پژوهشگر: دکتر سید مهدی ساداتی؛
اولین گامهایی که در مسیر تحقق مشروطه برداشته شد، تأسیس و سازماندهی انجمنهای زیرزمینی توسط برخی از دانشآموختگان آن زمان بود. یکی از مهمترین این انجمنها کمیتهای به نام «کمیتهی انقلاب ملی» بود که برای شناخته نشدن هویتِ ماسونیک آن به نام «کمیتهی سرّی» خوانده میشد..
پیرامون انقلاب مشروطه و تحولات آن، پژوهشهای فراوانی انجام گرفته است به گونهای که بررسی دوبارهی این جریان عظیم، بسیار تنگ میدان مینماید. موضوعی که بنمایهی این پژوهش را شکل میبخشد، اگرچه در بطن انقلاب مشروطه رخ مینماید، اما دربارهی بستری از آن دادِ سخن میدهد که کمتر مورد توجه قرار گرفته، یا تحت این عنوان کلی نبوده است. این مقاله در پی آن است که با ارایهی دورنمایی از عملکرد کمیتهی انقلاب ملی، بخشهایی از زندگی، عملکرد و شخصیت «میرزا جهانگیرخان شیرازی» و «علی اکبرخان قزوینی» (دهخدا) را برجسته کند. نکتهای که قبل از پرداختن به موضوع مقاله باید یادآوری شود این است که نگارنده به هیچوجه در پی کمرنگ کردن حس میهن دوستی میرزا جهانگیرخان و فعالیتهای ادبی مرحوم دهخدا نیست و در پژوهشی کاملاً علمی به واکاوی این مقولات پرداخته است.
«با صدور فرمان مشروطیت، جنبشهایی از طرف دستجات سیاسی و کسانی که طالب آزادی بودند، به وجود آمد. در این میان فراماسونهایی که در خارج از ایران وارد محافل شده بودند و یا آزادیخواهانی که در لژهای غیرمجاز و بدون اجازه خود را فراماسون میدانستند، بیش از همه فعالیت میکردند و طبعاً اینگونه جنبشهای پراکنده، برخوردهایی بین اعضای آنها به وجود آورد و هر دسته خود را وارث آزادی و مشروطیت میدانست. فراماسونهای عضو لژ بیداری ایران که با اجازهی «گراند اوریان» فعالیت کرده بودند، برای از بین بردن سازمانهای غیرمجاز نظیر مجمع آدمیت و باقیماندگان فراموشخانهی لژ اعضای خلقالساعهی فرماسونریِ ناظم دفتر تبریزی، در صدد تأسیس یک کمیتهی سرّی به نام «کمیتهی انقلاب ملی» برآمدند. این کمیته که به موجب اظهارات «حکیم الملک» برای شناخته نشدن هویتِ ماسونیک آن به نام «کمیتهی سرّی» خوانده میشد، در دوران استبداد صغیر مبارزات مؤثری کرد که هنوز قسمت مهمی از اسرار آن فاش نشده است.»4
«ملکزاده» دلیل شکلگیری این کمیته را اینگونه بیان میکند: «چون سران آزادیخواهان، روزگار را تیره و تار دیدند و خطرهایی که مشروطیت را تهدید میکرد، مشاهده نمودند؛ چاره را در دست گرفتن زمام انقلاب و به وجود آوردن یک قدرت ملی و تهییج افکار عمومی و قیام اجتماعی دانسته، برای رهبران انقلاب یک کمیتهی سرّی به نام «کمیتهی انقلاب» از مهمترین و فداکارترین افراد آزادیخواه تأسیس نمودند.»5
این کمیته که «کمیتهی سرّی انقلاب ملی» و «حوزهی مخفی اجتماعیون عامیون» هم نامیده شده است،6 «15 عضو داشت: ملک المتکلمین، سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان، محمدرضا مساوات، سلیمان خان میکده، حکیم الملک، یحیی دولتآبادی، سید برهان الدین خلخالی، سید جلیل اردبیلی، حسین قلیخان نواب، میرزا علیاکبرخان دهخدا، تقیزاده، میرزا ابراهیم آقا، میرزا داود علیآبادی و ادیب السلطنه سمیعی.»
این گروه نیز یک هیأت 5 نفری را برگزیدند که اعضای آن عبارت بودند از: «ملک المتکلمین، سید محمدرضا مساوات، سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان و سلیمانخان میکده» به نوشتهی ملکزاده، نشستهای این کمیته در منزل «حکیم الملک» برپا میشد. این کمیته دارای افراد رابطه و مسلح بوده که خود را مسؤول حراست از مجلس شورای ملی میدانستهاند. این کمیته به صورت مخفی، مدعی رهبری نهضت مشروطیت بود و با «سوسیال دموکراسی روسیه» و «حزب همت» که حزب «سوسیال دموکراتهای مسلمان روسیه» بود، روابطی داشت.»7
از آنجا که «وابستگی میرزا جهانگیر و دهخدا به اجتماعیون تهران، حقیقتی تقریباً اثبات شده است،»8میتوان چنین انگاشت که انتشار نشریهی «صور اسرافیل» نیز از دیگر اقدامهای انقلابیون برای مبارزه با حکومت بوده است. «شمارهی اول این روزنامهی هفتگی روز پنجشنبه 17 ربیعالاخر 1325 هجری قمری، برابر با دهم خرداد ماه 1286 هجری شمسی و 30 مه 1907 میلادی در 8 صفحه در تهران»9 و «به مدیریت و صاحب امتیازی مرحوم میرزا جهانگیرخان و مدیریت مشترک میرزا قاسمخان و منشیگری میرزا علیاکبرخان انتشار یافت.10هدف این نشریه «تکمیل معنای مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و ضعفا و فقرا و مظلومین بود.»11
بدینگونه روشن میشود که به ثمر رسیدن نهضت مشروطه، باعث تأمین منافع دولت انگلیس و موجب به خطر افتادن منافع دولت روسیه میشد، به همین دلیل روسیه در پی حفظ وضعیت موجود و انگلیس با حمایت از مشروطهخواهان در اندیشهی بر هم زدن آن بود. در فراسوی همین سیاستهاست که مشاهده میکنیم به توپ بستن مجلس به رهبری «کلنل لیاخوف» روسی انجام میگیرد و «محمدعلی شاه» نیز در نهایت به سفارت روسیه پناهنده میشود. البته انگلستان به خوبی میدانست که اگر جریان مشروطه به ثمر برسد و حاکمیتی مقتدر در ایران مستقر شود، جایگاهی برای آنان باقی نخواهد ماند؛ بر همین اساس، هدف دیگر آنان منحرف کردن جریان آزادیخواهی بود که تا حدود زیادی به آن هدف نیز دست یافت. هدفی که چنان در لایههای تو در توی سیاسی پیچیده بود که برای برخی مجال شگفتی و تعجب فراهم میآورد: «اما چیزی که هنوز برای من روشن نشده این است که چگونه حکومت استعماریای چون انگلستان که هدفی جز استثمار و بردگی ملل ... ندارد، به کمک آزادیخواهان یک مملکت آمده و به آنها پناهندگی سیاسی میدهد و آنها را از ایران خارج میگرداند...»13
نکتهای که نباید فراموش کرد آن است که انگلستان و روسیه مطابق مفاد موافقتنامهی 1907م. متعهد به همکاری و همگرایی در سیاست اروپایی خود بودند و سخنان دهخدا با کاردار سفارت در هنگام پناهنده شدن به سفارت انگلیس، به خوبی این مسأله را روشن میکند که در مباحث آینده به آن پرداخته خواهد شد.
میرزا جهانگیر خان شیرازی و علیاکبر خان قزوینی؛ نمایندگان کمیتهی انقلاب ملی
دامنهی این پژوهش، بررسی شخصیت و عملکرد میرزا جهانگیرخان شیرازی و علیاکبرخان قزوینی را در بر میگیرد؛ به همین دلیل، از شرح زندگینامه و بررسی جزییات زندگی آنها که در عرصهی سیاسی تأثیرگذار نبودهاند، چشمپوشی شده است و خواننده میتواند این مطالب را از کتابها و مقالاتی که در این حوزهی خاص نگاشته شده است، دریابد.
این پیش زمینه و نوشتههای نشریهی صور اسرافیل بر شخصیت غیردینی میرزا جهانگیر برجستگی بخشیده است و افرادی نیز بر طبل این رسوایی کوفتهاند: «این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبهاست، ... تا به حال دو بار روزنامهاش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردنهای سابق، باعث ترقّی او شده...؛ بالأخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج ـ شش نسخهی روزنامه آنچه میل دارم، دلم میخواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر میکنم و خودم هم مخفی میشوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامهها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است!»15
به ظاهر میرزا جهانگیرخان در کمیتهی انقلاب ملی فعالیتهای مسلحانه نیز داشته است که تاریخنگاران به ترور نافرجام «امین السلطان» توسط او اشاره کردهاند.16
باور همگانی پژوهشگران این است که زبان تند و قلم بیپروای دهخدا به قیمت جان میرزا جهانگیرخان تمام شده است: «دهخدا در تهران سردبیر و نویسندهی مقالات اساسی صور اسرافیل بود و تندرویها و بیپرواییهای او، میرزا جهانگیرخان را به کشتن داد و خود از معرکه گریخت.»17
بهجاست بررسی شخصیت و عملکرد این چهرهی برجستهی نهضت مشروطه، با بازخوانی بخشی از وصیتنامهی او خطاب به عمهی پیرش خاتمه یابد: «عمهی عزیز، مهربانتر از مادرم! عقیدهی مرا خوب میدانید که دلبستگی به زندگانی و عمر نداشتم و همیشه مرگِ با شرف و افتخار را از زندگیِ بد بهتر میدانستم... امروز سعادت و اقبال فرزندان ایران بسته به تکمیل معنای مشروطیت است... فردا ما به فداکاری حاضر میشویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم، غمگین نشوید و هول نکنید زیرا در راه آزادی ایران یک افتخار برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم...»18
دهخدا دربارهی تاریخ و چگونگی قتل میرزا جهانگیرخان اینگونه نوشته است: «در روز 22 جمادیالاولی 1326 قمری، مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی رحمهالله علیه، یکی از دو مدیر «صور اسرافیل» را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده، به باغ شاه بردند و در 24 همان ماه در همانجا او را به طناب خفه کردند.»19(*)
ادامه دارد ...
الف) کتابها:
استادی، رضا، بررسی لغتنامهی دهخدا، قم: دفتر نشر برگزیده، 1387.
بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1363.
دبیر سیاقی، سیدمحمد، مقالات دهخدا، تهران: اخوان خراسانی، 1382.
درودیان، ولیالله، دهخدای شاعر، تهران: امیرکبیر، 1384.
دهخدا، علیاکبر، دیوان دهخدا، تهران، تیراژه، 1361.
رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: امیرکبیر، 1357.
رضازادهی ملک، چکیدهی انقلاب، حیدرخان عمواوقلی، تهران: روزبه، 1351.
زرینکوب، عبدالحسین، با کاروان حلّه، تهران: علمی، 1374.
سلیمانی، بلقیس، همنوا با مرغ سحر (زندگی و شعر علیاکبر دهخدا)، تهران: نشر ثالث، 1387.
شاهآبادی، حمیدرضا، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران بر اساس اسناد منتشر نشده، تهران 1378.
صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران: جاویدان، 1363.
عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامهی خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1374.
قنبرزاده، عباس، احوال و افکار استاد علی اکبر دهخدا، تهران: پویش، 2535.
کسروی، احمد، تاریخ مشروطهی ایران، تهران: امیرکبیر، 1363.
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران: سخن، 1383.
یزدانی، سهراب، صور اسرافیل، نامهی آزادی، تهران: نشر نی، 1386.
یوسفی، غلامحسین، دیداری با اهل قلم، تهران: علمی، 1386.
ب) نشریات:
آینده، سال پنجم، پاییز 1358، شمارههای 7 ، 8 و 9، مقالهی «سرگذشت دهخدا»، سیدحسن تقیزاده؛ و«مقالهی صور اسرافیل»، ایرج افشار.
اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارهی 227، مقالهی «روند پیدایش احزاب و انجمنهای سرّی در انقلاب مشروطه»، محمدتقی موسوینیا.
ایراننامه، زمستان 1366، شمارهی 22، مقالهی نامهای از علیاکبر دهخدا.
باختر امروز، سهشنبه 9 تیر 1332، شمارهی 1136.
بخارا، بهمن و اسفند 84، شمارهی 47، مقالهی «سرگذشت دهخدا»، سیدحسن تقیزاده.
تاریخ در آیینهی پژوهش، شمارهی 21، بهار 88، مقالهی «بررسی هفتهنامهی صور اسرافیل»، علی احمدیخواه و امیر سبزیپور.
صور اسرافیل. شمارهی اول، 17 ربیعالاخر 1325 هجری قمری، برابر با 10 خرداد ماه 1286 هجری شمسی.
گزارش، مرداد 86، شمارهی 189، مقالهی «زندگی و عقاید میرزا جهانگیر خان شیرازی»، یعقوب رجبی.
مهر، سال اول، شمارهی 5، سال 1312ه.ش.
نگین، آبان 58، شمارهی 172، مقالهی «نکتهای مکتوم مانده از زندگی دهخدا، خیال تابعیت عثمانی»، ایرج افشار.
منبع : برهان
پیرامون انقلاب مشروطه و تحولات آن، پژوهشهای فراوانی انجام گرفته است به گونهای که بررسی دوبارهی این جریان عظیم، بسیار تنگ میدان مینماید. موضوعی که بنمایهی این پژوهش را شکل میبخشد، اگرچه در بطن انقلاب مشروطه رخ مینماید، اما دربارهی بستری از آن دادِ سخن میدهد که کمتر مورد توجه قرار گرفته، یا تحت این عنوان کلی نبوده است. این مقاله در پی آن است که با ارایهی دورنمایی از عملکرد کمیتهی انقلاب ملی، بخشهایی از زندگی، عملکرد و شخصیت «میرزا جهانگیرخان شیرازی» و «علی اکبرخان قزوینی» (دهخدا) را برجسته کند. نکتهای که قبل از پرداختن به موضوع مقاله باید یادآوری شود این است که نگارنده به هیچوجه در پی کمرنگ کردن حس میهن دوستی میرزا جهانگیرخان و فعالیتهای ادبی مرحوم دهخدا نیست و در پژوهشی کاملاً علمی به واکاوی این مقولات پرداخته است.
کمیتهی انقلاب ملی
اولین گامهایی که در مسیر تحقق مشروطه برداشته شد، تأسیس و سازماندهی انجمنهای زیرزمینی توسط برخی از دانشآموختگان آن زمان بود. برپایی نخستین فراموشخانه در پایان 1274ه.ق.(1857 م.) یا در آغاز 1275ه.ق.،1 تأسیس جامع آدمیت توسط «عباسقلی قزوینی» (معروف به آدمیت) در 21313و به دنبال آنها شکلگیری انجمنهای مخفی متعدد، منجر به پیدایی انجمن ملی در ایران شد.«از کارهای مهم این انجمن، انتخاب کمیتهای به نام «کمیتهی انقلاب» بود تا آن را در پیشبرد انقلاب یاری دهد و در نقش پشتیبان انجمن در مجلس اقدام کند.»3«با صدور فرمان مشروطیت، جنبشهایی از طرف دستجات سیاسی و کسانی که طالب آزادی بودند، به وجود آمد. در این میان فراماسونهایی که در خارج از ایران وارد محافل شده بودند و یا آزادیخواهانی که در لژهای غیرمجاز و بدون اجازه خود را فراماسون میدانستند، بیش از همه فعالیت میکردند و طبعاً اینگونه جنبشهای پراکنده، برخوردهایی بین اعضای آنها به وجود آورد و هر دسته خود را وارث آزادی و مشروطیت میدانست. فراماسونهای عضو لژ بیداری ایران که با اجازهی «گراند اوریان» فعالیت کرده بودند، برای از بین بردن سازمانهای غیرمجاز نظیر مجمع آدمیت و باقیماندگان فراموشخانهی لژ اعضای خلقالساعهی فرماسونریِ ناظم دفتر تبریزی، در صدد تأسیس یک کمیتهی سرّی به نام «کمیتهی انقلاب ملی» برآمدند. این کمیته که به موجب اظهارات «حکیم الملک» برای شناخته نشدن هویتِ ماسونیک آن به نام «کمیتهی سرّی» خوانده میشد، در دوران استبداد صغیر مبارزات مؤثری کرد که هنوز قسمت مهمی از اسرار آن فاش نشده است.»4
«ملکزاده» دلیل شکلگیری این کمیته را اینگونه بیان میکند: «چون سران آزادیخواهان، روزگار را تیره و تار دیدند و خطرهایی که مشروطیت را تهدید میکرد، مشاهده نمودند؛ چاره را در دست گرفتن زمام انقلاب و به وجود آوردن یک قدرت ملی و تهییج افکار عمومی و قیام اجتماعی دانسته، برای رهبران انقلاب یک کمیتهی سرّی به نام «کمیتهی انقلاب» از مهمترین و فداکارترین افراد آزادیخواه تأسیس نمودند.»5
این کمیته که «کمیتهی سرّی انقلاب ملی» و «حوزهی مخفی اجتماعیون عامیون» هم نامیده شده است،6 «15 عضو داشت: ملک المتکلمین، سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان، محمدرضا مساوات، سلیمان خان میکده، حکیم الملک، یحیی دولتآبادی، سید برهان الدین خلخالی، سید جلیل اردبیلی، حسین قلیخان نواب، میرزا علیاکبرخان دهخدا، تقیزاده، میرزا ابراهیم آقا، میرزا داود علیآبادی و ادیب السلطنه سمیعی.»
این گروه نیز یک هیأت 5 نفری را برگزیدند که اعضای آن عبارت بودند از: «ملک المتکلمین، سید محمدرضا مساوات، سید جمال واعظ، میرزا جهانگیرخان و سلیمانخان میکده» به نوشتهی ملکزاده، نشستهای این کمیته در منزل «حکیم الملک» برپا میشد. این کمیته دارای افراد رابطه و مسلح بوده که خود را مسؤول حراست از مجلس شورای ملی میدانستهاند. این کمیته به صورت مخفی، مدعی رهبری نهضت مشروطیت بود و با «سوسیال دموکراسی روسیه» و «حزب همت» که حزب «سوسیال دموکراتهای مسلمان روسیه» بود، روابطی داشت.»7
از آنجا که «وابستگی میرزا جهانگیر و دهخدا به اجتماعیون تهران، حقیقتی تقریباً اثبات شده است،»8میتوان چنین انگاشت که انتشار نشریهی «صور اسرافیل» نیز از دیگر اقدامهای انقلابیون برای مبارزه با حکومت بوده است. «شمارهی اول این روزنامهی هفتگی روز پنجشنبه 17 ربیعالاخر 1325 هجری قمری، برابر با دهم خرداد ماه 1286 هجری شمسی و 30 مه 1907 میلادی در 8 صفحه در تهران»9 و «به مدیریت و صاحب امتیازی مرحوم میرزا جهانگیرخان و مدیریت مشترک میرزا قاسمخان و منشیگری میرزا علیاکبرخان انتشار یافت.10هدف این نشریه «تکمیل معنای مشروطیت و حمایت مجلس شورای ملی و معاونت روستاییان و ضعفا و فقرا و مظلومین بود.»11
کشورهای بیگانه و انقلاب مشروطه
موضعگیری انگلستان و روسیه در قبال نهضت مشروطه یکسان نبود. در عرصهی سیاسی آن زمان ایران، روسیه وضعیت بهتری نسبت به انگلستان داشت: «من از نظر حقگویی این حقیقت را پوشیده نمیدارم که در آن زمان دولت روسیه در ایران قدرت بسیاری پیدا کرده بود و اکثر رجال دولت، طوق خدمتگزاری پطرسبورغ را بر گردن نهاده بودند و دولت انگلیس بسیار از اوضاع ایران و نفوذ روزافزون روسها بیمناک بود و همین که انقلاب مشروطیت در ایران ظهور کرد و ستارهی آزادی در افق ایران طلوع نمود و ملت ایران قدرت معنوی خود را نشان داد، دولت انگلیس صلاح خود را در این دید که با ملت ایران از در دوستی درآید و نسبت به مشروطیت اظهار رضامندی کند و خود را متمایل به مشروطیت نشان دهد.»12بدینگونه روشن میشود که به ثمر رسیدن نهضت مشروطه، باعث تأمین منافع دولت انگلیس و موجب به خطر افتادن منافع دولت روسیه میشد، به همین دلیل روسیه در پی حفظ وضعیت موجود و انگلیس با حمایت از مشروطهخواهان در اندیشهی بر هم زدن آن بود. در فراسوی همین سیاستهاست که مشاهده میکنیم به توپ بستن مجلس به رهبری «کلنل لیاخوف» روسی انجام میگیرد و «محمدعلی شاه» نیز در نهایت به سفارت روسیه پناهنده میشود. البته انگلستان به خوبی میدانست که اگر جریان مشروطه به ثمر برسد و حاکمیتی مقتدر در ایران مستقر شود، جایگاهی برای آنان باقی نخواهد ماند؛ بر همین اساس، هدف دیگر آنان منحرف کردن جریان آزادیخواهی بود که تا حدود زیادی به آن هدف نیز دست یافت. هدفی که چنان در لایههای تو در توی سیاسی پیچیده بود که برای برخی مجال شگفتی و تعجب فراهم میآورد: «اما چیزی که هنوز برای من روشن نشده این است که چگونه حکومت استعماریای چون انگلستان که هدفی جز استثمار و بردگی ملل ... ندارد، به کمک آزادیخواهان یک مملکت آمده و به آنها پناهندگی سیاسی میدهد و آنها را از ایران خارج میگرداند...»13
نکتهای که نباید فراموش کرد آن است که انگلستان و روسیه مطابق مفاد موافقتنامهی 1907م. متعهد به همکاری و همگرایی در سیاست اروپایی خود بودند و سخنان دهخدا با کاردار سفارت در هنگام پناهنده شدن به سفارت انگلیس، به خوبی این مسأله را روشن میکند که در مباحث آینده به آن پرداخته خواهد شد.
میرزا جهانگیر خان شیرازی و علیاکبر خان قزوینی؛ نمایندگان کمیتهی انقلاب ملی
دامنهی این پژوهش، بررسی شخصیت و عملکرد میرزا جهانگیرخان شیرازی و علیاکبرخان قزوینی را در بر میگیرد؛ به همین دلیل، از شرح زندگینامه و بررسی جزییات زندگی آنها که در عرصهی سیاسی تأثیرگذار نبودهاند، چشمپوشی شده است و خواننده میتواند این مطالب را از کتابها و مقالاتی که در این حوزهی خاص نگاشته شده است، دریابد.
میرزا جهانگیرخان شیرازی
با توجه به اینکه میرزا جهانگیرخان عمری طولانی نیافت و چرخهای سیاست پیشگان خیلی زود از روی او عبور کرد، در ابتدا به بررسی شخصیت و عملکرد او میپردازیم. «میرزا جهانگیر به هنگام انتشار صور اسرافیل متهم بود که به «ازلی»ها وابسته است. چند سال بعد «ادوارد براون» او را یکی از مبارزان ازلی عصر مشروطه شمرد. سپس «نیکی کدی» ادعا کرد که «تقیزاده» در سال 1960م. در گفتوگویی خصوصی با وی، نوشتهی بروان را درست دانست اما خواست تا زمانی که زنده است، سخنش نقل نشود.»14این پیش زمینه و نوشتههای نشریهی صور اسرافیل بر شخصیت غیردینی میرزا جهانگیر برجستگی بخشیده است و افرادی نیز بر طبل این رسوایی کوفتهاند: «این میرزا جهانگیر شیرازی یکی از آن لامذهبهاست، ... تا به حال دو بار روزنامهاش توقیف، سه مرتبه محاکمه شده. این توقیف و محاکمه هم مثل چوب خوردن و تبعید کردنهای سابق، باعث ترقّی او شده...؛ بالأخره موقوف یا توقیف ابدی خواهد شد. یا از مذهب بد مینویسد و یا از علما یا از شاه و محترمین... از جمعی شنیدم که میرزا جهانگیر گفته: پنج ـ شش نسخهی روزنامه آنچه میل دارم، دلم میخواهد و آرزوی خودم هست نوشته، یک مرتبه چاپ و نشر میکنم و خودم هم مخفی میشوم. حالا هم باید منتظر آنها بود. اول کاری که روزنامهها کردند بعد از هزار و سیصد سال، دنبال مذهب افتاده و میخواهند مذهب تازه برای ما درست کنند. مثل اینکه همه چیز درست شده، فقط این یک کار ناقص مانده است!»15
به ظاهر میرزا جهانگیرخان در کمیتهی انقلاب ملی فعالیتهای مسلحانه نیز داشته است که تاریخنگاران به ترور نافرجام «امین السلطان» توسط او اشاره کردهاند.16
باور همگانی پژوهشگران این است که زبان تند و قلم بیپروای دهخدا به قیمت جان میرزا جهانگیرخان تمام شده است: «دهخدا در تهران سردبیر و نویسندهی مقالات اساسی صور اسرافیل بود و تندرویها و بیپرواییهای او، میرزا جهانگیرخان را به کشتن داد و خود از معرکه گریخت.»17
بهجاست بررسی شخصیت و عملکرد این چهرهی برجستهی نهضت مشروطه، با بازخوانی بخشی از وصیتنامهی او خطاب به عمهی پیرش خاتمه یابد: «عمهی عزیز، مهربانتر از مادرم! عقیدهی مرا خوب میدانید که دلبستگی به زندگانی و عمر نداشتم و همیشه مرگِ با شرف و افتخار را از زندگیِ بد بهتر میدانستم... امروز سعادت و اقبال فرزندان ایران بسته به تکمیل معنای مشروطیت است... فردا ما به فداکاری حاضر میشویم. اگر از پیش نبردیم و کشته شدیم، غمگین نشوید و هول نکنید زیرا در راه آزادی ایران یک افتخار برای شما و فرزندان شما به یادگار گذاشتم...»18
دهخدا دربارهی تاریخ و چگونگی قتل میرزا جهانگیرخان اینگونه نوشته است: «در روز 22 جمادیالاولی 1326 قمری، مرحوم میرزا جهانگیرخان شیرازی رحمهالله علیه، یکی از دو مدیر «صور اسرافیل» را قزاقهای محمدعلی شاه دستگیر کرده، به باغ شاه بردند و در 24 همان ماه در همانجا او را به طناب خفه کردند.»19(*)
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
1) رائین، ج 1، ص 497.
2) شاه آبادی، ج 1، ص 151.
3) اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، ص146.
4) رائین، ج 2، ص 181.
5) ملکزاده، 417.
6) رضازادهی ملک، ص 43.
7) اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، صـ 146.
8) یزدانی، 47.
9) دهخدا، مقدمه، ص 9.
10) بخارا، ص39.
11) صور اسرافیل، ص 1.
12) ملکزاده، صص 370 ـ 369.
13) قنبرزاده، ص 5.
14) یزدانی، 18.
15) عینالسلطنه، ج3، ص1834.
16) رضا زاده ملک، صص 82 ـ81.
17) صفایی، صص 636 -635.
18) گزارش، ص 69.
19) دهخدا، 6.
الف) کتابها:
استادی، رضا، بررسی لغتنامهی دهخدا، قم: دفتر نشر برگزیده، 1387.
بهار، محمدتقی، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، 1363.
دبیر سیاقی، سیدمحمد، مقالات دهخدا، تهران: اخوان خراسانی، 1382.
درودیان، ولیالله، دهخدای شاعر، تهران: امیرکبیر، 1384.
دهخدا، علیاکبر، دیوان دهخدا، تهران، تیراژه، 1361.
رائین، اسماعیل، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، تهران: امیرکبیر، 1357.
رضازادهی ملک، چکیدهی انقلاب، حیدرخان عمواوقلی، تهران: روزبه، 1351.
زرینکوب، عبدالحسین، با کاروان حلّه، تهران: علمی، 1374.
سلیمانی، بلقیس، همنوا با مرغ سحر (زندگی و شعر علیاکبر دهخدا)، تهران: نشر ثالث، 1387.
شاهآبادی، حمیدرضا، تاریخ آغازین فراماسونری در ایران بر اساس اسناد منتشر نشده، تهران 1378.
صفایی، ابراهیم، رهبران مشروطه، تهران: جاویدان، 1363.
عین السلطنه، قهرمان میرزا، روزنامهی خاطرات عین السلطنه، به کوشش مسعود سالور، ایرج افشار، تهران: اساطیر، 1374.
قنبرزاده، عباس، احوال و افکار استاد علی اکبر دهخدا، تهران: پویش، 2535.
کسروی، احمد، تاریخ مشروطهی ایران، تهران: امیرکبیر، 1363.
ملکزاده، مهدی، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، تهران: سخن، 1383.
یزدانی، سهراب، صور اسرافیل، نامهی آزادی، تهران: نشر نی، 1386.
یوسفی، غلامحسین، دیداری با اهل قلم، تهران: علمی، 1386.
ب) نشریات:
آینده، سال پنجم، پاییز 1358، شمارههای 7 ، 8 و 9، مقالهی «سرگذشت دهخدا»، سیدحسن تقیزاده؛ و«مقالهی صور اسرافیل»، ایرج افشار.
اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی، شمارهی 227، مقالهی «روند پیدایش احزاب و انجمنهای سرّی در انقلاب مشروطه»، محمدتقی موسوینیا.
ایراننامه، زمستان 1366، شمارهی 22، مقالهی نامهای از علیاکبر دهخدا.
باختر امروز، سهشنبه 9 تیر 1332، شمارهی 1136.
بخارا، بهمن و اسفند 84، شمارهی 47، مقالهی «سرگذشت دهخدا»، سیدحسن تقیزاده.
تاریخ در آیینهی پژوهش، شمارهی 21، بهار 88، مقالهی «بررسی هفتهنامهی صور اسرافیل»، علی احمدیخواه و امیر سبزیپور.
صور اسرافیل. شمارهی اول، 17 ربیعالاخر 1325 هجری قمری، برابر با 10 خرداد ماه 1286 هجری شمسی.
گزارش، مرداد 86، شمارهی 189، مقالهی «زندگی و عقاید میرزا جهانگیر خان شیرازی»، یعقوب رجبی.
مهر، سال اول، شمارهی 5، سال 1312ه.ش.
نگین، آبان 58، شمارهی 172، مقالهی «نکتهای مکتوم مانده از زندگی دهخدا، خیال تابعیت عثمانی»، ایرج افشار.
منبع : برهان