نویسنده: دکتر باقر قدیری اصلی
تولید هر چیز هزینه ای در بردارد که تولید کننده باید مقداری از ثروت خود را به مصرف برساند تا آن محصول را به دست آورد.
بنابراین اختلاف بین محصول برداشت شده و هزینه ای که برای تحصیل آن تحمل می شود یک اضافه ثروت حقیقی است که ما امروزه آن را محصول خالص (1) می گوییم.
کشفی که فیزیوکراتها کرده و اشتباهی که مرتکب شده بودند این بود که خیال می کردند محصول خالص فقط در کشاورزی به دست می آید و تنها زمین است که قادر به ایجاد محصول خالص است و فقط کشاورز است که سالانه بیش از آنچه برای کشت مصرف می کند محصول به دست می آورد و این چنین معجزه ای به نظر آنها در هیچ یک از رشته های دیگر تولید به وقوع نمی پیوندد:
نه تاجر، نه واسطه و نه صنعتگر هیچ کدام قادر نیستند چیزی خلق کنند. کار صنعتگران یا تغییر شکل دادن اشیاء است و یا به هم آمیختن و اضافه کردن مواد موجود. و اگر در نتیجه کار آنها به ارزش کالا افزوده می شود، به همان نسبت که به ارزش کالا اضافه می شود مصرف نیز اضافه می گردد.
به عنوان مثال یک نساخ 100 فرانک پشم می خرد برای آنکه با آن پارچه ببافد و 200 فرانک می خورد تا آن را به عمل آورده و به 300 فرانک بفروشد. پس عمل صنعتگران عمل علاوه کردن ارزشهاست بدون آنکه قادر باشند چیزی که وجود نداشته خلق کنند. اینها مولد ثروت نیستند فقط کشاورزانند که تولید ثروت می کنند و محصول خالص به دست می آورند. به این لحاظ است که فیزیوکراتها به این طبقه از اجتماع، طبقه بی حاصل و غیر مولد گفته اند.
فیزیوکراتها از اطلاق بی حاصل (2)به این طبقه قصد توهین به تجار و صنعتگران نداشتند و مراد از «بی حاصل »نیز «غیرمفید» نبود زیرا آنها به خوبی تشخیص می دادند که کسی از پشم، ماهوت می سازد و از پنبه، نخ و پارچه می بافد به همان اندازه مفید است که کشاورز گندم و جو و ذرت تولید می کند.
فیزیوکراتها افراد جامعه را به سه دسته تقسیم کرده بودند:
اول ـ طبقه تولید کننده که فقط از کشاورز و احیاناً از صیاد و کارگر معدن تشکیل می شود.
دوم ـ طبقه مالک و ارباب.
سوم ـ طبقه بی حاصل(3) که عبارت است از صنعتگران، تجار، مستخدمین و صاحبان مشاغل آزاد، که به قول تورگو جیره خواران کشاورزانند.
منبع فیض و چشمه ثروت بدیهی است که طبقه اول است زیرا تنها کشاورزانند که تولید می کنند و آنها هستند که قادرند محصول خالص به دست می دهند.
حال ببینیم ثروتی که به دست می آید چگونه تقسیم می شود.
فرض کنیم 5 میلیارد فرانک (برآورد دکتر کنه در جدول اقتصادی) توسط طبقه اول یعنی کشاورز محصول به دست آمده باشد. دومیلیارد فرانک آن را کشاورزان برای مصرف خود، و خانواده و دام نگهداری می کنند که جریانی نخواهد داشت و به همان چشمه ثروت تخصیص داده می شود. از سه میلیارد فرانک باقیمانده، یک میلیارد فرانک را برای تهیه پوشاک و ابزار کار و ... به صنعتگرن می دهند و دو میلیارد فرانک دیگری را که برای آنها باقی می ماند بابت مال الاجاره و مالیات به مالک و ارباب می پردازند. طبقه اخیر یعنی طبقه مالک و ارباب از دو میلیارد فرانکی که دریافت می کند یک میلیارد فرانک را صرف خرید ارزاق می نماید که بالاخره به طبقه کشاورز بر می گردد و یک میلیارد باقیمانده را برای خرید پوشاک، مصنوعات و ارضای سایر تقاضای خود به صنعتگران، مستخدمین و صاحبان مشاغل آزاد می پردازد.
این طبقه، یعنی طبقه غیر مولد، چون چیزی خلق نمی کند برای امرار معاش خود مجبور است دو میلیارد فرانکی را که از طبقه مولد یا همان طبقه مالک و ارباب تحصیل کرده است صرف خرید ارزاق کند و از این طریق دوباره بطور کامل به چشمه اصلی خود یعنی به کشاورز، که تنها طبقه مولد ثروت است برگشت می دهد. به این ترتیب، ملاحظه می شود که از 5 میلیارد فرانک درآمدی که کشاورزان به دست می آورند دو میلیارد آن را خود مصرف می کنند و سه میلیارد دیگر را بین طبقات بی حاصل و مالک و ارباب تقسیم می نمایند که دوباره به چشمه اصلی خود یعنی به طبقه کشاورز برگشت داده می شود و این حالت دورانی همیشه جریان خواهد داشت و این جریان ثروت در جامعه به مانند جریان خون است در بدن انسان.
موضوعی که در طبقه بندی سه گانه عجیب می نماید مقامی بود که فیزیوکراتها در تقسیم ثروت برای طبقه مالک قایل بودند. زیرا این طبقه بدون آن که چیزی تولید کند درآمد ملی را به خود اختصاص می داد.
توجیه آن از نظر فیزیوکراتها این بود که آنها مالکین را جزء طبقه بی حاصل محسوب نمی کردند و برای کار نیز آن ارزشی که ما امروزه قایلیم قایل نبودند. آنها نه تنها کارگر صنعتی بلکه کشاورز را نیز جزء تولید کنندگان محسوب نمی کردند و اگر به اکراه کارگر کشاورز را تا حدی مولد می دانستند، به خاطر زمین بود که روی آن کار می کرد، هر چند که آنها در آن زمان از لحاظ تعداد ناچیز بودند.
توجیه احترام فیزیوکراتها به مالکین این بود که:
اولاً ـ آنها مالکیت و مالک را اساس نظام طبیعی می دانستند و چون استدلال می کردند که زمین متعلق به مالک است و از دست مالک به کشاورز می رسید، پس مالکان به خاطر واگذار کردن زمین به کشاورزان، اول روزی دهنده بعد از خداوند هستند از این حیث بر طبقه مولد برتری دارند.
ثانیاً ـ مالکین طی قرون و اعصار، با کار و کوشش خود زمینهای بایر را دایر و قابل کشت کردند، یا اینکه این حق را با خرید زمین به دست آوردند و به کشاورز برای بهره برداری واگذار کردند. پس مالکین که هزینه دایر کردن زمینهای بایر را تحمل کردند و دور آن را حصار کشیدند، در آن درخت کاشتند، راه و جاده ساختند و ساختمان و بنگاه احداث نمودند حق دارند سهمی از ثروت تحیل شده را ببرند.
ثالثاً ـ چون فیزیوکراتها (این توجیهی است که بعدها به نفع آنها کردند)به چشم دیده بودند که بعد از فئودالیته جامعه آنها توسط مالکین بیکاره(خواه از نقطه نظر سیاسی و خواه از نقطه نظر اقتصادی) اداره می شود در لزوم وجود مالکین ارضی همان توهم را پیدا کرده بودند که ارسطو در لزوم وجود بردگان یافته بودند.
فیزیوکراتها به عوض کلبر که مجری اصول فکری مرکانتی لیستها بود تورگو را داشتند که اصول و قواعد غله فیزیوکراتها را به مرحله عمل در آورد.
تورگو طرفدار اصالت فرد، خواهان آزادی تجارت داخلی، آزادی تجارت خارجی و به طریق اولی طرفدار آزادی تولید کننده بود.
هر چند که متأثر از اندیشه فیزیوکراتها بود و نظریه محصول خالص آنها را قبول داشت ولی برای صنعت و تجارت مطلوبیت اجتماعی قایل بود بدون آن که قبول کند مثل کشاورزی بوجود آورنده ثروت باشند او حتی پیش از ریکادو قانون بازدهی نزولی را در کشاورزی درک و کشف کرده بودند.
پی نوشت ها :
1-Produt net.
2-Sterile
3-Classe Sterile