مترجم: کریم سنجابی
مکاتب روان شناسی و ریاضی در اقتصاد، در همه جا به پیروزی نرسیده اند. در انگلستان و ایتالیا و اتریش و بویژه در کشوری که کمتر از هر جا برای مباحث تجریدی آماده به نظر می رسید، یعنی ممالک متحده امریکا، پیروانی یافتند و کرسی های درس و مجلات بزرگ، وسیعاً بر روی آنها گشوده شدند. فرانسه مدت مدیدی لجوجانه بر آنها بسته ماند. پیش کسوت مکتب، والراس، ناگزیر شد که از آنجا هجوت اختیار نماید تا در خارج محیط مساعدتری برای تعلیمات خویش بیابد. تا بیست سال پیش در این کشور کمتر کتابی و یا درسی دیده می شد که نظریه های او را مورد بحث و یا حتی انتقاد قرار داده باشد.
این بی اعتنائی بیشتر قابل توجه می بود، اگر در کشور فرانسه مانند آلمان قبلاً مکتب تاریخی استیلاء یافته بود. در آن صورت، واقعاً بین خلق و خوی این دو گرایش ناسازگاری وجود می داشت. ولی دیدیم که به هیچوجه چنین نشد، زیرا اکثریت اقتصادشناسان فرانسه در هنگامی که نخستین آثار والراس انتشار می یافت به مکتب آزادمنشی وفادار مانده بودند، بنابراین ظاهراً می بایست نسبت به مکتبی که در واقع مدرسی- نوین بود و ادعائی جز آن نداشت که عقاید استادان سلف را بهتر ارائه کند حسن استقبال نشان بدهند.(1)
ولی درست همین شیوه ی درس آموختن به گذشتگان بود و همین از سر کشف کردن تازه ی اصولی که همانند زیرسریهائی فرض می شدند که بتوان آرام و بی تشویش بر روی آنها آسود، که ناخوشایند جلوه نمود.
مع الوصف بسیاری از این انتقادها غیرواردند و باید نخست کنار زده شوند. آنکه بیشتر تکراری است و مبتذل تر از همه اینست که امیال و نیازهای انسانی قابل اندازه گیری رقمی نیستند و ادعای مرتبط کردن آنها بوسیله معادلات ریاضی با اختیار و آزادی عمل آدمی ناسازگار است. ولی مکتب ریاضی هرگز چنین ادعائی نکرده است. برعکس فرض وی بر این اساس است که هر آدمی آزادانه در پی منفعت خویش است و بررسی می کند که چگونه این آدمی می کوشد تا حداکثر استرضا را با وسایلی که در دسترس و موانعی که در پیش دارد حاصل نماید: هرگز نمی گوید که وی مجبور است برود گندم بخرد و یا بفروشد ولی می گوید اگر چنین کاری بکند هر کس با قصد و نیتی می کند که بهترین معامله ممکن را انجام بدهد، و در نتیجه این احوال، وضع چنین و چنان خواهد شد. و تأکید می کند که ترکیب و حاصل این اراده های فردی را می توان محاسبه کرد. آیا حرکت گویها بر صفحه بیلیارد قابل اندازه گیری نیست و اگر هست چه منافاتی با آزادی بازیکنندگان دارد؟(2)
و هم چنین اقتصادشناسان مکتب ریاضی به هیچوجه مدعی به رقم درآوردن امیال ما نیستند، اگر هم بودند چندان ابلهانه نبود. زیرا این کاری است که هر روز خود ما با تعیین فرانک ها و اجزاء فرانک برای خرید و یا فروش اشیائی که مورد امیال ما است انجام می دهیم. ولی اقتصادشناس ریاضیدان رقم بکار نمی برد بلکه مورد استفاده ی او علایم جبری و اشکال هندسی یعنی مقادیر مجرد است. ترتیب دادن یک معادله ی ریاضی فقط به این معنی است که مسئله قابل حل است و به این طریق باید حل بشود. اقتصادشناسان از این حد فراتر نرفته و هرگز در پی آن نبوده اند که میزان قیمت گندم و یا چیز دیگری را برآورد کنند و این کار را برای سوداگران گذاشته اند.(3)
در جهت معارض مکتب مدرسی، یعنی در جبهه تاریخگرایان و مداخله طلبان و همبستگی اندیشان و اجتماعی نمایان، انتقادی می یابیم که هرچند حدتش کمتر نیست، موجه تر هم نیست. ارباب این مکاتب در عقاید کام اندیشان کوششی یافته اند برای احیاء مجدد عقاید کهنسال منچستریان و خوش بینان با همه ساز و برگ های آنها از فردیت طلبی و خودخواهی و برکات رقابت آزاد و هم آهنگی نفع خصوصی با مصلحت عمومی و تجویز ربح و بهره های کار نکرده(رانت) و قبول رنجبارترین مزدها، به نام ماهیتی اسرارآمیز که آن را «سودمندی نهائی» می نامند؛ و بالنتیجه استنتاج به اینکه نظام اقتصادی حاضر بهترین نظام ممکن است- احیاء مجددی که بیشتر از این لحاظ خطرناک و یا به هر حال غیرقابل تحمل است که خود را به دانش محض منتسب می کند و برای خویش مدعی خدشه ناپذیر بودن حکم ریاضی است.
این انتقاد هم تصویر مسخره ای بیش نیست. اینکه مکتب جدید سعی خود را بر ادامه کار مکتب مدرسی قرار داده باشد مسلم است ولی از این جهت در خور سرزنش نیست. مشخص دانش حقیقی اینست که در صراط مستقیم و شاهراه گام بردارد و نه در کوره راههای کوچک که در خلال کشتزارها محو و نابود می شوند. در آنچه مربوط به دانش اقتصاد است، پیشبرد علم به این نیست که هر نسلی همه ی نتایج حاصل را متروک بگذارد، بلکه در این است که قسمت خوب آنرا نگهدارد و بد را رد کند و این کاری است که مکتب نومدرسی می کند.
اما انگاره های تعادل و یا سودمندی نهائی به خودی خود، تضمنی بر تجویز نظام اقتصادی کنونی به معنی تحسین و تجلیل آن ندارند. بلکه تشریح و توصیف آن است، که امری است بکلی متفاوت(4). درست است که این تشریح و توصیف به این نتیجه ی خوش بین می رسد که در بازار آزاد امور به ترتیبی سامان می یابند که بالاترین عده ی معامله کنندگان، بالاترین بهره مندی ممکن را می برند. ولی این لفظ بهره مندی باید در مفهوم خاص کام اندیشی آن قرار داده شود که نه متضمن معنای عدالت در توزیع است و نه اندیشناک درباره ی شرایط و اوضاع و احوال موجود قبل از مبادلات و نه درباره ی آثار و نتایج ممکن آنها. بدین ترتیب معامله ی داستانی بین یعقوب و برادرش عیسو که در آن اولی حق نخست زادگی دومی را با یک کاسه آش عدس خریداری می کند. برای هر یک از آن دو( و نه تنها چنانکه تصور می شود، برای یعقوب بلکه برای عیسو هم) حداکثر بهره مندی کامجوئی را با شرایط موجود حاصل می کند. مگر نه چنین بود که عیسو از فرط گرسنگی در شرف مرگ بود و در آن حالت برایش تحصیل مائده ای که سد جوع کند از هر چیز سودمندتر می نمود. بعلاوه اگر یعقوب به جای آش عدس به برادرش یک بطری عرق حنظل هم فروخته بود باز از لحاظ انگاره ی کام اندیشی ممکن بود معامله برای هر یک از آنها حداکثر استرضا را در برداشته باشد، زیرا در مفهوم سودمندی نهائی( یا مطلوبیت) مقامی برای جنبه ی بهداشت و یا اخلاق نیست. تنها ارزیابی که دانشمند کام اندیش درباره ی این معامله می کند اینست که هرگاه به جای یک یعقوب چندین یعقوب وجود می داشت که آش عدس را عرضه کنند عیسو می توانست معامله ی سودمندتری انجام بدهد.(5) اینست آن معنی برتری که مکتب کام اندیشی برای حالت رقابت نسبت به حالت انحصار قائل است؛ ولی به هیچوجه نباید به وی نسبت داده شود که می خواهد ثابت کند که در این معامله عیسو مورد استثمار یعقوب واقع نشده و یا بخواهد عمل همه ی کسانی را که پس از آن تاریخ برادران خود را مورد استثمار قرار داده اند تجویز نماید.
همچنین راجع به ربح بوهم باورک در انگاره ی مشهورش که به نام وی شناخته شده صریحاً اعلام می کند که او فقط در پی توضیح وجود ربح است و نه مطلقاً تصدیق آن. وی تمام توجیهات استحسانی را که از قرون گذشته برای ربح قائل شده اند مورد انتقاد قرار می دهد و سعی می کند ثابت نماید که ربح نه مشارکتی است در باردهی سرمایه، نه قیمت اجاره ی سرمایه است و نه باجی که از کیسه مدیون مورد استثمار برداشته می شود، بلکه تنها قیمت زمان است و یا به عبارت دیگر تفاوت ارزش است بین مال موجود در زمان حاضر و همان مال در آینده، یک نوع مبادله است بین مال حاضر در برابر مال آینده(6)، چون صد فرانک قابل تأدیه در آخر سال ارزش صد فرانک نقد موجود را ندارد، تعادل بین آنها حاصل نمی شود مگر در آن کفه از ترازو که باید آخر سال پول را دریافت کند ارزشی اضافی که ربح نامیده می شود قرار داده شود و یا از کفه ای که صد فرانک حاضر را در بر دارد مبلغی را که تنزیل می نامند برداشت کنند.
اما قانون مزد که برحسب میزان باردهی کارگر«نهائی»(7) تنظیم یافته، چنان کم نویدبخش است که ما بیشتر آن را مؤید قانون روئین مزد دانستیم، زیرا متضمن این معنی است که میزان تولید و میزان مزد کارگری که در آخرین مرحله استخدام می شود- کارگری که پس از وی کارفرما دیگری را نمی پذیرد، زیرا استخدام هر فرد اضافی موجب زیان اوست- فقط معادل مخارج حفظ و بقای آن کارگر است.
خلاصه آنکه مکتب کام اندیشی قاعده ای راجع به تقسیم ثروت ندارد و نمی خواهد پیشنهاد کند. نظر وی متوجه شرکاء تقسیم نیست، بلکه مربوط به خدمت های تولیدی است که ارزش آنها را محاسبه می کند. بدیهی است تشخیص سهمی که در استحصال هر واحد از محصول عملاً به سرمایه و یا به کار تعلق می گیرد یک چیز است و تشخیص اینکه آیا با سرمایه داران و کارگران عادلانه رفتار می شود یا خیر چیز دیگر.
بعلاوه بهترین دلیل که این مکتب وکیل مدافع نظام«بگذار بشود» نیست، همان جبهه گیری رؤسای آنهاست. درست است که مکتب اطریشی خود را نسبت به آنچه مسائل اجتماعی و کارگری نامیده می شود بی تفاوت نشان داده است(8) ولی خودداری آنها در این باب لزوماً به معنی خوش بینی و تسلیم و رضا نیست. از طرف دیگر صرفنظر از استانلی جونس که در کتاب اصلاحات اجتماعیش(9) با قاطعیت تمام مداخله طلب می شود، والراس هم در طلیعه ی اجتماعیون هوادار اصلاحات ارضی(10) قرار می گیرد. زمانی که وی از قلمرو«سودمندی» به مرز عدالت وارد می گردد(خود وی می گوید که این دو، عوامل جداگانه هستند) اگرچه خواهان تحقق حداکثر ممکن نظام رقابت آزاد است، ولی به چه طریق؟ آیا از طریق همان سیاست معروف «بگذار بشود»، همانطور که مکتب آزادی طلب می خواست؟ به هیچوجه، بلکه از راه حذف همه ی انحصارات و پیش از همه از طریق آنچه پایگاه همه ی آنهاست یعنی مالکیت ارضی. نظامی که وی در کتاب اقتصاد اجتماعیش پیشنهاد می کند اینست که زمین به تملک دولت درآید و همه ی مالیاتها لغو بشود! این دو اصلاح لازم و ملزوم یکدیگر هستند، زیرا بهره ی مالکانه(رانت) زمین که به دولت تعلق می گیرد باید جانشین تمام مالیاتها بشود و منظور از هر دوی آنها یک چیز یعنی متمکن ساختن رقابت آزاد است که برای هر فردی از مردم کشور استفاده ی کامل از محصول کارش را تأمین نماید، محصولی که در نظام کنونی با دو برداشت مثله می شود: برداشت مالک به عنوان بهره ی مالکانه و برداشت دولت به عنوان مالیات(11). و نیز هرگاه متذکر باشیم که نقطه ی تعادل نظام اقتصادی والراس آنست که برای هر چیز بین هزینه ی تولید و قیمت فروش تطابق کامل تحقق یابد و بنابراین سود به نقطه صفر برسد، آن وقت در می یابیم که تا چه حد از ثناخوانی نظام اقتصادی موجود دور هستیم.
پانتالئونی باز هم بیش از این در عرش دانش عالی و مجرد بالا می رود، زیرا با بیانی شیوا اعلام می دارد که ممکن است اصل دیگری خواهی خالص را جایگزین اصل خودخواهی مطلق کرد بی آنکه از این عمل تغییری در نتیجه ی محاسبه حاصل شود، بدانسان که با تبدیل تمام علائم+ به علائم- نمی توان نتیجه ی معادلات جبری را تغییر داد. عدم سودطلبی همگانی همان نتیجه را ببار می آورد که خودخواهی. رقابت در فداکاریها جای رقابت در نفع جوئی ها را می گیرد. مبادلات در فداکاریها جانشین مبادلات سودمندیها می شود، ولی در تحت حکمرانی همان قوانین. همه ی اینها از لحاظ متفکر کام اندیش کم اهمیت است. در برابر یک وضع اقتصادی معین مطلب مهم تجزیه و تحلیل صحیح آنست. به همان ترتیب که برای مهندس در برابر یک ماشین نکته اصلی محاسبه ی عملکرد آنست.(12)
سخت ترین ایرادی که بر کام اندیشان وارد آمده، اینست که بالاخره آنان چیزی را که قبلاً شناخته نشده باشد کشف نکرده اند. ولی آنها جواب می دهند که این چیزها را قبلاً نادرست می شناختند، آنها را اثبات نمی کردند بلکه تنها بیان می نمودند. در پیشبرد علم اهمیت اثبات حقایق مبهماً شناخته شده، کمتر از کشف واقعی حقایق جدید نیست. کاملترین دانش ها، ستاره شناسی، به همین شیوه پیشرفت کرده است. اقتصادشناسان مکتب مدرسی مثلاً اعلام می کردند که نظام رقابت آزاد بهترین نظام است، ولی نمی توانستند ثابت کنند که چرا و در تحت شرایطی. اما اقتصادشناسان مکتب ریاضی جواب آن و چرای آنرا دریافته اند: و آن اینکه نظام رقابت آزاد، برای هر کدام از معامله گران حداکثر استرضا را با حداقل فداکاری فراهم می آورد. و هم چنین است برای به اصطلاح قوانین عرضه و تقاضا، و قیمت واحد، و هزینه ی تولید و دستمزد، و ربح، و بهره مالکیت، و غیره و غیره. دادن صلابت برهان غیرقابل رد به حقایقی که قبلاً به صورت دریافت های باطنی و انگاره های بی قوام و سیال اعلام می شدند، خود واجد اهمیت است(13) آن آدمک اقتصادی که بر آن می خندند درست است که استخوان باره ای بیش نیست، ولی همین استخوان باره است که به دانش مانند هر موجود ذی حیاتی امکان می دهد که قائم بایستد و پیش برود. و این تحول در دانش اقتصاد پیشرفتی است نظیر آنچه در زیست شناسی تحول نرم تنان را به مهره داران نشان می دهد.
آخرین ایراد و یا لااقل آخرین شک و تردید باقی اینست که فرضاً این حقایق بدانسان که کام اندیشان تصور می کنند، اثبات قطعی یافته باشند ولی آیا دانش می تواند از آنها به آن درجه که اصحاب مکتب مذکور باور دارند بهره مند بشود؟
کام اندیشان در آنچه مربوط به فضایل روش آنها است زیاد فروتن نیستند و از این لحاظ اعتقادی غرورآمیز دارند که یادآور اجتماعیگرایان خیالباف و حتی فوریه است. از آنجمله است مثلاً وقتی که استاد بوهم باورک اعلام می دارد که انگاره های جدید هزینه ی تولید« برای دانش اقتصاد به همان درجه اصولی است که جانشین شدن نظام کوپرنیکی به جای نظام بطلیموسی برای علم نجوم بود»(14)، اندکی پیشتر هم دیدیم که نظام تعادل والراس را نظیر نظام نیوتن می دانستند. ولی به نظر می رسد که بین این جاه طلبی ها و نتایج حاصله بی تناسبی اندکی بزرگ وجود داشته باشد.
همانطور که گفته شده ریاضیات فقط آسیایی است، گندمی را که به آن می ریزند تبدیل به آرد می کند، ولی مطلب بر سر ارزش همین گندم است. در اینجا کام اندیشان جوالی پر از مجردات را در کام چرخهای ریاضیات می ریزند: یک بازار واحد، آدمیانی که فقط بوسیله ی اصل کام جوئی برانگیخته می شوند، همان درجه شدت و همان کیفیت دگرگونیهای امیال برای همه ی معامله گران(15)، کرامت حضور در همه جا برای سرمایه و کار، سهولت مطلق جانشینی و غیره. بدیهی است از آسیا چیزی جز آنچه در آن ریخته اند بیرون نخواهد آمد، یعنی دانش اقتصادی فرضی محض، جهانی دور از واقعیت موجود، همانقدر دور که جوامع فوریه و یا سن سیمون و یا از آن هواداران نظام بی حکومتی، جهانی که تحقق آن مانند تحقق همان جوامع باور نکردنی و یا مفروض بر انقلابی معجزه آسا است. کام اندیشان نیز خود این نکته را صراحه اذعان دارند و همین برای آنها فضلی است بر اقتصادشناسان مدرسی که هرگاه درباره ی رقابت آزاد بحث می کنند چنان است که هم اکنون موجود و حاضر است.
اما از طرف دیگر باید بگوئیم که این انتقادها بر استفاده از ریاضیات عموماً از جانب اقتصادشناسانی می شود که ریاضیات نمی دانند. بنابراین جفاست که بخواهیم نتایج کار کسانی را که می توانند از آن استفاده کنند، کوچک و بی ارج بشماریم. برعکس حاضریم کاملاً قبول کنیم که استفاده از ریاضیات، در تاریخ عقاید اقتصادی عهدی گشوده است که فراموش نخواهد شد، ولی ضمناً به ما اجازه داده شود که این بحث را با اندرز اقتصادشناسی که خود در این مکتب و در مکتب مدرسی استاد است و صلاحیت داوری دارد(16)، پایان بدهیم:« موفق ترین» موارد استفاده از ریاضیات در دانش اقتصاد آنهائیست که کوتاه و ساده هستند و علائم کمتر بکار می برند و منظور از آن پرتوافکنی بر بعضی نکته های جزئی از جهان پهناور اقتصادی است و نه آنکه بخواهند آن را با درهم پیچیدگیهای پایان ناپذیرش بدان وسیله نمایش بدهند.»(17).
پی نوشت ها :
1. پل لوروابولیو Paul Leroy Beaulieu، مخصوصاً نسبت به روش ریاضی سخت مخالف است. می گوید:« این روش هوسبازی محض و فریبکاری حقیقی است... هیچ مبنای علمی و هیچ مصداق عملی ندارد... بازیچه ای است ذهنی، شبیه حسابگریهای قماربازان. رولت موناکو»- «به علاوه قوس ادعائی فایده و یا قوس تقاضا فاقد مفهوم عملی هستند؛ زیرا هرگاه مثلاً قیمت شراب ترقی کند، مردم آبجو و یا مخمر سیب می نوشند. هر محصول جانشینانی دارد که حرکات آن را محدود می کند.»
Traite d`Economie politique, t.1, p.85, t.III, p.62
انتقاد اخیر اندکی غیرمنتظره است. چگونه ممکن است بر کام اندیشان خرده گرفت که قانون جانشینی را جاهل بوده اند و حال آنکه چنانکه دیدیم آنها هستند که اگر کاشف این قانون نباشند، لااقل آن را مبسوطاً مورد بحث قرار داده اند؟ بنابراین محتملاً هرگاه بین قانون مذکور و عقاید آنها تناقضی وجود می داشت از آن غافل نمی ماندند. به علاوه ما در این میان تناقضی نمی بینیم. آبجو و یا مخمر سیب ممکن است جانشین شراب بشوند ولی هر یک از این مشروبات قوس تقاضای مخصوصی دارد. بدیهی است امکان توسل به مصرف یکی بجای دیگری حسابهای مسئله را پیچیده می کند، زیرا اقتصادشناس ریاضیدان ناگزیر می شود که بجای یک گوی با دو سه گوی بازی کند. ولی همین قبیل مشکلات و پیچیدگیها است که مسائل را بهتر آماده ی بکار بردن ریاضیات و حتی ناچار به استفاده از آن می کند. همین بهمبستگی بین ارزشهای مختلف، اشیاء مکمل و یا اشیاء جانشین، درست یکی از مسائلی است که کام اندیشان درباره ی آن با رجحان و امتیاز نمایانی بحث می نمایند. (مراجعه شود به پانتالئونی Economie Pura)
از جمله ی انتقادات بر اقتصاد ریاضی، انتقادی است از استاد سیمیان Simiand که تحت عنوان: روش تحققی در علم اقتصاد در مجله،Revue de Metaphysique et de Morale November 1908) منتشر گردید و در جهت مخالف آن دفاع جالبی است از بوویه Bouvier تحت عنوان روش ریاضی در علم اقتصاد.
2. چه نیکو می گوید والراس:« ما هرگز نکوشیده ایم که اختیارات آزاد آدمی را محاسبه نمائیم ما فقط کوشیده ایم که آثار آنها را به صورت ریاضی نمودار سازیم Elements d`Economie Politique pure, P.232)
3. «ما رابطه دقیقی که تابع را به متغیر مربوط می کند و شدت احتیاج باقی را پس از مقداری که قبلاً به مصرف رسیده، واقف نیستیم ولی قبول داریم که هر ارزشی از دومی منطبق بر ارزش معینی از اولی است.»
(Aupetit, Theorie de la Monnaie, p.42)
4.برای مطالعه ی بحث عمیق در در این انتقاد مراجعه شود به دو مقاله آقای ریست: اقتصادشناسی خوش بین و اقتصادشناسی علمی در مجله ی ماوراء الطبیعه و اخلاق، ژویه 1904 و سپتامبر 1907.
Economie optimiste, et Economie scientifique
استاد پارتو می گوید: «برای استدلال خویش ما فرض کرده ایم که اشیاء اقتصادی همه تحت تملک درآمده اند بنابراین یک نوع برهان دوری خواهد بود، هرگاه از قضیه ای که به اثبات رسیده است بخواهند این نتیجه را بگیرند که: تملک اشیاء اقتصادی موجب حداکثر بهزیستی است.
5. و یا به نحو دیگر این مکتب می گفت که معامله برای عیسو سودمندتر می شد اگر یعقوب مقدار بس زیادتری از آنچه ممکن بود مصرف شود عدس در اختیار می داشت، زیرا حتی در نظام انحصاری هم ممکن است اوضاع و احوال مساعد به حال خریدار وجود داشته باشد. اخیراً تحت همین عنوان «ظرفی از آش عدس» ملحضی از کتاب نویسنده ی سوسیالیست مسیحی آمریکا، راوچن بوش Rauchenbush انتشار یافته است.
6. این نظریه مورد قبول همه ی اقتصادشناسان کام اندیش نیست. از آن جمله والراس آن را در چهارمین چاپ کتابش: اقتصاد محض، مورد انتقاد قرار داده است.
در تألیفات تازه ترلندری(A.Landry) تحت عنوان ربح سرمایه (Interet du Capital,1904 و استاد ایرونیک فیشر Irving Fisher در رساله ی نرخ ربح The rate of interest 1907 کوشیده اند نه اینکه واقعاً نظریه ی مذکور را ویران سازند، بلکه با تجزیه و تحلیل دقیق تر از امیالی که در هر فرد موجب قدر و قیمت دادن به عواید آینده می شود آن را اصلاح و تکمیل نمایند این قدر و قیمت قابل شدن برحسب زمان(Time proference) هم، نسبت به وضع موجود و ثروت اشخاص و اوضاع و احوال دیگر متغیر است.
7.Ouvier marginal
8.مکتب کام اندیشی یکی از روش های مکتب مدرسی را ادامه می دهد که درباره ی آن کورسل سنوی Courcelle-Seneuil و شربولیه Cherbuliez موکداً اصرار ورزیده بودند: یعنی لزوم جدا کردن مطلق علم از سیاست، اقتصاد محض از اقتصاد عملی. همچنان که پاره تو گفته است؛ حداکثر مطلوبیت را ممکن است در معامله قرارداد ولی حداکثر عدالت را خیر.
9. کتاب Social Reforms
10.Socialiste Agraires
11.مزیت دیگر این ترتیب به نظر والراس اینست که با حذف مهمترین موارد اشکال ناشی از عدم برابری تحمیلات مالیاتی، کشوری به نسبت کشور دیگر و عدم برابری حاصلخیزی زمین ها، وسیله ی برقراری تجارت آزاد بین المللی را فراهم می آورد که «کمال مطلوب دانش اقتصاد است». لازمه ی آزادی تجارت بین المللی حذف مالیاتها و ملی کردن زمین هاست «زیرا با حصول این شرایط سرمایه و کار امکان می یابند که آزادانه به هر جا که استفاده ی از آنها سودمندتر باشد انتقال بیابند.»
(مراجعه شود به مقاله ی: صلح بوسیله ی عدالت اجتماعی و آزادی تجارت بین المللی در مجله:
Question pratiques de Legislation ouvriere, Sept-oct. 1907)
12.و نیز قابل ملاحظه است که اقتصادشناسان امریکائی روش کام اندیشی را با استقلال نظرهای شخصی بکار برده اند. هرگاه روش مذکور در استاد کلارک Clark موجب تمایل به تجلیل از نظام اقتصادی موجود و جانبداری از آزادی تجارت بین المللی شده، برعکس استاد پاتن Patten را به مداخله طلبی شدیدی، بس مشابه مداخله طلبی لیست هدایت کرده است.
13. «اقتصاد به مقام دانش نخواهد رسید مگر آن روز که خود را به اثبات آنچه تاکنون تقریباً رایگان و بی دلیل عنوان می کرده ملزم سازد»
Walras, Economie Politique Pure, p.427.
14.Bohm-Bawerk, The Austrian Economists, op. cit
برعکس یکی از پیروان این مکتب لاندری Landry معتقد است که:« امروزه فعالیت مکتب اتریشی را می توان تقریباً پایان یافته دانست.»
(L`Ecole economique autrichienne, Rivesta di Scienza, 1907)
پایان فقط پس از 35 سال؟ چه عمر کوتاهی.
15. باید «برای همه افراد منظور و برای هر محصول، همان قانون دگرگونی شدت احتیاج را اعمال کرد»
(Aupetit, La Monnaie, p.93)
16.Marshall, Distribution and Exchange, Economic Jounal, mars 1898.
17. وانگهی کام اندیشان بهیچوجه متوقف بر استفاده از روش ریاضی و یا تجریدی نبوده و جایز بودن استفاده از روش تاریخی و یا حتی زیست شناسی را منکر نشده اند، فقط می گویند که با این روش ها نمی توان علم صحیح و دقیق بوجود آورد. با وجود این استاد مارشال صراحته ترجیح می دهد که از روش زیست شناسی استفاده کند و حتی الامکان از اشکال و منحنی ها، برای نمایش پدیده های اقتصادی احتراز نماید.
(Economic Journal, Mars 1898,p.50)