شخصیّت سالم در روانکاوی جدید

آلپورت از مطالعات و تحقیقاتش درباره شخصیت های سالم به این نتیجه رسید که شخصیت بالغ، دارای ویژگی ها یا خصایص زیر است: 1. خویشتن شناسی، شناخت خصایص ساختاری خود.
دوشنبه، 10 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شخصیّت سالم در روانکاوی جدید
 شخصیّت سالم در روانکاوی جدید

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

آلپورت از مطالعات و تحقیقاتش درباره شخصیت های سالم به این نتیجه رسید که شخصیت بالغ، دارای ویژگی ها یا خصایص زیر است:
1. خویشتن شناسی، شناخت خصایص ساختاری خود.
2. توان برقراری ارتباط مطلوب (صمیمانه) با مردم؛ شخص بالغ می تواند با مردم، اعم از آشنا و ناآشنا، رابطه صمیمانه برقرار کند و به گرمی تماس داشته باشد.«...محبت اشخاص سالم بی قید و شرط است. نه فلج کننده و الزام آور... شخصیت سالم توانایی فهمیدن دردها، هیجانها، ترسها و شکست هایی را که خاصیت و ویژگی هستی انسان است، دارد... در نتیجه توانایی دلسوزی، شخصیت سالم در برابر رفتار مردم شکیباست، و درباره آنها حکم نمی کند و محکومشان نمی کند... شخص سالم با آگاهی از اینکه خود نیز ضعفهایی دارد، خطاها و سستی های بشر را می پذیرد. حال آنکه روان نژند، ناشکیباست و از فهم کلیت تجربه های اساسی بشری عاجز است.»(1)
3.برخورداری از امنیت عاطفی و غلبه بر نفس (تمایلات، هیجانها،...)؛ شخصیت سالم نقاط مثبت و منفی خود را می داند و ضعفها و کاستی های خویشتن را می پذیرد و بدون اینکه در مقابل آن منفعل (فعل پذیر) باشد و خود را حقیر تصور کند. او می داند و می پذیرد که غلبه بر نفس یا تمایلات و هیجانها، سرکوفتن آنها نیست، بلکه هدایت آنها در مسیر سازنده تر است. همچنین،سازش با ناکامی یا «مدارا با ناکامی» یکی دیگر از خصایص امنیت خاطرات و نمایانگر پاسخ شخص در مقابل موانع یا فشارهایی است که بر خواسته های او وارد می شوند.
4. برخورداری از ادراک واقع بینانه؛ شخصیت سالم جهان خویش را به صورت عینی می نگرد و هرگز واقعیت ها را برای سازگار ساختن آنها با خواسته ها و نیازهایش تحریف نمی کنند.
5. توان عینیت بخشیدن به خویشتن؛ شخص سالم که می تواند خود را آنچنان که هست و تلاشی که برای «شدن» می کند، بشناسد می تواند خود را متجلی سازد و برای این منظور یعنی تصور عینی داشتن از خویشتن، به عقاید دیگران درباره خودش با سعه ی صدر و وسعت نظر می نگرد.
6. پذیرش مسئولیت یا وظیفه؛ شخصیت سالم از بیکاری و بیهودگی بیزار است و حتماً انجام دادن وظیفه یا مسئولیتی را برعهده می گیرد، زیرا معتقد است که کار یا مسئولیت به زندگی انسان غنا و ارزش می دهد و آن را لازمه ادامه زندگی می داند.
7. داشتن فلسفه یگانه سازندگی؛ شخص سالم و بالغ، به آینده می نگرد و دنبال هدفهای مهم می باشد. او هدفهای بلندمدت را به هدفهای کوتاه مدت، ترجیح می دهد. همه ی فعالیتهای شخص سالم از وجود یک فلسفه یگانه ساز، حکایت می کنند بنابراین، دارای هدف روشن و معتبر و جهت هستند. وجود و گسترش فلسفه یگانه سازندگی، مستلزم برخورداری فرد از ارزشهای مهم و استوار است.
از آنچه که گفتیم می توان به نکات زیر در نظریه آلپورت متوجه شد:
1. توجه به پیچیدگی رفتار و شخصیت آدمی و کثرت خصایص او که وحدت خاصی پیدا می کنند و شخص را یگانه و بی همتا می سازند.
2. خودآگاه را مهم تر و اساسی تر از ناخودآگاه تلقی کردن و آن را انگیزه اصلی رفتار آدمی پنداشتن.
3. مطرح ساختن مفهوم «خویشتن» به جای «خود».
4. تأثیر آینده را در رفتار و شخصیت آدمی بیش از گذشته دانستن.
5. آزاد دانستن اراده ی انسان.
6. مطالعه ی رفتار شخص سالم و بالغ را موضوع اساسی علم روان شناسی تصور کردن.
7. شخصیت سالم را کاملاً متفاوت از شخصیت بیمار پنداشتن.

نظریه ی راجرز

از جمله ی مفاهیمی که در روان شناسی قدیم و جدید، به کار رفته است و می رود و حتی در روان درمانی مورد استفاده قرار می گیرد، مفهوم «خود» (self) است. چنانکه ویلیام جیمز روان شناس و فیلسوف‌ امریکایی، فصلی از کتاب خود به نام «اصول روان شناسی»(1890-فصل10) را به بحث درباره معنا و مفهوم «خود» اختصاص داده است. جیمز «خود» یا «من تجربی» را مجموعه خصایصی می داند که شخص می تواند آنها را «خود» بخواند: بدنش، ویژگی ها، استعدادها، دارایی، خانواده، دوستان و دشمنان، شغل، سرگرمی ها، و سایر خصوصیات فردی.
اصطلاح «خود» در روان شناسی جدید به دو معنای تقریباً مشخص به کار می رود:1) «خود» گرایشها و احساسات شخصی درباره خویشتن است، 2) «خود» گروهی از فرایندهای روان شناختی (پسیکولوژیک) است که بر رفتار و سازگاری فرد حکومت می کند. معنای اول را می توان «خود موضوعی» یا «خود به عنوان یک موضوع» (self-as-object) نامید؛ زیرا گرایشها، احساسات، تصورات، و ارزش یابی های شخص را از خود مانند یک شی یا موضوع خارجی می داند و در این صورت، «خود» یک شخص، چیزی است که او درباره اش می اندیشد یا پندار و تصوری است که او از خویشتن دارد. معنای دوم را می توان «خود به عنوان فرایند»(self-as-process) خواند زیرا «خود»، یک عامل است و از یک عده فرایندهایی از قبیل: ادراک، تفکر، و یادآوری، ترکیب و تشکیل یافته است.
برای اینکه دو معنای مذکور مفهوم «خود» از هم مشخص باشند، بعضی از متخصصان وقتی معنای اول آن یعنی سیستم تصورات فرد از خویشتن را در نظر می گیرند، «خود»(self) را به کار می برند؛ و برای معنای دوم یعنی گروهی از فرایندهای روان شناختی، اصطلاح «من=خود»(ego) را استعمال می کنند. لکن این امر عمومیت ندارد و روان شناسان غالباً اصطلاح ego را در بحث از روانکاوی یا روان شناسی ژرفا یا پویا (دینامیک) و در سایر موارد اصطلاح self را به کار می برند. در روان شناسی معاصر، برای تعبیر از «خود» یا «من» غالباً از مفهوم «هویت» استفاده می شود.
از جمله روان شناسانی که «خود»(self) را به طور مستقل و در بحث از «شخصیت»، مورد مطالعه قرار داده و نظریه هایی اظهار داشته اند کارل راجرز (2) را می توان نام برد. این دانشمند می کوشید به اشخاص دشواریا اشخاص مبتلا به مسائل رفتاری، کمک کند که شخصاً با مشکلات زندگی خویش مواجه شوند و او نیز مانند فروید نظریه اش را از راه مطالعات و تجارب بالینی به دست آورد.
راجرز «نظریه خود»(self theory) را بنیان گذاشت و «خود» مفهوم محوری افکار و عقاید این روان شناس است. به عقیده او ما بدون «خودپنداری»(self-concept) و «خود» متولد می شویم، ولی انگیزه یا عامل درونی داریم که ما را به «شدن» (to become) یک شخص کامل و خودشکفته، وادار می کند. این روان شناس بالینی، پیشنهاد کننده کاربرد روش یا نگرش پدیده شناختی (phenomenological approach)(3) در مطالعه شخصیت است که با جنبش انسان گرایی در روان شناسی بستگی دارد. او نیز مانند فروید، یونگ، ادلر، و سالیوان نظریه اش را از مشاهداتش ضمن روان درمانی استنباط کرد.
راجرز مجموع یا سرجمع تجربه ی ما را «خودپدیداری» (phenomenal)(4) می نامد. بتدریج که رشد می کنیم و بزرگ می شویم دنیای خارج از ما نوعی منطق را به این میدان تحمیل می کند و ما، که از این منطق آگاه می شویم، «خود»(self) ما ظاهر می شود و خود را از میدان پدیداری، متفاوت و مشخص می کند. پس، خود، بخش آگاه تجربه است. به بیان دیگر، «خودپدیداری»، تصوری است که هرکس، به عنوان یک فرد، از خویشتن دارد. هیچ لزومی ندارد که «خود» شخص کاملاً واقعی باشد. چنانکه اشخاصی را سراغ داریم که خویشتن را بسیار بالاتر و برتر از آنچه واقعاً هستند تصور می کنند؛ و برعکس، کسانی هم هستند که خود را پایین تر از آنچه واقعاً هستند، می پندارند. چنانکه از بعضی ها می شنویم که می گویند «من شخص بسیار فعال و جدی هستم» ولی عملاً می بینیم که اشخاص کم انرژی و بیحال هستند. یا یکی خود را روشنفکر و واقع بین می پندارد، در حالی که بسیار هم تاریک فکر و ظاهر بین است.
اجزای تصوری عمده ی نظریه راجرز عبارت اند از: 1) موجود زنده عضوی (ارگانیسم=organism) و آن کل وجود فرد است، 2) میدان پدیداری یا ظاهری (phenomenal) و آن مجموع تجارب فرد است، و 3) خود (self) که قسمت یا جزء متفاوت و مشخص از میدان پدیداری است و مجموع ادراکات و ارزشهای آگاهانه فرد را شامل می شود که با ضمیر «من» یا «مرا» از آن تعبیر می کنند؛ موجود زنده، دارای این خصایص است: الف) به میدان پدیداری همچون یک کل نظامدار پاسخ نشان می دهد تا نیازهایش را ارضا کند، ب) یک انگیزه ی اساسی دارد و آن نیاز به تحقق ذات (فعلیت بخشیدن به وجود) و صیانت و عزت نفس یا احترام شخصی است، و پ) می تواند تجربه هایش را به صورت رمزی (سمبولیک) درآورد به طوری که آنها آگاهانه شوند؛ یا ممکن است رمزی ساختن آنها را انکار کند و آنها همچنان نا آگاهانه بمانند؛ و یا ممکن است تجربه های خود را فراموش کند. میدان پدیداری، ممکن است خودآگاه یا ناخودآگاه باشد و آن بستگی به رمزی شدن یا رمزی نشدن تجربه هایی دارد که جانشین میدان می شوند.
خود(self)، که با وجود اهمیتش در نظریه راجرز از شخصیت، مفهوم روشنی ندارد، دارای چندین خاصیت است از آن جمله: الف) خود در نتیجه تعامل موجود زنده و محیط،رشد و تکامل پیدا می کند؛ ب) می تواند ارزشهای اشخاص دیگر را درون فکنی کند و به روش و شکل مورد علاقه اش (تغییر یافته) ادراک کند؛ پ)برای ثبات و هماهنگی می کوشد؛ ت) موجود زنده با روشها و راههای هماهنگ با خود رفتار می کند؛ ث) تجربه هایی که با ساختار خود (self-structure) هماهنگی و سازش ندارند عوامل تهدیدی ادراک می شوند؛ و ج) خود، ممکن است، در نتیجه نضج و یادگیری تغییر یابد.
به عقیده ی راجرز، تفکر و تصور ما از «خود» یا روشی که با آن «خود» را ادراک می کنیم، نوع شخصیت ما را تعیین می کنند و کیفیت رفتار ما را در مقابل اوضاع و احوال و افراد دیگر، روشن می کند و حتی «خود» ماست که به این اوضاع و احوال، ارزش و معنا می دهد. بنابراین، فکر و نظر شخص از «خویشتن» یا «خود»، پایه ای است که شخصیت او بر آن مبتنی می باشد. و این «خود» نیز در خلال تعامل مداوم میان موجود زنده و محیطش تکوین پیدا می کند؛ خصوصاً محیط اجتماعی، زیرا افراد یا اطرافیان شخص هستند که از او تعریف یا انتقاد می کنند و باعث ارضای نیازهای ما یا مانع آنها می شوند و نظر ایشان درباره شخص، طرز تفکر او را درباره «خود» تعیین می کند. مثلاً کودکی که همیشه از والدینش تعریف و تمجید می شنود و از او به عنوان «بچه خوب»یاد می کنند نسبت به «خود»، گرایش مثبت خواهد داشت؛ برخلاف کودکی که دایماً مورد انتقاد و عیبجویی اطرافیانش قرار می گیرد. راجرز می گوید، وقتی ما با تجربه یا احساسات تازه ای مواجه می شویم که با تصورات ما متناقض است، معمولاً یکی از دو جهت زیر را در پیش می گیریم:
1. می توانیم تجربه یا احساسات تازه را بشناسیم و به طور واضح، آن را دریابیم و به طریقی آن را در تصور از «خود» قرار دهیم، در این صورت، ما یک واکنش سالم از خود نشان داده ایم. مثلاً پسری در خود نسبت به برادرش احساس کینه و خصومت می کند، ولی این تصور، او را وادار نمی کند که پدر و مادر یا جامعه را به طرد او برانگیزد یا نسبت به وی عمل بدی انجام می دهد.
2. می توانیم تجربه یا احساسات را انکار کنیم یا آن را به شکل نامطلوب و تحریف شده دریابیم. مثلاً همان پسر بکوشد که احساس عداوت خود را نسبت به برادرش انکار کند، واین نفرت و عداوت خود را به طور ناخودآگاه از طریق شکستن وسایل کار برادرش جبران کند که در این صورت گوییم از مکانیزم های دفاعی استفاده می کند.
به نظر راجرز، شخص ناسازگار یا ناسالم، کسی است که هر تجربه ناموافق با «تصور خود»(self-image) خویش را یک تهدید تلقی می کند، و میان خودپنداری یا تصوری که از خود دارد و واقعیت، سدی ایجاد می کند. برعکس، شخص سازگار یا سالم، کسی است که خود را همان طوری که واقعاً هست، تصور می کند، و احساسات، اعمال، و تجاربش با همین خود واقعی او متناسب هستند، به راحتی می تواند در صورت لزوم یا کسب تجربه تازه، خود را تغییر دهد؛ یعنی شخص انعطاف پذیر (به فصل بهداشت روانی مراجعه شود).
راجرز نیز مانند آلپورت، معتقد است که برای شخصیت سالم، زمان حال (اکنون) و چگونگی ادراک آن، بیش از گذشته، مطرح است بدون اینکه از تأثیر گذشته در سلامت روانی فرد، غافل باشد. به نظر راجرز معیار نهایی آدمی، تجربه ی آگاهانه اوست و همین تجربه است که زیربنای عاطفی او را می سازد و شخصیت فرد همیشه بر این زیربنا تکامل پیدا می کند. و آنچه در نظر هر شخص، واقعی است، ادراک یگانه خود از واقعیت است. راجرز، ماهیت مفاهیم مورد استفاده خود و ارتباط مداخل آنها را با یکدیگر در 22 جمله، خلاصه می کند که 19 جمله ی آنها را در کتاب درمان مُراجع-محوری(5)(1951) و سه جمله ی دیگر را در اثر دیگر چاپ نشده اش با عنوان یک تئوری درمان، شخصیت، و روابط متقابل در چارچوب مراجع محوری (6)(1955) بیان کرده است که به اختصار عبارت اند از:
1.«هر فرد در دنیایی از تجربه های دائماً در تغییر به وجود می آید که خود او مرکز آن دنیاست.» راجرز، تجربه های شخصی فردرا در تکوین شخصیت او بسیار مهم می داند و می گوید:«هر فرد، سرانجام باید بر تجارب خویش تکیه کند.» و هر کس بهترین منبع اطلاعات درباره ی خویشتن است. و بنابراین، در روان درمانی باید به بیمار (راجرز اصطلاح «مُراجع» را ترجیح می دهد) فرصت داد که به قدر کافی از خویشتن درباره خویشتن سخن بگوید.
2. «واکنش موجود زنده به میدانی که در آن قرار دارد متناسب با تجربه و ادراک و آگاهی است که از آن میدان دارد. این میدان تصوری (ادراک شده) است که برای فرد واقعیت دارد.» یعنی او به عوامل بیرونی یا درونی، آنچنان واکنش نشان می دهد که آنها را شخصاً تجربه می کند.
3. ارگانیسم همچون یک کل سازمان یافته به این میدان، واکنش نشان می دهد» اصطلاح «کل سازمان یافته» یک مفهوم مختص به موجود زنده است که روان شناسی گشتالت به کار می برد و منظور از آن، توجه به کل وجود فرد است و نمی توان رفتار او را تنها با نظریه محرک-پاسخ توجیه و تبیین کرد.
4. «موجود زنده اساساً متمایل است و تلاش می کند که خود را تحقق بخشد یا شکوفا سازد و آنچه را بالقوه دارد به فعلیت درآورد، و خود را برتر سازد.»
5. «رفتار اساساً کوشش هدفدار ارگانیسم به ارضای نیازهایی است که عملاً در میدان زندگی، تجربه می کند» یعنی نیاز در رفتارانسان اصالت دارد.
6. «هر رفتار هدفدار با عاطفه ای، همراه است که به طور کلی موجب تسهیل آن می شود نوع عاطفه موجود به جنبه هایی از رفتار جست و جوگری او بستگی دارد، و شدت عاطفه به اهمیت تصوری آن رفتار در نظر موجود زنده، بستگی دارد.»، موجود زنده آن مقدار عاطفه نشان خواهد داد که او را به هدفش برساند. در واقع، اهمیت تصوری رفتار هدفدار است که وضع عاطفی موجود زنده را تعیین می کند.
7. «بهترین مرحله و موقع برای شناخت رفتار، مراجعه به عوامل درونی خود فرد است.» به نظر راجرز برای شناخت رفتار فرد، مراجعه به عوامل بیرونی از قبیل داده های تستی، مشاهدات، و اعمال فرد کمتر رضایت بخش خواهد بود.
8. ‌«یک قسمت از کل میدان ادراکی (تصوری)، بتدریج متمایز می شود و عنوان خود پیدا می کند.» این خود از وجود و عملکرد آگاه است.
9. «در نتیجه تعامل با محیط و خصوصاً تعامل ارزش یابی شده با دیگران است که ساختار خود شکل می گیرد-یک الگوی سازمان یافته، متحرک، اما پایدار از ادراک خصایص و روابط «من» یا «مرا» با ارزشهای وابسته به این مفاهیم.» مثلاً کودک بتدریج یاد می گیرد که او از دیگران متفاوت است و خصایصی غیر از خصایص دیگران دارد، چیزهایی به او تعلق دارند و چیزهایی از آن محیط هستند و به این ترتیب، مفهوم از «خود» در ارتباط با محیط پیدا می کند.
10. «ارزشهای مربوط به تجربه و ارزشهایی که بخشی از ساختار خود را تشکیل می دهند گاهی ارزشهایی هستند که موجود زنده مستقیماً تجربه کرده است و بعضی ارزشهایی هستند که درون فکنی کرده یا از سایرین گرفته است؛ لکن به صورت تغییر شکل یافته، ادراک می شوند که گوی آنها را مستقیماً تجربه کرده است.» به این معنا که شخص برای اعمال و تجارب خویش ارزشهایی می دهد و این ارزشها را یا مستقیماً دریافته است یا از دیگران گرفته و درونی خود کرده است که آنها نیز از تجربه ناشی شده اند.
11. «تجربه هایی که در زندگی فرد روی می دهند بر سه نوع اند:الف) به صورت رمزی درآمده، ادراک شده، و در ارتباط با خود سازمان یافته اند، ب) فراموش شده اند زیرا ارتباط آنها با «ساختار خود» ادراک نشده است، پ) به سبب ناهماهنگی تجربه با «ساختار خود» رمزی شدن آنها مورد انکار قرار گرفته یا یک صورت رمزی تغییر شکل یافته، پیدا کرده اند.» اشاره راجرز به این نکته است که ادراک، یک فرایند انتخابی است و نخستین معیار برای انتخاب، این است که چقدر آن تجربه با «تصویر-خود» (self-picture) در آن لحظه، ارتباط و هماهنگی دارد.
12. «بسیاری از شیوه ها و روش های رفتار مورد قبول انسان آنهایی هستند که با مفهوم «خود» هماهنگی دارند.» به نظر راجرز بهترین راه برای ایجاد تغییر و تعدیل در رفتار، ایجاد تغییر در مفهوم خود است و این، هدف نظریه درمان مُراجع-محوری است زیرا این روش درمانی روی «خود» متمرکز است.
13. «رفتار در پاره ای موارد، ممکن است از تجربه های عضوی (ارگانیک) و نیاز، ناشی شود که به صورت رمزی درنیامده باشند. این چنین رفتار، ممکن است با ساختار «خود»، ناهماهنگ باشد، لکن در چنین مواردی، شخص رفتار را از «آن خود» نمی داند.» این قضیه، مکمل ضروری قضیه ی قبلی است، زیرا رفتار، ناهماهنگی آشکاری با ساختار خود دارد و بنابراین، خارج از کنترل فرد می باشد و او آن را مربوط به خویشتن نمی داند.
14. «ناساگاری های روان شناختی وقتی پیدا می شوند که انسان به اهمیت تجربه های حسی و امعایی (visceral) آگاهی ندارد و در نتیجه، رمزی نشده اند و به صورت ساختار کل (گشتالتی) از «ساختار خود» سازمان نیافته اند. تا این موقعیت هست، تنش روان شناختی پایه ای یا بالقوه وجود دارد.»
15. «سازش روان شناختی، هنگامی وجود دارد که «خود» در وضعی است که به همه ی تجربه های حسی و امعایی فرد امکان می دهد به سطح رمزی درآیند و رابطه ی پایدار و هماهنگی با مفهوم خود پیدا کنند یا می توانند پیدا کنند.» «خود» راجرز نیز مانند نهاد و خود (ego) فروید یا خودآگاه و ناخودآگاه یونگ، دارای سیستم های دوگانه است که عبارت اند از: موجود زنده و خود، که ممکن است مخالف همدیگر باشند.
16. «هر تجربه، که با سازمان یا ساختار خود ناهماهنگ باشد، ممکن است همچون یک تهدید ادراک تلقی شود، و هر قدر، این گونه تصورات (ادراکات) بیشتر باشند «ساختار خود» برای حفاظت خویشتن با استحکام بیشتری سازمان می یابد.» خود علیه تجربه های تهدیدی به عوامل دفاعی متوسل می شود و آنها را انکار می کند.
17. «تحت شرایط خاصی که تهدیدی علیه ساختار خود وجود ندارد ممکن است تجربه های تهدیدی، ادراک و آزمایش شوند و ساختار خود برای همسانی و همانندی با تجربه های مذکور و تحت شمول آنها قرار گرفتن، مورد تجدیدنظر واقع شوند.» این اصل در روان درمانی مُراجع-محوری، بسیار مؤثر است: به این معنا که مُراجع به کمک و راهنمایی درمانگر، خود را در موقعیتی احساس می کند که هیچ چیزی او را تهدید نمی کند؛ زیرا هر چیزی که می گوید بدون چون و چرا مورد قبول مشاور (درمانگر روانی) می باشد.
18. «هرگاه، فرد همه ی تجربه های حسی و امعایی خود را در یک سیستم پایدار و کامل دریابد و بپذیرد ضرورتاً دیگران را بیشتر می شناسد و بیشتر آنها را به عنوان افراد جدا و متمایز می پذیرد.» این نیز او را از دشمنی با دیگران بازخواهد داشت.
19. «هر چه فرد، بیشتر تجارب عضوی (ارگانیک) خود را در درون ساختار خود دریابد و بپذیرد، متوجه می شود که سیستم ارزشی موجودش را-مبتنی بر درون فکنی تغییر شکل یافته رمزی-با فرایند ارزش دادن (ارزش یابی) مداوم جابه جا می کند.» در این نکته، روی دو کلمه «سیستم» و «فرایند» تأکید می شود که کلمه ی سیستم معنای ثابت و ایستایی دارد در حالی که کلمه ی فرایند به شی در حالت «شدن» یا «صیرورت» دلالت می کند.
سه نیاز دیگر مورد اشاره نظریه ی راجرز در نظریه شخصیت عبارت اند از:
20.نیاز فرد به اینکه مورد توجه مثبت و احترام قرار گیرد.
21.نیاز فرد به اینکه خود را شخص محترم و قابل تقدیر بداند.
22. شرایط تقدیر یا عواملی که سبب می شوند فرد خود را ارزشمند تلقی کند.(7)
راجرز به عنوان یک روان شناس بالینی انسان گرا، یعنی زندگی انسان را مهم تر از هر چیز پنداشتن، برای یک انسان سالم، خصایص زیر را نام می برد:
1. بر تجربه های شخص خودآگاه، متکی است و برای کسب تجارب گوناگون آمادگی دارد. لکن در برابر آنها فعل پذیر (منفعل) نیست.
2. زندگی برایش هستی دار است و هر تجربه را تازه، تلقی می کند و کسب آن همیشه با هیجان همراه است. به بیان دیگر، شخصیت یا خود فرد سالم با هر تجربه تازه، پیوسته تحول و تکامل پیدا می کند.(8)
3. به ارگانیسم خویش اعتماد دارد و رفتارش بر پایه عقل و منطق و عاطفه با هم مبتنی است، یعنی در هر عمل، همان قدر که به عوامل منطقی توجه دارد، عوامل عاطفی را نیز از نظر دور نمی دارد چون زندگی، ترکیبی از همه ی آنهاست.
4. انسان سالم، خلاق است و از یک نواختی نفرت دارد. به عبارت دیگر، یک فرد سالم می کوشد همیشه و همه جا خلاق باشد و تنها در این صورت است که خود را واقعاً زنده می یابد.
5. آزادی عمل و انتخاب بیشتری را تجربه می کند؛ یعنی برای تفکر و عمل خویش محدودیتی نمی داند و از اینکه بر زندگی خودش تسلط دارد لذت می برد.
6. به آینده بیش از گذشته، توجه دارد و می پردازد. زیرا عقیده دارد که آینده به خود او متعلق است و با رویدادها و موقعیت های گذشته هدایت نمی شود. خلاصه، به عقیده راجرز «مهم ترین هدف زندگی، انسان» است.
شخصیّت سالم در روانکاوی جدید

نظریه کتل

یکی دیگر از روان شناسان پرکاری که شخصیت را ترکیبی از ویژگی ها می داند و غالباً به جای اصطلاح «ویژگی»(trait)، اصطلاح «عامل»(factor) را به کار می برد کتل (9)(کاتل) روان شناس معروف انگلیسی است که بخش عمده ی زندگی شغلی خود را در آمریکا سپری کرده است. او تحقیقات خود را با تعریف و سنجش عوامل یا اجزای تشکیل دهنده شخصیت در سال 1930 آغاز کرد و همین تحقیق خود درباره شخصیت را ادامه داده است. کتل و همکارانش بالغ بر 18 هزار کلمه ی انگلیسی گردآوری کردند که برای توصیف اشخاص به کار برده می شوند و این تعداد را به 200 فقره (item) کاهش دادند. گروه تحقیق این روان شناس، از مردم خواستند که این کلمات را برای توصیف خود و دوستانشان به کار ببرند. سپس این گفته ها را با روش ریاضی معروف به «تحلیل عامل»(factor analysis) یا «تحلیل عوامل»، مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و به این سبب، گاهی او را بنیانگذار «نظریه های عامل» می خوانند.
به نظر کتل، یک نظریه شخصیت باید روان شناسان را به پیش بینی و پیشگویی آنچه شخص معین در یک موقعیت خاص، انجام می دهد، قادر می سازد. همچنین، معتقد است که کاربرد روشهای ریاضی، مطالعه ی شخصیت را یک علم درست و عینی می کند. این روان شناس، کوشیده است عواملی را در شخصیت آدمی پیدا کند که در توجیه و تفسیر رفتار، بیشتر اهمیت دارند. از این لحاظ می توان نظریه ی او را تا حدی شبیه «نظریه ی ویژگی» آلپورت دانست. کتل می گوید: «شخصیت، آن چیزی است که پیش بینی یا پیشگویی عملی را که یک شخص در یک وضع و موقعیت خاص انجام خواهد داد، ممکن می سازد. و هدف تحقیق روان شناختی در شخصیت، کشف یا تعیین قانونهایی است درباره ی آنچه که افراد گوناگون در همه انواع مختلف اوضاع و موقعیت های اجتماعی و محیطی، انجام خواهند داد... شخصیت به تمام یا کل رفتار فرد، اعم از رفتار آشکار یا بالفعل و رفتار نهایی یا بالقوه، اطلاق می شود.»
برای کتل، واحد اساسی مطالعه ی شخصیت، «ویژگی»(trait) است. و ویژگی، عبارت است از یک ساختار ذهنی»(mental structure) یا ساختار عقلی که از رفتار استنتاج می شود. یک ساختار عقلی عبارت از یک مفهوم بنیادی است که برای بیان نظام یا ثبات رفتاری به کار می رود. او نیز مانند آلپورت میان انواع ویژگی ها فرق می گذارد. عوامل اصلی را که (ضمن اندازه گیری های متعدد) ظاهر می شوند، «ویژگی های منبع»(source traits) یا منشأ شخصیت می نامد؛ زیرا همچون زیربناهای رفتار محسوس (مشهود)، عمل می کنند. ویژگی های منبع یا منشأ اساساً مستقل از یکدیگرند و بنابراین، عوامل قائم به ذات هستند. عوامل دیگری وجود دارند که مستقل از یکدیگر نیستند و حالت مایل (در مقابل قائم) دارند. به نظر می رسد که این عوامل با هم هستند، زیرا نتیجه اصطکاک نفوذهای متعدد می باشند و «ویژگی های سطحی »(surface traits) یا رویی (در مقابل ویژگی های منبع) نامیده می شوند. به عبارت دیگر، ویژگی های منبع یا عمقی، موجبات واقعی رفتار و سرچشمه و منبع ویژگی های سطحی هستند، و از استحکام بیشتری برخوردارند که برای مطالعه ی شخصیت، ضرورت اساسی دارند. در صورتی که ویژگی های سطحی به آن گروه از رویدادهای رفتار، اطلاق می شود که آشکارند و دوام کمتری دارند و توصیف پذیری آنها بسیار کمتر از ویژگی های منبع است. به عقیده ی کتل هدف اساسی تحقیق باید کشف ویژگی های منبع باشد.
کتل، این ویژگی های منبع را به دو گروه «ویژگی های محیطی» (environmental-mold traits) (که تأکید روی شرایط محیطی است) و «ویژگی های سرشتی»(constiutional traits)(که تأکید روی عوامل سرشتی است)تقسیم می کند. به این ترتیب، کتل، که یک نظریه پرداز (تئوریست) قوی ویژگی است؛ عوامل سرشتی و محیطی را با هم در شخصیت، مؤثر می داند. به علاوه، ویژگی ها، ممکن است، همگانی یا اختصاصی باشند.«ویژگی های همگانی»(general traits) که در اوضاع و موقعیت های متفاوت، روی رفتار اثر می گذارند؛ «ویژگی های اختصاصی»(specific traits) که در اوضاع و موقعیت های محدودی، روی رفتار اثر می گذارند. خلاصه، کتل با وجود تأکید روی کلیت رفتار آدمی، معتقد است به اینکه شخصیت، مستلزم تحلیل آن به عوامل یا عناصر تشکیل دهنده اش می باشد به این ترتیب:

عوامل اکتسابی

عوامل موروثی

عوامل دینامیک (پویا)

4.عواطف و گرایشها

1.انگیزه ها، رغبتها، نیازها

5.ویژگی های اخلاقی

2.ویژگی های هیجانی و
مزاجی و خلقی

عوامل مزاجی و خلقی

6.مهارت های آموخته و معلومات عمومی

3.هوش و استعدادهای خاص مانند حافظ استعداد هنری

عوامل شناختی


سپس این عاملهای کلی را به عاملهای جزئی تحلیل می کند و شماره آنها را به 171 ویژگی یا خاصیت می رساند. مهم ترین اشکال این تحلیل و طبقه بندی، بی توجهی به ویژگی های بدنی است.
کتل همانند روانکاوان و پیروان نظریات یادگیری اجتماعی، رشد و تکامل شخصیت را نتیجه تأثیر متقابل یا تعامل وراثت و محیط می داند؛ همچنان که رفتار، محصول اجتماع دو ویژگی عمقی و ویژگی سطحی است. و در عین حال، معتقد است که ما هنوز از جزئیات عمل دو عامل وراثت و محیط یا ویژگی های عمقی و ویژگی های سطحی، اطلاع دقیق و کافی نداریم.(10)

نظریه آی زنک

گفتیم که کتل با وجود هم عقیده بودن با آلپورت در تحلیل شخصیت به ویژگی های (traits) و ضرورت مطالعه ی آنها در شناخت شخصیت، روش ریاضی «تحلیل عوامل» را در مطالعه شخصیت بنیان گذاشت و خود و همکارانش، تحقیقات متعدد و متنوعی با این روش درباره شخصیت به عمل آوردند.
آی زنک(11)(آیسنک-آی زینک) روان شناس معاصر انگلیس، روش تحلیل عوامل را برای مطالعه شخصیت پیش گرفت. او که نظریه خود را درباره شخصیت از تحقیقات بالینی خود، استنتاج می کند. در تعریف شخصیت می گوید: «مجموع کلی الگوهای رفتار فعلی یا نهانی موجود زنده که به وسیله دو عامل وراثت و محیط تعیین می شود. شخصیت از تعامل (تأثیر متقابل) چهار قطاع مهم، که الگوهای رفتار در آنها نظم پیدا می کنند، سرچشمه می گیرد و رشد و تکامل پیدا می کند: قطاع شناختی (هوش)، قطاع ارادی (منش یا خلق)، قطاع تأثری یا انفعالی (مزاج یا خوی)، و قطاع بدنی (سرشت).» آی زنک در این تعریف خویش، چنانکه می بینیم، کوشیده است همه ی ویژگی ها را، اعم از بدنی و روانی، بگنجاند. «اصل کلی که بر تحقیقات آی زنک حکم فرماست لزوم توأم ساختن نظر و عمل است. از این رو، در کتاب خود به نام «ساختار شخصیت آدمی» نخستین فصل را با این گفته ی کانت (فیلسوف آلمانی در قرن 18) آغاز می کند که عمل بدون علم (نظر) کور است، و علم بدون عمل چلاق است.»(12)
دو اصطلاح «ویژگی»(trait)و «تیپ»، نقطه مرکزی نظریه آی زنک می باشند که «ویژگی» را عبارت از خصایص و عادتها و اعمال تکراری فرد می داند. و وقتی چند ویژگی را با هم مرتبط می شوند و در یک مجموعه قرار می گیرند «تیپ» را تشکیل می دهند. از مطالعاتشان در رفتار سیاسی آدمی به اهمیت خاص دو مفهوم «گرایش» (attitude) و «ایدئولوژی»(ideology) متوجه می شود و به تحقیق درباره ی آنها می پردازد. آی زنک پس از مطالعات متعددش درباره ی ساختار شخصیت، به این نتیجه رسید که چهار عامل در آن مؤثرند که با چهار گونه رفتار مقارن می باشند، به این قرار: 1) عامل گروهی مقارن با تیپ 2) عامل گروهی مقارن با ویژگی ها 3) عامل اختصاصی مقارن با پاسخهای عادی 4) عوامل خطا مقارن با پاسخهای جزئی معین. به عقیده ی آی زنگ همه وجوه رفتار آدمی-ادراکی، انفعالی، ارادی، بدنی-در این چهار نوع کلی، سازمان یافته اند. از این چهار نوع، آنچه پاسخ جزئی معین است به عملی گفته می شود که در موقعیت معین از شخص سر می زند و چندان مهم نیست. منظور از پاسخ عادی، رفتار یا عملی است که در موقعیت ها، اوضاع و احوال خاص، به صورت همانند (مشابه) عیناً تکرار می شوند و وقتی این پاسخها (پاسخهای عادی) با هم ارتباط پیدا کنند عیناً تکرار می شود و وقتی این پاسخها (پاسخهای عادی) با هم ارتباط پیدا کنند و سازمان یابند «ویژگی» خوانده می شوند؛ که نسبت به پاسخ عادی، کلیت بیشتری دارند و همینکه بعضی از این ویژگی ها با یکدیگر مرتبط می شوند و سازمان کلی تری را تشکیل می دهند عنوان «تیپ» به آنها اطلاق می شود. به این ترتیب«تیپ» از بالاترین درجه کلیت برخوردار است و نوع شخصیت یا رفتار را نشان می دهد.
از طرف دیگر، به نظر آی زنک در شخصیت آدمی سه بُعد (dimention) مهم وجود دارند که افراد بشر از لحاظ آنها با یکدیگر متفاوتند به این صورت:
الف. درونگرایی-برونگرایی
ب. ثبات عاطفی-روان نژندی(neuroticism)
پ. حالت عادی-روان پریشی (psychoticism)
به عقیده این روان شناس، بُعدهای اصلی همان درونگرایی و برونگرایی هستند و هر کدام از آنها ممکن است با روان نژندی (اختلال عصبی) یا روان پریشی (اختلال روانی) همراه باشد، چنانکه در شکل زیر ملاحظه می کنیم.
آی زنک در این طبقه بندی، چنانکه ملاحظه می شود، از یونگ متأثر شده و درونگرایی و برونگرایی را در دو بُعد اساسی شخصیت قرار داده است و همان خصایص مورد نظر یونگ را درباره این تیپها قبول دارد. به نظر آی زنک در درونگرایان روان نژند، نشانه های اضطراب و افسردگی دیده می شوند، تمایلات وسواسی دارند، بی قرارند، بسیار خونسرد یا به اصطلاح عامه بی عاطفه هستند، و از بی ثباتی دستگاه عصبی رنج می برند، بنا به اقرار خودشان احساسات آنها زودتر جریحه دار می شود، بیشتر به خود توجه دارند، افراد عصبی هستند، احساس حقارت می کنند، به آسانی به عالم رؤیای بیداری می روند، از روابط اجتماعی گریزانند، و از بی خوابی رنج می برند. از لحاظ ساختار بدنی، رشد عمودی درونگرایان روان نژند بر رشد افقی آنها برتری دارد، پاسخ کوششی آنها ضعیف است، هوش نسبتاً زیادی دارند، از استعداد کلامی ممتازی برخوردارند، غالباً اصرار و پافشاری می کنند، عموماً دقیق ولی کُند هستند، و در کارهای دقیق بیشتر موفق می شوند، سطح آرزوی این گونه افراد، به طور غیرعادی، بالاست ولی میزان کارشان کم است.
در مقابل درونگرایان، گروه برونگرایان روان نژند قرار دارند که با این نشانه ها مشخص می شوند: در برابر محرکها حساسیت کمتری دارند، کم انرژی هستند، رشد بدنی آنها افقی است، علایق و رغبتهای محدودی دارند، به فعالیتهای بدنی علاقه مندند، از بیماری های بدنی خیالی رنج می برند، فاصله های زمانی را کوتاه تر از درونگرایان احساس می کنند؛ بیشتر اهل دودند و سیگار را هم ترجیح می دهند. به گفته خودشان از لکنت زبان در زحمت هستند، غالباً کار خود را به علت بیماری، ترک می کنند، و از سردرد و دردهای بدنی شکایت دارند. سطح هوش برونگرایان روان نژند در مقایسه با درونگرایان روان نژند، پایین است، خزانه ی لغات محدودی دارند، و زیاد اهل اصرار و پافشاری نیستند، سرعت را بر دقت ترجیح می دهند، در انجام دادن کارهای دقیق، چندان موفقیت ندارند، سطح آرزوهای ایشان پایین است ولی بیشتر کار می کنند و برای کارهای خویش بیش ازحد، ارزش قایل اند. در آثار هنری و زیبایی، شکلهای تازه و رنگین را ترجیح می دهند؛ و در خلاقیت زیبایی یا هنری طرحهای پراکنده یا ریخته و پاشیده، که غالباً موضوعهای انتزاعی دارند، به وجود می آورند. شوخی کردن را دوست دارند به ویژه شوخی های جنسی که بیشتر مورد علاقه شان می باشند؛ خط آنها روشن و مشخص است.
نظریات تحلیل عامل (یا عوامل) کتل و آی زنک از این لحاظ، بیشتر اهمیت و اعتبار دارند که بر روشهای کمی (آماری) مبتنی هستند و از مطالعات و تحقیقات متعدد درباره ی عده زیادی از مردم، نتیجه شده اند. این دو روان شناس همیشه کوشیده اند افکار و عقاید نظری خود را مورد آزمایش قرار دهند ودر صورت لزوم، آنها را تغییر دهند. بر خلاف سایر نظریات مربوط به شخصیت که غالباً کوشیده اند خود را بر نتایج آزمایش تحمیل کنند؛ یعنی آزمایش، موافق نظریه قبلی آنها نتیجه می دهد. از این رو، نظریات تحلیل عامل (یا تحلیل عاملی) امروزه، بیشتر مورد توجه هستند و عده ی زیادی از آنها طرفداری می کنند. لکن با وجود این، باز هم گروهی از روان شناسان نظریه های تحلیل عامل را اصلاً نظریه نمی دانند بلکه معتقدند که آنها در واقع، روشهای تحقیق و سنجش شخصیت هستند نه تفسیر و تبیین آن.

پی نوشت ها :

1. روان شناسی کمال، ص 36.
2. carl Rogers(1987-1902) روان شناس معروف امریکایی است که روش «درمان غیرمستقیم» را در درمان بیماری های روانی بنیان گذاشت. آثار معروفش عبارت اند از: مصاحبه و روان درمانی، درمان مُراجع-محوری، درمان بالینی کودک دشوار و درباره ی یک شخص شدن.
3. phenomenology(پدیده شناسی) مطالعه ی اشیاء و حوادث است، آنچنان که شخص تجربه می کند نه آنچنان که عیناً در عالم واقع وجود دارند. تقریباً مغایر رفتارگرایی (behaviorism)
4. پدیدار یا پدیده (phenomen) عبارت است از یک رویداد، اتفاق، تجربه، مجموع تجربه های ما (درون دادهای حسی، فرایندها، برون داده ها) را راجرز میدان پایداری می نامد.
5. client-centered therapy,its currtent practice,implications,and theory.Boston:(1951) Houghton
6. A theory of therapy,personality,and interpersonal relation ships as developed in the client-centered-framework.Unpublished manuscipt,(1955).
7. برای مطالعه ی تفصیلی درباره نکات 22 گانه راجرز به دو منبع زیر مراجعه شود:
1. Hall,calvins.And Lindzey,Gardner.(1957).Theories of personality.U.S.A.p.478.
8.سیاسی، علی اکبر(مرحوم)، نظریه های مربوط به شخصیت.
9. Raymiond Bernard cattel(1998-1905) روان شناس انگلیسی که پژوهشهای متعددی درباره هوش، شخصیت رفتار نابهنجار و اجتماعی به عمل آورده است. به باور او یک نظریه شخصیت باید به روان شناسان، این توان را بدهد که عمل شخص معین را در یک موقعیت خاص، پیش بینی کند. این روان شناس، کاربرد روش های ریاضی را در مطالعه شخصیت انسان، ضروری می یابد. آثار معروف او عبارت اند از: توصیف و سنجش شخصیت، تحلیل عوامل، شخصیت و انگیزش، راهنمای اندازه گیری ذهنی، روان شناسی عمومی و شخصیت.
10. برای مطالعه درباره مقایسه نظریه کتل یا آلپورت به این منبع مراجعه شود.
*Lamberth,John and others.(1978) personality:an introduction U.S.A.p.86.
ضمناً مطالعه دو منبع زیر نیز در مورد کتل توصیه می شود:
1. سیاسی، علی اکبر(دکتر)، نظریه های مربوط به شخصیت، ص 315.
2. سیاسی، عی اکبر(دکتر)، کاتل و نظریه او درباره شخصیت، مجله روان شناسی، سال چهارم، شماره دهم، دی ماه 1353.
11. Hans Jurgen Eysenck(1916- )روان شناس تجربی و بالینی دانشگاه لندن است که در آلمان به دنیا آمده است. او به سبب مطالعات معروفش درباره تحلیل ساختار شخصیت و تأکید روی اصول یادگیری، به عنوان پایه رفتار، شهرت یافته است. آثار معروفش عبارت اند از: ابعاد شخصیت، مطالعه علمی شخصیت، ساختار شخصیت انسان، درست و نادرست در روان شناسی (ترجمه فارسی از آقای ایرج نیک بین)، روان شناسی علم سیاست، واقعیت و خیال در روان شناسی (ترجمه فارسی از آقای محمدنقی براهنی و نیسان قولیان)، دایره المعارف روان شناسی، فرایندهای ادراکی و بیماری روانی، دینامیک های اضطراب و هیستری و پژوهش و درمان رفتار.
12. نظریه های مربوط به شخصیت ص 332.

منبع : شعاری نژاد، علی اکبر، (1390)، روان شناسی عمومی انسان برای انسانی برخوردار از طبیعت چندگانه! اما واحد!، تهران: اطلاعات

 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.