نویسنده: دکتر همایون همتی
یکی از مباحث رایج ومهم "هنر پژوهی"(1) معاصر بحث در باره ی "هنر دینی" ( Religious Art) است. هنگامی که ما تعبیر هنر دینی را به کار می بریم، مقصودمان چیست؟ آیا مقصود این است که موضوعات (Themes) دینی در هنر به کار رفته است یا مقصود این است که هنرمندان خلاق و دیندار محصولاتی خلق کرده اند یا مقصود این است که یک اثر هنری(2) به سفارش نهادهای دینی(3) مثل کلیسا، حوزه ی علمیه یا صنف خاصی مثل روحانیت ساخته شده است و خلاصه دینی بودن مربوط به خود اثر هنری است یا شخص هنرمند یا مکان و زمان مورد استفاده اثر هنری و یا سفارش دهندگان آن؟ آیا هنر دینی چیزی است که شامل وحاوی مفاهیم، نمادها، آموزه ها، داستانها، اسطوره ها، شمایل ، آموزشها و ارزشهای دینی باشد یا از سوی مرجعیت رسمی دینی جامعه به عنوان هنر دینی تأیید و تصویب شود ؟ همه ی این تعریف ها در طول زمان در باره ی هنر دینی به کار رفته اند و امروز رایج ترین تلقّی از هنر دینی همان استفاده از تم های دینی در هنر است. به کار بردن مفاهیم، اسطوره ها ونمادهای دینی در آثار هنری آنها را دینی می سازد، این نوع تلقی به خصوص وقتی که به گذشتگان نگاه می کنیم بیشتر به نظر می آید. شقّ دیگر مسئله این است که هنر دینی آن چیزی است که هنرمندان متدین (Believers) انجام می دهند که نقطه ی اوج آن را در "هنر رُنسانس" می توان دید. به ویژه در مسیحیت از موسیقی ومعماری گرفته تا پوشاک و مراسم نیایش (Rituals) همه مبتنی بر اساطیر وتعالیم کتاب مقدس و موضوعات و مفاهیم دینی بوده اند. غالباً هنر دینی را آن چیزی دانسته اند که کلیسا یا نهادها و مراجع دینی آن را هنر دینی بخوانند وبدانند. در واقع دینی بودن یا نبودن هنر تابع دیدگاه و تلقی خاص دینی مقامات رسمی و متولیان دینی Religious Authority است والبته هنر از این رهگذر خسارتهای فراوانی دیده است و دردناکترین مورد آنها شکل گیری محکمه تفتیش عقاید(Inquisition) در قرون وسطی و افراط گریهای مرجعیت دینی مسیحی در قرن شانزدهم است که به گونه های متفاوتی تا امروز هم ادامه یافته است.
درتمدن اسلامی نیز شاهد برخوردهای تنگ نظرانه ی برخی متعصبان جاهل بوده ایم که هنر ستزیهای آنها صفحات سیاهی را در دفتر تاریخ رقم زده است. اما همواره درکنار این تنگ نظران قاصرفهم، یک جریان نیرومند هنری درجوامع اسلامی وجود داشته است که از سبک های تلاوت وکتابت قرآن کریم گرفته تا شعر وادبیات وخوشنوسی و معماری دل انگیز و حیرت آور مساجد و معابد ومکانهای مذهبی و مراسم نیایش، جشن ها و عزاداریهای مذهبی را شامل می شده است و رگه ها و رد پاهای هنرورانه را در آنها همه جا می توان به عیان دید. محققان معاصر بر این باورند که تعبیر هنر دینی، تعبیری مسئله انگیز است و درعین آسانی بسیار دشوار است، زیرا امکان استفاده از سوژه های دینی برای مقاصد غیر دینی همیشه وجود دارد به همین سبب بعضی محققان کوشیده اند تا معیار دینی بودن را تابع جهان بینی ( World View) وعقاید (Beliefs) هنرمند قرار دهند واثر هنری را بازتاب این جهان بینی وعقاید بدانند. یعنی اگر هنرمند دیندار بود هنر او نیز دینی است و اگر بی دین بود. هنر او نیز غیر دینی است. زیرا اثر هنری چیزی جز بازتاب عقاید هنرمند و جهان بینی او نیست و بدین سان معیار دینی وغیر دینی بودن تابع فاعل اثر هنری و پدید آورنده ی آن (Agent) و نوعی نگرش مبتنی بر فاعلیت (Agency) واصالت کنشگر (Actor) را ارائه داده اند.
متألهان مسیحی به خوبی نشان داده اند که تلاش نهاد کلیسا در طول تاریخ برای فرق نهادن میان "هنر دینی" و "هنر سکولار" تا چه حد زیانبار و بیهوده بوده است و چه پیامدهای زیانبار وهنرکش داشته و کلیسا را به چه نابخردیها کشانده است. به اعتقاد این متألها این کار کلیسا بر خلاف تعالیم انجیل است. به نظر ایشان انجیل هیچ گاه انسانها را به دو دسته ی خوب و بد، دینی و غیر دینی، پاک و ناپاک تقسیم نکرده است. خطاب عام خداوند به کل جهان و جهانیان است نه تنها به مؤمنان مسیحی یا یک دوره خاص.خدا با همه انسانها سخن گفته است و پیام هدایتش را به زبانهای مختلف و در قالب دین های مختلف و سنن دینی گوناگون به همه ی انسانها اعلام کرده است.این پژوهشگران معتقدند که معنای دین همانا طلب انسجام و معنا در فهم جهان است و مسیحیت تنها یکی از صورتهای دین است نه تمامی حقیقت دین. هر چند که برخی آن را بالاترین درجه ی دیانت بدانند، اما حقیقت این است که دین های گوناگونی در جهان وجود دارند و دیدگاه دینی منحصر به دیدگاه مسیحی نیست. بگذریم که درمیان مسیحیان نیز تفاوت وتنوع مذاهب فراوان است و دیدگاه ها همیشه یکسان نبوده و نیست.
کاتولیک ها، اُرتودوکس ها و پروتستانها و دیگر کلیساها و فرقه های مسیحی هر کدام دیدگاه خاص خود را دارند و تفاوتها بسیار چشمگیر و تعیین کننده است. به اعتقاد گروهی از پژوهشگران هر گونه احساس نظم (Order) در جهان و کسب بصیرت (Insight) و دل آگاهی نسبت به طبیعت و قدرت و نظم تجلی یافته در آن وشعور حاکم بر آن، احساسی کاملاً دینی است، از همین رو است که می بینیم در فرهنگ های گذشته، دین وهنر تقریبا یکی بوده اند. عمارتها وبناهای دینی، شمایل دینی و موسیقی دینی، بخشی از هنر و فرهنگ بوده اند و هنر جوامع باستانی نیز همان دین آنها بوده است.
پس در فرهنگ های گذشته دین وهنر متفاوت نبوده اند و پیوندی کاملاً استوار واگسستنی داشته اند. در دیانت بودا، یهود، دیانت هندو، کنفوسیون ، سیک، شینتوئیسم، دین زرتشتی ودین اسلام نیز همین گونه است وادیان همواره موجد هنر و پیوند خورده با هنر بوده و هستند.
در تلقی متألهان معاصر، هنر تجلی عاطفه واحساس آدمی است نسبت به زیبایی (Beauty) جهان وحوادث و امور آن و "اثر هنری" واسطه ی انتقال تجربه ی هنرمند به دیگران است. لذا برخی هنر پژوهان گفته اند چیز مستقلی به نام هنر نداریم . هنر تنها یک پل است برای انتقال چیز دیگری که احساس و تجربه هنرمند است. تعالی، تکامل، زشتی، زیبایی، تناسب و بی تناسبی، نظم و بی نظمی، انسجام یا فقدان انسجام همه به واسطه ی اثر هنری (Work of Art) ابراز وانتقال داده می شوند و همین جاست که پُرسش دشوار امکان قضاوت در باره ی اثر هنری مطرح می شود. آیا می توان در باره ی اثر هنری قضاوت و داوری کرد یا نه؟ ارزشگذاری، ارزیابی، تعیین صدق وکذب (Truth / Falsity)، صواب وناصواب درمورد اثر هنری جایز و ممکن است یا نه؟ نزد برخی محققان این پُرسش نادرست است و صحیح تر آن است که بپرسیم یک اثر هنری خاص صرف نظر از مواد و جنس و مصالح و موضوعات و مفاهیم به کار رفته در آن می تواند در بیننده یا شنونده "احساس دینی" ایجاد کند یا نه و از روی این تأثیر به قضاوت در باره ی آن اثر هنری بنشینیم وگر نه مجال بحث از صدق و کذب و حقیقت و خطا در میان نیست. درهر صورت این پُرسشی معرفت شناختی است که باید در مقاله ای جداگانه به آن بپردازیم.
پل تیلیش، متکلم بزرگ مسیحی معاصر معتقد است که هنر می تواند یک سوژه ی دینی را به شیوه ای غیر دینی بیان کند و به عکس. مثلا درهنر می توان یک موضوع دینی را با بیانی غیر دینی ابراز کرد و از سوی دیگر اثر هنری می تواند یک موضوع غیر دینی را با قدرت وجذابیتی خاص و تأثیر گذار بیان کند که تأثیر عمیق دینی بر مخاطب، بیننده یا شنونده به جا گذارد. این سخن تیلیش به هیچ وجه تناقض نیست، زیرا به عقیده ی او هنر دینی تنها بیان یک موضوع یا سوژه ی دینی نیست بلکه باید دارای "پیام دینی" (Religious Message) باشد. تنها بیان یک مفهوم دینی کافی نیست، محتوا، روش و تأثیر نیز بسیار اهمیت دارند.هنر در تلقی تیلیش، بیان حیات ( Life) وتجربه ی بشری(Human Experience) است وباید موجب بیداری این تجربه درمخاطب نیز بشود. او می گوید تابلوهای نقاشی فراوانی در باره ی عیسی مسیح در طول تاریخ مسیحیت توسط نقاشان بزرگ پدید آمده است. بعضی از این تابلوها، شکوه و عظمت(Glory) مسیح را نشان می دهند وبعضی دیگر رنج و درد ( Suffering ) مسیح را. پُرسش این است که کدام یک ازاین دو نوع نقاشی تصویر مسیح واقعی است؟ آن تابلو سرد وخاموش یا آنکه درد می کشد و قربانی ستم زمانه است و با تجربه رنج، عشق خدا به بشر را آشکار می سازد؟ بشر جدید شاید به شکوه و عظمت مسیح رغبت بیشتری نشان دهد، اما حوادث غم انگیز روزگار ما مسیح مصلوب رنج کشیده را پذیرفتنی تر می کنند. واین همان تأثیر شگفت و بی بدیل هنر است. آزار و محدود ساختن هنرمندان در حکومت های زورمدار و ستمگر با مسیح مصلوب و درد کشیده نزدیکترند و همین پیوند تجربه ی رنج و ناکامی است که رسالت هنرمند را صد چندان می کند. سخن درست این است که هنرمندان همچون پیامبران جامعه اند و هنر بیان اسرار(Mysteries) است. اسراری که در سنن دینی گنجایی ابراز و انتقال آنها نیست. و رسالت مهم هنر آن است که به آدمی گشودگی (Openness) را بیاموزد و طلب معنا (Meaning) در زندگی وتاریخ و روحیه ی طراوت وابتکار را در آدمی حفظ نماید. به همین سبب است که ما به مشاهده ی آثار هنری ونیز تماس با هنرمندان نیاز داریم.
دین برای زندگی و جهت دادن به زندگی است و به واقع همان زندگی است، جدا از زندگی نیست. الهامبخش وهدایتگر زندگی است وهنر نیز زندگی است. دین و هنر هر دو بخشی از زندگی اند. و ما به دین و زندگی هر دو نیاز داریم. درک این نکته نیازمند تأمل است . هدفداری در زندگی و جهتدار زیستن، اخلاقی و مسئولانه زیستن، مورد اهتمام دین است و تأثیر هنری نیز باید در جهت تحول وجودی، ستمگیری صحیح، خدا باوری، ایمان محوری، اخلاق گروی ودوری از پلیدی، تباهی، زشتی و ستمگری و دَدمنشی باشد. تبلور بخشیدن هنرمندانه به مفاهیم، باورها وارزشهای دینی و ارائه جذاب، زیبا و تأثیر گذار آنها از رسالت های محوری هنر وارباب هنر است. نشان دادن وحدت آفریدگار با جهان و آینه بودن همگی آفرینش و نقش ایمان در رستگاری از وظایف عمده ی هنر دینی است. در اسلام، عارفان، نخستین هنرمندان بوده اند که آدمیان را از غفلت بیرون آورده و با خدا آشتی و پیوند دادند. امروز هنرمندان دینی نیز همین وظیفه ی خطیر را دارند که آدمی را از غفلت، بیراهه رفتن و کژراهه ها به ساحت حق سوق داده و با خدا آشتی دهند."عهد الست" را به یاد او بیاورند و زیبایی طاعت، پرستش و نیایش را به او نشان دهند تا این قطره فرو چکیده از اقیانوس هستی هرز نرود و به اصل خود رجوع کند. و به گفته ی مولانای برزگ:
خلق چو مرغابیان زاده ز دریای جان
کی کند اینجا مقام، مرغ کز آن بحر خاست؟
دامنه ی این سخن بسیار فراخ است و درنوشتارهای دیگری باید آن را پی گرفت و شرح و بسط داد. اما دراینجا به اختصار واشاره وار می گوییم و می گذریم.
دینی بودن هنر، سطوح و مراتبی دارد . هنری که مصنوع هنرمندی دیندار، مُلتزم به دین ورزی و دارای جهان بینی دینی باشد، هنری که روش، غایت و فرایند خلق آن اثر نیز صبغه و رایحه ی دینی داشته باشد؛ هنری که تأثیر دینی در پی داشته و موجب انگیزش احساس دینی و رفتار دینی بشود؛ هنری که زیبایی، تناسب، هماهنگی و انسجام را متبلور سازد و دراندیشه، احساس و رفتار و نگرش آدمی نفوذ و رسوخ کند و او را به دینداری عاشقانه، آگاهانه، به دور از تعصب، خود خواهی، تنگ نظری و رکود و تسلیم بکشاند که درد انسانها را احساس کند و مرهمی باشد برای تسکین آلام دردمندان و "دغدغه های وجودی" (Existential Questions) را در بشر بیدار سازد؛ هنری که پرسش های سترگی همچون پرسش از مرگ، مبدأ، وجود، هدف زندگی، حقیقت آدمی، اسرار آفرینش و... را مطرح سازد و هنری که موجب رهایی آدمی از بند نفس وتعلقات پست روح کُش شود و آدمی را از خاک بالاتر برد؛ همه ی اینها هنر دینی اند با سطوح و مراتب مختلف.
پی نوشت ها :
1. Study of Art
2. Work of Art
3. Religious Institutions