هنر اسلامي جايگاه و قابليتها
نويسنده:كاظم كامران شرفشاهي
منبع:روزنامه قدس
منبع:روزنامه قدس
هنر، درخت تناوري است كه در عالم بالا ريشه دارد و گر چه بخشي از مراحل خلق يك اثر هنري به مطالعه و ممارست مداوم هنرمند بستگي دارد، اما آنگاه كه زمان خلق يك اثر هنري فرا مي رسد، هنرمند در جاذبه اي آسماني قرار گرفته و در يك شور و حال خاص آنچه را به او "الهام" شده است، از قوه به فعل مي رساند. به قول مولانا:
تو مپندار كه من شعر زخود مي گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم
در جهان غرب، با وجود كوشش بسيار خردگرايان و اومانيست ها كه تلاش مي كردند اصالت همه چيز را به انسان و زمين بدهند و يا ماترياليستها كه به طور جدي تري سعي در نفي بارقه هاي ملكوتي هنر داشتند و خاستگاه هنر را به عواملي همچون وراثت،
استعداد، ويژگيهاي جغرافيايي و محيطي، اراده و پشتكار و... نسبت مي دادند، باز هم نتوانستند با توجيهات خويش، دليل قانع كننده اي در اين خصوص ارايه نمايند و بالعكس در لا به لاي دلايل ضعيف و توجيهات ناتوان خود، به گونه اي ديگر از ماهيت آسماني هنر سخن گفته اند. رسالاتي كه اين گروه در باب ماهيت هنر به رشته تحرير در آورده اند، از آنجا كه از سر آغاز در پي طفره رفتن از اصل قضيه بوده اند، اغلب از تناقض و پيچيده گويي سرشار است.
متفكران اين گروه، از اينكه به صورت مستقيم وارد بحث شده و براي اين موضوع تعريف خاصي قايل شوند، هراس دارند. آنها به جاي تعريف بيشتر، به توصيف رغبت نشان مي دهند؛ چنانكه يكي از كساني كه بر اين باور اصرار دارد، در گفتگويي گفته است: "نمي خواهم واژه الهام را به كار ببرم، اما هنرمند ناگهان در حالتي سيال قرار مي گيرد كه همه چيز برايش ميسر و مهيا مي شود!"
بر خلاف اين نگرش، جايگاه هنر در مشرق زمين همواره تحت تأثير اصل ماوراءالطبيعه قرار داشته است و هنرمند با آگاهي كامل در اين باره، به سمت خلق آثار هنري حركت كرده است و اصولاً هنر موهبتي است خداداد.
و به همين لحاظ است كه هنرمند مي كوشد تا آنچه را مي آفريند، در درجه اول موجب رضاي آفريننده جهان قرار گيرد. چنانكه مولوي مي فرمايد:
قافيه انديشم و دلدار من
گويدم منديش جز ديدار من
باور قدسي بودن ساحت هنر، موجب مي شود تا هنرمند در كنار جنبه هاي اكتسابي و طي مدارج علمي و مقدماتي، در امر تزكيه و تهذيب خويش نيز كوشا باشد و اصولاً اين يقين وجود داشت كه از طريق زدودن زنگار آيينه دل، مي توان چهره محبوب را در آن نگريست و حصول به اين امر ممكن نيست مگر از راه رياضت و مراقبه دائمي.
معنويت حاصل از چنين نگرشي، نه تنها موجب تعالي روحي و فكري هنرمند مي شد و منش او را دلپذير مي ساخت، بلكه همچون سدي محكم و استوار در برابر ابتذال عمل مي نمود. بي گمان، از هنرمندي كه با وضو دست به قلم ببرد و قلبش گنجينه معارف الهي باشد، جز اين انتظاري نيست. در نظر گاه چنين هنرمندي، هيچ امر محال و ناممكني وجود ندارد و هر تحولي با مشيت و اراده پروردگار به وجود خواهد آمد. چنانكه "لسان الغيب" مي فرمايد:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد
لذا در سايه اين باور شكوهمند، هنرمند انسان برگزيده اي است كه به قول نظامي گنجوي:
پيش و پسي بست صف اوليا
پس شعرا آمد و پيش انبيا
از نگاه هنرمند مسلمان، سرچشمه جوشان هنر، ذات مقدس باري تعالي است و هنرمند هيچ گاه در پيمودن اين راه نبايد به خويش مغرور گردد و فراموش كند كه از كجا سيراب مي شود. از ديگر نتايج و ثمرات نگرش پيوند هنرمند با ماوراء الطبيعه، فروتني و تواضع هنرمند است، كه خود را همچون برانگيخته اي مي داند براي بيان پيامي والا و بزرگ، و نيز مي داند كه در اين مسير تنها در سايه لطف آفريدگار يكتاست كه او مي تواند همچنان به پيش برود و مرزهاي تازه اي را تجربه نمايد و روايتگر مفاهيم بكر و بديع باشد و به اسرار عالم دست يابد و توان ترسيم و انتقال آنچه را كه در دل و انديشه او مي گذرد، به دست آورد. پس بدين گونه است كه همواره دل در گرو لطف حضرت حق دارد و شاكر آستان مقدس اوست، كه هر چه هست از اوست. پس بيجا نيست كه از جهان تنها اميد به رحمت بي منتهاي او نبندند، كه به قول سعدي:
گر بي هنرم و گر هنرمندم
لطف است اميدم از خداوندم
از ديگر جهات مهم رابطه هنرمند با ماوراءالطبيعه، عزت نفسي است كه در پرتو اين توسل فراهم مي آيد. به عبارت ديگر، به هر اندازه كه اين ارتباط مستحكم تر باشد، هنرمند از توان پايداري و استقامت افزونتري در برابر مصايب و ناملايمات روزگار برخوردار خواهد بود و در مقابله با مظالم و مفاسد زمانه و گردنكشان و ستمگران خود را متعهد و مسؤول احساس خواهد نمود و براي خود شأني عالي و آسماني قايل است و ايستادگي در برابر هر گونه كژي و انحراف را وظيفه خود مي شمارد. از ديگر سو، به همين واسطه هنرمند نسبت به هنرش نيز احساس مسؤوليت مي كند و با حساسيت و وسواس نگران آن است كه مبادا هنرش اسباب استفاده نااهلان و نامحرمان قرار گيرد. اين دلواپسي شورانگيز كه زاييده التزام است، از آنجا ناشي مي شود كه هنرمند معيار و ملاك سنجش خود را با عالم بالا ميزان مي نمايد؛ عالمي كه معادلات آن از جنس ديگري است.
نسبت هنرمند و ماوراءالطبيعه همچون نسبت روح به پيكر است. آنچه به اين كالبد امكان شور و حركت و انديشه و احساس مي دهد. امري است انتزاعي كه قابل لمس و مشاهده نيست. اما نبود آن اثري فوري و محسوس دارد. و به همين اعتبار است هنرمنداني كه انديشه اي والا و نكته سنج دارند، ضمن پيوند خود به عالم بالا، جسم خويش را همچون زندان و قفس مي انگارند.هر چه پيوند و ارتباط هنرمند با آفريننده اين هستي گسترده تر و عظيم تر باشد، به همان نسبت وي در فهم آنچه در اين عالم مي گذرد، به رموز و دقايق افزونتري آگاهي مي يابد و با عنايت به همين درك و فهم است كه حتي در مصايب و دشواريها، آنچه مي بيند و مي يابد باز هم زيباييهاست و حركت به سمت تعالي و تكامل.
ناگفته نماند، ورايي شدن به مفهوم فاصله گرفتن و جدايي از طبيعت نيست، بلكه شكلي از احاطه از عالم ماوراء به مادون مي باشد. اصولاً كشش انسان به سمت هنر، فطري است. هيچ كس در اين اصل كه انسان ذاتاً موجودي زيباپسند و دوستدار جمال است، ترديدي ندارد. به همين اعتبار، تاريخ هنر حتي از تاريخ علم و فلسفه جلوتر و گسترده تر است؛ يعني بشر قبل از پيدايش معارف و دانشهاي گوناگون، براي بيان انديشه و احساس خويش، به هنر روي آورده است. نقاشي بر در و ديوار غارها و گذرگاهها، ابزار و ادوات، زينت آلات و... كه از انسانهاي هزاران سال پيش به دست آمده، گواه صادق اين مدعاست.اگر چه هنر به صورت مادي تجلي مي يابد و ابزار كار هنرمند نيز جنبه مادي دارد، اما اين دو اصل فريبنده نبايد منتهاي اتصال روح هنرمند به عالم بالا، مبناي حكم و تفسير قرار گيرد. چنانكه بسياري از هنرمندان بزرگ در تعريف و توصيف نبوغ هنري خويش، بر اين نكته مصر بوده اند كه گويي برگزيده شده اند تا به جاي تمام كساني كه نمي توانند حرف بزنند، سخن بگويند. بسياري از متفكران نامدار جهان همچون "بلز پاسكال" بر اين باورند از آنجا كه آفرينندگي از صفات آفريدگار يكتاست، پس هنرمند از جايگاهي بس رفيع و والا برخوردار است؛ زيرا هنرمند نيز به آفرينش مي پردازد و براي آفريدن، هر كسي شايسته و بايسته نيست.
عالم يكسره تجلي هنر خداست و خداوند هنرمند كل است و در سايه نظر پر بركت اوست كه قلمي آن گونه مي جنبد كه بر دل مي نشيند و قلب و روح ديگران را تسخير مي كند.
از ديگر نكات قابل تأمل، تلاش عاشقانه، مخلصانه و بدون چشمداشت هنرمندان در طريق جلب رضاي معبود است، كه سزاوار است به اين امر فراتر از آنچه تاكنون در اين باب ذكر گرديده، نگريسته شود. در طول تاريخ حيات بشري، هنرمندان بزرگ همواره كوشيده اند تا عالي ترين شكل و مرتبه هنر خود را در راه خشنودي خالق بي همتا به ظهور برسانند. زيبايي شگفت انگيز معابد و پرستشگاهها در طول زمان از باور و اعتقادات راستين هنرمنداني حكايت دارد كه در پرتو يك جاذبه عظيم و يك احساس پاك و زلال و آسماني، نه تنها هنرشان ، بلكه خود را نيز وقف خدمت در راه پروردگاري كردند كه آغاز و انجامها از اوست. در همين زمينه، جا دارد از كنار يك واقعيت بزرگ ديگر به سادگي عبور نكنيم. اين واقعيت بزرگ، آثاري است كه به لحاظ انديشه و احساس عميق هنرمند و معنويت و ارادت مطلق او، خلق شده اند. در چنين آثاري، به هر ميزان اخلاص هنرمند بيشتر و ژرف تر بوده، اثر او به يك شاهكار نزديك تر شده است؛ و چه بسيارند هنرمنداني كه پس از سالها تلاش و پديدآوردن آثار فراوان، تنها اثري از آنان به عنوان شاهكار شناخته شده كه داراي مضامين ديني بوده است و ساير آثار آنان از ارزش چندان قابل ملاحظه اي برخوردار نيست و يا آثار ديگر آنها به بركت شهرت اثر معروف مذهبي شان، مورد توجه قرار گرفته است.
آثاري كه بر پايه مضامين مذهبي خلق شده است؛ زمان، مكان و مخاطب مشخصي ندارد. همان طور كه تابلوي "شام آخر" لئوناردو داوينچي و يا آثار ارزنده ميكل آنژ و رافائل و... در برقراري ارتباط با مخاطب موفق است و يا تابلوي "عصر عاشورا"ي استاد محمود فرشچيان. "استوارت كري ولش" به عنوان يك هنرشناس برجسته نقل مي كند كه چگونه شاهد گريستن زني مسيحي در پاي تابلو "عصر عاشورا" بوده است. اندوه عظيمي كه در اين تابلو موج مي زند، روايتگر فاجعه اي توانفرسا و بي سابقه است. به راستي، اين چه ويژگي ممتاز و منحصر به فردي است كه به اين اثر مقبوليتي چنين اعجاب آور مي دهد، تا جايي كه بسياري از مردم، هنرمند بزرگي چون استاد فرشچيان را تنها به عنوان خالق تابلوي "عصر عاشورا" مي شناسند. هنرمندي كه در كارنامه هنري خود آثار گرانبهاي ديگري همچون يتيم نوازي حضرت علي(ع)، ضامن آهو، ظهور منجي بشريت و... را نيز دارد.هنر در دين مبين اسلام از جايگاهي بس رفيع و قابل تأمل برخوردار است. و بر خلاف ادعاي گروهي كه يا از منزلت هنر در اسلام اطلاعي ندارند و يا مغرضانه حقايق را در اين خصوص ناديده مي انگارند، مي توان به جرأت بر اين نكته تأكيد كرد كه هنر و هنرمند در هيچ مكتب و مذهبي به اندازه اسلام مورد تكريم و تقدير قرار نگرفته است.
براي درك ارزش هنر در اسلام، نخستين گام شناخت كتاب آسماني اين دين الهي يعني قرآن كريم مي باشد كه معجزه راستين حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي(ص) است.
قرآن كريم در روزگاري نازل شد كه شعر عرب در بالاترين مرتبه رشد و مقبوليت قرار داشت و هنر غالب آن دوران محسوب مي شد. فصاحت و بلاغت قرآن، نحوه ارايه مفاهيم، روش داستان گويي و ساير ويژگيهاي منحصر به فرد اين كتاب بي نظير، چنان بر دل و جان هر شنونده اي تأثير مي نهاد كه بي درنگ به آيين اسلام ايمان مي آورد و از طريق كفر و شرك، روي بر مي تافت. در چنين شرايطي، نخست كفار قريش براي مقابله با دين نوظهور اسلام از هنرمندان آن عصر دعوت كردند تا با سرودن اشعاري، راه توسعه اين دين نوپا را سد نمايند. اما تلاش آنان هيچ فايده اي در پي نداشت. كفار قريش كه در رويارويي با اسلام درمانده شده بودند، در مرحله بعد پيامبر عاليقدر اسلام(ص) را شاعر معرفي كردند و قرآن را اشعاري به شمار آوردند كه توسط پيامبر سروده شده است. در اين حال، پيامبر(ص) براي آنكه شأن اعجاز قرآن بيش از پيش آشكار گردد، بنا به دعوت قرآن، تمام شاعران عرب را به سرودن اثري همانند قرآن كريم فرا خواندند.
عجز و استيصال شاعران عرب كه نمايندگان هنر آن عصر بودند، در واقع نخستين پيروزي بزرگ اسلام بود. به تحقيق، سر آغاز پديده "تهاجم فرهنگي" را مي توان عصر جاهليت به شمار آورد. در همين عصر بود كه براي نخستين بار اهميت و نقش هنر در شكل گيري افكار عمومي و تخريب يا افزايش روحيه مخاطب، مورد توجه جدي قرار گرفت.وقتي كفار قريش از مقابله با قرآن كريم نااميد شدند، شاعران عرب را دعوت كردند تا در اشعار خويش به هجو پيامبر(ص) بپردازند. اين گروه همچنين از نكوهش اسلام در اشعار خويش فروگذار نكردند. در كلام ا... مجيد لفظ "شعر" يك بار، و اسم فاعل آن (شاعر) چهار بار و جمع مكسر آن (شعرا) نيز يك بار در انتهاي سوره مباركه شعراء آمده است. در اين شش آيه، سه آيه قول كفار و مشركان است و سه آيه ديگر بيان مستقيم خداوند تبارك و تعالي، كه پيرامون همين مسأله نازل شده است و مورخان و مفسران بر اين باورند كه اين آيات با توجه به تهاجم فرهنگي گسترده كفار و سوء استفاده ناصواب آنان از هنر شعر و درباره شاعران مشركي مانند عبدا... بن الزبعري، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، هيبرة بن ابي وهب المخرومي، امية بن ابي الصلت، ابوعزه عمرو بن عبدا... و مسافع بن عبد مناف الجمحي، نازل شده است.
از اين تاريخ به بعد است كه اسلام با دعوت از هنرمندان صالح و تشويق و ترغيب آنان به خلق آثار متعهدانه، نقش بزرگ و تاريخي خود را آغاز مي نمايد. چنانكه به تحقيق، زيباترين فرازهاي تجليل از هنر متعهد و هنرمندان مسؤول، به دوران زندگاني پربار پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) و پيشوايان تشيع(ع) اختصاص دارد كه مرور آن، عظمت و جايگاه والاي هنر متعهد در اسلام را به اثبات مي رساند.بي گمان، رسول گرامي اسلام(ص) از نقش هنر و به كار گرفتن آن به عنوان ابزاري مهم در جهت تبليغ و اشاعه دين مبين اسلام، آگاهي و وقوف كاملي داشته اند زيرا براي رسيدن به پيروزي، مبارزه را تنها در سلاحها و ميدانهاي جنگ خلاصه نمي ديده اند. و در سايه همين نگرش عميق بود كه شاعران متعهدي چون كعب بن مالك، عبدا... بن رواحه، كعب بن زهير و... به عنوان نخستين هنرمندان مسلمان قد علم كردند و با آثار خويش به مقابله با جريان هنر مبتذل جاهليت برخاستند. گر چه كفار و جاهلان قريش قرآن كريم را "سحر مستمر" و "اساطيرالاولين" نام نهادند و به پيامبر ارجمند اسلام(ص) القابي ناپسند دادند؛ اما تبليغات فتنه انگيز دشمنان هرگز موجب دوري پيامبر(ص) از شعر و هنر نشد و چنانكه در بسياري از كتب و احاديث به يادگار مانده است، آن حضرت همواره كليه اقشار مردم را به شنيدن اشعار سودمند فرا مي خواندند و خود نيز به نحو بسيار باشكوهي، علاقه خود را به هنر اصيل و متعهد ابراز مي داشتند.بي گمان، حمايت پيامبر اسلام(ص) از هنر متعهد و از هنرمندان مسؤول، سنگ اوليه بناي رفيع هنر شكوهمند اسلامي به شمار مي آيد؛ هنري كه داراي پيامي آسماني است و در آن به تعالي انسان عنايت ويژه اي مبذول شده است.
تو مپندار كه من شعر زخود مي گويم
تا كه هشيارم و بيدار يكي دم نزنم
در جهان غرب، با وجود كوشش بسيار خردگرايان و اومانيست ها كه تلاش مي كردند اصالت همه چيز را به انسان و زمين بدهند و يا ماترياليستها كه به طور جدي تري سعي در نفي بارقه هاي ملكوتي هنر داشتند و خاستگاه هنر را به عواملي همچون وراثت،
استعداد، ويژگيهاي جغرافيايي و محيطي، اراده و پشتكار و... نسبت مي دادند، باز هم نتوانستند با توجيهات خويش، دليل قانع كننده اي در اين خصوص ارايه نمايند و بالعكس در لا به لاي دلايل ضعيف و توجيهات ناتوان خود، به گونه اي ديگر از ماهيت آسماني هنر سخن گفته اند. رسالاتي كه اين گروه در باب ماهيت هنر به رشته تحرير در آورده اند، از آنجا كه از سر آغاز در پي طفره رفتن از اصل قضيه بوده اند، اغلب از تناقض و پيچيده گويي سرشار است.
متفكران اين گروه، از اينكه به صورت مستقيم وارد بحث شده و براي اين موضوع تعريف خاصي قايل شوند، هراس دارند. آنها به جاي تعريف بيشتر، به توصيف رغبت نشان مي دهند؛ چنانكه يكي از كساني كه بر اين باور اصرار دارد، در گفتگويي گفته است: "نمي خواهم واژه الهام را به كار ببرم، اما هنرمند ناگهان در حالتي سيال قرار مي گيرد كه همه چيز برايش ميسر و مهيا مي شود!"
بر خلاف اين نگرش، جايگاه هنر در مشرق زمين همواره تحت تأثير اصل ماوراءالطبيعه قرار داشته است و هنرمند با آگاهي كامل در اين باره، به سمت خلق آثار هنري حركت كرده است و اصولاً هنر موهبتي است خداداد.
و به همين لحاظ است كه هنرمند مي كوشد تا آنچه را مي آفريند، در درجه اول موجب رضاي آفريننده جهان قرار گيرد. چنانكه مولوي مي فرمايد:
قافيه انديشم و دلدار من
گويدم منديش جز ديدار من
باور قدسي بودن ساحت هنر، موجب مي شود تا هنرمند در كنار جنبه هاي اكتسابي و طي مدارج علمي و مقدماتي، در امر تزكيه و تهذيب خويش نيز كوشا باشد و اصولاً اين يقين وجود داشت كه از طريق زدودن زنگار آيينه دل، مي توان چهره محبوب را در آن نگريست و حصول به اين امر ممكن نيست مگر از راه رياضت و مراقبه دائمي.
معنويت حاصل از چنين نگرشي، نه تنها موجب تعالي روحي و فكري هنرمند مي شد و منش او را دلپذير مي ساخت، بلكه همچون سدي محكم و استوار در برابر ابتذال عمل مي نمود. بي گمان، از هنرمندي كه با وضو دست به قلم ببرد و قلبش گنجينه معارف الهي باشد، جز اين انتظاري نيست. در نظر گاه چنين هنرمندي، هيچ امر محال و ناممكني وجود ندارد و هر تحولي با مشيت و اراده پروردگار به وجود خواهد آمد. چنانكه "لسان الغيب" مي فرمايد:
فيض روح القدس ار باز مدد فرمايد
ديگران هم بكنند آنچه مسيحا مي كرد
لذا در سايه اين باور شكوهمند، هنرمند انسان برگزيده اي است كه به قول نظامي گنجوي:
پيش و پسي بست صف اوليا
پس شعرا آمد و پيش انبيا
از نگاه هنرمند مسلمان، سرچشمه جوشان هنر، ذات مقدس باري تعالي است و هنرمند هيچ گاه در پيمودن اين راه نبايد به خويش مغرور گردد و فراموش كند كه از كجا سيراب مي شود. از ديگر نتايج و ثمرات نگرش پيوند هنرمند با ماوراء الطبيعه، فروتني و تواضع هنرمند است، كه خود را همچون برانگيخته اي مي داند براي بيان پيامي والا و بزرگ، و نيز مي داند كه در اين مسير تنها در سايه لطف آفريدگار يكتاست كه او مي تواند همچنان به پيش برود و مرزهاي تازه اي را تجربه نمايد و روايتگر مفاهيم بكر و بديع باشد و به اسرار عالم دست يابد و توان ترسيم و انتقال آنچه را كه در دل و انديشه او مي گذرد، به دست آورد. پس بدين گونه است كه همواره دل در گرو لطف حضرت حق دارد و شاكر آستان مقدس اوست، كه هر چه هست از اوست. پس بيجا نيست كه از جهان تنها اميد به رحمت بي منتهاي او نبندند، كه به قول سعدي:
گر بي هنرم و گر هنرمندم
لطف است اميدم از خداوندم
از ديگر جهات مهم رابطه هنرمند با ماوراءالطبيعه، عزت نفسي است كه در پرتو اين توسل فراهم مي آيد. به عبارت ديگر، به هر اندازه كه اين ارتباط مستحكم تر باشد، هنرمند از توان پايداري و استقامت افزونتري در برابر مصايب و ناملايمات روزگار برخوردار خواهد بود و در مقابله با مظالم و مفاسد زمانه و گردنكشان و ستمگران خود را متعهد و مسؤول احساس خواهد نمود و براي خود شأني عالي و آسماني قايل است و ايستادگي در برابر هر گونه كژي و انحراف را وظيفه خود مي شمارد. از ديگر سو، به همين واسطه هنرمند نسبت به هنرش نيز احساس مسؤوليت مي كند و با حساسيت و وسواس نگران آن است كه مبادا هنرش اسباب استفاده نااهلان و نامحرمان قرار گيرد. اين دلواپسي شورانگيز كه زاييده التزام است، از آنجا ناشي مي شود كه هنرمند معيار و ملاك سنجش خود را با عالم بالا ميزان مي نمايد؛ عالمي كه معادلات آن از جنس ديگري است.
نسبت هنرمند و ماوراءالطبيعه همچون نسبت روح به پيكر است. آنچه به اين كالبد امكان شور و حركت و انديشه و احساس مي دهد. امري است انتزاعي كه قابل لمس و مشاهده نيست. اما نبود آن اثري فوري و محسوس دارد. و به همين اعتبار است هنرمنداني كه انديشه اي والا و نكته سنج دارند، ضمن پيوند خود به عالم بالا، جسم خويش را همچون زندان و قفس مي انگارند.هر چه پيوند و ارتباط هنرمند با آفريننده اين هستي گسترده تر و عظيم تر باشد، به همان نسبت وي در فهم آنچه در اين عالم مي گذرد، به رموز و دقايق افزونتري آگاهي مي يابد و با عنايت به همين درك و فهم است كه حتي در مصايب و دشواريها، آنچه مي بيند و مي يابد باز هم زيباييهاست و حركت به سمت تعالي و تكامل.
ناگفته نماند، ورايي شدن به مفهوم فاصله گرفتن و جدايي از طبيعت نيست، بلكه شكلي از احاطه از عالم ماوراء به مادون مي باشد. اصولاً كشش انسان به سمت هنر، فطري است. هيچ كس در اين اصل كه انسان ذاتاً موجودي زيباپسند و دوستدار جمال است، ترديدي ندارد. به همين اعتبار، تاريخ هنر حتي از تاريخ علم و فلسفه جلوتر و گسترده تر است؛ يعني بشر قبل از پيدايش معارف و دانشهاي گوناگون، براي بيان انديشه و احساس خويش، به هنر روي آورده است. نقاشي بر در و ديوار غارها و گذرگاهها، ابزار و ادوات، زينت آلات و... كه از انسانهاي هزاران سال پيش به دست آمده، گواه صادق اين مدعاست.اگر چه هنر به صورت مادي تجلي مي يابد و ابزار كار هنرمند نيز جنبه مادي دارد، اما اين دو اصل فريبنده نبايد منتهاي اتصال روح هنرمند به عالم بالا، مبناي حكم و تفسير قرار گيرد. چنانكه بسياري از هنرمندان بزرگ در تعريف و توصيف نبوغ هنري خويش، بر اين نكته مصر بوده اند كه گويي برگزيده شده اند تا به جاي تمام كساني كه نمي توانند حرف بزنند، سخن بگويند. بسياري از متفكران نامدار جهان همچون "بلز پاسكال" بر اين باورند از آنجا كه آفرينندگي از صفات آفريدگار يكتاست، پس هنرمند از جايگاهي بس رفيع و والا برخوردار است؛ زيرا هنرمند نيز به آفرينش مي پردازد و براي آفريدن، هر كسي شايسته و بايسته نيست.
عالم يكسره تجلي هنر خداست و خداوند هنرمند كل است و در سايه نظر پر بركت اوست كه قلمي آن گونه مي جنبد كه بر دل مي نشيند و قلب و روح ديگران را تسخير مي كند.
از ديگر نكات قابل تأمل، تلاش عاشقانه، مخلصانه و بدون چشمداشت هنرمندان در طريق جلب رضاي معبود است، كه سزاوار است به اين امر فراتر از آنچه تاكنون در اين باب ذكر گرديده، نگريسته شود. در طول تاريخ حيات بشري، هنرمندان بزرگ همواره كوشيده اند تا عالي ترين شكل و مرتبه هنر خود را در راه خشنودي خالق بي همتا به ظهور برسانند. زيبايي شگفت انگيز معابد و پرستشگاهها در طول زمان از باور و اعتقادات راستين هنرمنداني حكايت دارد كه در پرتو يك جاذبه عظيم و يك احساس پاك و زلال و آسماني، نه تنها هنرشان ، بلكه خود را نيز وقف خدمت در راه پروردگاري كردند كه آغاز و انجامها از اوست. در همين زمينه، جا دارد از كنار يك واقعيت بزرگ ديگر به سادگي عبور نكنيم. اين واقعيت بزرگ، آثاري است كه به لحاظ انديشه و احساس عميق هنرمند و معنويت و ارادت مطلق او، خلق شده اند. در چنين آثاري، به هر ميزان اخلاص هنرمند بيشتر و ژرف تر بوده، اثر او به يك شاهكار نزديك تر شده است؛ و چه بسيارند هنرمنداني كه پس از سالها تلاش و پديدآوردن آثار فراوان، تنها اثري از آنان به عنوان شاهكار شناخته شده كه داراي مضامين ديني بوده است و ساير آثار آنان از ارزش چندان قابل ملاحظه اي برخوردار نيست و يا آثار ديگر آنها به بركت شهرت اثر معروف مذهبي شان، مورد توجه قرار گرفته است.
آثاري كه بر پايه مضامين مذهبي خلق شده است؛ زمان، مكان و مخاطب مشخصي ندارد. همان طور كه تابلوي "شام آخر" لئوناردو داوينچي و يا آثار ارزنده ميكل آنژ و رافائل و... در برقراري ارتباط با مخاطب موفق است و يا تابلوي "عصر عاشورا"ي استاد محمود فرشچيان. "استوارت كري ولش" به عنوان يك هنرشناس برجسته نقل مي كند كه چگونه شاهد گريستن زني مسيحي در پاي تابلو "عصر عاشورا" بوده است. اندوه عظيمي كه در اين تابلو موج مي زند، روايتگر فاجعه اي توانفرسا و بي سابقه است. به راستي، اين چه ويژگي ممتاز و منحصر به فردي است كه به اين اثر مقبوليتي چنين اعجاب آور مي دهد، تا جايي كه بسياري از مردم، هنرمند بزرگي چون استاد فرشچيان را تنها به عنوان خالق تابلوي "عصر عاشورا" مي شناسند. هنرمندي كه در كارنامه هنري خود آثار گرانبهاي ديگري همچون يتيم نوازي حضرت علي(ع)، ضامن آهو، ظهور منجي بشريت و... را نيز دارد.هنر در دين مبين اسلام از جايگاهي بس رفيع و قابل تأمل برخوردار است. و بر خلاف ادعاي گروهي كه يا از منزلت هنر در اسلام اطلاعي ندارند و يا مغرضانه حقايق را در اين خصوص ناديده مي انگارند، مي توان به جرأت بر اين نكته تأكيد كرد كه هنر و هنرمند در هيچ مكتب و مذهبي به اندازه اسلام مورد تكريم و تقدير قرار نگرفته است.
براي درك ارزش هنر در اسلام، نخستين گام شناخت كتاب آسماني اين دين الهي يعني قرآن كريم مي باشد كه معجزه راستين حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي(ص) است.
قرآن كريم در روزگاري نازل شد كه شعر عرب در بالاترين مرتبه رشد و مقبوليت قرار داشت و هنر غالب آن دوران محسوب مي شد. فصاحت و بلاغت قرآن، نحوه ارايه مفاهيم، روش داستان گويي و ساير ويژگيهاي منحصر به فرد اين كتاب بي نظير، چنان بر دل و جان هر شنونده اي تأثير مي نهاد كه بي درنگ به آيين اسلام ايمان مي آورد و از طريق كفر و شرك، روي بر مي تافت. در چنين شرايطي، نخست كفار قريش براي مقابله با دين نوظهور اسلام از هنرمندان آن عصر دعوت كردند تا با سرودن اشعاري، راه توسعه اين دين نوپا را سد نمايند. اما تلاش آنان هيچ فايده اي در پي نداشت. كفار قريش كه در رويارويي با اسلام درمانده شده بودند، در مرحله بعد پيامبر عاليقدر اسلام(ص) را شاعر معرفي كردند و قرآن را اشعاري به شمار آوردند كه توسط پيامبر سروده شده است. در اين حال، پيامبر(ص) براي آنكه شأن اعجاز قرآن بيش از پيش آشكار گردد، بنا به دعوت قرآن، تمام شاعران عرب را به سرودن اثري همانند قرآن كريم فرا خواندند.
عجز و استيصال شاعران عرب كه نمايندگان هنر آن عصر بودند، در واقع نخستين پيروزي بزرگ اسلام بود. به تحقيق، سر آغاز پديده "تهاجم فرهنگي" را مي توان عصر جاهليت به شمار آورد. در همين عصر بود كه براي نخستين بار اهميت و نقش هنر در شكل گيري افكار عمومي و تخريب يا افزايش روحيه مخاطب، مورد توجه جدي قرار گرفت.وقتي كفار قريش از مقابله با قرآن كريم نااميد شدند، شاعران عرب را دعوت كردند تا در اشعار خويش به هجو پيامبر(ص) بپردازند. اين گروه همچنين از نكوهش اسلام در اشعار خويش فروگذار نكردند. در كلام ا... مجيد لفظ "شعر" يك بار، و اسم فاعل آن (شاعر) چهار بار و جمع مكسر آن (شعرا) نيز يك بار در انتهاي سوره مباركه شعراء آمده است. در اين شش آيه، سه آيه قول كفار و مشركان است و سه آيه ديگر بيان مستقيم خداوند تبارك و تعالي، كه پيرامون همين مسأله نازل شده است و مورخان و مفسران بر اين باورند كه اين آيات با توجه به تهاجم فرهنگي گسترده كفار و سوء استفاده ناصواب آنان از هنر شعر و درباره شاعران مشركي مانند عبدا... بن الزبعري، ابوسفيان بن حارث بن عبدالمطلب، هيبرة بن ابي وهب المخرومي، امية بن ابي الصلت، ابوعزه عمرو بن عبدا... و مسافع بن عبد مناف الجمحي، نازل شده است.
از اين تاريخ به بعد است كه اسلام با دعوت از هنرمندان صالح و تشويق و ترغيب آنان به خلق آثار متعهدانه، نقش بزرگ و تاريخي خود را آغاز مي نمايد. چنانكه به تحقيق، زيباترين فرازهاي تجليل از هنر متعهد و هنرمندان مسؤول، به دوران زندگاني پربار پيامبر عظيم الشأن اسلام(ص) و پيشوايان تشيع(ع) اختصاص دارد كه مرور آن، عظمت و جايگاه والاي هنر متعهد در اسلام را به اثبات مي رساند.بي گمان، رسول گرامي اسلام(ص) از نقش هنر و به كار گرفتن آن به عنوان ابزاري مهم در جهت تبليغ و اشاعه دين مبين اسلام، آگاهي و وقوف كاملي داشته اند زيرا براي رسيدن به پيروزي، مبارزه را تنها در سلاحها و ميدانهاي جنگ خلاصه نمي ديده اند. و در سايه همين نگرش عميق بود كه شاعران متعهدي چون كعب بن مالك، عبدا... بن رواحه، كعب بن زهير و... به عنوان نخستين هنرمندان مسلمان قد علم كردند و با آثار خويش به مقابله با جريان هنر مبتذل جاهليت برخاستند. گر چه كفار و جاهلان قريش قرآن كريم را "سحر مستمر" و "اساطيرالاولين" نام نهادند و به پيامبر ارجمند اسلام(ص) القابي ناپسند دادند؛ اما تبليغات فتنه انگيز دشمنان هرگز موجب دوري پيامبر(ص) از شعر و هنر نشد و چنانكه در بسياري از كتب و احاديث به يادگار مانده است، آن حضرت همواره كليه اقشار مردم را به شنيدن اشعار سودمند فرا مي خواندند و خود نيز به نحو بسيار باشكوهي، علاقه خود را به هنر اصيل و متعهد ابراز مي داشتند.بي گمان، حمايت پيامبر اسلام(ص) از هنر متعهد و از هنرمندان مسؤول، سنگ اوليه بناي رفيع هنر شكوهمند اسلامي به شمار مي آيد؛ هنري كه داراي پيامي آسماني است و در آن به تعالي انسان عنايت ويژه اي مبذول شده است.
منابع:
- بحارالانوار- علامه مجلسي
- اصول الكافي- ثقةالاسلام كليني
- منهج الصادقين
- ادبيات و تعهد در اسلام- استاد محمدرضا حكيمي
- مجمع البيان، شيخ طبرسي