سینمای هالیوود از ابتدای تشکیل تا شروع هزاره سوم میلادی برای تولید فیلمهای سینمایی بر حسب شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر جوامع غربی به ویژه آمریکا و نیز رویدادها و تحولات جهانی، رویکردهای مختلفی داشته است. این نگاهها و رویکردها معمولاً دستمایه مناسبی برای تولید فیلمهای سینمایی دست اندرکاران هالیوود بوده است. به ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکل گیری دو قدرت جهانی و تقسیم جهان به دو بلوک شرق و غرب و شروع دوران جنگ سرد بین آمریکا و شوروی، سینمای هالیوود نسبت به جبهه ی خیر و شر به ویژه در خصوص مسائلی مثل نازلیسم و کمونیسم رویکرد مبسوطی نشان داد و با پیروزی انقلاب سلامی ایران و فروپاشی اردوگاه شرق، تقابل با تمدن و تفکر اسلام اصیل ناب محمدی و انقلابی در قالب جبهه ی شر و نیز مسأله آخر الزمان رویکرد جدید این سینما را تشکیل داده است.
سینمای هالیوود همواره خود مظهر پاکی و خوبی و خیر و دیگران را مظهر بدی و سیاهی و شرّ دانسته است و در اغلب فیلمهای تولیدی خود، ایجاد جوّ ناامنی و اضطراب و وحشت را، مقدمه ای برای پذیرش قدرت برتر و حاکمیت خشن و بی رحمانه به صورتی با شکوه و تکنی کالر نشان می دهد. با شروع جنگ جهانی دوم رویکرد سینمای هالیوود به سمت تولید فیملهای جنگی، جنایی که به نمایش جنایت، سکس و نوشخواری می پرداختند، بیشتر معطوف شد. حتی در این دوره تولید فیلمهای مذهبی نیز گسترش یافت.
تولید این گونه فیلمها به ویژه فیلمهای دنباله دار و سریالی از سال 1912 آغاز و تا سال 1956 ادامه داشت. اینها اغلب فیلمهای پرحادثه، سراسر هیجان و دارای صحنه های زد و خورد بودند که بیشتر مخصوص تماشاگران نوجوان و جوان ساخته می شدند. در این فیلمها به نحو مبالغه آمیزی به شرح قهرمانی یک شخصیت زورمند و افسانه ای که ضمناً مدافع عدالت و خوبی نیز بود و در ماجراهای خطرناک به مباره با دشمنان متعدد و شرورت گرم می گشت پرداخته می شد. آنها در واقع تصویری از اهداف سیاسی هالیوود را در قالب یک کار سرگرم کننده و سطحی به تماشاگر ارائه می دادند و با فریبکاری و در رویای تماشاگر، جهانی تخیلی و دور از واقعیت را ایجاد می کردند که تاثیرات سوء سیاسی و اجتماعی آن تا سالها در ذهن و فکر باقی می ماند. این رویکرد سینمایی هالیوود اغلب در قالب سینما علمی-تخیلی تجلی یافته است.
پس از جنگ جهانی دوم، تولید فیلمهای علمی-تخیّلی در سینمای هالیوود رونق گرفت. این سینما با صرف هزینه های اندک توانست محل مناسبی برای تببین مسأله انرژی هسته ای باشد. به ویژه بعد از بمباران هسته ای هیروشیما و ناکازاکی ژاپن در تابستان 1945 که باعث مرگ بیش از یکصد هزار ژاپنی شد جوّ عمومی جهان علیه تولید و به کارگیری سلاح کشتار بمب هسته ای بود، از این رو سینمای یهودی زده هالیوود در راستای سیاستهای نظام سلطه جهانی که خواهان عدم دستیابی دیگر کشورها به این سلاح کشتار جمعی بود به کمک سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی شتافت و با رویکرد جدیدی در تولید فیلمهای سینمایی تلاش نمود تا به بینندگان و مخاطبان خود القا کند که انرژی هسته ای موجب کشتار انسانها و نابودی زمین خواهد شد.
این موضوع، به ویژه پس از دستیابی قدرتهای جهانی به سلاح هسته ای و تلاش کشورهای در حال توسعه و توسعه یافته به انرژی هسته ای، دستاویز مناسبی برای پرداختن به دانش و فناوری انرژی هسته ای و استفاده از سلاح هسته ای در فیلمهای سینمایی هالیوود قرار گرفت به گونه ای که در اغلب این فیلمها، دانش و فناوری انرژی هسته ای امری خطرناک و نابود کننده محسوب می شد و به جز کشورهای بسیار پیشرفته و شاخص چون آمریکا و تا حدودی نیز انگلیس و فرانسه، هیچ کشوری صلاحیت چنین فناوری را ندارد.
از اوایل دهه هفتاد میلادی سینمای هالیوود یک رویکرد منفعلانه داشت. زیرا با آغاز این دهه جنبش های اعتراض آمیز دانشجویان و نسل جوان کشورهای مختلف جهان موجل نوعی اختلال در جوامع توسعه یافته صنعتی و در حال توسعه شد که در مجموع منافع نظام سلطه را به نطر می انداخت. نخستین چهره ی این وضعیت اغتشاش و خشونت بود که به صورتهای مختلف در جوامع ظاهر می شد. چهره ی دیگر آن نیز سطح کامل، اما غیرخشونت آمیز رابطه ی جوانان با جهان پیرامون خود و نظامهای سلطه بود که مصداق عیشی آن در جوامع مختلف هیپی ها بودند. هیپی ها طرفدار طبیعت و عقاید مذهی هندوها بودند. مواد مخدر را به عنوان علامت گریز از جمع و جامعه مصرف می کردند و از خیزش و قیام و خشونت و جنگ و خونریزی گریزان بودند و با استفاده از موسیقی پاپ مدل جدیدی از زندگی و عادات را به دیگر جوانان جهان ارائه می کردند. سینمای هالیوود در این دوره تلاش کرد تا با ترکیب مسائل اجتماعی و تجربه گرایی و بداهه پردازی در اسلوب و سبک، این رویکرد را انتخاب و هیپی گری و دوری از جامعه و مسئولیت گریزی را به جوانان و بینندگان فیلمهای سینمایی القاء نماید.
از اواخر دهه ی هفتاد و در سراسر دهه ی هشتاد میلادی که جامعه ی دنیای غرب و به ویژه آمریکا در اوج ضد ارزشهای دینی قرار گرفت، سینمای هالیوود، رویکرد فیلم سازی خود را به سمت ترویج فرهنگ خشونت و ابتذال و اباحه گری جهت داد. «فیلمهای دهه ی هشتاد هر چند از نظر تکنیکی و استفاده از فناوری جدید در تمهیدات سینمایی به شکوفایی رسیدند، اما در جهت محتوایی نیز در زمانی قرار داشتند که همه چیز قبلاً برای سرگرمی گفته شده بود و بایستی اوضاع کساد اقتصادی سینماها را با کشاندن مردم بیشتری به سینماها جبران می کردند، به ویژه آن که استفاده از نوار ویدئو نیز یکی از موانع ادامه کار سنتی به سینما به شمار می رفت. لذا پرداختن به جاذبه های جنسی در فیلمها که قبلاً در فیلمهای هرزه نگار رایج بود با نوعی ترویج آزادی جنسی و اباحه گری تدریجی در تمام فیلمها از هر نوع و ژانر متدوال گردید. در هر فیلمی و یا هر داستانی، نوعی مسائل جنسی و مبتذل توسط کارگردانهای قدیمی و کهنه کار و سینماگران در پرده جدید دیده شد. هنرپیشگان فیلمها اغلب از هنرپیشگانی با لباسهای تحریک کننده و روابط آن چنانی بود. (1)» بدین ترتیب در این دهه به واسطه ی سینما، فرهنگ اعتیاد به مواد مخدر و جنایت و ابتذال فرهنگی و سکس در میان جوانان ترویج شد که طبیعتاً این شرایط افزایش جنایت، بارداری در میان دختران، افزایش بیماری های مقاربتی، خشونت علیه کودکان و زنان، رشد آمار طلاق و نیز افزایش همجنس بازان و ... را در جوامع مختلف در پی داشته است.
همچنین در این دوره فیلمهای وسترن معرفی ساخته شد که همگی دچار این بلیه بودند و فساد و بی بند و باری و اباحه گری و آزادی در روابط جنسی را ترویج می دادند. فیلمهایی مانند بزرگ مرد کوچک به کارگردانی آرتورپن گرفته تا فیملهای اجتماعی معروفی چون پنج قطعه ی آسان ساخته ی باب رافلسن و اثر معروف لوئیس بونوئل به نام تزیستیانا تا فیلم زابرینسکی پوینت اثر معروف آنتونیونی، دوستان ساخته لوئیس گیلبرت، مکیّب و خانم میلر ساخته ی رابرت آلتمن، آخرین تانگو در پاریس ساخته ی برناردو برتولوچی و صدها نمونه از جمله این فیلمها می باشند.
در دهه ی 1980 در هالیوود مسأله جدید دیگری در زمینه ی خطرات هسته ای مرح شد و آن عدم کنترل انرژی هسته ای غیر جنگی یعنی اتم برای صلح بود که در واقع بهانه ای از سوی استعمار و استکبار برای وحشت در این مورد به شمار می رفت. (2)از این رو تولید فیلمهای درام گونه در خصوص نیروگاههای هسته ای در این دهه در سینمای هالیوود از روند رو به رشدی برخوردار شد. همچنین در این دوره سیاست گذاری مسیحیت صهیونیستی بالاترین نقش خود را درباره آینده جهان و بشریت و پیشگویی های آخرالزمانی در سینمای هالیوود بسیار پررنگ نمود تا هم بر مردم آمریکا از نظر جدّی و حتمی بودن پیشگویی های خود تاثیر بگذارند و هم در میان سایر ملل به ویژه مسلمانان انفعال ایجاد کنند.
البته این رویکرد آخرالزمانی در فیلمهای هالیوودی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران شکل گرفت و مسیحیت صهیونیستی با هراس از پیامدهای انقلاب اسلامی ایران در منطقه سیاست گذاری های سینمایی خود را درباره پیشگویی های آینده جهان و بشریت و آخرالزمان متمرکز ساخت. موضوع پیشگویی ها مشخصاً در ظهور عیسی مسیح(ع)بعد از واقعه بزرگ نبرد آرمگدون اعلام می شود.
واقعه آرمگدون اشاره ای است به اینکه در این منطقه یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این که در این جنگ یک جنگ بزرگ اتمی اتفاق می افتد و بعد از این جنگ که منجر به کشته شدن تعداد بیشماری از مردم می شود(حدود سه میلیارد نفر)، حضرت مسیح(ع)ظهور می کند. در این زمان اسرائیل بسیار قدرتمند است و یهودیان جهان در اسرائیل
متمرکز شده اند و در درگیری برگ اتمی در منطقه "هر مجدون" زمینه های ظهور فراهم خواهد شد. (3)
در دهه هشتاد یهودیان آمریکا تلاش بسیاری کردند تا از طریق سینمای هالیوود با پیشگویی درباره ی آینده جهان و طرح اباطیلی در مورد آخرالزمان همچون فیلم آخرین نبرد در سال 1984 و فیلم نوستر آداموس و جو سازی سیاسی و فرهنگی به آمال و آرزوی خود دست یابند. در این دهه نظام سلطه جهانی و صهیونیسم بین الملل که نقش محوری امام زمان عج را در پیروزی انقلاب و پیروزی رزمندگان ایران در دوران دفاع مقدس را بارها از زبان رهبر و بنیانگذار انقلاب اسلامی ایران شنیده بودند تلاش کردند تا از این تاثیرگذاری به گونه ای دیگر در جهت اهداف خود استفاده کنند. بنابراین تصمیم گرفتند در رویکرد آخرالزمانی در سینمای هالیوود به روشهای مختلف با هدف های خاص و تبلیغات غیرمستقیم به فیلمسازی بپردازند.
در این رویکرد جدید فیلم سازی سینمای هالیوود، مهدویت مورد نظر شیعه و اعتقادات شیعیان کوبیده می شد ولی منجی تخیلی خودشان ترویج و تبلیغ می شد. فیلم ماتریکس یکی از این فیلمهاست که به ویژه قسمت های دوم و سوم آن از استعاره ی صهیونیستی و گرایشان آخرالزمانی تخیلی پر است.
این رویکرد آخرالزمانی در دهه آخر قرن بیستم نیز ادامه یافت. در این دهه دو نظریه جدیدی مطرح شد که در سینمای هالیوود نیز تاثیر داشت. یکی نظریه "نظم نوین جهانی" جرج بوش پدر و دیگری "پایان تاریخ" فوکویاما نظریه پرداز آمریکایی ژاپنی الاصل که به نحوی نیت سیاسی غرب در جهانی شدن و ایجاد یک فرهنگ جهانی و تحمیل آن بر جهان را نشان می داد.
«سینمای صهیونیستی هالیوود در این دهه، بیش از گذشته برآورنده خواسته ها و نمایانگر سیاستهای جهانی صهیونیسم بود، مثلاً یکی از خرافه های صهیونیستی در قالب فیلمهای سینمایی با مضمون ظهور ناجی و سفر به سرمین موعود مطرح می شد. به نظر مسیحیان صهیونیست و پیروان کلیسای بروتستانیسم(ایوانجلیست ها)، یهودیان تنها پیروان یک آیین الهی نیستند، بلکه یک ابر نژادند که به همین دلیل نیز در موقع عسرت و سختی، ناجی دیگری از میان آنها ظهور کرده و ایشان را به سرزمین موعود می برد. (4)»
در این دوره ی سینمای صهیونیسم الگوهای اسطوره ای متعددی را به تصویر کشیده است. فیلمهایی نظیر مجموعه ایندیانا جونز، دنیای آب، ساخته ی کوین رینولدز در سال 1995 میلادی و حتی خوشه های خشم از جان فورد بر مبنای همین الگوهای اسطوره ای ساخته شده اند.
در این دوره مجموعاً چهار الگوی روانی در فیلمهای هالیوودی مطرح است:
1-ظهور سنجی و بردن امّت خود به سرزمین موعود؛
2-حفظ جهان از خطراتی که آینده ی آن را تهدید می کند تنها توسط غرب و به ویژه آمریکا؛
3-خلیج فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان است؛
4-جنگ بعدی، نیروی نهای بین دنیای کفر و جهان آزاد خواهد بود و نتیجه ی آن ظهور مجدد حضرت عیسی(ع)به عنوان پادشاه جهان است.
"ایوانجلیست ها" معتقدند که دولت ایالات متحده، این جنگ نهایی و مقدس را رهبری خواهد کرد و مخافان مسیح در سراسر جهان را که قبل از آغاز جنگ نهایی ون مقدس باعث ایجاد رعب و وحشت در جهان شده اند، شکست خواهد داد. آنها موشکهای هسته ای قاره پیمای آمریکا و اسرائیل را شمشیرهای جنگ مقدس می نامند و عملیات طوفان صحرا علیه عراق در سال 1991 را زمینه ساز مقدمه ای برای جنگ نهایی مقدس می دانند. (5)»
این رویکرد سینمایی هالیوود با شروع هزاره ی سوم میلادی نیز ادامه یافت و در طی پنج سال اول قرن بیست و یکم فیلمهای متعددی با مضامین فوق الذکر ساخته شد. البته وقوع حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر 2001 در آمریکا باعث شد تا در کنار رویکردهای قبلی سینمای هالیوود، فیلمهای سینمایی به نگاه دیگری نیز معطوف شود و آن بزرگنمایی خطر تروریسم در کشورهای اسلامی علیه غرب بود.
حادثه تروریستی یازدهم سپتامبر 2001(20 شهریور 1380)که منجر به نابودی برجهای دوقلوی معروف نیویورک شد، خود یک فیلمنامه بی عیب و نقص هالیوودی است. از آن دسته فیلمنامه هایی که یک گروه متخصص طی چند ماه کار مداوم آماده می کنند. مردم نیویورک صبح روز یازدهم سپتامبر در مقابل دیدگاه حیرت زده خود، صحنه هایی را دیدند که هیچ یک از استودیوهای فیلمسازی هالیوودی قادر به خلق نیمی از آن هم نیستند. یک صبح آفتابی آخر تابستان را در نظر بگیرید که مردم در حال حرکت به سوی محلهای کار خود هستند. ناگهان یک هواپیمای مسافربری که در فاصله ای نزدیک به زمین پرواز می کند از بالای سر ماشینها و رهگذران با صدایی مهیب رد می شود. همه متعجب هستند که این هواپیما چرا در چنین ارتفاعی پایینی حرکت می کند. اذهان متوجه این نکته اند و چشمشان به هواپیمای در حال پرواز است که ناگهان برخورد آن را با یکی از دو ساختمان تجارت جهانی می بینند. برخورد هواپیما با ساختمان، بخش اول فیلمنامه ای بود که در نقطه ای دورتر از هالیوود و توسط افرادی به ظاهر ناشناس نوشته شده بود.
هم آمریکایی ها و هم بقیه مردم جهان خیلی سریع متوجه شدند آن چه اتفاق افتاده نه یک حادثه و فاجعه هوایی، که یک حرکت سازمان یافته تروریستی است. اما بُهتی که در آن فرو رفته بودند باورش را برایشان مشکل می ساخت. برخلاف فیلمهای سینمای فاجعه، هیچ یک از کشته شدگان فاجعه نیویورک دوباره زنده از جای خود بلند نشدند. به صورت طبیعی، زندگی نه فقط در نیویورک که در سراسر آمریکا به حالت تعطیل درآمد صف گیشه های سینما محو شده بود و همه پای گیرنده های تلویزیون خود میخکوب شده بودند. در شرایطی که همگان -یک صدا و بدون هماهنگی قبلی-می گفتند حوادث شهر نیویورک شبیه فیلمهای سینمای فاجعه هالیوودی است. (6)
پس از این واقعه که فضای سیاسی-اجتماعی غرب به ویژه آمریکا مشتنج شده بود اسیتون اسپیلبرگ در مصاحبه اش با روزنامه فرانسوی اکسپرس اظهار داشت:
«من پس از حادثه 11 سپتامبر دیگر نمی توانم خوشبینانه به آسمان نگاه کنم. »
وی همچنین این مسأله را عنوان می کند که به نظر می رسد بیماری پارانویا که فرم نادری از پارانوئید(یک بیماری روانی)است در میان مردم شیوع پیدا کرده است. در این بیماری شخص، زود رنج، ترسو و بدبین می شود که عامل اصلی این اختلالات روانی ترس است. (7)
پس از آن که اکثر فیلمهای سینمایی که در هالیوود ساخته شد با رویکرد ضد تروریستی تولید شدند و در همه ی آنها نوعی ترس از تروریسم به بینندگان آن فیلمها القاء شد. در بیشتر فیلمهای سینمایی که در هالیوود در طی چند دهه گذشته به ویژه از دهه 1930 به بعد ساخته شده است رویکردهای سینمایی هالیوود نیز مطابق به سیاستهای صهیونیستها نظام سلطه ی جهانی تغییر یافته است. رویکردهایی همچون برتری تمدن و فرهنگ غرب بر شرق به ویژه جهان اسلام، حفظ جهان از خطر نابودی توسط غرب به ویژه آمریکا، تحریف تاریج جهان به ویژه آمریکا، فلسطین و ایران، بزرگنمایی خطر تروریسم اسلامی، خلیج فارس مرکز حرکت های تروریستی جهان، نبرد آخر الزمان و ظهور سنجی مورد ادعای صهیونیسم بین الملل و ...
در این راستا به ویژه در خصوص مورد اخیر، سینمای «هالیوود با ساختن فیلمهای بسیاری مانند نوسترآداموس، روز بعد، حکومت آتش، روز استقلال و یا آرما گدون به اشکالی مختلف به مخاطبان و بینندگان فیلمهای سینمایی خود بگوید که پس از آنکه دنیا به پایان رسید چیزی جز انهدام گسترده و نابودی نسل بشر باقی نمی ماند و البته گاهی بعضی افراد باقی مانده در تلاش زندگی دوباره به تجدید تلاش و ایجاد حکومت صهیونیستی می پردازند.
قصد هالیوود ماندگار ساختن ترس و وحشت ناشناخته و هولناک عظیمی در دیدگاه مخاطب ساده و بی دفاع است و از این طریق قصد دارد تعابیر اصلی آخرالزمانی ناشی از کتب غیرآسمانی مانند تلمود را به مخاطب القا کند.
استمرار فیلم سازی هالیوود و انبوه سازی اش بسیار کارساز و عملیاتی است. مسأله حضور منجی، نحوه ی پرداخت آن و مسأله آخرالزمان، بلایا و مصیبت های قبل از ظهور جنگ در لابه لای این فیلمها متجلّی است و نقطه ی کشش مخاطبان نیز همین جا است. سینما با تأکید بر نقاط روشن ذهنی مخاطبان، سایر نقاط مبهم را نیز روشن و تصویر مورد نظر را به بیننده حقنه می کند و آن اسطوره ی منجی غربی در تفکر صهیونیسم مسیحی غربی را به تماشاچی های میلیونی می قبولاند که بهترین نمونه آن فیلم ماتریکس است. (8)»
پی نوشت ها :
1. همان، صص 90-91.
2. همان، ص 95.
3. همان، ص 127.
4. همان، ص 114.
5. همان، ص 116.
6. پیله وران، مهدی:«هالیوود در اغما»، روزنامه همشهری، 24 آذر 1380، شماره 2592، ص 18
7. www. Lexpress. Fr/mag. cinema/dossier/spielbery/dossier. asp_ida=432411
8. علوی طباطبایی، پیشین، ص 145.