هنر و تمدن اسلامی1
نويسنده: علی اکبر ولايتی
تعزيه
در ايران قديم، نخستين بار در مرگ سياوش نمايشهايي برگزار شد. بنا به روايت تاريخ بخارا، سياوش، فرزند كيكاووس، پادشاه كياني، از نزد پدرش گريخت و از رود جيحون گذشت و خود را به افراسياب رساند. افراسياب او را گرامي داشت و اكرام فراوان نمود و دختر خود را به همسري او درآورد. سياوش حتي حصاري براي خود بنا نهاد و زندگي آرام و پرشكوهي را آغاز كرد. ولي سخنچينان و حاسدان كار خود را كردند و كار را بدانجا رساندند كه افراسياب او را كشت و دفن كرد. (البته ريشة اين حادثه را به سه هزار سال پيش منسوب ميدارند.) مغان چون از اين واقعة غمانگيز آگاهي يافتند، آن را گرامي شمردند، و مردم بخارا نيز غمگين شدند و سوگواري كردند. كه در حقيقت تجليلي بود از خوبي و پاكي. 2
پس از ورود اسلام به ايران، از قرنهاي اول و دوم اسلامي، رسم تعزيتداري و سوگواري و گريستن بر مرگ شهيدان دين، در ايران رايج شد. آلبويه در دوران تسلط بر بغداد، زير نظر خليفة عباسي و فقيهان سني مذهب، مردم را به عزاداري در نخستين دهة محرم ترغيب ميكردند. عبدالجليل رازي در تأليف گرانبهاي خود موسوم به «كتاب النقص»، كه در سال 560 ق تأليف شده است، نام و نشان شماري از واعظان نامدار سني، از جمله اردشير عبادي، واعظ معروف قرن ششم، را كه در عزاداري براي شهيدان كربلا از روي صدق واخلاص ميگريستهاند، به دست ميدهد، و ماجراي سوگواري ايشان را با شرح و تفصيل بسيار بيان ميكند. 3
ديلميان در سوگواريهاي خود به سينه ميزدند و نمد سياه بر گردن ميآويختند. اين مراسم و حتي جلسات وعظ و بازگفتن واقعة كربلا، تا اوايل سلطنت طغرل سلجوقي، آزادانه ادامه داشت. اما از آن پس، تا تأسيس دودمان صفوي، سوگواري براي شهيدان كربلا، بر اثر فشار و سختگيريهاي حاكمان، مخفيانه شد، و هرگاه فرصتي پيش ميآمد، شيعيان بيشترين استفاده را در انجام سوگواري ميكردند. اما سوگواريها در اين فاصلة تاريخي، سبك و سياق واحدي نداشت، و در اين ميان، صورتهاي ديگري نيز در تعزيت پديد آمد، كه عبارت بودند از مناقبخواني شيعيان در برابر فضايلخواني سنيان در سدة ششم هجري، پردهبرداري يا پردهخواني ـ كه هردو، گونهاي از نقالي مذهبي به شمار ميآمد ـ و همچنين مقتلنويسي، نوحهخواني و مرثيهخواني در سدة ششم هجري. و از همه مهمتر، روضهخواني بود. در كنار اينها، دستهگردانيها (دستههاي مذهبي) رواج يافت و بويژه در عصر صفوي، كه تشيع دين رسمي كشور اعلام شد، مراسم محرم، با توجه و حمايت حكومت تكامل يافت و دستههاي مختلف، به آرامي از مقابل چشم تماشاگران ميگذشتند و به سينهزني و زنجيرزني و كوبيدن سنج و مانند اينها ميپرداختند. 4
پس از دوران صفويه، در دورة نادرشاه، مراسم مذهبي رو به افول نهاد. ولي در دورة زنديه، باز به آن پرداخته شد، و در دورة قاجاريه، به حد كمال رسيد. بهگونهاي كه از حمايت پادشاه و اقبال عامة مردم برخوردار شد و براي مراسم آن، تكيهها و حسينيههاي متعدد به وجود آمد.
در اصفهان تكيههايي گويا بدون سقف بوده است، كه در آنها بين بيست تا سيهزار نفر به تماشا مينشستهاند. و اين خود از تكامل تعزيه و اقبال عمومي نسبت به آن حكايت ميكند. 5 اين حركت هنرمندانه، با پشتيبانيهاي مستقيم و غيرمستقيم شاهزادگان و حاكمان قاجار به سرعت دنبال شد و در دورة ناصرالدين شاه به اوج خود رسيد. چنانكه اين دوره را عصر طلايي تعزيه نام نهادهاند.
معروفترين و مجللترين تكيهاي كه در آن تعزيه به اجرا درميآمد، تكية دولت بود؛ كه در همين دوره به دستور ناصرالدين شاه و مباشرت دوستعلي خان معيرالممالك ـ گويا به تأثير از معماري آلبرت هال لندن، و در اصل به نيت اجراي نمايشهاي بزرگ ـ در سال 1304 ق. ساخته شد؛ كه به تعزيهخواني اختصاص يافت. به گزارش گوبينو، در آغاز سلطنت ناصرالدين شاه، در بين سالهاي 1274 تا 1280 ق. دويست تا سيصد مكان براي مراسم تعزيه ـ اعم از تكيه و حسينيه و ميدان ـ وجود داشت، كه هركدام دويست تا سيصد نفر را در خود جا ميداد. 6
پس از ناصرالدين شاه، تعزيه به تدريج رو به افول نهاد، و پس از خلع محمدعلي شاه، استفاده از تكية دولت براي تعزيهخواني موقوف شد، و در سال 1306 ق. مجلس مؤسسان در آن تشكيل شد.
از علل و عوامل اضمحلال تعزيه، بويژه پس از سال 1311 ش. را، ميتوان ممنوع شدن تظاهرات مذهبي و سلب حمايت حكومت از آن دانست. زيرا در دوران سلسلة قاجار رقابت دولتهاي ايران و عثماني، بهنوعي حمايت از شيعه در ايران و حمايت از سني در عثماني مبدل شده بود؛ كه با انقراض قاجاريه، اين حالت نيز نهتنها از ميان رفت، بلكه روابط ايران و تركيه رو به بهبود نهاد و دوستانه شد.
عامل ديگر، غفلت از محتواي تعزيهها بهعنوان نمايشي ملي و مذهبي بود؛ كه سبب شد تعزيه موقعيت خود را بهتدريج از دست بدهد؛ و پس از جنگ جهاني دوم، با وجود كوششهايي كه از سوي تعزيهخوانان ـ در پي تغيير سلطنت ـ صورت گرفت، تعزيه ديگر نتوانست روي پاي خود بايستد. و با پديدار شدن وسايل مدرن چون سينما و راديو و ورزشهاي دستهجمعي و بهطور كلي زندگي ماشيني، بهتدريج رو به افول نهاد. 7
پردهخواني (پردهداري)
در اين نمايش مذهبي، پرده، پارچهاي است كه صحنههايي از ماجراهاي زندگي خاندان پيامبر(ص) بر روي آن نمايش داده شده است؛ و پردهخوان از روي آن، برخي از داستانهاي مذهبي را نقل ميكند. شيوة رنگآميزيها و نقاشيها بهگونهاي است كه به راحتي گوياي نفرت عميق طراحان آنها از معاندان و اشقيا، و نيز منعكسكنندة محبت و الفت به خاندان پيامبر(ص) است. چهرة امامان در هالهاي از نور نمايش داده ميشود. گاه نيز پارچة سپيدي روي پرده ميآويزند، كه با كنار زدن تدريجي آن، داستانها را نقل ميكنند. 9
گفته ميشود در جنگ شاه اسماعيل صفوي با ازبكها، براي آنكه سپاهيان ايران را دچار تهييج كنند، از اين نمايش استفاده كردهاند. 10 برخي ديگر، پردهخواني را مرحلة گذار از برگزاري مراسم عزاداري عمومي ماه محرم در دوران صفويه، به نمايش مذهبي تعزيه در دوران قاجار دانستهاند، كه موجب تحول و تكامل تعزيه شده است. 11
اين هنر در دورة قاجاريه در تمام شهرهاي ايران رواج داشت. بويژه در ماههاي محرم و صفر و نوزدهم و بيستويكم رمضان، پردهخواني از رونق بيشتري برخوردار بود. اين پرده معمولاً 3*5/1 متر طول و عرض داشت. صحنههاي كربلا، بهشت و دوزخ بر اساس روايات مذهبي ـ كه جهنم با شعلههاي آتش ترسيم شده است ـ همگي بيانگر آن بود كه انسانها از دست زدن به كارهايي كه نتيجهاش رفتن به دوزخ است، بپرهيزند. 12
نقاشيهاي پرده، عاميانه و بر مبناي تخيل انسان طراحي شدهاند؛ كه به آنها نقاشيهاي مردمي يا قهوهخانهاي گفته ميشود. در دورة قاجاريه، بويژه در اواخر آن، نقاشي قهوهخانهاي به اوج خود رسيده بود. البته برخي، سابقة اينگونه نقاشيها را به پيش از پيدايش قهوهخانهها و همزمان با سنت ديرينة قصهخواني و تعزيهخواني در ايران ميدانند، و به زمان نگارگري بر سفالينهها و شمايلهاي سوگ سياوش ميرسانند. 13
در پردهخواني، پردهخوان پس از آغاز سخن و خواندن اشعاري، بهتدريج پردة سفيد را كنار ميزند و تصويرهاي نقشبسته را توضيح ميدهد. او با بهره گرفتن از شعرها و مرثيههاي شاعران، اجراي خود را پرجاذبه ميكند. پردههاي آنها عمدتاً از متقال و كرباس بود، و طرح شخصيتهاي اصلي چون امام حسين(ع) و حضرت ابوالفضل و ديگر ياران نزديك امام در مركزيت صحنه قرار ميگرفت و تصويرشان بزرگتر و در هالهاي از نور بود. معروفترين و كهنترين پردههاي موجود، در موزة آستان قدس رضوي است؛ كه به آغاز قرن يازدهم هجري تعلق دارد. اندازة پرده 5/7*2 متر است و سه صحنه از وقايع كربلا را به تصوير ميكشد. 14
خيمهشببازي
اين هنر نمايشي، بيشتر به چين، ژاپن و هند نسبت داده ميشود؛ و در دورة ساسانيان به وسيلة كوليهاي هندي، كه براي اجراي برنامههاي نمايشي به ايران آمده بودند، رايج شد. شعراي معروفي چون نظامي گنجوي، شيخ عطار، مولوي و حافظ، در سرودههاي خود، به اين بازي اشاره كردهاند. در دوران صفويه، خيمهشببازي در شهرهاي مختلف ايران، مانند قزوين و اصفهان، رونق داشت، و در عهد قاجاريه نيز در مراسم مختلف جشن و سرور، خيمهشببازي اجرا ميشد. اساس داستانهاي آن، عاميانه بود، و حتي در دوران پاياني عهد قاجار، به موضوعات سياسي روي آوردند؛ تا جايي كه احمدشاه را با لباس رسمي روي صحنه به نمايش درآوردند. ولي با گسترش هنر نمايش و سينما، خيمهشببازي بهتدريج از رونق افتاد و افول كرد. 15
علم موسيقي
معروفترين دانشمندان موسيقي در دورة خلافت عباسي عبارتاند از: ابراهيم بن ماهان، معروف به موصلي (88ـ125 ق.)، اسحاق موصلي پسر ابراهيم (150 ـ ؟ ق.)، ابوالحسن عليبن نافع، ملقب به زرياب، معروف به بصري، منصور زلزل، فارابي (259ـ339 ق.) صاحب اثر گرانسنگ در موسيقي به نام «الموسيقي الكبير»، ابوالفرج اصفهاني، صاحب اثر معروف در موسيقي به نام «الاغاني».
در اينجا شرحي از آثار و نوآوريهاي علمي هريك از اين بزرگان در دانش موسيقي را به اختصار ميآوريم:
ابراهيم بن ماهان موصلي ، كه پدرش ماهان، از دهقانان ارجان يا ارگان فارس بود، از فارس به كوفه مهاجرت كرد و در آنجا با خانوادهاي اصيل و ايراني وصلت كرد. ابراهيم ثمرة اين وصلت بود. او از همان آغاز تحصيل علم، به موسيقي علاقهاي وافر داشت. آنگونه كه، به خلاف ميل خانواده، براي فراگيري موسيقي، كوفه را ترك كرد و به موصل رفت. در آنجا مدتي اقامت داشت؛ و به همين دليل، نزد دوستانش به «موصلي» شهرت يافت. سپس براي ادامة آموزش موسيقي به ري عزيمت كرد. در آنجا موسيقي را نزد مربيان بزرگ موسيقي ايراني، چون جوانوية زردشتي، با پيشرفتي شگفتآور فرا گرفت و به زودي آوازة شهرت او به دربار خليفة عباسي، مهدي، رسيد.
ابراهيم به دعوت مهدي، خليفة عباسي، و پسر او، هارونالرشيد، به دربار رفت، و در آنجا مقام و منزلت خاص يافت. او در خواندن الحان فارسي و عربي و نواختن عود، در زمان خود بيمانند بود. ابراهيم را بنيانگذار موسيقي عربي در كانون عراق به شمار ميآورند. او براي شعرهاي عربي، آهنگهاي بسيار بر مبناي موسيقي ايراني ساخت. بيشتر خوانندگان و نوازندگان بغداد و دربار خلفا، بويژه بزرگان دانش موسيقي، چون اسحاق موصلي، از شاگردان و تربيتشدگان او بودند. 16
اسحاق موصلي، فرزند ابراهيم موصلي در 150 هجري ق. در ري زاده شد. او اصول و قواعد علم موسيقي را نزد پدر و دايياش، منصور زلزل، فرا گرفت و در روزگار خود به مقامي بيمانند در دانش موسيقي دست يافت. به گفتة صاحب «الاغاني»، لحن ضربي ماهور، از نوآوريهاي اسحاق در دانش موسيقي است. ابوالفرج اصفهاني ميافزايد: اسحاق موصلي موسيقي را تحت نظم و ترتيب مخصوص درآورد و در كتابي كه حاوي مجموع تصانيف اوست، نغمههاي موسيقي را كه خود ساخته، درج و از حيث وزن طبقهبندي كرده است. ابن خلّكان او را در دانش و فن موسيقي دورة اسلامي بيمانند دانسته است. آثاري مكتوب دربارة موسيقي چون «الاغاني» و «الكبير»؛ «النّغم»؛ «الايقاع»؛ «اغاني معبد» و «كتاب الرقص»، كه از ميان رفتهاند، منسوب به اين دانشمنداند. كوشش و نوآوري مهم او در تكميل دستگاههاي مختلف، از آهنگ «زير» تا «بم» است. او با استفاده از قواعد و اصول موسيقي يوناني و تصرف و نوآوري در آن، دستگاههاي موسيقي ايراني را مطلوبتر ساخت.
اسحاق در تعليم دانش و هنر موسيقي، بهترين و آسانترين شيوه را برگزيد. وي معاصر هارونالرشيد، مأمون، معتصم و واثق عباسي بود و در دربار آنها، در دانش مويسقي مقام نخست را داشت. حماد، فرزند اسحاق، كه تربيتيافتة مكتب او بود، در موسيقي پس از پدر شهرت يافت. 17
ابوالحسن علي بن نافع ، ملقب به زرياب و معروف به بصري، ايرانيالاصل و از شاگردان اسحاق موصلي بود. استعداد و پيشرفت او در فراگيري موسيقي تا بدان پايه رشد يافت كه در رديف رقباي اسحاق در دربار هارونالرشيد قرار گرفت. او استاد بربط و تصنيف و الحان بود. نوآوري مهم او در آلت موسيقي ايراني، بربط بود. زرياب با افزودن يك تار به چهار تار بربط و استفاده از ناخن عقاب و رودة تابيدة بچه شير در ساخت بربط جديد، آهنگ حاصل از زخمة بربط را مطبوعتر نمود. زير فشار و اعمال نفوذ اسحاق موصلي، كه مقام روزافزون زرياب را بر نميتافت، زرياب بغداد را به مقصد تونس ترك گفت و از آنجا عازم اندلس و قرطبه، مركز فرمانروايي حكم بن هشام بن عبدالرحمان شد. حكم بن هشام كه وصف زرياب را شنيده بود، او را به دربار خود دعوت كرد و تمامي لوازم آسايش و پيشرفت او را فراهم ساخت. در آنجا زرياب فرصتي مناسب يافت تا مكتب موسيقي ايراني اسپانيا را ايجاد كند. اين مكتب در اسپانيا شهرت فراوان يافت و از آنجا بر فرهنگ كشورهاي شمال آفريقا و نيز اروپايي همجوار اثر گذاشت
زرياب در مكتب خود، اصول و قواعدي تازه براي تعليم فن موسيقي ترتيب داد. اين اصول، هنوز هم در كنسرواتورها و آموزشگاههاي عالي موسيقي مغرب زمين رواج دارد. بهعنوان نمونه، زرياب براي آنكه استعداد داوطلب تحصيل آواز را بيازمايد، نخست او را روي بالش مدوري به نام «مسواره» مينشاند. از او ميخواست كه با قدرت آواز بخواند. و اگر صدايش ضعيف بود، براي قوت صدا، دستور ميداد عمامهاش را باز كند و به كمرش بپيچد. اگر دهانش به قدر كافي باز نميشد يا زبانش ميگرفت، به او تكليف ميكرد قطعه چوبي به درازاي چند سانتيمتر را، شبانهروز در دهان خود نگهدارد، تا فكهايش از هم باز بماند. پس از انجام اين تمرين، از او ميخواست با قوت تمام آواز بخواند و صداي خود را بكشد. اگر صداي داوطلب صاف و قوي و زنگدار بود، او را به شاگردي ميپذيرفت. و اين، همان شيوهاي است كه در مغرب زمين هم رواج دارد، و درواقع يكي از روشهايي است كه از مكتب اسپانياييِ بر ساختة زرياب، به مغرب زمين سرايت كرده است. 18
منصور زلزل، موسيقيدان بنام ايراني در دورة عباسي، استاد خوانندگي و استاد كمنظير نوازندگي بربط (عود) بود. جاحظ دربارة مهارت نوازندگي و استادي زلزل چنين مينويسد: «گفتهاند پنجة منصور زلزل در نواختن، از بهترين پنجهها بود كه خداوند آفريده است. هنگامي كه سرانگشتانش را با عود آشنا ميكرد، اگر احنف، كه در سراسر عمر به بردباري و وقار و سنگيني معروف بود، نواي آن را ميشنيد، چنان به وجد ميآمد كه سر از پا نميشناخت. به گفتة ابوالفرج اصفهاني، نخستين كسي كه بربطهاي شبوط مانند را ساخته، زلزل است. منصور زلزل، خيّر، جوانمرد و همسايهدوست و دستگير مستمندان بود. ازجمله در بغداد آب انباري ساخت و وقف كرد، كه به آب انبار زلزل معروف بود. 19
ابونصر محمد بن محمد فارابي فيلسوف، رياضيدان و موسيقيدان بزرگ ايراني است. فارابي گرانسنگترين كتابها را در موسيقي به نگارش درآورد. از كتابهاي او در موسيقي، «المدخل الي صناعة الموسيقي» و «كلام فيالموسيقا» و «احصاء الايقاع» و «كتاب في النقرة مضافا الي الايقاع» و رسالهاي موسوم به «مقالات» است، كه بخشي از آنها از بين رفته است. مهمترين آثار فارابي در موسيقي «احصاءالعلوم و الموسيقي الكبير» است. «احصاءالعلوم» كتابي مشتمل بر چند فصل، و مرتبط با يكي از علوم عدد و هندسه و مناظر و موسيقي و طبيعي و الهيات و منطق و لغت و نحو و غيره است. در فصل سوم اين كتاب، فارابي بحث دقيقي دربارة موسيقي دارد. فارمر، خاورشناس و موسيقيدان انگليسي، بر اين باور است كه مدخل يا مقدمة «احصاءالعلوم»، اگر از نوشتههاي ارسطو دربارة موسيقي جامعتر و كاملتر نباشد، مسلماً در رديف آن است. از همين رو، فارابي را بزرگترين نويسندة كتب موسيقي در قرون وسطا ميدانند.
«الموسيقي الكبير»، مهمترين و مفصلترين كتاب فارابي و بزرگترين اثري است كه در موسيقي مشرق زمين به نگارش درآمده است. اين كتاب در دو مجلد (مجلد نخست مفصل و مجلد دوم موجز) نوشته شده بود. اين اثر، از منظري كاملاً عملي به موسيقي و اصول و قواعد فيزيكي ناظر بر آن، قوانين ضرب و نسبتهاي رياضي اصوات ميپردازد، و درواقع نقدي است بر دانش موسيقي يونانيان. فارابي در «الموسيقي الكبير»، كاستيها و اشتباهات دانش موسيقي يونان را باز، و مجهولات آن را حل ميكند.
نخستين بار، فارابي توافق صداها (هارموني) را در موسيقي ايران وارد ساخت، و پس از او ابنسينا آن را مورد بحث قرار داد. كتاب «الموسيقي الكبير» فارابي در سدههاي بعدي به مهمترين و معتبرترين مرجع تحقيق علمي براي دانشمندان و صاحبان فن موسيقي تبديل شد.
جايگاه فارابي در دانش موسيقي تا بدان پايه بالاست كه او را به حق، پدر دانش موسيقي ايران و بلكه جهان اسلام بايد به شمار آورد. كتابهاي او سالها در ايران و ديگر بلاد اسلامي مورد استفادة دانشمندان مسلمان بود و آن را مدارس تدريس ميكردند. فارمر دربارة نوآوريهاي فارابي مينويسد: «نوشتههاي فارابي نشان از آن دارد كه اين دانشمند در اصول فن موسيقي ايران مدارج عاليه را پيموده و در كتاب عظيمالشأن خود، «الموسيقي الكبير»، شرحي در باب تنبور خراساني نوشته است كه نشان از پايگاه عالي موسيقي در سرزمين ايران دارد. از دساتين يا بندها (پردهها)ي روي دسته ابعاد ويژهاي حاصل ميشد، و از آنها آهنگي برميخاست كه به عقيدة «سرهيوبرت پري»، موسيقيدان بزرگ انگليسي، كاملترين آهنگي است كه تا به امروز به وجود آمده است.»
او در مورد دو پردة معروف موسيقي «وسطاي زلزل» و «وسطاي فرس» مطالعاتي دقيق كرده و فواصل آنها را به دست آورده است. از زمان اين دانشمند بزرگ به بعد، موسيقي ايران و عرب، از لحاظ پردهبندي، بر يك «گام» (مقام) استوار شده؛ كه از سنن قديمي موسيقي ايران سرچشمه گرفته است. 20
ابوعلي حسين بن عبدالله سينا افزون بر آثار گرانسنگ در طب، فلسفه و منطق، در موسيقي نيز صاحب آثاري بسيار باارزش است. او در كتاب «شفا»، بابي را به عنوان «فن» به موسيقي اختصاص داده، كه مشتمل بر شش مقاله يا مبحث است، و هر مبحث چند فصل دارد. ابنسينا در باب موسيقي، بيست قطعه از آوازهاي ضربي را، كه ميراث دورة ساساني بوده است و بدان «دستانات» گفتهاند، شرح ميدهد. وي به اين مطلب نيز اشاره ميكند كه «دستانات» در اندلس رواج داشته است.