ولایت فقیه در عرصه عمل

فقیهان پیرو اهل بیت (ع) از همان آغاز طلوع خورشید اسلام، ‌با استناد به سخنان پیامبر گرامی اسلام(ص) که عالمان را جانشین خود(1)و امانتدار(2) و وارث انبیاء(3)معرفی کرده و نیز رهنمودهای امامان معصوم(ع)، ‌رفع...
سه‌شنبه، 28 خرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ولایت فقیه در عرصه عمل
 ولایت فقیه در عرصه عمل

 

نویسنده: دکتر یعقوب علی برجی




 


از شیخ مفید تا محقق کرکی
فقیهان پیرو اهل بیت (ع) از همان آغاز طلوع خورشید اسلام، ‌با استناد به سخنان پیامبر گرامی اسلام(ص) که عالمان را جانشین خود(1)و امانتدار(2) و وارث انبیاء(3)معرفی کرده و نیز رهنمودهای امامان معصوم(ع)، ‌رفع شبهه ها، ‌پاسخگویی به نیازهای عقیدتی و فقهی، حل و فصل امور، اجرای احکام شرع و ... را به عهده گرفته و جزء وظایف و حقوق خود می دانستند و حتی برای استیفای این حق گاهی ولایت از جانب حاکمان ستمگر را می پذیرفتند.

1ـ اعمال ولایت فقیهان در عصر حضور

حذیفه یمانی (4) و عمار یاسر از جمله اولین فقیهانی هستند که با اذن و اجازه امام علی (ع) از جانب عمر منصب ولایت مداین را پذیرا شدند و در اجرای احکام شرع کوشیدند. سلمان فارسی سومین فقیه پیرو اهل بیت است که از جانب عمر حکومت و امارت را پذیرفته است. سلمان فارسی با مراجعه به حضرت علی (ع) حاکمیتش را مشروعیت بخشید و در نقش نایب خاص امام در مداین عمل می کرد. ابن شهر آشوب می نویسد:
«وقتی عمر سلمان را به عنوان حاکم مداین منصوب کرد، سلمان پیش از آنکه در مورد این امر با علی (ع)مشورت نماید و از او اجازه بگیرد، ‌اعلام موافقت ننمود، یعنی سلمان با اجازه علی (ع)پذیرفت که به عنوان حاکم مداین منصوب شود».
عمار نیز یکی دیگر از فقیهان صدر اسلام است که ولایت بر کوفه را از طرف عمر پذیرا شد. (5)پس از شهادت امام علی (ع) تا عصر امامت امام صادق(ع)مکتب علوی در غربت کامل بود و فقیهان شیعه در خفا و تقیه زندگی می کردند و زمینه هرگونه اعمال ولایت از آنان سلب شده بود.
در عصر امام صادق و امام کاظم(ع)، گسترش مکتب اهل بیت (ع)، گستردگی سرزمینهای اسلامی و پراکندگی جمعیت شیعه در این پهنه وسیع و دشواری رفت و آمد و مواصلات از یک سو و نیاز مبرم شیعیان به راهنمایان معتمد جهت رفع شبهه ها و نیازهای عقیدتی و فقهی، حل و فصل امور شیعیان، جمع آوری سهم امام و سادات، ‌هدیه ها و نذرها و رساندن آنها به دست امام (ع)یا مصرف در موارد تعیین شده از سوی ایشان، ‌اداره باغات و مستغلات موقوفه برای ائمه و ... از سوی دیگر، موجب شد که امام صادق(ع) به مسئله نیابت عام فقیهان بیش از پیش تکیه کند و حل و فصل امور شیعیان در مناطق مختلف جهان اسلام را به عهده آنان بگذارد و حتی عده ای از فقیهان را با نصب خاص به عنوان وکیل خود معرفی کند. امام صادق(ع) به شیعیان خود فرمان داد که به حاکمان ستمگر پناه نبرند و فرمود:
«هر مومنی که به قاضی یا سلطان ستمگر شکایت برد و به غیر حکم خدا درباره او دادرسی شود، ‌در این گناه با او شریک است(6) ... [حتی] کسی که فقط اسم خود را در دیوان جباران از فرزندان "فلان کس"‌، سیاه کند، ‌خداوند او را در قیامت به حالت سرگردانی محشور می کند(7)... آنان را در بنای مسجد هم یاری نکنید... (8) کسی که بقای حکومت آنان را دوست بدارد، ‌از آنان محسوب می شود و جایگاهش آتش خواهد بود(9)... بدانید که مشارکت در اعمال آنان و کمک نمودن به آنان و به دنبال تقاضاها و در خواستهای آنان رفتن، هم پایه کفر است(10)... چیزی از دنیای آنان به شما نمی رسد مگر آنکه به همان اندازه دینتان را به باد می دهد.»(11)
امام صادق(ع) در مقبوله عمر بن حنظله نیز پس از آنکه با صراحت شیعیان را از هر نوع مراجعه به حکام جور منع و حاکمان ستمگر زمان خود را مصداق طاغوت معرفی می کند، ‌به شیعیان دستور می دهد که برای حل و فصل اختلافات و منازعات مشکلات سیاسی ـ اجتماعی خود به فقیهان مراجعه کنید که من آنان را بر شما حاکم قرار دادم. (12)
امام صادق (ع) با طرح نیابت عام فقیهان و تشکیل نهاد وکالت در جو خفقان و سرکوب حکومت عباسیان درصد زیادی از ضایعه عدم امکان دسترسی مستقیم و سهل به محضر ائمه را جبران کرده و به جامعه شیعه آموختند که در دوران غبار گرفته و مه آلود غیبت کبری از طریق مراجعه به فقیهان انسجام خود را حفظ و مشکلات فکری و سیاسی ـ اجتماعی خود را حل و فصل کنند و حقوق مالی خود را در مسیر صحیح مصرف کنند و ...
نهاد وکالت که به وسیله امام صادق (ع) در حقیقت پایه گذاری شد، به وسیله امام کاظم (ع) گسترش پیدا کرد و وکلای امام کاظم(ع) در همه شهرهایی که شمار فراوانی از شیعیان در آنجا زندگی می کردند، ‌مانند مصر(13)کوفه، (14)بغداد(15) مدینه(16) و حضور داشتند و در موقع شهادت آن امام نمایندگان و وکلای ایشان وجوهی متعلق به آن حضرت به مبلغ ده هزار(17)، سی هزار، (18) و حتی هفتاد هزار دینار(19) و ... در اختیار داشتند. این وجوه با عناوین مختلف از جمله«زکات» به نمایندگان امام در مناطق مختلف پرداخت شده بود.
پس از امام کاظم(ع) فرزند بزرگوارش امام رضا (ع) راه پدر را ادامه داد و از جانب خود وکیلانی را در نقاط مختلف جهان اسلام نصب کرد؛ از جمله از فقیهانی مانند صفوان ابن یحیی(20)، ‌ابراهیم بن سلامه نیشابوری (21)عبدالله ابن جندب بجلی(22) و ... می توان نام برد. پس از امام هشتم، ‌فرزندان معصومش یکی پس از دیگری، فقیهانی را در شهرهای مهم جهان اسلام به عنوان نایب خود انتخاب کرده و به شیعیان معرفی کردند. (23)

2 ـ اعمال ولایت فقیهان در عصر آغاز اجتهاد

در عصر غیبت کبرای امام زمان (عج) ، ‌فقیهان به مقتضای شرایط سیاسی ـ اجتماعی هر دوره، اجرای هر اندازه از احکام را، ‌که مقدور بود، ‌به عهده گرفته به ولایت فقیه در عرصه عمل عینیت بخشیدند. حتی عده ای از آنان برای اجرای احکام شرع و استیفای حق خود، ‌از جانب حکومتهای جور امارت و حکومت را پذیرا شدند.
اقامه نمازهای عبادی ـ سیاسی، امارت حاج، ‌قضاوت، ‌رسیدگی به مظالم، نقابت سادات، اجرای حدود و تعزیرات و ... بخشی از آنهاست، ‌در سده چهارم حکومتهای شیعه در جهان اسلام سر برآوردند و سلسله آل بویه در بخشهایی از ایران قدرت یافت و رفته رفته دامنه اقتدار خود را تا پایتخت عباسیان، بغداد، گسترد. حمدانیان در موصل و شام حکومت را به دست گرفتند، فاطمیان در مصر به خلافت رسیدند، ‌سلسله علویان در مناطق شمالی ایران و اشراف حسنی در مکه و مدینه به حکومت رسیدند و ... برای پیشرفت آیین تشیع فرصتی تاریخی فراهم آمد و دانشمندان بزرگی مانند شیخ مفید، سید مرتضی، ‌سید رضی، شیخ طوسی و ... پا به عرصه گذاشتند و با استفاده از موقعیت ممتازی که نزد آل بویه داشتند، به ترویج و تبلیغ شیعه پرداختند. در همین دوره بود که فقه اجتهادی پایه گذاری شد و چنان که گذشت بحثهای مربوط به قلمرو اختیارات فقیه در لابه لای کتابهای فقهی رواج شایانی یافت و شخصیتهایی مانند سید مرتضی، ‌سید رضی و ... با پذیرش امارت از سوی حاکمان جور به اعمال ولایت نیز پرداختند که ما در این قسمت نام چند تن از این بزرگان و سمتها و منصبهایی را که پذیرفتند، ذکر می کنیم.
طاهر اوحد ذوالمناقب
ابواحمد حسین بن موسی ملقب به طاهر اوحد ذوالمناقب، ‌پدر سید رضی یکی از فقیهان این دوره است که از فرصت به دست آمده در دولت شیعی آل بویه استفاده کرده و در عرصه عمل نیز در حد توانس اعمال ولایت کرد. ثعالبی می نویسد:
«ابواحمد (پدر سید رضی) مدتها منصب نقابت و رسیدگی به حال سادات دودمان ابوطالب، و نیز مناصب نظارات دیوان مظالم و سرپرستی حجاج و زایران خانه خدا را به عهده داشت. سپس در سال 380 ق تمامی این مناصب را به فرزندش سید رضی محول کرد. سید رضی نیز در این باره قصیده ای سرود و به پدرش تهنیت گفت و از وی قدردانی کرد»(24)
ابن ابی الحدید می نویسد:
ابواحمد در دولت بنی عباس و دولت آل بویه دارای مقامی بس بزرگ بود و به طاهر ذوالمناقب ملقب گردید... او پنج بار عهده دار منصب نقابت طالبیان شد... او میان خلفا و سلاطین آل بویه و امرای حمدانی سوریه و دیگران به قصد حل و فصل قضایای کشوری و میانجیگری بارها به سفارت رفت». (25)
سید رضی
سید رضی از جمله فقیهانی است که ولایت و زعامت سیاسی جامعه اسلامی را حق مسلم خود و حاکمان دیگر را حاکمان جائر می دانست و برای استیفای این حق مانند پدر بزرگوارش قسمتی از مناصب سیاسی و دولتی را از طرف امرای آل بویه به عهده گرفت؛ این مناصب عبارت اند از: نقابت، ‌امارت حاج، ریاست دیوان مظالم و ... که هر یک را به طور مختصر شرح می دهیم.
نقابت
ماوردی هم عصر سید رضی درباره منصب نقابت می نویسد:
«نقیب باید در میان کلیه علویان عصر پنج کار را انجام دهد:
1. هرگاه میان سادات و علویان نزاعی درگرفت، ‌شخص نقیب که سرپرست رسمی و رئیس قانونی آنهاست، باید فصل خصومت کند و حکم او نافذ است.
2. اموال و دارایی یتیمان سادات و علویان باید تحت سرپرستی نقیب باشد و فقط اوست که باید به آن رسیدگی کند.
3. اجرای حدود و احکام الهی درباره سادات که گناهی مرتکب می شوند، به عهده نقیب است.
4. باید دختران و زنان بی سرپرست آنان را شوهر دهد و به کار آنان رسیدگی کند.
5. مراقبت از دیوانگان آنان و کسانی که نیاز به سرپرست دارند...
نقیب باید دانشمندی مجتهد باشد تا حکم او صحیح و قضاوتش نافذ باشد»(26)
سید رضی در سال 380 ق، که 21 ساله بود، به منصب نقابت از طرف بهاء الدوله دیلمی نایل شد و تا موقعی که القادر بالله او را عزل کرد، ‌عهده دار این منصب بود.
سید رضی در سال 403 ق به مقام نقیب النقبایی سراسر دنیای اسلام، که در قلمرو بنی عباس بود، نایل شد. (27) علامه امینی (قدس سره) می نویسد:
«سپس در 16 محرم سال 403 ق به سرپرستی امور طالبیان در تمام قلمرو اسلامی منصوب شد و نقیب النقباء خوانده شد. گفته شده غیر از حضرت رضا(ع) که ولایعهدی مأمون را داشت، ‌کسی از علویان به این مقام نایل نشد»(28)
سپس ادامه می دهد:
آن گاه سمت خلافت بر حرمین شریفین (مکه و مدینه) نیز بر مناصب وی افزوده شد»(29).
ولایت بر دیوان مظالم
دیوان مظالم دیوانی بود که برای دادخواهی مظلومان رسیدگی به تعدی و تجاوز والیان، ‌عمال، ‌کاتبان دیوانها، ‌برگرداندن اموال غصب شده به صاحبانشان، ‌رسیدگی به موقوفات، محاکمه و رسیدگی به جرم افرادی که قاضیان معمولی توانایی محاکمه آنان را ندارند، ‌نظارت بر امور حسبیه که ناظران معمولی از نظارت بر آنها عاجزند، ‌نظارت بر رعایت و اجرای نمازهای عبادی ـ سیاسی مانند نماز جمعه، ‌اعیاد، ‌حج، جهاد و ... تشکیل می شد. (30)
به لحاظ اهمیت دیوان مظالم، ‌ولایت و نظارت بر دیوان مظالم به کسانی واگذار می شد که دارای شرایط ویژه ای باشند. ماوردی در این باره می نویسد:
«من شرط الناظر فیها ان یکون جلیل القدر، ‌نافذ الامر، عظیم الهیبه، ‌ظاهر العفه، ‌قلیل الطمع، ‌کثیر الورع. لانه یحتاج فی نظره الی سطوه الحماه و تثبت القضاه فاحتاج الی الجمع بین صفتی الفریقین ... و انما یصح هذا فیمن یجوز ان یختار لولایه العهد او لوزاره التفویض او لاماره الاقالیم... »(31)
ریاست و نظارت بر دیوان مظالم نیز یکی دیگر از مناصب مهمی بود که سید رضی آن را به عهده داشت و به این کار مهم نیز رسیدگی می کرد. (32)
ولایت بر حج
یکی از منصبهای بزرگ در آن عصر، ‌منصب ولایت حج بود ماوردی ولایت بر حج را به دو مرحله تقسیم می کند: مرحله اول، قبل از رسیدن به مکه و مرحله دوم، ‌پس از رسیدن به مکه. وی بر این باور است که در مرحله اول ده وظیفه به عهده امیر حاج است که عبارتند از :
1. کنترل کاروانهای حج و جمع آوری آنان و ممانعت از پراکندگی کاروان؛
2. مشخص کردن راه حرکت هر کاروان؛
3. رعایت حال عاجزان و ضعیفان کاروانها؛
4. انتخاب بهترین راهها برای حرکت کاروانها؛
5. آبرسانی به کاروان در صورتی که با کمبود آب روبه رو شوند؛
6. حفظ امنیت کاروانها در منازل بین راه؛
7. باز کردن راهها و برداشتن موانع؛
8. اصلاح نزاعها و دعواهایی که در میان اعضای کاروان یا کاروانها با یکدیگر به وجود می آید؛
9. مجازات متجاوزان و اجرای حد و تعزیر نسبت به آنان؛
10. ملاحظه زمان حرکت تا کاروانها به موقع به انجام مناسک و مشاعر برسند.
و در مرحله دوم: کلیه اعمال و مناسک حج، ‌خروج به مشاعر، ترتیب انجام مناسک، امامت بر حاج و ... به عهده امیر الحاج است.
سید رضی (قدس سره) منصب بزرگ ولایت بر حج را در سال 380 ق، ‌که 21 ساله بود، با تصویب سلطان دیلمی و اجازه خلیفه وقت از پدربزرگوارش تحویل گرفت. (33)
مدعی خلافت
بعضی از بزرگان بر این باورند که از اسفار سید رضی و بعضی قراین و شواهد دیگر استفاده می شود که سید رضی درصدد بوده است که خلافت اسلامی، را که حق مسلم خود می دانسته، در صورت مساعد بودن شرایط تصاحب کند. (34)احمد بن داوود حسنی می نویسد:
«سید رضی خود را مهیای خلافت می کرد. ابواسحاق صابی هم او را تشویق به این امر می نمود، ‌و می پنداشت که طالع وی دال بر آن است در بعضی کتب دیده ام که نوشته اند: رضی زیدی مذهب بوده؛ چون خود را از سایر افراد قریش سزاوارتر به امامت و خلافت اسلامی می دید؛ ولی به گمان من این نسبت از آنجا ناشی شده که رضی این معنا را در بعضی از اشعارش بازگو کرده است؛ مانند:

 

هذا امیرالمومنین محمد
طابت اروبته و طاب المحتد

او ما کفاک بان امک فاطم
و اباک حیدره وجدک احمد

و سایر اشعارش نیز مشحون به این مطلب است. چنان که به القادربالله، خلیفه عباسی می گوید: هنگام مفاخرت فرقی بین من و تو نیست، ‌جز خلافت که تو امروز طوق آن را به گردن داری و من ندارم و القادر هم گفت:آری علی رغم شریف». (35)
سید مرتضی (قدس سره)
سید مرتضی (قدس سره) یکی دیگر از فقیهان این خاندان بزرگ است که موقعیت ممتازی در نزد امرا، ‌وزیران و حتی خلفای عباسی داشت و تعدادی از تألیفات خود را به تقاضای آنان و به عنوان دستورالعملی برای حاکمان نوشته است. از آن جمله کتاب ارزشمند الانتصار را می توان نام برد، که به تقاضای وزیر عمیدالدوله نوشته است.
وی در مقدمه کتاب می نویسد:
«اما بعد، فانی ممتثل ما رسمته الحضره السامیه القدریه العمیدیه ادام الله سلطانها و اعلا‌ ابداً شانها و مکانها من بیان المسائل الفقهیه... »(36).
و نیز درباره انگیزه اش از نوشتن رساله «العمل مع السلطان »می نویسد:
«جری فی مجلس الوزیر السید الاجل ابی القاسم الحسین بن علی المصری (ادام الله سلطانه) فی جمادی الاخره سنه خمس عشره و اربعمائه کلام فی الولایه من قبل الظلمه و کیفیه القول فی حسنها و قبحها، ‌فاقتضی ذلک املاء مساله و جیزه یطلع بها علی ما یحتاج الیه فی هذا الباب»(37).
سید مرتضی بعد از مرگ برادرش سید رضی، منصبهای امارت حج، دیوان مظالم و نقابت طالبیان و همه مسئولیتهای برادرش سید رضی را به عهده گرفت. ابن جوزی نوشته است:
«روز شنبه سوم ماه صفر 406 ق شریف مرتضی امارت حج، ‌دیوان مظالم و نقابت طالبیان ، و همه مسئولیتهای برادرش رضی را پذیرفت و فرمانی را که القادر بالله، خلیفه وقت، ‌به او داده بود، در حضور فخر الملک و اعیان و اشراف و قضاه و فقها قرائت کرد». (38)
سید مرتضی این مناصب را تا آخر عمرش داشت و به خوبی از عهده آنها برآمد. پس از درگذشت او در سال 436 ق (سی سال بعد) ابواحمد عدنان، ‌فرزند برادرش، ‌سید رضی، ‌به این مقام منصوب شد. ابن اثیر در ذیل حوادث سال 436 ق می نویسد:
«و فیها توفی الشریف المرتضی ابوالقاسم علی، اخوالرضی فی اخر الربیع الاول و مولده سنه خمس وخمسین و ثلاثمائه و ولی نقابه العلویین بعده ابواحمد عدنان بن اخیه الرضی»(39)
محقق کرکی در این باره می نویسد:
«فمن ذلک ما تکرر اسماعنا من احوال الشریف المرتضی علم الهدی ذی المجدین ... بلغنا انه کان فی بعض دول الجور ذا حشمه و ثروه جسمیه»(40)

3. ولایت فقیه در عرصه عمل در عصر ایلخانان مغول

پس از واژگونی سلسله آل بویه، ستاره اقبال شیعیان افول کرد و بار دیگر، ‌اقلیت شیعه زیر فشار اکثریت سنی متکی به حکومت قرار گرفت. دانشمندان شیعه بار دیگر مجبور شدند به زیر چتر تقیه پناه برند؛ نشاط علمی از حوزه های شیعه رخت بست و دوره رکود علوم، ‌به ویژه، ‌فقه در دنیای شیعه آغاز شد و فقیهان به تکرار انظار شیخ طوسی بسنده کردند و در نتیجه، مباحث مربوط به فقه سیاسی و قلمرو اختیارات فقیه نیز افول کرد تا آنجا که برای اولین بار سلار دیلمی فتوا به حرمت اقامه نماز جمعه در عصر غیبت داد. (41)
در نیمه دوم سده هفتم ق با واژگونی خلافت پانصد ساله عباسی که در واقع نماینده رسمی مذهب تسنن به شمار می رفت، ‌قدرت سیاسی اهل سنت از دست رفت و بار دیگر شیعیان مجال یافتند که به عرصه در آیند و در گسترش دامنه پیروان و رواج اندیشه های خود به تکاپوهای ژرف و همه جانبه دست یازند. نفوذ خواجه نصیر الدین طوسی در هلاکوخان مغول توانست میان هلاکو و شیعیان روابط نیکویی برقرار کند. تشرف غازخان به اسلام و گرایش وی به شیعه روند گسترش اسلام به ویژه تشیع را در جامعه مغولی سرعت بخشید و با روی کار آمدن سلطان محمد خدابنده، اولجایتو، ‌ستاره اقبال شیعیان اوج گرفت و در این برهه از تاریخ دانشمندانی مانند خواجه نصیرالدین طوسی، ‌علامه حلی، ‌فخرالمحققین، ‌به تجدید بنای مذهب شیعه پرداختند و با احیای دوباره فقه شیعه مباحثی مانند نیابت فقیه، قلمرو اختیارات فقیه، ‌چگونگی رفتار با حاکمان و ... مربوط به فقه سیاسی نیز رواج پیدا کرد و فقیهان به اظهار نظر در این باره پرداختند و ما در این قسمت نام تعدادی از فقیهانی را، که با قبول منصب از جانب ایلخانان مغول به مسئله ولایت فقیه در عرصه عمل عینیت بخشیده اند، ذکر می کنیم.
خواجه نصیر الدین طوسی
خواجه نصیر الدین طوسی فیلسوف، فقیه، متکلم و اخترشناس که چندی در دژهای مستحکم اسماعیلیان بود، ‌از سوی آنان به نزد هلاکو فرستاده شده و رفته رفته نزد ایلخانان نفوذ بسیار یافت و در منصب وزیر هلاکوخان توانست خدمات ارزنده ای به اسلام ، شیعه و ایران بکند.
یکی از نویسندگان معاصر در این باره می نویسد:
«خواجه نصیر الدین طوسی احیا کننده دو پایگاه معنوی عمده محسوب می شود: یکی تشیع که تبلور اندیشه ایرانی بود و طی قرون به دلیل وجود دستگاه خلافت و حکومتهای سنی مذهب در ایران، در اختفا به سر می برد و مجال جولان نمی یافت؛ و اینک به پشتیبانی خواجه سر برون کرده جایگاهی مردمی و حتی سیاسی می یافت و پایه های خود را در جامعه برای روزی که دین رسمی ایران شود، ‌استوار می ساخت و دیگر ایجاد کانون علمی ـ هنری مراغه بود که می توان آن را گنجینه علوم و هنرهای ایران از آغاز تا آن زمان نام نهاد.
با استقرار این کانون که رشیدالدین آن را «عالی توصیف می کند، (42) نه تنها نمونه های تمدن ایرانی را که در شهرها رو به ویرانی نهاده بوده ، گردآوری‌، متمرکز و حراست کرد، ‌بلکه سبب شد با تجمع بخشیدن به دانشمندان و هنرمندان خودی و بیگانه از هر قوم و گروهی، ‌افکار جدید شرق و غرب را با تمدن ایرانی ترکیب کند و نفخه نو و تر و تازه ای به آن بدمد تا بتواند چهره ای جهانی به خود گیرد. نمونه این تلاش عظیم رصد خانه مراغه است»(43)
عباس اقبال آشتیانی می نویسد:
«خواجه نصیرالدین گذشته از مقامات علمی در زندگی خود دو خدمت بسیار بزرگ به تمدن ایران کرده است: یکی آنکه تا توانسته است کتب و نسخ و آثار نفیسه را از تلف شدن نجات بخشیده و در نتیجه این مجاهدات کتابخانه ای فراهم کرده است که بالغ بر 400000 مجلد کتاب داشته، ‌دیگر آنکه به واسطه نفوذ فوق العاده در مزاج هلاکوخان بسیاری از اهل علم و ادب را به تدبیر نجات بخشید. از این حیث نیز متنی عظیم را ایشان حاصل کرده»(44)
یکی از خدمات ارزنده خواجه نصیرالدین طوسی تأسیس رصدخانه مراغه است. فضل الله بن عبدالله شیرازی درباره تأسیس رصدخانه مراغه می نویسد:
«مولانا سلطان الحکماء المحققین نصیرالملله و الدین الطوسی در بندگی تخت سلطنت که قوائمها کانت علی فرق فرقد عرضه داشت که اگر رأی غیب دان ایلخان مستصوب باشد از برای تجرید احکام نجومی و تحقیق متوالیات، رصدی سازد و زیجی استنباط کند...
این سخن موافق مزاج و مزید حسن اعتنای ایلخانی گشت و تولیت اوقاف تمامت ممالک بسیطه در نظر صائب او فرمود و یرلیغ داد تا چندان مال که مؤونت استعمار و مکنت مصالح و اسباب آن را کافی باشد از خزانه و اعمال بدادند و به حکم فرمان مؤید الدین عرضی از دمشق و نجم الدین کاتب صاحب منطق از قزوین و فخر الدین مراغی از موصل و فخرالدین اخلاطی را از تفلیس احضار کرد و در مراغه از طرف شمالی بر سر پشته رفیع رصدخانه بنا فرمود: در کمال آراستگی و ذلک فی شهور سنه سبع و خمسین و ستمائه». (45)

فخر الدین ابوالحسن علی بن محمد الحسینی الحلی الیحیوی النسابه

معروف به ابن الاعرج، ‌از مشایخ سادات و از نقبای بزرگ و در علم انساب کم نظیر بود. او در سال 701 ق به گردآوری انساب سادات پرداخت و در سال 702 ق در گذشت و در آرامگاه حسین بن علی (ع) به خاک سپرده شد. در قم نیز نسابه دیگری به همین اهمیت به نام فخرالدین ابوالحسن علی العلوی الحسینی القمی، ‌که نقیب قم بود، ‌می زیست. (46)

خاندان طاووسی

از خاندانهای روحانی که حق بزرگی بر رونق و نضج مذهب تشیع داشتند، ‌خاندان طاووسی است که همه افراد آن از محققان و سیاستمداران بنام زمان بوده اند و چهار تن از آنان که به ابن طاووس شهرت دارند، از دیگران ممتازترند. نسب همگی این چهار تن به سید محمد می رسد که به دلیل زیبایی صورت و زشتی پا به طاووس شهرت یافته بود. این چهار تن عبارت اند از:
سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس الحسنی، ‌معروف به سید بن طاووس، ‌از مشاهیر زهد و علمای شیعه که به قول ابن طقطقی «مردم محترم و مقدم علما» بود. وی با ابن العلقمی دوستی داشت و در فتح بغداد از هلاکو پشتیبانی کرد. (47)او، ‌که در حله می زیست، به دعوت ابن العلقمی به بغداد رفت و پانزده سال در آن شهر زندگی کرد، ‌ولی هیچ گاه دعوت خلیفه را برای پذیرش نقابت علویان در عراق نپذیرفت، ‌ولی همو پس از سیطره مغولان بر بغداد دعوت هلاکو را برای پذیرش نقابت علویان پاسخ مثبت داد و توسط هلاکو نقابت شیعیان بغداد را یافت و به اشاعه عدل و احسان پرداخت. این روحانی بزرگ، صاحب کرامات بود و معروف است که او با امام مهدی (عج) ملاقات داشته است. او حافظ قرآن بود و احادیث، اخبار‌، اشعار و حکایات بسیاری می دانست و آنها را گردآوری می کرد. خانه اش محل تجمع ائمه و اشراف بود و کارگزاران حکومتی و فرمانروایان مریدش بودند. از آثار معروف سید بن طاووس فرج المهموم فی احکام النجوم لاصطغاء فی تاریخ الملوک و الخلفاء را باید نام برد. آثار دیگری نیز داشته است. وی در سال 589 ق متولد و به سال 664 ق وفات یافت و در آرامگاه امام علی (ع)به خاک سپرده شد. (48)
ابوالمظفر عبدالکریم بن جمال الدین احمد بن طاووس، ‌فقیه و دانشمند معتبر به سال 648 ق متولد شد و نزد پدرش و همچنین علامه حلی به تحصیل پرداخت و در سال 693 ق در کاظمین وفات یافت. او نیز در نجف در جوار آرامگاه امام علی (ع) به خاک سپرده شد. در نظم و نثر یگانه دوران خود بود. (49)از آثار معروف او، ‌فرحه الغری‌، در اثبات آنکه نجف اشرف مدفن امام علی (ع) است و دیگر الشمل المنظوم فی مصنفی العلوم که این اثر شرح حال دانشمندانی است که در علوم گوناگون دارای تألیفاتی بوده اند. (50)
ابوالفضائل احمد، ‌جمال الدین بن طاووس، ‌برادر رضی الدین، فقیهی معروف و شاعری ممتاز بوده است. از جمله آثار عمده این فقیه بشری المحققین کتاب فقهی در شش جلد و ملاذ الفقهاء و شواهد القرآن است. این محقق، که در حدود هشتاد جلد کتاب نوشته است، ‌به سال 673 ق در حله درگذشت(51) و در جوار نیای بزرگوارش، ‌امام علی (ع)، ‌به خاک سپرده شد. (52)
چهارمین فرد از خاندان طاووس به نام و لقب عمویش، رضی الدین علی، ‌معروف بوده است. (53)
ابومحمد رضا بن فخر الدین محمد بن رضی الدین محمد حسینی افطسی آبی، ‌از سادات شهر آوه و فقیه و نقیب شهیر دوران خود بود. او در ابتدا از شاگردان نصیرالدین طوسی بود و سپس مدتی در فراهان و آن حدود به شغل قضاوت اشتغال داشت. (54)
عز الدین ابونزار عدنان بن ابی عبدالله العلوی الکوفی، ‌از علمای بزرگ بود. در کاظمین شغل نقابت داشت و این مقام را تا سال 606 ق حفظ کرده بود.
عز الدین ابوالحسن علی بن ابی الفتح محمد العلوی الموصلی، ‌شاعر و نقیب موصل بوده است. (55)
ابوالمظفر عبدالعزیر جعفر بن حسین نیشابوری، از دانشمندان زمان خود به شمار می رفت و از دوستان برادران جوینی و از جانب آنان مدتی شخنه واسط و بصره بود. در سال 672ق وفات یافت و در جوار آرامگاه امام علی (ع) مدفون شد. هر چند از شیعه بودن او ذکری به میان نیامده است، ‌ولی ابن الفوطی می نویسد:
«او را به علویین میل وافری بود». (56)
عماد الدین ابواحمد اسماعیل بن علی بن محمد بن زید العلوی الموصلی، ‌از سادات و نقبا و شعرای شیعه است.
عماد الدین ابوالحسن حیدر العباسی البغدادی‌، نسب به حضرت عباس(ع) می برده و روحانی معتبری بوده است. وی در سال 703ق در جامع خلیفه نقیب النقباء بوده است. (57)
عز الدین ابوالفضل محمد، ‌فرزند نقیب النقبای بغداد بود که در زمان غازان نیابت مدرسه مستنصریه را بر عهده داشت. تصدی چنین شغلی مهم توسط یک روحانی شیعه مذهب عجیب است و جای تأمل دارد.
عزالدین ابوالحسین زید بن علی بن زید علوی الحسینی، در ابتدا امیر الحاج بود پس از کناره گیری از این شغل، ‌در بغداد سکنی گرفت و به کار مطالعه پرداخت. با در نظر گرفتن این موضوع، که اغلب این شغل به اهل فتوت تفویض می شد، احتمالاً باید وی را جزء این گروه به شمار آوریم. او که فاضلی مشهور بود و گذشته از کتاب با سیاست نیز سروکار داشت، همواره مورد لطف غازان بود و عواید املاکی، که دهات کاملی را شامل می شد، به گونه انعام از جانب سلطان دریافت می داشت.
قوام الدین ابوالفتوح یوسف العلوی الحسنی، ‌از نسابه های معروف این عهده بوده است. ((58)
کمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی، معروف به ابن هیثم، ادیب، ‌فقیه، فیلسوف و از متکلمان معروف تشیع به شمار می رود. فلسفه را نزد خواجه نصیر الدین طوسی فرا گرفت و احتمالاً‌ خواجه نیز از دانسته های او بهره مند شده است. ابن میثم نهج البلاغه را با دیدی فلسفی شرح و آن را به نام عطا ملک جوینی تدوین کرده است. کتابی نیز در امامت ائمه دوازده گانه به نام استقصاء النظر دارد. وی در اواخرعمر به شغل قضا در حله و سپس واسط اشتغال داشت و بین سالهای 678 تا 699 ق در گذشت. (59)
فخر الدین ابومحمد الحسن ابی زید العلوی الحسینی، فرمانروای ری و از اکابر سادات علوی بوده است. وی در بنای سلطانیه شرکت داشته و در این کار اهتمام بسیار ورزیده است. فخر الدین در سال 709 ق در سلطانیه در گذشت. (60)
مولانا حسن کاشی، ‌اصلش از آمل بود و جزء شعرای طراز اول شیعه به شمار می رفته است. وی در مناقب امامان به خصوص امام علی (ع) شعر می سروده است. مدفنش در سلطانیه واقع است. (61)
علامه حلی. علامه حلی و پسرش، فخر المحققین، ‌در شیعه کردن اولجایتو نقش زیادی داشتند.
عباس اقبال آشتیانی در این باره می نویسد:
«علامه و پسرش فخر المحققین به خدمت اولجایتو به سلطانیه شتافتند و علامه حلی که از مشهورترین علمای امامیه بود، ‌دو کتاب در اصول عقاید شیعه تألیف کرد و به پیشگاه اولجایتو آورد. یکی کتاب نهج الحق و کشف الصدق و دیگری منهاج الکرامه فی باب الامامه. اولجایتو علامه حلی و پسرش را محترم داشت و ایشان مقیم اردو شدند»(62)
در سفرنامه ابن بطوطه چنین آمده است:
«پادشاه عراق، سلطان محمد خدابنده را در حال کفر، فقیهی از فقیهان شیعیان امامی به نام جلال الدین بن مطهر مصاحب بود و چون سلطان اسلام آورد و به تبع او قومی بسیار از تاتار به شرف اسلام در آمدند. این فقیه مذهب شیعه را در پیش چشم او آراست و آن را به مذاهب دیگر برتری داد و احوال صحابه و خلافت را بر او تقریر کرد... این بیانات سلطان را به قبول تشیع مایل کرد». (63)
شهید اول. محمد بن مکی بن محمد بن حامد جزینی ملقب به شهید اول از جمله فقیهان این دوره است که نهضت علمی را در جبل عامل بنیاد نهاد که هم به دلیل دستاوردهای علمی و هم به دلیل تأثیر اجتماعی و سیاسی در خور توجه است. دستاوردهای علمی و فرهنگی این جنبش تألیف کتابهای فراوان و پروردن فقیهان است. حر عاملی در مقدمه امل الآمل می نویسد:
«از برخی استادانم شنیدم که در یکی از روستاهای جبل عامل در زمان نزدیک به دوره شهید، هفتاد مجتهد بر جنازه ای گرد آمده بودند». (64)
یکی از دستاوردهای علمی ارزشمند شهید اول طرح نظریه فقهی سیاسی ولایت فقیه است و چنان که گذشت، وی در کتاب اللمعه الدمشقیه مجموعه بزرگی از فتواهایی که جز بر بنیاد ولایت فقیه امکان ندارد؛ گردآورده که نمونه هایی از این دست فتواها را در فصل دیگری از همین کتاب جمع آوری کرده ایم و در عرصه عمل نیز به عنوان نایب امام زمان به جمع آوری خمس و زکات پرداخت و در راه انجام وظیفه نیابت بایسته دید نخست در شهرهای مجاور مناطق کوهستانی دست به کار شود و دور از چشم حکومت دمشق در آن نواحی، ‌از جانب خود نایبانی برای مناطقی چون طرابلس و غیره تعیین کرد. (65)
یکی از فعالیتهای سیاسی شهید اول برقراری ارتباط با نهضت سربداران است تا آنجا که خواجه علی مؤید، آخرین امیر سلسله سربداران، ‌از شهید اول رسماً دعوت کرد تا به خراسان هجرت کند. بدین منظور پیکی به نام شمس الدین محمد آوی را با نامه ای و یک جلد کلام الله مجید به نزد وی فرستاد. شهید اول برای ادامه حرکتی که در جبل عامل شروع کرده بود، ‌از پذیرش دعوت علی مؤید سرباز زد، ‌ولی کتاب اللمعه الدمشقیه را برای وی فرستاد تا مردم و حکومت سربداران بر اساس فتاوای فقهی آن عمل کنند. شهید اول در سال 786 ق به علت مبارزات سیاسی برای پیشبرد تشیع در دمشق و به فتوای فقیه مالکی مذهب و تأیید یک فقیه شافعی شهید شد.

4. مبنای رفتار سیاسی فقیهان شیعه در این دوره

در این مقاله نمونه های فراوانی از حسن ارتباط و حتی همکاری فقیهان با حاکمان جور و پذیرش نقابت، ‌قضاوت و ولایت از جانب آنان را نقل کردیم. بی شک این همکاریها بر پایه های نظری و مبانی فقهی این فرزانگان استوار است و در این فرصت مبانی نظری پذیرش ولایت از حاکمان جور را در آثار فقهی فقیهان برجسته این دوره پی می گیریم.
دقت در سخنان و آثار فقهی فقیهان این دوره روشن می سازد که مبنای اصلی همکاری و پذیرش ولایت از حاکمان جائر را اصل ولایت فقیه تشکیل می دهد. بر پایه اصل ولایت فقیه، ‌پذیرش ولایت از حاکمان جور در حقیقت، ‌استیفای بخشی از حقوقی است که معصومان به فقیهان تفویض کرده اند. لذا بعضی از فقیهان به صراحت اعلام کرده اند که گرچه در ظاهر، ‌فقیه از جانب حاکم جائر منصوب می شود، لیکن در واقع از جانب امام معصوم(ع)نصب شده است و فقیه باید نیت کند که این ولایت حقی است که از سوی معصومان به او تفویض شده است. استاد فقیهان شیعه، شیخ مفید، نوشته است:
«هر کسی (فقیهی) از اهل حق که از سوی ظالمی به امارت نصب شود، گرچه در ظاهر از جانب ظالم امیر شده است، اما در حقیقت از جانب صاحب الامر، که به او چنین اجازه و اذنی داده است، ‌امیر است؛ نه از سوی آن ظالم سلطه گر و گمراه»(66)
شیخ طوسی نوشته است:
«کسی که از جانب ظالمی متولی اقامه حد یا تنفیذ حکمی باشد، ‌باید معتقد باشد که در حقیقت از سوی سلطان حق، ‌متولی چنین کاری شده است. »(67)
مرحوم حلبی نوشته است:
«فقیه گر چه در ظاهر ولایت را از جانب سلطان سلطه گر می پذیرد، ولی در واقع نایب امام (زمان) است». (68)
سایر فقیهان این دوره نیز بر مطلب فوق تأکید کرده اند. (69) بنابراین، مبنای رفتار سیاسی فقیهان در این دوره را همان اصل ولایت فقیه تشکیل می دهد و فقیهان نیز بر آن تصریح کرده اند. بعضی از نویسندگان و پژوهشگران معاصر به دلایل و عوامل دیگری به عنوان مبنای رفتار سیاسی بزرگان شیعه، ‌اعتماد کرده اند؛ از جمله:
«لزوم تلاش برای تبدیل مدینه های غیر فاضله به مدینه فاضله، اعتقاد به بهتر بودن سلطان عادل کافر از سلطان ظالم مسلمان، جواز پذیرش ولایت حاکم جائر برای اقامه حق و ... »(70)
به فرض آنکه دلایل و شواهد تاریخی هم این عوامل و دلایل را تأیید کند، ‌نمی توانند به عنوان مبنای رفتار فقیهان و دیگر اندیشمندان مسلمان باشند؛ زیرا با این دلایل نمی توان مشروعیت همکاری و پذیرش ولایت از جانب سلطان جور را اثبات کرد. تنها اصلی که می تواند رفتار علما را توجیه کند و مشروعیت پذیرش ولایت و همکاری را اثبات کند، همان اصل ولایت فقیه است و این عوامل پس از اثبات مشروعیت می توانند در ردیف عوامل مشوق قرار گیرند، یعنی تبدیل مدینه غیر فاضله به مدینه فاضله، ‌یا همکاری با حاکم جائر برای اقامه حق و ... انگیزه همکاری فقیهان با حاکمان جور را افزایش داده و آنان را به همکاری تشویق کرده است.

پی‌نوشت‌ها:

1. من لا یحضره الفقیه، ‌باب النوادر، ج4، ‌تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، ص 420، ‌ح5919.
2. الاصول من الکافی، کتاب فضل العلم، ‌ج1، ‌ص 46، ‌حدیث5.
3. همان، ‌ج1، ‌ص 24، ‌ح1.
4. فضل بن شاذان نیشابوری به او لقب «افقه الناس» را داده است؛ شهابی‌، محمود، ‌ادوار فقه، ج1، ‌ص 46.
5. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج3، ‌ص 255.
6. من لایحضره الفقیه، ‌ج3، ‌تهران، دارالکتب الاسلامیه، ‌ص3.
7. عاملی‌، شیخ حر، وسایل الشیعه، ‌ج18، ‌داراحیاء التراث العربی، ص 135.
8. همان، ‌ص 130.
9. همان، ص 132.
10. همان، ‌ص 138.
11. همان، ص 129.
12. الاصول من الکافی ، ‌ج1، ‌ص 67.
13. کشی، ‌محمد بن عمر ، رجال کشی، ‌ص 597و 598، ‌کتاب الغیبه، ‌ص 46.
14. همان، ص 459؛ ‌نجاشی، ‌ابوالعباس احمد بن علی، رجال النجاشی‌، ص 249.
15. همان، ص 466ـ 467
16. همان، ‌ص 446.
17. کتاب الغیبه، ‌ص 64؛‌شیخ صدوق، ‌محمد بن علی‌، عیون اخبار الرضا(ع) ج1، ‌ص 112.
18. رجال کشی‌، ص 405، ‌459 و 493.
19. همان، ص 467و 493.
20. طوسی محمد بن حسن بن علی ، ‌رجال الطوسی، 352.
21. همان، ص369.
22. کتاب الغیبه، ‌ص 348.
23. شیخ طوسی نام تعدادی از وکلای ائمه با عنوان:«فصل فی ذکر طرف من اخبار السفراء الذین کانوا فی حال الغیبه و قبل ذکر من کان سفیراً حال الغیبه نذکر طرفاً من اخبار من کان یختص بکل امام»، کتاب الغیبه، ‌ص 345.
24. ثعالبی‌، عبدالملک یتیمه الدهر، ‌ج3، ‌ص 131.
25. ابن ابی الحدید، ابوحامد بن هبه الله بن محمد، ‌شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج1، ‌ص 31.
26. ماوردی‌، القاضی ابن یعلی محمد بن الحسین، ‌الاحکام السلطانیه، ‌ص 82-88.
27. علامه امینی، عبدالحسین احمد، ‌الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ج4، ‌ص 205.
28. همان جا.
29. همان جا.
30. الاحکام السلطانیه، ‌ص 78.
31. همان، ص 73.
32. الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ‌ج4، ‌ص 205.
33. همان جا.
34. سید جمال الدین احمد بن علی حسینی، عمده الطالب فی انساب آل ابی طالب، ص 172.
35. همان جا.
36. الشریف المرتضی، علی بن الحسین، ‌الانتصار، ص 1، مقدمه.
37. رسائل الشریف المرتضی، ص 89.
38. ابن جوزی‌، المنتظم، ‌ج7 ص 267، ‌الکامل فی التاریخ، ‌ج9، ‌ص 263.
39. الکامل فی التاریخ، ‌ص 526، ‌حوادث سال 436.
40. رسائل المحقق الکرکی، رساله قاطعه اللجاج فی تحقیق حل الخراج، ج1، ‌ص 280.
41. المراسم العلویه فی احکام النبویه، ‌ج9، ‌ص 67.
42. رشید الدین، جامع التواریخ، ‌جلد 3، ‌ص 66.
43. دین و دولت در ایران عهد مغول ، ‌ج2، ‌ص 404.
44. اقبال آشتیانی، ‌عباس، تاریخ مغول، ص 502.
45. شیرازی، فضل الله بن عبدالله، ‌تاریخ وصاف الحضره در احوال سلاطین، ‌مغول ، ‌ج1، ‌ص 52-52.
46. ابن الفوطی، ‌کمال الدین ابوالفضل، ‌تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ‌قسم الثالث، ص260.
47. همان، ص19.
18. همان، ‌القسم الثانی، ‌ص 1194، ‌1195 مدرس رضوی، ‌محمد تقی ، ‌احوال و آثار قدوه محققین ص 217-219 .
19. تلخیص مجمع الآداب فی معجم الالقاب، ‌القسم الثانی، ص 1194.
50. احوال و آثار قدوه محققین، ‌ص 222.
51. همان ، ص 318.
52. ابن الفوطی، ‌کمال الدین ابوالفضل، الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه، ‌ص 382.
53. احوال و آثار قدوه محققین، ‌ص 318.
54. همان، ص 247ـ 248.
55. الحوادث الجامعه و التجارب النافعه فی المائه السابعه، ‌القسم الاول، الرابع، ص 11، ‌80، ‌81، 238 و 256.
56. همان، ص 208.
57. همان، القسم الثانی، ص 691، ‌717، ‌892
58. همان، قسم الاول، جزء الرابع، ‌ص 154، ‌334و 878.
59. مدرس، محمد علی‌، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب، ‌ج 8، ‌ص 242ـ 243.
60. تلخیص مجمع الاداب فی معجم الالقاب، ‌قسم الثالث، ‌ص 85، ‌149، ‌150.
61. دولتشاه سمرقندی، ‌دولتشاه بن علاء الدوله، ‌تذکره الشعرا، ص 332.
62. عباس اقبال آشتیانی، ‌تاریخ مغول، ص 317؛ قاشانی، ابوالقاسم عبدالله بن محمد، تاریخ اولجایتو، ‌ص 101.
63. ابن بطوطه، شرف الدین محمد بن عبدالله، سفرنامه ابن بطوطه، ص 218.
64. حر عاملی، محمد بن حسن، ‌امل الآمل، ‌ج1، ‌ص 15.
65. ابن العماد الحنبلی، ابوالفلاح عبدالحی، ‌شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج6، ‌ص 294.
66. المقنعه، ص 812.
67. النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی، ‌ص 301.
68. الکافی فی الفقه، ‌ج11، ص 54.
69. از جمله المهذب، ‌ج9، ‌ص 106، ‌الوسیله الی نیل الفضیله، ‌ج21، ‌ص 199؛‌شرایع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ‌ص 266 و ... .
70. الویری، محسن، «مبانی رفتار سیاسی بزرگان شیعه در آغاز استیلای مغولان»، فصلنامه پژوهشی دانشگاه امام صادق(ع) ، ‌ش 6و7، ‌ص 78ـ 93.

 

منبع مقاله: برجی، یعقوبعلی، (1385)، ولایت فقیه در اندیشه فقیهان: تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، دانشگاه امام صادق(ع)، چاپ اول 1385.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط