ساختارشناسی دیالکتیک و دانایی سقراط

شخصیت سقراط در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. تنها منابع متغیر، برای شناخت او عبارتند از نوشته های افلاطون و گزنوفون به علاوه برخی اشارات در آثار بزرگانی همچون ارسطو. بدین جهت می توان حقیقت شخصیت تاریخی و نیز
دوشنبه، 31 تير 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ساختارشناسی دیالکتیک و دانایی سقراط
ساختارشناسی دیالکتیک و دانایی سقراط

نویسنده: یوسف نوظهور




 

مقدمه

شخصیت سقراط در هاله ای از ابهام قرار گرفته است. تنها منابع متغیر، برای شناخت او عبارتند از نوشته های افلاطون و گزنوفون به علاوه برخی اشارات در آثار بزرگانی همچون ارسطو. بدین جهت می توان حقیقت شخصیت تاریخی و نیز بیوگرافی فلسفی سقراط را نوعی معما دانست تا جایی که برخی گفته اند که او را اصلاً نمی توان شناخت. زیرا گزارشاتی که از حیات فکری او داده می شود پر از تناقض و ناسازگاری است. محققان همواره در این زمینه بحث کرده اند که آیا سقراط صرفاً شخصیتی اسطوره ای است؟ یا آن گونه که ژان برن و تیلور گفته اند، سقراطِ محاورات افلاطون، و تنها او، سقراط تاریخی است. گر چه در اینجا مجال پرداختن به این بحث نیست ولی حتی اگر نوشته های گزنوفون را معرف شخصیت سقراط همچون شهروندی عادی بدانیم برای شناخت سقراط فیلسوف می بایست به محاورات افلاطون مراجعه کنیم.
شخصیت سقراط- آن گونه که در مجاورت افلاطون نمایانده شده- فلسفه مغرب زمین را سخت تحت تأثیر خود قرار داده است. عنصر مشترک سقراطی در همه ی این محاورات بیان نظریه ای متفاوت با نظریات دیگر نیست و نه حتی بیان فلسفه سقراط، بلکه فلسفیدن سقراط در آنها مطرح است یعنی بحثی زنده و پویا که زمانی آغاز می شود که او با شخص دیگری پیوند دیالکتیکی برقرار می کند. سقراط فلسفه را پژوهشی شخصی و فردی نمی دانست، بلکه آن را جست و جویی عمومی و با مشارکت دیگران قلمداد می کرد.
نظر ارسطو در رساله ی ما بعدالطبیعه مبنی بر این که علت غایی کشف خود اوست، مخدوش می شود. سقراط پس از سرخوردگی از حکمت طبیعی به غور در پژوهش های اخلاقی و منطقی پرداخت. بدین جهت، دیالکتیک سقراطی همواره رویکردی اخلاقی و منطقی دارد. بهتر است سقراط را همواره در برابر سنت سوفسطاییان قرار دهیم. بر اساس رساله ابرها اثر آریستوفانس، سقراط در حدود 47 سالگی همچون یک سوفیست تلقی می شد.
پلی کراتس، حتی سقراط را پس از مرگ نیز مورد حمله قرار می دهد و افلاطون و گزنوفون رنج بسیاری متحمل می شوند تا او را از سوفیست های دیگر متمایز سازند. سوفیست ها در حقیقت استادان سیاری بودند که با می یافت اجرت، مهارت و هنر (1) برتری و پیروزی در بحث و سخنوری را می آموختند. سقراط از آن جهت که زندگی خود را وقف تعلیم و آموزش می کرد، سوفیست محسوب می شد. البته ممکن بود سقراط ادعا کند که اجر و مزدی برای تعالیم خود طلب نمی کند و همچنین آموزش او فقط جنبه ی صوری ندارد. به هر حال سقراط هر جا که جوان باهوش و اهل بحث و تحقیق را دریافت. با او وارد گفت و گو می شد و مباحث او بیشتر در زمینه ی رفتار عملی و مسائل تربیتی بود. سوفسطائیان در زمینه ی زبان و خطابه نیز مطالعه می کردند. چون آنها را کلید موفقیت های شخصی و سیاسی می دانستند. سقراط نیز به بحث درباره ی کلمات و استدلالات علاقه وافری داشت. حتی افلاطون او را با پرودیکوس مقایسه می کند که متخصص بحث در باب تفاوت معانی کلمات به ظاهر مترادف بود. ولی با این همه دیالکتیک و دانایی سقراطی در نقطه مقابل دانایی پروتاگوراسی (سوفیستی) قرار می گیرد. همه اذعان دارند که «غذای روح دانش است». (2) و پروتاگوراس و هیپوکراتس و هر سوفیست دیگری «دکانداری است که غذای روح می فروشد». (3) دانایی سقراط دقیقاً در همینجا به یاری انسان هایی می آید که در جست و جوی روح اند. سقراط به آنان خواهد آموخت که چه نوع دانشی را و از چه کسی باید آموخت؟ چه نوع دانشی سلامت روح به ارمغان خواهد آورد و کدام علم رنجوری و بیماری روح را به دنبال خواهد داشت. آیا آدمیان که در انتخاب غذای تن این اندازه وسواس به خرج می دهند، روح خود را که به مراتب شریف تر از بدن است به دست نااهلان خواهند سپرد که در حقیقت از علم پرورش روح هیچ نمی دانند: «عجب! هیچ نپرسیده ای آیا رواست که روح خود را به این بیگانه ی تازه از راه رسیده بسپاری یا نه؟.... بدان که خریدن دانش ها به مراتب خطرناک تر از خریدن خوردنی ها و آشامیدنی هاست». (4)
اگر نفعی بر دانش سوفیستی مترتب است، نفع خود سوفیست است نه دیگرانی که از او دانش می آموزند: «هیپیاس: سقراط، هنوز اطلاع تو در این باره ناقص است. اگر بشنوی که من چه مقدار ثروت اندوخته ام در شگفت خواهی ماند... سقراط:.... امروز بسیارند کسانی
که مانند تو معتقدند که دانش مرد باید برای خود او سودمند باشد و دانشمند کسی است که بتواند بیشتر از دیگران مال گرد آورد؟» بدین ترتیب سقراط به شدت با گره زدن دانایی با ثروت اندوزی مخالف است. اگر دانایی، به وسیله ای برای کسب ثروت تبدیل شود بیم آن می رود که اصالت ذاتی خود را از دست بدهد. مهم ترین رسالت دیالکتیک سقراطی عبارت از تشخیص و تمیز دانایی حقیقی از دانش پوشالی و دروغین است و جالب این که سقراط در جهان بعد از مرگ نیز خود را ملزم به رعایت آن می داند: «گمان می کنم خصوصاً برای من زندگی در آن جهان لذتی خاص خواهد داشت زیرا در آنجا با پالامدس و آیاس پسر تلامون و کسان دیگر که در گذشته با رأی ظالمانه ی دادگاه ها هلاک شده اند همنشین خواهم شد و سرنوشتی چون سرنوشت آنان خواهم داشت. برتر از آن که، در آن جهان با کسانی که نام بردم به گفت و گو خواهم پرداخت تا ببینم کدام یک به راستی داناست و کدام به غلط خود را دانا می پندارد». (5) دانایی حقیقی با سخنوری و خطابه سرایی و شعر و شاعری تفاوتی جوهری دارد، زیرا ملزم به صدق و حقیقت است: «من در سخنوری هیچ توانایی ندارم، مگر آن که سخنور در نظر ایشان کسی باشد که جز راست نگوید». (6)

سقراط و استنطاق تخریبی

پیش از این گفتیم که روش سقراط برای بحث و استدلال، دیالکتیک و مشخصه ی آن عبارتست از نوعی مباحثه ی مبارزه طلبانه که در واقع فن سوفسطاییان است. در حقیقت، سقراط با
سلاح خود سوفیست ها به جنگ آنان می رفت. بالاخره پدیده ی سوفسطایی گری مسئله آن روزگار آتن به شمار می رفت و سقراط نیز فیلسوف زمانه خویش بود. تفاوت بنیادی دیالکتیک سقراطی با پدیده سوفسطایی گری عبارت بود از هدف گذاری اخلاقی و رعایت برخی معیارهای عقلانی و منطقی در بحث. پیش از این گفتیم که فلسفیدن سقراط زمانی آغاز می شود که او با شخص دیگری پیوند دیالکتیکی برقرار می کند. در این پیوند، بر اساس پرسش های سقراط، معلوم می شود که موضوع مورد بحث- مثلاً عدالت یا شجاعت- برای هیچ یک از طرفین دقیقاً شناخته شده نیست و لذا آن دو در تلاش جدیدی با یکدیگر مشارکت می جویند و سقراط با طرح پیشنهادات و پرسش های استنطاقی خود و با کمک دوست دیالکتیکی خویش، نظریات جدیدی تولید می کند، هر چند که آنها اغلب در حل مسئله با شکست مواجه می شوند اما، لااقل به این نکته آگاه می گردند که فاقد دانشی حقیقی هستند و لذا با یکدیگر توافق می کنند که هر گاه ممکن باشد، پژوهش خود را تداوم بخشند.
این روش بزرگ ترین میراث سقراط است. بدین ترتیب سقراط روش پژوهشی از خود به یادگار گذاشت که در آن، شخص می تواند با «خود انتقادی» مدام به حقیقت تقرب حاصل کند. فلسفه آموختن پاسخ ها نیست بلکه جست و جوی آنهاست. جست و جویی امیدوارانه به شرط آن که دو دوست برای پژوهش آن هم پیمان شوند. ممکن است یکی از آن دو نسبت به دیگری مجرب تر باشد، اما مهم این است که هر دو عشق به حقیقت دارند و خود را وقف آزمون انتقادی عقل در راه جست و جوی حقیقت ساخته اند. بدین ترتیب، سقراط به زایش عقلانی نظریه ها کمک می کرد. البته زایش ارواح همچون تولد ابدان دردناک است و هر کس شخصاً می بایست درد آن را تحمل کند اما سقراط با روش دیالکتیکی خود می خواهد تحمل این درد را آسان سازد.
خلاصه آن که ماهیت دانایی سقراطی بیشتر در «پرسش» نمایان می شود تا در «پاسخ» سقراط بیش از آن که پاسخ دهد، می پرسد. بیشتر از آن که حل مسئله کند، طرح مسئله می کند و این در اغلب محاورات افلاطونی مخصوصاًََ در محاورات اولیه به چشم می خورد.
در رساله ی هیپیاس که بحث بر سر زیبایی است، سقراط علناً می گوید: «ولی آزرده نخواهی شد اگر خود را به جای آن مرد بگذارم و به پاسخ هایی که خواهی داد ایراد بگیرم تا مرا کاملاً ورزیده سازی؟ من در ایراد گرفتن تا اندازه ای مهارت دارم.»
سقراط در خرده گیری بر نظریات رقیب چندان پیش می رود که بر اساس آن می توان بخش اعظمی از گفت و گوی سقراطی را متوجه بازجویی، استنطاق و نوعی تخطئه ی رقیب به شمار آورد. اما این فقط جنبه ای از دیالکتیک سقراطی است نه همه ی آن.

گفت و گوی سقراطی و مفاهیم بنیادی

گفت و گو نیازمند به تعریف مفاهیم بنیادی است و این مفاهیم بنیادی در چهارچوب اندیشه ی سقراطی همان مفاهیم کلی اخلاقی هستند مانند عدالت، شجاعت، دینداری و ... اگر این مفاهیم خوب تعریف نشوند ما دچار نوعی آنارشیسم نظری و اخلاقی خواهیم شد. سقراط می خواست به این آنارشیسم پایان دهد و سخن ارسطو که می گفت سقراط دو کار عمده در فلسفه کرد: الف) استدلالات استقرایی ب) تعاریف کلی، بر همین استوار بود.
روش بحث سقراط استدلالات استقرایی مبتنی بر جمع آوری نمونه ها و سپس بررسی داده ها برای یافتن ویژگی یا ویژگی های مشترک بیانگر همان ذاتی خواهد بود که می توانیم بر اساس آن، مفهوم مورد نظر خود را تعریف کنیم. (7)

مسئله ی اساسی سقراط: فضلیت- معرفت

دانایی سقراط، «حکمت» (8) به معنی دقیق کلمه است و حکمت با «خیر» یکی است و لذا مرد حکیم از حیث اخلاقی نیز متخلق به اخلاق حسنه است زیرا راه کسب فضایل و رسیدن به سعادت را می داند: «سقراط: مرادم این است که هر یک سعی کنیم تا بگویی که کدام کیفیت روح سبب می شود که زندگی آدمی با نیکبختی قرین باشد؟ بهتر آن نیست که نخست این نکته را روشن کنیم؟ پروتاروخس: البته بهتر است. سقراط: شما معتقدید که آن کیفیت لذت و خوشی است، در حالی که ما آن را دانایی و روشن بینی و خردمندی می دانیم». (9) و نیز «پس نتیجه ای که از بحث به دست آمد این است که هیچ چیز به خودی خود خوب یا بد نیست به استثنای دانایی و نادانی. زیرا دانایی به خودی خود خوب است و نادانی بد» (10) در نظر سقراط دانایی و عدالت نیز با هم رابطه ای وثیق دارند و اساساً فضلیت یعنی بهره مندی از دانایی و عدالت. «پس همه ی مردان و زنان در صورتی دارای قابلیت اند که دانا و عادل باشند یعنی صفات و خصایص مشترک داشته باشند». (11)
و البته از این دو عنصر، دانایی اساسی تر و مهم تر است زیرا «خویشتن داری و عدالت نیز اگر با تعقل و روشن بینی همراه باشند سودمنداند و گرنه زیان بخش» (12) دانایی سقراطی، عین خویشتن شناسی است و سقراط شعاری را که بر روی معبد دلفی نگاشته بودند، اصلی مسلم می دانست: «اگر خویشتن را نشناسیم نمی توانیم دانست که کدام هنر ما را بهتر می تواند ساخت» (13) همچنین دانایی سقراطی عین تواضع و فروتنی است. گر چه این تواضع، بسیاری اوقات ساختگی است و مقدمه ای برای به زمین کوفتن حریف به شمار می رود ولی هر چه هست نشانگر این است که سقراط عاشق دانایی و دوستدار فلسفه است:
«هیپیاس، اگر به یادت باشد اندکی پیش گفتم که همواره می کوشم تا حقایق را از خردمندان بپرسم و بیاموزم و گمان می کنم این یگانه صفت نیک من است در حالی که دیگر صفاتم به هیچ نمی ارزد. من حقیقت امور را نمی شناسم و در آن باره همیشه در تردیدم و دلیل درستی این سخن آن است که هر بار که با یکی از شما خردمندان که در سراسر یونان به دانایی انگشت نما هستید روبه رو می گردم، در هیچ موضوع با شما هم داستان نمی توانم بود... هرگز از آموختن شرم ندارم بلکه پیوسته هر چه را که نمی دانم می جویم و می پرسم». (14) دانایی سقراطی، افراد را متوجه جهل مرکبی که در آن غوطه می خورند، می سازد و دست آنها را گرفته و از این ورطه هولناک نجاتشان می بخشد. مثلاً به موردی که او خطاب به آلکیبیادس می گوید توجه کنید: «پس درباره ی چیزی که نمی دانی فقط در صورتی به تردید نمی افتی و هر دم تغییر عقیده نمی دهی که بدانی که نمی دانی... پس می بینی که اشتباه در این گونه کارها ناشی از نادانی است یعنی از این که انسان نداند و با این همه گمان کند که می داند». (15)

تأثیر سیاسی و اجتماعی دیالکتیک سقراطی

سقراط بیش از آن که تأثیر سیاسی- اجتماعی داشته باشد، نفوذ شخصی داشت. شاید حتی بتوان گفت افلاطون نظریه ی معروف فیلسوف پادشاه خود را با تعمق در محکومیت ناعادلانه و مرگ سقراط به دست آورده است. اما اگر سیاست را به معنای یونانی وسیع آن در نظر بگیریم که شامل آموزش و تعلیم و تربیت نیز بشود، سقراط بی شک در این زمینه ها تأثیرات اجتماعی نیز داشته است. از این جهت سقراط در حقیقت تعالیمی انقلابی از خود به یادگار گذاشته است. سوال بنیادین او این بود که آرته (16) چیست؟ و معلمان حقیقی آن کدامند؟ بدین ترتیب او با خلق یک جو دیالکتیکی از پرسش و پاسخ، اقتدار و مرجعیت سنت یونانی را به چالش می طلبید و از این جهت نیروی اجتماعی تأثیرگذاری به حساب می آمد.
همچنین بی تفاوتی سقراط نسبت به تمتعات مادی و عدم تمایل او به جاه طلبی در حقیقت، نقد ساختارهای اقتصادی و اجتماعی آتن آن روزگار بود. سقراط در واقع از حق نقد مستقل و آزادانه ی همه ی نهادهای سیاسی و اصول بنیادین جامعه، به روشی معقول حمایت می نمود. اما هیچ گاه، اقتدار قانون مدنی را- حتی اگر بر علیه او بود- تضعیف نمی کرد.
بدین ترتیب، سقراط میان نقد نظری نهادهای سیاسی- اجتماعی و نقض قوانین پذیرفته شده ی جامعه، تفاوت قایل است. از مورد نخست دفاع ولی دومی را مردود می داند. او، در واقع، مخالفی پایبند به قانون است.
می دانیم که سقراط دو اتهام اصلی داشت: بی اعتقادی به خدایان شهر که متضمن فعالیت های ضدآتنی بود و فاسد کردن ذهن جوانان. در حقیقت سقراط به نوعی بدعت دینی (17) متهم گردیده بود. افلاطون و گزنوفون هم در صدد دفاع از سقراط در برابر این اتهامات هستند. سقراط، منتقد برخی اساطیر مقدسی بود که در آثار شعرا و مبلغان دینی آن روزگار رواج داشت. مثلاً در رساله ی اتیفرون، سقراط هم با عقاید عامیانه در باب تقوا و پرهیزگاری مبارزه می کند و هم با تعصب کورکورانه ای که از نوعی اقتدار معنوی سرچشمه گرفته به جنگ برمی خیزد. او به دنبال تعریف عقلانی تقوا و دینداری است. البته سقراط عارف نیست ولی می توان گفت دین در نظر او خود شاخه ای از اخلاقیات است.

پی نوشت ها :

1. Arete
2. افلاطون. پروتاگوراس. (مجموعه آثار). ص 74.
3. همان. ص 74.
4. همان. صص. 75 و 74.
5. افلاطون. آپولوژی (مجموعه آثار). ص 39.
6. همان. ص 11.
7. فلاسفه ی یونان. ص 92.
8. Wisdom
9. افلاطون. فیلبس (دوره کامل آثار). ص. 1732.
10. افلاطون. اوتیدم (دوره ی کامل آثار). ص 821.
11. افلاطون. منون (دوره ی کامل آثار). ص 376.
12. همان. ص 399.
13. افلاطون. آلکیبیادس (مجموعه ی کامل آثار). ص 670.
14. هیپیاس کوچک (مجموعه ی کامل آثار). ص 700.
15. آلکیبیادس، ص 652.
16. Arete
17. religious innovation

منابع تحقیق :
1. دوره ی کامل آثار افلاطون، ترجمه ی دکتر محمد حسن لطفی تبریزی، انتشارات خوارزمی، تهران، 1367.
2. دبیلو. گاتری. فلاسفه ی یونان، ترجمه حسن فتحی، انتشارات فکر روز، تهران. 1375.
3. پایکین، ریچارد استرول. آروم. کلیات فلسفه. دکتر سید جلال الدین مجتبوی. انتشارات حکمت، تهران. 1402 هـ ق.
4. گاردر، یوستین. دنیای سوفی. ترجمه حسن کامشاد. انتشارات نیلوفر. تهران. 1375.
5. ورنر، شارل. حکمت یونان. ترجمه ی بزرگ نادرزاد، انتشارات علمی فرهنگی، 1347.
6. the encyclopedia of philosophy. ed. P. Edwards, Londn, 1964.
منبع :مجموعه مقالات سقراط، فیلسوف گفتگو

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.