نویسنده: مریم میرسلطانی
کارشناس ارشد معماری دانشگاه علم و صنعت
کارشناس ارشد معماری دانشگاه علم و صنعت
از آن جا که پیاده راه ها، به عنوان فضاهای کالبدی با شکل خطی که در همسایه گی زنجیره ای از ملک های خصوصی قرار گرفته اند، در تعامل پیوسته با کاربران این قطعات هستند، شایسته است سرآغاز طرح های آفرینش و بهسازی این محورهای شهری شناخت نقش هم سایه ها و تدبیر یک مدل بهینه برای برهم کنش ایشان باشد. این مدل نه تنها قابلیت فراهم کردن زمینه های قانونی موردنیاز را دارد، بلکه می تواند ارائه دهنده ی پیشنهاداتی بدیع برای سرزندگی فضاهای شهری باشد.
شاید وقتی فرصتی پیدا کنیم، تا فارغ از دغدغه ی یک کار جدی تنها برای پرسه و تماشا در شهر، در یکی از پیاده راه های نو نوار تهران قدم بزنیم در میان ره گذرانی که آهنگ قدم هایشان پرده ی نگاه و صفحه ی گوشمان را تسخیر می کنند، هم سایه های گذر رقم زننده ی نقش هایی بس ماندگار بر خاطر ما هستند. با تابلویی که از دکان خود می آویزند، با فرشی که بر ورودی سرای خود پهن می کنند، با بوهایی که خوراکی هایشان به مشاممان پیش نهاد می کنند، با فریادهایی که برای دعوت به فروش گاهشان سرمی دهند، و با نگاه هایی از سر آشنایی یا کنج کاوی یا بی اعتمادی.
در خیابان شریعتی نرسیده به سه راه طالقانی، مردی میان سال از کسبه ی کنار خیابان هر صبح پیاده رو را می روفت و برای پرندگان زیر سایه ی درخت دانه می پاشید. پس از کند و کاو نوسازی، حالا که پیاده راه شریعتی رخت تازه به تن کرده، نه از او خبری هست و نه از پرنده ها. پیرمرد کفاش هم، که انگار در همان یک وجب از پیاده رو ریش و مویش را سفید کرده بود و هر صبح سر ساعت با روپوش آبی کار به انتظار مشتری ها می نشست، بساط خود را جمع کرد و رفت. کمی بالاتر رو به روی یک غذافروشی، که سال هاست با بوی تند روغن سوخته بر پیاده رو حکم می راند، معلوم نیست در چه ساعتی از شبانه روز پادوهای مغازه دستور رییس مبنی بر ساختن راه آب روی سنگ فرش نو را عملی کردند. اهالی خیابان را چه می شود که با ریخت و اسباب تازه ی هم سایه ی قدیمی خود، خیابان، سر سازش ندارند.
اگر خواست ما از آماده کردن محورهای تماشا و ایست در شهر تهران، همان پیاده راه ها، پرستاری از حس هم بستگی اهالی با شهرشان باشد، توجه به ظرایف ارتباط این مردم با فضای ساخته شده موضوعی کلیدی و اساسی است. یکی از این نکات اهمیت دادن به مدل ذهنی مالکین قطعات کناره ی این محورهاست. این که آیا علاقه مندی ایشان به فضای رو به روی ملک خود ضروری است یا نه و اگر این علاقه مندی لازمه ی نیل به اهداف طرح است، چگونه می توان برای این مفهوم به یک تعریف مناسب در قالب مرزهای مالکیتی فضاهای عمومی و خصوصی دست یافت. آیا می توان از نقش مالکین بدنه ی مجاور در پویایی محورهای پیاده چشم پوشید؟ هر زمان به این نتیجه برسیم که کاربران فضاهای مجاور نقش بزرگی در توفیق طرح های پیاده راه ها دارند، گریزی نیست که به یک چهارچوب نظری و عملی درخور برای چند و چون این تأثیرگذاری بیندیشیم.
از آن جا که سابقه ی تأسیس شهرداری به عنوان نهاد جامع صاحب اختیار فضاهای عمومی شهر در ایران سابقه ی چندانی ندارد، سایه ی تفکر سنتی بر ذهن اهالی به خوبی قابل مشاهده است. براساس این تفکر، مالک یک قطعه شهری خود را صاحب حق و اختیاری نانوشته بر فضای مقابل ملکش می پندارد، در صورتی که چنین حقی در مدل نوین اداره ی شهر هیچ جایی ندارد. برای روشن تر شدن این موضوع خوب است ریشه های تاریخی آن را در مقایسه با تجربه شهرهای غربی شناسایی کنیم. آنتونی تانگ در کتاب حفاظت از شهرهای بزرگ جهان می نویسد: "در شهرهای باسابقه ای چون ونیز، فلورانس، و آمستردام از دیر زمان سنتی مبنی بر حکومت شهری خودمختار حاکم بوده است. هنگام نیاز به آب خالص، یک سامانه ی شهری از آب روها و آب انبارها طراحی می شد. در هنگام نیاز به ارتقای سیستم جمع آوری فاضلاب، یک سامانه ی شهری فاضلاب فراهم می شد. به تدریج شهرها به شکل ساختارهایی پیچیده درک شدند که مسایلشان نیاز به برنامه ریزی جامع توسط مقامات مسؤول شهری داشتند. در دنیای اسلام، شهرها به عنوان تمامیت های سیاسی جدا از هم طبقه بندی نمی شدند، بلکه به وسیله ی حاکمان دینی ــ نظامی اداره می شدند که اولین مسؤولیتشان پاس داری از امپراطوری اسلامی و گسترش آن بود. در یک چنین مناسبات سیاسی، شهر توسط ساکنانش و به خاطر اهداف ایشان اداره نمی شد. بسیاری از شهرهای مسلمان تا قرن بیستم شهرداری نداشتند. این ویژه گی از همه بیش تر خود را در الگوی شکل گیری و تکامل گذرهای شهرهای مسلمانان نشان می دهد. اگرچه در هر دوی شهرهای اسلامی و مسیحی، گذرها در دوره ی میانی شکل ارگانیک داشتند، اما در شهرهای اروپایی، از تکامل شکل و ایده در شهرهای دوره ی رنسانس تا باروک و تا شهرهای مدرن صنعتی، به تدریج گذرها شکل های هندسی تر و منظم تری به خود گرفتند تا حرکت وسایل نقلیه در شهر تسهیل شود. در حالی که در طی همین هزار سال چشم انداز خیابان های شهرهای اسلامی پیچ در پیچ تر و باریک تر شد. قوانین اسلامی مربوط به حقوق مالکیت خصوصی شرایط را سخت تر می کرد. در اروپا مالک خیابان شهرداری بود و گذر از طریق قانون تمیز نگه داشته می شد. در اسلام حق مالکیت فضای بالای گذر در اختیار صاحبان املاک هم سایه ی گذر بود. در نتیجه، خیابان های اسلامی مورد تجاوز بناهای طره شده قرار می گرفتند و کم کم به نور خورشید راهی نداشتند و یا با گسترش دکه ها یا مغازه ها در سطح، تنگ تر و پیچ در پیچ تر می شدند. گرچه در بخش حاکم نشین برنامه ای برای فضاهای جمعی مقرر بود اما به محض ترکیب با بخش تجاری، نظم چیدمان نخستین خیابان ها از بین می رفت»."(1)
داستان تکراری تقابل سنت کهن با سامانه ی نوین! شیوه ی سنتی اداره ی شهرهای ما گرچه خالی از اشکال نبوده است، اما نمی توان از خصلت های منحصر به فرد و هویت سازی که به فضاهای جمعی بخشیده چشم پوشید. پدیده های چشم نواز و دل پسندی چون ساباط ها و واشدگاه ها در شکل سنتی شهرهای ما نتیجه تعامل پیوسته ی اهالی با کالبد شهر بوده است. گرچه ضرورت وجود یک چهارچوب نظم دهنده که فعالیت های کابران را کنترل می کند انکارناپذیر است، اما قدم زدن کنار ساختمان هایی که در قید انضباط خشک هستند و مردمی که قوانین کور اخم هایشان را درهم کشیده، چه لطفی دارد؟ از این رو شایسته است به جای حذف یا مقابله با نقش اهالی ملک های مجاور، به راه حلی برای در نظر گرفتن خواست و سلیقه ی ایشان در طرح اندیشید. راه حلی که رابطه ی میان طرح و مجری را با مردم تنظیم کند.
شاید وقتی فرصتی پیدا کنیم، تا فارغ از دغدغه ی یک کار جدی تنها برای پرسه و تماشا در شهر، در یکی از پیاده راه های نو نوار تهران قدم بزنیم در میان ره گذرانی که آهنگ قدم هایشان پرده ی نگاه و صفحه ی گوشمان را تسخیر می کنند، هم سایه های گذر رقم زننده ی نقش هایی بس ماندگار بر خاطر ما هستند. با تابلویی که از دکان خود می آویزند، با فرشی که بر ورودی سرای خود پهن می کنند، با بوهایی که خوراکی هایشان به مشاممان پیش نهاد می کنند، با فریادهایی که برای دعوت به فروش گاهشان سرمی دهند، و با نگاه هایی از سر آشنایی یا کنج کاوی یا بی اعتمادی.
در خیابان شریعتی نرسیده به سه راه طالقانی، مردی میان سال از کسبه ی کنار خیابان هر صبح پیاده رو را می روفت و برای پرندگان زیر سایه ی درخت دانه می پاشید. پس از کند و کاو نوسازی، حالا که پیاده راه شریعتی رخت تازه به تن کرده، نه از او خبری هست و نه از پرنده ها. پیرمرد کفاش هم، که انگار در همان یک وجب از پیاده رو ریش و مویش را سفید کرده بود و هر صبح سر ساعت با روپوش آبی کار به انتظار مشتری ها می نشست، بساط خود را جمع کرد و رفت. کمی بالاتر رو به روی یک غذافروشی، که سال هاست با بوی تند روغن سوخته بر پیاده رو حکم می راند، معلوم نیست در چه ساعتی از شبانه روز پادوهای مغازه دستور رییس مبنی بر ساختن راه آب روی سنگ فرش نو را عملی کردند. اهالی خیابان را چه می شود که با ریخت و اسباب تازه ی هم سایه ی قدیمی خود، خیابان، سر سازش ندارند.
اگر خواست ما از آماده کردن محورهای تماشا و ایست در شهر تهران، همان پیاده راه ها، پرستاری از حس هم بستگی اهالی با شهرشان باشد، توجه به ظرایف ارتباط این مردم با فضای ساخته شده موضوعی کلیدی و اساسی است. یکی از این نکات اهمیت دادن به مدل ذهنی مالکین قطعات کناره ی این محورهاست. این که آیا علاقه مندی ایشان به فضای رو به روی ملک خود ضروری است یا نه و اگر این علاقه مندی لازمه ی نیل به اهداف طرح است، چگونه می توان برای این مفهوم به یک تعریف مناسب در قالب مرزهای مالکیتی فضاهای عمومی و خصوصی دست یافت. آیا می توان از نقش مالکین بدنه ی مجاور در پویایی محورهای پیاده چشم پوشید؟ هر زمان به این نتیجه برسیم که کاربران فضاهای مجاور نقش بزرگی در توفیق طرح های پیاده راه ها دارند، گریزی نیست که به یک چهارچوب نظری و عملی درخور برای چند و چون این تأثیرگذاری بیندیشیم.
از آن جا که سابقه ی تأسیس شهرداری به عنوان نهاد جامع صاحب اختیار فضاهای عمومی شهر در ایران سابقه ی چندانی ندارد، سایه ی تفکر سنتی بر ذهن اهالی به خوبی قابل مشاهده است. براساس این تفکر، مالک یک قطعه شهری خود را صاحب حق و اختیاری نانوشته بر فضای مقابل ملکش می پندارد، در صورتی که چنین حقی در مدل نوین اداره ی شهر هیچ جایی ندارد. برای روشن تر شدن این موضوع خوب است ریشه های تاریخی آن را در مقایسه با تجربه شهرهای غربی شناسایی کنیم. آنتونی تانگ در کتاب حفاظت از شهرهای بزرگ جهان می نویسد: "در شهرهای باسابقه ای چون ونیز، فلورانس، و آمستردام از دیر زمان سنتی مبنی بر حکومت شهری خودمختار حاکم بوده است. هنگام نیاز به آب خالص، یک سامانه ی شهری از آب روها و آب انبارها طراحی می شد. در هنگام نیاز به ارتقای سیستم جمع آوری فاضلاب، یک سامانه ی شهری فاضلاب فراهم می شد. به تدریج شهرها به شکل ساختارهایی پیچیده درک شدند که مسایلشان نیاز به برنامه ریزی جامع توسط مقامات مسؤول شهری داشتند. در دنیای اسلام، شهرها به عنوان تمامیت های سیاسی جدا از هم طبقه بندی نمی شدند، بلکه به وسیله ی حاکمان دینی ــ نظامی اداره می شدند که اولین مسؤولیتشان پاس داری از امپراطوری اسلامی و گسترش آن بود. در یک چنین مناسبات سیاسی، شهر توسط ساکنانش و به خاطر اهداف ایشان اداره نمی شد. بسیاری از شهرهای مسلمان تا قرن بیستم شهرداری نداشتند. این ویژه گی از همه بیش تر خود را در الگوی شکل گیری و تکامل گذرهای شهرهای مسلمانان نشان می دهد. اگرچه در هر دوی شهرهای اسلامی و مسیحی، گذرها در دوره ی میانی شکل ارگانیک داشتند، اما در شهرهای اروپایی، از تکامل شکل و ایده در شهرهای دوره ی رنسانس تا باروک و تا شهرهای مدرن صنعتی، به تدریج گذرها شکل های هندسی تر و منظم تری به خود گرفتند تا حرکت وسایل نقلیه در شهر تسهیل شود. در حالی که در طی همین هزار سال چشم انداز خیابان های شهرهای اسلامی پیچ در پیچ تر و باریک تر شد. قوانین اسلامی مربوط به حقوق مالکیت خصوصی شرایط را سخت تر می کرد. در اروپا مالک خیابان شهرداری بود و گذر از طریق قانون تمیز نگه داشته می شد. در اسلام حق مالکیت فضای بالای گذر در اختیار صاحبان املاک هم سایه ی گذر بود. در نتیجه، خیابان های اسلامی مورد تجاوز بناهای طره شده قرار می گرفتند و کم کم به نور خورشید راهی نداشتند و یا با گسترش دکه ها یا مغازه ها در سطح، تنگ تر و پیچ در پیچ تر می شدند. گرچه در بخش حاکم نشین برنامه ای برای فضاهای جمعی مقرر بود اما به محض ترکیب با بخش تجاری، نظم چیدمان نخستین خیابان ها از بین می رفت»."(1)
داستان تکراری تقابل سنت کهن با سامانه ی نوین! شیوه ی سنتی اداره ی شهرهای ما گرچه خالی از اشکال نبوده است، اما نمی توان از خصلت های منحصر به فرد و هویت سازی که به فضاهای جمعی بخشیده چشم پوشید. پدیده های چشم نواز و دل پسندی چون ساباط ها و واشدگاه ها در شکل سنتی شهرهای ما نتیجه تعامل پیوسته ی اهالی با کالبد شهر بوده است. گرچه ضرورت وجود یک چهارچوب نظم دهنده که فعالیت های کابران را کنترل می کند انکارناپذیر است، اما قدم زدن کنار ساختمان هایی که در قید انضباط خشک هستند و مردمی که قوانین کور اخم هایشان را درهم کشیده، چه لطفی دارد؟ از این رو شایسته است به جای حذف یا مقابله با نقش اهالی ملک های مجاور، به راه حلی برای در نظر گرفتن خواست و سلیقه ی ایشان در طرح اندیشید. راه حلی که رابطه ی میان طرح و مجری را با مردم تنظیم کند.
پی نوشت ها :
1. 2001.M.Tung, Anthony,"Preserving The Great Cities",Three Rivers Press, New York.
منبع: شهر، زندگی، زیبایی، شماره 2 (زمستان90)