پژوهشگر: علی ابوالحسنی (مُنْذِر)
زنجانی، از دیدگاه امام خمینی
پیشوای فقید انقلاب اسلامی ایران، از معتقدان به مقام علمی و مجاهدات سیاسی شیخ فضل الله نوری بود، او را عَلَمدار دفاع از دین میشمرد و نسبت به قاتلان وی دیدگاهی شدیداً منفی داشت. از نظر ایشان: «مرحوم شیخ فضل الله نوری رَحِمَهُ الله» یک شخصیتِ «مجاهدِ مجتهدِ دارای مقامات عالیه» بود که برای انطباق قوانین مشروطه با اسلام قیام کرد و «متمّم قانون اساسی» حاصل تلاش و «کوشش ایشان بود» و به همین علت نیز «خارجیها که یک همچو قدرتی را در روحانیت میدیدند... یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانینما» ـ ابراهیم زنجانی ـ شیخ فضل الله «را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل الله را در حضور جمعیت به دار کشیدند».1مقبره مرحوم شیخ (واقع در قم، صحن بزرگ حضرت معصومه علیها السلام) پیش از تبعید امام به عراق، پاتوق ایشان و دوستانشان محسوب میشد. 2 پس از پیروزی انقلاب نیز کراراً از شخصیت و مظلومیت شیخ، و اصلِ پیشنهادی او در قانون اساسی (نظارت فقها بر مجلس) یاد و ستایش میکرد و ملت ایران را به غور در حوادث مشروطه و عبرتگیری از سرنوشت آن (بویژه شهادت جانگداز شیخ) فرا میخوانْد: «اگر روحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکران متعهّد سستی بکنند و از قضایای صدر مشروطه عبرت نگیرند، به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد...» (4/8/60) و به نویسندگان توصیه میکرد در باره شیخ قلم بزنند. 3
امام در مسیر دفاع از اسلام و ستیز با عناصر سکولار، بین خود و استاد مطهری، شباهتهایی آشکار با شهید نوری میدید و دشمنان نظام جمهوری اسلامی را از سنخِ کسانی میشمرد که در مشروطه، به منظور انزوای روحانیت در اجتماع و سیاست ایران، دست به قتل علما گشودند. با تأکید براینکه: «مقصد ما اسلام است»، هشدار میداد: «ببینید چه جمعیتهایی هستند که روحانیون را میخواهند کنار بگذارند؟ همان طوری که در صدر مشروطه با روحانی این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند...؛ همان نقشه است. آن وقت ترور کردند سید عبدالله بهبهانی را، کشتند مرحوم نوری را، و مسیر ملت را از آن راهی که بود برگرداندند به یک مسیر دیگر؛ و همان نقشه الآن هست که مطهری را میکشند، فردا هم شاید من و پس فردا هم یکی دیگر را. مسیر، غیر مسیر ماست» (3/3/58). از نظر مرحوم امام: ابراهیم زنجانی (دادستانِ! محکمهای که رأی به اعدام شیخ فضل الله داد) نه یک روحانی اصولگرا و آزادیخواه، بلکه روحانینمایی فاسد و نامهذَّب شمرده میشد. چنانکه در جمع طلاب حوزههای علمیه و مدرسین و دانشجویان تحکیم وحدت دانشگاهها و مدارس عالی کشور فرمودند:
اگر تهذیب در کار نباشد علم توحید هم به درد نمیخورَد!... حتی علم توحید که بالاترین علم است...، انسان را اگر مهذّب نباشد از خدای تبارک و تعالی دورتر میکند. باید کوشش بشود در... حوزههای علمیه... کنار علم فقه و فلسفه و...، حوزههای اخلاقی، حوزههای تهذیب... و... سلوک الی الله تعالی [ باشد].
شما میدانید که مرحوم شیخ فضل الله را کی محاکمه کرد؟! یک معمّم زنجانی، یک ملاّی زنجانی محاکمه کرد و حکم قتل او را صادر کرد. وقتی معمّم و ملاّ، مهذَّب نباشد، فسادش از همه کس بیشتر است. در بعضی از روایات است که در جهنّم، بعضیها اهل جهنّم از تعفّن بعضی روخانیون در عذاب هستند و دنیا هم از تعفّن بعضی از اینها در عذاب... اگر عالِمْ فاسد، یک شهر را، یک مملکت را به فساد میکشد؛ چه عالم دانشگاه باشد چه عالم فیضیه فرقی نمیکند (27/9/59).
نیز فرمودند: «...مثل مرحوم حاج شیخ فضل الله نوری [ را] در ایران ـ برای خاطر اینکه میگفت باید مشروطه، مشروعه باشد، و آن مشروطهای که از غرب و شرق برسد قبول نداریم ـ در همین تهران به دار زدند و مردم هم پای او رقصیدند و کف زدند» (13/7/62). خلاصه آنکه: «در دوران مشروطه... یک عدهای که نمیخواستند که در این کشور، اسلام قوّه داشته باشد... جوّ سازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود، همچه جوّ سازی کردند که در میدان، علنی ایشان را به دار زدند و پایش هم کف زدند و این نقشهای بود برای اینکه اسلام را منعزل کنند و کردند...» (26/9/62).
زنجانی، به روایت شاهدان عینی
سالها پیش، در اواسط دهه شصت، زمانی که این بنده (راقم سطور) در باره فقیه وارسته و عدالتخواهِ زنجان در عصر مشروطه، حجهْالاسلام ملاّ قربانعلی زنجانی، پژوهش و تحقیق کرده و بدین منظور، علاوه بر مطالعه کتب و اسناد گوناگون در باره حوادث زنجان در جنبش مشروطه و مواضع سیاسی حجهْالاسلام زنجانی، با رجال و شخصیتهای بزرگ و مطّلع آن سامان (اعم از روحانی و بازاری و اداری و...) نیز مصاحبه و گفتگو میکرد، اطلاعات و خاطراتی ناب و فراوان و بعضاً تکان دهنده از خصوصیات فکری و اخلاقی شیخ ابراهیم زنجانی به دست آورد که سخت خواندنی و عبرت انگیز بود و انسان را شدیداً به یاد این دو دعای مشهور و عمیق اسلامی میانداخت که: «اَللّهُمَّ اجْعَل عَواقِبَ اُمورِنا خُیرا» و «رَبَّنا لاتَکلنا اِلی اَنفُسِنا طَرفَه عَینٍ اَبَدا»!4 به قول شاعر نکته سنج فارسی:ای خدا، مگذار حالِ ما به ما
گر گذاری، وای بر احوال ما!
پیش از ذکر اطلاعات و خاطرات فوق، تذکر این نکته (که در پیشگفتار نیز آوردهایم) ضروری است که: گناه برادر را به پای برادر نمینویسند و پسران را به کیفرِ مطاعنِ پدران نمیگیرند (البته پدران، مسئول تربیت فرزندان خویشاند). از صفات باری تعالی «یُخرجُ الحی مِنَ المیّت» است و باب توبه نیز همواره بر روی گنهکاران گشوده. بنابراین، آنچه از ابراهیم زنجانی و برخی از منسوبان وی در زیر خواهد آمد، نفیاً و اثباتاً متضمّنِ هیچ نوع قضاوتی نسبت به بازماندگان فعلی آنان ـ خاصّه کسانی که عمر را، به نجابت و شرافت میگذرانند ـ نیست. ذکر آن حقایق تلخ نیز از آن رو است که اگر در نگارش تاریخ، بنای مورخ بر ملاحظه اسلاف و اخلاف، و حذف و سانسور حقایق باشد، تاریخْ شیری بییال و دُم و اشکم شده و راه عبرتگیری و تجربه اندوزی کلاًّ مسدود خواهد گشت. جالب است که منفوریّت شیخ ابراهیم در زنجان پس از مشروطه، به حدی بود که پارهای از فرزندان وی نیز از وی بیزاری میجستند. پیش از این سخن مورخ و پژوهشگر فقید، آقای زاوش را آوردیم که راجع به شیخ ابراهیم مینویسد: «نوههای دختری وی در زنجان از فرهنگیان خوشنامی هستند که از اعمال پدر بزرگ خود متنفرند. این سخن را قلمزن [ = آقای زاوش] از زبان آنان شنیده است».5 سخن مرحوم حسن آقا رهبری (داماد شیخ ابراهیم، و رئیس اسبق فرهنگ و ثبت زنجان) نیز در بخش دوم کتاب حاضر گذشت که، خود را فراتر از شیخ ابراهیم انگاشته و نسبت به وی موضع انتقادی داشت.
یادآوری میشود که راویان حکایات زیر:
* آیتالله میرزا عباس طارمی،
* آیتالله میرزا محمود حسینی امام جمعه زنجان،
* علامه حاج شیخ موسی زنجانی،
* آیتالله حاج سید عزالدین حسینی زنجانی،
* آیتالله حاج سید موسی شبیری زنجانی،
* دکتر نورالدین مجتهدی،
* حاجی میرزا ابوتراب ضیایی
* آقای محمد مدرسی زنجانی
* آقای عبدالعظیم اوحدی، و
* حاج سید ابراهیم موسوی زنجانی
در پایان جلد اول کتاب «سلطنت علم و دولت فقر»، نوشته این جانب، تحت عنوان «توثیق رُوات» معرفی شدهاند و جویندگان آشنایی بیشتر با شخصیت و مقام آنان، میتوانند به مأخذ یادشده مراجعه کنند.
اینک خاطرات و اطلاعات شگفت مزبور در باره ابراهیم زنجانی:
برخوردار از دانش، بیبهره از عمل!
1. مرحوم علاّمه حاج شیخ موسی زنجانی، از مدرّسان و نویسندگان برجسته حوزه علمیه قم، کتابی به نام «الفهرست لمشاهیر علماء زنجان» نوشته که به شرح حال علما و دانشمندان آن خطه اختصاص دارد. وی در آن کتاب، پیرامون شیخ ابراهیم، بسیار کوتاه و مختصر، امّا پرمعنا و تعریضآمیز مینویسد: «الشیخ ابراهیم المعروف بسرخه دیزجی یُعرَفُ بِالعِلم و الفضل و یُنکرُ بِالعَمَل».6
گفتنی است که علامه شیخ موسی زنجانی، گذشته از فقاهت، در دانش حدیث نیز دستی توانا داشت و شاهد این امر، کتاب دو جلدی او: «مدینه البلاغه» است که در آن، با بهرهگیری از منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، مجموعه خطبهها، نامهها، مواعظ، وصیتها، احتجاجات، دعاها و کلمات کوتاه پیامبر اکرم (ص) را گردآورده است. تعبیر او در باره شیخ ابراهیم زنجانی میتواند متخذ از ـ یا ناظر به ـ این حدیث شریف نبوی (ص) باشد که در کتاب کنزالعمال (خ 29046) آمده است:
اِنّی لا اَتَخَوَّفُ عَلی اُمّتی مؤمناً و لا مشرکاً. اما المؤمن فَیَحجُزُهُ ایمانُه و اما الکافر فَیَقمَعُهُ کفرُه، ولکن اتخوّف علیکم منافقاً عالمَ اللسان یقول ما تَعرِفون و یعمل ما تُنکرون.
حاصل مضمون آنکه: من بر امتم از افراد مؤمن و مشرک نمیترسم. چه، مؤمن را ایمانش (از صدمه به امت) باز میدارد و کافر را نیز کفرش (رسوا و) نابود میسازد. اما بر شما از آن منافق چرب زبان بیم دارم که به سنت اسلام و مسلمانی سخن میگوید، ولی در عمل، بر ضدّ اسلام حرکت میکند.
2. آیت الله حاج سید موسی شبیری زنجانی، از فقها و مراجع بزرگ معاصرند که در قم ساکن بوده و مقام فضل و تقوا و امانتِ ایشان، بویژه تبحّرشان در علم رجال، مسلّمِ اهل نظر است. ایشان فرمودند:
در رجال نجاشی، در باره بعضی اشخاص چنین تعبیر شده (و ابن غضائری هم در رجال خود همین تعبیر را آورده است) که: «یُعرَفُ و یُنکر»!
مرحوم آقا شیخ موسی زنجانی ـ صاحب «الفهرست لمشاهیر علماء زنجان» ـ در معرّفی شیخ ابراهیم زنجانی از همین تعبیر سود جسته است: «یعرف بالعلم... و ینکر بالعمل». تعبیری است مختصر و مفید و جامع! خوب گفته است!
از مرحوم میرزا محمود امام جمعه زنجان شنیدم که میفرمود: شیخ ابراهیم زنجانی، این اواخر پیش من آمده بود و بسیار قیافه تاریک و ظلمانی داشت.
شما مگر نشستنی هستید که آدم با شما بنشیند؟!
3. آیتالله حاج سید عزالدین حسینی زنجانی (فرزند آیتالله میرزا محمود حسینی امام جمعه زنجان، و مرجع تقلید معاصر) که سالها است در مشهد مقدس اقامت دارند، ماجرایی را که خود در حدود 10 سالگی شاهد آن بودهاند، چنین نقل کردند:
در زمان رضا خان، در منزل مرحوم والد (واقع در امیریه ـ منیریه تهران) جلسه روضهای هفتگی برگزار میشد که عصرها تشکیل میشد. نیک به خاطر دارم یکی از روزها که اتاق پر بود و جمع زیادی از دوستان پدرم و علما و رجال وقت تهران، از جمله مرحوم محمدعلی بامداد حضور داشتند، شیخ ابراهیم زنجانی وارد شد.
توضیحاً باید عرض کنم که: مرحوم بامداد (1263ـ1321 شمسی) شخصیتی بود فاضل، دانشمند و آشنا با دروس حوزوی (تا سطح کفایه) و در عین حال بهرهمند از مراتب تقوا و معنویّت. ایشان که علاوه بر فارسی و عربی، با برخی از زبانهای اروپایی ـ فرانسه ـ نیز آشنایی داشت، در طول زندگی ـ گذشته از یک دوره نمایندگی مجلس ـ متصدّی پستهای مهمّی چون ریاست کلّ معارف، مدیر کلّی اوقاف، ریاست دیوان جزای عمّال دولت، مستشاری دیوان عالی کشور، ریاست اداره نظارت دادگستری، مدیر کلّی وزارت عدلیه بود و این اواخر هم بازرس عالی دولت در بانک ملی شده و امضای او، در اوایل سلطنت محمدرضا، بر روی اسکناسهای وقت منقوش بود.
بامداد چندین سال ریاست انجمن ادبی را نیز بر عهده داشت و ابیات زیر که بخشی از یک چکامه مفصّل است، نمونهای از طبع لطیف و نیز تعلّق وی به عوالم معنوی است:
جهان است چون منزل کاروانی
که باید در او چند روزی بمانی
پس از چند روزی، بباید کز آنجا
سفر سوی منزلگه جاودانی
طبیعتْ تمایل به بازیچه دارد
گَهِ کودکی باشد از وی نشانی7
غرض آنکه، مرحوم محمدعلی بامداد شخصیتی فاضل و بامعنویّت بود. او با مرحوم والد ما اُنس بسیار داشت و در جلسات منزل وی شرکت میجست.
باری، من در حیاط سرگرم بازی بودم که شیخ ابراهیم، در حالیکه برف پیری بر سر و رویش نشسته و عصایی در دست داشت، وارد شد. به محض ورود او، مرحوم بامداد به طوربیسابقه و به نحوی که دلالت تام بر نفرت او از ابراهیم زنجانی داشت، از جا برخاست و از اتاق بیرون زد. به گونهای که همگان متوجه امر شدند...
جلسه آن روز به پایان رسید و جمعیت پراکنده شدند. هفته بعد که مجلس تکرار شد، باز آقای بامداد در خدمت والد بود که شیخ ابراهیم وارد شد. این بار نیز به مجرّد رسیدن شیخ، مرحوم بامداد از جای خود برخاست و از اتاق خارج گشت. این بار، دیگر کاملاً روشن بود که بامداد، همنشینی با شیخ ابراهیم را سخت مکروه میدارد و از آن گریزان است. شیخ ابراهیم، با مشاهده این صحنه موهِن که برای دومین بار انجام میشد، در صدد دفاع از خود برآمد و روی به بامداد کرد و گفت: «ما که آمدیم، باز آقای بامداد برخاستند! مثل اینکه تعمّدی در کار هست»! مرحوم بامداد نیز، با کمال صراحت و قاطعیت، فریاد برآورد که:
ـ بله آقا! متعمّد هستم! شما مگر نشستنی هستید که کسی با شما بنشیند؟!
سپس اشاره به مرحوم والد کرده و افزود: آقا میزباناند و از بابِ «اَکرِموا الضَّیف...» 8 ناچارند بنشینند و شما را تحمل کنند. من که این محذور را ندارم...! و از مجلس بیرون زد.
آیتالله حاج سید عزالدین افزودند: من شیخ ابراهیم را آنجا دیدم، که چهرهای بسیار تاریک و ظلمانی داشت و با وجود پیری و سفیدی موی سر و روی، هیچ گونه اثری از روحانیت و معنویّت و عبادت در سیمای او دیده نمیشد (پایان کلام آیتالله حاج سید عزالدین).
مرحوم محمدعلی بامداد، از روزنامه نگاران و سیاسیون وارسته و مبارز عصر مشروطه محسوب میشود و برخورد تند وی با شیخ ابراهیم زنجانی، میتواند نُمادی از دیدگاه و برخورد منفی رجالِ پخته و دین باورِ مشروطیت با زنجانی باشد. سید الشعراء، شادروان امیری فیروزکوهی، مرثیهای سوزناک با مطلع:
همرهان رفتند و من از کاروان واماندهام
وای من، کـز کـاروان رفته برجا ماندهام
در سوک آن بزرگ سروده که در پایان مقدمه وی بر کتاب «علم اخلاق یا حکمت عملی» چاپ شده است. همچنین در سرگذشت خود نوشته خویش که در مقدمه دیوانش چاپ شده، مینویسد: در یکی از انجمنهای ادبی خصوصی پیوسته به حضور 3 تن از بزرگان میرسیده است: احمد بهمنیار، محمدعلی بامداد، و میرزا احمدخان اشتری. سپس در باره دو نفر اخیر مینویسد: «عارف و حکیم دانشمند، میرزا محمدعلی خان بامداد که هم در سیاست و هم در علم، از رجال مشهور بود و بیشتر اوقات خود را صرف تألیف کتاب و تربیت جوانان به حکمت عملی مینمود... . هرچند بامداد و... [ اشتری] هر دو عمری در سیاست گذرانیده و بسیاری از مقامات مهمّ دولتی را عهده دار بودند به اقلّ قلیل از حدّ معیشت میگذرانیدند و جز خانهای محقّر و اثاثی مختصر چیزی برجای نگذاشتند... این هر سه بزرگوار شعری هم به تفنّن میگفتند و تخلّصشان بترتیب عبارت بود از: دهقان، بامداد، یکتا. بامداد مدتی هم روزنامهای داشت به نام (بامداد روشن) و از مشروطه خواهان صدر مشروطه بود».
منبع :ایرانیانhttp://www.iichs.org