در این دوران مشکل اصلی ایران اختلافات و درگیری با حزب بعث عراق و سوریه بود. علیالخصوص عراق که در زمینه حاکمیت در شط العرب با ایران مشکل داشت. در خلیج فارس نیز ایران سالهای سال بود که از حاکمیت خود بر بحرین و جزایر سهگانه دم میزد ولی در اصل مدت 150 سال بود که هیچگونه تسلط و حاکمیتی بر آنها نداشت.
بحرین از دیرباز به علت برخورداری از موقع جغرافیایی مناسب در خلیج و بندرهای طبیعی خوب اهمیت داشت. ساکنان اصلی بحرین ایرانیان و فرزندان کوچندگان ایرانی از میان رودان (بینالنهرین) بودند که بعدها به علت بدی آب وهوا تعداد محدودی از عربها از جزیره عربستان به آنجا مهاجرت کردند. 1
حاکمیت ایران بر بحرین از قبل از اسلام بود و در عصر هخامنشیان «گرا» نامیده میشد. همچنین این مروارید خلیج فارس در عصر ساسانی «شماهیک» خوانده میشد. 2 پس از اسلام نیز بحرین همچنان متعلق به ایران بود و از ایالات آن شمرده میشد. بهطوری که این امر را در کتب و منابع مورخین اسلامی به عینه میتوان یافت. حمدالله مستوفی در نزهةالقلوب در سال 740 ق در شرح ایران از جزایر بحرین نام میبرد و در فارسنامه مینویسد:
«جزایری که در بحر فارس است از جزایر... [ایالت] فارس شمردهاند و بزرگترین آنها از کثرت مردم و نعمت، جزایر کیش و بحرین است. اکنون جزیره بحرین جزو فارس است و از ملک ایران».
به هنگام آمدن اروپائیان در سده 16 به خلیجفارس، بحرین تابع هرمز و خراجگزار شاهزاده آن بود. پرتغالیها پس از چنگ انداختن بر هرمز توانستند بحرین را بگیرند. شاه عباس اول پس از خاتمه دادن به غائلههای داخلی با کمک کشتیهای هند شرقی انگلیس موفق شد پرتغالیها را ازبحرین بیرون کند. (1602م)
شایان ذکر است که پس از آنکه واسکو دوگاما دریانورد پرتغالی راه دریایی هند را از جنوب آفریقا در اواخر سده پانزدهم کشف کرد، کشورهای دریایی اروپایی مانند پرتغال، هلند، فرانسه و بریتانیا در پی تجارت با خاور زمین به خلیج فارس راه یافتند. هلندیها، فرانسویها و انگلیسیها هر یک در جای خود یک کمپانی بازرگانی در هند برپا کردند و به خلیج فارس به عنوان یک شاهراه دریایی چشم دوختند.
انگلیسیها نخست با برادران شرلی با شاهعباس بزرگ روابط بازرگانی برقرار کردند (1600م) و توانستند اجازه استفاده از بندر جاسک را به عنوان یک پایگاه 52 دریایی و سوختگیری کشتیهای انگلیسی به دست آورند. البته شاه عباس دستور داد که هیچگونه تأسیساتی در این بندر برپا نشود که بعدها باعث ادعای آنان بر مالکیت منطقه نگردد. (1777ـ1756م) 3
دولت ایران پس از آزادسازی بحرین جزیره هرمز را مرکز دادوستد قرار داد. در اواخر دوره صفویان هلندیان نیز به عنوان رقیبی پر قدرت در منطقه خلیج فارس فعال شدند و با انگلیسیها به رقابت پرداختند. 4
سقوط صفویان موجب پریشانی امور سیاسی جنوب ایران و شکلگیری حاکمیتهای محلی و استقرار قبایل مختلف عرب در سواحل ایران شد. عربهای هوله از جمله این قبایل بودند که توانستند از این دوران استفاده کرده و بحرین را به مدت چندین سال تصرف کنند. با به قدرت رسیدن نادرشاه و اقدامات گسترده او در سرکوب قدرتهای محلی، اوضاع خلیج فارس دگرگون شد. نادرشاه به حاکم فارس دستور داد تا به بحرین لشکرکشی کند و با آنکه هلندیها از کمک کردن به ایران خودداری کردند نیروهای ایرانی توانستند در غیاب شیخ بحرین، آنجا را به تصرف خود در آورند و فرمانده ایرانی کلید قلعههای بحرین را به درگاه نادرشاه فرستاد. 5
در سال 1783م که ایران گرفتار جنگهای داخلی و زدوخوردهای خونین با جانشینان کریم خانزند بود اعراب قبیله عتوب مقیم شبه جزیره عربستان بحرین را تصرف کردند و یکی از شیوخ خود را برای حکمرانی این مجمعالجزایر منصوب کردند. اما هنگامی که آغامحمدخان قاجار توانست بنیان سلطنت و اقتدارش را تحکیم نماید، شیخ نصرخان از رؤسای عشایر طرفدار ایران را به حکومت بحرین منصوب کرد. آغامحمدخان چند ماه قبل از اینکه به قتل برسد در اوایل 1797م به شیخ نصرخان دستور داد امنیت خلیج فارس را تأمین نماید و سلطنت مسقط را که به خاک ایران دستاندازی میکرد گوشمالی بدهد اما قتل ناگهانی پادشاه قاجار این نقشه را بر هم زد و سلطان مسقط همچنان یکهتاز خلیج فارس باقی ماند. 6
تا هنگامی که دولت مرکزی قدرتمند بود و میتوانست امنیت خلیج فارس را تأمین کند انگلیسیها به مداخلهگری در خلیج فارس نمیپرداختند و فقط در حوزه فعالیتهای تجاری فعالیت میکردند اما با شروع درگیریهای ایران در جنگ با روسیه و قدرت گرفتن دزدان دریایی در کرانههای جنوبی خلیج فارس دولت انگلستان برای تأمین امنیت راه دریایی خود با هند دست به کار شد و رفته رفته قدرت خود را در این بخش دریایی برقرار نمودند. به خصوص آنکه دولت ایران به علت فقدان نیرویی دریایی قادر به هیچ اقدامی در خلیج فارس و دفاع از حق حاکمیت اتباع خود نبود. دولت انگلیس علاوه بر پاسداری از منافع بازرگانی خود میخواست از نفوذ قدرتهای بیگانه در خلیج فارس جلوگیری کند چرا که میتوانستند خطر عمدهای برای هندوستان باشند. چنان که ناپلئون پس از حمله به مصر در 1798م به امید دستیابی به هند با فتحعلی شاه وارد مذاکره شد و خواستار پایگاهی در خلیج فارس برای حمله به هند گشت، انگلیسیها به وحشت افتادند و با دادن وعدههای دروغین به فتحعلی شاه او را از دادن پایگاه منصرف ساختند.
در اوایل 1819م ناخدا بروس فرمانده ناوگان انگلیس در خلیج فارس قراردادی با حسنعلی میرزا فرمانفرما والی فارس امضاء کرد «تا وقتی که دولت ایران توان حفظ امنیت خلیج فارس را ندارد این امر بر عهده دولت انگلیس باشد» به این ترتیب ایران از یکی از حقوق مهم و مسلم خود در خلیج فارس چشمپوشی کرد.
به دنبال امضای این قرارداد ناوگانی مرکب از شش کشتی جنگی و سه هزار ملوان از بمبئی عازم خلیج فارس شدند. فرمانده ناوگان مزبور ژنرال سرویلیام گرانت کامیر بود که ابتدا رأسالخیمه را با نیروی توپخانه خود فتح کرد و سپس بقیه شیخنشینهای جنوب خلیج فارس را بدون برخورد و با مقاومت جدی، یکی بعد از دیگری تصرف نمود. 7 پس از خاتمه عملیات فرمانده نظامی انگلیس با یکایک شیوخ وارد مذاکره شد. در فاصله ششم تا یازدهم ژانویه 1820 قراردادهایی با شیوخ عرب منعقد کرد که به موجب آن شیوخ یازده گانه متعهد شدند دست از جنگ و ستیز با یکدیگر و راهزنی دریایی بردارند. شیخ بحرین نیز در امضای این قرارداد شرکت نمود و این امر مقدمه تحتالحمایگی انگلستان بر منطقه مزبور گردید تا آنجا که در 31 مه 1861 با قراردادی مجمعالجزایر بحرین را که به تازگی در آن نفت کشف شده بود رسماً تحتالحمایه انگلیس ساخت. 8
دولت ایران بلافاصله پس از اطلاع از این قرارداد به این عمل اعتراض کرد. اما انگلستان توجهی به این اعتراضات نمینمود. 9 و در این راستا حتی چند سال بعد با کمک پسر نوه شیخ خلیفه (شیخ عیسی) و قیام بر علیه او حکومت بحرین را تصاحب نمود. 10
این وضع تا روی کار آمدن رضاخان ادامه داشت. رضاخان پس از اشغال خوزستان و خاتمه دادن به کار شیخ خزعل مجدداَ دعاوی ایران بر بحرین را عنوان نمود و اختلاف ایران و بحرین را در نوامبر 1927م به جامعه ملل ارجاع داد ولیکن این اقدامات به جایی نرسید. شناسایی عراق که تحتالحمایه انگلیس بود از 20 اردیبهشت 1307 و اختلافات مرزی بین ایران و عراق، و در نهایت اختلاف بر سر شط العرب از عواملی بود که در عدم پیگیری حق حاکمیت ایران بر بحرین مؤثر بود.
پس از جنگ جهانی دوم ایران یکبار دیگر ادعاهای خود را برای حاکمیت بحرین مطرح ساخت و آن را به سازمان ملل ارائه داد. در 21 آبان 1331ش بحرین به عنوان استان چهاردهم مطرح شد اما خبر خروج نیروهای انگلیسی از خلیج فارس تئوری «ایجاد نیروی برتر منطقهای» جهت کنترل خلیج فارس که در آن زمان توسط کشورهای عرب منطقه به نام خلیج عربی مطرح میشد، شاه و دولت ایران را وسوسه کرد تا در ازای چشمپوشی از بحرین حاکمیت بر جزایر سهگانه خلیج فارس در تنگه هرمز (تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی) را به دست آورد. از سوی دیگر استعمارگر پیر با استفاده از رجال وابسته تئوری بی اهمیت بودن بحرین برای ایران را به جهت اتمام نفت خام و کم اهمیت شدن بازار فروش مروارید را در بین درباریان و دولتمردان شایع ساخت و به این ترتیب شاه که طمع کسب مقام ژاندارمی خاورمیانه را داشت در پی چارهجویی و مذاکره با انگلیس برآمد. با مطرح شدن خروج نیروهای انگلیس از خلیج فارس، امیرنشینهای منطقه به تشکیل اتحادیهای سیاسی شامل بحرین، قطر و 7 امیرنشین سواحل متصالح مصمم شدند ولیکن ایران در 1347ش مخالفت خود را با حضور در بحرین در این اتحادیه اعلام داشت. 11
اظهارات پادشاه عربستان مبنی بر اینکه عربها باید جای انگلستان را در منطقه بگیرند و استقبال از عیسی بن سلمان آل خلیفه (حاکم بحرین) به عنوان یک کشور مستقل در ریاض، موجبات اختلاف بین دو کشور عربستان سعودی و ایران و لغو دیدار شاه از عربستان شد. 12 بالاخره در سال 1347ش شاه ایران در مصاحبه مطبوعاتی حاکمیت بحرین را منوط به خواست اهالی آنجا دانست و در نامهای به دبیرکل سازمان ملل متحد خواستار کسب نظر و رفراندوم از مردم بحرین شد. 13 نماینده ویژه سازمان ملل پس از دو هفته تحقیق طی گزارشی اعلام کرد که «اکثریت مردم بحرین خواستار استقلال هستند.» شورای امنیت نیز با توجه به گزارش نماینده ویژه در قطعنامه ش 278، به تاریخ 21 اردیبهشت 1349ش / 11 مه 1970م استقلال بحرین را به رسمیت شناخت. 14
در آذر 1350ش به محض خروج نیروهای انگلیس از خلیج فارس به دستور محمدرضا پهلوی نیروی دریایی ایران وارد سه جزیره ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک شد و آنجا را تصرف کرد. شایان ذکر است که استقلال بحرین هرگز به رفراندم گذارده نشد و پس از انقلاب اسلامی؛ در 1358ش تظاهراتی از سوی شیعیان بحرین به وقوع پیوست و مخالفتهایی انجام شد که تاکنون ادامه دارد.
پینوشتها:
1. علی زرینقلم، سرزمین بحرین از دوران باستان تا امروز، تهران، 1377، فصل اول.
2. حمدالله مستوفی، نزهتالقلوب، تهران،1362، صص 22-23 و 136- 137.
3. ماهنامه اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، سال 1386، ش 244- 245، مقاله «چشمپوشی ایران از بحرین» نوشته هوشنگ مقتدر، ص 35 .
4. دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ص 409 .
5. مهدوی، تاریخ روابط خارجی، ص 110، تهران، 1368 .
6. فریدون آدمیت، جزیره بحرین، ص 113، نیویورک 1959 و زرینقلم، پیشین، ص 57 .
7. آدمیت، ص 214 .
8. جهانگیر قائممقامی، بحرین و مسائل خلیج فارس، تهران، 1361، ص 16- 39 .
9. همان، ص 45؛ جرج ناتانیل کرزن، ایران و قضیه ایران، تهران، 1367، ج2، ص 547 .
10. احمد سدیدالسلطنه، تاریخ مسقط و عمان و بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، تهران، 1370، ص 7-236 .
11. ایرانیکا، ج 3، ص 509.
12. پیروز مجتهدزاده، امنیت و مسائل سرزمینی در خلیج فارس، ص 158 .
13. همان، ص 163 .
14. روزنامه آیندگان، 11 اردیبهشت 1349 .
/ج