یکی از سازمانهایی که از نظر راهنمایی افکار تا حدی با مفهوم ماده نهم اساسنامه فرهنگستان نزدیکی داشت، سازمان پرورش افکار بود؛ با این تفاوت که ماده نهم اساسنامه فرهنگستان هدایت افکار را به شناخت ارزش ادبیات ایران و تحولات وسیع آن میدانست و سازمان پرورش افکار میخواست افکار را به شناخت مسائل اجتماعی و سیاسی رهنمون شود. 1
الگوی عملی این تشکیلات سازمانهای تبلیغاتی نازیها در آلمان بود که تقریبا از یک دهه قبل جهت تبیین ایدئولوژی نازیسم و تقویت و اشاعه آن در سطح جامعه شکل گرفته بود. مأموریت ویژه سازمان پرورش افکار نیز تبلیغ آرمانهای سیاسی رژیم پهلوی و در تعقیب آن شاهدوستی و حمایتهای همهجانبه تودهای از دولت بود. قبلاً در سطح نازلتر، سازمان «تنویر افکار عامه» در سال 1310ه . ش در آموزش و پرورش تأسیس یافت و همین مقاصد را در سطح مدارس و بین جوانان دنبال نمود. حال بنا بود این امر در سطحی گستردهتر در میان سایر طبقات اجتماعی نیز راه یابد.
در بین نهادهای فرهنگی این دوره، که جهت انسجامبخشی به اهداف کلان فرهنگی آن نظام پایهگذاری شدند، این سازمان هم به لحاظ گسترش و هم علل تأسیس و روند فعالیت آن و از دیگر سو میزان تأثیرگذاری آن بر فرهنگ عمومی قابل پیگیری است. با بررسی موارد فوق میتوان هویت این نهاد را شناخت و ارتباط حوزه فرهنگی و سایر حوزهها، به ویژه سیاست، را در این دوره دریافت. در واقع نسبت بین فرهنگ با مناسبات سیاسی ـ سیاست داخلی و خارجی ـ چیست؟ آیا تعاملی بین این دو هست و یا آنکه فرهنگ خود حوزه مستقلی را تشکیل میدهد؟ پاسخگویی به این مهم خود میتواند فرضیه اصلی ما را در این تحقیق به خوبی جواب دهد. پاسخ مثبت به این پرسش خود میتواند نقطه تأکیدی باشد بر آنچه که تا به حال درباره ارتباط مستقیم و دوسویه سیاست و فرهنگ در این دوره آوردهایم.
آنچه که از مواد مختلف اساسنامه سازمان و رئوس سخنان مؤسسان و گردانندگان آن برمیآید، اندیشه ترقی راهبرد اصلی تأسیس آن را فراهم میسازد. دکتر عیسی صدیق2 در اولین سخنرانی خود در «سازمان پرورش افکار» میگوید: «اراده اعلیحضرت همایون شاهنشاه مردم را وادار کرد کاری که در اروپا از قرن شانزدهم تا قرن بیستم در طی 400 سال انجام شده در ظرف هیجده سال انجام دهند». 3
تأسیسات مدرنی که در طول این مدت به وجود آمده بود همه در تعقیب هدف فوق بود. با این حال، هیئت حاکمه به مقصود خود نرسیده بود. جامعه همچنان در مسیر قبلی خود حرکت میکرد و به سیاستهای فرهنگی در حال اجرا اعتنا نمیکرد. گرچه تجدد توانسته بود عقول بخشهایی از جامعه را تسخیر نماید، معالوصف اکثریت جامعه همچنان به باورداشتهای خود، که عمدتا از دین ریشه میگرفت، پایبند بود و به این دسته از سیاستها که آن را در تعارض با اعتقادات خود میدید روی خوش نشان نمیداد. از منظر گردانندگان سیاسی و فرهنگی امور، تحول فکری تودهها و جایگزینی اهداف متجددانه به جای آنچه که آن را خرافات و عقبماندگی مینامیدند به یک اصلاح ساختاری نیازمند بود. سازمانی مطابق سیاستهای متمرکز و دستوری رژیم که بتواند تمامی ارکان فرهنگی جامعه را زیر پوشش خود قرار دهد لازمه دستگاه حکومتی تمرکزگرای آن دوره بود، دستگاهی که هم در بعد تبلیغ و هم در بعد تربیت تمام مراکز وابسته به امر فرهنگ و تعلیم و تربیت را جهتدهی نماید مورد توجه هیئت حاکمه قرار گرفت.
گردآوری نیروهای فکری همسو با جریان فوق در مرکزیتی به نام «سازمان پرورش افکار» که مدارس، دانشگاهها و دانشسراها و مطبوعات و سایر ارگانهای تبلیغی را زیر نظر میداشت چنین نیازی را به مرحله اجرا گذاشت.
دکتر احمد متیندفتری، که سازمان مذکور با پیگیری او به وجود آمد، در اولین جلسه سخنرانی در آن سازمان در 12 بهمن 1317 گفت:
دولتهای امروز یعنی یک دولت بیدار وهوشیار نمیتواند نسبت به فرهنگ عمومی جامعه خودش بیعلاقه و بینظر باشد. در فرهنگ و افکار یک جامعه یک قوای مضر و یک قوای سودمند هست. دولت مکلف است که بر علیه آن قوای مضر مبارزه کند و قوای سودمند را تقویت کند تا در نتیجه این مراقبت یک وجدان ملی و یک اراده قوی ملی و یک پرورش معنوی در جامعه به وجود بیاید. خلاصه، دولتها مکلف هستند امروز در دنیا مراقب باشند که تمام عواملی که موجب اختلال میشود در یک جامعه، آن عوامل را براندازند و تمام عواملی که موجب وحدت فکری است تشویق کنند و تقویت کنند. در یک جامعه کافی نیست که فقط اصلاحات اجرا شود؛ از نظر وظیفه دولت اجرای اصلاحات تنها کافی نیست بلکه بایستی به مردم، به جامعه یک تعلیماتی، یک افکاری داده شود که معنی اصلاحات را بفهمند، با اصلاحات آشنا شوند... وظیفه دولتها در فرهنگ عمومی این است که سعی کنند قوای معنوی ملت، قوایی که در یک ملت هستد با هم کمک کنند... روی این افکار بوده... که این سازمان پرورش افکار به وجود بیاید. رل مهم سازمان پرورش افکار این است: مبارزه معنوی برای تقویت روح ملت. 4
در این سخنرانی ادعاهای زیر جلب توجه مینماید:
مراقبت دولت برای ایجاد یک وجدان ملی و یک اراده قوی ملی، وحدت فکری جامعه، فهم اصلاحات از طریق تعلیمات و افکار متمرکز، مبارزه معنوی برای تقویت روح ملت.
در بیانات بعدی وی و سایر اهل فرهنگ این دوره ایجاد یکپارچگی فکری از طریق نظارت مستقیم دولت و همسوسازی افکار طبقات مختلف بر اساس ضرورتهای سیاسی جهت استحکام نظام سلطنتی به عنوان فرض اولیه شکلگیری این سازمان تبیین گردیده است.
بر مبنای اساسنامه، سازمان مرکب از شش کمیسیون بود که به موازات هم و در ارتباط با رأس هرم سازمان به فعالیتهای فرهنگی مبادرت میکردند. این کمیسیونها عبارت بودند از:
کمیسیون سخنرانی، کمیسیون رادیو، کمیسیون تدوین کتب درسی (کمیسیون کتب کلاسیک)، کمیسیون هنرپیشگی (کمیسیون نمایش)، کمیسیون موسیقی و کمیسیون مطبوعات.
آنچه که در تمام برنامههای کمیسیونها به عنوان وظیفه کارکردی مطرح است، ایجاد روح ملی، تقویت و تشویق افکار میهنپرستی و شاهدوستی و رویکرد غربستایانه نظام سیاسی، توجه به امور زنان و مشارکت اجتماعی آنهاست. حتی این وظیفه در اساسنامه کمیسیون موسیقی نیز به چشم میخورد.
همچنین برخی از عناوین درسی آموزشگاه پرورش افکار (: از مؤسسات اقماری سازمان پرورش افکار که وظیفهاش آموزش و تربیت نیروی مورد نیاز سازمان بود)، بجز دروس عمومی از قبیل آیین سخنوری، عبارت بودند از:
پرورش افکار به وسیله تاریخ، شرح بزرگترین آثار ملی، مبارزه با خرافات و عقاید سخیف، خدمات ایران به عالم تمدن، اوضاع ایران مقارن سوم اسفند 1299ه . ش، پیشرفت ایران در عصر پهلوی، ملیت و وحدت ملی، وظیفه و آرزوی ملی.
با این حال، همانگونه که تا قبل از تشکیل این سازمان، سایر اقدامات رژیم تأثیر مورد نظر هیئت حاکمه را در سطح جامعه نداشت، تلاشهای این سازمان نیز که با به کارگیری افرادی که با طوع و رغبت به مسئولیت خود عمل نمینمودند و از سوی دیگر بدنه جامعه آن را تحمیلی بیشتر نمیدیدند به موفقیت نرسید. چنین اوضاع شکنندهای مترصد بهانهای برای انقراض بود که حوادث شهریور 20 و سقوط شاه این بهانه را به وجود آورد.
پی نوشت ها :
1. فصلنامه تحقیقاتی، تاریخی گنجینه اسناد، س 6، دفتر 1 و 2، بهار و تابستان 1375، ش 21 و 22، صص 70 و 71 .
2. عیسی صدیق از شاگردان ادوارد براون مستشرق و فراماسون انگلیسی است که معاونت او را در کیمبریج به سال 1916م به عهده داشت و با دیگر شاگردان براون از قبیل نیکلسن و پرفسور آربری و پرفسور چارلز استوری خاورشناس که از شاگردان و جانشینان براون بودند مرتبط بود. براون تأثیر زیادی بر فکر او داشت همانگونه که بر اندیشه سیاسی تقیزاده واندیشه ادبی محمد قزوینی بسیار اثر گذاشت. او پس از مرحله مقدماتی تحصیلات خود در تهران به اروپا رفت و در دانشگاه پاریس به تحصیل پرداخت و سپس از طریق براون در کیمبریج به تدریس پرداخت. نک: عیسی صدیق. یادگار عمر. تهران، امیرکبیر، 1345. ج 2، ص 204.
عیسی صدیق در سال 1316ش کتابی زیر عنوان تاریخ مختصر تعلیم و تربیت منتشر ساخت. این کتاب در بردارنده تقریرات کلاسی او در درس «تاریخ تربیت» از سال 1311ه . ش بود که تصدی دانشسرای عالی را به عهده داشت. رئوس مطالب کتاب فوق حکایت از آن دارد که وی کاملاً از مناسبات سیاسی، فرهنگی و اقتصادی، اجتماعی غرب جدید آگاهی دارد. این کتاب در سال 1347ش با اصلاحات بسیار با عنوان تاریخ فرهنگ اروپا به چاپ رسید. علاوه بر مباشرت وی در بنیادگذاری سازمان پرورش افکار و ارائه راهبرد به آن، وی در بسیاری از برنامههای فرهنگی این دوره مؤثر بوده است. صدیق قبلاً دانشکده ادبیات را با برنامه درسی ادبیات و زبانهای قبل از اسلام ــ مطابق خطمشی سیاسی، فرهنگی نظام وقت ــ راهاندازی و در شهریور 1313ش به تصویب شورای عالی فرهنگ رساند. او دستیار دکتر علیاصغر حکمت وزیر معارف در زمان تأسیس دانشگاه تهران بود. عیسی صدیق نقطهنظرات خود را در باب بسیاری از برنامههای صورت گرفته در دوره مورد نظر از قبیل بیحجابی و اختلاط دختر و پسر در جلد دوم یادگار عمر آورده است. نک: عیسی صدیق. یادگار عمر. تهران، امیرکبیر، 1345. ج 2، صص 306 تا 309 .
3 . فصلنامه تحقیقاتی، همان، ص 85 .
4 . فصلنامه تحقیقاتی، همان، ص 72.