پژوهشگر: محمدرضا تبریزی شیرازی
در یکی از روزهای 1 تابستان سال 1268 شمسی، مطابق با شهر شوالالمکرم سال 1310 هجری قمری و ماه ژوئن سال 1889 میلادی، از مادری شیرازی 2 و پدری یزدی، کودکی در شیراز زاده شد که «ضیاءالدّین» نام گرفت.
پدرش «آقا سیّد علی یزدی»، در دربار «مظفرالدّین شاه»، «محمدعلی شاه» و «احمد شاه» به شغل خطابت و روضهخوانی اشتغال داشت. «آقا سیّد علی» قبل از آمدن به ایران، در اواخر سلطنت «ناصرالدّین شاه» در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول و معارف اسلامی مشغول بود. هنگامی که «مظفرالدّین میرزا» در زمان ولیعهدی خود، از پیشگاه «مرحوم میرزای شیرازی» استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت و پیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام فرماید، آن مرجع یکی از شاگردانش یعنی «آقا سیّد علی یزدی» را به ایران گسیل داشت. سیّد علی آقای یزدی در جریان نهضت مشروطیت در زمره مخالفان مشروطه قرار داشت، برخلاف وی فرزندش سیّد ضیاء در زمره طرفداران مشروطیت قرار داشت. قبل از صدور فرمان مشروطیت سیّد ضیاء مدتی در التزام رکاب محمدعلی میرزا ولیعهد به همراهی پدرش به تبریز رفت و تا سن سیزده سالگی در آن دیار اقامت داشت. در تبریز دانشهای معمول زمان را نزد پدر و استادان فن آموخت و در دوازده سالگی وارد مدرسه ثریا شد. در این مدرسه زبانهای انگلیسی و فرانسه و برخی علوم جدید را فرا گرفت و چون در دوران صباوت و کودکی مادرش در شیراز بدرود زندگی گفت، به خاطر مهر وافری که به مادر خویش داشت از تبریز راهی شیراز شد و تحت صیانت و سرپرستی مادربزرگش که نوشتهاند بانویی دانا بود قرار گرفت.
از دوران بلوغ به علت تضاد و تعارضی که با افکار پدر داشت از وی دوری جست. هیأت و شکل ظاهری خویش را تغییر داد، لباس روحانی را از تن به در کرد، و به کلاه و سرداری و شلوار ملبّس گشت و گهگاه برای اینکه خود را متجدّد نشان دهد در ملاء عام با کت و شلوار و پاپیون و فکل و پوشت حاضر میشد.
در هر حال «سیّد ضیاءالدّین طباطبایی» از همان آغاز نوجوانی فارغ از سنّتهای ملی و مذهبی، به موسیقی و شکار و تفریحات راغب شد، به طوری که مورد انتقاد و نکوهش خویشان و آشنایان و اطرافیان خویش قرار گرفت که چرا از راه و روش نیاکانش عدول نموده است.
اگر بخواهیم پارهای از صفات و خصوصیات شخصی «سیّد ضیاءالدّین» را در این نوشته بیاوریم، بجاست که به نوشتار «مرحوم سیّد محمدعلی جمالزاده» استناد کنیم؛ جمالزاده در شمارههای 9-12 مجله آینده، سال ششم مینویسد:
سیّد در دوستی استوار و صدیق و پاکباز بود. خوشمحضر و بیتشریفات و دست و دلباز و صداقتمنش بود. فعّال و متحرک و با جنبش بود و از سکون و خاموشی و عزلت گریزان و مداوم در رفت و آمد و نشست و برخاست و با صدای بلند و چهره خندان و برافروخته، متکلّم (و چه بسا متکلّم وحده) بود. و سعی داشت که همه چیز را به دوستان نشان بدهد و آنها را از تماشا و بهرهمندی چیزهای خوب دنیا (از خوردنی و آشامیدنی و دیدنی و شنیدنی) برخوردار سازد. خودش مانند جوان یل هیجده، نوزده ساله پلکان دور و درازی را که از گلی یون به شهر مونترو و شهر تریته میرفت با قدم سریع میپیمود، بدون آنکه چین بر جبین بیاورد و منتظر بود که یارانش نیز با او همقدم و همراه باشند و چهبسا آنها را به زانو درمیآورد. ضمنآ معلوم بود که چنین کاری را با یک نوع غرور به تکبّر آمیخته میخواهد به رخ اطرافیان خود بکشد. البته سیّد یک نوع یکدندگی غیر مطبوع و لجاجتی درکار داشت که از لطف معاشرتش مبلغی میکاست. مثلا وای به وقتی که در بازی نرد یا شطرنج بخت یار نبود و میباخت. اوقاتش سخت تلخ میشد و بهانهجویی میکرد تا غیظ و غضب خود را بیرون بریزد. بیمحابا به جان کسانی از اطرافیانش که از او ضعیفتر بودند (به خصوص همسر بیصدا و آرامش) میافتاد که در صحبت و گفت و شنود دوستانه هم به همین طرز رفتار میکرد و مصاحبه به صورت مجادله در میآمد.
سیّد کتاب کم خوانده بود و کم مطالعه میکرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را به قدر کافی نمیدانست. در حالی که بیمیل نبود به اطرافیانش برساند که بر چندین زبان تسلّط دارد. گمان میکنم به استثنای فارسی از عهده اینکه مطلبی را بتواند به زبانی غیر از فارسی بنویسد برنمیآمد. با این همه به خاطر دارم که وقتی یک کارگر ایرانی با هیأت اعزامی ایران برای حضور و شرکت در کنفرانس بینالمللی کار به ژنو آمده بود و معلوم شد از مریدان خاصّ سیّد است در ضمن وصف سیّد گفت: هفت زبان را در نهایت خوبی حرف میزند و مینویسد.
سیّد با آنکه زبانش قدری میگرفت ولی مانند اغلب افراد خانوادهاش (از طرف پدری) سهولت بیان داشت و با یک نوع فصاحت آمیخته به شدّتی صحبت میداشت که مستمع را سخت تحت تأثیر قرار میداد. خداوند او را آفریده بود که پیش دسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیّت و به منظور تبلیغات سخن براند.
وصفی را که جمالزاده از منش و اخلاق سیّد ضیاءالدّین به رشته تحریر کشیده، این نکته را به خوبی آشکار میسازد که وی شخصی بوده است خودکامه و قلدرمآب که از حربه سیاست استفاده میکرده است.
پدرش «آقا سیّد علی یزدی»، در دربار «مظفرالدّین شاه»، «محمدعلی شاه» و «احمد شاه» به شغل خطابت و روضهخوانی اشتغال داشت. «آقا سیّد علی» قبل از آمدن به ایران، در اواخر سلطنت «ناصرالدّین شاه» در حوزه علمیه نجف به فراگیری فقه و اصول و معارف اسلامی مشغول بود. هنگامی که «مظفرالدّین میرزا» در زمان ولیعهدی خود، از پیشگاه «مرحوم میرزای شیرازی» استدعا کرد که یکی از روحانیون حوزه را به منظور زعامت و پیشوایی دینی هموطنان و همکیشان خویش به ایران اعزام فرماید، آن مرجع یکی از شاگردانش یعنی «آقا سیّد علی یزدی» را به ایران گسیل داشت. سیّد علی آقای یزدی در جریان نهضت مشروطیت در زمره مخالفان مشروطه قرار داشت، برخلاف وی فرزندش سیّد ضیاء در زمره طرفداران مشروطیت قرار داشت. قبل از صدور فرمان مشروطیت سیّد ضیاء مدتی در التزام رکاب محمدعلی میرزا ولیعهد به همراهی پدرش به تبریز رفت و تا سن سیزده سالگی در آن دیار اقامت داشت. در تبریز دانشهای معمول زمان را نزد پدر و استادان فن آموخت و در دوازده سالگی وارد مدرسه ثریا شد. در این مدرسه زبانهای انگلیسی و فرانسه و برخی علوم جدید را فرا گرفت و چون در دوران صباوت و کودکی مادرش در شیراز بدرود زندگی گفت، به خاطر مهر وافری که به مادر خویش داشت از تبریز راهی شیراز شد و تحت صیانت و سرپرستی مادربزرگش که نوشتهاند بانویی دانا بود قرار گرفت.
از دوران بلوغ به علت تضاد و تعارضی که با افکار پدر داشت از وی دوری جست. هیأت و شکل ظاهری خویش را تغییر داد، لباس روحانی را از تن به در کرد، و به کلاه و سرداری و شلوار ملبّس گشت و گهگاه برای اینکه خود را متجدّد نشان دهد در ملاء عام با کت و شلوار و پاپیون و فکل و پوشت حاضر میشد.
در هر حال «سیّد ضیاءالدّین طباطبایی» از همان آغاز نوجوانی فارغ از سنّتهای ملی و مذهبی، به موسیقی و شکار و تفریحات راغب شد، به طوری که مورد انتقاد و نکوهش خویشان و آشنایان و اطرافیان خویش قرار گرفت که چرا از راه و روش نیاکانش عدول نموده است.
اگر بخواهیم پارهای از صفات و خصوصیات شخصی «سیّد ضیاءالدّین» را در این نوشته بیاوریم، بجاست که به نوشتار «مرحوم سیّد محمدعلی جمالزاده» استناد کنیم؛ جمالزاده در شمارههای 9-12 مجله آینده، سال ششم مینویسد:
سیّد در دوستی استوار و صدیق و پاکباز بود. خوشمحضر و بیتشریفات و دست و دلباز و صداقتمنش بود. فعّال و متحرک و با جنبش بود و از سکون و خاموشی و عزلت گریزان و مداوم در رفت و آمد و نشست و برخاست و با صدای بلند و چهره خندان و برافروخته، متکلّم (و چه بسا متکلّم وحده) بود. و سعی داشت که همه چیز را به دوستان نشان بدهد و آنها را از تماشا و بهرهمندی چیزهای خوب دنیا (از خوردنی و آشامیدنی و دیدنی و شنیدنی) برخوردار سازد. خودش مانند جوان یل هیجده، نوزده ساله پلکان دور و درازی را که از گلی یون به شهر مونترو و شهر تریته میرفت با قدم سریع میپیمود، بدون آنکه چین بر جبین بیاورد و منتظر بود که یارانش نیز با او همقدم و همراه باشند و چهبسا آنها را به زانو درمیآورد. ضمنآ معلوم بود که چنین کاری را با یک نوع غرور به تکبّر آمیخته میخواهد به رخ اطرافیان خود بکشد. البته سیّد یک نوع یکدندگی غیر مطبوع و لجاجتی درکار داشت که از لطف معاشرتش مبلغی میکاست. مثلا وای به وقتی که در بازی نرد یا شطرنج بخت یار نبود و میباخت. اوقاتش سخت تلخ میشد و بهانهجویی میکرد تا غیظ و غضب خود را بیرون بریزد. بیمحابا به جان کسانی از اطرافیانش که از او ضعیفتر بودند (به خصوص همسر بیصدا و آرامش) میافتاد که در صحبت و گفت و شنود دوستانه هم به همین طرز رفتار میکرد و مصاحبه به صورت مجادله در میآمد.
سیّد کتاب کم خوانده بود و کم مطالعه میکرد و گذشته از فارسی که زبان مادری او بود هیچ زبانی را به قدر کافی نمیدانست. در حالی که بیمیل نبود به اطرافیانش برساند که بر چندین زبان تسلّط دارد. گمان میکنم به استثنای فارسی از عهده اینکه مطلبی را بتواند به زبانی غیر از فارسی بنویسد برنمیآمد. با این همه به خاطر دارم که وقتی یک کارگر ایرانی با هیأت اعزامی ایران برای حضور و شرکت در کنفرانس بینالمللی کار به ژنو آمده بود و معلوم شد از مریدان خاصّ سیّد است در ضمن وصف سیّد گفت: هفت زبان را در نهایت خوبی حرف میزند و مینویسد.
سیّد با آنکه زبانش قدری میگرفت ولی مانند اغلب افراد خانوادهاش (از طرف پدری) سهولت بیان داشت و با یک نوع فصاحت آمیخته به شدّتی صحبت میداشت که مستمع را سخت تحت تأثیر قرار میداد. خداوند او را آفریده بود که پیش دسته و سخنران و ناطق یک حزب سیاسی باشد و برای جمعیّت و به منظور تبلیغات سخن براند.
وصفی را که جمالزاده از منش و اخلاق سیّد ضیاءالدّین به رشته تحریر کشیده، این نکته را به خوبی آشکار میسازد که وی شخصی بوده است خودکامه و قلدرمآب که از حربه سیاست استفاده میکرده است.
پی نوشت ها :
1. بهرغم اینکه خاندانهای ایرانی به رسم تیمّن و تبرّک، روز، ماه و سال تولّد نوزادان خویش را در پشت قرآن کریم ثبت میکنند زاد روز سیّد ضیاءالدّین مشخص نیست.
2. مادرش از خانواده دهدشتیهای شیراز بود. نوشتهاند آقا سیّد علی یزدی در طول زندگانی خویش پانزده زن عقدی و صیغه اختیار کرد که سیّد ضیاءالدّین اوّلین فرزند اوست.