ویژگیهای تحلیلی اقتصادی کینز

پیش از کینز و تا قبل از بحران 1929 علمای اقتصاد در تحلیلهای خود گمان می کردند که:1 ـ همه عاملهای تولید به کار گمارده شده اند،
سه‌شنبه، 1 مرداد 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگیهای تحلیلی اقتصادی کینز
 ویژگیهای تحلیلی اقتصادی کینز

 

نویسنده: دکتر باقر قدیری اصلی




 

خصیصه عدم تعادل
پیش از کینز و تا قبل از بحران 1929 علمای اقتصاد در تحلیلهای خود گمان می کردند که:
1 ـ همه عاملهای تولید به کار گمارده شده اند،
2ـ از همه عاملها در بهترین شرایط اشتغال استفاده می شود، یعنی کارگران بدون بیکاری به کار اشتغال دارند، همه سرمایه های عرضه شده به سرمایه گذاری تخصیص می یابند و همه کارفرمایانی که صلاحیت اداره واحد تولیدی را داشته باشند به فعالیتهای تولیدی اشتغال دارند.
اما بحران 1929 و سالهای متعاقب آن به این نظریه خوش بینانه لیبرالها لطمه ای بزرگ وارد ساخت.
تا آن زمان بحرانها و رکودهای اقتصادی پدیده هایی بودند که عمیقاً‌ فنومن های اقتصادی را تحت تأثیر قرار نمی دادند و استثنائات زودگذری بودند که لازمه سلامت اقتصاد تشخیص داده شده بودند و در بحثهای تئوری با اهمیت خاصی تلقی نمی گردیدند ولی از 1929 به بعد دیگر چشم پوشی از این استثنائات نامقدور گشت و در نتیجه اهمیتی خاصی به مسئله تعادل، در بررسیهای اقتصادی داده شده و سه نحوه تفکر به وجود آمده است.
الف ـ دسته ای از پیروان سرسخت مکتب لیبرال مثل ژاک روئف(1) و روبنس(2) انعطاف ناپذیری مزد را عامل مؤثر بیکاری و کم اشتغالی دانسته اند و مسئولیت اساسی را به عهده مزدبگیران و به عهده تبعیت نکردن مزدها از سیرنزولی قیمتها گذاشته اند.
اگر چه روئف و روبنس تئوری جدیدی در این مورد ارائه نکرده اند ولی می توان گفت که ارائه دلایل آنها فقط توجیحی است از وضع اقتصادی زمان.
ب ـ دسته دیگری از علمای اقتصاد که به طور خاص به بررسی دورانهای اقتصادی پرداختند علاوه بر آنکه انعطاف پذیری را عامل مهم عدم تعادل تشخیص دادند، از آن پای فراتر نهاده عقیده مندند که در بعضی حالات، چون عدم تعادل به وجود آید گرایش اقتصاد به عدم تعادل بیشتر است و به خاطر وجود مکانیسم خود افزا(3) عدم تعادل (به جای گرایش به تعادل) با شدت بیشتری متظاهر می شود. مثلاً‌ در مورد مزد، ‌انعطاف ناپذیری آن (یعنی ثابت ماندن مزدها در عین نزول قیمتها) باعث سقوط سود می شود و سقوط سود باعث سقوط سرمایه گذاری و سقوط سرمایه گذاری باعث تقلیل تقاضا و تقلیل تقاضا باعث تقلیل بیشتر سود و در نتیجه باعث تقلیل سرمایه گذاری و سقوط اشتغال می شود.
این نوع بررسی مخالف سیستم بررسی دسته اول است. برای علمای اقتصاد دسته اول، انعطاف ناپذیری و مداخلات دولت مانع برقراری تعادل است و اگر انعطاف ناپذیری و مداخلات از بین برود خود به خود تعادل برقرار می شود بر آن اساس، اگر علت از بین برود خود به خود معلول نیز از بین خواهد رفت.
اما برای علمای دسته دوم، از بین رفتن علت کافی برای از بین رفتن معلول نیست، زیرا به عقیده این دسته، ‌اگر تسلسلی به وجود آید خود به خود تشدید می شود و اگر علت اصلی نیز از بین برود بازهم فشار آن به قوت خود باقی خواهد ماند. مثلاً اگر جامعه ای نسبت به تورم حساسیت داشته باشد و یا از تورم محتمل الوقوع خوفناک باشد و یا نسبت به ارزش داخلی و خارجی پول بدبین باشد افزایش حجم پول هر چند که علت وجود تورم باشد تقلیل آن کافی برای برقراری تعادل نیست و به خاطر وجود مکانیسم خود افزا قیمتها خود به خود گرایش به افزایش پیدا می کند.
مثالی که در مقایسه تئوری کلاسیک با توجیه های جدید آورده شده این است که نظریه کلاسیکها و نئوکلاسیکها در مورد تعادل به منزله قانون سقوط اجسام است که اگر سنگی از بالا پرتاب شود به زمین سقوط می کند و اگر احیاناً در حین سقوط به مانعی برخورد کرد و به زمین سقوط نکرد دال بر بی اعتباری قانون نیست و موانعی مثل انعطاف ناپذیری مزد و مداخلات دولت... مانع برقراری تعادل است ولی تشبیه نظریه دسته دوم از علمای اقتصاد این است که اگر آن سنگ به موانعی برخورد کرد، در هر برخورد اصطکاکی جهش و قدرتی بیشتر از آنچه خود داشته ، ‌بر اثر تماس با مانع جدید، به دست می آورد و با هر برخورد، با نیرویی بیشتر و در هر جهش انرژی بیشتری کسب می کند. !
پ ـ برای سومین دسته از علمای اقتصاد اشتغال ناقص خصیصه مزمن جامعه و گرایش اساسی جامعه به کم اشتغالی است.
کینز و پیروان او در آمریکا را تحت عنوان«مکتب کسادی و رکود»می توان جزو این دسته از علماء نام برد.
عقاید این دسته با دسته قبل متفاوت است. برای هر دو دسته، عدم تعادل پدیده ای است اساسی ولی برای آنها که ذهنشان متوجه دورانهای اقتصادی است، جهت آن یا به سوی تورم است و یا به سوی رکود و نیرویی که در یک جهت به کار می افتد شبیه نیرویی است که در جهت مقابل به کار می افتد و در هر جهتی که به کار می افتد پس از گسترش به تحلیل می گراید و سپس در جهت مخالف تشدید می شود.
اما در اصل، عقیده گروه سوم، با وجود اختلاف شدید، به گروه اول نزدیکتر است. مثلاً به نظر گروه اول، اگر درآمد ملی تقلیل یابد و مزد تقلیل نیابد باید مزد با آن مطابقت پیدا کند و اگر مطابقت پیدا نکرد مسئولیت رکود متوجه مزدهاست. ولی کینز معتقد است که انعطاف پذیری مزد امریست عادی و اگر درآمد ملی تقلیل یابد، تقلیل درآمد ملی عامل مضری است که باید از آن جلوگیری به عمل آید.
دومین خصیصه تحلیلهای مدرن، دینامیک بودن آنست
تئوری مدرن، به خاطر مداخله دادن عامل زمان در تحلیلهای اقتصادی، دارای خصیصه دینامیک است. گاهی اقتصاد استاتیک را در مقابل اقتصاد دینامیک ارائه می کنند ولی بعضی از اقتصاددانان تفکیک بین استاتیک و دینامیک را مشکل و پیچیده می دانند و اضافه می کنند که اهمیت موضوع بیشتر در تحلیلهای مربوط به آنهاست تا در مورد خود پدیده.
تحلیل اقتصادی می تواند خواه استاتیک ایستا باشد خواه دینامیک یا پویا،
در تحلیل استاتیک از حالتی که فرضاً متعادل است شروع می شود و به وضع متعادل جدیدی که احتمالاً با وضع تعادلی اولی متفاوت است ختم می گردد. مسلماً در بین دو وضع تغییراتی در داده ها و مکانیسم صورت می گیرد ولی به شناخت طبیعت آنها و به نتیجه ای که بر اثر مداخله عاملهای جدید صورت می گیرد اکتفا می شود.
به عبارت دیگر در تحلیل استاتیک حالات مختلفی که بین وضع مبدأ و وضع مقصد پیدا می شود مورد بررسی قرار نمی گیرد، بلکه تصور می شود که تحولی که به وقوع می پیوندد یا در آن واحد و یا در زمان بسیار کوتاه و به طور سریع صورت می گیرد و از این جهت فایده ای برای آنکه تحول پدیده ها را طی گسترش آنها بررسی کنند نمی بینند. در تحلیلهای دینامیک عامل زمان، بر عکس تحلیلهای استاتیک، در بررسی مداخله داده می شود و نه تنها وضع مبدأ و وضع مقصد و نتایج حاصل از تغییرات آن بررسی می شود بلکه پدیده ها در طی حرکات و جریان عمل آنها در طول زمان در معرض کنجکاوی و دقت قرار می گیرد.
با این ترتیب استاتیک از دینامیک و تحلیل استاتیک از تحلیل دینامیک جدا می شود ولی گاهی استعمال اقتصاد دینامیک و اقتصاد استاتیک کمی آمیخته با ابهام است و به دقت معلوم نیست که منظور، بررسی طبیعت پدیده است که می تواند دینامیک یا استاتیک باشد و یا اینکه منظور روش تحلیل است که می تواند استاتیک یا دینامیک باشد.
طبیعت پدیده های اقتصادی، به جهت آنکه تغییرات در آن واحد و بدون طی زمان صورت نمی گیرد دینامیک است. اما وقتی که از اقتصاد استاتیک صحبت می شود می توان گفت که اقتصاد استاتیک کلاً‌ از مقادیر ثابت تشکیل شده است مثل ثبات جمعیت، ثبات ترکیبهای سنی، ثبات سرمایه، ثبات ارقام معاملات ... و این طور گمان می رود که هیچ تحرکی وجود ندارد غافل از آنکه عناصر تشکیل دهنده آنها دائماً در حال تغییر و تبدیل اند.
مثلاً جامعه ثابتی را در نظر بگیریم که ترکیب سنی آن ثابت باشد، در داخل این جامعه در هر لحظه تغییراتی به وقوع می پیوند، پیران می میرند، بالغها پا به سن می گذارند نوجوانان به حد بلوغ می رسند، نوزادان پا به عرصه وجود می گذارند و چنین تصور می شود که فنومن با آنچنان نظم و ترتیبی صورت می گیرد که ترکیب قشری جمعیت ثابت و در عین حال تعداد آنها که پا به عرصه جهان می گذارند و آنها که جهان را بدرود می گویند برابرند.
این امر که در مورد جمعیت صادق است در مورد ماشین آلات که مدام در حال تجدید شدن اند نیز صادق است.
ماشین آلات دارای ترکیب سنی است و به تدریج مستهلک می شود و ابزار دیگری جانشین آن می گردد. کالاهای مصرفی نیز دائماً در حال تجدید شدن اند:
مواد اولیه از قلب زمین کشیده می شوند، به کالا تبدیل می شوند، مصرف می گردند و از بین می روند، به طوری که در این دوره دو تحرک مقابل به وجود می آید که همدیگر را خنثی می کنند و این چنین اقتصادی را می توان گفت که به طور کلی یک اقتصاد استاتیک است ولی همین اقتصاد دارای حیاتی است که دینامیک است: اگر بخواهیم حیات اقتصاد را به پدیده هایی که دارای خصایص مادی اند قیاس کنیم نباید آن را هر چند که ثابت باشد به مرداب تشبیه نماییم بلکه بهتر است به شطی قیاس کنیم که آب در آن جریان دارد که گاهی ممکن است آب آن زیاد شود(رشد) و گاهی آب آن کم شود(رکود) و یا مقدار آن ثابت بماند که در این صورت وضعی خواهد داشت که می توان آن را استاتیک نامید.
به ترتیبی که بیان شد فنومن های اقتصادی فنومن های طبیعتاً دینامیک اند. ولی تحلیلی که درباره آن صورت می گیرد ممکن است از زاویه دید دینامیک باشد یا از زاویه دید استاتیک و از این جهت پدیده های عدم تعادل باید از زاویه دید دینامیک بررسی شوند. باید دید چگونه فنومن ها به وجود می آیند، چگونه رشد می کنند و چگونه تحلیل می روند.
اگر عدم تعادل را موقتی و گذرا فرض کنیم و تحلیل استاتیک به عمل آوریم به اول و آخر آن می پردازیم و مبدأ و مقصد آن را مورد بررسی قرار می دهیم و تحول آن را طی زمان نادیده می گیریم.
تعادل را نیز می توان از زاویه دید استاتیک بررسی کرد و این همان است که کلاسیکها می کردند و عامل زمان را نادیده می گرفتند.
تعادل را می توان از زاویه دید دینامیک نیز بررسی کرد. مثلاً وقتی که بخواهیم از یک مرحله تعادل به مرحله دیگری از تعادل برسیم تحول آن را طی زمان بررسی می کنیم و حتی اگر با حالت تعادل استاتیک نیز مواجه باشیم امکان تحلیل دینامیک نیز هست. زیرا در آن جامعه که فرضاً برابری در هر لحظه بین وجود و عدم سرمایه گذاری موجود هست تجدید حیات ماشین ثابت است. اما اگر بخواهیم دوره متوسط سرمایه گذاری را در مقایسه با حجم کل سرمایه گذاری موجود بررسی کنیم تحلیل دینامیک انجام داده ایم. امروزه به خاطر اهمیت فوق العاده ای که تحلیل دینامیک پیدا کرده است می توان سه خصیصه اساسی برای روش تحقیق دینامیک ارائه کرد:
اولاً ـ رابطه علیت جانشین رابطه وابستگی متقابل شده است.
رابطه وابستگی متقابل پدیده ها، ‌قبل از تحلیلهای جدید، اهمیت فوق العاده ای در تحلیلهای تئوری پیدا کرده بود. مثلاً در تئوری قیمتها، در تئوری تعادل عمومی، فعلها و انفعالهای در آن واحد منظور می شدند ولی امروزه که عامل زمان مداخله داده شده است در نتیجه فاصله بین فعل و انفعال نیز باید منظور شود مثلاً وقتی A در B و B در A اثر می کند به جای آنکه دو اثر را به موازات هم بررسی کنیم با مداخله دادن عامل زمان اول اثر A را در B و بعداً اثر B را در A مورد مطالعه قرار می دهیم و بدین ترتیب تحقیق در رابطه علیت متضمن در نظر گرفتن فاصله بین دو زمان فعل و انفعال خواهد بود که مسئله دوره (4)را مطرح می سازد که امروزه اهمیت خاصی در تحلیلهای اقتصادی پیدا کرده است که آنهم به حسب طبیعت مسائل مورد بررسی و به حسب طبیعت پدیده ها و یا به حسب طبع تحقیق تقسیم بندی می شود که در نتیجه دوره های متعدد و متفاوت مورد بررسی قرار می گیرد.
ثانیاً ـ موضوع دوم که امروزه در تحلیلهای دینامیک اهمیت زیادی پیدا کرده است تفکیک بین پیش بینی Ex Ante و تحقق Ex Post(5) است که برای اول بار، ‌از سوئد، پروفسور میردال(6) آن را عنوان کرد.
اهمیت تفکیک از این جهت است که تصمیمات افراد، در محیط و موقعیت بی تفاوت و بی طرف اتخاذ نمی شود، هر محیط و موقعیت، انفعالی دارد که چه بسا ممکن است در زمان و محیط واحد تصمیمات اقتصادی متفاوت اتخاذ شود که در این صورت بر اثر انطباق Adaptaiton تحقق واقع یا تحقق Ex Post با تحقق پیش بینی شده از پیش بینی Ex Ante متفاوت خواهد بود.
امروزه تأثیر محاسبات Ex Ante (ناشی از اقدام خوش بینانه یا بدبینانه Anticipation) با اهمیت زیادی بررسی می شود و وضع فعالیت اقتصادی Ex Post تا حدود زیادی منوط به محاسبه صحیح یا غلط پیش بینی Ex Post است و از این جهت نقشی که گمان های خوش بینانه یا بدبینانه کارفرمایان از وضع فعالیتهای اقتصادی ( خواه در مسیر توسعه یا در مسیر رکود) ایفا می کند در نتایج Ex Post حائز توجه فراوان است و نتایج Ex Post به نوبه خود در Anticipation و اقدامات خوش بینانه یا بدبینانه و بالنتیجه در پیش بینی Ex Post بعدی مؤثر می باشد.
ثانیاً ـ سومین خصیصه تحلیل اقتصادی دینامیک اهمیتی است که امروزه برای Anticipation( که بهتر است به مفهوم اقدام خوش بینانه یا بدبینانه افراد و یا در یک کلام پیشقدمی تعبیر شود) قائل می شوند. تفاوت با Prevision Anticipation یا پیش بینی این است که پیش بینی ممکن است به طور مکانیک صورت گیرد یعنی بر اساس وضع حال، آینده پیش بینی شود. مثلاً می دانیم که سود کارفرما از عاملهای مهم تعیین کننده حجم سرمایه گذاری است، ‌حال اگر فرض کنیم که رابطه ای بین حجم سرمایه گذاری و میزان سود وجود داشته باشد در این صورت چه بسا که ممکن است کارفرمایان پیش بینی کنند که میزان سود در آینده همان خواهد بود که امروز هست و این پیش بینی در واقع پیش بینی با حفظ حالت فعلی است. اما اگر به جای Prevision یا پیش بینی Anticipation به کار ببریم در حقیقت امکانات بیشتری برای پیش بینی قائل شده ایم و می توانیم بگوییم که کارفرما یا افراد در گمان و پیش بینی خود وضع حال را متغیر می بینند و به حسب اینکه پیش بینی خوش بینانه یا بدبینانه باشد اقدام به عمل می کنند و نسبت به آینده سبقت جویی می کنند مثلاً به جای آنکه فردا بخرند امروز می خرند، به جای آنکه امروز بفروشند به فردا موکول می کنند و در نتیجه آینده غیر از این خواهد بود که امروز هست و نتیجتاً به اعتبار پیش بینی بدبینانه یا خوش بینانه بر روی آینده اثر می گذارند.
مسئله Anticipation در تحلیلهای اقتصادی مدرن به قدری اهمیت پیدا کرده که بعضی از اقتصاددانان را به فکر محاسبه ضریب آن واداشته است. ضریب کشش پیش بینی هیکس (7) دانشمند انگلیسی معروف است و مسئله به این شرح است:
فرض کنیم که تغییراتی در قیمت به وقوع پیوندد، ‌پیش بینی مردم درباره قیمت آینده ممکن است برگشت به قیمت اصلی یا بیشتر از آن و یا کمتر از آن باشد و در نتیجه ضریب کشش متفاوت خواهد بود؛
ضریب کشش اگر صفر باشد طبق تعریف هیکس انتظار مردم نسبت به قیمت آینده رجعت به سوی قیمت قبلی است.
اما اگر ارزش ضریب مساوی با 1+ باشد دلیل بر این است که عامه مردم تصور می کنند که قیمت جدید موقعیت خود را در آینده حفظ خواهد کرد و این همان حالتی است که کلاسیکها به آن حالت نورمال می گفتند، بالاخره ضریب کشش پیش بینی ممکن است بیشتر از یک باشد و آن وقتی است که عامه مردم تصور کنند که در آینده تحرک قیمت، به همان منوال که آغاز شده ادامه خواهد یافت و در نتیجه سبقت جویی و اقدام به عمل ممکن است در جهت صعود یا در جهت نزول قیمتها باشد(8).
اما اگر بر اساس آمار و اطلاعات دقیقی که رسانه ها در اختیار مردم می گذارند بتوان به طور دقیق آینده را پیش بینی کرد و در آن صورت Expeltation یا Anticipationپیش قدمی و انتظارات عاملان اقتصادی یک دست و مطمئن خواهد بود.
خصیصه ماکروسکوپی تحلیلهای اقتصادی جدید
این خصیصه تا حدود زیادی به خصیصه دینامیک بودن تحلیلهای اقتصادی وابسته است.
تحلیل اقتصادی ممکن است تحلیل ذره بینی یا میکروسکوپی باشد یا تحلیل ماکروسکوپی یا کل بینی و به حسب معیاری که در نظر گرفته می شود متفاوت است. در تحلیل ذره بینی و خرد فنومنهای انفرادی مورد توجه است و کردارهای انفرادی مورد بررسی قرار می گیرد و حیات اقتصادی حاصل جمع فعالیتهای انفرادی است که فردفرد آن مورد تحلیل قرار گرفته باشد؛ برعکس، در تحلیلهای ماکروسکوپی فنومنهای اقتصادی، با دید وسیع(به مقیاس کلان و برای مجموعه کردارهای اقتصادی جامعه )در نظر گرفته می شود و اساس توجه به مقادیر کل از قبیل درآمد ملی، مصرف ملی، پس انداز ملی ... معطوف می شود و در این صورت حیات اقتصادی به صورت یک سلسله فعل و انفعالات بین مقادیر کل نمودار می شود که کافیست رابطه بین آنها معلوم و توجیه شود. در تحلیلهای ماکروسکوپی، به جای آنکه مبدأ بررسی از فرد آغاز شود از مجموعه شرکت کنندگان در فعالیتهای اقتصادی شروع می شود، به جای آنکه مصرف کننده و تولید کننده مطمح نظر باشند مجموعه مصرف کنندگان و مجموعه تولید کنندگان مورد نظر قرار می گیرند؛ به جای درآمد فردی، درآمد کل، به جای هزینه فردی هزینه کل مورد توجه قرار می گیرد و میل متوسط نهائی معرف کل جامعه خواهد بود. بسیاری از اقتصاددانان معاصر از یک طرف تحلیل ماکروسکوپی را از اکتشافات جدید علم اقتصاد و آن را از افتخارات بزرگ کینز می دانند و از طرف دیگر عقیده مندند که تفکیک بین میکرو و ماکرویک تفکیک اساسی و نسبتاً دقیقی است که لازمه تحقیقات اقتصادی است.
در مورد اول باید یادآور شد که تحلیلهای ماکرو از قدیم نیز در مورد اقتصاد به عمل آمده است و نمونه های فراوانی را می توان یادآور شد که دال بر استفاده از این نوع تحلیلهای اقتصادی است و شاید نیز بتوان گفت که تحلیلهای بسیار مشهور کلاسیکها از نوع تحلیلهای ماکروسکوپی بوده است: مثلاً تابلوی اقتصادی دکتر کنه، سردسته فیزیوکراتها را به یاد داریم و می دانیم که در آن تابلو مجموعه تولید و توزیع در نظر گرفته شده بود. نظریه معروف هزینه های تطبیقی، قانون بازارهای ژان باتیست سه و یا نظریه مقداری پول از شواهد معروف بررسیهای کلان بینانه کلاسیکهاست.
در مورد دوم نیز باید گفت که در موارد متعدد ارزش تفکیک بین ماکرو و میکرو به نظر علمای اقتصاد لیبرال با تردید تلقی شده است.
به نظر آنها گزافه گویی است که بگوییم تحلیلهای ماکروسکوپی بررسی مجموعه و تحلیلهای میکروسکوپی (مثل تحلیل مارژینالیستها) بررسی فردی (بدون رابطه) است، زیرا تحلیلهای ماکروسکوپی نسبت به تحلیلهای میکروسکوپی کینز در مورد میل به مصرف، میل به پس انداز، میل به سرمایه گذاری، رجحان نقدینه ... است که کینز از بررسیهای روانی کردارهای افراد نتیجه گیری کرده و می توان گفت که نتیجه گیریهای کینز به مقیاس ماکرو در حقیقت جمع بستن و عمومیت دادن کردارهای انفرادی و مصداق دادن آن برای مجموعه بازار است مثلاً در مورد تابع مصرف C=f(y) یعنی مصرف کل تابع درآمد کل تابع در آمد کل است یا در مورد میل نهایی به مصرف ∆c/∆y کینز از بررسی آماری در مصرف کل و درآمد کل نتیجه گیری نکرده است بلکه تابع مصرف کل او زاییده تابع مصرف تودی، کل خانواده هاست و از این جهت باید تصدیق کرد که در مدل ماکرو اقتصادی از رابطه های ماکرو که کل بینی و Agregation روابط خرد است استفاده شده است به همین نحو است نظریه هزینه های تطبیقی در مورد دو کشور که در واقع ریکاردو سیستم خود را از دو فردی که با همدیگر مبادله می کنند الهام گرفته و نتیجه گیری آن را در مورد دو کشور مصداق داده است. اگر چه تئوری فیزیوکراتها برای مجموعه یک جامعه اقتصادی ارائه شده است ولی در آن مورد نیز روابط متقابل بین مالک، مستأجر زمین صنعتگر مورد نظر بوده است و به احتمال قوی می توان گفت نظر دکتر کنه در بادی امر معطوف به آن سه نفر بوده که بعداً آن را برای کل جامعه عمومیت داده است.
با این ترتیب به نظر لیبرالها مشکل است که بتوان قبول کرد که نظریه والراس یا مارژینالیستها میکرو ولی نظریه کینز در باب میل به مصرف، میل به پس انداز... (بدون الهام گرفتن از کردارهای انفرادی مصرف کننده یا پس انداز کننده) ماکروست در حالی که روش تحقیق فیزیوکراتها، ‌یا ریکاردو در باب هزینه های تطبیقی و یا کینز در حقیقت یکی بوده است. مثلاً‌ والراس مجموعه تولید کنندگان یک جامعه را (که مجموع خدمات را می خرند برای آنکه کالا بسازند و کالاهایی را که با کار آنها ساخته شده به آنهایی می فروشند که درآمد آنها توسط تولیدگان توزیع شده است) با مجموعه مصرف کنندگان در نظر گرفته بود که قهراً دو «مقادیر» کلاً ‌با هم برابرند. دید مارژینالیستها هم در حقیقت وسیع بوده است و منظور آنها فرد نبوده است بلکه با بررسی کردارهای فردی می خواستند برای مجموعه بازار نتیجه گیری کنند که در آن، ‌کل خدمات و کل وسایل طبیعی به کار برده شده اند برای آنکه حداکثر مطلوبیت حاصل گردد و آن تحلیل را برای نشان دادن تعادل مجموع تولید و توزیع عمومیت دهند و از این بحث چنین نتیجه گیری می کنند که در حقیقت اقتصاد ماکرو یک نوع عمومیت دادن و جمع بستن پدیده هائی است که تحلیلهای میکرو به دست آمده باشد. ولی با وجود این باید قبول کرد که در بعضی موارد عمومیت دادن تحلیلهای میکروسکوپی و جمع بستن اجزاء برای رسیدن به کل غیر ممکن است و تحلیل میکروسکوپی از تحلیل ماکروسکوپی تفکیک و مجزا می شود.
مثلاً در بعضی موارد بررسی بعضی پدیده های به مقیاس فردی ممکن است دارای اثری بسیار خرد باشد که اگر آن پدیده به مقیاس کل جامعه بررسی شود دارای آثاری متفاوت و قابل ملاحظه خواهد بود. در چنین مواردی که اثر پدیده به مقیاس فردی ناچیز و قابل اغماض است به مقیاس کل جامعه حائز آنچنان اثری می تواند باشد که جمع بستن آن به خاطر تعمیم به مقیاس کل نامقدور است و چون در تحلیل میکرو قابل اغماض منظور شده در کل نیز قابل اغماض خواهد بود حال آنکه حقیقت آن است که تحلیل ماکروسکوپی دارای نتایجی غیر از تحلیل میکروسکوپی خواهد بود.
برای روشن شدن موضوع به ذکر چند مثال مبادرت می ورزیم:
الف ـ تحلیل کینز در مورد میل به مصرف و میل به پس انداز
شخصی را فرض کنیم که در شرایط تعادل اجتماعی جامعه ای که در آن زندگی می کند تصمیم بگیرد که 20 درصد بیشتر پس انداز کند. برای نیل به آن منظور کافی است 20 درصد کمتر مصرف کند تا 20 درصد بیشتر پس انداز نماید. در چنین شرایطی فرضی، علمای اقتصاد پیش از کینز، با عمل جمع بستن پس اندازهای فردی گمان می کردند که اگر همه افراد دارای چنین رفتاری باشند لاجرم 20 درصد بر کل پس انداز جامعه افزوده خواهد شد.
کینز این نحوه تفکر پیشینیان و علمای اقتصاد معاصر خود را دگرگون کرده می گوید پس انداز فردی عامل رکود زاست و به سهم خود موجب رکود و کسادی جامعه است. این پدیده کسادی که به مقیاس فردی ناچیز و در تحلیل میکروسکوپی قابل چشم پوشی است به مقیاس کل جامعه آثار قابل ملاحظه ای خواهد داشت، زیرا پس انداز عده ای باعث نقصان پس انداز عده ای دیگر می شود و چه بسا که ممکن است با وجود افزایش پس اندازهای فردی، پس انداز کل جامعه افزایش نیابد.
ب - مثال دیگری مربوط به مزد است
به مقیاس فردی می توان قبول کرد که افزایش مزدها در یک بخش تغییر محسوسی در وضع عمومی بازار به مقیاس کل جامعه به وجود نیاورده، زیرا که افزایش مزدها در یک بخش دو اثر می تواند داشته باشد: یا اینکه بر اثر افزایش مزدها قیمت فرآورده های آن بخش در بازار (به خاطر افزایش هزینه تولید) افزایش می یابد، ‌در این صورت، چون قیمت سایر کالاها افزایش نیافته است بر اثر قانون جانشینی تقاضای کالاهای آن بخش تقلیل خواهد یافت.
یا اینکه اگر برای تولید کنندگان افزودن قیمتها مقدور نباشد (به خاطر افزایش مزدها و در نتیجه افزایش هزینه تولید) خاصه اگر قیمت بازار در حدود هزینه هایی باشد، لاجرم باید مؤسسه را تعطیل کند. در هر دو مورد اشتغال به خاطر افزایش مزدها تقلیل می یابد. این چنین نتیجه گیری های به مقیاس فردی را کلاسیکها عمومیت می دادند و به مقیاس کل آن را جمع می بستند و می گفتند که اگر در یک بخش از اقتصاد افزایش مزدها موجب تقلیل اشتغال در آن بخش شود پس افزایش مزدها به مقیاس کل جامعه موجب تقلیل اشتغال به مقیاس کل جامعه خواهد بود. این نحوه از نتیجه گیری، روش همه کلاسیکها و مخصوصاً نئوکلاسیکها بود. اما آنها متوجه نبودند که افزایش همه مزدها موجب افزایش درآمد همه مزدبگیرها و در نتیجه موجب افزایش تقاضای کل خواهد شد. با این ترتیب در تئوری میکروسکوپی مزدها به عنوان تشکیل دهنده هزینه تولید مورد بررسی قرار می گرفتند حال آنکه در تئوری ماکروسکوپی مزدها به عنوان درآمد و قدرت خرید نیز در نظر گرفته شده اند و چون افزایش قدرت خرید، به مقیاس فردی، ‌اهمیتی در کل بازار نداشته کلاسیکها و نئوکلاسیکها آن را به مقیاس کل بازار نادیده می گرفتند.
پ ـ کشش ناپذیری به مقیاس میکروسکوپی فقط می تواند موجب عدم تعادل جزئی باشد ولی به مقیاس کل بازار عامل محرک تشدید وضع مجموع بازار خواهد بود.
مثلاً‌ از بین رفتن بازار مصنوعات یک واحد تولید ممکن است در آن فعالیت بیکاری به وجود آورد ولی این بیکاری احتمالاً ممکن است از طریق اشتغال در سایر فعالیتها جبران شود ولی اگر مجموعه بازار، مقادیر هنگفتی از بازار فروش خود را از دست بدهد (مثل سقوط قیمت جهانی قهوه برای برزیل و یا نفت برای ایران و یا پنبه و یا بسته شدن کانال سوئز برای مصر) عاملهای برقرار کننده تعادل قادر به تصحیح و جبران تأثیر عاملهای عدم تعادل نخواهند بود و بر اثر فنومنهای خود افزابیکاری وکسادی تشدید خواهد شد.
خصیصه چهارم تحلیلهای جدید اقتصادی
(دور اقتصادی)
یکی دیگر از خصوصیات تحلیلهای جدید توجه به مسئله Gircuit یا «دور» است. دور در اقتصاد به سه مفهوم به کار رفته است.
گاهی دور را به مفهوم حالت اقتصادی مطلقاً استاتیک به کار برده اند به این معنی که اعمال اقتصادی بدون تغییرات کمی یا کیفی به طور نامحدود تکرار می شوند و این همانی است که شومپتر آن را «نظام دور» نام نهاده است و اقتصاددانان دیگر به آن رژیم اقتصاد استاتیک گفته اند.
دور را گاهی به مفهوم گردش مادی ثروت از آغاز تولید تا تبدیل و مصرف به کار برده اند.
گاهی هم دور را به مفهوم مسیر گردش ثروت و مسیر گردش پول به کار برده اند. تحول تحلیل «دور»را در اندیشه اقتصادی می توان به این شرح خلاصه کرد:
اولین نمونه آن در تابلوی اقتصادی دکتر کنه است که برای مثال گفته:«از 5 میلیارد فرانک درآمدی که کشاورزان (طبقه مولد) به دست می آورند 2 میلیارد آن را مصرف می کنند و سه میلیارد دیگر را بین طبقات بی حاصل و مالک تقسیم می نمایند که دوباره به چشمه اصلی خود یعنی کشاورز برگشت داده می شود و این دور همیشه جریان داشته و جریان این ثروت در جامعه به مانند جریان خون است در بدن انسان».
در مدل ژان باتیست سه دو «دور»تولید کنندگان و مصرف کنندگان مورد نظر بود که در بخش مربوط به ژان باتیست سه مورد بررسی قرار گرفته است.
کورنو اصل وابستگی عمومی پدیده های اقتصادی را عنوان کرده و والراس از تلفیق دو نظر اخیر، جامعه اقتصادی را با توجه به وابستگی موجود بین پدیده ها به صورت واحد ارائه (9)و دور را به مقیاس میکروسکوپی (انبوه تولید کنندگان و انبوه مصرف کنندگان) مورد توجه قرار داده است. اما امروزه به خاطر وجود توسعه گروههای مختلف جامعه و همچنین به خاطر توجه به نقش پول در تحرک فعالیتهای اقتصادی مسئله دور از لحاظ بررسی ماکروسکوپی اهمیت بیشتری به خود گرفته است؛ خاصه اینکه جریان پول بین گروههای مختلف اجتماع، برای بعضی موجد درآمد و برای بعضی دیگر موجب هزینه است وانگهی، یک گروه از اجتماع ممکن است به نسبتی بیشتر از آنچه درآمد کسب می کند مصرف کند و از این طریق در جریان «دور»جریانهای قدرت خرید را تغییر دهد و از این جهت عامل تشدید یا ترمز در کل دور باشد.
کلاسیک ها و نئوکلاسیکها، نظر به اعتقادی که به قانون بازارهای ژان باتیست سه داشتند تصور می کردند که دورها همیشه متعادل اند و از این جهت به آن توجه خاصی نداشتند ولی مدرنها برای مسئله دور اهمیت خاصی قائل اند و معتقدند که ریشه غالب عدم تعادلهای اقتصادی گسیختگیهایی است که در دور به وجود می آید، یک دور ممکن است به عللی بیشتر از دیگری متورم و حجیم گردد یا اینکه گردش یک جریان (10) ممکن است سریعتر از گردش جریان دیگری که باید عامل برقرار کننده تعادل باشد حرکت کند و موجد عدم تعادل در جهت رکود یا در جهت تورم باشد.
تحلیل کینز نیز یک تحلیل به صورت Circuit یا دور یا دورگردی است؛ دورگردی از این جهت که در ارتباط بین «کل ها» یا متغیرهای کلان اقتصادی مثل پس انداز کل، سرمایه گذاری کل، تولید کل رابطه برقرار می کند؛ مثلاً بین پس انداز کل و سرمایه گذاری کل، تولید و درآمد، درآمد و تقاضا و تولید و بالاخره تولید و اشتغال.
اهمیت ساختارهای (11) اقتصادی در تحلیلهای جدید و نسبی بودن پدیده ها
اشتباه کلاسیکها و تا حدودی نئوکلاسیکها این بود که خیال می کردند قوانین اقتصادی به مانند قوانین طبیعی، عمومی، ‌ازلی و جهانی اند. حال آنکه مدرنها را عقیده بر این است که پدیده های اقتصادی نسبی اند و در شرایطی ممکن است منجر به تعادل و دز شرایطی دیگر منجر به عدم تعادل گردد.
هر چند که اینها را نیز عقیده برآنست که علل مشابه نتایج مشابه به دست می دهند ولی برخلاف کلاسیکها عقیده دارند که شناخت علیت به غایت بغرنج است؛ در هر لحظه و در هر حالت عاملهای متفاوت با تأثیرهای متفاوت در صحنه عمل ظاهر می گردند و بر اثر عملهای متقابل آنها، تحول و نتایج متفاوت به دست می آید.

پی‌نوشت‌ها:

1. Jocque Rueff
2. Lionel Robbins
3. Mecanisme cumulatif
4. (periode (period
5. Ex Ante کلمه ایست لاتین که به مفهوم شروع به اعتبار گذشته به کار رفته است. در اقتصاد، محاسبه Ex Ante حالت پیش بینی در آغاز دوره است که منتظر نتایجی است که فقط با محاسبه Ex Ante یعنی پس از ختم آن دوره بر اساس نتایج حاصله قابل بررسی است.
6. Gunard Myrdal
7. professor sir John Hicks استاد سابق اقتصاد آکسفورد.
8. اگر عامه مردم وضع فعلی قیمت را در آینده ثابت بدانند در حقیقت پیش بینی بدبینانه یا خوش بینانه صورت نگرفته است در نتیجه بهتر است به جای Anticipation پیش بینی یا prevision به کار برده شود و برای اینکه به حقیقت بیشتر نزدیک شویم بهتر است به جای ضریب کشش Anticipation ضریب کشش پیش بینی به کار رود و این همان کاری است که در عنوان موضوع به آن توجه شده است.
9. می دانیم که هدف والراس از ارائه نظریه تعادل اقتصادی این بود که به مانند دکتر کنه تابلوئی ترکیبی از جمیع فعالیت های اقتصادی جامعه عرضه کند و در آنجا که فیزیوکراتها به خاطر اشتباه مرتکب شده در مفهوم «مولدیت»توفیق به دست نیاورده بودند با نظریه تعادل توفیق یابد... و در نتیجه سیستمی ارائه کرد که در آن کارفرما عامل مرتبط کننده سه سری بازار است
10. FLUX
11. Structures Economiques

منبع مقاله: قدیری اصل، باقر؛ (1386)، سیر اندیشه اقتصادی، تهران: موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ دهم1387.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط