سوسیالیسم دولتی رود برتوس (1)

رود برتوس در تاریخ عقاید مقامی مجزی دارد. از خلال آثار او اندیشه های سیسموندی و سن سیمون به ربع آخر قرن 19 منتقل شده است. دریافت های اصلی او، مأخوذ از همین منابع فرانسوی(1) از سال 1837 که رساله «بازخواهی های طبقات
شنبه، 12 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سوسیالیسم دولتی رود برتوس (1)
سوسیالیسم دولتی رود برتوس(1)

نویسنده: شارل ریست
مترجم: کریم سنجابی



 

رود برتوس در تاریخ عقاید مقامی مجزی دارد. از خلال آثار او اندیشه های سیسموندی و سن سیمون به ربع آخر قرن 19 منتقل شده است. دریافت های اصلی او، مأخوذ از همین منابع فرانسوی(1) از سال 1837 که رساله «بازخواهی های طبقات رنجبر» را نوشت و «مجله جهانی اکسبورگ» از درج آن خودداری کرد، تشکل یافته بود. نخستین کتابش به سال 1842(2) و سه «نامه ی اجتماعی» اولش(3) بین سالهای 1850 تا 1851 انتشار یافتند. ولی این آثار در آن زمان تقریباً نادیده گرفته شدند و فقط پس از آنکه لاسال در نطق های 1862 خود از وی به عنوان بزرگترین اقتصاددان آلمان نام برد و پس از آنکه نویسندگانی محافظه کار از قبیل رودلف مایروواگنر، بعد از 1870 اشتهارات جدیدی برای او فراهم آوردند، تألیفاتش توجهی را که شایسته آن بودند، جلب کردند و در ثلث آخر قرن 19 بر اقتصادشناسان آلمان تأثیر عمیق یافتند. اندیشه های او مشابه افکار سوسیالیسم فرانسه در بدایت کار آن یعنی در زمانی است که هنوز خالصاً جنبه روشنفکری داشت، و نگرانی های حاصل از مبارزات طبقاتی دوران پادشاهی ژویه را برنینگیخته بود. ولی رود برتوس با قدرت منطقش، با نظام علمی دادن به افکارش،‌ با معارف اقتصادی بسیار وسیعتر از پیشقدمانش به این عقاید و آراء جلوه ای بخشید که تا زمان وی فاقد آن بود. این «ریکاردوی مکتب سوسیالیسم» چنانکه واگنر ویرا می نامید(4) برای عقاید پیشینیان خود همان خدمت را انجام داد که ریکاردو برای نظریه های اسمیت و مالتوس کرده بود، یعنی همانند شیشه ذره بین اصول و نتایج آن عقاید را روشن و نمایان ساخت.
پس رودبرتوس بنابرمبادیش، بکلی خارج از این مسلک اجتماعی انقلابی خواستار حکومت طبقات رنجبر و منبعث از هیجانات توده ای است که مارکس نماینده آن است. به نظر کارل مارکس سوسیالیسم و انقلاب، انگاره علمی و عمل سیاسی از هم جدائی ناپذیر هستند.(5) رودبرتوس برخلاف وی زمینداری بزرگ و آزادی طلب بود که در مجلس شورای ملی پروس از سال 1848 در جبهه ی میانه روهای متمایل به چپ جلوس می کرد و برنامه سیاسی آنان در دو عنوان خلاصه می گردید: نظام مشروطیت و وحدت ملی.(6) کامیابی های سیاست بیسمارکی، او را در اواخر عمرش بیش از بیش به نظام پادشاهی محافظه کار نزدیک ساخت(7). و بدین جهت در رؤیای حزب سوسیالیستی بود که منحصراً در زمینه اجتماعی اقدام کند و از هر گونه فعالیت سیاسی بپرهیزد. هرچند شخصاً هوادار آراء عمومی بود، مع الوصف در 1863 از شرکت در «اتحادیه ی کارگران»(8) لاسال خودداری کرد؛ زیرا لاسال این خواسته ی سیاسی را یکی از مواد برنامه خویش قرار داده بود.(9) اندکی بعد، رودبرتوس حزب آینده را چنین تعریف می کرد:« سلطنت طلب، ملی، اجتماعی» و یا «اجتماعی و نگهبان سنن»(10) و در عین حال بیدریغ می نوشت:« تا آنجا که حزب سوسیال- دموکرات خالصاً بر زمینه اقتصادی باشد، من با دل و جان، به او تعلق خواهم داشت.»(11)
وی که توانسته بود سیاست سلطنت طلبی را با برنامه سوسیالیستی التیام بدهد،‌ برعکس از هرگونه معامله و سازشی در مورد معتقدات اقتصادی دریغ می ورزید. صراحت و صفای ذهنش مانع از آن بود و خصومتش با اجتماعیون اصحاب کرسی بر سر آن. البته او اولین کسی بود که تصدیق می کرد مسلک اجتماعی عملاً باید امروزه به اصلاحات موقت برزخی قناعت کند، ولی هرگز قبول نداشت که سازشکاری جای اصول عقاید را بگیرد. رودبرتوس اجتماعیون اصحاب کرسی را «سوسیالیستهای آب قندی» می نامید(12) و از شرکت در کنگره آیزناخ که آن را «لجن زار آیزناخ» می گفت و «مسخره محض» می دانست خودداری کرد، و قوانین کارگری را « نرمش نمائی های نوعدوستانه و اجتماعی» می خواند.(13) پس درست نیست که چون او برنامه خویش را در بعض از شعارات مطنطن، مانند «دولت علیه بیدولتی»(14) خلاصه می کرد، آن را به عنوان الحاق و یا حتی گرایش دوراوبه عقاید سوسیالیسم دولتی بداند، عقایدیکه به دیده ی وی بسیار مواج و بی ثبات بود.(15) با وصف این رودبرتوس، گوئی علی رغم خود او، یکی از مؤثرترین پیشروان این مسلک شده است، و اصالت نقش او هم همین است. تمام انگاره او مبتنی بر این اندیشه است که جامعه خود یک «پیکره حیاتی» حاصل از تقسیم کار است. همین واقعیت بزرگ است- واقعیتی که به عقیده وی اسمیت از مفهوم وسیع آن فقط شبح مبهمی در نظر داشته- که تمام افراد را با همبستگی اجتناب ناپذیر به هم پیوند می دهد و آنها را از انزوا و انفراد خارج می سازد و توده ی افراد برهم ریخته را به یک جامعه مشترک المنافع حقیقی مبدل می کند. جامعه ای که انبساط آن به مرزهای ملی متوقف نمی شود و حدودی جز تقسیم کار نمی شناسد، که آن نیز خود در شرف جهانی شدن است.(16) از آن روز که هر فرد آدمی بدین نحو جزء جامعه اقتصادی قرار گیرد، دیگر بهزیستی و کمالش تنها مربوط به خود وی و محیط طبیعیش نیست، بلکه مربوط به همه تولیدکنندگان و مشروط به حسن اجرای بعض از مشاغل است که اساساً جنبه اجتماعی دارند. مهمترین این مشاغل که رودبرتوس آنها را تا حدی از عقاید سن سیمونیان گرفته است، عبارتند از: 1. تطبیق تولید با نیازمندی ها، 2. نگهداری تولید در سطح منابع موجود، 3. و بالاخره تقسیم عادلانه محصول بین تولیدکنندگان.
اما این امور چگونه باید انجام گیرند؟ آیا به خودی خود صورت می پذیرند و یا عزم و اراده ی سنجیده ای باید وسیله ی اجرای آن ها بشود. به نظر وی مسئله بزرگ و مهم همین است. اقتصادشناسان مکتب اسمیت چنین می پندارند که پیکره های اجتماعی مانند موجودات ذیروح هستند و فعل و انفعال آزاد قوانین طبیعی همان اثر سلامت بخش را دارد که گردش آزاد خون در بدن آدمی، و آزادی خود جریان منظم امور اجتماعی را تأمین می کند. ولی رودبرتوس می گوید این اشتباه است:«کشورها این نیک بختی و یا این بدبختی را ندارند که اعمال حیاتی آنها خود بخود و بر حسب ضرورتی طبیعی انجام پذیرد. آنان سازمان های تاریخی هستند که باید به خویشتن سامان بدهند و قوانین خود و وسایط اجرای آنها را برقرار کنند. به عبارت دیگر اعمال این سازمانها بخودی خود اجرا نمی شود؛ بلکه دولت ها باید آنها را به اختیار خود تنظیم کنند، پاسداری نمایند و رشد بدهند.»(17) به همین جهت رودبرتوس از همان 1837 پیشنهاد می کرد که به جای آزادی طبیعی«طریقه ای از ارشاد بوسیله دولت» اختیار گردد(18)، و تمام کارنامه اش چیزی جز کوشش برای اثبات ضرورت این طریقه نبود. اکنون استدلال او را بررسی کنیم و به همراه وی هر یک از مشاغل اقتصادی مذکور در فوق را از نظر بگذرانیم و ببینیم که به زعم وی این مشاغل به چه ترتیب عمل می شوند و در جامعه ی سامان یافته بهتری چگونه باید عمل بشوند.
1- اولاً در نظام کنونی درست نیست که از تطبیق تولید با نیازمندی اجتماعی صحبت شود، بلکه صحبت بر سر تطبیق آن با تقاضای مؤثر یعنی تقاضائی است که قابل ترجمه با عرضه ی پول است. این کیفیت، که مورد توجه آدام اسمیت هم واقع شده و سیسموندی نیز درباره ی آن تأکید کرده بود، به قول رودبرتوس متضمن این معنی وخامت بار است که تنها حوایج کسانی برآورده می شود که دارای مکنتی هستند.(19) هر شخص که چیزی جز بازوان خود برای عرضه ی در بازار ندارد، اگر کارش مورد تقاضا واقع نشود، کوچکترین سهمی از محصول اجتماعی بدست نمی آورد، برعکس هر صاحب ثروتی اگرچه درآمدش خارج از هرگونه عمل شخصی باشد، با تقاضای مؤثر خویش موجب تولید محصولاتی می گردد که دلخواه او است. بنابراین غالباً اساسی ترین نیازهای جمعی از مردمان برآورده نمی شود و حال آنکه برخی دیگر غرق در تنعم و تجمل هستند.
چیزی صحیح تر از این نیست و رودبرتوس هزار بار حق دارد درباره ی فساد بنیانی دستگاهی اصرار بورزد که با منطق خویش بیکار ماندن کارگران، این صورت نوظهور قحط و غلارا، بسادگی همانند اضافه تولید موقت کالاها می داند و نمی تواند جز از راه صدقه خصوصی و خیریه عمومی، برای تعدیل نتایج اصل تولید محدود به تقاضای مؤثر، چاره ای بیابد. ولی درمان پیشنهادی او چیست؟ به عقیده ی وی جامعه باید تولید برحسب تقاضا را مبدل به تولید منطبق بر نیازمندی اجتماع بکند. و برای این کار کافی است که از پیش مدت زمانی را که هر کس می تواند صرف عمل تولیدی بکند بشناسد.(20) در عین حال اشیایی که باید ساخته شود و مقدار هر یک از آنها نیز معلوم می گردد؛ زیرا «حوایج همه ی مردمان عموماً... یک سلسله اشیاء معین است، و می دانیم چه کالایی و تا چه مقدار برای هر حاجت لازم است»(21). پس چون مدت زمانی را که جامعه می تواند برای کار در اختیار داشته باشد دانستیم و چون از طرف دیگر سلسله نیازمندی های اجتماعی معلوم بود، مسئله تقسیم زمان بین تولیدات مختلف دیگر مشکلی در برنخواهد داشت.
اما رودبرتوس اندکی شتاب داشته و از پاسخ دشوارترین ایرادات شانه خالی کرده است؛ زیرا سلسله ادعائی حوایج یکنواخت که از آنها سخن می راند، فقط در ذهن و اندیشه او وجود دارد. در واقع حوایج جمعی، انگشت شمار است و گوناگونی حوایج فردی پایان ناپذیر. کلمات «نیازمندی اجتماعی»، اصطلاح مبهمی است که در عین حال هم این و هم آن، هر دو را می پوشاند. ساده ترین بررسی معلوم می دارد که در هر فرد یک سلسله حاجت ها و سلیقه های مخصوص موجود است. مبتنی کردن تولید بر اساس «نیازمندی اجتماعی»، واقعاً مفهومی جز سلب آزادی تقاضا و مصرف از افراد ندارد، و این بدان معنی است که جامعه برای حوایج همه مردم معیاری تعبدی قرار بدهد و بر آنها تحمیل کند. چنین درمانی بدتر از خود درد است.
استدلال رودبرتوس به ذکر تعارض بین «نیازمندی اجتماعی» و «تقاضای مؤثر» تمام نمی شود. زیرا در واقع تنها تشخیص این تعارض کافی نیست. توضیح آن هم لازم است. چرا تولیدکنندگان مبنای عمل خود را بر تقاضا قرار می دهند و نه بر نیازمندی جامعه؟ رودبرتوس می گوید: زیرا مالکان وسایط کار، تولید را فقط برحسب منافع شخصی خود اداره می کنند و سود آنها در این است که این وسایط و ابزار صرف تولید فرآورده هایی بشود که بیشترین نفع خالص را عاید آنها می سازد. به قول وی این «سوددهی» و نه «باردهی»(22)است (یعنی تولید به قصد ارضاء نیازمندی جامعه) که هادی اعمال آنان است. «آنان عموماً کارفرمای تولید محصولات می شوند، نه برای آنکه نیاز جامعه را برآورند، بلکه بدان امید که انتظار بهره و سودی از آن دارند.»(کاپیتال صفحه 143).
این نکته تعارض بین «سوددهی» و «باردهی» ارزش آن را دارد که اندکی بر سرش درنگ کنیم. می دانیم که سیسموندی قبلاً، در آنجا که کوشش برای «محصول خالص» را معارض«محصول غیرخالص» قرار می داد، اشاره به آن کرده بود، از آن پس هم، نویسندگان متعددی درباره ی آن قلمفرسایی کرده اند. بنابراین در تاریخ عقاید اقتصادی حایز مقام مهمی است.(23)
در این مورد هم رودبرتوس بار دیگر کیفیت انکار ناپذیری را روشن ساخته است. بدیهی است که راهنمای تولیدکننده تحصیل بالاترین محصول خالص است؛ ولی ارزیابی که وی از این امر می کند بسیار قابل ایراد است. البته اگر هدف موردنظر ارضاء همان چیزی بود که وی«نیاز اجتماعی» می نامد و نه تقاضا، می بایستی عقیده ی او را بپذیریم. در آن صورت واقعاً فساد مشخص جامعه کنونی همین بود که عملش مبتنی بر حساب سوددهی است؛ زیرا با چنین ملاحظه ای فقط تقاضاهای افرادی که (توانایی خرید دارند) ارضاء می شود. ولی هرگاه بدانسان که فوقاً نشان دادیم، اصطلاح«نیاز اجتماعی» را فاقد معنی صریح بدانیم، کلمه «باردهی» هم که تابع آن است فاقد معنی می گردد. و هرگاه اجتماعی نخواهد بر افرادش معیاری مستبدانه برای رفع نیازمندی ها تحمیل کند، و هرگاه به عبارت دیگر، تقاضا و مصرف آزاد باقی بمانند، طریقه ای که مبتنی بر سنجش سوددهی آنی و یا آینده تولید محصولات، یعنی تفاوت بین هزینه تولید و قیمت فروش اجناس است، ناگزیر حتی در جامعه اشتراکی مسلک هم ملاک عمل می شود، ملاکی که تنها بوسیله ی آن می توان تشخیص داد آیا استرضای حاصله، واقعاً ارزش مساعی انجام شده را داشته است یا خیر.(24) و یکی از بدیع ترین استدلال های پاره تو که پس از وی دیگر نویسندگان هم آن را بکار برده اند همین است که جامعه اشتراکی مسلک هم برای رفع نیازمندی های اجتماعی همانند جامعه سرمایه داری ناگزیر است که مبنای عمل خود را هدایت ها و اطلاعات حاصله از قیمت ها قرار بدهد.
2- اما راجع به ترتیب اجرای دومین وظیفه اجتماعی مورد نظرش، یعنی بهره برداری کامل از وسایل تولید ثروت، رودبرتوس به نقل انتقادهای سن سیمونیان اکتفا می کند که صفت ممتاز نظام اقتصادی کنونی، فقدان مطلق وسیله ی ارشاد ورها بودن اداره ی امور اقتصادی در دست معدودی از مالکان موروثی است، و مانند سیسموندی می گوید که استفاده از نیروهای مولد ثروت صرفاً تابع میل و هوس سرمایه داران خصوصی است(25) در این نکته وی خویشتن را به دنباله روی از الهام دهندگان عادی خود محدود می کند، بی آنکه چیز تازه ای بر اندیشه های آنان بیفزاید.
3- سومین وظیفه ی اقتصادی و به نظر رودبرتوس مهمترین آنها که جامعه باید بر عهده بگیرد توزیع عادلانه ی محصول اجتماعی است. بررسی این مسئله موضوع اصلی مساعی او است و حل آن را اساسی ترین کاردانش اقتصاد می داند. وی، بسان سیسموندی و اجتماعیونی که از آنها الهام می گیرد، معتقد است که تفسیر فقر و فاقه توده ی مردم و توضیح بحرانهای اقتصادی آنی ترین تکلیف دانش اقتصاد است.
اما توزیع عادلانه چیست؟ رودبرتوس می گوید: توزیع عادلانه آن است که به هر کارگر محصول کارش داده شود.(26) ولی آیا واقعاً نتیجه ای که از نظام آزادی رقابت و مالکیت خصوصی بدست می آید همین است؟
برای تشخیص این کیفیت کافی است که عمل دستگاه کنونی توزیع ثروت را مورد بررسی قرار دهیم. توصیفی که رودبرتوس از آن می کند با آنچه ژان باتیست سی کرده متفاوت نیست و از هر جهت منطبق برسیاق مدرسیان است: از یک طرف کارفرما خدمت های کار و سرمایه و زمین را خریداری می کند و از طرف دیگر حاصل عمل مشترک آنان را می فروشد. قیمت هایی که برای این خدمات می پردازد، و بهایی که خود وی از مصرف کننده محصولات می گیرد، در هریک از بازارها تابع احوال عرضه و تقاضا است؛ پس از پرداخت دستمزدها و ربح سرمایه ها و بهره زمین ها، باقیمانده قیمت محصولات سود خالص او است.(27)
پس توزیع محصول از مجرای سازمان داد و ستد صورت می گیرد و نتیجه اش این است که به صاحبان هر یک از خدمت های مؤثر در تولید ثروت ارزش تجارتی آن خدمت را برساند. برحسب ظاهر امری عادلانه تر از این نیست... اما فقط برحسب ظاهر. زیرا هرگاه واقعیت اجتماعی و اخلاقی مستتر در پس پرده این دستگاه خودکار را موردنظر قرار دهیم، فوراً درمی یابیم که در آخر کار به استثمار کارگران بوسیله صاحبان زمین و سرمایه منتهی می گردد. واقعاً تمام این اموال که از مجرای داد و ستد بین آن همه بهره برداران مختلف تقسیم می شود از کجا بدست می آید؟ فقط از دسترنج کارگران. برای تولید همه ی آنها مصرفی جز کار نمی شود و حتی بالاتر از آن مصرفی جز کاریدی به عمل نمی آید. نه اینست که رودبرتوس کار عقلی و یا عمل مدیریت اقتصادی را خوار و بی ارزش بداند. بهیچوجه. ولی بنابر دریافتی شگفت انگیز هوش به نظرش مانند نیروئی تمام ناشدنی جلوه می کند که مصرفش متضمن هیچ گونه خرجی نیست، همانطور که برای طبیعت هم، مصرف نیروهای طبیعی مستلزم خرجی نیست. تنها کار بدنی، متضمن صرف مقداری از نیرو و وقت، یعنی متضمن از دست دادن و فدا کردن چیزی است که پس از مصرف دیگر بازیافته نمی شود(28)به طریق اولی، رودبرتوس در تولید محصولات سهم خرجی برای صرفه جویی و پس انداز قایل نیست، برای این مجاهدت در عین حال عقلی و اخلاقی( هر نامی که می خواهند به آن بدهند) که بوسیله ی آن مردمان تمتع فوری از اموال را فدای افزایش مقدار آنها در آینده می کنند.(29) بدینسان رودبرتوس این جمله را که آدام اسمیت سرآغاز کتاب«تحقیق درباره ی توانگری ملل» قرار داده بود به حساب خود از سر می گیرد و تفصیل می دهد:« کارسالانه هر ملت مایه اصلی است که برای وی، لوازم ضروری و دلپسند زندگانی را تدارک می کند، لوازمی که مورد مصرف هر سال او است.»
اختلاف شیوه ی نظر رودبرتوس و مارکس از همین جا بخوبی نمایان می شود: دومی که تماماً مستغرق در دانش اقتصاد و سوسیالیسم انگلیسی است، از انگاره ارزش آغاز می کند و کار را یگانه منشاء هر ارزش می شناسد؛ ولی رودبرتوس که ملهم از اندیشه های سن سیمونیان است، تولید ثروت را مبداء بررسی قرار می دهد و یگانه منشاء تولید هر محصول را کار معرفی می کند. نظریه اخیر هرچند کمتر از اولی قابل ایراد است مع الوصف باز بسیار ناقص است. نه تنها رودبرتوس نمی گوید که یگانه خالق ارزش کار است، بلکه در موارد مکرر، ضمن بیان ادله نظریه ی خویش منکر آن می گردد.(30) در ذهن وی مفهوم ترقی باید درست همین باشد که «تأسیس» ارزش کند و آنرا متناسب با مقدار کار محتوی در اموال بسازد(31)، ولی این تکلیف آینده است و نه واقعیت کنونی(32). نتیجه این گفتار چیست؟ هرگاه درست باشد که از یکطرف خالق محصولات تنها کارگر است و هرگاه از جانب دیگر از مجرای داد و ستد صاحبان زمین و سرمایه به سبب همان مالکیتشان و خارج از هر نوع مشارکت مستقیم در تولید، قسمتی از این محصول را به صورت ربح و بهره مالکانه برداشت کنند، بدیهی است که در چنین تقسیمی حکم عدالت و انصاف پایمال می شود. ولی از طرف دیگر این اختلاس محصول به سود غیر مولدان و به زیان کارگران در نظام مالکیت خصوصی، خارج از هرگونه اعمال مادی زور، به صورت ساده داد و ستد آزاد صورت می پذیرد. و یگانه سببش این است که نظام اجتماعی ما به کسانی غیر از مولدان ثروت، به آنان که صاحبان ساده زمین و سرمایه هستند، اجازه داده است که مانند شرکاء امر تولید شناخته شوند و بنابراین بر سهمی از درآمد اجتماعی حق پیدا کنند.(33)
پس بدین نحو از رخساره ی دوگانه تقسیم ثروت پرده برداشته می شود: از جهت اقتصادی، داد و ستد به سرمایه، به زمین و به کار، سهمی از محصول را که متناسب با بهای خدمات آنها در بازار معاملات است تسلیم می کند، ولی از جهت اجتماعی، سبب می شود که سهمی از دسترنج یگانه خالقان محصول، از کارگران بریده شود؛ که رودبرتوس آن را به همان واژه معروف«رانت» تعبیر می کند و در طی آن، عواید مالکان زمین و درآمد سرمایه داران را قرار می دهد.
هیچ اقتصادشناسی با چنین وضوح این دو جنبه مختلف تقسیم ثروت را روشن نساخته است. وی با قدرتی بیمانند، معارضه جاودانی را که آن همه اذهان به آن برخورد کرده اند توصیف می کند: معارضه بین حس عدالتخواهی ما که می خواهد پاداش هر کس متناسب با «شایستگی» وی باشد و بی اعتنائی جامعه که پیش از هر چیز نگران رفع نیازمندیهای خویش است و تنها ارزش بازاری خدمات و محصولات را به حساب می آورد، و بی اندیشه درباره ی منشاء آنها و یا درباره ی مساعی صرف شده برای آنها، کار روزانه کارگر و سرمایه بیرنج میراث خوار بیکاره را، یکسان و بی تفاوت پاداش می دهد. خدمت اصیل رودبرتوس همین است که این حقیقت را از مباحث غالباً آشفته و مبهم نویسندگان پیشین بیرون کشیده و با اعتبار غیرقابل انکار خویش بر توجه اقتصادشناسان تحمیل کرده است.

پی نوشت ها :

1. منشأ فرانسوی عقاید رود برتوس، پس از آنکه منگر A.Manger آن را در تألیف خویش، تحت عنوان «حق کارگر بر تمام محصول کارش» (چاپ اول 1886 ترجمه فرانسه 1900) روشن ساخت، دیگر مورد انکار واقع نشده است. ولی منگر الهام بخش وی را پرودون و سن سیمونیان می داند. راجع به دسته اخیر در متن کتاب اشاره به مهمترین اقتباسات رودبرتوس از عقاید آنان خواهیم کرد. اما به نظر ما به جای پرودون باید سیسموندی را قرار داد. تنها نظری از شخص پرودون که در آثار رودبرتوس می بینیم اندیشه «تأسیس» ارزش است. ولی این فکر حاصل از اقتباس نیست. رودبرتوس خود در دومتن« نامه اجتماعی» خویش اشاره به آن می کند Schriften, t.II, Page46, note و می گوید که این فکر اولین بار از طرف وی اظهار شده است. اما نمی گوید در کجا. ظاهراً اشاره اش باید به قطعه ی از رساله ی «بازخواهیها... Forderungen» باشد، که در آن ضمن بحث از نظریه «ارزش برابر با کار» ریکاردو صریحاً می گوید: «اشتباه نظریه تنها در این است که تصور ذهنی را به جای امر واقعی گرفته است، امری که واقعیت امور فعلاً فقط گرایش به سوی آن را نشان می دهد و بر عهده ی آینده است که جامه ی عمل به آن بپوشاند.»(Schriften. t. III, p. 120). این بیان صراحت دارد که تکلیف آینده «تأسیس» ارزش است. اما می دانیم رساله «بازخواهی های طبقات رنجبر Forderungen» که مشتمل بر تمام نظریه های اساسی رودبرتوس است مورخ بسال 1837 یعنی نه سال قبل از کتاب‌« تناقضات اقتصادی» سال 1846 پرودون است که در آن برای اولین بار فکر تأسیس ارزش از طرف وی عنوان می شود.
2.Zur Erkenntniss unserer staatwirschaftlichen Zustande(Neu-Brandenburg,1842).
این کتاب می بایست مشتمل بر سه بخش باشد، ولی فقط بخش اول آن انتشار یافت و پس از آن هم تجدید چاپ نشد.
3.سه «نامه ی اجتماعی» اول و هم چنین کتاب« بازخواهی های طبقات رنجبر» در نشریه موسوم به :Schriften von Dr.Karl Rodbertus-Jagetsow(چاپ برلن 1899، در سه مجله) تجدید چاپ شد، آنچه در این کتاب نقل می شود، ‌مأخوذ از همین چاپ است. چهارمین«نامه اجتماعی» تحت عنوان «سرمایه» (Das Kapital) در 1852 تألیف گردید ولی بعد از مرگ رودبرتوس انتشار یافت و همین نامه که جلد اول Schriften را تشکیل می دهد در 1904 بوسیله شاتلن به فرانسه ترجمه شد و در 296 صفحه به چاپ رسید و اقتباسات ما از همین، ترجمه فرانسه است. مقالات پراکنده رودبرتوس در دو مجموعه یکی بوسیله مایر R.Mayer تحت عنوان Briefe U-Soziapolitische Aufsatze von Dr.Rodbertus Jagetsow(برلین 1882). و دیگری بوسیله ی موریتزویرث Moritz Wirth تحت عنوان Kleine Schriften(برلین 1890) منتشر شده است. برای شناسائی کامل آثار و تألیفات رودبرتوس مراجعه شود به تألیف آندلر تحت عنوان «سوسیالیسم دولتی در آلمان Le Socialisme d'Etat en Allcmagnc(پاریس 1897).
4.در مقدمه اش بر کتاب Briefe von Lassal an Rodbertus (برلن 1878 صفحه 8).
5.منگر بخوبی مشخص ساخته است که منابع نظریه های مارکس بیشتر انگلیسی هستند تا فرانسوی. این هم نکته دیگری است که این دو پیشوای اجتماعیگرائی را از هم جدا می سازد.
6.رودبرتوس در 1848 به وکالت مجلس شورای ملی پروس انتخاب گردید و در جمله ی میانه روها قرار گرفت و چند روزی وزیر ادیان شد. انتصابش به این سمت در 4 ژویه صورت گرفت و پس از پانزده روز به این علت که همکارانش حاضر به شناسائی حقوق پارلمان فرانکفورت نبودند، استعفا داد.
7.یکی از علایم مشخص این تحول فکری تبدیل کلمات«اراده ملت» (Volkswille) به «اراده کشور»(Staatswille) در چاپ دوم نامه های اجتماعی در تمام موارد استعمال این کلمه بود. این چاپ دوم و سوم مشتمل برنامه های دوم و سوم از طرف او در 1875 تحت عنوان Zur Beleuchtung der socialen Frag منتشر گردید.
8.Arbeiterverein
9.نامه به مایر مورخ 29 نوامبر 1871. این عقیده را وی در نامه سرگشاده اش به هیئت اجرائیه اتحادیه کارگران لایپزیک به تفصیل تشریح کرده( 10 آوریل 1863) که به وسیله ی موریتز ویرت در مجموعه Kleine Scheriften منتشر شده است.
10.نامه به مایر 12 مارس 1872 و نیز مراجعه شود به نامه های 23 ژانویه و سه فوریه 1871.
11.ایضاً نامه به مایر 30 نوامبر 1871. در 1874 به وسوسه می افتد که خویشتن را به عنوان نامزد سوسیالیست در مجلس رایشتاگ معرفی کند، ولی در یکی از نامه هایش می نوشت:« لازم است قبلاً دولت در مسئله بودجه نظامی و قوانین مربوط به کلیسا تقویت شود.» (نامه به مایر مورخ 14 ژانویه 1874).
12.نامه به مایر 17 اکتبر 1872.
13. ایضاً نامه به مایر، 6 ژانویه 1878.
14.«Saatgegen Staatslosigkeit» مراجعه شود به نامه 10 مارس 1872 به رودلف مایر و هم چنین مراجعه شود به Physiokratie U.Antropokratie در مجموعه Briefe U. Sozialpolitische Aufsatze(صفحات 521-522).
15.وی با حدت تمام نام «Katheder Sozialist» را در نامه ی 28 اوت 1872 رد می کند. انتقاد شدید او بر سوسیالیسم اصحاب کرسی در یکی از نامه های خصوصیش به تفصیل از طرف رودلف مایر نقل شده است. مراجعه شود به:
Emancipationkampf des 4 ten Stands;(Berlin 1874,p.60-63)
16.«نام حقیقی تقسیم کار می بایستی همگرائی و یا مشارکت در کار گذاشته شود (کاپیتال، ترجمه فرانسه، صفحه ی 74)، اندکی فراتر در همان صفحه می گوید:« تقسیم کار بر مبنای جهانی، این است تقسیم کار حقیقی». در جای دیگر(صفحه 78) تأکید می کند که «اجتماعی» را نباید با «ملی» مشتبه کرد و به شیوه فلسفی تاریخی سن سیمونیان اعلام می دارد که: « تاریخ عبارت است از سیر یکسان سازی بشریت که روز بروز دایره آن وسیعتر و ژرفنای موانست آن عمیقتر می گردد.»
Zur Geschichte der roemischen Tributsteur,(Jarbucher fur National-oekonomie U. Statistik, 1865, t. V, p.27)
و نیز در جای دیگر می گوید:« سیر تاریخ چیزی جز گسترش طریقه اشتراکی نیست»(کاپیتال، زیرنویس صفحه ی 85).
17.Physiokratie U.Antropokratie,(Briefe U. Sozialpolitische Aufsatze, p.519).
18.Schriften. t. III, p.216
19.در چنین وضع اجتماعی تولید برای احتیاجات کار نیست بلکه برای احتیاجات تمکن است.» (کاپیتال صفحه 61 و نیز صفحه 51).
20.«به شرط آنکه مدت زمانی را که هر شرکت کننده در تولید حاضر است برای کار مولد تخصیص بدهد بشناسیم، به همان ترتیب می توانیم معلوم کنیم تا چه حدود وسایل برای رفع سلسله ی نیازمندی های هر یک کافی است.» (کاپیتال، صفحه 109).
21. همان مأخذ، صفحه ی 103.
22.«سوددهی» Rentabilite، «باردهی» Productivite
23.مسئله ی محصول خالص و محصول غیرخالص یکی از اشتغالات فکری اصلی اقتصادشناسان این دوران است. ویدال در کتاب «توزیع ثروت ها» Vidal, Repartition des richesses, Paris1846، صفحه 219- اوت در کتاب«اقتصاد اجتماعی» Ott, Traite d'Economie social,1851 از صفحه ی 95 راجع به آن بحث می کنند. سپس کورنو Cournot و دوهرینگ Duhring و اخیراً افرتز Effertz و لاندری Landry نیز آنرا از سر گرفته اند. اکثر نویسندگان مذکور تعریف امر باردهی را (هر وقت خواسته اند آن را تعریف نمایند) به نحو مغایری بیان کرده اند، چنانکه گویی موضوع بحث آنها امور مختلف است. در بیان رودبرتوس مفهوم واژه «باردهی»، بدانسان که در متن توضیح داده می شود، چنان مبهم و متشکک است که حتی نمی تواند زمینه بحث قرار گیرد. عملاً در نظام اقتصادی مبتنی بر تقسیم آزاد مشاغل، ضابطه عمل اصل «سوددهی» است، منتهی، در آن هنگام که نارسائی عواید تغییر رشته تولید را ناگزیر میسازد، این ضرورت از طرف کارفرمای مختار در اخراج کارگران و بی اعتناء به سرنوشت آنان، و از طرف خود کارگران به نحو مختلف ارزیابی می شود.
24. بدیهی است که مطلب در اینجا فقط مربوط به حاجت های خصوصی افراد است. سوددهی ممکن نیست همواره یگانه راهنمای تولید باشد بسیاری از حاجت های عمومی باید استرضاء بیابند، بی آنکه حتماً سودآور باشند. مسئله فقط در تعیین این حاجت ها است. ولی بیان رودبرتوس در این باره تنها متوجه حاجت های خصوصی است. وی سعی کرده است که نیازمندی های عمومی را از موضوع بحث خارج کند. بنابراین مطلب فقط راجع به حاجت های خصوصی است.
25. کاپیتال رودبرتوس، صفحات 164-166.
26. و نیز باید گفته شود که رودبرتوس بخشی از محصول کامل هر یک را قابل برداشت برای اجرای خدمات و رفع نیازمندی های اجتماعی می داند (کاپیتال، صفحه 132-133).
27. کاپیتال صفحات150-160.
28.مراجعه شود به Zur Erkenntniss etc صفحات 7 تا 10:« تمام اموال اقتصادی به قیمت کار تمام می شوند و هزینه ای جز کار ندارند.» در سومین نامه، اجتماعیش این اندیشه را با اندکی تفاوت چنین بیان می کند که: «تمام اموال اقتصادی محصول کار هستند.» (Sehriften. t. II, p.105, 106) و در تشریح آن توضیح می دهد که مفهوم عبارت مذکور این است که اولاً«تنهایی اشیایی جز اموال اقتصادی محسوب می شوند که کار خرج آنها شده است» و ثانیاً« از لحاظ اقتصادی اموال فقط محصول کار شناخته می شوند و نه محصول طبیعت و یا هر نیروی دیگری»، و ثالثاً «اموال از جهت اقتصادی، تنها محصول کارهای مادی هستند که به مصرف تولید آنها رسیده است.» درباره نظرش راجع به کار مدیریت صنعتی و پاداش آن مراجعه شود به «Schriften» جلد دوم، صفحه 219.
29.راجع به این موضوع مراجعه شود به مقاله ی ریست« آیا سرمایه فقط از کار فراهم می آید؟» در مجله Revue d'Economie Politique فوریه 1906.
30. رودبرتوس صریحاً می گوید، بیانش راجع به اینکه تولید اموال هزینه ای جز کار ندارد به این معنی نیست که:« ارزش محصول همواره برابر با مقدار کار صرف شده در آن است؛ و یا به عبارت دیگر از هم امروز کار بتواند معیار ارزش قرار بگیرد.» (همان مأخذ، صفحات 104-105). وی این نکته را از همان سال 1837 در کتاب Forderungen اعلام می کرد و در 1842 در تصنیف دیگرش Zur Erkenntniss صفحات 129 تا 131)توضیح می داد که جهات مساوی نبودن ارزش هر محصول با مقدار کاری که در آن صرف شده است اولاً ضرورت یکسان ساختن بهره های سرمایه و ثانیاً قرار گرفتن قیمت واحد هر محصول بر اساس آن واحدی است که از همه گرانتر تمام می شود. در دومین نامه اجتماعیش تکرار می کند که انگاره «ارزش برابر با کار» آرزو وارمانی بیش نیست (ملحقات کاپیتال، ترجمه فرانسه صفحه 279). و نیز در نامه به مایر R.Mayer مورخ 7 ژانویه 1877 توصیه می کند که به استدلال وی راجع به اینکه «چگونه در نظام داد و ستد کنونی به علت عامل سرمایه، اموال به نسبت مقدار کار موجود در آنها مبادله نمی شوند و ممکن نیست مبادله گردند» مراجعه نماید. و در آن به نحو کاملاً معنی داری اضافه می کند که «در موقع خود می توان از این استدلال علیه مارکس استفاده کرد.»
31.«مطابقت ارزش محصولات با مقدار کاری که صرف آنها شده است یک واقعیت نیست، بلکه شکوهمندترین آرمان اقتصادی است که تاکنون گرایش به تحقق پذیری داشته است» (نقل از ملحقات ترجمه ی کاپیتال، صفحه ی 180).
32. در بعضی از موارد رودبرتوس بر حسب فرض و به جهت نیازش به اثبات مسایل دیگر قبول می کند که از هم اکنون گرایش قیمت محصولات بر این است که منطبق با کار مصرف شده در آنها باشد. ولی انگاره ی اصلی او به چنین فرضی که برای وی در حکم دستیاری موقت است، احتیاج ندارد. وی در نظریه اش راجع به تقسیم محصول غیر ناشی از کار بین صاحبان زمین و سرمایه داران( نظریه کاملاً اشتباه آمیزش) موقتاً در سومین نامه اجتماعی تصدیق می کند که: «ارزش داد و ستدی هر محصول تمام شده و هم چنین هر قسمت از محصول برابر با ارزش کار آن است.»(Schriften, t. II, p.101).
33. کاپیتال، صفحه 105.

منبع: ژید، شارل؛ ریست، شارل؛ (1380)، تاریخ عقاید اقتصادی(جلد دوم: از مکتب تاریخی تا جان مینارد کینز)، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما