نویسنده: سید محمد مهدی زاده
فردیناند تونیس(1) ریشه ی جامعه ی جدید را در انواع تازه ی ارتباط می داند. به عبارتی، وی معیار تفکیک و تمایز میان جهان قدیم و جهان جدید را نه در سازمان یا ساخت نهادین و عوامل بیرونی، بلکه در روابط میان افراد جستجو می کند. تونیس با تمایز میان گمین شافت(2) (اجتماع) و گزل شاف(3) (جامعه) بر تحول روابط اجتماعی تأکید دارد.
گمین شافت به نوعی سازمان اجتماعی گفته می شود که مشخصه ی آن روابط نزدیکِ میان فردی و احساسات دوسویه ی پیوند دهنده ای است که انسان ها را به عنوان اعضای یک کلیت اجتماعی گرد هم می آورد. گمین شافت، کنترل اجتماعی قوی ولی غیررسمی است و از طریق سنت از جمله سنت دینی، خانواده و دوستان عمل می کند. در مقابل، مشخصه ی گزل شافت شکل بروکراتیک تر و غیرشخصی تر سازماندهی و کنترل اجتماعیِ ناشی از قرارداد [اجتماعی] به پشتیبانی دولت است.
تفکیکِ گمی شافت و گزل شافت، بر تمایز روانشناختی میان «اراده ی ارگانیک»، غریزی و عاطفی که مبیّن وضعیت کلی فرد و درگیریِ فعال خود انگیخته ی اوست، و «اراده ی سنجیده» که ناشی از تفکر انتزاعی و عقل حسابگر، که در جستجوی قدرت و در خدمت خودخواهی و جاه طلبی اوست، قرار دارد. میان اراده ی ارگانیکِ سرشار از زندگی و اراده ی سنجیده ی تهی از احساسات بشریِ سودجویانه، همان تضاد قدیمیِ میانِ احساس و عقل به چشم می خورد (کازنو، 20:1364).
اراده ی ارگانیک با اجتماعی مطابقت دارد که براساس روابط طبیعی، خونی، محیطی و عاطفی بنیان گرفته است و به اقتصاد بسته ی شبیه اقتصاد خانگی منتهی می شود. موازین حقوقی اجتماع که متناسب با چنین وضعیت اجتماعی است، بر منزلت و تعلق یا تصاحب استوار است. در مقابل، اراده ی سنجیده با جامعه مطابقت دارد که ترکیب مجردی است از افراد؛ یعنی مجموعه ای از افراد که روابط آن ها با هم براساس منافع است. در این جا عقل است که بر همه چیز نظارت دارد و روابط عاطفی را مهار می کند. اصل حاکم بر چنین جامعه ای، ایجاد تناسب ریاضی میان وسایل و اهداف است، و همین اصل است که ضوابط و قوانین مبادله، تجارت و صنعت را شکل می دهد. در چنین جامعه ای نظیر آن چه به سرمایه داری منتهی می شود، عقل حسابگر و سلطه گر حکم می کند که هر کس به فکر خود باشد و برای خود تلاش کند. در جامعه، افراد حکم مهره هایی قابل تعویض را دارند. موازین حقوقیِ متناسب با این چارچوب برقرارداد و تملک استوار است. تملک برخلاف تصاحب، چیزی جز رابطه ی کاملاً حقوقی میان فرد و شیء نیست؛ یعنی شیء تنها وسیله و یا فرصتی است برای سوداگری (همان:1-20).
تونیس جامعه را به عنوان «ساختار مصنوع جمعی از انسان ها» و دارای روابط آمیخته به تنش می داند که واقعیت اصلی و اولیه ی آن، عمل مبادله است. در جامعه، افراد نسبت به هم بیگانه اند، هیچ وجه اشتراکی با یکدیگر ندارند، و در فضایی اساساً خصمانه و کینه توزانه با یکدیگر مواجه می شوند.
او عامل تعیین کننده در پیدایش جامعه را عامل اقتصادی، یعنی تجارت می داند که در روند پیشرفت خود چیزی جز نظام سرمایه داری نیست.
به لحاظ ارتباطی، اجتماع و جامعه دارای سه «سطح یا گستره ی ارتباط»، «عمق ارتباط» و «نوع ارتباط» متفاوت هستند. در اجتماع (گمین شافت): 1. ارتباط محدود است. اجتماع با تراکم انسان ها روبرو نیست و تنهایی و بی خبری معنا ندارد؛ 2. ارتباط عمیق است. در اجتماع، ارتباط ناشی از سطح و فضای ظاهر نیست. اعضا همدیگر را می شناسند و واکنش های یکدیگر را پیش بینی می کنند. لذا ارتباط دارای پیشینه و عمق قابل توجهی است. حتی گذشته های خانوادگی افراد را دربر می گیرد و به ویژگی های آنی و کنونی محدود نمی شود؛ 3. ارتباط ارگانیک یا ذاتی و طبیعی است. اجتماع نوعی جامعه ی معنوی است که در آن، هر حرکت نه در خدمت فرد و مصالح شخصی، بلکه در خدمت جمع است. وسیله و هدف از یکدیگر جدا نیست. مشارکت فراگیر و بی چون و چراست. همبستگی اجتماعی، وفاق و ذوق روانی در آن وجود دارد. اراده ی ارگانیک بر پایه ی احساس و تجربه ی مشترک مثل سلیقه و سنت بنا می شود.
در جامعه (گزل شافت): 1. ارتباط گسترده است. جامعه از انسان های فراوان در فضای محدود تشکیل می شود که خود موجب عدم امکان شناخت متقابل می شود. این نوع تجمع، روابط صوری و قراردادی و نهایتاً تنهایی انسان را در پی دارد؛ 2. ارتباط سطحی است. ارتباط در جامعه سطحی و گذراست و اعضا بیشتر به ظاهر و اطلاعات محدود و مورد نیاز اکتفا می کنند؛ 3. ارتباط سنجیده است. در گزل شافت هر عمل انسان، تابعی از عقل گرایی و مصلحت اندیشی است. اعضا در گزل شافت برای دستیابی به هدف که عمدتاً اقتصادی است با هم قرارداد می بندند و روح حسابگری میان وسایل و اهداف، تعیین کننده ی رابطه ی بین اعضاست.
دوگانه ی گمین شافت و گزل شافت را باید به لحاظ مفهومی، دو قطب یک پیوستار دانست؛ چرا که کلیت واقعیتِ تاریخی و اجتماعی بین این دو قطب در نوسان است. تونیس می نویسد: «هیچ فرهنگ یا جامعه ای را سراغ ندارد که در آن عناصر گمین شافت و گزل شافت به طور همزمان حضور نداشته باشند» (کانمن، 26:1373).
رابرت جی دان(4)، مدرنیته را دوره ی همزیستیِ شکننده و پرکشاکشِ اجتماع و جامعه می داند که در آن فرد مدرن بر اثر کشش متعارض درونی، دو نیمه شده است؛ یکی میل به حیات در قالب اجتماعات و دیگری جاذبه ی امکانات آزادی بخشی که در زندگی در
جامعه ی بزرگتر وجود داشت. وی این سائقه ها و کشش های متعارض را منشأ پیدایش دو نوع هویت متفاوت تلقی می کند: نخست نوعی «هویت جمعیِ» بسته که افراد را در مقام اعضای گروه ها یا رده های جداگانه از هم متمایز می سازد و دوم، نوعی «هویت شخصی» مستقل تر که بر پایه ی کیفیات منحصر به فرد و دستاوردهای فردی استوار است (دان، 134:1385).
تونیس با توصیف دو نوع «رابطه ی اجتماعی»، تمایل خود را به گمین شافت (اجتماع) پنهان نمی دارد. او نشان می دهد که زندگی بشر که در اصل در قالب اجتماع شکل گرفته است، طی قرون متمادی در جهت جامعه ی تحول یافته است و تقریباً در اواخر قرون وسطی است که این تحول به نقطه ی عطف خود می رسد و جامعه بر اجتماع غلبه پیدا می کند (کازنو، 21:1364).
ژان کازنو(5) در توصیف باور تونیس به نقش افکار عمومی و وسایل ارتباطی در احیای اراده ذاتی و ارگانیک و زندگی اجتماعیِ صمیمانه، می نویسد: «در چنین عصر جدیدِ بحث برانگیزی که زندگی [حسابگرانه] جامعه ای از یک سو به مرزهای خود رسیده است و از سوی دیگر، بشر رستگاری خود را در بازگشت به خودانگیختگیِ زندگی گروهی که هنوز آثار آن از گذشته کاملاً محو نشده است، جستجو می کند، تونیس برای افکار عمومی و وسایل ارتباطی به عنوان عوامل محرک این حرکت، نقش بسیار مهمی قائل است.... تمدن شهری که اساساً جنبه ی جامعه ای دارد، تحت فشار افکار عمومی که از سوی وسایل ارتباطی آگاه می شود، بیهوده سعی می کند تا خود را اصلاح کند، و تا زمانی که در طریق فردگراییِ حسابگرانه قدم برمی دارد به این کار موفق نمی شود. به نظر تونیس، راه رستگاری پیدا نخواهد نشد مگر آن که افکار عمومی، جامعه را با بازگرداندن به سرچشمه ی زندگی گروهی و اجتماعی [صمیمانه] از نو حیات تازه بخشد» (کازنو، 3:1364-22).
پی نوشت ها :
1. Tonnies
2. Gemeinschaft
3. Geselschaft
4. R. Dunn
5. J. Cazeneuve