نویسنده: فرزاد بیطرف( محزون)
ولایت
تا دل به ولایتست خرسندما را نکشد فریب دربند
آنکس که به راه دوست پیوست
از عمر و منال وجاه، دل کند
عاشورایی
عشق عاشورا چنین ما را سبکسر کرده استدل هوا خواه مناهای مکرر کرده است
از چه با دریادلان گویی ز بیم موج غم؟
حق برای عاشقان، هجران مقدر کرده است
ارتش
ارتش ما کوره ی فولادهاستدامن پروردن صیادهاست
سرو تنومند، نه بیدیم ما
بیم کجا؟ در دل از این بادهاست
دفاع مقدس
چه حالی داشت، شبها خط شکستنمیان هور، در قایق شکستن
شکوهی داشت بر پیشانی خویش
نوار یا رسول الله (ص) بستن
انقلاب اسلامی
ما که در راه شرف سینه سپر ساخته ایماین بنا را همه با خون جگر ساخته ایم
از صدور تب این نهضت پاینده، جهان
گرم و پرشور چو کانون شرر ساخته ایم
سرباز
اثرکار تو سرباز، سرافرازی ماستخون گرمت به خدا جوهر سربازی ماست
ای زجان صرف نظر کرده به میدان عمل
قصه همت تو سر خط جانبازی ماست
رزمنده
خویش را پروانه سان در کام آتش می زنیمشعله ها در خرمن اغیار سرکش می زنم
تیر خشمم چون شود از چله ایمان رها
طعنه بر رویین تن افسانه، آرش می زنم
ارتش
ای لشکر سرفراز، ارتشبر خصم خدا بتاز، ارتش
ای معنی واژه های ایثار
جان بر کف و پاکبار، ارتش
هدیه بسیج
تو چون سرباز قرآنی بسیجیمثال کوه ایمانی بسیجی
خمینی (ره) گفت، مسجد سنگر ماست
تو سنگر را نگهبانی بسیجی
ارتش
دلاور مرد ارتش می خروشدبه همت در ره جانانه کوشد
کجا رزمنده ی هشیار ارتش
به دنیا دین خود را می فروشد
شهیدان
دلدادگان مهدی (عج) با جبهه خو گرفتنداز حب سرور خود، خوش آبرو گرفتند
رهوار سوی جانان رفتند وشام حمله
جام شهادت خویش، از دست او گرفتند
عاشقی
چه خوش است دل سپردن به مراد دلنوازیچه نکوست رقص در خون، لحظات عشقبازی
چه غم است نزد مردم به خطا، ضعیف بودن
چه خوش است جان فشاندن، به طریق سرفرازی
منبع : بیطرف (محزون)، فرزاد؛ (1386)، آتش دل، تهران: انتشارات ایران سبز، چاپ اول 1386.