اینشتین (1)

آلبرت تا سه سالگی زبان نگشود در دوره ابتدائی و متوسطه هیچگونه نشانه ای از هوش و نبوغ از خود نشان نداد اما دیری نپائید که به کشفیات شگرفی پرداخت، تئوری نسبیت خاص و عام، توفیقش در توجیه پدیده ی الکترونیک،...
سه‌شنبه، 1 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اینشتین (1)
اینشتین(1)

نویسنده: عبدالحسین سعیدیان




 

آلبرت تا سه سالگی زبان نگشود در دوره ابتدائی و متوسطه هیچگونه نشانه ای از هوش و نبوغ از خود نشان نداد اما دیری نپائید که به کشفیات شگرفی پرداخت، تئوری نسبیت خاص و عام، توفیقش در توجیه پدیده ی الکترونیک، علاوه بر بردن جایزه نوبل فیزیک 1921 برای صدادار کردن فیلمهای سینمائی تلویزیونی و اختراعات بسیار دیگر سخت سودمند افتاد.
دستگاه اندازه گیری بارهای ضعیف الکتریکی را اختراع کرد که هنوز هم مورد استفاده است در 1916اصولی را تنظیم کرد که چهل سال بعد منجر به پیدایش لیزر گشت.
پیشرفتی که اینشتین نصیب معرفت ما درباره طبیعت کرد از قدرت فهم جهان امروزی خارج است. تنها نسلهای آینده خواهند توانست مفهوم واقعی آنرا درک کند. دکتر رولد دودز
اینشتین دانشمندی بزرگ و به واقع یکی از جویندگان عدالت و راستی بود که هرگز با ناراستی و ستم مصالحه نکرد. نهرو

اینشتین EINSTEIN 1955-1879

«آلبرت اینشتین، یکی از بزرگترین دانشمندان همه روزگاران بود و پرآوازه ترین تئوری وی تئوری نسبیت و نخستین پیشرفت وی در 1905 در حالی که 26 ساله بود. همچنین در بخش های دانش های دیگر نیز پر بلندآوازه بود. (1)»
«اینشتین در 14مارس 1879 در اولم ULM، ورتمبرگ آلمان تولد یافت، پدرش هرمان و مادر پایولیناکخ Koch بودند. در پنج سالگی آلبرت یک جعبه قطب نما از پدر گرفت. این پسرک سخت سرگرم حرکت عقربه قطب نما شد که مرتبط با جابجا کردن قطب نمای در حرکت بود. بعدها گفت که در پس هر یک از چیزهای عالم رازی نهفته است.
تا آنجا که اینشتین بخاطر دارد اجداد پدری و مادری او در شهرهای کوچک یا در قصبات ناحیه شوابن SCHWABEN در جنوب غربی آلمان می زیسته اند. همگی ایشان کاسبان خرده پا یا دکانداران و پیشه وران ساده و عادی بودند و هیچگاه فردی از افراد ایشان با ایجاد اثری فکری توجه دیگران را جلب نکرد. خود اینشتین هنگامیکه از دو درباره اجدادش پرسیدند چنین پاسخ داد: «اوضاع خویشتن را مشخص و ممتاز سازند» محیط زندگی محیطی نبود که کسی بتواند نسبت به اطرافیان خود برجسته و مشخص باشد. (10)»
عموی اینشتین که در خانواده ایشان می زیست خیلی بیش از پدر اینشتین به جنبه های ظریف و لطیف زندگی فرهنگی علاقه مند بود. وی مهندسی بود مجرب و وارد به کار و هم او بود که نخستین نیروی محرک آلبرت به مطالعه ریاضیات گردید. (10)»
در این نکته تردید نیست که پرورش در چنین خانواده و تربیت در این محیط ولایت نیمه دهاتی بزرگترین اهمیت را در تکامل و توسعه روانشناسی اینشتین داشته است. وی هرگز در زندگی، شهرنشین واقعی نشد و همواره از شهر برلین بیزاری داشت. بعدها نیز عین این احساس را نسبت به نیویورک داشت بدون تردید برخی از خصوصیات اخلاقی و ذوق هنری او نیز در این موضوع موثر بوده اند و بطور قطع اهالی متجدد برلین او را کهنه پرست تصور می کردند. اینشتین هنگامی نسبت به استادان کلاسیک آلمان در ادبیات و در موسیقی اظهار علاقه می کرد که مجامع فرهنگی پایتخت این قبیل سلیقه ها را کهنه و از مد افتاده می پنداشتند و رجحانی بود که او برای شیلر و سایر استادان ادب قایل بود، در حقیقت وفاداری نسبت به فرهنگی بود که با سلیقه شهر برلین قرن بیستم تباین داشت. (10)»
«پدر آلبرت یک کارخانه الکتروشیمیایی داشت و عموی مجردش که مهندس با تجربه ای بود در کارخانه به پدر آلبرت کمک می کرد و با آنها می زیست. مادرش به موسیقی علاقه ای فراوان داشت و از طرفداران بتهون بود.»
«مادر شور و شوق موسیقی را در پسر برانگیخت. در 6 سالگی نواختن ویلون را به آلبرت آموخت، رفته رفته از نواختن موسیقی و سوناتهای موتسارت لذت می برد.»
«آلبرت در دوران کودکی نبوغی نداشت، و بقدری دیر به سخن گفتن آمد که پدر و مادرش دستخوش ترس شدند که مبادا آلبرت کوچک کودن و عقب افتاده باشد. از کودکی از بچه های هم سن و سال خود دوری می جست و روزها به گوشه ای می رفت و می اندیشید بی آنکه کاری انجام دهد از انجام کارهای بدنی گریزان بود و از بازی با بچه ها نفرت داشت.
دوره دبستان را در مدرسه ای کاتولیکی گذرانید. در 10 سالگی وارد دبیرستان دانشگاه بنام ژیمنازیوم شد. در این مدرسه، شاگردان را برای ورود به دانشگاه آماده می کردند اما آلبرت در دبیرستان توفیقی چندان نیافت و هیچگاه از وضع خود خشنود نبود. شاگردان دیگر مدرسه درسهای خود را بی آنکه با تفکر، آنها را بیاموزند طوطی وارحفظ می کردند و درباره موضوعاتی که جنبه تفکر داشت ابدا بحث نمی نمودند. (2)»
آلبرت در دوره ابتدایی و متوسطه هیچگونه نشانه ای از هوش و نبوغ از خود نشان نداد بلکه کند ذهن می نمود، حتی او را جزو کودکان عقب افتاده دستخوش ضعف عقل می پنداشتند. (3)»
«خانواده اینشتین از یک طبقه خرده بورژوا برخاسته بودند، نه چنان در تنگی بسر می بردند که به نان شب نیازمند باشند و نه آنقدر در نعمت می زیستند که از همه چیز بی نیاز باشند. این خانواده محیط ساده نیمه روستایی خود را حفظ کرده و در سلامت می زیستند. و گرایشی به ترک رسم ها و سنت های نیاکان و علاقه به ترک دوستان قدیم نداشتند، این مردم با فرهنگ، دارای ذوق هنری و استعدادهای علمی بودند. (9)»
هرمان اینشتین پدر آلبرت به طبیعت و به شعر آلمانی عشق و علاقه بسیار داشت و شیلر را سخت می ستود. از لحاظ عقاید سیاسی مانند آلمانی های دیگر بود، اگر با حکومت پروسی ها مخالف بود، ولی امپراتوری جدید آلمان را می ستود و از بیسمارک صدراعظم و ویلهلم اول به احترام یاد می کرد. (9)»
مادر اینشتین بنام پاولین کخ بیش از هرمان اینشتین زندگی را جدی می گرفت و زنی اهل هنر و دارای احساساتی هنرمندانه بود. و در سخنان و گفتگوهایش آثار و نشانه هایی از ظرافت هنری و شوخ طبعی دیده می شد با اینکه شرایط زندگی آنان از نظر مادی چندان خوب نبود اما باز هم شادمان بودند که زندگی فرزندانش فراهم است. بزرگترین عامل خوشی او در زندگی و رهایی از غم روزگار موسیقی بود. در خانه گه گاه برای مهمانانش پیانو می نواخت و بیش از هر چیز به موسیقی کلاسیک آلمانی علاقه می ورزید. مخصوصاً به سوناتهای پیانوی بتهون. (9)»
«هرگز اتفاق نمی افتاد که آلبرت کوچک سخن ناسنجیده ای بر زبان آورد و هرگز علاقه نداشت سخنی بگوید که واقعیت نداشته باشد، بنابراین هیچ وقت دروغ نمی گفت، شاگردان مدرسه نام او را شرافتمند نهاده بودند و همه آلبرت را شاگردی خیالباف و دوست داشتنی می دانستند. (9)»
«اوقاتی را که برای خواندن آثار شکسپیر و شیلر و گوته می گذرانید برایش بسیار لذت بخش بود و چون بزرگتر شد خواندن کتابهای علمی و به زبان ساده را در پیش گرفت و این کتابهای گوناگون و بیشتر درباره جانوران، گیاهان، ستارگان و سنگهای آسمانی و کوههای آتشفشان و زمین لرزه و تغییرات آب و هوا بود. به زودی آلبرت از خوانندگان پر شور مطالبی از جمله ماده و نیرو گشت که توسط بوخنر تالیف شده بود و می کوشید تا همه معلومات علمی آن روز را در یک کتاب گرد آورد اما آنچه که آلبرت را به ریاضیات علاقه مند کرد محیط خانوادگی بود نه مدرسه و کسی که برای نخستین بار او را با مفاهیم جبر آشنا ساخت عمویش بود نه مدرسه متوسطه و نه معلم به وی توضیح داد که علم جبر چیست و چرا بسیار شیرین است، در مدرسه متوسطه هوشیاری سکوت آمیزش، کودنی شمرده می شد و در خانه میل به گوشه نشینی، به اجتماعی نبودنش تعبیر می شد و در همه دروس خشم دبیران را با پرسیدن چرا ... چرا ... بر می انگیخت. برخی از دبیران با خشم به وی می نگریستند و می گفتند چرا ندارد جواب همین است. سئوالهای کنجکاوانه او سبب آشفتگی و دست پاچگی معلمان می شد و اغلب جوابی برای آنها نداشتند و اگر جوابی بود دبیران نمی دانستند. در یکی از سالهای دبیرستان بود که کتابی درسی درباره علم هندسه به دست آورد. ظرف دو هفته کتاب را خواند و فهمید و همه مسائل آن را به دقت حل کرد و هیچگاه مسائل آن را از یاد نبرد. (9)»
«آلبرت از تنهایی لذت می برد، زیرا افکار تازه نیاز به تنهایی و سکوت دارد و یک مساله برایش خیلی مهم بود و آن اینکه دیگر قادر نیست به آلمان باز گردد و اگر به آنجا باز گردد به مدرسه نخواهد رفت و هیچگاه در مسیر نگاه خشم آلود استاد تاریخ قرار نخواهد گرفت. (9)»
همیشه داستانهای کوتاه خنده دار تعریف و معما طرح می کرد، اغلب اوقات مدتها ناپدید می گشت. پس از جستجوی فراوان او را در پناه سنگی در حال اندیشیدن یا در حال مطالعه کتابی می یافتند. (9)»
«در 1894 که خانواده اینشتین به ایتالیا رفتند و مدتی در آنجا ماندند. آلبرت به تماشای طبیعت پرداخت. (4)»
«از دیدن قله های بلند کوههای آپنن و عظمت طبیعی کوهستانها که میدید سخت در شگفت می شد و به تنهایی در جلگه ها گردش می کرد و گاهی راههای دوری را می پیمود و از خانه دور می گشت و احساس می کرد که با آزادی نفس می کشد. زیرا دیگر در محیط با انضباط روبرو نبود. از زیبایی مناظر طبیعی ایتالیا و از سر زندگی ایتالیایی ها به نشاط آمد و این باعث شد تا نیروی تخیل آلبرت میدان گسترده تر بیابد. (4)»
«مدت شش ماه مدرسه را رها و کتابهای ادبیات را مطالعه کرد ولی باز دریافت که می باید تحصیلات عالی را در رشته های علمی ریاضیات و فیزیک بگذراند. چه همانطور که گفته اند. آلبرت به جز ریاضیات به دروس دیگر مدرسه چندان ذوق و علاقه ای نشان نمی داد و از این رو مدتی مدرسه را رها کرد تا همه کوشش خود را در رشته ریاضیات بکار اندازد و از این پس بود که برای ادامه تحصیل به سوئیس رفت. (3و4)»
«در پانزده سالگی بر آثار اقلیدس و نیوتون و اسپینوتزا تسلط یافت و به او لقب بابا پیره ملال آور دادند، در هفده سالگی وارد مدرسه فنی پلی تکنیک زوریخ سویس شد. با اینکه پدرش می خواست که آلبرت در رشته ای فنی مثلاً مهندسی برق به تحصیل بپردازد، اما آلبرت تصمیم داشت در ریاضیات و فیزیک تخصص یابد. در حین تحصیل در پلی تکنیک زوریخ در مدرسه تدریس می کرد در 22 سالگی با دختری به نام میلوا ماریچ همکلاس سابقش که خود دختری ریاضی دان بود ازدواج کرد.»
«اینشتین جوانی بود دلپسند با ظاهری آراسته، با سبیل های سیاه بسیار مرتب و مو و زلفهای تیره رنگی که با دقت شانه خورده بود و تنها چشمانش شبیه چشمان مردمان معمولی نبود، چشمانی هم متفکر و هم تند و تیز در حرکت ناآرام و سرشار از نیرو، و چابک در درک سریع داشت. (8)»
«هنگامی که در کوچه های شهر مونیخ سربازان ارتش به حرکت درمی آمدند و طبل ها غرش می کردند و سربازان با روش خاص ارتش آلمان به صدای مهییج نی لبک و طبل پا می دادند، ترکیبی که به موسیقی حالتی ترس انگیز و وحشی می دهد، در آن هنگام پنجره عمارات و سنگ فرش خیابانها در زیر سم و پای کوبی اسبان به لرزه درمی آمد، کودکان با شادی بسیار به سربازان می پیوستند. در چنین مواردی اگر آلبرت کوچک با پدر و مادرش با آنان مواجه می شد بر خلاف کودکان دیگر به گریه و زاری می پرداخت. پدران و مادران به فرزندان خردسال خود مژده می دادند که اگر بزرگ شوند به ارتش خواهند پیوست و این سخنان کودکان عادی به هیجان می آورد. اما آلبرت به خانواده اش می گفت «روزی که من بزرگ شوم، هرگز میل ندارم که از جمله این بدبخت ها بشوم.» از همان کودکی یکی از خصوصیات اساسی اخلاق او آشکار می شد و آن نفرت بی پایان از هر نوع عمل اجباری بود که از طرف جمعی بر جمع دیگر تحمیل شود. وی حتی از این فکر رنج می برد که عده ای ظالم و حاکم مردم ستمکش را طبق تمایلات خود بپرورانند و استعداد طبیعی آنان را منحرف کنند و آنان را تبدیل به ماشین های خودکار نمایند. از طرف دیگر آلبرت کوچک از همان اوقات به قوانین طبیعت توجه داشت و می پنداشت که قوانین ابدی که باید حاکم بر جهان باشند از سرچشمه فوق نتیجه می شوند. (10)»
«به نظر آلبرت مدرسه با سربازخانه چندان تفاوتی نداشت به این مفهوم که شاگردان در آن تابع قدرت مطلق سازمانی مکانیکی بودند که بر ایشان فشار وارد می کرد و برای هیچکس امکان وجود نداشت که به فعالیتی متوافق با طبیعت و ذات خویش بپردازد و ابراز وجود کند. (10)»
اینشتین، هنگام بیان احساسات خویش در دوران تحصیل، مکرر می گفت: «من در مدرسه ابتدایی آموزگاران را همچون گروهبانان ارتش می پنداشتم، و در مدرسه متوسطه دبیران را همچون ستوانان. (10)»
«درباره دوران کودکی آلبرت خواهرش مایا MAYA گفته است: که آلبرت تا هفت سالگی که مدرسه رو شد، کودکی بسیار تندخو بود، در خردسالی یعنی تا سه سالگی زبان به سخن گفتن نگشود، آلبرت در سیستم آموزشی خشک، و نظامی گونه روزگارش شکوفا گشت بلکه عموی مهندس مجردش به نام جیکوب توانست توجه و علاقه برادرزاده اش آلبرت را نسبت به معماهای ریاضی برانگیزد. (6)»
«عمو جیکوب در مطالعه ریاضیات راه و روشی خاص داشت، او به آلبرت نشان داد که چگونه می توان به کمک علم جبر بیشتر مسائل روزانه را حل کرد. مهندس جیکوب برای اینکه بتواند آلبرت را به این موضوع جلب کند می گفت: «جبر علم جالب و شیرینی است موقعی که جانوری را برای شکار دنبال می کنیم اگر به چنگ ما بیفتد اسمش را موقتاً (x) می گذاریم و آنقدر این کار را ادامه می دهیم تا او را به دام اندازیم. در این حالت دیگر (x) برای ما مفهومی ندارد چون جانور را شکار کرده ایم. (2)»
علم هندسه خیلی مورد توجه اینشتین جوان بود. به ویژه او به روشهای متداول و اثبات هر قضیه از راه استدلال و فکر و علاقه مند بود. در این باره اینشتین گفته است: «در جوانی دو چیز خیلی برایم ارزش یافت، یکی در 5 سالگی بود که یک قطب نمای مغناطیسی توسط پدرم در 5 سالگی داده شد، و دیگری در 12سالگی بود که کتاب معروف هندسه اقلیدس را مطالعه کردم. باید به صراحت بگویم اگر کسی در جوانی این کتاب را مطالعه نکرده باشد هرگز نمی تواند یک نفر پژوهشگر شود. (2)»
در علوم ریاضی و مسائل علمی اینشتین با تفاوت بسیار مافوق همه شاگردان همکلاس خود بود ولی در زبانهای لاتین و یونانی قدیم اصلاً حال بر این منوال نبود. همواره از این موضوع رنج می برد که باید اوقات خود را صرف آموختن مطالبی کند که به هیچ وجه مورد علاقه اش نبود... (10)»
مشاهده قطب نمای مغناطیسی در دوران کودکی کنجکاوی او را به راه فهم قوانین اسرارآمیز طبیعت برانگیخته بود. مطالعه کتاب هندسه در او ذوقی شدید برای فهم همه چیزهایی که به عبارات ریاضی قابل بیان باشند بوجود آورده را که کاملاً درخور فهم و ادراک آدمی باشند کشف کرد.
فیزیک زمینه ای بود که او را به سوی خود می کشاند و آرزو داشت که بتواند زندگی خویش را وقف آن کند. (10)»
اینشتین آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از جمله هلمولتز HELMHOTZ کرشهوف KIRCHHOFF، بولتزمان BOLTZMAN ماکسول MAXWELL و هرتز HERTZ را با حرص و ولع عجیبی مطالعه می کرد. (10)»
«شب و روزش با مطالعه این کتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد که چگونه می توان بنیان ریاضی مستحکمی ساخت بطوریکه بتوان بنای با عظمت فیزیک را به اتکای این بنیان مستحکم بر پا کرد. (10)»
«در 1905 مجله فیزیک مقاله ای سی صفحه ای از اینشتین تحت عنوان ساده درباره الکترو دینامیک اجسام متحرک چاپ کرد که بظاهر سندی علمی و دانشگاهی بود، اما عاقبتش دگرگون کردن کامل آنچه از خواص ماده می دانستیم، و نیز تغییر کامل و کل ساختار جهان بود، نخست به مفهوم انقلابی آن پی برده نشد، اما بعد، هنگامی که ترجمه انگلیسی کتاب نسبیت نظریه خاص و عام اینشتین در 1920 در دسترس قرار گرفت. همه ریاضی دانان و فیزیکدانان سراسر جهان را به مبارزه طلبید.»
پیروان نیوتون با عقیده ای استوار می گفتند که حرکت و سکون مطلق و اندازه پذیرند. اینشتین نشان داد که حرکت و سکون نسبی می باشند، و اندازه های آنها برای ناظران مختلف متفاوت است و از این خاستگاه یا نقطه عزیمت، پیش رفت و مقدس ترین خصلت، یعنی مطلق بودن، درازا، جسم و زمان را از بیخ و بن برانداخت - و آن هر سه اندازه های بنیادینی هستند که همه کمیّات دیگر به آنها بستگی دارد. (8)»
«... هرگاه گرانش نیرو نبود بلکه خاصیتی از خود فضا بود آنگاه نور دستخوش گرانش می بود، و هر جا که پرتو نوری وارد میدانی گرانشی می شد ناچار منحرف یا خم می گردید و این موضوعی بود که تصورش برای همه فیزیکدانان بالاتر از حد تحمل بود مگر برای نظری ترین فیزیکدانان، اما اینشتین اصرار داشت که نظریه اش با دلایل واقعی و مشهود قابل اثبات است. وی برای مطالعه مسیر نور ستاره در میدان گرانشی خورشید آزمونی پیشنهاد کرد. چون ستارگان شب هنگام دیده می شوند تنها وقتی که می توان ستارگان و خورشید را با هم دید زمان خورشید گرفته است. (8)»
«در مقاله دوم، که دو ماه پس از نخستین مقاله منتشر گشت، اینشتین به تجزیه و تحلیل حرکت براونی از جنبه ریاضی پرداخت. این حرکت در سه ربع قرن پیش به و سیله براون گیاه شناس اسکاتلندی، مورد ملاحظه و توجه قرار گرفته بود. وی در 1827، هنگامی که دانه ای پولن معلق در آب را در زیر میکروسکوپ آزمایش می کرد، ناگهان متوجه حرکت نامنظم و دایم ذرات معلق گردید. نخست پنداشت که ذرات جان دارند و حرکتشان بر اثر نیروی حیاتی است؛ لیکن پس از آنکه ذرات رنگی را که مسلماً عاری از حیات بودند - مورد آزمایش قرار داد، همان حرکت نامنظم را مشاهده نمود. این حرکت که «حرکت نامنظم ذرات جامد و بسیار ریز معلق در یک جسم سیال» است، از آن پس حرکت براونی نام گرفت. نه براون و نه دانشمندان معاصرش، هیچکدام به توجیه این رفتار متشنج خرد معلق قادر نبودند. سودبری سه سال پیش برای این حرکت، بر مبنای نظریه حرکتی ماکسول و بولتزمان توجیهی به عمل آورده بود. لیکن اینشتین آنرا در قالب عبارات و بیان دقیق ریاضی توجیه کرد.
بنابر نظریه حرکتی ماده، مولکولها حرکت نوسانی دائم دارند و بر اثر این حرکت دارای مقداری انرژی حرکتی یا انرژی سینتیک می باشند که بستگی به سرعت حرکت آنها دارد. هر شیئی معلق در آب (یا هر مایع دیگر یا هر نوع گاز) دائماً از هر سو، در معرض بمباران مولکولهای سیال است. اینشتین معادله ای برای توصیف و توجیه حرکتی براونی عرضه داشت که در عین حال می توان آن را برای تعیین اندازه مولکولها و اتم های سازای آنها مورد استفاده قرار داد، سه سال پس از آن پرن آزمایشهایی درباره حرکت براونی انجام داد که موید نظر اینشتین بود. (3)»
مقاله سوم یا عمده ترین این مقالات شرح نظریه نسبیت بود. نسبیت نظریه ای است در فیزیک که مفهوم زمان و فضای مطلق را دارد و آنها را، بر حسب مبنای مقایسه متحرک، نسبی تلقی می کند. اینشتین در 1905 صورت خاص این نظریه یا نظریه نسبیت خاص را اعلام داشت. طبق این نظریه حداکثر سرعت ممکن، سرعت نور است و جرم با ازدیاد سرعت افزایش می یابد؛ جرم و انرژی تجانس دارند و به یکدیگر قابل تبدیل هستند. حوادثی که برای یک ناظر در یک دستگاه همزمان به نظر می رسد، برای ناظر دستگاه دیگر ممکن است، چنین نباشد؛ و در عین حال هر دو صحیح قضاوت بکنند، چون زمان مطلق را نمی توان اندازه گرفت، بنابراین نباید آن را در استدلال فیزیکی وارد کرد. حقایق فیزیکی را نمی توان همیشه در پیش چشم نمودار ساخت، بلکه ممکن است بطور ریاضی در هندسه چهار بعدی زمان - فضا نمایش داد.
اینشتین در چهل سالگی به سیر و سفر جهان پرداخت، از جمله از انگلستان، فرانسه، ایالات متحده امریکا، چین، ژاپن و خاورمیانه دیدار کرد.
در 1937 نوشت: «امروز باید، با دهشت تمام، پی ببریم ستونهای زندگی متمدن آدمی استواریشان را از دست داده اند، ملتهایی که زمانی در صف والایان بودند امروز در برابر ستمگرانی که فاش می گویند: «درست هر چیزی است که بکار ما می خورد» کمر تعظیم خم می کنند. تنها به مراعات نفس حقیقت طالب حقیقت بودن را نباید تحمل کرد. حکومت استبدادی، سرکوبی، ستم به فرد فرد مردم و اعتقادها و جامعه ها پذیرفته شده اند. جای واکنشی حتی مقدماتی در برابر ستم خالی است - واکنشی که در دراز مدت تنها دفاع آدمی است در مقابل سقوط در بربریت، بیایید از پذیرفتن مصالحه شوم دوری جوییم. بیایید از مبارزه، وقتی که برای حفظ حقوق و مناعت و منزلت آدمی آن گریزی نیست، نهراسیم.»
این واکنش بود که صلح جوی مادرزاد را به جنگجوی سرسپرده در راه آدمیت بدل کرد. (8)»
اینشتین در 1950 ذیلی بر چاپ سوم معنی نسبیت - که نخستین بار در 1922 چاپ شده بود - نوشت: این ذیل اوج سی و پنج سال گام زدن در راه طلب اصل یگانگی بخش ساده ای (نظریه میدان وحدت یافته) بود؛ این عنصرها به ذره های ریز تقسیم شده بودند: نیروهای طبیعی طبیعت، با مظاهر بسیار متفاوتشان بصورت معدودی میدانهای نیرو ساده شده و کاهش یافته بودند، در حالی که نور، گرما، و صورتهای دیگر تابش به صورت موجهای برق مغناطیسی طبقه بندی شده بودند که در طول موج و بسامد با هم فرق داشتند، کارهای آغازین اینشتین اینها را باز محدودتر کرد. (8)»
اخترشناسان با استفاده از نظریه عام او برای به پیش بردن مفهومهای جهان منحنی و روشن ساختن وضع آفرینش ستاره های ثابت و سیار و کهکشانها، نظریه اینشتین را دایر بر این که جا و گاه بصورت پیوستاری سیال به هم ملحق شده اند به ثبوت رسانیدند. انفجار بمب اتمی - انفجاری که یک قطعه خیلی کوچک ماده را به انفجار ویرانگری معادل با انفجار 20000 تن تی. ان. تی تبدیل کرد. ثابت کرده ماده چیزی جز کار مایه آزاد نشده نیست، و ماده و کار مایه دو تجلی متفاوت از یک موجود کیهانی هستند. اما اینشتین قانع نشده بود، او در جستجوی یک سادگی به دست نیامدنی بود، به دنبال دلیلی بر این که کل جهان فیزیکی یک پیوستگی، یا تداوم است، بالا آمدن و فرو رفتن جریانی که هیچ پایانی ندارد ... (8)»
«اینشتین، وقتی که در هفتاد و پنج سالگی مطلبی بر آن ذیل حیرت آور خود افزود، چنین توضیح داد: «به نظر می رسد که قبول مفهوم میدان ناگزیر باشد، چون بی وجود آن بیان نسبیت عام امکان پذیر نبود. اما این وظیفه عظیم را در پیش رو دارد که سرشت اتمی کار مایه را استنتاج کند.» نمادهایی که او برای وضع اصول جهان کامل بکار برد چنان پیچیده و مهیب هستند که برای ریاضیدانان استاد نیز سالها کار لازم است تا سازه های قابل کار بردن در توجیه تجربی آنها را استخراج کنند. تا آن زمان مغزهای الکترونی بیچاره اند زیرا که ریاضیدانان نمی دانند که معادلات را چگونه برای ماشین ها ترجمه کنند.» تا وقتی که نتوان مفهومهای میدان اینشتین را با واقعیتهای متحقق آزمود مسلم نیست که اینشتین به پایان پژوهش رسیده است، یا اصلاً ممکن است پایانی برای این پژوهش تعیین کرد. (8)»
«هنگامی که اینشتین به هفتاد و پنج سالگی نزدیک می شد در سراسر دنیا مورد تجلیل قرار گرفت. حضور وی در مهمانی شامی به جمع آوری چندین میلیون دلار برای ساختن مدرسه عالی پزشکی آلبرت اینشتین، که طرح آن دانشگاه پیشوا بود کمک کرد. مردی که عملاً هر مفهوم جاوگاه و کارمایه را دگرگون ساخته بود. اندک اندک مغلوب سال و ماه می شد، اما مورد تکریم و تعظیم واقع شدن را نپذیرفت. با این که شبیه به استادی معمولی، عینکی، سردرگم، حواس پرت و با دم پایی نمدی بود. بیشتر به قدیسی می ماند که اندکی شوخ چشم و کمی شبیه به شیر، که هاله ای نامرتب از موهای سفید و پریشان سرش را در میان گرفته بود. (8)»
«هانس آلبرت اینشتین پسر درباره پدر خود چنین گفته بود: «به استثنای معماهای ریاضی به هیچ نوع بازی علاقه مند نیست، حتی به بازی شطرنج توجهی ندارد. تا جائیکه من می دانم حتی یک بار به تماشای مسابقه اسب دوانی یا بازی فوتبال و بیس بال نرفته است، اما قایقرانی را دوست دارد و پاروزنی آزموده است. ورزش مطلوبش پیاده روی است، اما از بالا رفتن از کوه نفرت دارد. حتی دیدن کوهها او را سرگشته می سازد: می گوید که بر دوشش سنگینی می کنند. پیپ می کشد، معمولاً پیپ های کوتاه. خیلی می خواند آنچه علاوه بر علوم مورد علاقه اوست تاریخ است. و زندگینامه ها و مقاله ها، عکسهای زیبا را خیلی دوست دارد اما جمع نمی کند. (8)»

زندگی خصوصی اینشتین:

«زندگی وی آرام و ساده اما در تلاشهای علمی پر انرژی و پر تحرک بود. وی شیفته موسیقی کلاسیک بود و پس جالب ویلیون می نواخت. هم دردی و دلسوزی عمیقی نسبت به مردمی که از نظر سیاسی یا اقتصادی تحت ستم بودند، داشت و همواره پشتیبان ستمدیدگان بود.»
«اینشتین با آن همه کارهای بزرگ علمی که کرد هیچگاه از نتایج کوششهای علمی خویش برای شخص خود چیزی نمی خواست. ناشران و مطبوعات از سراسر گیتی خواستار نوشته هایی در شرح حال اینشتین، به قلم خودش شدند و مبالغ گزافی برای این مقصود پیشنهاد می کردند که اینشتین هیچیک از این پیشنهادها را از لحاظ قبول پول نپذیرفت. او هرگز به این موقعیت های قابل توجه اعتنایی نکرد، سرانجام مطالب یادداشت گونه ای در شرح حال خود نوشت، و این یادداشتها شاید تنها مطالبی بود که درباره خود نوشته بود، این یادداشتها را برای یک کتاب علمی نوشت بی آنکه از بابت آن پولی بگیرد. (1)»
«اینشتین دو بار ازدواج کرد. از همسر اول خود بزودی پس از ورود به برلن در جریان جنگ جهانی اول جدا شد و آنگاه با السا ELSA که از بستگان نزدیکش بود ازدواج کرد و این زن تا پایان عمر خود (1936) وفادارانه و مهربانانه به شوهر نامدارش آلبرت اینشتین زیست. اینشتین دو پسر از همسر اول خود و دو نادختری از همسر دومش داشت. (1)»
«با اینکه مقاله های اینشتین هر یک پایه رشته تازه ای از دانش فیزیک گردید، با اینحال تا سال 1909 از واگذاری استادی تدریس دانشگاهی محروم بود تا اینکه در این تاریخ از اداره ثبت اختراعات برن استعفا کرد و به استادی دانشگاه زوریخ به کار تدریس سرگرم شد، ولی حقوق بسیار ناچیزی به وی می پرداختند اما روز بروز بر شهرتش افزوده می شد او در 1913در انستیتو فیزیک ویلهلم قیصر (امپراتور ویلهلم) در برلن شغلی به وی واگذار گشت و برای نخستین بار حقوق کافی به آلبرت اینشتین پرداخت شد و از این پس توانست اوقات خود را وقف علوم بکند. در جریان جنگ جهانی اول که تابعیت سویس داشت آسیبی چندان ندید. در 1916 تئوری نسبیت عام را در انستیتو فیزیک ویلهلم قیصر چاپ کرد. (1)»
«اینشتین در 1929 «نظریه میدان واحد» را عرضه کرد که هدفش توجیه پدیده های گرانشی و برقاطیسی وزیر اتمی به وسیله یک دستگاه قوانین واحد است. وی مدت 25سال آخر عمرش را صرف بسط و تحقیق در نظریه میدان واحد کرد، اما هنگام مرگ تحقیقش را در اثبات این نظریه کافی نمی دانست و خود گفته بود: «شاید تصور شود که توفیق من در تکمیل نظریه نسبیت امری ساده و پیش پا افتاده است و هر متفکر باهوشی هم می تواند، بدون اشکال فراوان، به همین نتیجه برسد. اما من در این راه سالها رنج برده و روزگار را با نگرانی، در تاریکی، به پژوهش و تجسس گذرانیده و با شوق و علاقه ای زاید الوصف برای رسیدن به راه حل منظور، می کوشیدم، چه بسیار اعتمادی می یافتم و امیدوار می شدم، و چه بسا که نومید می گشتم و از پای درمی آمدم، تا آنکه سرانجام از تاریکی خارج شدم و راه امیدی یافتم. کیفیت این سالها را تنها کسانی می توانند درک کنند که آن را آزموده باشند.»
اینشتین از سال 1913 تا 1933 در انستیتو فیزیک قیصر ویلهلم بکار اشتغال داشت و این دوره از زندگی از پرثمرترین روزگار زندگی وی به شمار می رفت.
در سال 1930 به امریکا رفت و از کالیفرنیا دیدار نمود تا بنابر دعوتی که از وی به عمل آمده بود، در انستیتو تکنولوژی کالیفرنیا سخنرانی هایی ایراد کند. پس از روی کار آمدن هیتلر، دیگر برای وی موقعیتی برای بازگشت به آلمان نبود، خاصه آنکه در 1933 نازی ها اموالش را مصادره و او را از کار برکنار کردند. در این احوال به ایالات متحده امریکا رفت و به استادی تمام وقت در موسسه مطالعات پیشرفته در دانشگاه پرینستون نیوجرسی برگزیده شد. و در 1940 به تابعیت ایالات متحده آ مریکا درآمد.
«اینشتین پس از اینکه تدریس تمام وقت دانشگاه پرینستون را پذیرفت در طبقه دوم ساختمانی ساده در پرینستون ساکن شد و در این خانه بود که تا پایان عمر در آن زیست و کارهای درخشان علمی کرد و سرانجام در 18 آوریل 1955 پس از یک بیماری ناگهانی و کوتاه در 75 سالگی درگذشت، آورده اند که از سفتی سرخرگ ها در رنج بود و همین بیماری ریشه زندگیش را برید. (1)»
از اینشتین پرسیده شد که آیا او، به عنوان مرد دانش، می تواند امیدوار باشد که بیم های آدمی را آرامش بخشد و خاطر او را از بودن میدانی وحدت یافته، و تنها مبنی بر معدودی فرمولهای ریاضی، جمع سازد جواب می داد که خود او مانند دانشمند دیرین شناسی است که با در دست داشتن تنها دو قطعه استخوان در پی سازی جانوری مرموز و متعلق به دوره پیش از تاریخ باشد. می گفت: «در این میان، تنها رفتار مناسبی شکیبایی است، شکیبایی و تسلیم با پشتوانه های خلق خوش و نوعی بی اعتنایی نسبت به اهمیت هستی پیوسته ی خود شخص ... ما اهل علم یارای آن نداریم که دلهای مردم دیگر را با ساز و کارها دگرگون کنیم، بلکه با دگرگون کردن دلهای خودمان و سخن گفتن دلیرانه به این هدف دست می یابیم. ما باید در دادن دانش خود پیرامون نیروهای طبیعت به جهان سخاوتمند و دست و دلباز باشیم، اما پس از احتیاطهای لازم در برابر استفاده بد، ما باید توجه داشته باشیم که در زمان واحد نمی توانیم هم نقشه صلح طرح کنیم و هم نقشه جنگ ... وقتی که دل و ذهن روشن داشته باشیم. آن گاه دلیری آن خواهیم داشت که بر ترسی که بر جهان سایه افکنده است چیره شویم. (8)»
آلبرت در دانشگاه پلی تکنیک، زوریخ سویس به عنوان دانشجو نام نویسی کرد و همه اوقات فراغت را در آزمایشگاههای فیزیک می گذرانید و بیشتر کارهای فیزیکدانان بزرگ را مطالعه می کرد.
گرچه آلبرت در امور شخصی کمرو و متواضع بود اما در مباحث علمی هیچگاه درنمی ماند و همیشه عقیده اش را به دیگران می قبولانید و گاهی عقاید منطقی و حساس او باعث شگفتی دیگران می شد.
آلبرت پس از اینکه دوره دانشگاهی را گذرانید مدتی دراز در جستجوی بدست آوردن شغلی بود تا روزگار بگذراند با اینکه تا پیش از پیدا کردن کار چند فرانکی داشت اما بارها اتفاق می افتاد که گرسنه در جستجوی کار بود تا اینکه معلم خصوصی دو پسر شد که در یک مدرسه شبانه روزی درس می خواندند و با شور و شوق به آنان درس می داد و سرانجام خواستار این شد که همه درسهای این دو پسر را بدهد و در اینجا بود که او را از کار برکنار کردند از این پس باز سرگردان در جستجوی کار بود و کارش به جایی رسید که گرسنگی او را نزدیک بود از پا درآورد زیرا ضعف بسیار بر اثر گرسنگی بر وی دست یافته بود، و در این وضع بیمار گونه به نظر می رسید. علاوه بر این ژنده پوش بود، گاه بیگاه که دوستان خود را می دید کسی نتوانست برایش کاری پیدا کند تا اینکه یکی از دوستان تحصیلیش به نام مارسل گروسمن از پدر خود که در دستگاه دولت نفوذی داشت توانست اینشتین را به آقای هالر رئیس ثبت اختراعات برن معرفی کند، آقای هالر با مشاهده وضع آشفته و لباس ژنده و موهای شانه نکرده اینشتین نزدیک بود که از استخدام وی چشم بپوشد اما در انتهای مصاحبه و گفتگو دریافت که آلبرت می تواند بخوبی از عهده این مسئولیت مهم بر آید و در عمل نیز شایستگی اینشتین به ثبوت رسید و درآمد سالانه اش سه هزار فرانک بود. (9)»
کار اینشتین در دفتر ثبت اختراعات این بود که اختراعاتی را که به این دفتر می آوردند مورد آزمایش قرار می داد. بسیاری از اختراعات تنها به دست دوستداران رشته منظور که اهل تخصص نبود انجام می گرفت، اما در عین حال بسیاری از اهل تخصص نیز مانند دوستداران قادر نبودند که فکر خود را به درستی بیان کنند. (10)»
آورده اند که آلبرت سخت علاقه داشت که به کار معلمی بپردازد تا بتواند در زندگی از مبارزه های مالی اقتصادی در امان باشد چه به دارایی علاقه نداشت و در عوض شور و شوق مطالعه همواره در وجودش زبانه می کشید و می گفت اگر معلم شود می تواند در محیطی آرام زندگی کند، به شغل معلمی دست نیافت. در همین اداره ثبت اختراعات بود که کارهای مهم علمی خویش را آغاز کرد، در 1905 پنج مقاله انتشار داد که سه مقاله از میان پنج مقاله از مهمترین مقالات علمی بود که تا کنون منتشر شده و هر یک از این مقالات پایه رشته تازه ای در علم فیزیک گشت.
یک مقاله درباره اثر فوتوالکتریک و تطبیق نظریه کوانتوم در توجیه پدیده نور و برق بود. اثر فوتوالکتریک نمودی است که آن را می توان اجمالاً چنین بیان کرد:
«هرگاه تابه ای را بر برخی از فلزات بتابانیم الکترونی از آنها صادر می شود لنارد در 1902 دریافته بود که انرژی الکترونهای صادره به شدت نور بستگی ندارد. مثلاً نور سفید ممکن است موجب صدور تعداد بیشترین الکترون بشود، ولی الکترونها الزاماً پر انرژی نخواهند بود، فیزیک کلاسیک از توجیه این نمود و علت و معلول آن عاجز بود.
اینشتین، برای توجیه این نمود، از نظریه کوانتوم که پنج سال قبل توسط ماکس پلانک عرضه شده و تقریباً در بوته فراموشی افتاده بود، استفاده کرده گفت که این پدیده ناشی از این است که در برخورد نور به برخی اجسام، یک کوانتوم نور یا فوتون از میان می رود و انرژی خود را به یک الکترون می دهد که با سرعتی متناسب با بسامد تشعشع از جسم هادی خارج می گردد. مواد مختلف بطور متفاوت صادر می کنند، از جمله سودیوم و پتاسیم، براثر تابش نور معمولی، الکترون صادر می کند، حال اینکه صدور الکترون برای روی مستلزم تابشهای فوق بنفش است، بطور کلی به ازاء هر طول موج، یک الکترون با مقدار ثابت تولید می گردد؟ هر چه نور درخشان تر باشد و دارای کوانتای بیشتر باشد، تعداد بیشتری الکترون ولی دارای همان مقدار انرژی ثابت - بوجود می آید. هر چه طول موج نور کوتاهتر باشد، انرژی الکترونهای صادره نیز زیادتر خواهد شد و بالعکس، بطوری که اگر طول موج از حد معینی موسوم به آستانه ی طول موج بلندتر باشد، اصولاً الکترونی صادر نخواهد شد، زیرا انرژی فوتون چنین طول موجی توانایی صادر کردن الکترون را ندارد. آستانه طول موج برای فلزات مختلف نیز متغیر است. کلیه فلزات بر اثر تابش اشعه ایکس، که فوتونهایش نیرومند است، الکترونهایی صادر می کنند.
بدین ترتیب نظریه پلانک، برای نخستین بار، برای توجیه یک پدیده فیزیکی مورد استفاده قرار گرفت و توانست مشکلی را که فیزیک کلاسیک در برابر آن عاجز بود حل کند. این پیروزی خود در تثبیت مکانیک نوین کوانتوم تأثیری بسزا و فوق العاده داشت. توفیق اینشتین در توجیه پدیده فوتوالکتریک موجب آن شد که جایزه نوبل سال 1921 در فیزیک به وی اعطا گردد. (3)»
نتیجه کار پژوهشی علمی اینشتین ثمرات نیکویی داد، زیرا گذشته از جنبه علمی محض آن برای صدادار کردن فیلم های سینمایی، تلویزیونی و اختراعات بسیار دیگر نیز سخت سودمند افتاد.
پس از مدتی با میلوا مارهیچ همکلاسی قدیم خود در پلی تکنیک ازدواج کرد. اما این ازدواج نتوانست اینشتین را آنطور که میخواست راضی کند زیرا هرگاه مسائل علمی را با همسرش در میان می گذاشت خانم جوابی چنان ساده و کوتاه و سرد می داد که برای آلبرت خوش آیند نبود. (9)»
«از نظر شغلی در اداره ثبت اختراعات راضی بود زیرا ضمن انجام کارهای محوله و موظف به واسطه داشتن فرصت در کشو میزش پوشه ای داشت که هرگاه کسی نبود یادداشتی را که با خط بدو با عجله نوشته بود در آن می گذاشت. (9)»
«در اداره ثبت اختراعات کار با دستگاههای علمی در او ذوقی پدید آورد و دستگاهی که وی در همان روزگار برای اندازه گیری بارهای ضعیف الکتریکی اختراع کرد هنوز هم مورد استفاده است. اینشتین درباره انواع دستگاهها و وسایل فنی، به تفکر می پرداخت و با دوستان خود در این مورد بحث می کرد. نیروی باطنی وی با فیزیک رابطه ناگسستنی داشت و سرتاسر وجود او را قبضه کرد و هر روز بر شدت آن افزوده می شد. در این هنگام بود که با داشتن شغل با درآمدی نسبتاً کافی برای یک زندگی ساده با زن و فرزند، همه افکار و کوششهایش در عقاید علمی ثابتی متمرکز شده بود، آن عقاید ناآشنا بودند و تصورات تازه ای بودند درباره حرکت نور و فضای خارجی و معتقدانش آنقدر غیرعادی بود که نامی برای آنها نداشت، هنگامی که درباره کارهایش سخن می گفت، کلمه فرضیه نسبیت را به کار می برد. (9)»
«در این احوال بود که صاحب فرزند پسری شد که نامش را آلبرت نهاد و در حالی که کالسکه بچه را به کوچه و خیابان می برد، غرق در تفکرات خویش بود، چندی بعد دارای پسر دیگری شد و اینشتین در این هنگام سخت گرفتار کارهای علمی خود بود، کارش در اداره ثبت اختراعات بسیار آسان و راحت بود. در ساعات شب به اندیشه های علمی فرو می رفت، پرسش های گوناگون بسیار به ذهنش می رسید، اما هیچگاه پاسخی برای آنها نمی یافت. (9)»
در ذهنش آشوبی به پا بود. عقاید دانشمندان بزرگ را می خواند و برایش برخی از آنها با اعتقادات اینشتین موافق نبود، این مساله را با دوستانش در میان گذاشت اما این روشنفکران جوان ظاهراً اینشتین را از طرح آنها بر حذر می داشتند زیرا می ترسیدند اینشتین مورد اعتراض قرار گیرد و همراه با گذشت زمان تمرکز کارهای فکری اینشتین شدت می یافت. تنها آزمایشگاه انیشتین ذهن وقّاد و مغز متفکرش بود، و تفکر و جستن راه حلهای مسائل دشوار زمینه اساسی زندگی علمیش را تشکیل می داد و در زندگی علمی به خود ایمانی استوار و قدرت و قوتی در بیان عقایدش داشت. (9)»
در 1905 آلبرت اینشتین به اداره پست رفت تا دست نوشته هایش که شامل پنج مقاله علمی مهم بود به آدرس مجله علمی آنالن در رشته فیزیک در لایپزیک آلمان فرستاد. این اوراق نتیجه سالها کوشش شدید فکری و زحمت بسیار فشرده مغز او بود و آنقدر به مغزش فشار آورده بود که دیگر توانائی تفکر نداشت. در سال 1905 در مجله آنالن فیزیک پنج مقاله اش درج شد. دیری نپائید که مراکز علمی دنیا سخت به هیجان آمدند، دانشمندان طراز اول از نوآوری های اینشتین و نظریات نوین جسورانه اش سخت در حیرت شدند. فیزیکدانان برجسته می پرسیدند که اینشتین کیست و در کدام دانشکده درس خوانده و در کدام آزمایشگاه تحقیق کرده است و چرا تا کنون چیزی از او نشنیده اند و این اینشتین در شهر برن کارمندی ناشناس در اداره ثبت اختراعات بود. در این احوال فیزیکدانی آلمانی به نام ماکس فون لاو به دیدار اینشتین شتافت و پس از دیدار وی در رستورانی کوچک، مردی جوان را دید که به یک پسر بچه بیشتر شباهت داشت، اما علم پیر و جوان و زشت و زیبا نمی شناسد ماکس فون لاو پس از گفتگو با اینشتین هر دو با تفاهم کامل از هم جدا شدند و سرانجام از اینشتین دعوت گردید که در کنفرانسی که از دانشمندان برجسته اروپا در شهر زالتزبورگ اتریش بر پا می گشت برای ایراد سخنرانی شرکت نماید. وی از دعوت سخت شادمان شد زیرا فرصتی می یافت تا در برابر مردان بزرگ دانش از کار خود سخن بگوید، چون در محل کنفرانس حضور یافت و به پشت تریبون رفت لباس چروکیده اش، بصورت بسیار بدی از شانه هایش آویزان بود و توده سیاهی از موهای بلندی بر پیشانیش ریخته شده بود. اما او بی توجه به ظاهرش غرق در بیان نظریه های خود بود، رفته رفته سخنانش توجه دانشمندان را جلب کرد و این بزرگان به نبوغ فکری اینشتین پی بردند و دانستند که نبوغ فکری وی کلیدی در گشایش مهمترین اسرار طبیعت است. چه مطالبی عنوان کرد که تا آن روز نشنیده بودند. (9)»
پس از به پایان رسانیدن سخنرانی خود در کنفرانس، به شهر برن و برای کار به اداره خود بازگشت و هیچگاه قصد ترک آن اداره را نداشت زیرا در آن روزگاران مردم کمتر متوجه مسائل علمی بودند و به فرضیه اش چندان توجهی نکردند و آراء اینشتین تنها در جهان دانش و دانشمندان غوغائی به پا کرد. (9)»
دانشگاه زوریخ می کوشید که از وجود وی به عنوان استاد دانشگاه استفاده کند اما برخی از موانع اداری وجود داشت چه اول باید دانشیار و آنگاه استاد شود لذا مدتی در دانشگاه برلن ضمن کار در اداره ثبت اختراعات به تدریس پرداخت اما تعداد دانشجویانش از سه نفر بیشتر نبود اما در باطن اینشتین مایل به تدریس نبود زیرا تا حدی مانع ادامه تفکرات علمی او به شمار می رفت. با اینحال استادی دانشگاه زوریخ را پذیرفت اما حقوق آن چندان نبود که بتواند با آسایش زندگی کند و به واسطه قید و بندهای اجتماعی تازه وی سبب شد تا حقوق او کافی برایش نباشد از این رو همسرش عده ای از دانشجویان را در خانه پانسیون کرد. وی با دانشجویان و رئیس دانشگاه رفتاری یکسان داشت لحن رفتار و گفتارش با استادان و مدیران دانشگاه با جاروکشان و پیشخدمت ها تفاوتی نداشت. اینشتین با خوشحالی نامه ای به مادرش نوشت و خبر استادی خود را که آرزوی مادرش بود اطلاع داد. اینشتین شخصیتی کاملاً متواضع و محبوب داشت خواست هایش منحصر به این بود که تنها باشد تا بتواند کارش را ادامه دهد. شهرت وی میان دانشمندان و طبقات مختلف کشورهای متعدد، سیل هدایا و نامه ودعوتنامه های خود را به سوی خانه اش روان کردند و از آنجا که اینشتین می خواست بیشتر وقتش را صرف کارهای علمی خود کند از رفتن به جاهای دور برای سخنرانی معذرت میخواست دیدار دانشمندان و دعوت وی به سخنرانی در مراکز علمی تا پایان عمرش ادامه داشت شهرت وی از 1905 تا 1910 جهانگیر شد و در این سال برای تدریس دانشگاه آلمانی زبان پراگ دعوت گردید اینشتین پذیرفت زیرا برای نخستین بار یک کرسی واقعی در یکی از معتبرترین دانشگاه های دنیا با حقوق کافی به وی واگذار می شد. در دانشگاه پراک سخت مورد استقبال قرار گرفت با این حال در هر فرصتی دنباله کار علمی خود را می گرفت و چون از لحاظ محاسبات ریاضی برای مطالعات علمی خود به زحمت می افتاد از دانشمندی به نام جورج پیک که از دوستان نزدیک اینشتین شده بود کمک می خواست و با وی در توضیح و بیان نظریه نسبیت خود بحث می کرد. (9)»

نسبیت

نسبیت در چند کلمه بر طبق قوانین حرکت که نخستین بار در سالهای 1680 توسط «ایساک نیوتون» کشف شد، برای محاسبه برآیند حرکتهای مختلف، از قواعد حساب ساده استفاده می شود. فرض کنید قطاری با سرعت بیست کیلومتر در ساعت از شما دور میشود و شخصی سوار بر قطار، توپی را با سرعت بیست کیلومتر در ساعت در جهت حرکت قطار پرتاب می کند. در مورد آن شخص که در قطار است، سرعت دور شدن توپ از وی، بیست کیلومتر در ساعت است. اما در مورد شما، سرعت حرکت قطار و حرکت توپ به یکدیگر اضافه می شوند و در نتیجه سرعت دور شدن توپ از شما، چهل کیلومتر در ساعت است. اما در مورد شما، سرعت حرکت قطار و حرکت توپ به یکدیگر اضافه می شوند و در نتیجه سرعت دور شدن توپ از شما، چهل کیلومتر در ساعت است. (14)»
پس می بینید که نمی توان سرعت توپ را به طور مجرد در نظر گرفت، بلکه این سرعت، «نسبیت» به یک ناظر معین سنجیده می شود. هر نظریه ای در باب حرکت، که بکوشد تا نشان دهد که چگونه سرعت و دیگر پدیده های مربوط به حرکت، نسبت به ناظران گوناگون، متغیر است، یک «نظریه نسبیت» خواهد بود.
نظریه ی نسبیت خاص آلبرت اینشتین از این واقعیت سرچشمه گرفت که محاسبه یی که در مورد توپ، در مثال بالا، بکار نمی آید، در مورد نور به کار نمی آید. یک منبع متحرک نور را در نظر آورید که یک بار در جهت حرکت خود، پرتو افکند و بار دیگر در خلاف جهت حرکت خود. بنابر قوانین نیوتون، در مورد اول سرعت سیر آن پرتو باید برابر باشد با سرعت خود نور «بعلاوه» سرعت منبع متحرک. در مورد دوم، سرعت مسیر پرتو باید برابر باشد با سرعت خود نور «منهای» سرعت منبع. این در واقع چیزی است که در مورد توپ پیش می آید. (12)»
ولی نور چنین نیست. سرعت سیر آن، علیرغم سرعت منبع متحرک نور، همواره ثابت است. اینشتین کوشید قوانین کیهان را به گونه ای تنظیم کند که این موضوع در آنها در نظر گرفته شده باشد.
مطالعات اینشتین نشان داد که برای آنکه شخص در محاسبات خود ثبات سرعت سیر نور را در نظر بگیرد لازم است که بسیاری پدیده های غیر منتظره را بپذیرد؛ مثلاً اینکه هر چه سرعت حرکت جسم زیادتر شود، طول آن در جهت حرکت کوتاهتر می شود بطوری که وقتی به سرعت نور برسد طول آن برابر صفر خواهد بود؛ یا اینکه هر چه سرعت حرکت جسم زیادتر شود، جرم آن بیشتر می شود بطوری که وقتی به سرعت نور برسد، جرم آن برابر بی نهایت خواهد بود؛ یا اینکه هر چه سرعت حرکت جسم زیادتر شود، از شتاب گذشت زمان بر آن کاسته خواهد شد، بطوری که وقتی به سرعت نور برسد زمان بطور کلی می ایستد. در تمام این حالات، حداکثر سرعت ممکن، همان نور در خلا است. (14)»
همچنین وی با تنظیم معادله مشهورش E=mc2 و (E نماینده انرژی؛ m نماینده جرم؛ c نماینده سرعت نور) نشان داد که جسمی با جرم بسیار کم می تواند انرژی بسیار زیادی را حمل کند.
تمام اینها را وی در سال 1905 برای اجسامی اثبات کرد که دارای سرعت ثابت و مسیر حرکت مستقیم باشند، این نوع خاص حرکت چیزی بود که اینشتین در «نظریه نسبیت خاص» خود بدان پرداخت.
پدیده هایی که گفتیم تنها در سرعت های عظیم محسوس است. بنابراین قوانین نیوتونی که مبتنی بر حساب ساده است در سرعتهای معمولی به کار می آید زیرا که در این سرعتها اثراتی که اینشیتن پیش بینی کرده چنان ناچیز است که قابل ادراک نیست. از آنجا که سرعتهایی که ما در زندگی با آنها سروکار داریم سرعتهای معمولی و لذا در حوزه کاربرد قوانین نیوتونی است، این قوانین با «عقل سلیم» ما منطبق است حال آنکه پیش بینی های اینشتین برایمان عجیب و غریب جلوه می کند. (14)»
با اینحال، زمانی که اینشتین نظریه نسبیت خود را منتشر کرد دانشمندان سرگرم کار بر روی اجزاء اتم بودند. این اجزاء بر اثر شکافتن اتم به سرعت به اطراف پراکنده می شد. سرعت این ذرات اتمی چنان زیاد بود که پیش بینی های اینشتین دقیقاً در آنها مشهود بود. اگر نظریه نسبیت خاص درست نبود، ماشینهای اتم شکافت و بمبهای اتمی نمی توانست وجود داشته باشد. (14)»
در سال 1916 اینشتین نظریه نسبیت پیچیده ای را تنظیم کرد که در آن نه تنها حرکت با سرعت ثابت و مسیر مستقیم، بلکه هر نوع حرکتی در نظر گرفته شده بود - حرکتی که سرعت آن یا مسیر آن و یا هر دو متغیر باشد. از آنجا که این نظریه برای هر نوع حرکتی در نظر گرفته شده بود، آن را «نظریه نسبیت عام» نامیده اند.
در اکثر موارد، دلیل اینکه جسمی با سرعت متغیر و در مسیر متغیر حرکت می کند اینست که یک نیروی جاذبه بر آن اثر می کند. اگر توپی را از بلندی رها کنیم، تحت تأثیر جاذبه زمین سرعت سقوط آن بیشتر و بیشتر می شود. اگر توپی را پرتاب کنیم، تحت تاثیر جاذبه زمین مسیری منحنی را طی می کند. کره زمین نیز تحت تاثیر جاذبه خورشید، مسیری منحی را طی می کند. (14)»
به این دلیل، نظریه نسبیت عام اینشتین می بایست نیروی جاذبه را در نظر می گرفت.
منابع تحقیق :
1- اینشتین - ترجمه عبدالحسین سعیدیان.
2- پیشگامان علم - فلیپ کین - ترجمه پرویز قوامی
3- دائره المعارف دانشمندان علم و صنعت - اسحق آسیموف - ترجمه محمود مصاحب
4- قهرمانان تمدن - ژوزف کاتلر - هیم جاف - ترجمه ذبیح الله منصوری
5- تاریخ علم - پیر روسو - ترجمه حسن صفاری
6- پیشگامان دانش - رابرت . ال. .وبر - ترجمه دکتر حبیب الله فقیهی نژاد
7- در جهان علم - اسحق آسیموف - ترجمه هوشنگ شریف زاده
8- آفرینندگان جهان نو - لوئیس آنترمایر - ترجمه احمد بیرشک
9- زندگی و اندیشه های آلبرت اینشتین - مظفر سربازی
10- زندگینامه آلبرت اینشتین- دکتر فیلیپ فرانک - ترجمه حسن صفاری
11- جهان اینشتین - لینکلن باریت - ترجمه احمد بیرشک
12- حاصل عمر - آلبرت اینشتین - ترجمه ناصر موفقیان
13- زندگی آلبرت اینشتین از کودکی تا مرگ - می بلکر- ترجمه علیرضا شکوری
14- از اسحاق آسیموف - ترجمه، محسن پیرسیدی مجله پیام یونسکو شماره 113
15- سرگذشت شگفت انگیز کوانتوم - بنش هوفمان - ترجمه بهرام معلمی
16- اینشتین، آلبرت - تکامل علم فیزیک - آلبرت اینشتین و لئوپولدا اینفلد - ترجمه احمد آرام
17- مقالات علمی اینشتین - آلبرت اینشتین - ترجمه محمود مصاحب
18- نظریه نسبیت خصوصی و عمومی - آلبرت اینشتین. ترجمه و توضیح غلامرضا عسجدی
19- نظریه نسبیت خصوصی و عمومی - اینشتین ترجمه محمدرضا خواجه پور
20- جهان و اینشتین - لینکلن بارنت - ترجمه احمد بیرشک
21- اینشتین، آلبرت - نابغه بزرگ جبر - محمد تجارتی
22- رنجهای آلبرت اینشتین - آنتونینا والنتین - ترجمه هوشنگ گرمان
23- اینشتین به زبان ساده - ژوزف شوارتز و میکائیل مک گینس - ترجمه م. عاصمی
منبع :سعیدیان، عبدالحسین؛ (1376)، مشاهیر نام آوران و دانشمندان، تهران: انتشارات علم و زندگی (و انتشارات آرام)، چاپ سوم

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط