی معرفی کرد که می توانست اطمینان دهد که اختراع وات به جامعه عرضه می شود؛ او ماتیو بولتون اهل بیرمنگام، انگلستان، بود.

«کارخانه ی» بولتون

بولتون، مانند روباک، صنعت گری ثروتمند بود. او حرفه ی خود را از پدرش به ارث برده بود و به تولید اشیای فلزی تزئینی اشتغال داشت. تا دهه ی 1760، جهان مد کارهای فولادی مشبک را آخرین مد قلمداد می کرد. بولتون انواع مختلف اشیای آخرین مد و گرانبها را تولید می کرد - دکمه های تزئینی، زنجیر ساعت، شانه، دسته ی شمشیر و انفیه دان از این جمله بودند.
تولید این گونه قطعات متفاوت و متنوع در آن دوران، بسیار غیر عادی بود. اغلب کارهای فنی،مانند کاری که خود وات انجام می داد، در مقیاس کوچک کارگاهی و با سرعت اندک انجام می شد. بولتون تصمیم گرفته بود همه ی کارگران خود را زیر یک سقف جمع کند؛ در«کارخانه ای» که به آخرین و کارآمدترین دستگاه هایی که با پول قابل خرید بودند، مجهز باشد.
در آن زمان، ایده ی تأسیس کارگاهی متمرکز و بزرگ، بسیار نادر بود. اما بولتون کاری فراتر از تمرکز انجام داده بود؛ او بزرگ ترین کارخانه ی جهان غرب را تأسیس کرده بود.

فرصت استثنایی

وات و بولتون در سال 1768 برای نخستین بار با هم ملاقات کردند و از همان ابتدا با هم تفاهم پیدا کردند. بولتون که مردی سرزنده، دارای اعتماد به نفس، موفق و زیرک بود، بلافاصله از مهندس و نقشه برداری که هیچ یک از این خصوصیات را نداشت خوشش آمد. وات نیز به سهم خود مجذوب رفتار صمیمانه ی بولتون شد و از توجه او به ماشین بخار به گرمی استقبال کرد. بولتون، مردی که این بصیرت را داشت که از صرف پول هنگفت برای تأسیس کارخانه ی سبک جدیدش مضایقه نکند، به اختراع وات علاقه ی زیادی نشان داد.
بولتون که چشمی تیز بین برای تشخیص معاملات پر سود تجاری داشت، دریافت که تلمبه ی وات همان خواسته ی همیشگی مالکان معادن است. گذشته از آن، معدنچیان تنها گروهی نبودند که به تلمبه ای کارآمد نیاز داشتند.
تولید ماشینی که این مرد اسکاتلندی اختراع کرده بود، می توانست فعالیتی پر سود باشد و بولتون از این بابت اطمینان داشت. تنها کاری که باید انجام می داد پیشنهاد مشارکت با این مهندس جوان بود.
وات از این فرصت استفاده کرد، اما مشکل این بود که او با روباک قرارداد بسته بود. این سه مرد سعی کردند از طریق مذاکره بر سر معامله ای توافق کنند که همه را راضی کند، اما این مذاکرات شکست خورد. در سال 1771 وات طرح تلمبه را به حال خود رها کرد و چند سال به عنوان نقشه بردار تمام وقت، در عملیات احداث کانال در اسکاتلند مشغول کار شد.

ضربه ی نهایی؟

روباک از وات درخواست کرد که نقشه برداری را رها کند و به کارگاهش بازگردد. اما وات ناگزیر بود هزینه ی زندگی خود، همسر و سه کودکش را تأمین کند. او ناچار بود هزینه ی زندگی خود را به صورت روزمره تأمین کند. آتش عشق او به ماشین بخار فروکش کرده بود. او اکنون نقشه بردار به شمار می رفت.
در مارس سال 1773 روباک ورشکسته شد. وات سی و هفت ساله می پنداشت که با این واقعه، رؤیای بزرگ زندگیش به پایان رسیده است اما درست بر عکس بود. اکنو راه برای بولتون باز بود که سهم روباک در طرح وات را بخرد و در وات 1773 همین کار را هم کرد.
یک ماه بعد، حادثه ای روی داد که وات را برای همیشه از نقشه برداری، از اسکاتلند و از ریشه هایش جدا ساخت. همسرش مارگارت، حامله بود. روزی که توفان سرزمین های کوهستانی اسکاتلند را در می نوردید، وات خبردار شد که همسرش بد حال است. او به سرعت عازم گلاسکو شد و در هنگامه ی توفان شدید، سفری کابوس وار را شروع کرد. اما با همه ی شتابی که به خرج داد، خیلی دیر به بالین همسرش رسید. مارگارت و بچه اش از دنیا رفته بودند.
مارگارت به روش های مختلف نقش مهمی به عنوان دوست وات ایفا کرده و در سال های دشورا زندگی به او روحیه داده بود. او همواره وات را تشویق می کرد که به خودش ایمان داشته باشد. یک بار در نامه ای به وات نوشته بود: «از تو تمنا می کنم که این همه خودت را عذاب ندهی، هر چند اوضاع بر وفق مرادت نباشد. اگر از این ماشین بخار چیزی در نیامد، حتماً طرح دیگری به نتیجه خواهد رسید. هرگز نومید مشو.»
بهار سال بعد، وقتی اندوه وات فروکش کرد، اثاثیه ی خود را جمع آوری کرد و عازم بیرمنگام شد؛ شهری که آینده ی او را شکل می داد.

نمایش عمومی

در اوایل مارس 1776، مدیران شرکت معدن کاری بنتلی در حین بازدید از جدیدترین دستگاه خود، با هم به تبادل نظر پرداختند. آیا این دستگاه کار خواهد کرد؟ آیا تصمیم برای اوراق کردن تلمبه ی نیم ساخته ی نیوکامن و استفاده از این مدل جدید، تصمیم صحیحی است؟ نمایش کار دستگاه جدید چه تأثیری بر آقای بنتلی، مالک شرکت، خواهد گذاشت؟ بر مخترع آن و شریکش، و بر میهمانان متشخصی که در آن جا جمع شده بودند تا شاهد عظمت این ماشین باشند، چه تأثیری خواهد گذاشت؟
اگر آن ها می دانستند که خبرنگاران نیز در هنگام نمایش طرز کار ماشین در محل حاضرند، بیشتر نگران می شدند. خبرنگار یکی از روزنامه های محلی از همان آغاز در ذهن خود مشغول چیدن سطرها بود و با چشم و گوش باز در میان جمعیت حرکت می کرد. قرار بود تلمبه ی بخار بولتون و وات، که ادعا شده بود می تواند آب معدنی به عمق صد متر را تخلیه کند، برای نخستین بار در معرض نمایش عمومی قرار بگیرد.
از هر طرف، جزئیات مختلفی به گوش خبرنگار می رسید. به او گفته شد که تلمبه ی بخاری وات با همه ی ماشین های قبلی فرق دارد. این تلمبه فقط به اندازه ی یک - چهارم تلمبه ی نیوکامن سوخت مصرف می کند، اما همان کار را انجام می دهد. وات برای تکمیل این ماشین سال ها زحمت کشیده بود. خبرنگار این روزنامه در گزارش خود نوشت:«سال ها بررسی و تحقیق و مقدار زیادی آزمایش دشوار و پر هزینه.»
این خبرنگار دریافت که قطر سیلندر این ماشین پنجاه اینچ (تقریباً 125 سانتیمتر) است و بهترین فلزکار بریتانیا، جان ویلکینسون، آن را ساخته است. چندی قبل ویلکینسون راهی برای ساختن لوله های توپ اختراع کرده بود، به طوری که سطح داخلی این لوله ها، در سرتاسر طول لوله، کاملاً گرد باشد. او از همین روش برای ساختن قطعات اصلی ماشین بولتون و وات استفاده کرده بود. در حقیقت او یک ماشین بخار ساخت وات را نیز در کارگاه خود نصب کرده بود تا به عنوان دمی غول آسا کار کند.
همه ی کارهای دقیق، سوپاپها، پیستون ها، اتصالات و خود چگالنده را کارخانه ی سوهوی بیرمنگام ساخته بود؛ بولتون و وات از شرکای این کارخانه بودند. ماشینی که به معرض تماشای عموم گذاشته شد، دومین ماشینی بود که از بخش خاصی که بولتون به همین منظور در سوهو تأسیس کرده بود، بیرون می آمد. خبرنگار روزنامه ی محلی خبردار شد که چهار ماشین دیگر تقریباً آماده است و تعداد بیشتری نیز ساخته خواهد شد.

بازوی در نوسان

گروهی هیجان زده در اطراف موتور خانه جمع شده بود. در داخل موتورخانه مهندسی در اطراف ماشین غول آسا بالا و پایین می رفت،اهرم ها را جابه جا و شیرها را باز و بسته می کرد. بالای سر او، بازوی عظیمی که قرار بود به زودی شروع به نوسان کند و تلمبه ی جدید را به کار بیندازد، مثل بازوی افقی چوبه ی دار، به صورت ترسناکی قد علم کرده بود.
مهندس استادانه چند شیر را پشت سر هم بست. فشار سنجی را وارسی کرد، اهرمی را کشید و سپس مکث کرد. سرانجام شیر جدیدی را باز کرد و بر فراز سرش، اهرم غول پیکر تلمبه ناگهان پایین آمد.
خبرنگار روزنامه ی محلی در دفترچه ی خود یادداشت کرد:«بازو به اندازه ی دو متر پایین آمد» و دوباره بالا رفت. و باز پایین آمد و بالا رفت و پایین آمد و در هر حرکت «تالاپ تالاپ» صدا می کرد. زنجیرها جرینگ جرینگ می کردند و الوارهای چوبی غژغژ صدا می دادند؛ دیوارهای موتورخانه می لرزید. جمعیت که گوشش از صدای غرش ماشین کر شده و از خود بی خود شده بود، بالا و پایین رفتن بازوی ماشین را تماشا می کردند. تعداد معدودی از آنها می دانستند که شاهد تولد انقلاب صنعتی هستند. در ضمن، در چاه پر از آب، سطح آب پایین می رفت.

عصر بخار

پس از کمتر از یک ساعت، نمایش به پایان رسید. چاه، که قبلاً نزدیک هجده متر آب در آن جمع شده بود، اکنون کاملاً خالی بود. هنگامی که بازوی عظیم ماشین برای آخرین بار پایین آمد، مهندس شیرها را بست و ماشین حیرت انگیز را خاموش کرد. حاضران که با هیجان سرگرم پرچانگی بودند، به طرف میز شام راه افتادند.
پشت سر آن ها، ماشین جدید شرکت بنتلی دوباره خاموش ایستاده بود و لحظه ای را انتظار می کشید که دوباره به کار گرفته شود. ماشین جدید از همان ابتدا نوید موفقیت می داد. گاهی کارها درست از آب در نمی آمد، شیری خراب می شد، بخار از جدارها ها به بیرون نشست می کرد یا مهندسان شیری را اشتباهی باز می کردند. با وجود همه ی این ها، سفارش برای خرید ماشین های بولتون و وات از همه جای کشور می رسید. درخواست خرید از کشورهای خارجی هم در راه بود.
مالکان معادن کورنوال بیش از هر کس دیگر خواهان استفاده از ماشین کم مصرف وات بودند، زیرا آن ها مس و قلع استخراج می کردند، نه زغال سنگ. آن ها نمی توانستند محصولات خود را در ماشین بخار بسوزانند، بلکه ناچار بودند زغال سنگ را از نواحی دیگر به محل معدن حمل کنند. هزینه ی این کار بسیار گزاف بود و کاری هم از دست مالکان معدن بر نمی آمد، تا این که ماشین وات به میدان آمد.
ابتدا آن ها سعی کردند طرح وات را سرقت کنند. مدت کوتاهی پس از آغاز به کار ماشین بنتلی، گروهی از کورنوالی هابرای دیدن آن آمدند. پس از پایان بازدید، یکی از آن ها نقشه ای به همراه داشت که طرز کار این ماشین را نشان می داد. وات به زودی دزد را شناخت. بولتون که به شدت خشمگین شده بود، بلافاصله علیه این گروه بازدید کننده اعلام جرم کرد. آن ها در کمال شرمندگی اعلام کردند که نقشه را اشتباهی برداشته اند. مردی که این نقشه را برداشته بود، مدیر یکی از معادن بود و ریچارد ترویتیک نام داشت. این نامی بود که وات در آینده دوباره آن را می شنید.

کافی برای تمام عمر

سرانجام کورنوالی ها ناچار شدند برای خرید این ماشین توافق کنند، بنابراین دو دستگاه از آن را سفارش دادند. وات مسئول نصب این ماشین ها شد و متأسفانه خیلی زود دریافت که این پروژه سبب رنج و ناراحتی او می شود.
برای رسیدن به کورنوال مصیبت های بسیاری را تحمل کرد. وات که به تازگی دوباره ازدواج کرده بود، در تابستان سال 1777، همراه همسرش آن، عازم کورنوال شد. پیمودن این مسافت 320 کیلومتری، چهار روز طول کشید. آن ها کورنوالی هارا چندان میهمان نواز نیافتند. در عوض، اغلب آن ها مردمی بی نزاکت، گستاخ و نادان بودند. وات در نامه ای به دوستان خود در بیرمنگام، نومیدانه نوشت که «ماشین چی عملاً گریس ماشین را می خورد؟» بدتر از همه این که بسیاری از کورنوالی ها به این غریبه و اختراع عجیب و غریب او مشکوک بودند.
وات کوشید تا سوءظن معدن چیان کورنوال را بر طرف کند و دو ماشین جدید را به کار انداخت. او کار دوم را بسیار آسان تر یافت. او از برقراری تماس، چانه زنی و فروش خودش و ماشینش بیزار بود. اما همه ی این ها جزئی از کار به شمار می رفت و در کورنوال این کار بسیار طاقت فرسا بود.
ترویتیک رفتاری توهین آمیز داشت. مدیران دیگر تندخو، کودن، یا هر دو بودند. بنابر این، یک ماه پس از ورود وات، هنگامی که یکی از ماشین ها آماده ی کار شد، لحظه ای هیجان انگیز فرا رسید. این ماشین کار خود را خوب شروع کرد و ادامه داد. ماشین دوم چند ماه بعد به کار افتاد.
منبع: اسپراول، آنا، پیشگامان علم، افضلی محمدرضا، تهران، انتشارات فاطمی، دوم1390

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط